💖کافه شعر💖
2.68K subscribers
4.42K photos
2.94K videos
12 files
1.06K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
نپرس حال دلم را ،
دروغ نشنوی از من ...

همیشه شعر به راه و
همیشه قافیه خوب است !


#حسن_جیرودی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#حق #عشق

سائل ز چه پرسی به گمانم که بدانی
در مسئلتت پاسخ آن حین و خلال است

گویند پس از تلخی هجران عسل وصل
خبط است ازل تا به ابد عین وصال است

وصلش حرکت‌های عرض بوده و جوهر
از قال شروع و سپسش حال و کمال است

جمعی به کمال آمده مسحور جلالش
ماندند و ندانسته که گامی به جمال است

باز آیم و از عشق بگویم سخن سرّ
بی عشق ادا حق کلامات محال است

توحید و من و او و تو و ما و دگر را!!!
عشق است که پیچیده به هم ورنه زوال است

گر عشق نبودی سبب خلقت و تکوین
هر آنچه که در کون مکان است ملال است

از عشق چو گفتم دگر از عقل نگویم
زیرا که میانشان همه دم جنگ و جدال است

احوال صبا را چه به جوهر چه به تکوین
بنشین لب جوی و گذرش بین که نکال است

#حسن_خادم_صبا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چندیست عاشقانه قلم میزند دلم
از ماجرای چشم تو دم میزند دلم
نام تو از شبی که به رگ‌های من دوید
یک در میان برای خودم میزند دلم
این را که مردمان ضربان نام کرده‌اند
دست خوشی است بر سر غم میزند دلم
روزی هزار بار ورق‌های کهنه را
مشتاق و بی قرار به‌هم میزند دلم
هر جا به سبز خاطره‌های تو می‌رسد
انگار در بهشت قدم میزند دلم
یک شب به خنده گفت چرا داد میزنی
انقدر هی نگو دلم ... میزند دلم
حرفش ادامه داشت که بی اختیار من
گفتم عزیزِ منْ، چه کنم ... میزند دلم
آرام برد گوش مرا روی سینه‌اش
دیدم چنین که اوست چه کم میزند دلم
دیدم دراین قمار دل او برنده است
دیدم فقط به قدر عدم میزند دلم

#حسن_دلبری♥️

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
سلام صبح قشنگت بخیر لب شکری
سلامتی خبری تازه نیست خوش خبری

چگونه می گذرد روزهای بی من تو
مرا که بی تو دقایق نمی شود سپری

دلم برای تو و خنده های تو تنگ است
که هی بیاوری و طاقت مرا ببری

چنانچه لطف تو جویای حال ما باشد
خوشم همین که به یاد من است اینقدری

خلاصه این که نه راضی به زحمتم اما
ازین حوالی اگر گاه رد شدی گذری

دوشاخه دست به سر مانده از تمام تنی
دوحلقه چشم به در مانده از تمام سری

نمانده چیزی از آن دلبری که می دیدی
که هر چه مانده فقط حسرت است و دربدری

نوشته در ته فنجان که می خورم با هم
کنار حسرت تلخ تو قهوه ی قجری

گرفت پیر سمرقند، تلخ حسرت را
"به روز نیک کسان گفت تا تو غم نخوری"

دوباره فال گرفتم نه قهوه با حافظ
"طفیل هستی عشقند آدمی و پری

#حسن_دلبری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
من بهشتم را همین جا توی دنیا دیده ام
در فروغ چشمهایش موج دریا دیده ام

ترسم از این است آید تا جهنّم دیدنم
بس فداکاری ازاین خورشید پویا دیده ام

خواب شیرین است ، امّا مادرم را تا سحر….
بر سرِ بالین خود شبها به احیا دیده ام

هرکجا حتّی مقصّر بوده ام در زندگی
بارها حامیِ خود اندر قضایا دیده ام

یار دیرینی که هر جا غم اسیرم کرده بود
بهر غمخواریِ خود او را مهیّا دیده ام

هرچه دارم از همین چادر نماز مادر است
من که آن را تاکنون مافوقِ اشیا دیده ام

کاش میشد عمرِ خود را هدیه می دادم به او
تحفه ای ناقابل از خیلِ هدایا دیده ام

سجده ام زیباست، گر مقصد بوَد پاهای تو
من بهشتم را همین جا توی دنیا دیده ام

#حسن_نبی_جندقی(تنها)

