کوچه باغهای شعرِ(کندوله)
126 subscribers
1.09K photos
111 videos
13 files
184 links
#کوچه_باغهای_شعر (کندوله)
این کانال معجونی ست از فلسفه گرم، شعر با همه خواص ارگانیکش و کمی هم خودم با همه حشو و زوایدم. ایستگاه بیخیالی محضی ست در رنج های مان. راه تازه گفتگوست بی آنکه ببینیم و بگوییم و بشنویم...عشق از راه دور
Download Telegram
"رنج نامه ئ هجران"
.
"درسوگ #پیرولئ_سلطان "

#پیریافته سخت گریست
چشمه سارانِ #کندوله خشكيد،
كوه #زران درهم پیچید،
سنگ ها سنگین شد،
درّه هائ سرسبز #بانیان و #عثماندره
در عمقِ تنگِ خویش، دزدانه فرو رفتند .
ابرها جنبيدند، آسمان ترکید، گوئی،چشمه چشمان #خورشید_خاور، در نگاهی خشکید.
قارچ ها روئید، خزان شد، برگ ریزان شد، و آوای هَزارانِ #دشت_دشتان
،محو شد در زوزه ی وحشت زای جلادان. .
#کندوله همه پُشته گشت از کِشته های سبز، و من، در زندگی، مرگِ جوانی را به چشمِ خویش دیدم.

آه ائ #پیرولئ_سلطان
آشنای ديرينه ی ما،
وقتی تو رفتی، بوی نان گم شد در سراشيبِ این دهکده دوردست، و کودکِ روستایی، به بهانه ی نان، چون هنوز و همیشه، گريان ماند، و کشتزارهائ پر حاصلِ #پشت_پریافته و #دشت_بوزاخ ، در آرزوی تخم و شیار، حسرت بدل ماند، و خفيگاه ماران شد.
دهقانِ هزاران ساله ی روستائ من، بسان آهوی افتاده در دامان صیادان، ترسان و هراسان، خیره شد بر آسمان، در انتظار مبهم موعود دوباره تو
در هياهوی مسموم نامردان و در تصادمِ بی وقفه ی آهن و دود، داغ ماگرم ترشدو نانمان غارت.

جاودانه ی من!
وقتی تو رفتی، جاهلان، بر جهلِ خویش بالیدند، ناکسان، مستانه خنديدند، عالمان، در علم خویش، چون خری در گل، ماندند. اما عاشقانت، آه ..
آنان که جامِ عشق را لاجرعه نوشيدند، آنان که در راهت، مردانه کوشیدند، آنان که چون پروانه ای در گِرد شمع ات، بی باك شوريدند، جوشنِ خونین رزم ات را، جانانه پوشیدند. چونان تك چشمه ی جوشانِ تاریخ، بی ذرّه ای تردید، جوشيدند، بسانِ حیدرِ میدان، بسان خسرو مردان، خروشیدند.

ای! آرزوی یگانه ی شب های تار #کندوله!
ای! خورشیدِ بی غبار #پریان
ای دریای بی کنار #شریف_آباد!
باز آی، که زمزمه ی شبانه ی مادران، بر گاهواره ی کودکان، سوزناك تر شده است.
باز آی!
که چمنزاران سبزِ کرانه #بانیان، اسیر دستانِ غارتگر بادهای صرصر است.
باز آی!
و در قلب های شیار خورده مان، بذرِ سبزِ حيات را بنشان
باز ای!
که پروانه های رنگارنگِ بهارِ زندگی، در زمستانِ هجران یخ بستند.
تندیس های يخين، از سردابه های متعفن قد افراشتند.

نام مان را ننگ می خواهند، قلب مان را تنگ می خواهند، زنده ها را مرده می خواهند، مرده ها را شلاق خورده می خواهند.
ای! ... مُروای شبانه ی مادران نثارت باد!
باز آی!
که فریادِ تره به نان نرسیده ها را، چه کس، جز تو، پاسخ گوست؟
باز آی!
که ما درمانده ایم.
در سوگِ كدامين یار بگرييم؟
در هجرِ کدامین عاشق بردار، بناليم؟
در کدامین راغ؟
در کدامین باغ بخوانیم؟

ناکسانِ سرمست از باده ی فتح، ابلهانه می پندارند که جاویدند.
کنون، با دوصد خدعه و نیرنگ، زما انكار می خواهند، ز من بسیار می خواهند.

مرا بیمار می خواهند، ترا بی یار می خواهند،
مرا رنجور، مرا بی عار، مرا با هزاران آرزو،
آه بی هيچ گفتگو،
بر "دار" می خواهند.

