کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.85K subscribers
23.1K photos
29.3K videos
95 files
43.6K links
Download Telegram
#پارت۳۳۸



اخم می کنم و با لحنی که بیشتر از آنچه که قصدش را داشته باشم تهاجمی ست می گویم:


-محمد؟ چکار داری می کنی؟

سکوت می کند. از پنجره زیر نظرش می گیرم. مشتش را در هوا می برد و دور خودش می چرخد. کلافه شده انگار.


توقع داشت نفهمم؟ وقتی با این سر و صدا و دم و دستگاه آمده؟


کف دستش را پشت گردنش می کشد و من بیشتر تحت فشار می گذارمش:


-سوال من جواب نداشت؟


-خب... من که کاری به شما ندارم. یکم زودتر کارام تموم شد گفتم به جای اینکه برم خونه دوباره بیام دنبال شما بیام اینجا تا وقتی شما آماده شید یه کار مفید هم بکنم...!


اخم در هم می کشم و مامان همچنان با کنجکاوی کنارم ایستاده و مهشید هم از راه می رسد...


-اون وقت چی باشه اون کار مفید شما دم خونه ی من؟


-خب... تیر برق جلوی خونتون لامپش سوخته...


چشمانم تا آخرین درجه باز می شود و رگ های چشمم یک به یک کش می آیند.

-و...؟

همانطور که منتظر پاسخی از جانب او هستم، پسرکی که در سوپر مارکت کار می کرد از کنارش رد می شود و با احترام دست روی سینه می گذارد و سلام علیک می کند و او هم به تبع از او رفتارش را تکرار می کند و این انگار بیشتر آتشم می زند!

این جا چه خبر بود؟ جوشی و کم طاقت تر می غرم:


-جدی می گم محمد! این جا چی می خوای؟


-منم جدی ام!


با لحنی که این بار خیلی مطمئن تر شده و اتفاقا حق به جانب به گوشم می رسد ادامه می دهد:


-شبا کوچتون خیلی تاریک میشه! شاید لازم شد شب بیاید بیرون نمیشه که آخه تو این تاریکی! خطرناکه!


و من یادم به پریشبی می افتد که وقتی رزا را آورده بود، داشت با دقت سرتاسر کوچه را برانداز می کرد و من آن زمان نفهمیدم که دلیل کارش چه می تواند باشد!

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۳۳۹


در ذهن و فکر این مرد چه می گذرد؟ بهت زده ام و غرغر می کند:


-یه مرد تو این کوچه نیست اینو به شهرداری گزارش کنه! منم دیدم تا گزارش کنم و وایسیم تا برقکار بفرستن گفتم خودم اوکیش کنم. اصلا نگران نباش تو... تا هروقت لازم داشتی به کارت برس. من کارمو انجام بدم تو ماشین منتظرتونم. فکر کن من نیستم اصلا...


یک نگاه به مردی که داشت از نردبان تکیه داده شده به تیر برق بالا می آمد و مرد دیگری که از پایین نردبان را نگه داشته می اندازم و این دیگر نمی توانست یک شوخی باشد!


-فکر کنم تو نیستی؟ یعنی چی آخه...؟ تیر برق کوچه ما به تو چه آخه محمد! من نمی فهمم واقعا... الان یکی رد شه بپرسه چکاره ای که داری لامپ تیر کوچه ما رو عوض کنی چی میگی؟


مامان شبیه به یک گوجه سرخ و رسیده به نظر می رسید و مهشید سرش را پشت شونه ی مامان پنهان کرده و محمد با خونسردی پاسخ می دهد:


-اولا به کسی ربطی نداره. مگه هرکی از اینجا رد میشه سند منگوله دار دستشه؟ دوما... اگرم لازم شد، میگم یه شهروند مسئولم! کار خلاف نمی کنم که... حرص نخور خانوم. چیزی نشده که عزیزم... چرا انقدر بیخودی اعصابتو به هم می ریزی؟


چرا من این مرد را نمی کشتم؟ دقیقا چرا وقتی من داشتم از حرص می سوختم او تا به این اندازه ریلکس بود؟

آرامش و صبر را نشانش می دهم من! نفس عمیقی می گیرم و دستم را مشت می کنم با حرص می گویم:


-خیله خب... فقط من تا ده طول می کشه آماده شدنم. می تونی بری خودمون میایم ما...