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
غم خیمه زده  به پشت درهای دلم
شد ناله ی نی روز و شب آوای دلم

خواهم که شوم سوار بر رخش قلم
افسوس  رمق  نمانده  در  پای  دلم

#حسن_قربانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دیشب  چه  شبی بود ؟ کنارم خبرت بود ، خودت  نه
دیشب چه  خبر بود ؟ به  قلبم  شررت بود ، خودت نه

ای عشق  :  نفس گیرترین حس ِ من ِ  عاشق ِ  عاشق
یک عمر در این  سینه ی سوزان اثرت  بود ، خودت نه 

یک عمر لب چشمه  مرا  بردی  و لب تشنه  نشاندی
در چشمه  هم حتی ، اگرت  یا دگرت بود ، خودت  نه

باز ازسر شب مست و هوایی شده ام عشق  ، کجایی؟
دیشب  نشود باز  که  در دل گذرت بود ، خودت  نه

معشوقه ی  من  :  نخل امید من دلسوخته ای تو
در  زندگیم  حیف  فقط برگ و برت  بود ، خودت  نه ...

#حسن_غفاری


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
تا به آتشخانه‌ی آغوشِ خود می‌خوانی‌ام
شهدِ نایاب از لبِ شاداب، می‌نوشانی‌ام

گاه می‌رانی گهی، با گریه‌های گرمجوش
بازمی‌گردانی اما باز، می‌رنجانی‌ام!

جام احساس مرا، مستانه می‌کوبی به سنگ
در میانِ خنده‌هایت، سخت می‌گریانی‌ام

بس که با بوی خیالت، هستی‌ام آمیخته
عطر گل می‌پیچد از غمگریه‌ی پنهانی‌ام!

شاعرم مرغی سبکپرواز، حتی در قفس!
هر قفس، هفت‌ْآسمان دارد به بالْ‌‌افشانی‌ام

آنچنان سیرابم از ابر عطشبارانِ عشق
آب می‌نوشد جهان از چشمه ی عطشانی‌ام!

تاجداران را به خارستانِ ذلت می‌کشد 
در بهارستانِ کویت، عزتِ دربانی‌ام!

هر گلی، آیینه‌دارِ حُسن بزم‌آرای توست
مثل «شبدیز» از غزلنوشانِ این مهمانی‌‌ ام


#حسن_اسدی_شبدیز

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
من از شش جهت خودم هستم
اما
از سمتی که صدایم می‌زنی
پرنده‌ام..
🕊

#حسن_آذری


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
برگ  و  بارم  نیست  اما  در زمین   پایداری  ریشه   دارم
در هجوم  باد و طوفان  طاقت  و تاب آوری اندیشه دارم

تک درختی خشک و سردم باز هم در زیر هر شلاق صرصر
استخوان سوز است اگرچه درد جانم استواری پیشه دارم

در  سرم   نه  آرزوی  جنگلی   و  در   دلم   نه  حسرت باغ
در تنم  نه  شیره ی جانم ، نه  ترس از شیرهای بیشه دارم

انتهای  خط رسیدم  یک  بیابان  ریگ  صحرا مانده  و  من
شوکران نوشیده را مانم ، خیال جنگ  سنگ و شیشه دارم

صاعقه  با من  نخواهد کرد  آری  آنچه خواهد  کرد  تیشه
تا  ابد  دل  ناگرانی   هم  اگر  دارم ، فقط  از  تیشه  دارم 

#حسن_غفاری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
آرام در سکوت و تماشا گریستم
ابری شدم دوباره و خود را گریستم

