💖کافه شعر💖
2.26K subscribers
4.26K photos
2.78K videos
11 files
920 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
در نجوای شبانه ام
تو را به دستان عشق میسپارم
قلم بر می دارم و می نویسم
از نگاه مهربانت
از بم گونه صدایت
از دایره مشکی چشمانت
سطر به سطر دفترم را پر می کنم
از حس عاشقانه ام
قدم بزن، قدم بزن در باغچه قلبم
عاشقانه هایم
سطر به سطر بوی تو را می دهد
واژه واژه اش رنگ احساس تو رامی دهد...

#ثریا_شجاعی_اصل

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دوست داشتنم را
با صدای موج ساحل
در حال آواز
با ساز و آواز ترکی
به سویت پرواز می دهم
هزاران شکوفه در دلت باز می شود
زیبایی ات در دل خورشید
نمایان می شود
من شیفته از نگاهت
بار گناهانم را به لبانت می چشانم
آهنگین
اغواگر
ریتم هماهنگی با دلمان
می چرخد.


#ثریا_شجاعی_اصل

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


احساسم را
به شمالی ترین نگاهت
روانه می سازم
روزنه ی چشمانت
قلم بدستم می دهد
زیبایی عشق را
بر تن کاغذ می گویم
من می گویم
او بهت زده از افکارم
آواز هستی را به
دست باد می سپارد
غم نامه عشق را
با سوز و گذاز
به دل تنگی چشمها می خواند
پرندگان خفته را
با پژواک سرخوری
به پرواز در می اورد
من می گویم عشق
نیشخند می زند
کم حرفی را
به فال خواجه حافظ شیراز می خواند
"عشق دردانه‌ست
و من غواص و دريا ميكده
سر فرو بردم در آنجا تا كجا سر بر كنم"

#ثریا_شجاعی_اصل

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


رقص قوها را درون رود و برکه دیده ای
عکس مهتاب را درون آب جلگه دیده ای

محو اقیانوس و دریا با نگارت گشته ای
در دلت مکشوف احیای غبارت گشته ای

با دو تارت حسرت دیدار لیلا خوانده ای
خنده و لبخند را یک دم لبش بنشانده ای

با خیال عشق او در خلوتت کز  کرده ای
فارغ از رویای دلبر ذره ای حض کرده ای

تاکنون بی یاد دلبر یک شبی سر کرده ای
بغض تنهایی شب را چند برابر کرده ای

#ثریا_شجاعی_اصل

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


با باور به عمق قهقرایی نگاهت
زیتونی نگاهم را
به شبنم چکیده شده
از چشمانت می دوزم
سپس به خط عثمان طاها(نستعلیق)
دوستت دارم را در هر نقطه از قلبت
به آواز بی نهایت می رسانم
آوازه ات عالم گستر می شود
در هر تابلو و نقش و نگار
خط عاشقانه ی دوست دارمت
با بالهایی از شعله ی عشق
نامت را تا آسمان هفتم می برد.

#ثریا_شجاعی_اصل

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بوی تو را...!
نفس تو را...!
√از بوی باران بیشتر دوست دارم√
در میان خاک باران خورده
در آبی آسمان گستر
ماهی قرمز قلبم را شناور می کنم
نفس واژه ها را به نارنجی برگ درختان
در پاییز به تکاپو می اندازم
همزمان با ستاره ی قلبت
در غزل های شبانه
نازکی انگشتانم را
برای عاشقانه سرودن
به عریانی ترین موسیقی آغوش می نوازم
تا شبنم نشسته بر روی تنت
در دنج ترین حالت احساس
هزاران
هزار آلاله را
به لهجه ی فصیح عشق
در تار و پود تن
در دم و بازدم
برای پرواز به پروانگی برساند...

#ثریا_شجاعی_اصل

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


در آغوشِ شب، قلب پروانه‌ای می‌شود،
با بال‌هایی از شعله‌های عشق،
پرواز می‌کند به سوی آسمانِ تاریک.

در هر نورِ ستاره، او رقص می‌کند،
پرهایش به آوازِ بی‌نهایت می‌پیچد،
و در هر نغمه، دل‌های ما را به هم نزدیک‌تر می‌کند.

پروانه‌ی قلبم
آیا تو نیز در این شب تاریک،
با بال‌هایی از شعله‌های عشق،
پرواز می‌کنی؟

بگذار، در این شب،
ما به هم برخورد کنیم،
و در هر بیت، دستانمان را به هم بدهیم،
تا دل‌هایمان در هم آغوش بگیرند.


