This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#خورشت_نخود
طرز تهیه :
ابتدا داخل تابه روغن بریزید و گوشت را تفت بدید بعد پیاز و فلفل نگینی خرد شده را اضافه کنید وقتی که تفت خورد و پیاز و فلفل نرم شدن رب گوجه را ریخته و با گوشت مخلوط کنید ، سپس سیب زمینی های خرد شده را بریزید هم بزنید بعد گوجه و نخود را اضافه کنید و ۱/۵ لیوان اب بریزید در اخر هم ادویه ها را ریخته در تابه را بزارید و بزارید به مدت ۴۰ الی ۴۵ دقیقه بپزه وتامامممممم
امیدوارم درست کنید و لذت بیرید 🙂
پارت دوم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#خورشت_نخود
طرز تهیه :
ابتدا داخل تابه روغن بریزید و گوشت را تفت بدید بعد پیاز و فلفل نگینی خرد شده را اضافه کنید وقتی که تفت خورد و پیاز و فلفل نرم شدن رب گوجه را ریخته و با گوشت مخلوط کنید ، سپس سیب زمینی های خرد شده را بریزید هم بزنید بعد گوجه و نخود را اضافه کنید و ۱/۵ لیوان اب بریزید در اخر هم ادویه ها را ریخته در تابه را بزارید و بزارید به مدت ۴۰ الی ۴۵ دقیقه بپزه وتامامممممم
امیدوارم درست کنید و لذت بیرید 🙂
پارت دوم
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#پنیر_خانگی
تخم مرغ و شیر داغ؟؟ هر چی روش تا حالا امتحان کردی کنار بذار و تا آخرش این کلیپو ببین !! 👌
دو لیتر شیر رو توی قابلمه بریزین و یک قاشق چایخوری نمک بهش اضافه کنید و هم بزنید .
سه عدد تخم مرغ رو با چنگال بزنید و یک پیمانه ماست بهش اضافه کنین و خوب باهم ترکیب کنید.
حالا مواد رو به شیر داغ اضافه کنین و هم بزنین تا شیر شروع به دلمه بستن کنه.
دَلَمههارو از صافی رد کنید تا آبش خارج شه.
بعد داخل دستمال بریزید و روش یه جسم سنگین بزارین تا خوب فشرده بشه و آبش کامل کشیده بشه.
بعد از دو ساعت آماده است .
بفرماید اینم از یه پنیر خیلی عالی .
فکرشو میکردید به همین راحتی بتونید توی خونه همچین پنیری درست کنید؟
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پنیر_خانگی
تخم مرغ و شیر داغ؟؟ هر چی روش تا حالا امتحان کردی کنار بذار و تا آخرش این کلیپو ببین !! 👌
دو لیتر شیر رو توی قابلمه بریزین و یک قاشق چایخوری نمک بهش اضافه کنید و هم بزنید .
سه عدد تخم مرغ رو با چنگال بزنید و یک پیمانه ماست بهش اضافه کنین و خوب باهم ترکیب کنید.
حالا مواد رو به شیر داغ اضافه کنین و هم بزنین تا شیر شروع به دلمه بستن کنه.
دَلَمههارو از صافی رد کنید تا آبش خارج شه.
بعد داخل دستمال بریزید و روش یه جسم سنگین بزارین تا خوب فشرده بشه و آبش کامل کشیده بشه.
بعد از دو ساعت آماده است .
بفرماید اینم از یه پنیر خیلی عالی .
فکرشو میکردید به همین راحتی بتونید توی خونه همچین پنیری درست کنید؟
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#سالاد_ماکارونی
مواد لازم:
ماکارونی ۱ بسته
ژامبون مرغ ۴ اسلایس
کنسرو ذرت ۱ قوطی
کنسرو نخودفرنگی
کنسرو هویج ۱ قوطی
سینه مرغ ۱ عدد
فلفل دلمه ۱ عدد
خیارشور ۷ عدد
زیتون ۱ پیاله
مایونز ۷ ق غ
ماست ۴ ق غ
روغن زیتون
آویشن ۱ ق غ
نمک و پاپریکا
فلفل سیاه
برای کاور سالاد :
سیب زمینی ۳ عدد
شیر ¼ لیوان
نمک و فلفل
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#سالاد_ماکارونی
مواد لازم:
ماکارونی ۱ بسته
ژامبون مرغ ۴ اسلایس
کنسرو ذرت ۱ قوطی
کنسرو نخودفرنگی
کنسرو هویج ۱ قوطی
سینه مرغ ۱ عدد
فلفل دلمه ۱ عدد
خیارشور ۷ عدد
زیتون ۱ پیاله
مایونز ۷ ق غ
ماست ۴ ق غ
روغن زیتون
آویشن ۱ ق غ
نمک و پاپریکا
فلفل سیاه
برای کاور سالاد :
سیب زمینی ۳ عدد
شیر ¼ لیوان
نمک و فلفل
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#پخت_کدو_حلوایی
مواد لازم:
کدو حلوایی
شکر
کره
✅اگر دوست داشتین بعد از پخت روش کمی شیرعسلی بریزین که پ.س.ت قبل آموزشش و گذاشتم
✅همیشه کدو حلوایی بخرید که شکل گلابی مانند داشته باشه و پوستش لکدار و چروک نباشه
✅شعله گاز خیلی کم نباشه چون آب زیادی میندازه و له میشه
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پخت_کدو_حلوایی
مواد لازم:
کدو حلوایی
شکر
کره
✅اگر دوست داشتین بعد از پخت روش کمی شیرعسلی بریزین که پ.س.ت قبل آموزشش و گذاشتم
✅همیشه کدو حلوایی بخرید که شکل گلابی مانند داشته باشه و پوستش لکدار و چروک نباشه
✅شعله گاز خیلی کم نباشه چون آب زیادی میندازه و له میشه
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#شکلات_تخته_ای دیگه گرون نخر
خودت راحت و با مواد در دسترس درست کن🙃
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#شکلات_تخته_ای دیگه گرون نخر
خودت راحت و با مواد در دسترس درست کن🙃
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی
#آیسینگ_رویال
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#آیسینگ_رویال
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۳٠۶
با آن اخم های در هم و صورت کبود شده چنان ترسناک شده بود که قلبم را در دهانم حس می کردم. با عتاب به سمتم برگشت:
-محمد محمد نکن! محمد نگو بگو برگ چغندر... الو... پاشو بیا اتاق من... الان؟ الان وقت اومدنه؟ نیا دیگه نریمان! یه روز من دیر میام وضعیت شرکت اینه؟... چی شده؟ چی شده!... الان به تو دیگه ربطی نداره نریمان! یا تا دو دقیقه دیگه تو شرکتی یا کلا دیگه نیا!
