کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.83K subscribers
23K photos
28.1K videos
95 files
42.2K links
Download Telegram
#ذرت_میکزیکی_ایرانی اونم با مرغ من که میگم این ترکیب صد هیچ از همه جلو تره این غذا عالیه
.
برای درست کردن این غذا نیازه به
ذرت بخارپز
اویشن
قارچ
پنیر پیتزا
سس مایونز کم چرب
نمک مخصوص
فلفل
کره
و کمی مرغ ریش ریش شده
.
کافیه قارچ هارو با کره تفت بدین
اگه دوست داشتین سیاه نشن اب لیمو بزنید
خوب وقت اضافه کردن ذرت و ادویه هاست پنیر پیتزا سس مایونز و مرغ هم اضافه میشه ترکیب تمومه فقط باید میلش کنید


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#ذرت مکزیکی با مرغ

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#کیک_کاتلا

🔷مواد لازم برای۶ نفر
🔹دسر کاتلا ۲۵۰ گرم
🔹تخم مرغ ۳ عدد
🔹روغن مایع ۲ قاشق غذا خوری
🔹آرد سفید ۱ پیمانه
🔹شکر ۱ پیمانه

طرز تهیه

۱- ابتدا ۲۵۰ گرم از دسر کاتلا را داخل ظرف بریزید و هم بزنید. سپس تخم مرغها را به آن اضافه کنید، روغن و شکر را به آن اضافه کنید و با هم زن برقی هم بزنید. حالا آرد را اضافه کرده و خوب مخلوط کنید. 
۲- یک قالب کیک سیلیکونی بردارید و سطح داخلی آن را خوب با روغن چرب کنید. مخلوط را داخل آن بریزید و با دمای ۱۸۰ درجه سانتی گراد به مدت ۲۰ دقیقه داخل فر بگذارید.
۳- کیک شما آماده است. رژیمی بودن این کیک به این علت است که شیرینی محصول کاتلا ناشی از قند خود شیر (لاکتوز) است.

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#ترشی_فلفل_هندی

فلفل سبز خرد شده 500 گرم
سیر خرد شده 250 گرم
پوست لیمو ترش به میزان لازم
فلفل خشک هندی 10 عدد
تخم گشنیز 1 فنجان
زیره سبز 1/2 فنجان
میخک 5 عدد
فلفل سیاه 1/4 فنجان
روغن زیتون یا روغن کنجد 3 فنجان
آبلیموی تازه 1/2 فنجان
نمک 3 قاشق غذاخوری

تخم گشنیز، زیره سبز، میخک و 5 عدد فلفل قرمز را درون آسیاب ریخته و بگذارید نیمه آسیاب شود.درون ماهیتابه ریخته و با حرارت متوسط کمی بو بدهید.در ماهیتابه دیگر روغن را ریخته و با حرارت متوسط فلفل، سیر. . عدد فلفل قرمز، لیمو و نمک را به مدت 155 دقیقه تفت بدهید.
آب لیمو را هم اضافه کنید. ادویه را اضافه کرده و به مدت 10 دقیقه دیگر تفت بدهید.درون شیشه در دار ریخته و به مدت 20 دقیقه حمام آب جوش بدهید.

🚦 نکته :
می توانید مقداری هویج رنده شده و یا انبه سبز هم به مخلوط فلفل اضافه کنید.

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#ترشی_پهیل_یا_سپستان


مواد لازم

پهیل (سپستان) به مقدار لازم
سرکه به میزان لازم
ادویه ترشی، فلفل هندی، سیاهدانه تخم گشنیز به میزان لازم
سیر به مقدار دلخواه

روش درست کردن ترشی پهیل (سپستان) ساده است. اول میوه‌ی کال پهیل یا همان سپستان را درست و حسابی می‌شوییم. چسبندگی مایع داخل آن که با ترک خوردن برخی از میوه‌ها بیرون آمده است، باعث چسبیدن خاک و چیزهای دیگر به آن می‌شود و همین شستن آن را سخت می‌کند.

بعد آنها را در قابلمه‌ای پر از آب می‌ریزیم و روی گاز می‌گذاریم تا جوش بیاید. وقتی آب جوش آمد، یکی دو دقیقه بعد آن را آبکش می‌کنیم و مدتی با آب سرد میشوییم تا چسبندگی ‌که از میوه خارج شده است با آب شسته شود.