ابری شدم دوباره ولی در دل کویر
با حسرت همیشه‌ی دریا گریستم

دیروز را به خاطر امروز باختم
امروز را به خاطر فردا گریستم

چون موج اوج سرکشی‌ام در فرود بود
چون رود با خروش و تمنا گریستم

موضوع هفته «حاصل عمر گذشته» بود
من باز وقت خواندن انشا گریستم

یک دور تازه دور خودم چرخ خوردم و
در این مدار جبر و مدارا گریستم

دستی کشید آینه بر موی ریخته
قصدش مزاح بود، من اما گریستم

دنیا همیشه در هیجان و تناقض است
لبخند زد رفیق به من تا گریستم


#حسن_سرداری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
جاری  است  در  زلال نگاهت  ستاره ها
در  پیچ و تاب  زلف   تو  گنج  هزاره ها 

ای   آتش  نهفته   به   خاکستر   دلم 
ای  شاه  بیت  شعر " شراب و شراره ها "

گُر  گیرد از شراره ی عشقت  نهاد من
در  جان  من  گذار  و گریز  گزاره ها  

وقتی  هوای دیدن  روی  تو  می کنم
خوب است خوبِ من، همه استخاره ها

بی اختیار یاد دو  ابروی  تو  کنم
هنگامه ی  صدای اذان  مناره ها

من" گنگ خواب دیده "، برای توسخت نیست
درک  درست و  فهم  عمیق  اشاره ها 

درشعر من، همیشه به توختم می شود
کُنه   کنایه ها ، همه ی  "  استعاره ها "

#حسن_غفاری_سرائی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در #شبی شور انگیز
با همین
#حسن_ختام_بهار
در کوچه ‌باغ‌های پُر شده از
بوسه وُ لبخند
با عطر
#گل_پامچال و نسترن
بزمی آراسته ام
از شعر و شور و غزل!
در قلب اشعارم‌
گلدانی ست از عاطفه!
هر
#شب
عطرش ردیف می شود و
روزنهٔ نگاهم را
برای گفتن شعر
با قافیهٔ نگاهت
به سویت می شکافد
در امتداد ِ ساعت ِ انتظار
دست مرا بگیر و
کوچه های اشعارم را
با من بگرد
من
هر نفسم شعر است‌
آمدنت را
با چشم دل می بینم.

#فریبا_قربان_کریمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
علقمه موج شد، عکسِ قمرش ریخت به هم
دستش افتاد زمین، بال و پرش ریخت به هم

تا که از گیسویِ او لختۀ خون ریخت به مشک
کیـسویِ دختـرکِ منتـظرش، ریخت به هم

تیـر را با سـرِ زانـوش کشیـد از چشـمش
حیف از آن چشم، که مژگانِ ترش ریخت به هم

خواهرش خورد زمین، مادرِ اصغر غش کرد
او که افتاد زمیـن، دور و برش ریخت به هم

قبـل از آنیـکه بـرادر بـرسـد بـالیـنش
پـدرش از نجف آمـد، پدرش ریخت به هم

به سـرش بـود بیـاید به سـرش ام بنـین
عوضش فاطمه آمـد به سرش ریخت به هم

کِتـف ها را کـه تکان داد، حسیـن افتـاد و
دست بگذاشت به رویِ کمـرش، ریخت به هم

خواست تـا خیمه رساند، بغـلش کـرد، ولی
مـادرش گفت به خیـمه نبرش، ریخت به هم

نـه فقط ضـرب عمـود آمـد و ابـرو وا شد
خورد بر فرقِ سرش، پشتِ سرش ریخت به هم

تیـر بود و تبـر و دِشـنه، ولـی مـادر دید
نیزه از سینه که ردّ شد، جگرش ریخت به هم

بـه سـرِ نیـزه ز پهـلو سرش آویـزان بود
آه بـا سنگ زدنـد و گـذرش ریخت به هم

#حسن_لطفی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
و   چای   دغدغه ی   عاشقانه ی   خوبی ست
برای   با    تو   نشستن   بهانه ی  خوبی  ست
#حسن_صادقی_پناه
رسیده  جان  به  لب  و این تمام حادثه است
از این خلاصه چه گویم نشانه ی خوبی ست

قدم   زدی   تو   به   خلوتگه    دلم    آن    دم
بزن  بزن  تو قدم  چون  زمانه ی خوبی ست

هوای دل  چه  عوض  شد   چو   آمدی   جانا 
سواحل  دلم  امشب  کرانه ی   خوبی   ست

تویی  تویی  که  نگارم   شدی  در  این   دنیا
مرام  و  هم  سکناتت   زنانه ی  خوبی  ست

کنون که راقب خسته جوان  شد  از  تو بگو
همین جوانی  دل هم  جوانه ی خوبی ست?