جملاتش رو به من را با فکی فشرده می گفت و در تلاش بود تا صدایش از یه حدی بالا نرود و این موجب شد به محض اینکه تماس وصل شد تن صدایش ناگهانی بالا برود و من از ترس نیم متر در جایم پریدم!
تلفن را با خشم در جایش می کوبد و من عاصی شده جلو می روم...
-دیوونه شدی؟ چرا اینطوری می کنی؟ به نریمان و فدایی آخه چه ربطی داره؟ چرا انقدر بی منطقی تو آخه؟
با انگشت روی سینه اش می کوبد و می توپد:
-من بی منطقم؟ من؟ این همه آدم بی خاصیت ریخته تو شرکت که تو بری وانت بگیری جنس بیاری خانوم منطق؟ کار تو اینه؟ در شان توئه بری تو میدون وایسی وانت بگیری؟ با این سر و وضع؟
-یعنی چی که در شان من نیست؟ مشکلش کجاست؟ چرا من حرف تو رو نمی فهمم؟ مشکلت چیه واقعا؟
تقه ای به در می خورد و طوری فریاد می زند که با ترس یه قدم به عقب رفتم:
-بیا تو!
فدایی ننه مرده همچون موش در خودش جمع شده جلو می آید و به محض اینکه در را می بندد و محمد با قدم های عجول و بلندی به سمتش می رود و من به خیال اینکه به قصد گلاویز شدن جلو رفته با چشمانی از حدقه درآمده و هینی می کشم و به سمتشان می روم که یه قدم مانده به فدایی برسد می ایستد.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
با آن اخم های در هم و صورت کبود شده چنان ترسناک شده بود که قلبم را در دهانم حس می کردم. با عتاب به سمتم برگشت:
-محمد محمد نکن! محمد نگو بگو برگ چغندر... الو... پاشو بیا اتاق من... الان؟ الان وقت اومدنه؟ نیا دیگه نریمان! یه روز من دیر میام وضعیت شرکت اینه؟... چی شده؟ چی شده!... الان به تو دیگه ربطی نداره نریمان! یا تا دو دقیقه دیگه تو شرکتی یا کلا دیگه نیا!
جملاتش رو به من را با فکی فشرده می گفت و در تلاش بود تا صدایش از یه حدی بالا نرود و این موجب شد به محض اینکه تماس وصل شد تن صدایش ناگهانی بالا برود و من از ترس نیم متر در جایم پریدم!
تلفن را با خشم در جایش می کوبد و من عاصی شده جلو می روم...
-دیوونه شدی؟ چرا اینطوری می کنی؟ به نریمان و فدایی آخه چه ربطی داره؟ چرا انقدر بی منطقی تو آخه؟
با انگشت روی سینه اش می کوبد و می توپد:
-من بی منطقم؟ من؟ این همه آدم بی خاصیت ریخته تو شرکت که تو بری وانت بگیری جنس بیاری خانوم منطق؟ کار تو اینه؟ در شان توئه بری تو میدون وایسی وانت بگیری؟ با این سر و وضع؟
-یعنی چی که در شان من نیست؟ مشکلش کجاست؟ چرا من حرف تو رو نمی فهمم؟ مشکلت چیه واقعا؟
تقه ای به در می خورد و طوری فریاد می زند که با ترس یه قدم به عقب رفتم:
-بیا تو!
فدایی ننه مرده همچون موش در خودش جمع شده جلو می آید و به محض اینکه در را می بندد و محمد با قدم های عجول و بلندی به سمتش می رود و من به خیال اینکه به قصد گلاویز شدن جلو رفته با چشمانی از حدقه درآمده و هینی می کشم و به سمتشان می روم که یه قدم مانده به فدایی برسد می ایستد.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۳٠۷
#
منم همانجا در جایم می مانم و او با صدای بلند شروع به توبیخ کردن او می کند:
-فدایی من برای چی تو رو استخدام کردم؟ کجا بودی تا الان؟ با تو دارم حرف می زنم! جواب منو بده... کدوم گوری بودی مرد حسابی؟
رنگش پریده بود و معلوم بود که تا اینجا دویده بود که نفس هایش به شماره افتاده بود...
-چیشده مگه قربان... خطایی از من...
-یه جوری... یه جوری از جلوی چشمم برو که دیگه نبینمت...! میری حسابداری تسویه می کنی دیگه چشمم بهت نیفته... یالــــا!
دستش را رو به در پرت می کند و با چشم بسته کلمه آخرش را فریاد می زند.
انعکاس صدایش در گوشم پیچید و سرم تیر کشید. لب های خشک شده ام را با زبان تر می کنم و دستانم را مشت می کنم تا به خودم مسلط شوم.
از شدت استرس داشتم پس می افتادم...
-آقا قربون شکلت به خدا من از صبح سه دفعه اومدم پرسیدم گفتن خانوم مهندس نیومده بودن چکار کنم خب...
-همین که گفتم... جلوی من نباش الان! بیرون...!
دلم برای لرز دستان فدایی می سوزد. چرا اینطور می کرد مردک دیوانه!
-محـ... آقای فرهمند... لطفا... صحبت می کنیم با هم.. یه این بنده خدا آخه چه ربطی داره... چرا اینطوری می کنید!
-ربطش باشه بین منو و ایشون! شما بفرما سرکارت! توام تا سه میشمارم اگه...
بین حرفش می پرم و با صدایی که از کنترلم خارج شده و در تضاد با درون لرزانم محکم به گوش می رسد جیغ فریاد می کشم:
-نمیرم! آقای فدایی میشه بیرون باشی... نری حسابداریا... بیرون باش...
-فدایی حسابداری!
حیران و حرص زده جیغ می زنم:
-چرا اینطوری می کنی آخه! به این بنده خدا چه!
انگار که اصلا حرف مرا نمی فهمد... با صورتی سرخ شده مشتش را روی میز می کوبد و برای اولین بار از لحظه ای که از کوره در رفته بود رو به من فریاد می کشد:
-شغلش اینه! یعنی چی به این چه!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#
منم همانجا در جایم می مانم و او با صدای بلند شروع به توبیخ کردن او می کند:
-فدایی من برای چی تو رو استخدام کردم؟ کجا بودی تا الان؟ با تو دارم حرف می زنم! جواب منو بده... کدوم گوری بودی مرد حسابی؟
رنگش پریده بود و معلوم بود که تا اینجا دویده بود که نفس هایش به شماره افتاده بود...
