Forwarded from کانال فلسفی «تکانه»
ما ایرانیان از این سخنِ ژرفِ افلاتون، بسیار درس ها می توانیم گرفت!
سکرات: به راستی می خواهم حقیقت را دریابم که به عقیدهٔ تو شهر را چگونه باید اداره کرد و آیا مقصودِ تو از مداخله در کارهای دولتی جز این است که مردمان را بهتر سازی؟ مگر بارها هر دو تصدیق نکردیم که وظیفهٔ مردِ سیاسی جز این نیست؟ چرا پاسخ نمی دهی؟ چون خاموش مانده ای من به جای تو پاسخ می دهم: آری این مطلب را تصدیق کردیم. اگر وظیفهٔ مرد عادل در برابر شهرش این است، پس بار دیگر بیندیش و عقیدهٔ خود را دربارهٔ مردانی که اندکی پیش نام بردیم بگوی تا ببینیم هنوز پریکلس و کیمون و میلتیادس و تمیستوکلس را دولتمردان خوبی می دانی؟
کالیکلس: آری، بر این عقیده ام.
سکرات: در آن صورت باید هر کدام از آنان در دوران فرمانروایی خود آتنیان را از بدی رهایی داده و بهتر ساخته باشند. درست است یا نه؟
کالیکلس: درست است.
سکرات: آیا هنگامی که پریکلس نخستین بار در برابر مردم آتن سخن راند، آتنیان بدتر از روزی بودند که او آخرین بار در برابر آنان ظاهر گردید؟
کالیکلس: شاید.
سکرات: کالیکلس، چرا می گویی شاید؟ اگر او مرد سیاسی راستین بوده باشد بالضروره آن نتیجه به دست می آید.
کالیکلس: منظورت از این سخن چیست؟
سکرات: می خواهم بدانم آیا مردم بر آنند که آتنیان در دوران فرمانروایی پریکلس بهتر شده اند یا بدتر؟ بارها شنیده ام که می گویند چون پریکلس برای کارهای اجتماعی مزد برقرار نمود مردمان آتن را تن پرور و ترسو و پُرسخن و حریص ساخت.
کالیکلس: سکرات، این ادعای مردمانِ بی سر و پاست که به اسپارت گرایش دارند.
سکرات: ولی این مطلب دوم را نشنیده ام بلکه من و تو نیک می دانیم که پریکلس در آغازِ فرمانروایی به نیکی شهره بود و احترام فراوان داشت و آتنیان چون هنوز بد بودند او را دشنام نمی دادند و ناسزا نمی گفتند. اما چندی بعد چون به یاری او بهتر گردیدند او را در پایانِ عمر به دزدی متهم کردند و می خواستند محکوم به اعدامش کنند چه او را مردی بد و فاسد می دانستند.
کالیکلس: این دلیلِ بدیِ پریکلس است؟
سکرات: اگر گروهی اسب و خر و گاو پیش از آنکه به چوپانی سپرده شوند لگدزن و وحشی نباشند و پس از آن در نتیجهٔ پرستاریِ او چنان گردند، او را چوپان خوبی می شماریم؟ همچنین اگر کسی تیمارداری چارپایانی را به عهده بگیرد و پس از چندی آنها را وحشی و چموش تحویل دهد باید او را تیماردار خوبی بنامیم؟
کالیکلس: برای آنکه تو را خشنود سازم، می گویم حق با توست.
سکرات: پس لطف خود را دربارهٔ من کامل کن و به این سؤال نیز پاسخ بده:
آدمی نوعی از حیوان نیست؟
کالیکلس: بی شک.
سکرات: و پریکلس بر آدمیان سرپرستی می کرد؟
کالیکلس: آری.
سکرات: اگر او دولتمرد قابلی بود، آیا نبایستی بنا به قاعده ای که تصدیق کردیم آدمیان در پرتو سرپرستی او عادل تر شده باشند؟
کالیکلس: البته.
