This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#منوچهر ستوده(۲۸تیر۱۳۹۲تهران_۱۳۹۵شهرستان عباس آباد)ا#ایران شناس،جغرافی دان تاریخی،استان دانشگاه تهران و پژوهشگر برجسته #ایرانی بود از ایشان ۶۰جلد کتاب و نزدیک به ۳۰۹مقاله به جا مانشده است.اونخستین ایرانی است که نخستین فرهنگ گویشی را به چاپ رسانید.
بر گرفته ازتاربرگ ایران زمین.
#خون است دلم برای #ایران از سروده های دکتر منوچهر ستوده است.
پایگاه ایران دوستان مازندران
@jolgeshomali
بر گرفته ازتاربرگ ایران زمین.
#خون است دلم برای #ایران از سروده های دکتر منوچهر ستوده است.
پایگاه ایران دوستان مازندران
@jolgeshomali
#نام_شان_زمزمه_نیمه_شب_مستان_باد
.
یادداشتی کوتاه در سوگ جانباختن دریادلان #نیروی_دریایی_ارتش
✍ تیرداد بنکدار
ارتش برای من هم به سان هر میهندوست دیگری یکی از ارزشمندترین سازمانهای ملی بوده است و همواره تعلق خاطر ویژهای هم به نیروی دریایی ارتش داشتهام. جانفشانیهای نیروی دریایی در دفاع از مام میهن از حماسه براداران #بایندر و همرزمانشان در #جنگ_جهانی_دوم تا مقاومت #خرمشهر و عملیاتهای #اشکان، #شهید_صفری و #مروارید را یکی از غرورآفرینترین برگهای تاریخ معاصر ایران میدانم. پرسنل قهرمان ناوچه پیکان که پس از پیروزی در ماموریت بزرگ خود و انهدام تقریبی نیروی دریایی دشمن متجاوز، دلاورانه در راه میهن جان باختند را در زمره بزرگترین قهرمانان ملی ایران معاصر به شمار میاورم.
با چنین ذهنیتی خبر انهدام ناوچه کنارک در اثر شلیک اشتباه خودی و جان باختن ۱۹ نفر از سربازان میهن برایم بسیار تلخ و تکاندهنده بود. بیشک من هم به عنوان یکی از اعضای ملت ایران خواستار شناسایی و تنبیه شخص یا اشخاص خاطی که چنین فاجعه دلخراشی را رقم زدهاند هستم و تا زمانی که این مهم صورت نگیرد از این بابت آرامش خاطر نخواهم یافت. اما مشخصا این فاجعه را دستاویز مناسبی برای کینهگشایی سیاسی به ویژه به شکل طعنه به ارتش نمیدانم و به خصوص برخی از طعنهها که سر به بذلهگویی هم مینهند به نظرم نفرتانگیز میرسند.
#خون_سربازان_میهن_حرمت_دارد، این حرمت را حکومت باید با پیگیری موضوع و پیشگیری از تکرار آن پاس دارد و ما هم میبایست حرمت خون این جانباختگان میهن را ورای تعلقات سیاسی شخصی خود قرار دهیم.
پایگاه ایران دوستان مازندران
@jolgeshomali
.
یادداشتی کوتاه در سوگ جانباختن دریادلان #نیروی_دریایی_ارتش
✍ تیرداد بنکدار
ارتش برای من هم به سان هر میهندوست دیگری یکی از ارزشمندترین سازمانهای ملی بوده است و همواره تعلق خاطر ویژهای هم به نیروی دریایی ارتش داشتهام. جانفشانیهای نیروی دریایی در دفاع از مام میهن از حماسه براداران #بایندر و همرزمانشان در #جنگ_جهانی_دوم تا مقاومت #خرمشهر و عملیاتهای #اشکان، #شهید_صفری و #مروارید را یکی از غرورآفرینترین برگهای تاریخ معاصر ایران میدانم. پرسنل قهرمان ناوچه پیکان که پس از پیروزی در ماموریت بزرگ خود و انهدام تقریبی نیروی دریایی دشمن متجاوز، دلاورانه در راه میهن جان باختند را در زمره بزرگترین قهرمانان ملی ایران معاصر به شمار میاورم.