-چیشده مگه قربان... خطایی از من...
-یه جوری... یه جوری از جلوی چشمم برو که دیگه نبینمت...! میری حسابداری تسویه می کنی دیگه چشمم بهت نیفته... یالــــا!
دستش را رو به در پرت می کند و با چشم بسته کلمه آخرش را فریاد می زند.
انعکاس صدایش در گوشم پیچید و سرم تیر کشید. لب های خشک شده ام را با زبان تر می کنم و دستانم را مشت می کنم تا به خودم مسلط شوم.
از شدت استرس داشتم پس می افتادم...
-آقا قربون شکلت به خدا من از صبح سه دفعه اومدم پرسیدم گفتن خانوم مهندس نیومده بودن چکار کنم خب...
-همین که گفتم... جلوی من نباش الان! بیرون...!
دلم برای لرز دستان فدایی می سوزد. چرا اینطور می کرد مردک دیوانه!
-محـ... آقای فرهمند... لطفا... صحبت می کنیم با هم.. یه این بنده خدا آخه چه ربطی داره... چرا اینطوری می کنید!
-ربطش باشه بین منو و ایشون! شما بفرما سرکارت! توام تا سه میشمارم اگه...
بین حرفش می پرم و با صدایی که از کنترلم خارج شده و در تضاد با درون لرزانم محکم به گوش می رسد جیغ فریاد می کشم:
-نمیرم! آقای فدایی میشه بیرون باشی... نری حسابداریا... بیرون باش...
-فدایی حسابداری!
حیران و حرص زده جیغ می زنم:
-چرا اینطوری می کنی آخه! به این بنده خدا چه!
انگار که اصلا حرف مرا نمی فهمد... با صورتی سرخ شده مشتش را روی میز می کوبد و برای اولین بار از لحظه ای که از کوره در رفته بود رو به من فریاد می کشد:
-شغلش اینه! یعنی چی به این چه!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۳٠۸
#
شوکه شده از تن بالای صدایش قدمی پس می روم و دستم را روی سینه ام می گذارم تا این گونه قلبم را آرام کنم!
کمی به حرفش فکر می کنم و منظورش را متوجه نمی شوم. یعنی می فهمم اما امید دارم که آن چیزی را که فکر می کنم درست نباشد!
صدای بسته شدن در به من می گوید که فدایی جانش را در دستش گرفته و از این اتاق گریخته است!
جای خالی اش را می بینم و گردنم را به سمت محمد برمی گردانم و شمرده شمرده و با چشم هایی که گوشه شان از شدت تنفر جمع شده لب می زنم:
-شغلش... اینه که... ببینه من کجا می رم.... کجا میام؟
سکوت عجیبی برقرار می شود که صدای نفس های تند محمد از با تعجب لب می زنم:
-نه!
سرم سنگین و گوش هایم داغ می شود!
-واسه من به پا گذاشتی؟
یکپارچه در آتش فرو رفتم!
-اینجوری نیست...
-چطوریه؟ چطوریه پس؟ تو فکر کردی کی هستی؟ واسه من به پا می ذاری؟ به چه حقی! لعنتی به چه حقی؟
-تند نرو...!
من؟ من داشتم اینجا همین چند لحظه ی پیش عز و جز می زدم که کار من، مسئولیت های من به او و به هیچکس دیگر ربطی ندارد که دیگران را باز خواست نکند آن وقت او پشت سر من برای من آدم اجیر می کند و من تند می روم؟
تا به این اندازه وقیح شده؟
-من دیگه یه لحظه تو این خراب شده نمی مونم!
-شهرزاد!
بدون توجه به او در حالی که دود از سرم بلند شده و تنم به لرز افتاده از اتاق خارج می شوم و بیرون از اتاق با فدایی و مهشید روبرو می شوم.
♡♡
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#
شوکه شده از تن بالای صدایش قدمی پس می روم و دستم را روی سینه ام می گذارم تا این گونه قلبم را آرام کنم!
کمی به حرفش فکر می کنم و منظورش را متوجه نمی شوم. یعنی می فهمم اما امید دارم که آن چیزی را که فکر می کنم درست نباشد!
صدای بسته شدن در به من می گوید که فدایی جانش را در دستش گرفته و از این اتاق گریخته است!
جای خالی اش را می بینم و گردنم را به سمت محمد برمی گردانم و شمرده شمرده و با چشم هایی که گوشه شان از شدت تنفر جمع شده لب می زنم:
-شغلش... اینه که... ببینه من کجا می رم.... کجا میام؟
سکوت عجیبی برقرار می شود که صدای نفس های تند محمد از با تعجب لب می زنم:
-نه!
سرم سنگین و گوش هایم داغ می شود!
-واسه من به پا گذاشتی؟
یکپارچه در آتش فرو رفتم!
-اینجوری نیست...
-چطوریه؟ چطوریه پس؟ تو فکر کردی کی هستی؟ واسه من به پا می ذاری؟ به چه حقی! لعنتی به چه حقی؟
-تند نرو...!
من؟ من داشتم اینجا همین چند لحظه ی پیش عز و جز می زدم که کار من، مسئولیت های من به او و به هیچکس دیگر ربطی ندارد که دیگران را باز خواست نکند آن وقت او پشت سر من برای من آدم اجیر می کند و من تند می روم؟
تا به این اندازه وقیح شده؟
-من دیگه یه لحظه تو این خراب شده نمی مونم!
-شهرزاد!
بدون توجه به او در حالی که دود از سرم بلند شده و تنم به لرز افتاده از اتاق خارج می شوم و بیرون از اتاق با فدایی و مهشید روبرو می شوم.
♡♡
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۳٠۹
-شهرزاد؟ چی شده؟
دیگر نگاهی هم به فدایی نمی کنم. منه احمق فکر می کردم او کارمند شرکت است که برای از دست ندادن کارش داشتم سینه چاک می دادم!
-شهرزاد کجا می ری؟ چی شده آخه؟
پوزخندی به خوش خیالی ام می زنم و رو به مهشید در حالی که تلاش می کنم بغض لعنت شده ای که معلوم نیست از کجا سر برآورده را قورت دهم و با لب هایی محکم شده می گویم:
-مهشید کار ما اینجا تمومه وسایلتو جمع کن بریم...
