رد خون، کانال رسمی کمند(مریم روحپرور)
22.8K subscribers
87 photos
8 videos
49 links
رمان‌های #ماهی #حامی #ترنج #طعم‌جنون #رخپاک #زمردسیاه #عشق‌خاموش #معجزه‌دریا #تاونهان #آغوش‌آتش #متهوش #چتر_بی_باران #گرگم_به_هوا
پارت گذاری رمان های #متهوش و #رد_خون یک شب در میون از یک رمان، به جز تعطیلات رسمی
کپی حتی با ذکر نام پیگرد قانونی دارد
Download Telegram
#رد_خون
#پارت_دویست_نود_هشت

شهاب سریع جلوی دری که سرباز اشاره کرد ایستاد، با دیدن آلا قدم به جلو برداشت که سروان سریع گفت:
-بفرمایید
شهاب نیم نگاهی به آن مرد انداخت و دوباره به آلا نگاه کرد و گفت:
-اومدم دنبال این خانم
مرد به آلا نگاه کرد و گفت:
-ساکته حرف نمی زنه، حتی دلیل کارشم هنوز به ما نگفته، پنج نفرو زده، یکیشون یه چشمش آسیب دیده
شهاب جلو رفت از اینکه آلا حتی سر بالا نیاورد تعجب کرد، کمی خم شد آرام گفت:
-آلا!
صدایش را می شنید اما توان نداشت عکس العملی نشان دهد، شهاب با شنیدن صدای نفسش و آن خس خس سریع دست زیر چانه اش برد با شتاب سرش را بالا آورد، سر آلا بی جان کمی کج شد و با چشمان خمار نگاهش کرد، شهاب با دیدن صورت زخمی و بی حالی اش به یک باره فریاد زد:
-آلا یه چیزی بگو، آلا خوبی؟!
آن مرد هم ترسید و شهاب سریع دست زیر پا و کمر آلا برد، با همان دست آسیب دیده اش به یک باره در آغوش گرفتش و چرخید دوید، سروان فریاد زد:
-آقا کجا؟!
شهاب می دوید، سرباز با صدای سروان سریع جلوی او ایستاد و گفت:
-کجا؟!
-گمشو کنار
با فریادش سرباز جا خورد و سروان که به دنبالش می دوید به یک باره سر جایش ایستاد و شهاب دوباره فریاد زد:
-کورید، نمی بینید حالشو؟! گمشو کنار
دوباره دوید سریع از پله ها پایین رفت، طول حیاط کلانتری را می دوید تا به ماشین برسد، چشمان آلا نیمه باز بود اما مثل یک جسم نیمه جان روی دستان شهاب افتاده بود، دستانش آویزان بود و سرش کمی از عقب خم شده بود.
به ماشین رسید نمی دانست باید چه کار کند، سروان که پشت سرشان بود سریع گفت:
-بده من سوئیچتو
-تو جیبمه، بدو
سروان دست در جیبش کرد سوئیچ را در آورد دزدگیر را زد و خودش در را باز کرد، شهاب آلا را روی صندلی نشاند، صندلی را سریع خوابند، در را بست سوئیچ را از دست سروان چنگ زد و دوید، سروان کلافه بود نمی دانست باید چه کار کند، شهاب بی توجه پشت فرمان نشست و سریع ماشین را روشن کرد و به حرکت در آورد با شتاب دور شد.
به آلا نگاه کرد و فریاد زد:
-می خواستی به این جا برسی، آره؟!
سرعتش را بالاتر برد، آلا صدایش را می شنید، دست شهاب جلو رفت روی سینه اش نشست و غرید:
-نفس بکش آلا، نفس بکش تا برسیم بیما...
دست آلا روی دست شهاب نشست، شهاب سریع نگاهش کرد، آلا با چشمان خمار نگاهش کرد و گفت:
-چی...شده؟
شهاب نیم نگاهی به جلو انداخت و دوباره به آلا نگاه کرد و گفت:
-چی شده!
سخت و با صدای بسیار ضعیفی گفت:
-سرت...دستت
ویژگی‌های کانال VIP

🔺در طول هفته یک شب در میون دو پارت گذاشته میشه، اما تو vip هر شب پارت داریم،(البته از همین ابتدا کلی پارت تو کانال آماده ی خوندنه) کانال خلوت و بدون تبلیغات و دسترسی راحت تر به پارتا، از همه مهم تر حمایت از نویسنده❤️

کافیه تنها با پرداخت 40هزار تومان عضو کانال VIP #رد_خون  بشید 🔥

مریم روح پرور زمین
۵۸۹۲۱۰۱۳۵۶۴۸۶۳۹۵


شات واریز رو برای *یکی از دو آیدی ادمین ارسال کنید و منتظر پاسخ باشید، لطفا فقط برای یک نفر ارسال کنید🍃🌱
@Darya_1320
@Tanin0489

در کانال وی آی پی پارت 650هستیم