میوه‌های پخته را در آفتاب پهن می‌کنیم و یک روز صبر میکنیم تا خشک شود.
 

. سپستان‌هایی را که خیسی آنها رفته است را در ظرفی شیشه ای با در محکم می‌ریزیم. برای ادویه ترشی از فلفل هندی، تخم گشنیز، سیاه‌دانه و سیر استفاده می‌کنیم. سرکه را هم در ظرف می‌ریزیم تا روی مواد را بگیرد. دو هفته صبر میکنیم تا ترشی آماده شود. نوش جان


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#ترشی سپستان یا انبو یا پهیل


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کوفته_سیب_زمینی😍😋

400 گرم گوشت چرخکرده
4 قاشق غذاخوری آرد سوخاری
1 پیاز کوچک رنده شده 1 حبه سیر
1 تخم مرغ کوچک
4-5 شاخه جعفری ، ریز خرد شده
1 قاشق چایخوری نمک
1/2قاشق چایخوری زیره
1/4قاشق چایخوری فلفل سیاه
1 قاشق چایخوری فلفل قرمز
10-12 سیب زمینی ریز
1 قاشق غذاخوری روغن
1/2 قاشق غذاخوری کره
1 قاشق غذاخوری رب گوجه فرنگی
1/2قاشق غذاخوری رب فلفل
1/2 قاشق چایخوری آویشن
1.5 لیوان آب
نمک،فلفل
مواد کوفته را در یک کاسه بریزید و خوب ورز دهید. با دست نم دار به اندازه گردو برداشته ،فرم دهید و در سینی فر بچینید سپس سیب زمینی های کوچک را از وسط نصف کنید و بین کوفته ها قرار دهید،برای آماده کردن سس، کره و روغن را در قابلمه کوچکی گرم کنید،رب گوجه فرنگی را اضافه کرده و با هم تفت دهید آب و ادویه ها را اضافه کنید و اجازه دهید بجوشد،بعد از روی حرارت بردارید و روی کوفته و سیب زمینی بریزیدسینی را در فر از قبل گرم شده با حرارت 190 درجه برای حدود 40 دقیقه گذاشته تا سیب زمینی ها نرم شوند،سپس 10 دقیقه گریل را روشن کنید تا روی آن برشته شود و گرم سرو کنید

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊
@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#اشکنه_بادمجون

مواد لازم:

پیاز دو عدد
بادمجان دو عدد
سیب زمینی ۲ عدد
گوجه ۴ عدد
رب گوجه ۱ ق م
ادویه: زردچوبه، فلفل سیاه، نمک
شنبلیله خشک ۲ ق غ
نعنا خشک ۱ ق غ
تخم مرغ تعداد دلخواه
آرد ۱ ق غ
روغن هم بهتره محلی باشه

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم آموزشی

#بوی_مرغ_حساسی

آب قابلمه رو دور بریزین
دوباره آب اضافه کنین
یک عدد پیاز
یک عدد فلفل دلمه ای
نمک
زرد چوبه
بریزین و درشو ببندین یک ربع بجوشه
داخل تابه مقداری کره و روغن بریزین
یک عدد پیاز خلالی شده
دو حبه سیر
کمی زردچوبه
یک قاشق غذاخوری رب گوجه
دو پیمانه آب مرغ و
دو تکه چوب دارچین
وقتی به جوش اومد، کمی فلفل سیاه و پاپریکا بریزین
مقداری عصاره زعفران
آب نصف لیمو

🌼🍃


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#فینگرفود

مواد لازم ؛

سینه مرغ : ۱ عدد
فلفل دلمه : ۳ ق غ
قارچ ؛ ۶ عدد
رب گوجه فرنگی : ۱ ق غ
سیر : ۲ حبه
پنیر پیتزا : به دلخواه
تخم مرغ : ۲عدد
نمک و فلفل و زردچوبه
نان تست و پودر سوخاری



رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#هات_داگ_کره_ای

گوشه های نان تست و خورد میکنیم سوسیس های کوکتل رو بین خمیر پیتزا یا پیراشکی یا هر خمیری که دوست دارین میزاریم داخل تخم مرغ زده داخل نان تست های خورد شده زده و در روغن سرخ میکنیم


