کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29.3K videos
95 files
43.6K links
Download Telegram
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت108 رمان پارادوکس ماشین نبرده بودم. دستامو تو جیب مانتوم کردمو خیابونارو قدم میزدم. ادمای جورواجورو میدیدم. هرکس یه جور بود. بعضی ها با سرعت رد میشدن انگار که میخواستن برن پیش کسی یا چیزی که خیلی براشون عزیز بود. بعضی ها عادی رد میشدن و بعضی ها مثل خودم…
#پارت109
رمان پارادوکس

رنگ از روم پرید. تمام وجودم پر از وحشت شد. چرا میخواست خودم برم اونجا؟ مگه پذیرفتن یه استعفا نامه چی بود که نیاز به حضور من داشت؟؟ صدای پروانه بلند شد:
_ آمین پشت خطی؟
آب دهنمو قورت دادمو گفتم:
_ آره.
_ چیکار میخوای بکنی؟
چشامو بستم. چند تا نفس عمیق کشیدمو گفتم:
_ باشه خودم یه کاریش میکنم ممنونم.
کاری نداری؟
یکم سکوت کرد و چند ثانیه بعد گفت:
_ نه مواظبه خودت باش.
_ باشه. فعلا.
حالم خراب تر شد. مثل دیوونه ها فقط دور خودم میچرخیدم. ترس بدی خوره جونم شده بود. چی میخواست از جونم؟ چرا میخواست برم اونجا؟
کلافه رو سکوی کنار خیابون نشستم و دستامو به سرم گرفتم. تک به تک تیکه ها و متلکای پسرای تازه به دوران رسیده شروع شده بود اما من داغون تر از این حرفا بودم که توجهی کنم.
(خانوم خوشگله کشتیات غرق شده؟)
(نبینم تنهایی ناناز)
(قالت گذاشته جیگر؟بیا باخودم)..
حالم داشت بهم میخورد ازین جنس مخالف، نفرت تهوع تنها حسی بود که بهشون داشتم. عصبی از جام بلند شدمو دستامو مشت کردم. ترس از چی داشتم؟ بالاتر از سیاهی که رنگی نبود. نگاهی به ساعتم انداختم. دیر نشده. باید میرفتم و نشون میدادم که تونستم از نو خودمو بسازم. اون نباید میفهمید که چقدر باعث نابودی من شده.

@kadbanoiranii
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت109 رمان پارادوکس رنگ از روم پرید. تمام وجودم پر از وحشت شد. چرا میخواست خودم برم اونجا؟ مگه پذیرفتن یه استعفا نامه چی بود که نیاز به حضور من داشت؟؟ صدای پروانه بلند شد: _ آمین پشت خطی؟ آب دهنمو قورت دادمو گفتم: _ آره. _ چیکار میخوای بکنی؟ چشامو بستم.…
#پارت110
رمان پارادوکس

جلوی ساختمون شرکت که رسیدم ایستادم. دلم محکم به درو دیوار میکوبید. اما چاره ای نداشتم. حالا که تا اینجا اومده بودم باید بقیشم میرفتم. زیر لب بسم اللهی گفتم و وارد اسانسور شدم. تو دلم خدا خدا میکردم که با اون رو به رو نشم. کاش فقط سحرو میدیدم و میرفتم. در اسانسور که باز شد نگاهم به راهرو ساکت شرکت خورد. تردیدم بیشتر شد. از رو به رو شدن باهاش وحشت داشتم. اروم از اسانسور خارج شدم و دنبال توکلی گشتم. اون حتما میدونست سحر کجاست. هرچی چشم گردوندم خبری ازش نبود. سروصدا از تو اشپزخونه کوچیک سالن میومد. اروم سمتش رفتم و قبل رسیدن بهش صدا زدم:
_ آقای توکلی کجایین؟
سرو صداها قطع شد. نزدیک تر که شدم یه صدا از پشتم اومد. همونجور که به سمت جلو میرفتم سرمو بردم عقب که ببینم صدای چیه که به یه چیز محکم برخوردم و بعدش خیسی چیزیو رو لباسم حس کردم. سریع سرمو برگردوندم جلوم که با دیدنش دقیقا رو به روم زبونم بند اومد.
اونم شوکه شده بود. لیوان آب تو دستش روم خالی شده بود. قطره های اب که زیر لباسم سر میخورد و حس میکردم.همچنان مات بهش خیره شده بودم. اون زودتر از من به خودش اومد:
_ حالتون خوبه؟
همین حرفش باعث شد خودمو جمع جور کنم. دستی به لباس خیس شدم کشیدمو گفتم:
_خوبم.
_ چرا جلوی پاتو نگاه نمیکنی؟
سرمو بلند کردمو زل زدم به چشماش. صورتش اروم بود اما شیطنت رو تو چشماش حس میکردم. اخمامو کشیدم تو هم و گفتم:
_ متوجه نشدم.
لیوان دستشو رو میز گذاشت و گفت:
_ همکار جدید مایید. درسته؟


