💖کافه شعر💖
2.76K subscribers
4.43K photos
2.95K videos
12 files
1.07K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
#عصر
ضیافت شعری ست
با دم‌نوشی از
#مهر‌_نگاهت
در فنجانی به رنگِ #عشق
از جنس واژه های عاشقانه!
روبه
#غروب_خورشید
دست خیالت را می گیرم
تا اوج قله
به بلندترین نقطه ی این شهر
به پاک ترین نفس،
تمام
عصر و غروب هایم
را با تو قدم میزنم
تا رنگیـن کمـانی از عشــق
در نگاه آبی آسمان
نقـش بند
د.

#فریبا_قربان_کریمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
می خواهم‌ امروز #عصر
از دستهای مهربانِ
دو پیچک ظریف،
که عاشقانه وار
بر تنهٔ قامت اشعارم بپیچند
شعری دَم کنم
و در تمامِ پس کوچه هایِ شهر
تعارف کنم
بفرمایید
#شعری_قند_پهلو.

#فریبا_قربان_کریمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
هیچ چیز
دلچسب تر از
استشمام عطر هوای حضور تو
به هنگام #عصر نیست
با آغوش باز
پذیرای توام
با لبخند پیش بیا
تا دل به دوست داشتنت بسپارم

#امـیرعبـاس_خالق_وردی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
کنارت گلشن و بستان قشنگ است
به پایت آمدن با جان قشنگ است

هوای داغ #مرداد است.، هرچند
تو باشی #عصر تابستان قشنگ است


#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چه #عصر غم انگیزی
انگار وقتی نیستی
در جای جای این شهر
رنگ فراموشی پاشیده اند
دلم می گیرد
از نفس کشیدن در هوایی که
عاری از نفس های توست

#امـیرعبـاس_خالق_وردی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
کافه هایی پر از خستگی و تنهایی
صندلی هایی که خالیست
وخیابان ها و کوچه های شلوغ شهر که دیگر کسی کنار کسی قدم نمیزند...
و همه از هم فاصله گرفته اند
دیگر کسی نمیپرسد چرا ساکتی
چرا غمگینی چرا
اینجا بعد از رفتنت
هیچ چیز تغییر نکرده،
هنوز هم بهار بوی زندگی می دهد.
و
تابستان گرم تر از همیشه، پاییز تنها تر و زمستان سرد تر می گذرد.
می دانی جانم
تلخ است، اینکه آدم ها در شلوغ ترین خیابان ها
با کوله باری از خاطرات و دیوانگی
با لبخندی آرام قدم بزنند.
عادت کردن به نبودن و نداشتن سخت است، درست!
ولی یادت باشد، هنوز هم چیزی عوض نشده..
هنوز هم با پنجره ها که حرف میزنم
می گویند: انتظار،
با عکس ها که حرف میزنم می گویند: خاطرات
و با خاطرات که لب به سخن باز می کنم
می گوید: زندگی..
و چه حیف که در زندگی همیشه قرار است
یک من تنها،
یک تو تنها،
و یک دنیا را در انتظار....
ببینم.

#سهیل_هدایتی

#عصر_خوش

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در همین #عصر ببین
           بیقرار تو ام و
              بی خبر از حال منی

من
#فروغی_دگرم
            واژه هایش همگی
                             شرح من است

بی حضورتت
          شده دنیا قفسم
                               چه کسی منتظر
                              ناله و فریاد من است

#فریبا_قربان_کریمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#عصر که می شود
دلم پر می کشد
به سوی کبوتر خیالت
و حواسم
معطوف به تماشای
قاب عکس نگاهت
می شود که
درون آلبوم خاطراتم جا مانده است
دلتنگ می شوم
بارانی می شوم
و با اشک چشم برایت اینچنین می نگارم
تو دوری اما من
تو را نزدیک تر از همه به خود می ‌پندارم
و محال است تو را و
دوست داشتنت را تنها بگذارم

#امیر_عباس_خالق_وردی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در هیاهوی حریر احساسم
#واژه_ها می رقصند و
ردی از تو
بر دفتر شعرم جا می گذارند..
با اشعارم
فاصله را در هم می کوبم
و پشت پنجره
هِق هِق و بغضم را به باد می سپارم!
قرارمان انگور بود تابستان
تا تو بیایی و
امتحانِ تمامِ بوسه هایِ
تجدید شده ات را
یکجا پس بدهی!
من #عشق_را
به قلب شهریور
سنجاق کرده ام
یادت نرود
قرارمان همین جا
زیر پرچین #شهریور.

#فریبا_قربان_کریمی

#عصر_تون_بخیر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#عصر
ضیافت شعری ست
با دم‌نوشی از
#مهر‌_نگاهت
در فنجانی به رنگِ #عشق
از جنس واژه های عاشقانه!
روبه
#غروب_خورشید
دست خیالت را می گیرم
تا اوج قله
به بلندترین نقطه ی این شهر
به پاک ترین نفس،
تمام
عصر و غروب هایم
را با تو قدم میزنم
تا رنگیـن کمـانی از عشــق
در نگاه آبی آسمان
نقـش بند
د.