سکرات: مگر به قولِ هومر آدمیانِ دادگر رام نیستند؟
کالیکلس: تصدیق می کنم.
سکرات: ولی می بینی که پریکلس مردمان را وحشی تر و عنان گسیخته تر از هنگامی ساخت که به دست او سپرده شدند و عنان گسیختگیِ آنان به خود او زیان رساند در حالی که او هرگز خواهانِ این نتیجه نبود.
کالیکلس: می خواهی این سخن را تصدیق کنم؟
سکرات: اگر درست است، آری.
کالیکلس: بسیار خوب.
سکرات: اگر او مردمان را عنان گسیخته تر کرده باشد پس باید گفت بدتر از پیش ساخته است؟
کالیکلس: شاید.
سکرات: پس، پریکلس دولتمرد خوبی نبوده است؟
کالیکلس: عقیدهٔ تو چنین است.
سکرات: کالیکلس، به خدا سوگند می خورم، بنا بر اصولی که پذیرفتی عقیدهٔ تو نیز جز این نمی تواند بود. در بارهٔ کیمون چه می گویی؟ همان مردمانی که او می خواست بهتر کند رأی به تبعیدِ او ندادند تا دست کم ده سال از شنیدن صدای او آسوده باشند؟ با تمیستوکلس نیز چنین نکردند و آواره از وطنش نساختند؟ میلتیادس فاتح ماراتون را نیز چنانکه می دانی می خواستند در چاه افکنند و اگر رئیس حکومت به یاری او نرسیده بود چنان کرده بودند. اگر آن مردان رهبرانِ بزرگی بودند دچار آن سرنوشت نمی شدند. به هر حال کسی ندیده است که ارابه رانی در آغازِ کار بر ارابه و اسب های خود مسلط باشد ولی پس از آن که زمانی اسب ها را پرورد و در ارابه رانی تمرینی بیشتر کرد از تسلط بر ارابه ناتوان گردد و از مرکب به زیر افتد.
کالیکلس: درست است.
[افلاتون، گرگیاس، 515b- 516d، ترجمهٔ محمدحسن لطفی]
کانالِ فلسفیِ « تکانه »
#خسرو_یزدانی
#تکانه
@khosrowchannel
سکرات: به راستی می خواهم حقیقت را دریابم که به عقیدهٔ تو شهر را چگونه باید اداره کرد و آیا مقصودِ تو از مداخله در کارهای دولتی جز این است که مردمان را بهتر سازی؟ مگر بارها هر دو تصدیق نکردیم که وظیفهٔ مردِ سیاسی جز این نیست؟ چرا پاسخ نمی دهی؟ چون خاموش مانده ای من به جای تو پاسخ می دهم: آری این مطلب را تصدیق کردیم. اگر وظیفهٔ مرد عادل در برابر شهرش این است، پس بار دیگر بیندیش و عقیدهٔ خود را دربارهٔ مردانی که اندکی پیش نام بردیم بگوی تا ببینیم هنوز پریکلس و کیمون و میلتیادس و تمیستوکلس را دولتمردان خوبی می دانی؟
کالیکلس: آری، بر این عقیده ام.
سکرات: در آن صورت باید هر کدام از آنان در دوران فرمانروایی خود آتنیان را از بدی رهایی داده و بهتر ساخته باشند. درست است یا نه؟
کالیکلس: درست است.
سکرات: آیا هنگامی که پریکلس نخستین بار در برابر مردم آتن سخن راند، آتنیان بدتر از روزی بودند که او آخرین بار در برابر آنان ظاهر گردید؟
کالیکلس: شاید.
سکرات: کالیکلس، چرا می گویی شاید؟ اگر او مرد سیاسی راستین بوده باشد بالضروره آن نتیجه به دست می آید.
کالیکلس: منظورت از این سخن چیست؟
سکرات: می خواهم بدانم آیا مردم بر آنند که آتنیان در دوران فرمانروایی پریکلس بهتر شده اند یا بدتر؟ بارها شنیده ام که می گویند چون پریکلس برای کارهای اجتماعی مزد برقرار نمود مردمان آتن را تن پرور و ترسو و پُرسخن و حریص ساخت.
