#پارت۳٠۷
#
منم همانجا در جایم می مانم و او با صدای بلند شروع به توبیخ کردن او می کند:
-فدایی من برای چی تو رو استخدام کردم؟ کجا بودی تا الان؟ با تو دارم حرف می زنم! جواب منو بده... کدوم گوری بودی مرد حسابی؟
رنگش پریده بود و معلوم بود که تا اینجا دویده بود که نفس هایش به شماره افتاده بود...
-چیشده مگه قربان... خطایی از من...
-یه جوری... یه جوری از جلوی چشمم برو که دیگه نبینمت...! میری حسابداری تسویه می کنی دیگه چشمم بهت نیفته... یالــــا!
دستش را رو به در پرت می کند و با چشم بسته کلمه آخرش را فریاد می زند.
انعکاس صدایش در گوشم پیچید و سرم تیر کشید. لب های خشک شده ام را با زبان تر می کنم و دستانم را مشت می کنم تا به خودم مسلط شوم.
از شدت استرس داشتم پس می افتادم...
-آقا قربون شکلت به خدا من از صبح سه دفعه اومدم پرسیدم گفتن خانوم مهندس نیومده بودن چکار کنم خب...
-همین که گفتم... جلوی من نباش الان! بیرون...!
دلم برای لرز دستان فدایی می سوزد. چرا اینطور می کرد مردک دیوانه!
-محـ... آقای فرهمند... لطفا... صحبت می کنیم با هم.. یه این بنده خدا آخه چه ربطی داره... چرا اینطوری می کنید!
-ربطش باشه بین منو و ایشون! شما بفرما سرکارت! توام تا سه میشمارم اگه...
بین حرفش می پرم و با صدایی که از کنترلم خارج شده و در تضاد با درون لرزانم محکم به گوش می رسد جیغ فریاد می کشم:
-نمیرم! آقای فدایی میشه بیرون باشی... نری حسابداریا... بیرون باش...
-فدایی حسابداری!
حیران و حرص زده جیغ می زنم:
-چرا اینطوری می کنی آخه! به این بنده خدا چه!
انگار که اصلا حرف مرا نمی فهمد... با صورتی سرخ شده مشتش را روی میز می کوبد و برای اولین بار از لحظه ای که از کوره در رفته بود رو به من فریاد می کشد:
-شغلش اینه! یعنی چی به این چه!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#
منم همانجا در جایم می مانم و او با صدای بلند شروع به توبیخ کردن او می کند:
-فدایی من برای چی تو رو استخدام کردم؟ کجا بودی تا الان؟ با تو دارم حرف می زنم! جواب منو بده... کدوم گوری بودی مرد حسابی؟
رنگش پریده بود و معلوم بود که تا اینجا دویده بود که نفس هایش به شماره افتاده بود...
-چیشده مگه قربان... خطایی از من...
-یه جوری... یه جوری از جلوی چشمم برو که دیگه نبینمت...! میری حسابداری تسویه می کنی دیگه چشمم بهت نیفته... یالــــا!
دستش را رو به در پرت می کند و با چشم بسته کلمه آخرش را فریاد می زند.
انعکاس صدایش در گوشم پیچید و سرم تیر کشید. لب های خشک شده ام را با زبان تر می کنم و دستانم را مشت می کنم تا به خودم مسلط شوم.
از شدت استرس داشتم پس می افتادم...
-آقا قربون شکلت به خدا من از صبح سه دفعه اومدم پرسیدم گفتن خانوم مهندس نیومده بودن چکار کنم خب...
-همین که گفتم... جلوی من نباش الان! بیرون...!
دلم برای لرز دستان فدایی می سوزد. چرا اینطور می کرد مردک دیوانه!
-محـ... آقای فرهمند... لطفا... صحبت می کنیم با هم.. یه این بنده خدا آخه چه ربطی داره... چرا اینطوری می کنید!
-ربطش باشه بین منو و ایشون! شما بفرما سرکارت! توام تا سه میشمارم اگه...
بین حرفش می پرم و با صدایی که از کنترلم خارج شده و در تضاد با درون لرزانم محکم به گوش می رسد جیغ فریاد می کشم:
-نمیرم! آقای فدایی میشه بیرون باشی... نری حسابداریا... بیرون باش...
-فدایی حسابداری!
حیران و حرص زده جیغ می زنم:
-چرا اینطوری می کنی آخه! به این بنده خدا چه!
انگار که اصلا حرف مرا نمی فهمد... با صورتی سرخ شده مشتش را روی میز می کوبد و برای اولین بار از لحظه ای که از کوره در رفته بود رو به من فریاد می کشد:
-شغلش اینه! یعنی چی به این چه!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