#فریبا_قربان_کریمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خیالت
چون با من همراه است
گرد آرامش
به روی دیدگانم می نشیند
از عشق سرشارم
و چون پیش رویم تصویر می شوی
و تو را می بینم
گویی عشق را در آغوش می فشارم
تویی عشق مانا و ماندگارم
‌و من مرگ در اقیانوس
بیکران چشمانت را آرزو دارم
غرقم کن در تماشایت
بگذار سر بر شانه احساست بگذارم
‌و به لطف لمس تماشای تصویر نگاهت
همه غم هایم را به بوته فراموشی بسپارم

#امیر_عباس_خالق_وردی

#عصر_خوش

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
برای دوست داشتنت
هیچ بهانه ای ندارم
جز انکه در ان غروب زیبا
وقتی با انبوه گیسوانت
از جلوی دیدگانم رژه می رفتی
مهرت به دل نشست
عشقت همراهم شد
و دوست داشتنت در من جای گرفت
و حالا من دور از توووو
به خورشید نگاهت انچنان دلباخته ام
که ضمیرم صبح ها از تو روشن
و چشم هایم شب ها از تو تاریک است
ثانیه ها با رقصشان
مرا به اغوشت ترغیب می کنند
و بهار پیش از همه
تو را ارزانیم می دارد
تو محبوب منی و من سر تا پایم
پر شده از حریر ابریشمین نگاهت
بی دریغ دووووستت دارم

#امیر_عباس_خالق_وردی
#عصر_خوش

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
زیبا ترین بوسه ی جهان را
از لبان تو چیدم
در بارش ِ شکوفه های گیلاس
پشت ِ پرچین ِ پیرار
که سایه ات
کوتاه تر از چینه ی باغ بود !
...و نیز انگشتانت
ظریف تراز مدادهای تراشیده در دستانم
که می رفت ؛
- گیسوانت را
به نقش وُ نوازش بگیرد ،
بر بومِ بی آبرنگ......
زیباترین بوسه ی جهان را
از لبان تو چیدم
در بارش ِ لاجوردئ #عصر
پشت ِ حیای برآمده
که راز ِ پنهان عشق را
بالغ آمد....
زیباترین بوسه ی جهان را
از لبان تَرَک خورده ی تو چیدم
در بارش ِ سکوت وُ آه
پشت ِ مدّ ِ سراب
در صحارئ خیالی
که خیمه سوز ِ عطش ِ قیس ِ جدا مانده
- از نیمه ی دیگر خود بود..‌..
زیباترین بوسه ی جهان را
بگذر....
می خواهم
لب بستن ِ شاعرم را
مصرعی نوبرانه از نگاه ِ تو بچینم.
- آوازم بده.....

#گویا_فیروزکوهی
#عصرتون_بخیر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
باز #عصر و بوے یاس
خیال تو
مست شدن احساسم بر
پیچڪ تنهائے من
در بے ڪران شراب چشمان
تو
شُرشُر دلتنگے بر بام شعر
من
رقص واژہ ها و دلبرے قاصدڪ
نگاہ تو
#عصرے پاییزے و بے نهایت خزان
در امتداد حریر رد پاے تو
بر چشمان من



#سیامڪ_جعفرے‌‌
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
کوچه ی «از جاده لبریز» م شده
بــا بـلـنـدایـش دلاویزم شده

آخ! بنازم.، رنگِ مویش را ببین!
#عصرِ زردِ شعرِ #پاییزم شده


#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#عصر
ضیافت شعری ست
با دم‌نوشی از
#مهر‌_نگاهت
در فنجانی به رنگِ #عشق
از جنس واژه های عاشقانه!
روبه
#غروب_خورشید
دست خیالت را می گیرم
تا اوج قله
به بلندترین نقطه ی این شهر
به پاک ترین نفس،
تمام
عصر و غروب هایم
را با تو قدم میزنم
تا رنگیـن کمـانی از عشــق
در نگاه آبی آسمان
نقـش بند
د.

#فریبا_قربان_کریمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
هوا ابریّ و بارانیّ و خوابی
به آغوشم ، بیایی با شرابی

نگاهِ نیمه باز و ، بوسه و #عصر
به این گفتند؛ #پاییز حسابی🍁


#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#دختر_پاییز
می خواهد‌ امروز #عصر
از دستهای مهربانِ
دو پیچک ظریف،
که عاشقانه وار
بر تنهٔ قامت اشعارش بپیچند
شعری دَم کند
و در تمامِ پس کوچه هایِ شهر
تعارف کند
بفرمایید #شعری_قند_پهلو.

#فریبا_قربان_کریمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
می‌نشینم لبِ این پنجره‌ی تنهایی
#عصر یک روز شلوغ
چای در دست،
به تصویر شتابانِ زمان می‌نگرم
من در این ثانیه‌ها
با تو در دشتِ پُر از خاطره‌ها در سفَرم
تو بگو یارِ سفر کرده‌ی من
از پسِ پنجره‌ها،
به چه می‌اندیشی
به کجا می‌نگری؟
ابرها می‌گذرند
بادها در سفرند
تو در این پهنه‌ی خاکی
به کجا رهگذری؟


#رضا_رجبی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گفتم بیا...
تا #جمعه را با هم تقسیم کنیم..
آمد...
و بر سرمیزِ #عصرانه نشست...
برایش چای ریختم ...
با همان کیکِ دارچینی مورد
علاقه اش..
چهره اش آرام بود ...
و با لذت چای مینوشید ..
به او گفتم...
چطور طعم تلخ چای ..‌..
هوای دل گرفته ی جمعه ...
و سکوت لحظه ها را حس نمیکنی ...
من تمام جمعه های تلخ بی تورا لمس
کرده ام .‌.
و او گفت ...
چون در کنارت بودم ...
همه چیز برایم شیرین بود ...
و رفت .‌.

قدرِ لحظه ها را بدانید . ...


#شیوامیثاقی
#عصر_آدینه_بمهر_درگیر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