دستانم را مشت می کنم و به سمت اتاق می روم و مهشید خشک شده را پشت سر می گذارم.
لپتاپم را از برق می کشم و خم می شوم و کیفش را از درون کمد بیرون می کشم. لعنتی... گریه چرا؟ حالم را نمی فهمم! چرا باید گریه می کردم؟
باید خشمم را در صورتش خالی می کردم. نه اینکه اینطوری در خودم بریزم و مانند یک بمب در حال انفجار باشم!
به محض ایستادنم مهشید و محمد هر دو در اتاق بودند و من با نفرت در صورتش می غرم:
-بیرون باش تا ده دقیقه دیگه این اتاق لعنتی رو تحویلت میدم!
التهاب صورتش را نمی بینم... برای اخم های در هم تنیده اش دیگر تره هم خورد نمی کنم... خودم در جهنم داشتم دست و پا می زدم و در این لحظه جهنمی تر از من فقط خودم بودم...!
-صبر کن صحبت کنیم...
مهشید با احتیاط نگاهش را بین ما می گرداند...
-شهرزاد جان چی شده خب... خوب بودی که تا چند دقیقه پیش...
خوب بودم وقتی که فکر می کردم که کارم را دارم به نحو احسنت انجام می دهم.
تا نگویند که به بهانه ی کار اینجا آمده تا دخترش را قالب کند و برود.
خوشحالم بودم که وقتی پروژه را به اتمام می رسانم لبخند رضایت را به لب های خانوم طاهری می آورم و به او می گویم که سر قولم ماندم و او را سربلند کردم!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
-شهرزاد؟ چی شده؟
دیگر نگاهی هم به فدایی نمی کنم. منه احمق فکر می کردم او کارمند شرکت است که برای از دست ندادن کارش داشتم سینه چاک می دادم!
-شهرزاد کجا می ری؟ چی شده آخه؟
پوزخندی به خوش خیالی ام می زنم و رو به مهشید در حالی که تلاش می کنم بغض لعنت شده ای که معلوم نیست از کجا سر برآورده را قورت دهم و با لب هایی محکم شده می گویم:
-مهشید کار ما اینجا تمومه وسایلتو جمع کن بریم...
دستانم را مشت می کنم و به سمت اتاق می روم و مهشید خشک شده را پشت سر می گذارم.
لپتاپم را از برق می کشم و خم می شوم و کیفش را از درون کمد بیرون می کشم. لعنتی... گریه چرا؟ حالم را نمی فهمم! چرا باید گریه می کردم؟
باید خشمم را در صورتش خالی می کردم. نه اینکه اینطوری در خودم بریزم و مانند یک بمب در حال انفجار باشم!
به محض ایستادنم مهشید و محمد هر دو در اتاق بودند و من با نفرت در صورتش می غرم:
-بیرون باش تا ده دقیقه دیگه این اتاق لعنتی رو تحویلت میدم!
التهاب صورتش را نمی بینم... برای اخم های در هم تنیده اش دیگر تره هم خورد نمی کنم... خودم در جهنم داشتم دست و پا می زدم و در این لحظه جهنمی تر از من فقط خودم بودم...!
-صبر کن صحبت کنیم...
مهشید با احتیاط نگاهش را بین ما می گرداند...
-شهرزاد جان چی شده خب... خوب بودی که تا چند دقیقه پیش...
خوب بودم وقتی که فکر می کردم که کارم را دارم به نحو احسنت انجام می دهم.
تا نگویند که به بهانه ی کار اینجا آمده تا دخترش را قالب کند و برود.
خوشحالم بودم که وقتی پروژه را به اتمام می رسانم لبخند رضایت را به لب های خانوم طاهری می آورم و به او می گویم که سر قولم ماندم و او را سربلند کردم!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۳۱٠
اما چنان ورق برگشته بود که ذوق و شوقم همچون برف در دلم آب شد و محو شد و جایش در گلویم بغض کاشته بودند!
نمی دانم چه حالی دارم که مهشید با ترس نزدیکم می شود و می خواهد دستم را بگیرد اما من کف دستم را رو به او بالا می گیرم و می گویم:
-کارمون اینجا تموم شده... جمع کن می ریم! دارم به عنوان سرپرستت صحبت می کنم خانوم زارع!
چیزی در چشمان مهشید می بینم که معنی اش را نمی فهمم. ناراحت شده بود؟ لعنت به من...
-مهشید خانوم می شه خواهش کنم چند لحظه بیرون باشین...
تا به سمت مهشید برمیگردم تا بگویم به کارش ادامه دهد محمد با صدای بلندی فریاد می کشد:
-لطفا!
پیش از اینکه حرفی بزنم مهشید به سمت بیرون قدم تند می کند و در که بسته می شود و با خشم به سمت در یورش می برم تا برشگردانم و بگویم اگر به عنوان سرپرست نه به عنوان دوست حرف مرا بخواند نه حرف محمد را!
هنوز به در نرسیده ام که مقابلم می ایستد.
-صبر کن صحبت کنیم...
-چه صحبتی؟ این چه جسارتیه؟ فکر کردی کی هستی که واسه من بپا میذاری؟ از کی تا حالا؟
-به پا دیگه چه کوفتیه... هی تکرار نکن!
تلاش می کرد تا صدایش بالا نرود چون این اتاق مثل اتاق خودش عایق صوتی نداشت و ممکن بود که صدایمان را بشنوند و همین اندک آبرویی که اینجا برایم مانده بود هم به باد برود!
عقب عقب می روم و ضایعه ی خفه کننده میان گلویم رو قورت می دهم و تلاش می کنم تا محکم باشم اما لرز صدایم دست خودم نیست...
-من به هیچ احدی اجازه ندادم و نمیدم که حریم من رو بشکنه، بعد تو...! حریم شخصی می دونی چیه؟ اصلا حالیت می شه این چیزا؟
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
اما چنان ورق برگشته بود که ذوق و شوقم همچون برف در دلم آب شد و محو شد و جایش در گلویم بغض کاشته بودند!
نمی دانم چه حالی دارم که مهشید با ترس نزدیکم می شود و می خواهد دستم را بگیرد اما من کف دستم را رو به او بالا می گیرم و می گویم:
-کارمون اینجا تموم شده... جمع کن می ریم! دارم به عنوان سرپرستت صحبت می کنم خانوم زارع!
چیزی در چشمان مهشید می بینم که معنی اش را نمی فهمم. ناراحت شده بود؟ لعنت به من...
-مهشید خانوم می شه خواهش کنم چند لحظه بیرون باشین...