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#سوپ_گوجه

گوجه فرنگی ۵۰۰ گرم
پیاز بنفش ض عدد
سیر ۳ حبه
برگ بو ۲ عدد
استاک مرغ ۵۰۰ میل
نمک و فلفل
خامه ۳ قاشق غذاخوری


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#دسر_خوشمزه_و_فوری


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

ترفند نگه داشتن #میوه

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #فیلم_آموزشی

#مینی_کیک_مجلسی


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#گلاب #پارت_۴

جريان اونروز كه رشيد گفت تو بايد زن من بشي، براي عطيه و ثريا تعريف كردم، هردوتا خنديدن، ثريا گفت اخه كي به اين زن ميده، گفتم خب مگه اين وردستِ ارباب نيست؟ حتما ارباب به حرفش گوش ميده! دوتايي منفجر شدن از خنده، عطيه همينطور كه ميخنديد گفت: وردست ارباب؟ اونم رشيد؟ واااي گلاب خدا نكشتت،اينارو از كجات درمياري اخه؟ گفتم بخدا رشيد خودش گفت. ثريا خنديد و گفت ياوه ميگه دخترجان تو چقدر ساده اي اخه، پدر و مادر رشيد تو عمارت كار ميكردن، وقتي مردن ارباب خدابيامرز دلش نيومد رشيد بيرون كنه اخه كسي رو نداشت، بخاطر همين تو عمارت بهش كار داد، الان رشيد واسه ارباب چوپاني ميكنه و طويله رو تميز ميكنه. يه لحظه دلم واسه رشيد سوخت اما دوباره حرصم گرفت كه بهم دروغ گفت. خلاصه اون شب گذشت و فردا صبح همراه ثريا و عطيه رفتيم اشپزخونه. تا يك هفته نه از كار براي رباب خبري بود نه از حساب و كتاب واسه ارباب. يه روز كه داشتم از انبار هيزم ميبردم تو مطبخ ارباب منو صدا كرد.گفت گلاب بيا تو اتاقم كارت دارم. فوري رفتم لباسمو عوض كردم موهامو شونه كردمو يكم عطرگلاب كه خانوم جانم برام گذاشته بود زدم به لباسمو رفتم سمت اتاق ارباب...
در زدم و وارد اتاق شدم، ارباب و زنش رباب نشسته بودن.ارباب چندتا كاغذ گذاشت جلوم، حساب كتاباي زميناي شهر و باغ و شاليزارش بود، يه سري جمع و تفريق... در حضور خودش انجام دادم. يه نگاهي بهشون انداخت، خودشم سواد داشت اما فقط دو كلاس . ارباب حدودا بيست و پنج سالش بود و رباب بيست و سه. تقريبا سه سالي ميشد كه عروسي كرده بودن... كارم كه تموم شد خواستم برم بيرون كه رباب بهم گفت برو اتاقمو تميزكن.گفتم چشم خانوم جان... بهم گفت اون موهاتم بباف خوش ندارم بريزه تو اتاقم...چشمي گفتم و رفتم تو اتاقش، يه اتاق بزرگ با يه تخت خوشگل و يه كاناپه شيك، يه قفسه كتابخونه و يه ميز پر از عكس،چندتا از عكساي عروسيشونم روي ميز بود، چقدر خوشگل بودن، ارباب قدبلند و چهارشونه،چشم و ابرو مشكي، با موهاي لخت و پر، هم هيكلش هم صورتش تناسب داشتن، بيشتر شبيه مادرش بود...