ترا مهجور، ترا بی شور، تراهمچنان در گور می خواهند.
ترا با صد هزاران زخم بر پیکر، بسان رستم دستان،
که بگذشته است از هفت خوانِ بدمستان،
به چاهِ حیله ی شغاد می خواهند.
کنون بازآی!
که جان، بی قرار است، غم، افزون از شمار است، دل، اندر انتظار است.
باز آی!
ای آرزوی یگانه ی من!
دیرینه ی من!
جاودانه ی من!


#کرم_اله_امیری

┏━━━🔥━━━┓
@k_a_yass
┗━━━🍂━━━┛
🍃🌸🍃
🌼🍃
🍃
❤️کنوله❤️
🥀🌻《ئه ئ سرزمینم》🌻🥀

🌷کنوله ئ نازار.ئه ئ سرزه مینم
💚مایه ئ نیشات و...پاکئ ئایینم

🌷پیرافته ت عزیز.نوردودیده م
💚مایهءسربرزئ قامت خمیده م

🌷ژه ن وپیاوت...گران سنگه نئ
💚کوروکناچیت شوخ وشنگه نئ

🌷باخت پربه ر.وخاکت زرباره ن
💚نظر کرده ئ..... پروه ردگاره ن

🌷وینه ئ پریانت.وه جیهان نیه ن
💚ساراوکش وکوش..گل ئارا بیه ن

🌷بانیان سرسوز.وش رنگ‌ و بوه ن
💚دشتان حسرتمند..دیدارئ توه ن

🌷لولا پیچ ورده ن.چون زلف یاران
💚پیچیان وه داران........دره چناران

🌷هانافر ئاوش.......شفا و مرحمه ن
💚زولالترجه ئاو.چشمه ئ زمزمه ن

🌷دل شتابشه ن چون هرده جاران
💚پئ عزم گردش...سیران کوه زران

🌷بوئ عطروعبیر..........گولان به ریز
💚معطرکرده ن........باخان سرکاریز

🌷بائ شمال وه جخت.وه بانیانه و
💚شوروسته ن وه سرپیر وجوانه و

🌷کنوله وپریان...روتبه ش برتره ن
💚وه جمع خاسان.ساحیب هنره ن

🌷شعرکرملا.......ئه رچئ گوهره ن
💚کنوله وش و......پریان وشتره ن

کرم اله امیری(ک الف یاس)

‍ به تو نگاه کردم...
به جزئیات کوهستانهایت...
به قدکشیدن تاکهادرباغ #بانیان
به صدای مرموز بادهای پیچیده
در #کوه_زران...
به نفس های #پیریافته...
که #کندوله را مه آلود کرده بود...
به قطره‌های باران ...
که برسطح لغزان
#برگها می‌لغزیدند...
و در #رود_شاجو گم می‌شدند...
آرزو کردم...
کاش #گلئ در #دشت_دشتان
زاده شده بودم...
اما نه...
من " #مسحور_زیباییهای_تو " زاده شدم...
نوزده...
هجده...
هفده...
نه دیگر نمی‌توانستم...
دلم را جمع کردم...
نزدیک شدم...
و در گوش #امامزاده_ابراهیم فریاد زدم ...
می‌توانم #دلباخته باشم؟
مئ توانم #عاشق باشم؟
و ناگهان #نازپرئ به مهرنگاهم کرد...
همین برایم کافی بود...

🍃🌺🍃
#باور_کن_مرا
احساسئ ترین متن هائ کوتاه وبلند به فارسی وکردی وهورامئ ودلنوشته هائ زیباوبکر

#اینها.....
#شعر_نیست_که_مئ_گویم...
#پاره_هائ_قلبم_است_که_بروی
#صفحات_سفید_کاغذ_مئ_پاشم....
#به_عشق_تو....
#به_عشق_کندوله....
#و_به_عشق_نازپرئ........‌
#شعرئ_سرودم........
#کاغذم_آتش_گرفت..‌‌.....

#ک_الف_یاس

#شعرها_و_دلنوشته_های
#کرم_اله_امیرئ_ک_الف_یاس
درکانال ادبئ
#کوچه_باغهای_شعر (کندوله)
لینک کانال👇👇👇👇
┏━━━━━━┓
@k_a_yass
┗━━━━━━┛
#نازپرئ

نگاه کن
چگونه #زیباییِ تو
آرامشِ #کندوله را #تهدید می‌کند!