-تا هروقت طول کشید مهم نیست. عجله نکن خانوم... هستم من...


-اما همین الان گفتی فکر کنم نیستی...!

-درسته! گفتم شما می تونی فکر کنی نیستم... اما من هرجا که فکرشم نمی کنی باشم، هستم...!

♡♡♡♡♡♡

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۳۴۰



شاید باید همین چند پله ای که بینمان فاصله بود را طی می کردم و این سرخوشی توی لحنش را فیزیکی پاسخ می دادم.

با یه مشت زیبا و دلفریب مثلا...

-هرطور راحتی!


با حرص غریدم و گوشی را قطع کردم. نفس نفس می زنم و به او که خیلی عادی و ریلکس با آن عینک آفتابی مشکی رنگش به ماشین غول پیکرش تکیه زده و پا روی پا انداخته و گوشی را درون جیب کتش فرو می کند، نگاه می کنم و همچون گاو خشمگین نفس می زنم.


طوری ژست گرفته بود و کوچه را برانداز می کرد انگار که او داروغه ی محل بود!

-لعنتی...


به سمت مامان و مهشید که برمیگردم با دیدن صورت های آماده ی انفجارشان، آتش درونم بیشتر زبانه می کشد.


-چیزی شده بگین ما هم بخندیم...!


غریدم و مهشید سرخ تر شد و مامان دست مهشید را در مشتش فشرد و گفت:


-نه فقط می دیدی اگه آبی شربتی چیزی لازمه ببریم براشون بالاخره زحمت دارن می کشن!


مهشید منفجر می شود از کمر پشت مامان تا می شود و مامان پشت می کند و از خنده ریسه می رود و من نمی فهمم واقعا کجای این دیوانگی ها این طور برایشان خنده دار آمده که پخش زمینند!


با فحش های زیر لبی به محمد پشت می کنم و می روم تا رزا را بیدار کنم. هرچه زودتر دوش بگیریم آماده شویم تا این فصاحت جمع شود.


هر روز هر روز پشت در خانه ی ما بود و من به خاطر رزا و وابستگی زیادش به او خرده نمی گرفتم.


اما نه اینکه انقدر واضح تو روز روشن مقابل خانه مان بایستد و در کارهایی که مربوط به او نبود دخالت کند!

نمی خواستم که تا وقتی اینجا هستیم مشکلی داشته باشیم. نمی فهمید که این رفتارهایش ممکن بود برایمان ایجاد مشکل کند؟

♡♡♡

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۳۴۱


حقیقت این بود که محمد خیلی سریع تر از چیزی که انتظارش را داشتم نقشش را پذیرفته بود.


خیلی خوب داشت از پسش بر می آید. انگار زاده شده بود تا پدر باشد.

اما چیزی که من با آن مشکل اساسی داشتم این اضافه کاری هایش بود. نمی توانست پدر بودنش برای رزا را، از مرد خانواده ی ما بودن تفکیک کند انگار!

یادش می دادم من... یادش می دادم!

***

ماشین را به داخل خانه می برد و به محض اینکه ماشین خاموش می شود من حس می کنم که به یکباره هوای درون اتاقک اتومبیل را بلعیده اند.

در ماشین را باز می کنم و پیاده می شوم. رزا را پیاده می کنم و دستش را می گیرم و با راهنمایی محمد به سمت خانه شان به راه می افتیم.


محدثه و حاج خانوم هر دو در درگاه در منتظرمان بودند و من تلاش می کنم تا چیزی شبیه به لبخند روی لب هایم بکشم.


با محدثه دست می دهم اما منیر خانوم را در آغوش می کشم. قلبا دوستش داشتم.


-بیا ببینمت تو رو خوشگل عمه...


رزا به واسطه ی آن شبی را که با محمد و محدثه و منیر خانوم شام بیرون رفته بود کاملا با محدثه آشنا بود و خیلی راحت در آغوشش جای گرفت.


-بفرمایید عزیزم. خوش اومدین خونه ی خودتونه...