تا به سمت مهشید برمیگردم تا بگویم به کارش ادامه دهد محمد با صدای بلندی فریاد می کشد:
-لطفا!
پیش از اینکه حرفی بزنم مهشید به سمت بیرون قدم تند می کند و در که بسته می شود و با خشم به سمت در یورش می برم تا برشگردانم و بگویم اگر به عنوان سرپرست نه به عنوان دوست حرف مرا بخواند نه حرف محمد را!
هنوز به در نرسیده ام که مقابلم می ایستد.
-صبر کن صحبت کنیم...
-چه صحبتی؟ این چه جسارتیه؟ فکر کردی کی هستی که واسه من بپا میذاری؟ از کی تا حالا؟
-به پا دیگه چه کوفتیه... هی تکرار نکن!
تلاش می کرد تا صدایش بالا نرود چون این اتاق مثل اتاق خودش عایق صوتی نداشت و ممکن بود که صدایمان را بشنوند و همین اندک آبرویی که اینجا برایم مانده بود هم به باد برود!
عقب عقب می روم و ضایعه ی خفه کننده میان گلویم رو قورت می دهم و تلاش می کنم تا محکم باشم اما لرز صدایم دست خودم نیست...
-من به هیچ احدی اجازه ندادم و نمیدم که حریم من رو بشکنه، بعد تو...! حریم شخصی می دونی چیه؟ اصلا حالیت می شه این چیزا؟
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۳۱۱
قدمی جلو می آید و من به میز پشت سرم می چسبم و لبه های میز را در مشتم می فشارم...
-درست صحبت کن... توهین نکن... حریم شخصیتو چکار دارم؟ من... لعنتی...
گردنش را می چرخاند و من با خشم می توپم:
-چیه جوابی نداری بدی؟ وقتی که این...
-نگرانت بودم لعنتی...
ساکت می شوم و با بهت نگاهش می کنم و تلاش می کنم تا بین جمله ای که گفت و بحثی که داشتیم ربطی پیدا کنم!
-اونطوری نگاه نکن! نگرانت بودم... دیوونه می شدم وقتی علنا می دیدم هر لحظه یه شری درست می شه و یه خطری داره تهدیدت می کنه...
داشت به چه زبانی صحبت می کرد؟
-دیوونه شدی محمد؟ چه خطری؟ مگه جنگله اینجا... الان توقع داری این اراجیف را به عنوان توجیه ازت قبول کنم و بگم دمت گرم؟
-گفتم توهین نکن! اراجیف؟ اون از اون محسنی بی پدر مادر که اینجا وسط این همه آدم هولت داد و خدا رحم کرد که طوریت نشد اونجوری که سرت ضربه خورد. اما دارم برای اون سگ صفت، مگه ولش می کنم؟
بد بیراهایی که به خیال خودش زیر لبی زمزمه می کند تا من نشنوم، صورتم را سرخ می کند و او ادامه می دهد:
-اون از اون شهریاری حرومزاده که حقشو گذاشتم کف دستش فرستادمش غاز بچرونه اینم از امروز! پا شدی رفتی بین یه مشت مرد سبیل کلفت، وانت گرفتی... یه نگاه به سر وضعت بنداز. توی اون محیط با این اوضاعت جای توئه؟
با چشمانی گرد شده و ناباور داشتم به حرف هایش گوش می دادم و باورم نمی شد چیز هایی را که داشتم می شنیدم. با شهریاری چه کرده بود؟
چند باری از مزاحمت هایش عصبی شده بودم و کم کم داشت کارد را به استخوانم می رساند اما حتی به مهشید هم درباره اش چیزی نگفته بودم. محمد چطور فهمیده بود؟
-منو چی فرض می کنی؟ انقدر بی دست و پا و بی عرضه ام که نتونم از پس این آشغالا بربیام؟
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
قدمی جلو می آید و من به میز پشت سرم می چسبم و لبه های میز را در مشتم می فشارم...
-درست صحبت کن... توهین نکن... حریم شخصیتو چکار دارم؟ من... لعنتی...
گردنش را می چرخاند و من با خشم می توپم:
-چیه جوابی نداری بدی؟ وقتی که این...
-نگرانت بودم لعنتی...
ساکت می شوم و با بهت نگاهش می کنم و تلاش می کنم تا بین جمله ای که گفت و بحثی که داشتیم ربطی پیدا کنم!
-اونطوری نگاه نکن! نگرانت بودم... دیوونه می شدم وقتی علنا می دیدم هر لحظه یه شری درست می شه و یه خطری داره تهدیدت می کنه...
داشت به چه زبانی صحبت می کرد؟
-دیوونه شدی محمد؟ چه خطری؟ مگه جنگله اینجا... الان توقع داری این اراجیف را به عنوان توجیه ازت قبول کنم و بگم دمت گرم؟
-گفتم توهین نکن! اراجیف؟ اون از اون محسنی بی پدر مادر که اینجا وسط این همه آدم هولت داد و خدا رحم کرد که طوریت نشد اونجوری که سرت ضربه خورد. اما دارم برای اون سگ صفت، مگه ولش می کنم؟
بد بیراهایی که به خیال خودش زیر لبی زمزمه می کند تا من نشنوم، صورتم را سرخ می کند و او ادامه می دهد:
-اون از اون شهریاری حرومزاده که حقشو گذاشتم کف دستش فرستادمش غاز بچرونه اینم از امروز! پا شدی رفتی بین یه مشت مرد سبیل کلفت، وانت گرفتی... یه نگاه به سر وضعت بنداز. توی اون محیط با این اوضاعت جای توئه؟
با چشمانی گرد شده و ناباور داشتم به حرف هایش گوش می دادم و باورم نمی شد چیز هایی را که داشتم می شنیدم. با شهریاری چه کرده بود؟
چند باری از مزاحمت هایش عصبی شده بودم و کم کم داشت کارد را به استخوانم می رساند اما حتی به مهشید هم درباره اش چیزی نگفته بودم. محمد چطور فهمیده بود؟
-منو چی فرض می کنی؟ انقدر بی دست و پا و بی عرضه ام که نتونم از پس این آشغالا بربیام؟
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۳۱۲
ربط من و محمد با هم چه بود که من فرضیه ای در ذهنم راجع به دست و پا داشتنش، داشته باشم یا نه؟
و من هنوز در جمله ی لحظات پیشش گیر کرده ام... نگاهی به لباس هایم می کنم و بهت زده می گویم:
-سرو وضعم چشه محمد؟
نگاهش که روی هیکلم چرخ می کند بلافاصله سرش را پایین می اندازد و نیم چرخی می زند.
