www.kafebook.ir 📚 کافه‌بوک
6.78K subscribers
670 photos
14 videos
3 files
779 links
ما در کافه‌بوک، اعتقاد داریم که باید کتاب خوب خواند، به همین خاطر به شما در انتخاب کتاب خوب کمک می کنیم.

فروش کتاب و یا قرار دادن pdf کتاب نداریم.
ارتباط با کافه‌بوک از طریق سایت:

وب سایت: www.kafebook.ir

اینستاگرام: Instagram.com/kafebook.ir
#کافه_بوک
Download Telegram
@kafebook_ir

#دن_کیشوت
نوشته #سروانتس
ترجمه #محمد_قاضی

حقیقت هرچند ظریف و شکننده باشد هرگز نخواهد شکست و هم‌چون روغن که همواره روی آب شناور است بر بالای دروغ شنا خواهد کرد.

www.kafebook.ir
@kafebook_ir

#دن_کیشوت
نوشته #سروانتس
ترجمه #محمد_قاضی

خطرناکترین دشمن عشق فقر و تنگدستی است.

www.kafebook.ir
@kafebook_ir

کتاب #زوربای_یونانی
اثر #نیکوس_کازانتزاکیس
ترجمه #محمد_قاضی

ما با تلاش برای نجات دیگران خودمان را نجات خواهیم داد.

www.kafebook.ir
@kafebook_ir

کتاب #زوربای_یونانی
اثر #نیکوس_کازانتزاکیس
ترجمه #محمد_قاضی

هیچ کری‌ای بدتر از این نیست که آدم عمدا نخواهد بشنود!

www.kafebook.ir
@kafebook_ir

کتاب #زوربای_یونانی
اثر #نیکوس_کازانتزاکیس
ترجمه #محمد_قاضی

علت اینکه دنیا در حال حاضر به چنین وضع اسفناکی افتاده است این است که همه کارشان را نیمه‌کاره انجام می‌دهند؛ افکارشان را نیمه‌کاره بیان می‌کنند و گناهکار بودن یا پرهیزگار بودنشان هم نیمه‌کاره است. ای بابا! تا آخر برو و محکم بکوب، و نترس، موفق خواهی شد. خداوند از نیمه‌شیطان بسیار بیش از شیطان تمام‌عیار نفرت دارد!

www.kafebook.ir
@kafebook_ir

کتاب #زوربای_یونانی
اثر #نیکوس_کازانتزاکیس
ترجمه #محمد_قاضی

خدای مهربان کسی است که نه در هفت طبقه آسمان می‌گنجد و نه در هفت طبقه زمین، ولی در دل آدمیزاد می‌گنجد. پس زنهار، الکسیس، که هیچ‌وقت دل کسی را نشکنی!

www.kafebook.ir
‏آزادی را نباید از دیگران گدایی کرد بلکه باید با جنگ به چنگ آورد.

از متن کتاب ‎#نان_و_شراب اثر ‎#اینیاتسیو_سیلونه با ترجمه ‎#محمد_قاضی از نشر ‎#امیرکبیر

@kafebook_ir
www.kafebook.ir

*معرفی کتاب به‌زودی در سایت کافه‌بوک منتشر خواهد شد.
اتفاقات خوب فراموش می‌شوند ولی حوادث بد و ناگوار همیشه در خاطره‌ها می‌ماند و از پدر به پسر سینه به سینه نقل می‌شود.

از متن کتاب ‎#نان_و_شراب اثر ‎#اینیاتسیو_سیلونه با ترجمه ‎#محمد_قاضی از نشر ‎#امیرکبیر

@kafebook_ir
www.kafebook.ir
‏سابقاً کسانی را به زندان می‌انداختند که دزدی کرده بودند ولی حالا آن‌هایی را حبس می‌کنند که حقیقت می‌گویند.