#رامین_راقب

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چون سراب تشنه، تقدیرم به ظاهر بودن است
بودن امّا با نبودن‌ها مجاور بودن است

تا رهایی یابم از دلتنگی سردِ قفس
چاره‌ام گویا فقط مرغ مهاجر بودن است

می‌روم صحرا به صحرا از خودم مثل نسیم
سرنوشت بادها -آری- مسافر بودن است

از دَمی که دل به گیسوی نگاری بسته‌ام
روز و شب کار دلم آشفته‌خاطر بودن است

عصر آهن سخت با من می‌کند سنگین‌دلی
من که تنها جرمم انسان معاصر بودن است

واژه واژه درد باید ریختن در کام شعر
دردمندی چون که تنها شرط شاعر بودن است...

#حسن_زرنقی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
جز با تو با هر توشه‌ای بیگانه‌ام ای عشق!
سنگینی ِ بارت به روی شانه‌ام ای عشق!

هفتاد نسل سوخته پشت من‌اند، آری!
پروانه در پروانه در پروانه‌ام ای عشق!

ویرانی‌ام از باد و گیسوی پریشان نیست
ویران ِ یک لبخند معصومانه‌ام ای عشق!

در صورت آرامم ولی در سینه آشوبم
بی شعله می‌سوزد ستون خانه‌ام ای عشق!

من با تو هیچم، بی تو هیچم، شهر فهمیده
دیوانه‌ام، دیوانه‌ام، دیوانه‌ام... ای عشق...!


#حسن_حسن_پور

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
رندانه زود خیزید غوغا کنیم غوغا
هر جا که عاقلی هست شیدا کنیم شیدا

در پرده چند رقصیم تا خویشتن پرستیم
دستی زنیم دستی افشا کنیم افشا

در کوی نیکنامان نام و نشان نداریم
خود را ز ننگ هستی رسوا کنیم رسوا


#حسن_خراباتی
#صـبح_بـخیـر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دیشب چه شبی بود ؟ کنارم خبرت بود ، خودت نه
دیشب چه خبر بود ؟ به قلبم شررت بود ، خودت نه

ای عشق : نفس گیرترین حس ِ من ِ عاشق ِ عاشق
یک عمر در این سینه ی سوزان اثرت بود ، خودت نه

یک عمر لب چشمه مرا بردی و لب تشنه نشاندی
در چشمه هم حتی ، اگرت یا دگرت بود ، خودت نه

باز ازسر شب مست و هوایی شده ام عشق ، کجایی؟
دیشب نشود باز که در دل گذرت بود ، خودت نه

معشوقه ی من : نخل امید من دلسوخته ای تو
در زندگیم حیف فقط برگ و برت بود ، خودت نه

#حسن_غفاری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
تـــو بــــوده ای تمــــــام تمنـــــای عمـــــر من
ســــرمــایه ی ســـــرآمد ســــودای عمــر من

یک عمر با خیال تو ماندم چه خوش خیال
وصــل تـو شــد فـــریب فــــریبای عمـــر من

بــی تو همیشــه در جــدل "مرگ و زندگی"
من زنــــده ام ز تو، تو مسیحـــای عمر من

دیـــــروز مــن تــو بـــودی و امــروز من تویی
حتـــی تویـــی فــــراغت فــردای عمـــــــر من

در طارم نگــــــاه منـــــی روزهـــای عمــــــــــــر
ای حســـرت همیشــه ی شبهــای عمر من

هفتــــــاد ســــــال در تب و تاب تو بوده ام
عشــق تـو بوده مـــایه و معـــــنای عمـر من

حرف دل من است هـمه "عشق و انتظار"
حــرفی که گفـته شد به بلنــــــدای عمر من

تعبیرناب شاعره ای خوش سخن که گفت
"ای عشـــــق ای غنیمت زیبــــــــای عمـر من"

#حسن_غفاری
#سرائی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