لبخندی رو به او می زنم و از چهره با محبت محدثه کمی انرژی می گیرم. همین که بدانم غیر از منیر خانوم شخص دیگری هم از حضور ما خرسند است ریتم تپش های قلبم را آرام تر می کند.


از راهروی کوتاه گذر می کنیم و وقتی کسی را نمی بینم جو خانه بی نهایت سنگین به نظر می رسد.


-محسن اینا نیومدن هنوز؟

-نه داداش یکم دیرتر میان. شهرزاد جان کتت رو بگیرم؟


شال و کتم را در می آورم و با تشکری به دستش می دهم. یک بافت زیتونی رنگ و یک جین زغالی رنگ پوشیده بودم و موهای را دم اسبی پشت سرم بسته بودم. به اندازه ی همیشه آرایش کرده بودم.
♡♡♡

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۳۴۲


استرس زیادی داشتم و با ورود به پذیرایی و نگاه گرداندن و ندیدن پدرش بیشتر هم شد.


به محمد نگاه می کنم و او داشت با نگاه درباره ی پدرش از منیر خانوم می پرسید و منیر خانوم با آرامش پلک می زند تا محمد را آرام کند اما او بلافاصله اخم در هم می کشد و سر پایین می اندازد.


روی مبلی که محمد اشاره زد نشستم. محمد هم روی همان مبل اما با فاصله نشست. رزا کنارمان بود و محمد مشغول در آوردن شنلش شد.


منیر خانوم با دیدن رفتارهای پدرانه محمد لبخند مهربانی می زند و با محدثه نگاه رد و بدل می کنند و به او اشاره می زند و زیر لبی می گوید:


-تحویل بگیر...


نمی فهمم که به چه چیزی اشاره دارد و مطمئنا چیزی بین خودشان بود. محمد با دقت و حوصله شنلش را در آورد و بعد بغلش کرد و او را میان خودمان نشاند و دامنش را روی پایش صاف کرد.


-خوبی عزیزم؟ مامان خوبن؟


-ممنون. سلام رسوندن خدمتتون.


-بزرگیشو رسوندن عزیزدلم.


محدثه با ذوق خاصی داشت نگاهمان می کرد و مدام زیر لبی قربان صدقه رزا می رود.


همه چیز خوب بود تا اینکه ناگهان این جو شیرین یخ می بندد.


نگاه منیر خانوم به روبرو و تغییر آنی چهره اش از یک خانوم خوش مشرب به یک مادر دلواپس برای من گویای حضور پدر محمد بود.


سر می چرخانم و نگاهش روی رزا را شکار می کنم.


-سلام...


به احترامش از جا برمی خیزم و محمد و رزا هم به تبعیت از من بلند می شوند و سلام می دهند.


سکوت بی نهایت سنگین و آزار دهنده بود. هنوز نه نگاهم کرده بود و نه پاسخم را داده بود...!


قدمی جلو نمی آمد و حرکتی هم نمی کرد. نفس کشیدن یادم رفته بود!


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۳۴۳
#


چشم می بندم. روی این حقارت... روی فشاری که داشتم تحمل می کرد.


فقط منتظر بودم تا رفتارش با رزا را ببینم. ثانیه ها می گذشتند و من تا ترک کردن این خانه یک قدم فاصله داشتم. یک قدمی را که با توجه به رفتار این مرد بر میداشتم! همه چیز به حرکت بعدی او بستگی داشت.


منیر خانوم جلو می آید. دست رزا را می کشد تا به سمت او ببرد. رزا چشمانش را به سمت من می چرخاند.


او هم این جو سنگین را واضح حس کرده بود. دلش رفتن نمی خواست. لبخند می زنم و با سر اشاره می کنم که دست مادر بزرگش را بگیرد.


با تردید دستش را می گیرد و چند قدم جلو می رود. محمد کنارم ایستاده بود و او هم سلامش بی جواب مانده بود و انقباض بدنش مرا بیشتر عصبی می کرد.


انگار که او هم ترس از اتفاقات لحظات بعد را داشت. و من ترجیح می دادم تا حداقل او آرام باشد تا آرامشش را به من هم منتقل کند.