@kadbanoiranii
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت110 رمان پارادوکس جلوی ساختمون شرکت که رسیدم ایستادم. دلم محکم به درو دیوار میکوبید. اما چاره ای نداشتم. حالا که تا اینجا اومده بودم باید بقیشم میرفتم. زیر لب بسم اللهی گفتم و وارد اسانسور شدم. تو دلم خدا خدا میکردم که با اون رو به رو نشم. کاش فقط…
#پارت111
رمان پارادوکس

گره ی اخمام باز نمیشد. یه جوری برخورد میکرد انگار بار اوله منو میبینه. پوزخندی زدم و گفتم:
_ بودم. از امروز دیگه نیستم.
تو سکوت نگام میکرد. چند لحظه بعد حرکت کرد سمت اتاقشو همونجورم بهم گفت:
_ بفرمایید تو اتاقم حرف بزنیم.
بعد کنار در اتاقش ایستاد و با دستش اشاره زد که وارد اتاقش شم. با تردید نگاهی به دور و اطرافم انداختم. خلوت بودن اینجا منو میترسوند. نمیدونم چی تو نگاهم دید که گفت:
_بقیه تو اتاق کنفرانس هستن. چند دقیقه دیگه میان. بفرمایید.
با تردید سمت اتاقش رفتم و وارد شدم. پشتم اومد و در و بست که گفتم:
_ در باز باشه.
بی توجه به حرف من سمت میزش رفت و نشست. اشاره ای به مبل کرد و گفت:
_ بشین.
نگاهم به در کشیده شد. دوباره صداش اومد:
_ لطفا بشین.
بخاطر لحن خودمونیش اخمامو کشیدم تو هم رو دور ترین مبل نشستم. کاغذ استعفامو در اوردمو رو میز روبه روم گذاشتم. همونجور اخمو گفتم:
_ به خواهرم گفتین برای استعفا باید خودم باشم.با اینکه نفهمیدم حضور من چه فایده ای اینجا داره ولی اومدم. الانم اگه کاری نمونده من برم.
اومدم از جام بلند شم که گفت:
_ صبر کن.
و بعد پوشه ای که رو به روش بود و باز کردو گفت:
_ من برگه استخدامتو خوندم. اینجا نو...
عصبی نزاشتم ادامه بده:
_ میشه لطف کنید با من انقدر خودمونی حرف نزنید؟
سرشو از تو پوشه بلند کرد و زل تو چشمام. انقدر نگاهش عمیق بود که سرمو چرخوندم سمت دیگه.

