www.kafebook.ir 📚 کافه‌بوک
6.78K subscribers
670 photos
14 videos
3 files
779 links
ما در کافه‌بوک، اعتقاد داریم که باید کتاب خوب خواند، به همین خاطر به شما در انتخاب کتاب خوب کمک می کنیم.

فروش کتاب و یا قرار دادن pdf کتاب نداریم.
ارتباط با کافه‌بوک از طریق سایت:

وب سایت: www.kafebook.ir

اینستاگرام: Instagram.com/kafebook.ir
#کافه_بوک
Download Telegram
قسمتی از کتاب:
#قربانی
#کورتزیو_مالاپارته
#محمد_قاضی

«بیان واقع این‌که ما دیگر نه جرئت داریم و نه بلدیم اقدامی بکنیم.»
قسمتی از کتاب:
#قربانی
#کورتزیو_مالاپارته
#محمد_قاضی

«پنجره را بستم، روی تختخوابم نشستم و آهسته‌آهسته شروع به لباس‌پوشیدن کردم. گاه‌گاه مجبور می‌شدم به پشت دراز بکشم تا حالت استفراغی را که به من دست می‌داد خنثی کنم. ناگاه به نظرم آمد که صدای شاد خنده‌ها و خطاب و جواب‌های پر از نشاط به‌گوشم می‌خورد. دندان روی جگر گذاشتم و باز دم پنجره رفتم. خیابان پر از آدم بود. گروه گروه سرباز و ژاندارم و مرد و زن غیرنظامی و دسته‌دسته کولی با موهای بلند حلقه‌ای که بین خودشان با هم دعوا می‌کردند و همهمه‌ی شادی راه انداخته بودند، به لخت‌کردن نعش‌ها مشغول بودند. نعش‌ها را بلند می‌کردند، برمی‌گرداندند، این‌رو و آن‌رو می‌کردند تا کت‌وشلوار و زیرشلواری‌شان را از تنشان دربیاورند، و پاهاشان را روی شکم آن‌ها فشار می‌دادند تا کفش‌ها را از پاهاشان بکشند. یکی دوان‌دوان می‌رسید تا از قسمت عقب نماند و یکی با بغل پر به‌دو در می‌رفت تا غنیمتش را درببرد. برو و بیایی بود توأم با همهمه و شادی که در عین حال هم‌ کار بود و هم بازار، هم فال بود و هم تماشا، هم جشن بود و هم شادی. مرده‌های لخت‌شده بر زمین رها شده بودند و وضع دلخراش و زننده‌ای داشتند.»
گفتم:«داستان قشنگی است. آخر در خود جنگ هم زیبایی‌هایی هست.»
گفت:«وحشت‌انگیزترین جنبه‌ی جنگ مسلماً همان زیبایی‌های آن است. من دوست ندارم خنده‌ی جانوران مهیب را ببینم.»

#قربانی
#کورتزیو_مالاپارته
#محمد_قاضی

@kafebook_ir
www.kafebook.ir