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
#گلاب #پارت_۵

رباب هم بور و سفيد بود با چشماي عسلي،قد متوسط و خيليييييي لاغر، از نظر اندام به ارباب نميومد...تو فكر بودم كه وارد شد. ترسيدم. گفت تو كه هنوز شروع نكردي ! گفتم تورو خدا ببخشيد خانوم جان شرمنده عكساتون انقدر قشنگ بودن منو جذب خودشون كردن. گفت خوبه خوبه زبون نريز اون گيساتو جمع كن و كارتو شروع كن. موهامو كه تا روي كمرم بود بافتمو شروع كردم به تميزكاري( اون موقع كسي حجاب نداشت،يعني تو خونه ارباب حجاب معني نداشت) دوساعت طول كشيد تا كل اتاق برق انداختم. خيلي گرسنم شده بود، دعا دعا ميكردم زودتر مرخصم كنه برم غذا بخورم.منتظر بودم تا بياد كه من برم،يهو در باز شد و ارباب اومد داخل، هروقت ميديدمش تنم ميلرزيد، گفت تو اسمت چي بود؟ گفتم كنيز شما گلاب هستم ارباب.گفت چرا نميري سركارت؟ گفتم منتظرم تا خانوم بيان اجازه بدن من برم.گفت برو .با اجازه اي گفتمو پريدم بيرون، زودي رفتم تو مطبخ به ثريا گفتم توروخدا يه چي بده بخورم تا غش نكردم، برام لقمه نون و پنير و گردو اورد، هنوز يه لقمه نخورده بودم كه صداي داد و بيداد اومد، هممون ترسيديم، زودي رفتيم تو حياط ببينيم چه خبره! لقمه رو كلا بيخيال شدم.هوا تقريبا تاريك شده بود، ديدم خانوم بزرگ از اتاق رباب اومد بيرون عصباني رفت تو اتاق خودش، اربابم سوار اسبش شد و رفت بيرون از عمارت... صداي گريه ي رباب تو عمارت ميپيچيد، اكبر اومد دعوامون كرد گفت شما حتما بايد فلك بشين يا تو طويله زنداني بشين كه برين سركارتون؟ رفتيم تو مطبخ، گفتم به نظرتون چي شده؟ دخترا همه پچ پچ ميكردن، ثريا گفت تاحالا نديدين زن و شوهر با هم بحث كنن؟
يكماهي از رفتن من به عمارت گذشته بود، دلم خيلي براي پدر و مادرم تنگ شده بود. يه روز به ثريا گفتم توروخدا يه كاري كن من از عمارت برم بيرون فقط چند لحظه اقاجان و خانوم جانمو ببينم زود برميگردم.ثريا اولش قبول نكرد گفت اگه ارباب بفهمه هردوتامونو فلك ميكنه، اما انقد التماسش كردم تا قبول كرد گفت بذار ببينم چيكار ميكنم. منو برد پيش خانوم بزرگ، گفت خانوم جان اين گلاب خيلي كاراش سبكه، دخترا گناه دارن خسته ميشن، با اجازتون گاهي وقتا بفرستمش رودخونه لباس بشوره. خانوم بزرگ گفت من اين دخترو سپردمش دستِ تو، هر كاري كه خودت ميدوني بهش بده، قرار نيست بخاطر چهارتا حساب و كتاب با بقيه خدمتكارا فرقي داشته باشه.... رفتيم تو مطبخ ثريا رو بغل كردمو ازش بخاطر محبتش تشكر كردم، درسته لباسا زياد بودن و ظرفش سنگين ميشد اما به ديدن پدر و مادرم مي ارزيد.