ما
اُمّتانِ #گیسوی تو بودیم #اولوالعزم
آنگاه که #معجزه‌ای طلب کردیم،
#برقع از روی برگرفتی
و روی از جانبِ #این_قوم

چون به #عذابمان اراده کردی،
#شش_روزِ دیگر را
به کارِِ #خلقتِ تو بود #خداوند

آنگاه که در #لحظه‌ای_کائنات را پدید آورد
#کوزه_بر_دوش
در #چشمه‌_درویشعلئ
پا برسرِ #کوه_زران نهادی و دَحوالارض #فی_کندوله اتفاق افتاد

زآن پس
گاهی #شراب شدی در #بزم_میزاالماسخان
گاه #شمشیری_آغشته_به_خون
دردستان #پیرولئ_سلطان
و گاه
حِرزی که #بادیه_نشینان بر #گردن آویختند

تورا #طبیبِ_جهانگردی
از #معابدِ دور به سرزمینِ من آورد
پس طعمِ #انگور و #ریواس را شناختند
در دامنه‌های #دره_ئ_بانیان
امیرزادگانی در #پریان و #شریف_آباد


آنگاه که #کندوله را ترک گفتی،
بر قله‌های #زران و دامنه های #پیریافته
#هزار_میخانه بنا شد،
و ثُلثِ مردان #کندوله
به #میخانه‌ها شدند و بازنگشتند

بی‌تو #قمار ازسکه افتاد
تنها #گاهی_شب‌ها
مردانی سرِ #بازگشتِ تو #شرط‌_بندی کردند
و #سحرگاه
آنچه #می‌باختند
#جانشان بوده


نگاه کن!
چگونه #زیباییِ تو آرامش #کندوله را
#تهدید می‌کند!

🍃🌺🍃

#باور_کن_مرا
#دلنوشته_های_دل_خسته_ام❤️
#کانال_فرهیختگان_و_ادبدوستان👌
#شعرها_و_دلنوشته_های🌷
#کرم_اله_امیرئ_ک_الف_یاس 👍
در کانال ادبئ؛
#کوچه_باغهای_شعر (کندوله)💚
این کانال معجونی ست از فلسفه گرم، شعر با همه خواص ارگانیکش و کمی هم خودم با همه حشو و زوایدم. ایستگاه بیخیالی محضی ست در رنج های مان. راه تازه گفتگوست بی آنکه ببینیم و بگوییم و بشنویم...عشق از راه دور.
#لینک_کانال👇👇👇👇
┏━━━🔹🦋🔹━━━┓
@k_a_yass
┗━━━🔹🦋🔹━━━┛
💫🍃─═┅✰✰┅═─🍃💫
من ازچشمه ساران #بانیان می‌آیم
از برگ‌هایی که در #دشت_دشتان می‌لرزند
با لمس زخمه‌های باد
که ازکوه #زران می‌وزد
من از عصر‌گاه غم انگیز #کندوله
می‌آیم
من ازگونه های خیس #پیریافته می آیم
که نمی‌خواهد خواب‌اش ببرد و با چشمان پُر ولع
ستاره‌ها را سر‌سختانه می‌نگرد
شب جاری‌ست در رگ‌های کبودم
در تمامی تن ودرنوک انگشتانم
و می‌تپدشب با هوسی ناکام
من صدایی خسته و گرفته‌ام
که خاموشِ خاموش مانده است
من ازغربت #پریان می آیم
و بر فرازِ سرم روزها
با بال‌های گسترده و خالی
می‌گذرند.
من #ک_الف_یاسم

کرم اله امیری

┏━━━🖤━━━┓
@k_a_yass
┗━━━🍂━━━┛
#محبوبم

جمعه ها
دست خیالت را میگیرم
در هوای دل انگیز اول صبح
پا به پای طلوع عاشقانه ی آفتاب
می زنم به #کوهستانهای_سرسبز_کندوله
میزنم به جاده های پر پیچ و خم #پیریافته
می پیچم به کوچه باغهای دل انگیز #بانیان
میدوم به سوئ تاکستانهائ زیبائ #پریان
بردامنه های تند #کوه_زران چرخ می زنم
دست هایم را محکم میگیری  تا صعود تا #قله_کوه_زران
که برسیم به بلندترین نقطه ی این #آبادئ
به آبی ترین #هوا
به  پاک ترین #نفس ...
می روم با تو به جاده های رویایی #دشتان
به برگریزان خزان  و نم نم باران ...
تا عمود خورشید
تا غم انگیز غروب
من تمام #جمعه_هایم را با تو قدم میزنم
#جمعه را گذاشته اند برای #تفریح
                       برای فکر کردن به #تو ...