کالیکلس: سکرات، این ادعای مردمانِ بی سر و پاست که به اسپارت گرایش دارند.
سکرات: ولی این مطلب دوم را نشنیده ام بلکه من و تو نیک می دانیم که پریکلس در آغازِ فرمانروایی به نیکی شهره بود و احترام فراوان داشت و آتنیان چون هنوز بد بودند او را دشنام نمی دادند و ناسزا نمی گفتند. اما چندی بعد چون به یاری او بهتر گردیدند او را در پایانِ عمر به دزدی متهم کردند و می خواستند محکوم به اعدامش کنند چه او را مردی بد و فاسد می دانستند.
کالیکلس: این دلیلِ بدیِ پریکلس است؟
سکرات: اگر گروهی اسب و خر و گاو پیش از آنکه به چوپانی سپرده شوند لگدزن و وحشی نباشند و پس از آن در نتیجهٔ پرستاریِ او چنان گردند، او را چوپان خوبی می شماریم؟ همچنین اگر کسی تیمارداری چارپایانی را به عهده بگیرد و پس از چندی آنها را وحشی و چموش تحویل دهد باید او را تیماردار خوبی بنامیم؟
کالیکلس: برای آنکه تو را خشنود سازم، می گویم حق با توست.
سکرات: پس لطف خود را دربارهٔ من کامل کن و به این سؤال نیز پاسخ بده:
آدمی نوعی از حیوان نیست؟
کالیکلس: بی شک.
سکرات: و پریکلس بر آدمیان سرپرستی می کرد؟
کالیکلس: آری.
سکرات: اگر او دولتمرد قابلی بود، آیا نبایستی بنا به قاعده ای که تصدیق کردیم آدمیان در پرتو سرپرستی او عادل تر شده باشند؟
کالیکلس: البته.
سکرات: مگر به قولِ هومر آدمیانِ دادگر رام نیستند؟
کالیکلس: تصدیق می کنم.
سکرات: ولی می بینی که پریکلس مردمان را وحشی تر و عنان گسیخته تر از هنگامی ساخت که به دست او سپرده شدند و عنان گسیختگیِ آنان به خود او زیان رساند در حالی که او هرگز خواهانِ این نتیجه نبود.
کالیکلس: می خواهی این سخن را تصدیق کنم؟
سکرات: اگر درست است، آری.
کالیکلس: بسیار خوب.
سکرات: اگر او مردمان را عنان گسیخته تر کرده باشد پس باید گفت بدتر از پیش ساخته است؟
کالیکلس: شاید.
سکرات: پس، پریکلس دولتمرد خوبی نبوده است؟
کالیکلس: عقیدهٔ تو چنین است.
سکرات: کالیکلس، به خدا سوگند می خورم، بنا بر اصولی که پذیرفتی عقیدهٔ تو نیز جز این نمی تواند بود. در بارهٔ کیمون چه می گویی؟ همان مردمانی که او می خواست بهتر کند رأی به تبعیدِ او ندادند تا دست کم ده سال از شنیدن صدای او آسوده باشند؟ با تمیستوکلس نیز چنین نکردند و آواره از وطنش نساختند؟ میلتیادس فاتح ماراتون را نیز چنانکه می دانی می خواستند در چاه افکنند و اگر رئیس حکومت به یاری او نرسیده بود چنان کرده بودند. اگر آن مردان رهبرانِ بزرگی بودند دچار آن سرنوشت نمی شدند. به هر حال کسی ندیده است که ارابه رانی در آغازِ کار بر ارابه و اسب های خود مسلط باشد ولی پس از آن که زمانی اسب ها را پرورد و در ارابه رانی تمرینی بیشتر کرد از تسلط بر ارابه ناتوان گردد و از مرکب به زیر افتد.