دستش را به پشت گردنش می رساند و کلافگی از رفتارش می بارد. پاسخ نمی دهد و من با غرشی که تلاش می کنم بغضم را در پسش پنهان کنم می توپم:
-گفتم سر و وضعم چشه؟
با لحنی که هیچ نرمشی در آن دیده نمی شود می غرد:
-یه نگاه به خودت بنداز خودت می فهمی!
انگار داشت کلمات را بالا می آورد. زور زد تا گفت اما من باز اصرار می کنم...
می خواهم وقاحت را به حد اعلا برساند و درون چشمانم نگاه کند و وقتی که ذره ای به او مربوط نمی شود، از پوششم ایراد بگیرد!
-دارم از تو می پرسم...!
-نمی بینی خودت که چقدر به طرز دردآور و لعنتی زیبایی؟
بمبی در سرم منفجر کردند انگار که موجش فقط و فقط قلب بیمارم را لرزاند!
-نمی بینی هرجا می ری چطوری نگاهت می کنن؟ نمی بینی چقدر توی چشمی؟ من آدم نیستم اینجا به من بگی شهریاری داره اذیتت می کنه؟ فکر کردی اجازه میدم کسی درباره ی تو فکرای کثیف به سرش راه بده؟ کثیف نگاهت کنه؟ من به خیالم دارم اینجا رو برای تو امن می کنم تو پا میشی میری تو یه محیطی که اصلا معلوم نیست چه جور آدمایی هستن؟ سال تا ماه با جنس زن طرف حساب نمی شن...؟
-می بینم دیگه مگه میشه نبینم؟ اما من تنها زنی نیستم که تو این شرکت هست... حتی اونجا هم فقط من نبودم. تو ذهنت مریضه...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
ربط من و محمد با هم چه بود که من فرضیه ای در ذهنم راجع به دست و پا داشتنش، داشته باشم یا نه؟
و من هنوز در جمله ی لحظات پیشش گیر کرده ام... نگاهی به لباس هایم می کنم و بهت زده می گویم:
-سرو وضعم چشه محمد؟
نگاهش که روی هیکلم چرخ می کند بلافاصله سرش را پایین می اندازد و نیم چرخی می زند.
دستش را به پشت گردنش می رساند و کلافگی از رفتارش می بارد. پاسخ نمی دهد و من با غرشی که تلاش می کنم بغضم را در پسش پنهان کنم می توپم:
-گفتم سر و وضعم چشه؟
با لحنی که هیچ نرمشی در آن دیده نمی شود می غرد:
-یه نگاه به خودت بنداز خودت می فهمی!
انگار داشت کلمات را بالا می آورد. زور زد تا گفت اما من باز اصرار می کنم...
می خواهم وقاحت را به حد اعلا برساند و درون چشمانم نگاه کند و وقتی که ذره ای به او مربوط نمی شود، از پوششم ایراد بگیرد!
-دارم از تو می پرسم...!
-نمی بینی خودت که چقدر به طرز دردآور و لعنتی زیبایی؟
بمبی در سرم منفجر کردند انگار که موجش فقط و فقط قلب بیمارم را لرزاند!
-نمی بینی هرجا می ری چطوری نگاهت می کنن؟ نمی بینی چقدر توی چشمی؟ من آدم نیستم اینجا به من بگی شهریاری داره اذیتت می کنه؟ فکر کردی اجازه میدم کسی درباره ی تو فکرای کثیف به سرش راه بده؟ کثیف نگاهت کنه؟ من به خیالم دارم اینجا رو برای تو امن می کنم تو پا میشی میری تو یه محیطی که اصلا معلوم نیست چه جور آدمایی هستن؟ سال تا ماه با جنس زن طرف حساب نمی شن...؟
-می بینم دیگه مگه میشه نبینم؟ اما من تنها زنی نیستم که تو این شرکت هست... حتی اونجا هم فقط من نبودم. تو ذهنت مریضه...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۳۱۳
-خودتو با بقیه یکی می دونی؟ دارم میگم تو خاص تری! تو چشم تری! خودت باید رعایت کنی!
-چرا من رعایت کنم؟چون من زنم باید قبل از رفتن به هرجایی نگاه کنم ببینم قبل من زنی رفته یا نه؟ باید واسه یه کار ساده برم تحقیقات محلی تا ببینم با جنس زن چطور برخورد می کنن؟ ببینم آدمایی که می خوام باهاشون کار کنم و معامله کنم، تا حالا با جنس زن برخورد داشتن یا نه؟ این چه منطقیه؟ اگر کسی نگاهش هرزه، فکرش هرزه به من چه ربطی داره؟
چشمانم پر می شود و نگاه از او می گیرم. نگاهم را به زیر می اندازم و درون چشمان غمگینش نگاه نمی کنم.
اما سرم را بیشتر و بیشتر بالا می گیرم. من یک زنم و چیزی برای شرمنده بودن ندارم!
اما قبل از زن بودن یک انسانم، حقوقی دارم، نمی پذیرم که زن بودن بیشتر از انسانیتم به چشم بیاید!
-چرا باید وقتی که من مرد بالای سرم نیست کارم رو نتونم انجام بدم؟ باید از زیر مسئولیتام شونه خالی کنم؟ اگر من می خواستم مثل تو فکر کنم کلاهم پس معرکه بود محمد! من نذاشتم و نمی ذارم اون آدمایی که تو داری ازشون حرف میزنی فعالیت های من رو محدود کنن! می تونن انقدر نگاه کنن تا جونشون دربیاد. من مسئول افکار کثیف کسی نیستم! من مسئولیت دارم... سرپرست یه خانواده ام! نمی تونم و وقتش رو ندارم تا به نگاه ها و افکار پوچ اهمیت بدم!
بغض دارم... دنیا دنیا...
این نگاه ها و افکاری را که از آن ها دم می زند را همیشه حس می کنم. آزارم نمی دهد؟ دروغ محض است!
اما تا کجا با حلقه ی ازدواج دروغین از خودم دفاع کنم؟ چرا خود من... منه انسان... برایشان ارزشی ندارد؟
تا وقتی که زیر سایه ی مردی نباشم، ارزش معامله ندارم؟ ارزش وقت گذاشتن؟
اگر مردی کنارم نایستاده باشد، به جای حرف هایم روی بدنم تمرکز می شود؟ آزار دهنده است. به حد مرگ آزار دهنده است. اما نمی توانم اهمیت بدهم.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
-خودتو با بقیه یکی می دونی؟ دارم میگم تو خاص تری! تو چشم تری! خودت باید رعایت کنی!