رزا مقابل جهانگیر خان می ایستد و سر بالا می برد و بعد از چند ثانیه می گوید:


-سلام. من لُزا خانوم هستم. من شمالو (شما رو) میشناسم... اون لوز (روز) بغلم کلدین(کردین)... سیبیلای گشنگی(قشنگی) داشتین.


دلم برای زبان شیرین دخترکم، برای ادب و احترامی که برای بزرگتر از خودش قائل می شد، برای نوع آشنایی دادنش، ضعف می رود. یک حس افتخار و بالندگی داشتم انگار...


یک طور هایی دوست نداشتم که فکر کنند چون رزا پدر نداشته باری به هرجهت بار آمده. من برای تربیت او چیزی کم نگذاشته بودم.


گوشه چشمان محمد جمع می شود و لبخند یک وری روی صورتش نقش می بندد. انگار که دقیقا هر آنچه که من داشتم حس می کردم او هم حس می کرد.


-سلام دختر جون...


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۳۴۴
#


با انگشت نوک سبیلش را تاب می دهد و رزا را نمی دیدم اما گردنش به سمت شانه اش خم شد و با تعجب پرسید:


-من که اسممو دُفتم... یاد نگلفتی(نگرفتی)؟ بگید لزا... تکلال(تکرار) کنید بعد من...


صدای تک خند محدثه می آید و من استرسم بیشتر و بیشتر می شود.

دخترکم واقعا فکر می کرد که جهانگیر خان نامش را یاد نگرفته و اما نوع بیانش را ممکن بود بی احترامی تلقی کنند.


حس می کنم اخم هایش کمی از هم باز شد. اما بی تفاوت نگاهش را از رزا گرفت و دستانش را درون جیب های شلوارش برد. حتی دستی هم به سر نوه اش نکشید.

سرم پایین می افتد. همین حالا هم حس باخت داشتم.


-خانوم ایزدی بودید شما درسته؟


سر بالا می برم. با رسمی خطابم کردن می خواست مرزی بینمان مشخص کند. بگوید که آن سوی مرز ایستاده ای پس حواست را جمع کن! تن به بازی اش می دهم.


-بله جناب فرهمند. ایزدی هستم. مادر رزا خانوم.


چشمانش سرد و بی حس بودند. نگاهش باریک شده و چند ثانیه ای که حس می کنم برای قدرتنمایی بیشتر تلف می کند را می گذرانیم و بعد صدایش را می شنوم:


-منیر... رزا خانوم رو اینجا سرگرم کنید، ما چند کلوم اختلاط داریم با هم...


آب دهانم را قورت می دهم. توقعش را نداشتم. دلیل اصلی اینجا آمدنمان آشنایی با رزا بود دیگر؟ پس چرا رزا را نادیده گرفته بود؟ با من چه حرفی دارد که محمد پیش تر توضیح نداده باشد؟


محمد قدمی جلو می گذارد و می گوید:


-حاجی؟ محدثه و رزا می رن اتاق محدثه، شما اینجا تشریف داشته باشین صحبت کنید. راحت ترید.


عرق از کناره ی پیشانی اش راه گرفته و به وضوح رنگ پریده اش را می دیدم و این بیشتر ته دلم را خالی می کرد! یعنی که چیزی برای ترسیدن و هول کردن وجود داشت!



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۳۴۵_

پدرش نیم قدم رفته اش را برمیگردد و رو به من می گوید:


-شما برای صحبت با من مشکلی داری؟


آب دهانم را قورت می دهم و اخم در هم می کشم:

-ابدا!

رو به محمد می کند و بدون اینکه نگاهم کند می گوید:


-منم همین انتظار رو داشتم!


می چرخد و قدم هایش را محکم و بی وقفه رو به طرف اتاقی بر می دارد.

محمد دستش را کلافه روی صورتش می کشد و من رو به محمد می کنم:


-چیزی هست که لازمه بدونم؟


می خواستم دلیل این اضطراب عجیبش را بدانم. منیر خانوم مقابل هر دویمان می ایستد و دست محمد را می گیرد و با لحن آرامی می گوید:


-محمد امین چته مادر؟ می خوان صحبت کنن. پدرت رو نمی شناسی؟ روی حرمت مهمون خونه اش حساسه!