🌷🌺🌷

دلتنگم وباهیچکسم میل سخن نیست😔

#باور_کن_مرا👌👍
دعوتید به یه حال #خوب🧚‍♂♥️
متنــــــــــهای که بهتون آرامش میده🧚‍♀
دااااغ ترین عاشقــانہ های بی تڪرار

#کرم_اله_امیرئ_ک_الف_یاس

#کانال_فرهیختگان_و_ادبدوستان👌
#کوچه_باغهای_شعر (کندوله)

#لینک_کانال👇👇👇👇
┏━━━🔹🦋🔹━━━┓
@k_a_yass
┗━━━🔹🦋🔹━━━┛
💫🍃─═┅✰✰┅═─🍃💫
#کابوس
(هذیان های تب آلود)

کوه #زران راتراشیدم
#کندوله راخواباندم
#بانیان هی خواب می زایید
ومن دانه دانه نامت را
خوشه خوشه یادت را
از شاخه تاک ها می چیدم.

تومثل خطی بودی به دورلبهایم
مثل چوب خط انتظارشبهایم
#کندوله ....#کندوله_ئ خسته
بااستخوان های درهم شکسته
دیدمیزد تاک هارا

نشستم روی گردن کوهِ #ورزرد
باز من بودم وعکس تو.
وذرات تنت
که ازچشم #کندوله میبارید روی لبهایم

درگیر و دار تو بودم
که یک آن بادشکافت کوه #پیریافته را
#پیریافته به دونیم شد
تاک ها فرار میکردند
دانه دانه ترس میبارید
#دشتان خوشه خوشه آتش میزایید

فصل رسیدن بی موسم انگوردرگرفت
#بانیان جان میداد
تاک ها جان میدادند
لبهایم را برداشتم
یک قرن دویدم
تا لبهایم تو را به باد ندهند
هاج و واج .. وحشتزده

درختانِ قطع شده بود_که می نشستند به روی کنده هاشان_
شماره ها را ورق زدم
به هر که زنگ میزدم خانه نبود
همه جانعش بود
که سوار میشد برخاک
نعش انسان،کتاب ،تاک، درخت
انگارخداتصادف کرده بود با ما
من بی سرشده بودم......
تو اما
هنوز روی لبهایم بودی...

شاید رسیده بود قرن سوختن
یاروزگاران جنگهای خوانین باما
انگار #امیر_کلی نیمی ازروستا
رابه آتش کشیده بود
ونیم دیگرش را
به آب بسته بود

چیزی نمانده بودبرسم به روز
به پایان این کابوس
که ناگهان یخ بستم
دستم ازآرنج افتاد
وتو از لبهایم ریختی
#کندوله جان می کَند
ودستم گورخودش را

خاک مزه ی گس می داد
طعم انگورهای مرده را
چاله ای روبرویم بازشد
به عمق قامت من وتو
که هرچه من وتو بود
آن را پر نمیکرد
ازشب پر شد چشمهایم
و تمام این جنگ آخر
مرا ازمن گرفت
#پریان را از عکست
توراازلبهایم

#ک_الف_یاس

#امیر_کل=والی کرمانشاه درزمان حکومت رضاشاه پهلوی اول،بودکه تمام خوانین وسردمداران مناطق عشایرنشین استان رااعم ازایلهای مناطق سنجابی وکلایایی وبیلوارودینورو،،،،،،،بزیرسلطه خوددرآورده بودوکندوله ایهاحاضرنبودندسلطه این شازده راقبول کنندوباج وخراج مالکانه به وی بپردازندبرهمین اساس به تحریک وی چندین باراشراروامنیه های دولتی به کندوله حمله کردندوهرباربادادن تلفات فراوانی عقب نشینی می کردندتااینکه درشورای صلح وسازش امیرکل باکندوله ایهاتوافق کردکه باج وخراج نپردازندودرعوض فقط ازنام خانوادگی امیری (کنایه به منسوبین امیرکل)استفاده کنندولذااغلب اهالی قبول کردندونام خانوادگی امیری رابرگزیدندوبعده عده ای ازاهالی تغییرنام خانوادگی دادندودرشعرفوق اشاره به یکی ازجنگهای مزدوران امیرکل داردکه باکندوله ایهاجنگیدندومتاسفانه باخیانت یکی ازاهالی بومی مزدوران امیرکل موفق به نفوذدرکندوله شده ونیمی ازکندوله راازمحله بالاتاسمایله رابه آتش کشیدندوباوجودی که قول داده بودندکاری به دیگرمحله های روستانداشته باشندبدعهدی کرده ونیم دیگرروستارابه آب بستندچشمه جهانگیروچندچشمه دیگرکه ازپریان سرچشمه میگرفتندرابروی محله پایین هدایت کرده ونیم دیگرروستارابه آب بستندودراین جنگ نابرابروناجوانمردانه به قول پیرمردان قدیمی وکهنسالان،حدودصدنفرزن وبچه وپیروجوان یاطعمه حریق شدندویادرآب غرق شدند!!!
#شعر_صدای_دلتنگئ_شاعر_است