از کتاب ‎#مادر نوشته ‎#ماکسیم_گورکی ترجمه ‎#محمد_قاضی نشر ‎#جامی

@kafebook_ir
www.kafebook.ir

*معرفی کتاب به‌زودی در سایت کافه‌بوک منتشر خواهد شد.
‏به زندانم می‌اندازند برای اینکه خواسته‌ام حقیقت را بدانم. می‌فهمی؟

از کتاب ‎#مادر نوشته ‎#ماکسیم_گورکی ترجمه ‎#محمد_قاضی نشر ‎#جامی

@kafebook_ir
www.kafebook.ir
‏می‌گویند که در روی زمین انواع و اقسام ملت‌ها هستند، از یهودی‌ها گرفته تا آلمانی‌ها و انگلیسی‌ها و... ولی من باور نمی‌کنم. به عقیده من فقط دو جور ملت هستند و دو نژاد که با هم آشتی‌ناپذیرند: یکی اغنیا و دیگر فقرا.

کتاب ‎#مادر نوشته ‎#ماکسیم_گورکی ترجمه ‎#محمد_قاضی نشر ‎#جامی

@kafebook_ir
www.kafebook.ir
‏می‌گویند که در روی زمین انواع و اقسام ملت‌ها هستند، از یهودی‌ها گرفته تا آلمانی‌ها و انگلیسی‌ها و... ولی من باور نمی‌کنم. به عقیده من فقط دو جور ملت هستند و دو نژاد که با هم آشتی‌ناپذیرند: یکی اغنیا و دیگر فقرا.

کتاب ‎#مادر نوشته ‎#ماکسیم_گورکی ترجمه ‎#محمد_قاضی نشر ‎#جامی

@kafebook_ir
www.kafebook.ir
‏برای هرچیزی پول لازم است و هیچ‌چیز، حتی نه به دنیا آمدن و نه مردن، مفت و مجانی نمی‌شود.

از کتاب ‎#مادر نوشته ‎#ماکسیم_گورکی ترجمه ‎#محمد_قاضی نشر ‎#جامی

@kafebook_ir
www.kafebook.ir
‏شما همه‌تان که اربابان ما هستید، از ما برده‌ترید. زیرا روح شما برده شده است، و حال آنکه ما فقط جسما برده هستیم. شما قادر نیستید خودتان را از زیر یوغ پرمدعایی‌ها و عادت‌هایی که روحا و اخلاقا قاتل شما هستند خلاص کنید.

از کتاب ‎#مادر نوشته ‎#ماکسیم_گورکی ترجمه ‎#محمد_قاضی

@kafebook_ir
www.kafebook.ir
قسمتی از کتاب:
#قربانی
#کورتزیو_مالاپارته
#محمد_قاضی

«بیان واقع این‌که ما دیگر نه جرئت داریم و نه بلدیم اقدامی بکنیم.»
قسمتی از کتاب:
#قربانی
#کورتزیو_مالاپارته
#محمد_قاضی

«پنجره را بستم، روی تختخوابم نشستم و آهسته‌آهسته شروع به لباس‌پوشیدن کردم. گاه‌گاه مجبور می‌شدم به پشت دراز بکشم تا حالت استفراغی را که به من دست می‌داد خنثی کنم. ناگاه به نظرم آمد که صدای شاد خنده‌ها و خطاب و جواب‌های پر از نشاط به‌گوشم می‌خورد. دندان روی جگر گذاشتم و باز دم پنجره رفتم. خیابان پر از آدم بود. گروه گروه سرباز و ژاندارم و مرد و زن غیرنظامی و دسته‌دسته کولی با موهای بلند حلقه‌ای که بین خودشان با هم دعوا می‌کردند و همهمه‌ی شادی راه انداخته بودند، به لخت‌کردن نعش‌ها مشغول بودند. نعش‌ها را بلند می‌کردند، برمی‌گرداندند، این‌رو و آن‌رو می‌کردند تا کت‌وشلوار و زیرشلواری‌شان را از تنشان دربیاورند، و پاهاشان را روی شکم آن‌ها فشار می‌دادند تا کفش‌ها را از پاهاشان بکشند. یکی دوان‌دوان می‌رسید تا از قسمت عقب نماند و یکی با بغل پر به‌دو در می‌رفت تا غنیمتش را درببرد. برو و بیایی بود توأم با همهمه و شادی که در عین حال هم‌ کار بود و هم بازار، هم فال بود و هم تماشا، هم جشن بود و هم شادی. مرده‌های لخت‌شده بر زمین رها شده بودند و وضع دلخراش و زننده‌ای داشتند.»