ثريا گفت فردا لباسارو ببر بشور اما توروخدا حواست باشه كسي از ادماي عمارت تورو نبينه كه ميري خانوادتو ببيني، گفتم خيالت راحت. بعدشم رفتم حياط عمارتو جارو بزنم كه صداي پاي اسب ارباب اومد.همراهش يه پسر جوون و خوشتيپ وارد عمارت شد. ارباب يه چيزي به اكبر گفت و با اون پسره وارد اتاق شدن.پشت سرشون رباب و خانوم بزرگم رفتن تو اتاق.. اكبر به من گفت برو به ثوري خانوم بگو ارباب امشب مهمون داره حواسش به غذا باشه، چشمي گفتمو پيغام اكبرو به ثريا رسوندمو برگشتم سركارم... جاروكشي كه تموم شد خواستم برم هيزم ببرم تو مطبخ كه رشيد عين جن ظاهر شد. گفت چطوري گلاب؟ جوابشو ندادم. گفت ميخوام با ارباب صحبت كنم بزرگي كنه تورو واسم بگيره، ترسيدم، تو عمارت ارباب هيچ دختري حق نداشت بيرون از عمارت ازدواج كنه بايد با يكي از پسرايي كه تو عمارت كار ميكرد ازدواج كنه.گفتم به همين خيال باش كه زنِ توي چاقالو بشم،گفت انقد منو مسخره نكن اخرش زن خودمي، ديگه جوابشو ندادمو رفتم تو مطبخ، از فكرشم ميترسيدم كه بخوام زن رشيد بشم، به ثريا جريانو گفتم، اونم يكم ترسيد ولي بعدش گفت امكان نداره ارباب تورو بده به اون، شما كه اصلا به هم نمياين، يه نگاه به خودتون بنداز اخه چيه تو به اون رشيد سياه و كچل و چاقِ قد كوتاه مياد؟ نه امكان نداره ارباب همچينكاري بكنه، بد به دلت راه نده.(من قدم كشيده و موهام بلند و لخت و مشكي بود، پوستم سفيد و چشمام درشت، هميشه همه فكر ميكردن به چشمام سورمه ميزنم از بس مشكي بود، هيكلمم نه چاق بود نه لاغر، پر بودم) از اون لحظه همش استرس داشتم كه الان ارباب صدام ميكنه ميگه بايد زن رشيد بشي....
اون شب بعد از شام مهمون ارباب از عمارت رفت و ارباب ، اكبرو فرستاد دنبال من .لباسمو مرتب كردمو وارد اتاق شدم، جراَت نداشتم نگاهش كنم، سرم پايين بود. گفتم با من كار داشتين ارباب؟ گفت ديگه نيازي نيست حساب كتاباي منو انجام بدي، وردست جديد گرفتم..فهميدم كه اون جوون خوشتيپ براي همينكار اومده بود.خيلي خوشحال شدم. گفتم يعني حالا ديگه ميتونم برگردم خونه ي خودمون؟ گفت نخير اينجا كلي كار براي انجام دادن هست... انقد محكم و جدي حرف ميزد كه جرات مخالفت نداشتم. با اجازه اي گفتمو رفتم بيرون. همينكه اومدم بيرون رباب منو ديد. گفت تو اتاق ارباب چيكار ميكردي؟ گفتم خانوم جان بخدا ارباب خودشون به من گفتن برم خدمتشون.
#گلاب #پارت_۶