#نازپرئ

#بانوئ_من
مرا #ببخش
ک بی اجازه ی تو #شاعر شدم
ک بی اجازه ی تو #عاشقت شدم
و بی اجازه ی تو
#دلم_برای_تو_تنگ می شود.

#بانوئ_من
تومثل #هیچ_کس نبودئ
#نگاهت، #لبخندت،و #چشمان_دلفریبت!
تو #قشنگترین_بودئ در #نگاه_من.....
سالهای #دور_دور
در #کندوله
درسه شنبه یک عصر #پاییزی
درحوالئ #چشمه_درویشعلی
به تو #سلام کردم
از اهالی #قشنگ_بوسه بودئ
#گل_مینوشتئ
روی #دلهای_خسته
روی #نقش_هر_مشک_آب
من #هنوز_عاشق_ان #مشک_آبم
#عاشق_همان
#سه_شنبه_ی بیقرارم
که مرا #شاعر کرد
دلباخته و #مجنونت شدم

#بانوئ_من
توهنوزاتفاق نیفتاده بودی #عاشقت شدم
تواتفاق افتادی ومن باز #عاشقت شدم
در #لابلائ_بی_نبضی_های_قلبم
در #کمائ_شعر_هایم ودر #بیکسئ_متروکم
ودر #سطر_سطر_لحظه_هائ_تبدارم
سرودمت!
که #حنجره_ام_همرنگ_صدائ_توشد.
آنچنان #بئ_پروا_نوشتم_ات
که گویئ #هیچ_شعرئ_اندازه_تنت نبود
هیچ #وقت....هیچ #جا....درهیچ #زمانئ!!!

#بانوئ_من
در #لابلائ_خاطراتم آنقدرپیش بردمت
آنقدرنوشتمت که #دستهایم
#بوئ_چشمهایت راگرفت.......
و #قلمم_خیس_ازنگاه توشد.......
آنقدر #محکومت کردم به ماندن #در_خیالم
که گویی #هزار_سال است تودر #منئ.چونان
که بئ تو #مرده باشم....ومن هنوز #بی_خبرم
شبئ آنقدرتوشدم..آنقدر #ترا_پوشیدم که
#هموزن_آغوشت شدم.......!!!!
گیر کرده ام #درتو..جرات من شدن ندارم!
شبئ درقاب #شعرهایم آنقدرتوشدم که
گویی تورا #آبستن_ام.......
چونان که #خون_در_رگانم نیست وتو #تکرارمن...و..من #تکرارتوشدم.

#بانوئ_من
من سرودم وسرودم وازتوسرودم
آنقدرازتوسرودم که #پیربافته خسته شد
و #امامزاده_محمد_ابراهیم طردم کرد
درختان #بانیان به من گفتند؛یاترافراموش کنم.ویااز #کندوله بروم
اما من نفرین #پیریافته وتحقیر #کندوله_ایها رابه جان خریدم وماندم
تورافراموش نکردم وسرزمینم راترک نکردم
وعشق توراجزبه #افسون_شعرآرام نکردم

#بانوی_من
عشقت به من آموخت درمرقد #پیریافته
#بئ_اشک_گریه کنم وساعتها
در #کوچه_باغهاو #گندمزاران #پشت_پریان
پرسه بزنم...کنارصخره های کوه #زران
فریادبکشم‌...بالحجه #گلهای_واژگون آواز
بخوانم...وطنین گامهای #مهربانت رادر
آوازشورانگیز #پرندگان ...ازصدای محزون
نئ لبکهای #چوپانان..وازارتعاش
#پرچین_باغهاحس کنم

#بانوئ_من
#عشقت به من آموخت
#پیراهن شعرهایم راعوض کنم
#کندوله راچونان #زنئ بشناسم
#زیبا و #قدبلند و #بئ_وفا
که هرصبح خودرا #آرایش میکند
#طلاهایش رابه خودمئ اویزد
زیباترین #جامه_هایش را به تن مئ کند
وبرسینه اش #عطرمی پاشد
تابه دیدار #معشوقه_اش بشتابد