همین مردی که جواب سلام مهمانش را نداده بود، می گفت!

محمد چیزی نمی گوید و لب پایینش را عصبی می جود و من بدون اینکه دیگر منتظر بمانم به سمت رزا می روم و پایین پایش زانو می زنم:


-دختر مامان؟ کنار بابا و محدثه جان بمون و تنهایی جایی نرو باشه؟


می داند که نباید جای غریبه بدون اجازه راه بیفتد و به وسیله ای دست بزند و من نیازی نمی دیدم که این ها را تکرار کنم.


فقط با توجه به رفتاری که از حاج فرهمند دیدم، حس کردم رزای من در این خانه یک مهمان است. عضوی از خانواده نیست.


یک غریبه که نیاز است مراقب رفتارش باشد. باید تاکید می کردم که اینجا را خانه ی خود نداند.


بغض لعنتی ام را قورت می دهم و دستانش دخترکم را بوسه می زنم و رزا مطمئنم می کند:


-فهمیتم ماما...


دیگر صبر نمی کنم و به اتاقی که محدثه راهنمایی ام کرد می روم.



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
قدر محبت و بدون
#استاد گلپا


قدر محبت و بدون توی دنیا کمه ....

یک جرعه موسیقی تقدیم نگاهتون


@kadbanoiranii
🍂تمام فانوس های
💫جهان را هم که روشن کنی 
🍂شب، شب است‌‌
💫 آدم دلش که روشن باشد
🍂تمام شبهای
💫 تاریخ را هم طاقت می‌آورد

🍂دلتون‌ روشن به نور حق
💫شب خوش و فرداتون پربرکت



@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای که با نامت جهان آغاز شد
دفتر ما هم به نامت باز شد

دفتری کز نام او زیور گرفت
کار آن از چرخ بالاتر گرفت

بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم
الــهـــی بــه امــیــد تـــو


🌺
@kadbanoiranii
Mahtab
Jahan
🤍 آهنگ بسیار زیبای

#جهان

#مهتاب


یک فنجان موسیقی تقدیم نگاهتون

❤️🤞@kadbanoiranii
#همبرگر

برای همبرگر از گوشت چرخکرده گوساله استفاده کنید...استفاده از گوشت گوسفند یا مخلوط گوساله و گوسفند باعث میشه طعم برگر شبیه کباب بشه
گوشت گوساله به ازای هر هشتصد گرم گوشت خالص باید با دویست گرم چربی گوشت چرخ بشه..من معمولا از قسمت مغزران گوساله استفاده میکنم.
ولی میتونید از ترکیب ششصد گرم راسته یا مغزران گوساله به همراه چهارصد گرم قلوه گاه گوساله هم استفاده کنید.
به گوشت برگر نباید زیاد پیاز بزنید استفاده زیاد از پیاز باعث میشه برگر بیشتر طعم کباب به خودش بگیره
برای هر یک کیلو گوشت یک عدد پیاز کوچک رنده و ابگرفته شده کافیه
برای هر یک کیلو گوشت بین دو تا سه حبه سیر ریز رنده شده یا له شده اضافه کنید. طعم سیر به هیچ عنوان در گوشت مشخص نیست ولی در نهایت برگرتون رو خیییلی زیاد خوش طعم میکنه
برای این میزان دو قاشق سر صاف آرد سوخاری ساده (پودر نان خشک) بدون ادویه استفاده میکنیم
اضافه کردن سس خردل خالص(من از مارک آمریکن گاردِن استفاده میکنم) و سس باربیکیو مارک HP، طعم بینظیری به برگر میده
دقت کنید از سس های خردل ایرانی که معمولا با مایونز مخلوط هستن استفاده نکنید
به جای سس باربیکیو میتونید کچاپ استفاده کنید
استفاده از خردل و سس باربیکیو سلیقه ای و قابل حذفه ولی توصیه میکنم حتما استفاده کنید
مرحله خیلی مهم قسمت مخلوط کردن گوشت با بقیه مواد هست به هیییییچ وجه زیاد ورز ندید نباید دونه های چربی داخل گوشت با حرارت دستتون آب بشه و بافت گوشت نباید له بشه وگرنه برگر مثل کباب کوبیده میشه... پس دقت کنید فقط و فقط در حد مخلوط شدن مواد رو ورز میدید.
اندازه برگر به سایز نان و سلیقه شما بستگی داره از 100 تا 150 گرم میتونه تغییر کنه
از هر قالب با سایز دلخواه یا دستگاه برگر زن میتونید استفاده کنید
بعد از اینکه برگرها رو قالب زدید حداقل 2 ساعت در یخچال بذارید یا اگه عجله دارید میتونید 30 تا 45 دقیقه در فریز قرار بدید(در این مرحله میتونید برگرها رو فریز کنید و در مواقع لازم اونها رو سرخ کنید)
سپس برگر ها رو از یخچال دربیارید و بلافاصله سرخ یا گریل کنید
اگر گریل میکنید کافیه تابه گریل رو کمی چرب کنید و بعد از اینکه کاملا داغ شد برگرها رو سرخ کنید
دقت کنید بیشتر از دو تا برگر همزمان سرخ نکنید چون تابه سرد میشه و گوشت برگر آب میندازه و برگرتون خشک در میاد.
مخلفات ساندویچ به سلیقه شماست