@kadbanoiranii
Omid Soltani | Tekieh Gah
@NOSTALGYSONGS کانال
#امید

#سرتو بزار رو شونه هام

هدیه شبانه

اهنگ پیشنهادی شامگاهی

@kadbanoiranii
نیایش شبانه با حضـــــرت عشق ❤️❤️

الهی🤲
تو بخشنده ترین و زیباترینی ❤️
گوهر اشک میخری😢
دل شکسته میخواهی 💔
و عمل بی ریا میپذیری

ما را از گناه سبکبار کن🙏
و دیدگانمان را اشکبار😢
و قلبمان را به عشق خودت گرفتار ❤️🙏

آمیـــن یا رَبَّ 🙏


خوشا دل سپردن‌ به عشق خدایی❤️
ز قید هوس های دنیا رهایی
خوشا،ازگناهان همه توبه کردن😔🙏
به درگاه حق،نیمه شب چهره سایی
سلام بزرگواران 💜💙
شبتون بخیر و در پناه حق ❤️🙏
‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌
@kadbanoiranii
بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم

به نام خالق پیدا و پنهان
‌که پیداونهان داندبه یکسان

بنام خالق خورشیدوباران
خداوندطراوت،جویباران

شنبہ 2 مهر را آغاز میکنیم
اول هفتہ تون در پناه خــدا🌹


@kadbanoiranii
Audio
آهنگ زیبای #معلم
تقدیم به معلمان سرزمینم

معلمی طروات باران است دربیابان جهل زندگی!!🌹🌹🌹🌹🌹
این آهنگ زیبا تقدیم به همه معلم های عزیز🌹🌹

@kadbanoiranii
#آش_گوشواره

آش گوشواره در اصل یک آش ترکیه که با خمیر درست میکنن اما این از نوع تنبلیشه که با ماکارونی گوشت ماهی درست میشه پیاز داغ که کردین و باید نسبتا پیاز داغشم بیشتر باشه وقتی پیازتون سرخ شد بستگی به مقدار اشتون داره من برای یک بسته متوسط ماکارونی گوش ماهی 4 تا قاشق ارد گندم ریختم داخل پیازا و یک تف کوچیک دادم بعد زرد چوبه رو اضافه میکنیم و در اخر سر نعنا و رب که برای یک بسته 3 قاشق غذا خوری نعنا و دوتا قاشف پر رب اضافه کردم بعد اب میریزیم تا جوش بیاد برای این مقدار من 6 تا گوجه فرنگی درشت رو رنده کردم و داخل مواد قبلی ریختم جوش که اومد گوشت چرخ کرده ای که با پیاز رنده شده و نعنا و فلفل و زرد چوبه و نمک ورزش دادیمو باهاش قلقلیای کوچولو درست میکنیم و داخلش میریزیم تا چند تا جوش بزنه بعد ماکارونیشو اضافه میکنیم میزاریم تا پخته بشه و در اخر سر سیر رنده شده و ابقوره که چاشنیه اصلیشه بهش اضافه میکنیم اش خیلی خوشمزه ایه حتما امتحان کنین و نکته این که این اش نباید سفت باشه وقتی خاموش میکنین زیر اش رو اگر سفت شد بهش دوباره اب جوش اضافه کنید.

@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کوکی_آیسینگ_
#کوکی_گاو
#ایده_تزیین_سال_1400
#مراحل_تهیه_کوکی_آیسینگ_با_تم_هفت_سین_و_گاو_پارت_ ( 1 )

👈♥️♦️دقت کنیداگرطرحتان میخواهیدبعدداشته باشدو برجسته بشود حتما بعدهرمرحله بگذارید به مدت 10 دقیقه آیسینگ خودشو بگیرد و سپس بقیه تزئینات انجام بدهید
💢 #کلیپ_آموزشی_مرحله_به_مرحله_طرز_تهیه_و_آموزش_کوکی_آیسینگ_کوکی_گاو


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کوکی_آجیل_شکلات


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#کوکی_شکلاتی_مغزی_نوتلا_ایتالیایی

مواد لازم :

#خمیر

آرد 300 گرم

کره و یا مارگارین 220 گرم

شکر دانه ریز 100 گرم

تخم مرغ 50 گرم (بدون محاسبه وزن پوسته)