-چرا من رعایت کنم؟چون من زنم باید قبل از رفتن به هرجایی نگاه کنم ببینم قبل من زنی رفته یا نه؟ باید واسه یه کار ساده برم تحقیقات محلی تا ببینم با جنس زن چطور برخورد می کنن؟ ببینم آدمایی که می خوام باهاشون کار کنم و معامله کنم، تا حالا با جنس زن برخورد داشتن یا نه؟ این چه منطقیه؟ اگر کسی نگاهش هرزه، فکرش هرزه به من چه ربطی داره؟
چشمانم پر می شود و نگاه از او می گیرم. نگاهم را به زیر می اندازم و درون چشمان غمگینش نگاه نمی کنم.
اما سرم را بیشتر و بیشتر بالا می گیرم. من یک زنم و چیزی برای شرمنده بودن ندارم!
اما قبل از زن بودن یک انسانم، حقوقی دارم، نمی پذیرم که زن بودن بیشتر از انسانیتم به چشم بیاید!
-چرا باید وقتی که من مرد بالای سرم نیست کارم رو نتونم انجام بدم؟ باید از زیر مسئولیتام شونه خالی کنم؟ اگر من می خواستم مثل تو فکر کنم کلاهم پس معرکه بود محمد! من نذاشتم و نمی ذارم اون آدمایی که تو داری ازشون حرف میزنی فعالیت های من رو محدود کنن! می تونن انقدر نگاه کنن تا جونشون دربیاد. من مسئول افکار کثیف کسی نیستم! من مسئولیت دارم... سرپرست یه خانواده ام! نمی تونم و وقتش رو ندارم تا به نگاه ها و افکار پوچ اهمیت بدم!
بغض دارم... دنیا دنیا...
این نگاه ها و افکاری را که از آن ها دم می زند را همیشه حس می کنم. آزارم نمی دهد؟ دروغ محض است!
اما تا کجا با حلقه ی ازدواج دروغین از خودم دفاع کنم؟ چرا خود من... منه انسان... برایشان ارزشی ندارد؟
تا وقتی که زیر سایه ی مردی نباشم، ارزش معامله ندارم؟ ارزش وقت گذاشتن؟
اگر مردی کنارم نایستاده باشد، به جای حرف هایم روی بدنم تمرکز می شود؟ آزار دهنده است. به حد مرگ آزار دهنده است. اما نمی توانم اهمیت بدهم.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۳۱۴
#
روی صندلی فرود می آیم... خسته ام. سرم را در دستم می گیرم و صدای جیر جیر چرم صندلی کناری ام می گوید که کنارم نشسته است. اما به سمتش برنمی گردم.
-من نمی خوام که مسئولیت هاتو انجام ندی... من می دونم بلدی از خودت مراقبت کنی. همونطور که این همه سال تونستی بازم می تونی. باشه! اما نمی تونی منکر بشی که اذیت می شی. می دونم که می شی. اینو نمی تونی انکار کنی که... من فقط نمی خوام که دیگه چیزی ناراحتت کنه. وقتی من می تونم ازت مراقبت کنم، وقتی می تونم این اذیت ها رو با یه کار کوچیک به حداقل برسونم، لعنت خدا به من اگر کوتاهی کنم.
دستم را مشت می کنم تا افسار دلم را بکشم. اینگونه حمایت ها را سال هاست که نداشته ام!
هرچقدر قوی باشی و هرچقدر شکست ناپذیر، پشت و پناه که می بینی زانوهایت بنای لرزیدن می کنند!
در سختی و مرارت خم به ابرو نیاورده ای، تا دستی می بینی که به مقصود حفاظت دورت پیچیده شده ناگهان تنت شل می شود.
می خواستم این نوع حمایت ها را... تمام عمرم می خواستمشان! اما از محمد؟ کاش تنهایم بگذارد!
-فدایی بپای تو نبود! فقط جایی که من خودم بیست چهار ساعته نیستم تا مواظبت باشم نمی تونم با خیال راحت ولت کنم و برم. اومدیم و من نبودم دوباره اتفاقی می افتاد! اصلا فهمیدی فدایی مراقبت بود؟ مزاحمتی برات داشت؟ از وجود اون چه ضرری به تو می رسونه مگه که انقدر شلوغش می کنی خانوم جان؟
لحن آرام و دوست داشتنی اش داشت زیر پوشتم نفوذ می کرد و من این را نمی خواستم. محمد آدم این بی مبالاتی ها نبود. نه حالا که متعهد بود.
دوست نداشتم خانوم گفتن هایش را...
اخم هایم را در هم می کنم تا خودم بیشتر از او حساب ببرم از خودم...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#
روی صندلی فرود می آیم... خسته ام. سرم را در دستم می گیرم و صدای جیر جیر چرم صندلی کناری ام می گوید که کنارم نشسته است. اما به سمتش برنمی گردم.
-من نمی خوام که مسئولیت هاتو انجام ندی... من می دونم بلدی از خودت مراقبت کنی. همونطور که این همه سال تونستی بازم می تونی. باشه! اما نمی تونی منکر بشی که اذیت می شی. می دونم که می شی. اینو نمی تونی انکار کنی که... من فقط نمی خوام که دیگه چیزی ناراحتت کنه. وقتی من می تونم ازت مراقبت کنم، وقتی می تونم این اذیت ها رو با یه کار کوچیک به حداقل برسونم، لعنت خدا به من اگر کوتاهی کنم.
دستم را مشت می کنم تا افسار دلم را بکشم. اینگونه حمایت ها را سال هاست که نداشته ام!
هرچقدر قوی باشی و هرچقدر شکست ناپذیر، پشت و پناه که می بینی زانوهایت بنای لرزیدن می کنند!
در سختی و مرارت خم به ابرو نیاورده ای، تا دستی می بینی که به مقصود حفاظت دورت پیچیده شده ناگهان تنت شل می شود.
می خواستم این نوع حمایت ها را... تمام عمرم می خواستمشان! اما از محمد؟ کاش تنهایم بگذارد!
