#پارت۳٠۶
با آن اخم های در هم و صورت کبود شده چنان ترسناک شده بود که قلبم را در دهانم حس می کردم. با عتاب به سمتم برگشت:
-محمد محمد نکن! محمد نگو بگو برگ چغندر... الو... پاشو بیا اتاق من... الان؟ الان وقت اومدنه؟ نیا دیگه نریمان! یه روز من دیر میام وضعیت شرکت اینه؟... چی شده؟ چی شده!... الان به تو دیگه ربطی نداره نریمان! یا تا دو دقیقه دیگه تو شرکتی یا کلا دیگه نیا!
جملاتش رو به من را با فکی فشرده می گفت و در تلاش بود تا صدایش از یه حدی بالا نرود و این موجب شد به محض اینکه تماس وصل شد تن صدایش ناگهانی بالا برود و من از ترس نیم متر در جایم پریدم!
تلفن را با خشم در جایش می کوبد و من عاصی شده جلو می روم...
-دیوونه شدی؟ چرا اینطوری می کنی؟ به نریمان و فدایی آخه چه ربطی داره؟ چرا انقدر بی منطقی تو آخه؟
با انگشت روی سینه اش می کوبد و می توپد:
-من بی منطقم؟ من؟ این همه آدم بی خاصیت ریخته تو شرکت که تو بری وانت بگیری جنس بیاری خانوم منطق؟ کار تو اینه؟ در شان توئه بری تو میدون وایسی وانت بگیری؟ با این سر و وضع؟
-یعنی چی که در شان من نیست؟ مشکلش کجاست؟ چرا من حرف تو رو نمی فهمم؟ مشکلت چیه واقعا؟
تقه ای به در می خورد و طوری فریاد می زند که با ترس یه قدم به عقب رفتم:
-بیا تو!
فدایی ننه مرده همچون موش در خودش جمع شده جلو می آید و به محض اینکه در را می بندد و محمد با قدم های عجول و بلندی به سمتش می رود و من به خیال اینکه به قصد گلاویز شدن جلو رفته با چشمانی از حدقه درآمده و هینی می کشم و به سمتشان می روم که یه قدم مانده به فدایی برسد می ایستد.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
با آن اخم های در هم و صورت کبود شده چنان ترسناک شده بود که قلبم را در دهانم حس می کردم. با عتاب به سمتم برگشت:
-محمد محمد نکن! محمد نگو بگو برگ چغندر... الو... پاشو بیا اتاق من... الان؟ الان وقت اومدنه؟ نیا دیگه نریمان! یه روز من دیر میام وضعیت شرکت اینه؟... چی شده؟ چی شده!... الان به تو دیگه ربطی نداره نریمان! یا تا دو دقیقه دیگه تو شرکتی یا کلا دیگه نیا!
جملاتش رو به من را با فکی فشرده می گفت و در تلاش بود تا صدایش از یه حدی بالا نرود و این موجب شد به محض اینکه تماس وصل شد تن صدایش ناگهانی بالا برود و من از ترس نیم متر در جایم پریدم!
تلفن را با خشم در جایش می کوبد و من عاصی شده جلو می روم...
-دیوونه شدی؟ چرا اینطوری می کنی؟ به نریمان و فدایی آخه چه ربطی داره؟ چرا انقدر بی منطقی تو آخه؟
با انگشت روی سینه اش می کوبد و می توپد:
-من بی منطقم؟ من؟ این همه آدم بی خاصیت ریخته تو شرکت که تو بری وانت بگیری جنس بیاری خانوم منطق؟ کار تو اینه؟ در شان توئه بری تو میدون وایسی وانت بگیری؟ با این سر و وضع؟
-یعنی چی که در شان من نیست؟ مشکلش کجاست؟ چرا من حرف تو رو نمی فهمم؟ مشکلت چیه واقعا؟
تقه ای به در می خورد و طوری فریاد می زند که با ترس یه قدم به عقب رفتم:
-بیا تو!
فدایی ننه مرده همچون موش در خودش جمع شده جلو می آید و به محض اینکه در را می بندد و محمد با قدم های عجول و بلندی به سمتش می رود و من به خیال اینکه به قصد گلاویز شدن جلو رفته با چشمانی از حدقه درآمده و هینی می کشم و به سمتشان می روم که یه قدم مانده به فدایی برسد می ایستد.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