💖کافه شعر💖
2.27K subscribers
4.26K photos
2.78K videos
11 files
921 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
چقدر من این
اے ڪاش ها را دوست دارم
چند لحظه ،
تو را داشتن را دوست دارم

قصه از عشقے
شروع و پایانش ناتمام ماند
چقدر من ،
این انتظارت را دوست دارم

#محمد_بشیرے


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
چقدر من این
اے ڪاش ها را دوست دارم
چند لحظه ،
تو را داشتن را دوست دارم

قصه از عشقے
شروع و پایانش ناتمام ماند
چقدر من ،
این انتظارت را دوست دارم

#محمد_بشیرے


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
گاهی دلتنگ تو می شوم
گاهی هم دلتنگ تر
گاهی به‌ ماهِ بالای خانه ات
حسودی ام می شود
گاهی هم به عابران کوچه ی تو...
راستی #تــــُ گذر خیالت
به کوچه ی ما نمی خورد ...؟

#محمد_بشیرے

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شب که می شود...
نردبان بلند آسمان را بالا می‌روم
دستان ماه را می گیرم
و تا سحر
کوچه به کوچه
دنبال
#تــو می‌گردم...

#محمد_بشیرے

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
نمی شود وقتی که نیستی
دوستت نداشت
یا که بعد
#تـو
عشق رفته باشد
دلتنگی هم کوچ کرده باشد
من میز را دو نفره می‌چینم
چای را هم دو فنجان می ریزم
تو کنار منی ،
روبروی همین میز
فقط این روزها جایت خالی است

#محمد_بشیرے

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دلم روشن است...
شبی می رسد
که عشق ،
کار خودش را می کند
ماه به یمن
آمدنت لبخند می زند
آسمان ستاره باران می شود
و کوچه
بوی عطر
#تــو می گیرد...
آن شب برای تمام انتظارهایم
یک جمله کافیست
#دوستــت_دارم ....

#محمد_بشیرے

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#حالــم ،...
مثل کودکی است
که مادر خود را گم کرده است
شایدم مثل بچه ای
که
دفتر مشق خود را جا گذاشته است
و یا مثل مسافری ،
که از قطار جامانده است
شایدم بیشتر
شبیه شاعری است
که
#دفتر_شعرش_را_گم_کرده_است...

#محمد_بشیرے

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
من نمی دانم از
#تــــُو می نوشتم
یا از خود برای 
#تــــُو
من فقط
دلتنگی هایم را
از خواب بیدار می کردم
و عاشقانه هایم‌ را
به لب های کاغذ و قلم
پیوند می دادم ...


#محمد_بشیرے

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
صبح سرمست آمده بود
اما نه
از پنجره خبری بود
و نه‌‌ از چشمان عاشق پشت پنجره
زمین‌ پوشیده از برف بود
و انسان ها سرد و
بی تفاوت از کنار یکدیگر رد می‌شدند
انگار آفتاب هم یخ زده بود
#و_قصد_طلوع_نداشت...

#محمد_بشیرے

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شاید دیگر شعر ننویسم
و موهای باز شده ات را نبافم
شایدم دیگر دلم نخواهد
جای #تــــُو حرف بزنم ،
دلم نخواهد
برای حرف های عاشقانه ی نگفته ات
قند توی دلم آب شود
حتی دلم نخواهد
ساعت ها چشم به در بدوزم...
من دیگر
عقربه های ساعت را دوست ندارم
و از انتظار متنفرم
من سالهاست که فقط خیال می‌بافم
#فقط_خیال ،...
من دلم برای روزهای
معمولی زندگی ام تنگ شده است
خیلی خیلی تنگ....

#محمد_بشیرے

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دوستت دارم های
#تـــو را شمارش
و
لای کتاب خشک کرده ام ،
تمام جان هایی که گفته ای را...
قاب کرده ام...
و گفتگو های
عاشقانه هایی که داشته ایم را مرور
اینجا در نبود تو هم ،
زندگی ام‌ با
#تو در جریان است

#محمد_بشیرے

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
نمی شود وقتی که نیستی
دوستت نداشت
یا که بعد تـو

عشق رفته باشد
دلتنگی هم کوچ کرده باشد
من
#عصر میز را دو نفره می‌چینم
چای را هم دو فنجان می ریزم
تو کنار منی ،
روبروی همین میز
فقط این روزها جایت خالی است

#محمد بشیرے

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گل بهار ؛
اینجا خیالت
هر شب به من سر می زند
او گاهی با من خوب است
گاهی هم میان قدم زدن
دست هایم را رها می کند و
محو می شود
گاهگاهی هم قهر می‌کند‌ و تنهایم می‌گذارد
گل بهار،
من خیالت را دوست ندارم
#من_دلتنگ_روی_ماه_تـــو_هستم...

#محمد_بشیرے

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
تما شعرها
به نقطه چین ختم می شوند...
عشق های چند روزه هم
آنچنان زیاد شده اند
که می شود آنها را از کف خیابان جمع کرد
می ترسم گل بهار...
می ترسم
از آن روزی
که جنگیدن و
انتظارم به پایان رسد
اما از عشق #تــــو
جز چند نقطه چیزی نمانده باشد...

#محمد_بشیرے

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
نمی دانم عشق چیست
اصلا نمی دانم
تو کجای این فاصله ها هستی
فقط می دانم
#تـღـو
در این دنیا نفس می کشی
و من
بخاطر وجود
#تـღـو
زندگی را دوست دارم....


#محمد_بشیرے

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در خیالم با دلت گفتگو کردم
چند جمله
از روزهای بودنت گله کردم
چند کلمه هم از نبودن های تو...
راستی تا یادم نرفته ،
یادت که هست
اشک های من می ریخت پشت رفتنت...
خواستم بگویم
هنوزم چشمه ی
جوشان چشم من در نبود تو تر است...

#محمد_بشیرے

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
من نمی دانم
بعد از
#تـღـو
دنیا چه رنگی خواهد بود
حتی فکر نکنم آفتاب طلوع کند
ستاره ها بدرخشند
یا ماه وسط آسمان خودنمایی کند...
اما شک ندارم
بعد از
#تـღـو آخر الزمان من است...
هیچ‌ چیزی سرجای خودش نخواهد بود

#محمد_بشیرے

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گل بهار ...
آفتاب طلوع کرده ،
بهار از راه رسیده ،
جشن گنجشک ها هم به راه است...
من نمی فهمم...؟
وقتی تـღـو نیامده ای
چگونه همه ی این اتفاق ها افتاده است...

#محمد_بشیرے


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
من صدای نفست را
از پای #خیــــال حس می کنم
و صدای جانمت را از گلوی باد
من نگاهت را که در ماه می افتد می بینم
و برای امشبم ای کاشی نمی مانَد

#محمد_بشیرے

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#تـــــو می روی ،
شعر می رود
شور می رود
تمام غزل های عاشقانه می رود

#تــو  می روی ،
ماه می رود
خورشید می رود
تمام لحظه های با تو بودن می رود

#تـــو می روی
عشق می رود
روح می‌رود
تمام زندگی ام به همراه تو می رود

#تـــو می روی ،
قلب می رود
جان می رود
تمام جهانم به همراه تو می رود

#تـــو می روی و
تمام من پشت سرت می دود
چشم می دود
جان می دود
تمام وجودم ،
#به_دنبال_تو_می_دود
و فقط جسمم کنار خاطراتمان تنها می ماند

#محمد_بشیرے

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