با چنین ذهنیتی خبر انهدام ناوچه کنارک در اثر شلیک اشتباه خودی و جان باختن ۱۹ نفر از سربازان میهن برایم بسیار تلخ و تکاندهنده بود. بیشک من هم به عنوان یکی از اعضای ملت ایران خواستار شناسایی و تنبیه شخص یا اشخاص خاطی که چنین فاجعه دلخراشی را رقم زدهاند هستم و تا زمانی که این مهم صورت نگیرد از این بابت آرامش خاطر نخواهم یافت. اما مشخصا این فاجعه را دستاویز مناسبی برای کینهگشایی سیاسی به ویژه به شکل طعنه به ارتش نمیدانم و به خصوص برخی از طعنهها که سر به بذلهگویی هم مینهند به نظرم نفرتانگیز میرسند.
#خون_سربازان_میهن_حرمت_دارد، این حرمت را حکومت باید با پیگیری موضوع و پیشگیری از تکرار آن پاس دارد و ما هم میبایست حرمت خون این جانباختگان میهن را ورای تعلقات سیاسی شخصی خود قرار دهیم.
پایگاه ایران دوستان مازندران
@jolgeshomali
Forwarded from نگاه متفاوت (احمد زیدآبادی)
دیگر برای همیشه بس است!
پیش از این بارها در کلابهاوس توضیح داده بودم که اگر خشم و هیجان بر فضا غالب شود، کمیت امثال من لنگ میشود و حرفهایمان اگر هم سبب ناراحتی و انزجار طرفهای مختلفِ صحنۀ بازی نشود، عمدتاً نادیده گرفته میشود.
در واقع اینک سه نیروست که در صحنۀ بازی حضور دارند. نخست جوانانی که احساس عمیقِ نادیدهانگاری فرهنگی، طردشدگی سیاسی، حاشیهنشینی اقتصادی و در یک کلام، احساس حذف از روند تصمیمگیری و سلب اراده و آزادی خود برای انتخاب نوع زندگی خود میکنند.
من فشارِ ناشی از این تحقیرشدگی و نادیدهانگاری و خشم و طغیان ناشی از آن را با پوست و گوشت و استخوانم لمس میکنم و کمال همدردی را با آن دارم.
سرزمین ملی یعنی جغرافیایی که فرصت برابر برای تک تک شهروندان خود بدون هرگونه تبعیضی فراهم باشد و این مهمترین نکتهای است که نظام حاکم بر کشور ما گویی اصلاً آن را به رسمیت هم نمیشناسد چه رسد به آنکه بدان عمل کند. در واقع، قشر محدودی با عناوینی چون مکتبی، حزباللهی، ارزشی، انقلابی.. تمام نظام تصمیمگیری و مدیریتهای منبعث از آن را در همۀ سطوحش، گونهای ارث ازلی و خدادادی برای خود میداند و تنها معیارِ زندگی عمومی و خصوصی را نیز منحصر به شیوۀ زندگی خود میشناسد و بقیۀ اقشار جامعه را به تقلید از آن شیوه فرا میخواند و یا آنها را کلاً بیگانه به شمار میآورد؛ چنانکه گویی حق و حقوقی از این سرزمین ملی ندارند و هر فریاد اعتراضشان باید خفه شود!
بسیاری از افراد این قشر، چنان در پیلههای ذهنی خود محدود ماندهاند که اصلاً امکان ارتباط ذهنی با دیگر اقشار جامعه را ندارند و برخورداری از مناصب و مکاسب و منزلتهای دولتی نیز به کامشان به قدری شیرین آمده است که حس محرومیت و حذفشدگی دیگر مردم را مطلقاً احساس نمیکنند.
از این افراد چگونه میتوان انتظار همدردی با جوانانی را داشت که از شدت خشم مربوط به محرومیتِ سیاسی و تنگنای اقتصادی و فشار فرهنگی، دست به طغیان زدهاند تا راهی برای مسالمت و صلح و آشتی با آنها بگشایند. از نگاه آنان هرکس شعار نابهنجاری داد "عامل دشمن" است و باید به هر بهایی سر جای خود نشانده شود.