پودر کاکائو 30 گرم

وانیل 1/2قاشق چایخوری

رنده پوست لیمو 1/2 قاشق چایخوری

نمک 1 پنس


#فیلینگ

نوتلا و یا هر نوع شکلات صبحانه 200 گرم
روغن مایع 20 گرم

طرز تهیه :

برای فیلینگ:

👈ابتدا نوتلا را روی بخار آب و یا چند ثانیه داخل مایکروویو قرار دهید تا ذوب شود و تا داغ است روغن را اضافه کرده و هم بزنید و داخل مولد نیمکره ریخته و اجازه دهید داخل فریزر خودش را بگیرد
👈اگرمولدنداشتیدبگذارید فیلینگ 1ساعت داخل فریزربماند تا سفت شودسپس با قاشق برداشته و داخل دست به شکل نیمکره درآورده و مجددا داخل فریزر قرار دهید.

برای خمیر:

👈ابتداکره را با شکر با سرعت پایین هم بزنید
سپس تخم مرغ اضافه شده مجددا سرعت پایین هم بخورد
👈در ادامه آرد و پودر کاکائو را اضافه کنید و با دستگاه همچنان هم بزنید آرد که تمام شد نمک،رنده پوست لیمو و وانیل را اضافه کرده و چند ثانیه دیگر هم بزنید و دست نگه دارید
👈بین کار حتما دستگاه را متوقف کرده و با لیسک اطراف ظرف را تمیز کنید
خمیر آماده شده را سلفون کشیده و ۱۵ دقیقه درون یخچال قرار دهید.
👈روی میز کار مقداری ایسینگ شوگر ریخته و خمیر آماده شده را روی میز به ضخامت 2الی3 میلیمتر پهن کنید
با کاتر گرد برش داده یکی از نیمکره های فیلینگ را قرار داده و یک برش دیگر از خمیر روی آن قرار داده و با دست لبه ها را به هم بچسبانید و مجددا با یک کاتر کمی کوچکتر برش بزنید.
👈کوکی ها را داخل سینی با کاغذ روغنی قرار داده، سینی را 15دقیقه داخل یخچال قرار دهید
همزمان فر را با دمای 170الی 180 درجه روشن گرم کنیدسپس به مدت 10الی 15 دقیقه سینی را داخل فر قرار دهید.

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#کوکی_شکلاتی_با_مغزی_نوتلا


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
تزئین کوکی به شکل کدو- سرزمین کیک.mp4
12.4 MB
🔴 #فیلم_آموزشی

#_تزئین_کوکی_به_شکل_کدوحلوایی


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کوکی_خرسی_تدی_با_رویال_آیسینگ_سرزمین_کیک.mp4
23.6 MB
🔴 #فیلم_آموزشی

#_تزئین_کوکی_به_شکل_خرس_تدی_


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت111 رمان پارادوکس گره ی اخمام باز نمیشد. یه جوری برخورد میکرد انگار بار اوله منو میبینه. پوزخندی زدم و گفتم: _ بودم. از امروز دیگه نیستم. تو سکوت نگام میکرد. چند لحظه بعد حرکت کرد سمت اتاقشو همونجورم بهم گفت: _ بفرمایید تو اتاقم حرف بزنیم. بعد کنار در…
#پارت112
رمان پارادوکس

