پایگاه ایران دوستان مازندران
696 subscribers
10.2K photos
4.88K videos
140 files
2.4K links
هر آنچه که درباره ی ایران ،شکوه تمدن و فرهنگ ایران و ایرانی است در این کانال ببینید.
Download Telegram
پاسخ #مهرداد_فرهمند به ادعای #محسن_نامجو:

این صفحه ای از کتاب #مسالک_الابصار نوشته #شهاب_الدین_احمد بن فضل الله عمری، رئیس دیوان انشا‌ی سلاطین مملوکی مصر و شام بوده که #ایران و #ایرانی را در آن دوران، یعنی نیمه نخست قرن هشتم هجری تعریف کرده است. یعنی همان سالهایی که #حافظ در #شیراز شعر می سرود.
با تعریف این کتاب، جغرافیای سرزمین ایرانیان چنین بوده: از #رود_جیحون و آخر #خراسان تا رود #فرات که مرز #شام بوده و از کرمان که به بحر فارسی متصل است تا انتهای آنچه به دست بقایای پادشاهان سلجوقی بوده (یعنی مناطق مرکزی ترکیه امروزی) و انطاکیه و علایا (آلانیای کنونی) در کنار دریای روم (مدیترانه). مرز میان ایران با سرزمین قبچاق در شمال، باب الحدید (شهر دربند کنونی در جمهوری داغستان روسیه) بوده که دمیر قاپو (به ترکی: دروازه آهنین) هم نامیده می شده و دریای طبرستان که به آن دریای خزر و قلزم هم می گفتند.
مسالک الابصار تنها یک نمونه است. دیگر منابع پیش و پس از این کتاب هم همین حدود را برای جغرافیای ایران مشخص کرده اند. من این کتاب را برای نمونه انتخاب کردم چون نویسنده اش عرب قریشی و از نسل عمر خلیفه دوم بوده و هیچ ربطی به ایران و ایرانیان نداشته که بتوان احتمال تعصبها و تمایلات ایرانگرایانه درباره اش مطرح کرد. برعکس، دلبستگیهایی عربی در آثارش پیداست. زمان نگارش کتاب نیز نزدیک به دویست سال پیش از برپایی دولت صفوی است که ایران را یکپارچه کرد.
کسانی که می گویند مفهوم ایران و ایرانی مفهومی جدید است و در گذشته ها کسی خودش را ایرانی نمی دانست بلکه تعلقهای منطقه ای مانند خراسانی و کرمانی و آذربایجانی مطرح بود، مشکلشان این است که تاریخ نخوانده اند. همیشه مفهومی مشخص به نام ایران و ایرانی وجود داشته. صرف نظر از اینکه چه کسانی بر این سرزمین حکومت می کرده اند و اینکه دولتهای متعدد در جایجای این سرزمین برپا بوده یا دولت واحد، این گستره جغرافیایی را ایران می نامیدند. هر کسی هم که قدرتی می یافت و حکومتی بر پا می ساخت، وقتی گستره قابل توجهی از این جغرافیا را حاکم می شد، خود را فرمانروای ایران می خواند و می کوشید سلطه اش را بر کل این جغرافیا گسترش دهد، حال چه خودش از درون این جغرافیا برخاسته بود یا چه همچون ترکان و مغولان، تبارش از خارج از این جغرافیا بود.
نکات شایان ذکر دیگر در کتاب این است که خلیج فارس را همه جا بحر فارسی (دریای پارسی) نام برده و فصلی هم به آن اختصاص داده و اینکه هیچ کجای کتاب اثری از سرزمینی با نام اهواز نیست بلکه همه جا از آن با عنوان خوزستان نام برده است. در مورد دریای خزر نوشته که آن را دریای گیلان و دریای دیلم و دریای خزر هم می نامند اما دریای طبرستان از همه رایجتر است.
برای پیشگیری از ابهام اضافه کنم که کرمان که به عنوان مرز شرقی ایران در این کتاب نام برده شده، منظور شهر یا استان کرمان کنونی نیست بلکه در کتاب توضیح داده شده که سیستان و سرزمین بلوچ (که آنها را بلوص نام برده) و ارض مکران توابع کرمان بوده اند. با تعریف کتاب، گستره کرمان تا بخشی از پاکستان کنونی بوده است.
این کتاب همچون دیگر منابع تاریخی مشخص کرده که سرزمینی که امروزه جمهوری آذربایجان نامیده می شود، بخشی از جغرافیای آذربایجان نیست بلکه به این منطقه اران و به مناطق جنوب رود ارس، آذربایجان گفته می شده است. پایخت اران در آن زمان شهر بردعه (شهر کنونی برده در مرکز جمهوری آذربایجان) و پایتخت آذربایجان، اردبیل بوده است. تبریز هم پایتخت ایلخانان مغول بوده که هنگام نگارش این کتاب بر ایران حکومت می کردند. از سلطانیه هم به عنوان پایتخت دیگر ایلخانان نام برده که به نوشته نویسنده، در آن زمان شهری نوساز اما بزرگتر از تبریز بوده و اهالی اش مردمی بودند که از نقاط مختلف ایران به آن کوچ کرده بودند. سلطانیه اکنون شهر کوچکی در استان زنجان است.

از #مهرداد_فرهمند


پایگاه ایران دوستان مازندران

@jolgeshomali