متأسفانه انواع محدودیتهای سیاسی و اجتماعی برای امثال من، امکان تماس و ارتباط با این قشر جوان محذوف را از بین برده است. سالهای سال حتی برای یک بحث و گفتگوی ساده به دانشگاه و دیگر محیطهای جمعی در هیچ نقطهای از این کشور راه نداشتهایم، بنابراین، آنان اصلاً ما را نمیشناسند چه رسد به اینکه بخواهند به نگرانیها و دغدغههایمان در مورد رفتار هدفمند سیاسی یا اجتماعی توجه نشان دهند.
در این بین، بدبختانه نیروی دیگری هم در آن سوی مرزهاست که بخشی از آن، هر نوع اعتراض و حرکت اجتماعی داخلی را به معنای سقوط قریبالوقوع حکومت و آماده شدن فرش قرمز برای پهن شدن زیر پای آنان به قصد بالا رفتن از پلههای قدرت تعبیر میکنند و با چنان حرارتی به تحریک مخاطبان خود مشغول میشوند که پنداری هدف غایی یک کشور، فقط نبودن یک نظام است و میزانِ هزینه و نوع نظم و یا بینظمی پس از آن دیگر کوچکترین ارزشی ندارد.
این افراد چندان در این زمینه بیتاب به نظر میرسند که به زبان بیزبانی مردم به خشم آمده را حتی به جنگ داخلی فرا میخوانند! برای آنها گویی سرنوشت یک کشور باستانی و زندگی 85 میلیون ایرانی مطلقاً اهمیتی ندارد. فقط اصرار دارند که این نظام باید برود؛ حتی اگر میلیونها خون ریخته شود و یا جز خاکستر و ویرانی از این سرزمین به جا نماند.
تصور آنها بر آن است که چون 44 سال پیش یک انقلاب تقریباً سریع در ایران رخ داد، اکنون هم میتواند رخ دهد! به همین راحتی! هر کس هم جز این بگوید و یا دغدغه و نگرانی دیگری را مطرح کند، فوری به "حمایت از رژیم" متهم و در دنیای مجازی ترور شخصیت میشود.
گاهی فکر میکنم جامعۀ ایران برای این دسته افراد همچون صحنۀ نمایش یا فیلمی است که هر چه مهیجتر و خشنتر باشد، آنان را سرگرمتر میکند! ماجرا برای آنان پنداری نوعی تفنن است اما برای ما دراینجا مسئلۀ مرگ و زندگی و سرنوشت یک سرزمین باستانی است. به همین دلیل نیز ما در اینجا برای برداشتن هر گامی مجبور به صدها ساعت فکر و تأمل هستیم اما آنان بیمحابا و پی در پی دستورالعملهای منجر به خونریزی صادر میکنند.
هر خونی که در این سرزمین به خاک ریخته شود، خون سیاوش است. به همان اندازه حرمت دارد. در تاریخ خونبارمان، فرزندان بسیاری از مردم ما در خون خود غلتیدهاند و مادران بسیاری داغدار شدهاند. ادبیات خون و خونریزی را باید از فرهنگ این سرزمین ریشهکن کنیم. دیگر برای همیشه بس است!
بدرود تا درودی دیگر
#احمد_زیدآبادی
#طغیان_خشم_جوانان
#سرزمین_ملی
#خون_سیاوش
#ادبیات_خونریزی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
پیش از این بارها در کلابهاوس توضیح داده بودم که اگر خشم و هیجان بر فضا غالب شود، کمیت امثال من لنگ میشود و حرفهایمان اگر هم سبب ناراحتی و انزجار طرفهای مختلفِ صحنۀ بازی نشود، عمدتاً نادیده گرفته میشود.
در واقع اینک سه نیروست که در صحنۀ بازی حضور دارند. نخست جوانانی که احساس عمیقِ نادیدهانگاری فرهنگی، طردشدگی سیاسی، حاشیهنشینی اقتصادی و در یک کلام، احساس حذف از روند تصمیمگیری و سلب اراده و آزادی خود برای انتخاب نوع زندگی خود میکنند.
