پایگاه ایران دوستان مازندران
680 subscribers
9.71K photos
4.63K videos
138 files
2.22K links
هر آنچه که درباره ی ایران ،شکوه تمدن و فرهنگ ایران و ایرانی است در این کانال ببینید.
Download Telegram
قتل این خسته به شمشیر تو تقدیرنبود/۲
متوجه آن دیگرانی است که در بروز این ماجرای تلخ و ماجراهایی از این دست سهیم بوده و هستند بسیار بیشتر از رومینا و پدرش باشد. همه می دانیم که واقعیت ها و پدیده های اجتماعی بسیار پیچیده تر از آن هستند که صرفاً از طریق برخی ساده سازی ها و تقلیل گرایی ها قابل تحلیل و تبیین باشند، لذا شاید بتوان گفت مجموعه ای از شرایط در کنار هم قرار گرفته اند که چنین حادثۀ هولناکی رقم خورده است و آن مجموعه از خود دختر مقتول گرفته تا پدرش تا خانواده اَش تا مردی که عاشق اَش شد تا فرهنگ منطقه اَش تا قوانین جامعه اَش تا هنجارها، باورها، ارزش ها و قواعد ساخته شده در فرهنگ این جامعه همه و همه مقصران و عاملان این قتل و قتل هایی نظیر آن بوده و هستند.

@tajeddin_mohammadbagher

تاریخ بازنشر: ۱۰خرداد ۱۳۹۹

#خانواده
#پدر
#مرد
#عشق
#قتل_ناموسی
#قتل_خانواد‌گی

پایگاه ایران دوستان مازندران

@jolgeshomali
داستان‌های دختر ایرانی بلوچ

#حنیسا

دختر ایرانی بلوچ

حنیسا دختری از روستاهای پرت استان کرمان و در واقع هم‌مرز استان سیستان و بلوچستان بود. سورگاه در دوره‌های قدیم، از روستاهای استان سیستان و بلوچستان بود، اما طی تقسیم‌بندی‌های جدیدتر، واگذار شد به استان کرمان.

سورگاه نام روستای حنیسا بود. دختری بلوچ که تا پنجم ابتدایی بیش‌تر به مدرسه نرفت و بعد از آن به حوزه‌ی علمیه فرستاده شد. هجده ساله که شد در همان بحبوحه، بنیاد مسکن برای روستاهای فقیر و خانواده‌های کم‌بضاعت و بی‌مسکن طرح ساخت مسکن را راه‌اندازی کرد.

گروه‌های مختلفی از طرف بنیاد مسکن به روستای مختلف برای ساخت مسکن فرستاده شدند. یکی از این روستاها، روستای حنیسا بود. حنیسا از همین طریق با عبدالله آشنا شد.

عبدالله پسر جوان افغانستانی بود که کارگر ساخت خانه‌های بنیاد مسکن در روستای سورگاه بود. عبدالله به خاطر موقعیت‌اش، جرات رفتن به خواست‌گاری حنیسا را نداشت، تا این‌که برنامه‌ی فرار را طراحی می‌کنند.

دخترک مظلوم شناسنامه‌ی خود را برمی‌دارد و فرار با پسر افغان را بر قرار ترجیح می‌دهد. بعد از رسیدن به جیرفت عقد می‌کنند. حنیسا با خانواده تماس می‌گیرد. خانواده سراسیمه بزرگ خاندان را در جریان قرار می‌دهند. او حنیسا را قانع می‌کند که هیچ چیزی تو را تهدید نمی‌کند. آدرس را بده تا بیایم دنبال شما‌. این‌جا برای‌تان مراسم عروسی می‌گیریم.

حنیسا آدرس را می‌دهد. همه می‌آیند دنبال‌شان. اما عبدالله تحویل پلیس داده می‌شود. هر قدر تقلا می‌کند ما عقد کردیم و من اصلا هنوز به دختر شما دست نزده‌ام، قبول نمی‌کنند.

دخترک مظلوم را به روستای‌شان سورگاه می‌برند. دو روز بعد از کلی جنجال، عموی دخترک برخلاف میل بقیه‌ی اعضای خانواده، پنهانی داخل اتاق حنیسا می‌شود. اتاق را قفل می‌کند و حنیسا را با دستان‌اش خفه می‌کند.

پلیس خبر می‌شود. عمو را به زندان و جسد را به پزشکی قانونی می‌برند و آن‌جا معلوم می‌شود که دخترک هیچ رابطه‌ی جنسی‌ای، حتی به‌رغم عقدش، با عبدالله نداشته.

عبدالله هنوز در زندان است. حنیسا هم چهار سال است زیر خرواری مشت خاک متعصب خوابیده است. عموی حنیسا چهار ماه فقط در زندان ماند و پس از آن آزاد شد.



تاریخ انتشار: ۱۸ خرداد ۱۳۹۹

#عشق
#خانواده
#قتل_ناموسی
#قتل_خانواده‌گی
#فرهنگ_تزویر
#مهاجر_افغانستانی

@NewHasanMohaddesiبا ویرایش از کانال

پایگاه ایران دوستان مازندران


@jolgeshomali