-فدایی بپای تو نبود! فقط جایی که من خودم بیست چهار ساعته نیستم تا مواظبت باشم نمی تونم با خیال راحت ولت کنم و برم. اومدیم و من نبودم دوباره اتفاقی می افتاد! اصلا فهمیدی فدایی مراقبت بود؟ مزاحمتی برات داشت؟ از وجود اون چه ضرری به تو می رسونه مگه که انقدر شلوغش می کنی خانوم جان؟
لحن آرام و دوست داشتنی اش داشت زیر پوشتم نفوذ می کرد و من این را نمی خواستم. محمد آدم این بی مبالاتی ها نبود. نه حالا که متعهد بود.
دوست نداشتم خانوم گفتن هایش را...
اخم هایم را در هم می کنم تا خودم بیشتر از او حساب ببرم از خودم...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۳۱۵
-مسئله حتی اگر این باشه، نیت تو حتی اگر خیر باشه هم تو کسی نیستی که بخوای این کارو برای من انجام بدی! این زیادیه محمد! تو هیچ وظیفه ای در قبال من نداری... حفاظت از من، نگرانی بابت مشکلات من، اینا تو دایره ی وظایف پدری تو نیست!
-اجازه بده در مورد این تو یه وقت مناسب تر صحبت کنیم. نمیری دیگه؟
نگاهش می کنم. به وسایل نیمه جمع شده ام روی میز اشاره می کند...
نمی دانم چرا اما در این وانفسای فوران های احساسی ام خنده ام می گیرد. ابرویی بالا می اندازم و پاسخ می دهم:
-قرارداد رو فسخ نمی کنی که؟
-من غلط بکنم! از کجا یه خانوم هنرمندی مثل شما پیدا کنم؟
آن صورت مردانه و صدای گوش نواز و... خدای من... نیش لعنتی اش را چرا نمی بندد؟ نگاهم نکند... سرش را پایین بندازد و زیر لبی ذکر بگوید.
این روی محمد آشفته ام می کرد. اخم می کنم.
-نمیرم اما قول می دم اگر یکبار دیگه بدون مشورت با خودم کاری برای من انجام بدی خودم قرارداد رو فسخ کنم...
تک ابرویی بالا می دهد:
-اینو می تونم قول بدم اما قبول کن اگر می گفتم فدایی برای چی استخدام شده مو تو سر من نمی ذاشتی!
-همین الانم نمیذارم.
لب هایش کش آمده اش می گفت که خیلی جدی ام نگرفته دارد از این یک و دو کردن لذت می برد!
با صدایی که تفریح در آن موج می زند می گوید:
-خانوم خوب نیست آدم نون کسی رو ببره ها... اون بنده خدا به پول این شغل احتیاج داره...
انگار نه انگار تا همین نیم ساعت پیش فریاد می کشید که از جلوی چشمم دور شو و من داشتم برای نگه داشتن فدایی خودم را به در و دیوار می زدم.
به رویش نمی آورم اما با لحنی که به وضوح کم حوصله است می گویم:
-یه کار دیگه بهش بده خب!
-کارش فقط این نیست!
-چیه پس؟
-بماند!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
-مسئله حتی اگر این باشه، نیت تو حتی اگر خیر باشه هم تو کسی نیستی که بخوای این کارو برای من انجام بدی! این زیادیه محمد! تو هیچ وظیفه ای در قبال من نداری... حفاظت از من، نگرانی بابت مشکلات من، اینا تو دایره ی وظایف پدری تو نیست!
-اجازه بده در مورد این تو یه وقت مناسب تر صحبت کنیم. نمیری دیگه؟
نگاهش می کنم. به وسایل نیمه جمع شده ام روی میز اشاره می کند...
نمی دانم چرا اما در این وانفسای فوران های احساسی ام خنده ام می گیرد. ابرویی بالا می اندازم و پاسخ می دهم:
-قرارداد رو فسخ نمی کنی که؟
-من غلط بکنم! از کجا یه خانوم هنرمندی مثل شما پیدا کنم؟
آن صورت مردانه و صدای گوش نواز و... خدای من... نیش لعنتی اش را چرا نمی بندد؟ نگاهم نکند... سرش را پایین بندازد و زیر لبی ذکر بگوید.
این روی محمد آشفته ام می کرد. اخم می کنم.
-نمیرم اما قول می دم اگر یکبار دیگه بدون مشورت با خودم کاری برای من انجام بدی خودم قرارداد رو فسخ کنم...
تک ابرویی بالا می دهد:
-اینو می تونم قول بدم اما قبول کن اگر می گفتم فدایی برای چی استخدام شده مو تو سر من نمی ذاشتی!
-همین الانم نمیذارم.
لب هایش کش آمده اش می گفت که خیلی جدی ام نگرفته دارد از این یک و دو کردن لذت می برد!
با صدایی که تفریح در آن موج می زند می گوید:
-خانوم خوب نیست آدم نون کسی رو ببره ها... اون بنده خدا به پول این شغل احتیاج داره...
انگار نه انگار تا همین نیم ساعت پیش فریاد می کشید که از جلوی چشمم دور شو و من داشتم برای نگه داشتن فدایی خودم را به در و دیوار می زدم.
به رویش نمی آورم اما با لحنی که به وضوح کم حوصله است می گویم:
-یه کار دیگه بهش بده خب!
-کارش فقط این نیست!
-چیه پس؟
-بماند!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امشب✨
آسمان اجابت
چقدر زیباست✨🌹
بیا شاخه های
آرزویت را بتکان...🌹
الهی شیرینی کامت
مرا آرام جــــان باشد😇
حالتون قشنگ و دلتون آرام❤️
و شبتون پر از عطر خدا
@kadbanoiranii
آسمان اجابت
چقدر زیباست✨🌹
بیا شاخه های
آرزویت را بتکان...🌹
الهی شیرینی کامت
مرا آرام جــــان باشد😇
حالتون قشنگ و دلتون آرام❤️
و شبتون پر از عطر خدا
@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💗بسم الله الرحمن الرحیم
🌸الهي بہ اذن تو، بہ عشق تو،
✨بہ ياد تو و بہ نام تو،
🌸در تو و با تو براي خوشنودي تو،
✨با سلامي مملو از عشق و حمد و
🌸 ثنا از خواب شبانہ بيدار مي شوم
✨تا روزي از روزهاي با شكوهت را
🌸 آغاز كنم.باشد كہ هموارہ
✨" خدا با من است" در روحم
🌸حك شود و عهدي كہ با تو دارم
✨از يادم نرود، تا از شر شياطين و
🌸 نفس امارہ در پناہ تو باشم.
✨و چنان باشم كہ تو مي خواهي
🌸نہ آنطور كہ من مي خواهم.
آمیـــن 💗
🌺 @kadbanoiranii