من فشارِ ناشی از این تحقیرشدگی و نادیدهانگاری و خشم و طغیان ناشی از آن را با پوست و گوشت و استخوانم لمس میکنم و کمال همدردی را با آن دارم.
سرزمین ملی یعنی جغرافیایی که فرصت برابر برای تک تک شهروندان خود بدون هرگونه تبعیضی فراهم باشد و این مهمترین نکتهای است که نظام حاکم بر کشور ما گویی اصلاً آن را به رسمیت هم نمیشناسد چه رسد به آنکه بدان عمل کند. در واقع، قشر محدودی با عناوینی چون مکتبی، حزباللهی، ارزشی، انقلابی.. تمام نظام تصمیمگیری و مدیریتهای منبعث از آن را در همۀ سطوحش، گونهای ارث ازلی و خدادادی برای خود میداند و تنها معیارِ زندگی عمومی و خصوصی را نیز منحصر به شیوۀ زندگی خود میشناسد و بقیۀ اقشار جامعه را به تقلید از آن شیوه فرا میخواند و یا آنها را کلاً بیگانه به شمار میآورد؛ چنانکه گویی حق و حقوقی از این سرزمین ملی ندارند و هر فریاد اعتراضشان باید خفه شود!
بسیاری از افراد این قشر، چنان در پیلههای ذهنی خود محدود ماندهاند که اصلاً امکان ارتباط ذهنی با دیگر اقشار جامعه را ندارند و برخورداری از مناصب و مکاسب و منزلتهای دولتی نیز به کامشان به قدری شیرین آمده است که حس محرومیت و حذفشدگی دیگر مردم را مطلقاً احساس نمیکنند.
از این افراد چگونه میتوان انتظار همدردی با جوانانی را داشت که از شدت خشم مربوط به محرومیتِ سیاسی و تنگنای اقتصادی و فشار فرهنگی، دست به طغیان زدهاند تا راهی برای مسالمت و صلح و آشتی با آنها بگشایند. از نگاه آنان هرکس شعار نابهنجاری داد "عامل دشمن" است و باید به هر بهایی سر جای خود نشانده شود.
متأسفانه انواع محدودیتهای سیاسی و اجتماعی برای امثال من، امکان تماس و ارتباط با این قشر جوان محذوف را از بین برده است. سالهای سال حتی برای یک بحث و گفتگوی ساده به دانشگاه و دیگر محیطهای جمعی در هیچ نقطهای از این کشور راه نداشتهایم، بنابراین، آنان اصلاً ما را نمیشناسند چه رسد به اینکه بخواهند به نگرانیها و دغدغههایمان در مورد رفتار هدفمند سیاسی یا اجتماعی توجه نشان دهند.
در این بین، بدبختانه نیروی دیگری هم در آن سوی مرزهاست که بخشی از آن، هر نوع اعتراض و حرکت اجتماعی داخلی را به معنای سقوط قریبالوقوع حکومت و آماده شدن فرش قرمز برای پهن شدن زیر پای آنان به قصد بالا رفتن از پلههای قدرت تعبیر میکنند و با چنان حرارتی به تحریک مخاطبان خود مشغول میشوند که پنداری هدف غایی یک کشور، فقط نبودن یک نظام است و میزانِ هزینه و نوع نظم و یا بینظمی پس از آن دیگر کوچکترین ارزشی ندارد.
این افراد چندان در این زمینه بیتاب به نظر میرسند که به زبان بیزبانی مردم به خشم آمده را حتی به جنگ داخلی فرا میخوانند! برای آنها گویی سرنوشت یک کشور باستانی و زندگی 85 میلیون ایرانی مطلقاً اهمیتی ندارد. فقط اصرار دارند که این نظام باید برود؛ حتی اگر میلیونها خون ریخته شود و یا جز خاکستر و ویرانی از این سرزمین به جا نماند.
