💖کافه شعر💖
2.64K subscribers
4.41K photos
2.94K videos
12 files
1.05K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من از نهایت شب حرف می زنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف می زنم.
اگر به خانه ی من آمدی ، برای من ای مهربان چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم

#فروغ_فرخزاد
#خسرو_شکیبایی

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
آن گل که تیغ غمزه او ساخت کار من
امروز دسته گل بنهد بر مزار من

در بحر عشق غرقه به حسرت از آن شدم
کان ساحل امید نشد در کنار من

بگریست زارزار بخاکم ولی چه سود
وقتی که کارزار غمش ساخت کار من

مغرور شد به دولت ناپایدار حُسن
غافل ز عشق بی خلل پایدار من

هر چند چشم بسته ام از روی هر چه هست
دنبال اوست دیده شب زنده دار من

منشین بخاک من که بخاکم نشانده ای !
ترسم که دامن تو بگیرد غبار من

ترسم شکار دام هوا و هوس شوی
ای صید خال و خط که نگشتی شکار من

هر کس بیادگار نشانی ز خود گذاشت
نام شهید عشق تو شد یادگار من

خسرو بپاس آن که به دریا زدم دلی
امروز گشت گوهر اشکی نثار من

#خسرو_فیضی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
گیرم بناله امشب خود را سحر کنم
فردا چو بگذرد چه به شام دگر کنم؟
این آرزوی کهنه نمودم که در جهان
بی درد و رنج تازه شبی را سحر کنم

پندم چه میدهی تو که خود آگهی که من
زین گوش نا شنیده از آن گوش بدَر کنم
کس را ز کوی عشق مجال گذر نماند
تنها من آمدم که از این ره گذر کنم

هر سو نگه کنی صنمی در برابر است
در حیرتم به روی کدامین نظر کنم
آنجا که روزگار موافق بُود کجاست؟
گیرم کز این محیط مخالف سفر کنم

چون نیست گوش حق شنوی اندر این دیار
بهتر همان که شکوه خود مختصر کنم
در کشوری که بی هنری شرط عزت است
جهل است اگر تصور کسب هنر کنم

از جاهلان گزیر بغیر از گریز نیست
عیب ام مکن اگر ز حریفان حذر کنم

#خسرو_فیضی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
.
نه آنکه فکر کنی سرد است
که من در تهاجمِ کولاک
یک جا تمام هیمه‌های جهان را
انبار کرده‌ام
در پشت خانه‌ام
و در تفکر یک باغ آتشم
به تنهایی

من هیمه‌ام، برادر خوبم
بشکن مرا
برای اجاق سرد اتاقت
آتشم بزن
من هیمه‌ام
برادر خوبم.


#خسرو_گلسرخی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
.
شب را به قامت هر بامداد آویختم
بر این دهانه ی سیراب ناپذیر
این نیاز

برخیز و همراه ما بخوان
باید سپیده
سلاح ِشهامتِ ما باشد.


#خسرو_گلسرخی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
نخستین بار گفتش: از کجایی؟
بگفت: از دارِ مُلکِ آشنایی

بگفت: آنجا به صنعت در چه کوشند؟
بگفت: اَندُه خرند و جان فروشند!

بگفتا: جان‌فروشی در ادب نیست
بگفت: از عشقبازان این عجب نیست

بگفت: از دل شدی عاشق بدین‌سان؟
بگفت: از دل تو می‌گویی؛ من از جان

بگفتا: عشق شیرین بر تو چون است؟
بگفت: از جان شیرینم فزون است

بگفتا: هر شبَش بینی چو مهتاب؟
بگفت: آری، چو خواب آید؛ کجا خواب؟

بگفتا: دل ز مِهرش کی کنی پاک
بگفت: آنگه که باشم خفته در خاک


#نظامی
#خسرو_و_شیرین
#مناظره_خسرو_و_فرهاد


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
ابریشم سیاه دو چشمت 
خانه ی من است 
آن خانه ای 
که در آن خواب می روم 
و می میرم.


#خسرو_گلسرخی

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
ز فردا و ز دی، کس را نشان نیست
که رفت آن از میان وین در میان نیست

یک امروز است ما را نقدِ ایام
بر او هم اعتمادی نیست تا شام

بیا تا یک دهن پُرخنده داریم
به می جان و جهان را زنده داریم

#نظامی
#خسرو_و_شیرین


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
گردی از راهی نمی‌خیزد، سواران را چه شد؟
مرده‌اند از بیم، یاران، نام‌داران را چه شد؟

جز صدای جغدها چیزی نمی‌آید به گوش
قمریان آخر کجا رفتند؟ ساران را چه شد؟

از هجوم کرکسان شوم قلب من گرفت
بلبلان، قرقاولان، کبکان، هزاران را چه شد؟

دور تا دور من از دشمن سیاهی می‌زند
دوستان ما کجا رفتند؟ یاران را چه شد؟

هر کجا سوز زمستان است و تاراج خزان
روح تابستان و عطر نوبهاران را چه شد؟

زیر سم لشکر ضحاک پشت من شکست
کاوهٔ لشکرشکن کو؟ شه‌سواران را چه شد؟

لشکر توران به قلب سرزمین ما رسید
رستم و گودرز کو؟ اسفندیاران را چه شد؟

خشک‌سالی در زمین بیداد و غوغا می‌کند
بخشش هفت‌آسمان کو؟ باد و باران را چه شد؟

#خسرو_فرشیدورد


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
.
ابریشم سیاه دو چشمت 
یاد آور شبی زمستانی است 
من بی ردا 
بدون وحشت دشنه 
شادمانه خواب می رفتم 
ابریشم سیاه دو چشمت 
خانه ی من است 
آن خانه ای 
که در آن خواب می روم 
و می میرم.