گفت زود برو كه نبينمتاااا.بدون هيچ حرفي دوييدم سمت اتاق... عطيه و ثريا گفتن چيكارت داشت؟ جريانو براشون تعريف كردم، اشكم سرازير شد، گفتم حالا كه با من كاري نداره چرا نميذاره برم خونمون؟ عطيه خنديد و گفت حتما از تو خوشش اومده! ثريا به شوخي زد تو بازوش گفت لال نشي دختر، يواش حرف بزن، اين اراجيف چيه بهم ميبافي اخه؟ اگه به گوش ارباب برسه كه تيكه بزرگت گوشِتِه.بعدم رو كرد به من گفت غصه نخور گلاب جان ، به اميد خدا فردا ميبينيشون. اونشب با خوشحالي براي فردا خوابيدم.صبح زود بيدار شدم لباسارو گرفتمو راه افتادم سمت رودخونه. تند تند لباسارو شستمو خواستم برم سمت خونه اقاجانم كه احساس كردم يكي داره تعقيبم ميكنه. از صداي سگي كه همراهش بود فهميدم رشيد دنبالمه، لباسارو گذاشتم پايين رفتم پشت ديواري كه قايم شده بود، تا منو ديد ترسيد. گفتم به چه حقي منو تعقيب ميكني چاقالوي كچل؟ گفت گلاب ادم با خاطرخواهش اينجوري حرف نميزنه، خب دخترجان تو قراره ناموسم بشي بايد مراقبت باشم. انقدر ازش بدم ميومد كه چندشم ميشد باهاش حرف بزنم، جوابشو ندادمو رفتم عمارت. لباسارو پهن كردمو رفتم تو مطبخ،ثريا تا منو ديد گفت امدي گلاب جان؟ كسي كه نديدت؟ گفتم اصلا نرفتم كه بخواد كسي منو ببينه! گفت چرااا؟ گفتم اون رشيد بي خاصيت تعقيبم ميكرد، بعدم به گريه افتادم، گفتم تا وقتي اين كچل هست من نميتونم خانوادمو ببينم.گفت غصه نخور هفته بعد دوباره برو ، رشيد با من. بغلش كردم واقعا عين يه مادر مراقبم بود. ازش تشكر كردمو مشغول به كار شدم.اون روز غروب دوباره صداي داد و بيداد خانوم بزرگ و گريه ي رباب اومد و بازهم ارباب سوار بر اسب از عمارت رفت بيرون و شب برگشت، به ثريا گفتم به نظر تو اينا مشكلشون چيه؟ گفت والا نميدونم الان يكسالي ميشه كه بعضي شبا اينجوري داد و بيداد ميكنن....
صبح روز بعد عطيه اومد گفت فهميدم مشكلشون چيه؟ گفتم از كجا؟ گفت داشتم اتاق كار ارباب تميز ميكردم صداشون از اتاق خانوم بزرگ اومد و شنيدم. خانوم بزرگ داشت به ارباب ميگفت قرار نيست زن بگيري كه دائم اينجا بمونه،ميريم از رعيت يه دختر مياريم وقتي زايمان كرد يكم طلا و سكه بهش ميديمو ميفرستيمش يه روستاي ديگه.اربابم ميگفت من زنمو دوست دارم همچين كاري نميكنم، انقد هرشب با حرفات عذابش نده. خانوم بزرگم گفت مگه نميگي طبيب گفته رباب نبايد باردار بشه، اگه بشه ميميره. مگه ميشه تو پسر دار نشي؟ بعد از تو كي بايد بالاسر رعيت باشه اخه؟ اربابم ديگه حرفي نزد و اومد بيرون.گفتم پس مشكلشون بچست؟!.... چند روز گذشت... يه روز كه داشتم از طويله سطل شير ميبردم مطبخ ديدم كه رشيد داره ميره تو اتاق ارباب. اول اهميت ندادم اما وقتي اكبر اومد تو مطبخ بهم گفت ارباب كارت داره، خون تو رگام خشك شدن.دست و پاهام شروع به لرزيدن كردن.گفتم بدبخت شدم، ثريا گفت هنوز كه خبري نيست برو ببين شايد اصلا يه كار ديگه دارن. با دعا و التماس از خدا رفتم تو اتاق ارباب، اون رشيد بي همه چيزم اونجا بود. سلام كردمو دم در وايسادم، ارباب گفت گلاب بيا جلو،كم مونده بود زانوهام شل بشن و زمين بخورم.. رفتم نزديكتر، گفت اين رشيد الان اومده اينجاميگه تورو ميخواد،من بهش گفتم كه شماها اصلا بهم نمياين اما بازم خواستم نظر خودتو بدونم. هيچي نگفتم فقط اشكم ريخت.تو دلم خدارو صدا كردم كه منو از اونجا نجات بده... ارباب گفت با تو هستم، مگه زبونتو بريدن دختر؟ گفتم ارباب شرمنده ولي من نظرم با شما يكيه، من و رشيد اصلا بهم نميام، من اصلا ازش خوشم نمياد.بعد يه نگاه چندش به رشيد انداختم كه از چشماي ارباب دور نموند، خنديد وگفت خيلي خوب بريد سركارتون...رشيد كه بهش برخورد زود رفت بيرون، ارباب يه نگاهي به من انداختو گفت برو ديگه دختر... يكم جلوتر رفتم گفتم اقاجان تورو خدا منو به اين رشيد ندين بخدا هركاري بگين ميكنم ولي زن رشيد نميشم اقا بخدا حاضرم تو طويله بخوابم اما كنار اين نباشم.رد چشماي ارباب دنبال كردم، تازه متوجه شدم دوتا دكمه پيراهنم از بالا بازشدن و زير گردنم مشخصه، يه نگاه به ارباب انداختم يه دستي به موهاش كشيد گفت خودتو جمع و جور كن برو بيرون. ترسيدم فوري پريدم بيرون، خيلي خجالت كشيدم. اگه رباب منو تو اون وضعيت ميديد حتما فكر ميكرد از قصد اينكاروكردم.اون شب تا صبح از خجالت خواب به چشمم نيومد، همش با خودم ميگفتم ديگه چجوري تو چشماي ارباب نگاه كنم. دو سه روزي خودمو از ديد ارباب پنهان كردم كه منو نبينه...


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💫شب زیباتون
متبرک به
💫گرمی نگاه خـدا

💫شبتون بخیر
در پناه خدای مهربان


@kadbanoiranii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

🌺جز خدا کیست
🌸که ‌در سایه ‌مهرش ‌باشیم
🌼رحمت ‌اوست که
🌺‌پیوسته ‌پناه ‌من ‌و توست
🌸با توکل به اسم اعظمت
🌼آغاز میکنیم روزمان را
🌺الهی به امید تو

@kadbanoiranii