#بانوئ_من
#عشقت به من آموخت
#پرواز رایادبگیرم
ومثل #کبوترئ گریخته از
#خواب_درختان_دشتان
تمام وسعت #کندوله_پریان_وشریف_آباد
را #پرواز کنم و آنچنان #پنهانئ_ترین
#رویاهایم را ازحنجره ئ #پیربافته
فریادبکشم تا #سینه_ام فروبریزد

#بانوئ_من
#عشقت پناه بردن به #خانه_های
#بئ_نام ، به خرابه هائ #گمنام و
#برهوت_دره_های دورافتاده رابه من آموخت.......
#عشقت مرابه خلسه ئ شروع #آفرینش_جهان_هستی
وابتدائ #خلقت_آدم
و به آغاز #زمین بردو فهمیدم چقدر
#انسان_تنهاست.....

#بانوئ_من
به #عشق_تو #خانه راترک کردم‌وبر #جاده_های_متروک گام نهادم #آواره_ئ
#بندرگاههائ_ناشناخته ودورشدم #تصویرترادرنگاه #دختران_بندری
در #امواج_خروشان وانعکاس #نور_درخشان #فانوسهائ_دریایئ جستجوکردم
#رد_چهره_ئ تورادرتابلوهای نقاشی #ونگوگ وپیکره های #داوینچئ مشاهده کردم #پژواک صدای تورا در #سوناتهای شورانگیز #موتزارت شنیدم در #معابد_باستانئ #روم و #یونان #زانوزدم و #عریانئ_اندام_خوشتراش تورا پائ #الهه_های-اساطیری به #عبادت نشستم....‌‌

#بانوی_من
#عشقت به من آموخت
تا #اوج_قله_ها و عمق #دره_ها و زلالی #چشمه_سارهائ جوشیده از #کوه_زران راجستجوکنم
ونرمئ #سینه_های تورادر
#صخره_های سخت و
#پرتگاه_های #خطرناک لمس کنم

#بانوئ_من
#عشقت #جنون رابه من آموخت
شبئ در #رویا دیدم که
بادسته #گلی از #باران
و #حنجره_ائ_زخمی ازدروازه های
افسانه ای #قلعه_ئ_مروان عبورکردم
با #اعجاز دل انگیز #صدایت
#طلسم #پیرزنان_جادوگر راباطل کردم
وتو #دختر_شاه_پریان_را
#ازچنگ #دیوان_بداندیش نجات دادم

#بانوئ_من
#عشقت به من آموخت
#نشانی_های تورا
درغمسروده های #تبعید_نامه_ئ
#میرزاسبزعلی
ودرمنظومه بلند #خورشیدوخاور
باکلام شورانگیز #میرزالماسخان بجویم

#بانوئ_من
#عشقت به من آموخت
فراسوئ تمام #رنجهاو #سیل_اشکهایم
هرگز #دستهایت رالمس نخواهم کرد
هرگز شانه ام به #شانه ات نمی رسد
#عشقت به من آموخت
#عشق شاد وجود ندارد
#عشقی نیست که در گرو دردی نیست
#عشقی نیست که مایه ی رنجی نیست
#عشقی نیست که نپژمراند
ای #عشق_من ، تو نیز چنینی
#عشقی نیست که سیراب از #سرشک نباشد
#عشق شاد وجود ندارد
اما این عشق از آن #من است

#کرم_اله_امیرئ_ک_الف_یاس

┏━━━🔹🦋🔹━━━┓
@k_a_yass
┗━━━🔹🦋🔹━━━┛
💫🍃─═┅✰✰┅═─🍃💫
#پیریافته_جان

به ابرها بگو
بر داغی ناسور خاک #کندوله
بارانی از
نمناکی چشمهای #خداراببارند
به #میرزاالماسخان بگو
در منظومه ئ بلند #خورشید_خاور
از لا به لای #متونهائ_ناخوانده_اش
#اعجازی_از_مهربانئ بیاورد
معجزه ای جسور!

#پیریافته_جان
#بال_ابرها را بچین
فروببار باران را
باران را
باران را.....
باران،باران،باران...
اینجادر انبوه #باغهای_بانیان
#درختئ کفر میگوید
شدید الحن ببار....
ببار #عقوبت_خشکنای_حسرت را

#پیریافته_جان
به #ابرهای_دلنازک بگو
#الهه_ی_گریه شوند
وببارند
بر #سقف_دلهای_کوچک_ما

#پیریافته_جان
#اندوه_هزا_ساله_ئ_ما
در #شرشر_ناودانهاگیر کرده است
همچون #مردی_برهنه
در #گلوی_خدا...!