#خسرو_گلسرخی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.
بعضی وقت‌ها
روزگار
یک طوری می‌سوزونتِت که هزار نفر نمیتونن خاموشت کنن !
بعضی وقت‌ها هم یکی
طوری خاموشت می‌کنه
که هزار نفر نمیتونن روشنت کنن !

#خسرو_شکیبایی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.
بعضی وقت‌ها
روزگار
یک طوری می‌سوزونتِت که هزار نفر نمیتونن خاموشت کنن !
بعضی وقت‌ها هم یکی
طوری خاموشت می‌کنه
که هزار نفر نمیتونن روشنت کنن !

#خسرو_شکیبایی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گفته بودم ڪه نڪن پیله به من،
"#چــــــــــــــــرخ فلڪ"
پیله ڪردے به من آنقدر ڪه ،
"#پــــــــــــــروانه شدم"


#خسرو_شڪیبایی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌჻ᭂ࿐‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خاطر بسوی دلبری هر لحظه ما را می کشد
آنجا که ما را می کشد، این دل هم آنجا می کشد

یاری که از خاطر مرا هرگز دمی غایب نشد
خط فراموشی چرا در دفتر ما می کشد؟

جانا، دگر در کوی خود باد صبا را ره مده
کو زلف مشکین ترا هر لحظه در پا می کشد

آمد بهار مشک بو، در خانه منشین، ای صنم
کز بهر عشرت هر گلی خیمه به صحرا می کشد

ای دل، چه ترسانی مرا؟ طعنه که دشمن می زند
هر کس که عاشق می شود بسیار ازینها می کشد

ای دل، اگر افتد ترا ناگه بر آن مهر و نظر
در زلف او مسکن مکن کان سر به سودا می کشد

بر جان #خسرو رحم کن کاندوه هجران سر به سر
از فرقت رخسار تو بیچاره تنها می کشد

#امیرخسرو_دهلوی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای کاش
هزار تیغ برهنه، بر اندوه تو می‌نشست
تا بتوانم
بشارتِ روشنیِ فردا را
بر فرازِ پلک‌هایت نگاه کنم.

اینک
صدایِ آن یار
بی‌دریغ گل می‌کند، در سبزترین سکوت
و گلهایِ هرزه را
در بارشِ مداومِ خویش، دِرو می‌کند.

جنگل،
در اندیشه‌های سبزِ تو جاری‌ست.

#خسرو_گلسرخی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای کاش ! هزار تیغ برهنه،
بر اندوه تو می‌نشست
تا بتوانم ، بشارتِ روشنیِ فردا را
بر فرازِ پلک‌هایت نگاه کنم .
اینک ، صدایِ آن یار


بی‌دریغ گل می‌کند ،
در سبزترین سکوت
و گلهایِ هرزه را
در بارشِ مداومِ خویش ، دِرو می‌کند .
جنگل ،
در اندیشه‌های سبزِ تو جاری‌ست  . . .



#خسرو_گلسرخی

‌‍‌   
‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
این استعمار
این جامه سیاه معلق را
چگونه پیوندیست
با سرزمین من؟
آن کس که سوگوار کـــرد خاک مـــرا
آیا شکست
در رفت و آمد حمل اینهمه تاراج؟
این سرزمین من چه بی‌دریغ بود
که سایه مطبوع خویش را
بر شانه‌های ذوالاکتاف پهن کـــرد
و باغ‌ها میان عطش سوخت
و از شانه‌ها طناب گذر کـــرد
این سرزمین من چه بی‌دریغ بـــود
ثقل زمین کجاست؟
من در کجای جهان ایستاده‌ام؟
با باری ز فریاد‌های خفته و خونین
ای سرزمین من !
من در کجای جهان ایستاده‌ام؟

#خسرو_گلسرخی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای صمیمی
دیگر زندگی را نمی توان
در فرو مردن یک برگ
با شکفتن یک گل
یا پریدن یک پرنده دید
ما در حجم کوچک خود رسوب می کنیم
ایا شود که باز درختان جوانی را
در راستای خیابان
پرورش دهیم
و صندوق های زرد پست
سنگین
ز غمنامه های زمانه نباشند ؟
در سرزمینی که عشق آهنی ست
انتظار معجزه را بعید می دانم

در سرزمین ما
پرندگان همه خیس اند
در سرزمینی که عشق کاغذی است
انتظار معجزه را بعید می دانم

#خسرو_گلسرخی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دگر صبح است و ما باید برافروزیم آتش را ،
بسوزانیم دشمن را ،

که شاید هَمرَه ِ دودش رَود بر آسمان شیطان
و یا همراه بادی او شَود دور از زمین ها .

دگر صبح است ...
دگر روز  ِ تبه کاران به مثل نیمه شب تار است ...


#خسرو_گلسرخی
#صبح_بخیر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.

چشمان تو سلام بهاری‌ست
در خشکسالی بیداد
که یارای دشنه گرفتن نیست اما
آواز تو گلوله‌ی آغاز
که بال گشودست به جانب دیوار
دیوارها اگر که دود نگشتند
آواز پاک تو
رود بزرگ میهن
این رود، در لوت می‌دمد
تا در سرتاسر این جزیره‌ی خونین
سروها و سپیدار
سایه سار تو باشد.


#خسرو_گلسرخی            

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