_ من هرکیو هرجوری که دلم میخواد صدا میزنم. واضحه؟
  انگار قصد داشت رو اعصابم راه بره. درحالیکه سعی میکردم صدام بلند نشه گفتم:
_ من هرکسی نیستم. الانم عجله دارم.  باید برم.
دوباره از جام پاشدم که گفت:
_ شرایط فسخ قرارداد و خوندی اصلا؟
  برگشتم سمتشو کلافه گفتم:
_ اقای محترم. من وقت این بازیارو ندارم. حرفتونو کامل بزنید.
سرشو تو پوشه برد و گفت:
_ اینجا نوشته حقوق هر ماه شما معادل با سه میلیون تومنه. و اگه قبل از قرارداد یک ساله ای که باهم بستیم به هر دلیلی بخوای استعفا بدی، هر مقدار از ماه و که نیومدی سر کار به اندازه حقوقت باید خسارت بدی. طبق چیزی که من میبینم الان حتی یه هفته هم از اومدنت نگذشته، و یازده ماه و سه هفته از قرار دادمون مونده. اگه بخوای قراردادو فسخ کنی، خسارتی که باید پرداخت کنی معادل با حدود29 ملیون و هفصد هزار تومن..مبلغ خسارت اگه الان اماده همراهت هست من استعفا نامتو قبول کنم.
با چشمای گشاد شده زل زدم بهش. دهنم  باز میشد اما صدایی ازش در نمیومد. با تلاش زیاد بالاخره تونستم یه کلمه به زبون بیارم:
_ چی؟
اشاره ای به پوشه رو میز کردو گفت:
_ تو قراردادت اومده. مگه نخونده بودی؟
شوکه لب زدم:
_ این امکان نداره.
از رو صندلیش بلند شد و میز و دور زد.  کاغذای قرار دادو گرفت جلومو گفت:
_ بیا. نگاه کن.
با دستای لرزون کاغذو از دستش گرفتم. نگاهی به کاغذا انداختم. این امکان نداشت. من خط به خط قرار دادو خونده بودم.چطور ممکن بود که این بند و ندیده باشم؟ اصلا حقوق من هنوز مشخص نشده بود. عصبی کاغذارو پرت کردم سمتشو گفتم:
_ این قرار داد من نیست.

@kadbanoiranii
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت112 رمان پارادوکس _ من هرکیو هرجوری که دلم میخواد صدا میزنم. واضحه؟   انگار قصد داشت رو اعصابم راه بره. درحالیکه سعی میکردم صدام بلند نشه گفتم: _ من هرکسی نیستم. الانم عجله دارم.  باید برم. دوباره از جام پاشدم که گفت: _ شرایط فسخ قرارداد و خوندی اصلا؟…
#پارت113
رمان پارادوکس

یه تای ابروشو داد بالا و گفت:
_ جدی؟ ولی اسم تو روش نوشته.
با صدایی که تقریبا شبیه داد بود گفتم:
_ خانوم وحیدی اصلا برای من حقوقی در نظر نگرفته بود. و قرار شد تا شما نیومدین حرفی از حقوق زده نشه. من بند به بند قراردادمو خوندم. همچین چیزی توش نبود.
دست به سینه یه پاشو  به دیوار تکیه داد و گفت:
_ درسته و من وقتی اومدم تو قسمت حقوقیش مبلغ حقوقتو زدم. و  بند اخر خسارت هم خودم اضافه کردم.
با چشمای گشاد شده زل زدم بهش. باورم نمیشد همچین کاری کرده باشه. نفسام تند شده بود. عصبی پرسیدم:
_ چرا؟
ریلکس و ارومتر از همیشه گفت:
_ چون میخوام اینجا کار کنی.
کلافه و عصبی داد زدم:
_ من نمیخوام. میفهمی؟ نمیخوام اینجا کار کنم. دیدنت ازارم میده. عذابم میده. من حالم  ازت بهم میخوره. نمیخوام حتی یه بار دیگم ببینمت.
تو تمام مدتی که من داشتم جیغ میزدم اون اروم و ریلکس بهم زل زده بود. از داخل جیبش  جعبه سیگارشو در اورد و با فندک طلایی رنگش سیگارشو  روشن کرد و پک محکمی بهش زد.  پر حرص گفتم:
_ من نمیخوام اینجا باشم.
_ خسارتتو بده و برو.
جیغ زدم:
_ از کجا 30 میلیون بیارم و به تو بدم.
  دود سیگارو از دهنش داد بیرون و گفت:
_  اونش دیگه بمن مربوط نیست. یا بمون سرکارت یا خسارت و بده و برو به سلامت.

@kadbanoiranii