#پیریافته_جان
لب به #سخن_گشائ
باران را
باران را
باران...!
باران،باران،باران
#وای_به_حالمان
اگر پر کلام نبارد..
#وای_به_حالمان

#پیریافته_جان
صفوف برهم خورده ئ
ابرهارابگو
ورم کرده دوران ما،،...
و این تبله #روح_زخمی_ماست
که #سرگردان شده بر #حصار_رعد!!
به بارانهابگو
ما #مرتدان_راه_گم_کرده_ئ_پریشانیم
چند سطر ابر
به ما #هدیه بدهند
مادر #تنگنای_ایمانمان
در #تنگنای_گلوگاه_باور_هایمان
#پوسیده_ایم...!
#خیس و #باران_زده و #بی جان

#پیریافته_جان
دست در #جیب_خدا_کن
ته مانده #باور_شکست_خورده_ئ مارابر زمین #کندوله بریز....
و پای در #نای_ابرها_کن
تا دیگربند بیاید
تا نبارد
تا #نشکند_سکوت
شیشه های #ترک_خورده _ایمان_مارا

#پیریافته_جان
به ابرهابگو
#باران_نفرین_برسقف_های_شکسته_ئ
دل مانبارند....
اینجا هنوز
چشم #کوچه_هائ_کندوله
#کبودونمناک است....

🍃🌺🍃
#باور_کن_مرا👌👍
دلتنگم وباهیچکسم میل سخن نیست🧚‍♀

#رفیق_نادیده‌ام

؛ ما به جز هم، کسی را نداریم و چه کاری از دستمان ساخته است برای هم؛ جز اینکه مهربان باشیم و با گرمای محبتمان، سرمای هزار هزار زمستانِ تلنبار شده را دوام بیاوریم.
برایت آغوش داغی از کلمات می‌فرستم و دستان نوازشگری از جنس آرامش،
من از دورترین فاصله‌ها، کنار توأم،
من از دورترین فاصله‌ها دوستت دارم...

#ک_الف_یاس

#شعرها_و_دلنوشته_های
#کرم_اله_امیرئ_ک_الف_یاس
در کانال ادبئ؛
#کوچه_باغهای_شعر (کندوله)

                 #لینک_کانال👇👇👇👇   
┏━━━🔹🦋🔹━━━┓
    @k_a_yass
┗━━━🔹🦋🔹━━━┛
💫🍃─═┅✰✰┅═─🍃💫
داستان كوتاه

کنار یکی از قبرها ایستاده بودم. جمعیت زیادی حاضر بود. پیر و جوان، غریب و آشنا. بعضی ها رو دو یا سه بار بیشتر در زندگی ندیده بودیم اما حس دوستی صمیمانه ای که بین ما برقرار بود، امروز اونها رو هم به اینجا کشونده بود. آسمون آفتابی بود و نسیم ملایمی می وزید. با خودم فکر کردم، چه روز خوبیه برای خاکسپاری.
با دوستان احوالپرسی می کردم و لبخند می زدم. نامزدم کت و دامن تیره ای پوشیده وروسری سیاهی هم سرش بود. چشمهاش پر از اشک بود و گاهی نمی تونست جلوی خودش رو بگیره. بعضی از دوستانش رو که در آغوش می گرفت، اشکهاش جاری می شد. جمعیت زیاد بود و نمی شد نزدیکش برم و آرومش کنم. یک بار که فرصتی پیدا کردم، کنارش رفتم، دستش رو توی دستم گرفتم، نگاهش کردم و گفتم امروز هم می گذره، از قدیم گفتن خاک سرده، نگران هیچ چیز نباش، من کنارت هستم. لبخندی روی صورتش نشست، نفس عمیقی کشید و رفت تا خوشامد بگه به دوستانی که از راه رسیده بودن تا در مراسم تدفین نامزدناکامش شریک غم او باشن.

ویک #شعر_سپید

بعدازرفتن تو
نقشه #کندوله عوض شد
نقشه‌ى #کوه_ها، #باغها، #رودهایش نیز
و هرچه مئ گردم
گلسرخئ در #دشت_دشتان نمانده است
پيدا نمى‌کنم راه #خانه را
قطره آبی هم نیست در #چشمه_درویشعلئ

بعدرفتنت
انگارهزارسال است
که #پیریافته درورخودش مئ چرخد
و سنگینی کوه #زران روی سرمن
احساس مى‌كنم
#بانیان خشکیده شاخه هایش
سایه سارئ نیست دیگر،
بلبلان خاموش
جزصدای بادنیست

تونیستئ و
رخت بربسته زین چمن #آبادئ
ویرانم چون #کندوله
زخمئ از #عمق_استخوانهایم مئ گذرد
كندوله ای كه نيست
كندوله ای كه هست را
از پا درمى‌آورد ...