#ثریا_شجاعی_اصل

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀



عشق شکنجه گر
صدای بال بال زدن
نفس هایت را می شنوم
زبان بند آمده ات را
به تماشای دایره مشکی چشمانم می بینم
قهقهه می زنم سیم مڗگانت را بی پروا می بوسم
در کنار من به نزدیک می خوانی
نفس تنت زیبا هوش از سر می برد
دوستت دارم
می خواهم چشمان و دهانت را
به قفل لبانم ببندم
عشق را به احضار قلبت برسانم
در هر ضربان
لرزان جسمت را
به بازوانم بسپارم
چون ماهی لیز شوی
برترین عاشقانه هایم را به دو غنچه
به شهادت عشق بوسه بزنم....

#ثریا_شجاعی_اصل

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


به رسم دلبری
در صبح نگاهت تبسم می نوازم
خورشید در کالبد جانت می درخشد
اشنیاق درونم را
به توان دوستت دارم می رساند
گیسوانم در حصار انگشنانت تار می نوازد
موج احساس بر روی رگهای تنم
ترانه ی عشق می خواند

#ثریا_شجاعی_اصل
#صبح_بخیر

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


نمی دانستم کسی می تواند
با کلمات روح یک نفر را
در قلبش ساکن کند
هبوطی سازد
که در هیچ جای دنیا
مثالش را ندیده اید
نمی دانستم صدای آواز کلمات
غزل عشق را تلو تلو خوران
به کالبد جان می رقصاند
و از او احساسی برمی خیزد
که عمق وجود را به بال سیمرغ
به قله قاف می کشاند
نمی دانستم زیر چشمی واژگان
قند را در دل آب می کند
که شیرینی اش
در تو در توی رگها
نفس آبی را
به مهتاب خاموش هدیه می دهد
نمی دانستم رقص حروف به حروف عشق
هر مژه را به تاری می رقصاند
مرز احساس را
به شوق
به شور
به زمین
به زمان
به طلوع
به غروب
در مایی
از نوازش نسیم سرشار می سازد.


#ثریا_شجاعی_اصل


‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


خورشید نگاهم را
در رویای شیرین
به نگاهت می تابانم
به طواف بودنت ،
دوستت دارم را
لبالب برمی دارم
درون سینه ام ،
تبدیل به گل سرخ می شود
اشتیاق قلبم دو چندان می تپد
در آهنگینی صدا زدنت
نگاهت را از فاصله ای نزدیک
لمس می کنم
تا پا به پای هم در ساحل بکر آغوش
به آزادی عشق برسیم.

#ثریا_شجاعی_اصل

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
نی لبک نگاهت را
قصه های عاشقانه ات را
به رقص قلم در می آورم..
خط به خط
واژه های عشق
به نام تو تکثیر می شود.
تو پلک میزنی
و کسی شبیه من
قفل سکوت نگاهش را
به چتر نگاهت می دوزد
تا در چرخش یک رقص
در خلوتی عاشقانه
بر روی نیلی مهتاب
همه چشمت هاله ماه
در اندام شالیزاری
نقطه به نقطه ی قلبش را
با سبویی لبریز از دوستت دارم
و گیسوانی آشفته
در ثانیه های خالص
در بوسه و آغوش
به نابترین احساس عاشقانه بسپارد...


#ثریا_شجاعی_اصل


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


دلم برای دیدار تو سُر می خورد
نگاهم به ورای نگاه تو
در جاده راه می رود
چشمانت چون ستاره‌های شب
در آسمان قلبم می درخشد
به هر نفسی که می‌کشم،
به هر آهنگی که گوش می دهم
صدای واژه هایت
در وجودم رخنه می کند
عطر تنت ،
گرمای آغوشت ،
در خواب‌هایم
همچون افسانه ای شیرین
شمع های روشن
به مستی عشق را
روی پرده ی اتاق
به دوستت دارمی آهنگین
از لب من و تو
یه رقص بوسه در می آورد.