تصور آنها بر آن است که چون 44 سال پیش یک انقلاب تقریباً سریع در ایران رخ داد، اکنون هم میتواند رخ دهد! به همین راحتی! هر کس هم جز این بگوید و یا دغدغه و نگرانی دیگری را مطرح کند، فوری به "حمایت از رژیم" متهم و در دنیای مجازی ترور شخصیت میشود.
گاهی فکر میکنم جامعۀ ایران برای این دسته افراد همچون صحنۀ نمایش یا فیلمی است که هر چه مهیجتر و خشنتر باشد، آنان را سرگرمتر میکند! ماجرا برای آنان پنداری نوعی تفنن است اما برای ما دراینجا مسئلۀ مرگ و زندگی و سرنوشت یک سرزمین باستانی است. به همین دلیل نیز ما در اینجا برای برداشتن هر گامی مجبور به صدها ساعت فکر و تأمل هستیم اما آنان بیمحابا و پی در پی دستورالعملهای منجر به خونریزی صادر میکنند.
هر خونی که در این سرزمین به خاک ریخته شود، خون سیاوش است. به همان اندازه حرمت دارد. در تاریخ خونبارمان، فرزندان بسیاری از مردم ما در خون خود غلتیدهاند و مادران بسیاری داغدار شدهاند. ادبیات خون و خونریزی را باید از فرهنگ این سرزمین ریشهکن کنیم. دیگر برای همیشه بس است!
بدرود تا درودی دیگر
#احمد_زیدآبادی
#طغیان_خشم_جوانان
#سرزمین_ملی
#خون_سیاوش
#ادبیات_خونریزی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
بچه های البرز
معین
🍃 موسیقی ایرانی
🍃 نام ترانه : #خون_سیاوش(بچه های البرز)
🍃 با صدای : #معین
🍃شعر: بابک صحرایی
🍃 آهنگ: بابک بیات
🍃تنظیم: کاظم عالمی
پایگاه ایران دوستان مازندران
@jolgeshomali
🍃 نام ترانه : #خون_سیاوش(بچه های البرز)
🍃 با صدای : #معین
🍃شعر: بابک صحرایی
🍃 آهنگ: بابک بیات
🍃تنظیم: کاظم عالمی
پایگاه ایران دوستان مازندران
@jolgeshomali
بچه های البرز
معین
🍃 موسیقی ایرانی
🍃 نام ترانه : #خون_سیاوش(بچه های البرز)
🍃 با صدای : #معین
🍃شعر: بابک صحرایی
🍃 آهنگ: بابک بیات
🍃تنظیم: کاظم عالمی
"ما دهانهای بسیاری داشتیم
و هر دهان را که میبستند،
سرودمان را
دهانی دیگر ادامه میداد..."
پایگاه ایران دوستان مازندران
@jolgeshomali
🍃 نام ترانه : #خون_سیاوش(بچه های البرز)
🍃 با صدای : #معین
🍃شعر: بابک صحرایی
🍃 آهنگ: بابک بیات
🍃تنظیم: کاظم عالمی
"ما دهانهای بسیاری داشتیم
و هر دهان را که میبستند،
سرودمان را
دهانی دیگر ادامه میداد..."
پایگاه ایران دوستان مازندران
@jolgeshomali
بچه های البرز
معین
🍃 موسیقی ایرانی
🍃 نام ترانه : #خون_سیاوش(بچه های البرز)
🍃 با صدای : #معین
🍃شعر: بابک صحرایی
🍃 آهنگ: بابک بیات
🍃تنظیم: کاظم عالمی
"ما دهانهای بسیاری داشتیم
و هر دهان را که میبستند،
سرودمان را
دهانی دیگر ادامه میداد..."
پایگاه ایران دوستان مازندران
@jolgeshomali
🍃 نام ترانه : #خون_سیاوش(بچه های البرز)
🍃 با صدای : #معین
🍃شعر: بابک صحرایی
🍃 آهنگ: بابک بیات
🍃تنظیم: کاظم عالمی
"ما دهانهای بسیاری داشتیم
و هر دهان را که میبستند،
سرودمان را
دهانی دیگر ادامه میداد..."
پایگاه ایران دوستان مازندران
@jolgeshomali