#شعرها_و_دلنوشته_های
#کرم_اله_امیرئ_ک_الف_یاس
درکانال ادبئ
#کوچه_باغهای_شعر (کندوله)
لینک کانال👇👇👇👇
┏━━━━━━┓
@k_a_yass
┗━━━━━━┛
🌷به مناسبت سیلهای اخیر

🍃🌺🍃
🌼🍃
🍃

🥀🌷《چرخ چه پی واز》🌷🥀

🌷له پاوئ بئ دین.هه م گریانم که رد
💚یانه م ئائ بردش مال ویرانم که رد

🌷دونیاخراب بئ......په ریشانم که رد
💚یانه م شیوناو.....بئ سامانم که رد

🌷وته ن سرانسر.......تومارئ درده ن
💚بانگ واویلاو...حه ناسه ی سرده ن

🌷له پاو بئ رحم و.....فلک بی باکه ن
💚وته ن ویرانه و...تمام‌چاک چاکه ن

🌷زمین وزمان..........شین و زاریه ن
💚وته ن گیروارده ئ... دردئ کاریه ن

🌷چرخ چپئ واز.......زامش کاریه ن
💚داخ ودردوزجرچون سیل جاریه ن

🌷باده م بَ ساقئ.پای خیال له نگه ن
💚داخم گران و........دلم دل ته نگه ن

🌷تِک تِک مه تکیه و.زوخاو نه دیده م
💚زوخاو په ئ وته ن.وشئ نه دیده م

🌷وته ن سرانسر.پرده ئ خه م پوشان
💚هامسران یک یک.باده ی خم نوشان

🌷قامتم چه میاو..ریشه ئ دل سوچیا
💚ئه سریم جاریه ن......چون هانه چیا

🌷ئینه وهاره ن...........یافصلئ درده ن
💚یا ژار ماره ن ....ریشه دل که نده ن

🌷هه رسال نو بهار..........وه هاواره نان
💚هه رسال په ی وته ن.مینت باره نان

🌷خودا شکنجه ئ..قیامه ت تاکه ئ؟؟
💚زلزله وله پاوجوئ زامه ت تاکه ی؟!!

🌷گا وه ر مه گیرو.......گا میه و له پاو
💚گاهی زلزله و..........یانه مان خه راو

🌷تا که ی کرملا.....چه نئ داخ و درد
💚بگیلو وه رنگ..........زه عفه ران زرد

به مناسبت سیل های اخیردرکشور
کرم اله امیری(ک الف یاس)👌🍃


🍃🌺🍃

#محبوبم

دست هایت را در خواب هایم فرو کن
#شقیقه_ام را بگير
#دهانت_را_به_دهانم پیوند بزن
درگلوئ خشکیده ام چند #قطره آب گوارائ #چشمه_درویشعلئ بریز
سالهاست که من
طعم #کندوله را فراموش کرده ام

می دانی
سال هاست #چشم_هایم را که می بندم
#مردی را می بینم
که در #بیابانی بی آب وعلف لح لح می زند
قحطی #عشق همه جاراپرکرده است

دوباره #باغبان می شوم
#چاه میکَنم،#اسپار می کنم
باباغداران #مجاور
وبا #کافرخ
اسپارباغ مادرم را
#ونه می کنم
وآنگاه عرق بر پیشانی #باغ_نیرومر راآب میدهم

حالا دیگر
به شکل #غمگين_تری از تنهایی رسیده ام
به هضم شدن جمله #مرگبار_دوستت دارم در گلویم

گاهی به خودکشی #رویاهایم فکر می کنم
به اینکه بخوابم و از #تابوت_تک_نفره ای
سرازقبرستان دامنه کوه #پیریافته درآورم
تمام #بانیان تابوت من است

محبوب من
مرزهای بین ما پر است از #مین_های خنثى نشده
هر کس را می بینی
گوشه ای تکه ای از #کندوله را در اغوش گرفته
و به #زیبایی تو فکر می کند

ومن
گوشه ای تکه ای از تو را #در_آغوش گرفته ام
و به هضم شدنم
در #جمله_مرگبار دوستت دارم فکر می کنم

┏━━━🔹🦋🔹━━━┓
@k_a_yass
┗━━━🔹🦋🔹━━━┛