#ثریا_شجاعی_اصل

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
کاش میشد همه شب نزدتو خاموش شوم
شمع سوزان تو در نقطه  آن جوش شوم

آنقدر مست شوم  در عطشت تا دم صبح
نزد تو ساقی جان هر دفعه بیهوش شوم

کاش میشد به غزلبافی گیسوی تو عشق
همچو یاسین معطر به شبت نوش شوم

صحبت از عشق تو را پر بدهم تا به کجا
حال سیمرغ تو در ساز پر از گوش شوم

تن تبدار من از عطرتنت سیر نگردد هرگز
تا که در خاک مزارم چو سیه پوش شوم

#ثریا_شجاعی_اصل

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌


چشم به سوی ماه گشاده
در وراق آسمان
در بستر خاموش
رد پای ستاره ای را
روی تن شعرم می کشم
چشم واژه ها مردمک می چرخاند
پلک های بی قراریش را
به آینه ی شکسته شده می دوزد
رخی در چون و چرا
در آتش عشقی حزین
بارانی شده
زمین را تر می کند
و در تب و تاب گران
به رفتنی دور
و آمدنی محال
لبخندی تلخ می زند.


#ثریا_شجاعی_اصل

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


دولت چشم تو چون آینه ی جان باشد
لب و دندان ودهان پسته خندان باشد

تو اگر حکم کنی هردم و هر جای فلک
حجت حکم تو چون برکت باران باشد

نقل قول تو در اندیشه ی جان و خردم
ساحلی دِبش ز خورشید  نمایان باشد

بینش دوستی و مهر تو بر خوانش دل
هنرش راوی خوش قلبی خوبان باشد

باز خوانی تو در شعر و غزلبافی جان
هدهدش بوسه ی سرریز بهاران باشد

مسلک و مذهب و آئین تو در باطن ما
نور خوش رنگی آن مظهر  تابان باشد

گویش و خوانش مستانه تو وادی دل
خوانش سعدی بستان و گلستان باشد


#ثریا_شجاعی_اصل

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


وقتی تو هستی
شعر به غزل عاشقانه
حوصله ی ماه را در اوج آسمان
به تپش قلب می رساند
دیده ی رویایی زمین
شاعر شنیدنی می شود
صراحت یک عشق را
در سماع مولوی می رقصاند
ای در خود فرو رفته
وقتی تو هستی
ساقه های ترد تن
به نوازشی به لرزش عشق می رسد
شب های شعر خوانی
عنوان فروغ را می گیرد
وفتی تو هستی
عشق می چرخد
پیوسته
مداوم
همانقدر هم لطیف و آرام
وقتی تو هستی....

#ثریا_شجاعی_اصل

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


گاه به موج می زنم
گاه یک قطره شده
در دریا فرو می روم
فانوس شب به دلهره می افتد
آب دیگر گونه خیز برمی دارد

یقین دارم
جهان به خواب رفته
پنجره ها رو به سمت تماشا
علاقه ی سردی را
به گوش ستاره ها می خوانند
ابرها پرواز کرده
پڔ زخیم میانشان
آرزوهای فراموش شده را
درون سینه هایشان برملا می کنند

گاه به موج می زنم
گاه یک قطره شده
به سمت جنگل خیز برمی دارم
آهنگ باد و باران
به گوش درختان نواخته می شود
پرنده پر می کشد
بال زخمی شده اش را
در خم جاده ی طولانی
به نگاه هیجان می بندد

گاه به موج می زنم
گاه یک قطره شده
بر روی گونه ام می بارم.


#ثریا_شجاعی_اصل

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


در شب نشینی چشمانت
می خندید
ستاره ای چشمک زن
آسمان روشن بود
ماه به دستش حنا می بست
ابری می رقصید
لبی به عشق گشوده می شد
زمین
خیره به نگاه عاشق
آسمان را ذره به ذره
به التهاب باران می کشید
در چمنزارهای خیس
عشق
پشت عشق نواخته می شد...


#ثریا_شجاعی_اصل

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


در عزای حسین؛   زنجیر میزند مرگ
امسال دوباره ؛  ساز دگر میزند مرگ

دهان آسمان ؛   بــرای پرواز باز است
یعنی که خیلی زود به سر میزند مرگ

در لابه لای سکوت  ؛ زبان  بریده اند
بر خنجر صبر زمان  ؛ تبر میزند مرگ

نقشی شبیه زخم با شوردل بــا بغض
در علم های سرد سرد ؛ پر میزند مرگ

ماه خشکیده است در تاریکــی آسمان
از لابه لای ابرها ؛  به سر میزند مرگ

من در زجه های حسین فــکر می کنم
روزی هـــزاران بار به در میـزند مرگ

#ثریا_شجاعی_اصل

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