کالیکلس: درست است.
[افلاتون، گرگیاس، 515b- 516d، ترجمهٔ محمدحسن لطفی]
کانالِ فلسفیِ « تکانه »
#خسرو_یزدانی
#تکانه
@khosrowchannel
Forwarded from کانال فلسفی «تکانه»
ایران را نمی توان بی بزرگداشتِ استوره هایش
بزرگ داشت.
ایران را نمی توان بی بزرگداشتِ آیین هایش
بزرگ داشت.
ایران را نمی توان بی بزرگداشتِ کهن تاریخش
بزرگ داشت.
تنها با ایرانی بودن و ایرانی ماندن می توان ایران را
بزرگ داشت.
#خسرو_یزدانی
#تکانه
@khosrowchannel
به کانالِ فلسفیِ « تکانه » در تلگرام بپیوندید.
بزرگ داشت.
ایران را نمی توان بی بزرگداشتِ آیین هایش
بزرگ داشت.
ایران را نمی توان بی بزرگداشتِ کهن تاریخش
بزرگ داشت.
تنها با ایرانی بودن و ایرانی ماندن می توان ایران را
بزرگ داشت.
#خسرو_یزدانی
#تکانه
@khosrowchannel
به کانالِ فلسفیِ « تکانه » در تلگرام بپیوندید.
Forwarded from کانال فلسفی «تکانه»
فردوسی، در جای راستینِ خود ایستاده است: در افق.
او، در پسِ پُشت نیست که برای دیدنش به ناچار نگه از افق بر داریم و به پسِ خود دیده بدوزیم.
فردوسی، در افق ایستاده، آینده ی ما را می پاید. فردوسی، همان زالِ بالیده به زیرِ بالِ سیمرغ است.
سیمرغِ رازآلودِ رازگُشا، پرِ نیاز را میانِ دو انگشتِ فردوسی نهاده او را این چنین بیاموخت:
هرآنگاه که رازی در ژرفناها می جوشد، می خروشد و ره به برون نمی یابد، آن پرِ نیاز بباید در آن آتشِ جوشان و خروشانِ ژرفناها فرو بَرَد. سیمرغ بهنگام می آید و ستیغِ کوهِ اندرون می شکافد. نیاز برآورده می شود، راز گشوده می گردد و ره به برون می یابد. شاهنامه، همان رازِ سر به مُهرِ جوشان و خروشانِ ژرفناهاست که سیمرغ بگشود و بر خامه ی فردوسی روان کرد. سپند سرودِ شاهنامه، ره گُشا و ره نمای آینده ست.
کانالِ فلسفیِ « تکانه »
#خسرو_یزدانی
#تکانه
@khosrowchannel
او، در پسِ پُشت نیست که برای دیدنش به ناچار نگه از افق بر داریم و به پسِ خود دیده بدوزیم.
فردوسی، در افق ایستاده، آینده ی ما را می پاید. فردوسی، همان زالِ بالیده به زیرِ بالِ سیمرغ است.
سیمرغِ رازآلودِ رازگُشا، پرِ نیاز را میانِ دو انگشتِ فردوسی نهاده او را این چنین بیاموخت:
هرآنگاه که رازی در ژرفناها می جوشد، می خروشد و ره به برون نمی یابد، آن پرِ نیاز بباید در آن آتشِ جوشان و خروشانِ ژرفناها فرو بَرَد. سیمرغ بهنگام می آید و ستیغِ کوهِ اندرون می شکافد. نیاز برآورده می شود، راز گشوده می گردد و ره به برون می یابد. شاهنامه، همان رازِ سر به مُهرِ جوشان و خروشانِ ژرفناهاست که سیمرغ بگشود و بر خامه ی فردوسی روان کرد. سپند سرودِ شاهنامه، ره گُشا و ره نمای آینده ست.
کانالِ فلسفیِ « تکانه »
#خسرو_یزدانی
#تکانه
@khosrowchannel