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#مرغ_مجلسی_زعفرانی

برای تهیه مرغ مجلسی اول یه عدد پیاز درشت رو خلالی کردم با کمی روغن داخل قابلمه کمی تفت دادم تا پیاز ها شیشه ای شد بعدمرغ رو داخل قابلمه همره پیازها تفت دادم و در قابلمه رو بستم حدود یک ساعت تا چهل دقیقه با شعله خیلی خیلی کم اینجوری پیازها کاراملی میشن و مرغ هم با پیاز تفت میخوره و اب میندازه کمی زرد چوبه و فلفل سیاه میزنم و با مقدار یک و نیم لیوان اب اجازه میدم تا مرغها با حرارت متوسط مغز پخت بشن. زعفران رو دم میکنم بعد روی سطح مرغها میدم.جداگونه مقداری رب رو توی کمی کره تفت میدم و حدود یک چهارم لیوان اب بهش میزنم. بعد این سس ربی رو روی مرغها میدم بطوری که سطح مرغها رو بپوشونه و شکیلتر بشه. وقتی اب مرغمون کمتر شد(به اندازه نصف لیوان ) زیر شعله رو خاموش میکنم پخت مرغمون حدوددو ساعت طول میکشه البته بستگی به مقدار مرغ هم داره اگه درشت باشه یا حجمش زیاد تر باشه (واسه مهمونی) نیم تا یکساعت بیشتر زمان میبره.
برای پخت مرغ مجلسی میتونید از هویج حلقه شده یا فلفل دلمه ای برای داخل خورش استفاده کنید .حتی مقداری ذرت دون شده هم داخل اب مرغ بریزید خوشمزه میشه. البته من ساده درستش کردم ایندفه.
میتونید یه حبه سیر هم داخل اب مرغ بزارید با مرغها بپزه.
اگه مرغ مجلسیتون رو ابدارتر دوست دارید قبل از اینکه تمام ابش تبخیر بشه زیر شعله رو خاموش کنید.
دوستان اگر ادویه دیگه ای دلچسبتونه میتونید داخل خورش مرغتون بریزید من زیاد ادویه باز نیستم ولی میدونم بعضی هموطنان عزیزم ادویه جات محلی خوش عطر و بویی تو غذا هاشون استفاده میکنند که بنا به ذائقه و منطقه شون علاقمندن بهش. ما هم که فقط با زعفروون عشق میکنیم اونم با همون زعفرون ها که تازه چیدم و عطرش فوق العاده است.
مرغ مجلسی ما سیب زمینی سرخ کرده هم داشت که یه فسقلی از پشت صحنه نذاشت کنار مرغامون بریزم.
بپزید و نوش جان کنید.



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#مرغ_زعفرانی


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#مرغ_زعفرانی


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#مرغ_زعفرانی

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#نان_پفکی


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی


#نان_پفکی


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#نون_پفکی
#نان_بادکنکی

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر