Forwarded from عکس نگار
☘ ☘ برگی از تقویم تاریخ ☘ ☘
۵ شهریور زادروز غلامرضا تختی
( زاده ۵ شهریور ۱۳۰۹ تهران -- درگذشته ۱۷ دی ۱۳۴۶ تهران ) قهرمان کشتی ملقب به جهان پهلوان
غلامرضا تختی در خانوادهای متوسط در محلهٔ خانیآباد تهران به دنیا آمد.
«رجب خان» (پدر تختی) غیر از وی دو پسر و دو دختر دیگر نیز داشت که همهٔ آنها از غلامرضا بزرگتر بودند. «حاج قلی»، پدر بزرگ غلامرضا، فروشندهٔ خواربار و بنشن بود. از قول رجب خان، تعریف میکنند که حاج قلی در دکانش بر روی تخت بلندی مینشست و به همین سبب در میان اهالی خانیآباد به حاج قلی تختی شهرت یافته بود. همین نام بعدها به خانوادههای رجب خان منتقل شد و به نام خانوادگی آنها تبدیل شد.
رجبخان با پولی که از ارثیه پدرش به دست آورده بود، در محل سابق انبار راهآهن زمینی خریده و یک یخچال طبیعی احداث کرده بود و از همین راه مخارج زندگی خانوادهٔ پرجمعیت خود را تأمین میکرد. نخستین واقعهای که در کودکی غلامرضا روی داد و ضربهای بزرگ و فراموش نشدنی بر روح او وارد کرد، آن بود که مرحوم پدرش برای تأمین معاش خانواده ناچارشد خانهٔ مسکونی خود را گرو بگذارد. شادروان تختی به لحاظ مشکلات خانوادگی فقط ۹ سال در دبستان و دبیرستان منوچهری خانیآباد درس خواند و در سال ۱۳۲۹ به سبب علاقه به کشتی و ورزش باستانی به باشگاه پولاد رفت. تختی در دوران زندگی ورزشیاش رکورددار شرکت در المپیکها و کسب بیشترین مدال از این آوردگاه ها بود. در چهار دوره المپیک حضور داشت و حاصل آن یک طلا، دو نقره و یک عنوان چهارم بود که در کشتی ایران این امر اتفاق نادری است.
جهان پهلوان علاوه بر قهرمانی، به لحاظ منش و رفتار انسانی و سجایای اخلاقی پسندیده و جوانمردی و نوع دوستی شهره خاص و عام بودهاست.
او زندگی خود را وقف مردم کرده بود. شادروان تختی در ورزش باستانی و کشتی پهلوانی نیز دارای تبحر و مهارت بود، چنان که سه بار پهلوان ایران شد و هر بار کشتیگیران نامداری را مغلوب کرد.
وی چهار ماه پس از بازگشت از آخرین سفر خود (تولیدو، ۱۹۶۶) در آبان ماه سال ۱۳۴۵ زندگی مشترک خود را با همسرش آغاز کرد که حاصل آن تولد بابک در سال ۱۳۴۶ بود. پس از گذشت چهار ماه از تولد فرزندش، خبر درگذشت وی تحت عنوان خودکشی اعلام شد و همه را در اندوهی عظیم و بهتی شگفتانگیز فرو برد.
🆔 @bargi_az_tarikh
#برگی_از_تقویم_تاریخ
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
۵ شهریور زادروز غلامرضا تختی
( زاده ۵ شهریور ۱۳۰۹ تهران -- درگذشته ۱۷ دی ۱۳۴۶ تهران ) قهرمان کشتی ملقب به جهان پهلوان
غلامرضا تختی در خانوادهای متوسط در محلهٔ خانیآباد تهران به دنیا آمد.
«رجب خان» (پدر تختی) غیر از وی دو پسر و دو دختر دیگر نیز داشت که همهٔ آنها از غلامرضا بزرگتر بودند. «حاج قلی»، پدر بزرگ غلامرضا، فروشندهٔ خواربار و بنشن بود. از قول رجب خان، تعریف میکنند که حاج قلی در دکانش بر روی تخت بلندی مینشست و به همین سبب در میان اهالی خانیآباد به حاج قلی تختی شهرت یافته بود. همین نام بعدها به خانوادههای رجب خان منتقل شد و به نام خانوادگی آنها تبدیل شد.
رجبخان با پولی که از ارثیه پدرش به دست آورده بود، در محل سابق انبار راهآهن زمینی خریده و یک یخچال طبیعی احداث کرده بود و از همین راه مخارج زندگی خانوادهٔ پرجمعیت خود را تأمین میکرد. نخستین واقعهای که در کودکی غلامرضا روی داد و ضربهای بزرگ و فراموش نشدنی بر روح او وارد کرد، آن بود که مرحوم پدرش برای تأمین معاش خانواده ناچارشد خانهٔ مسکونی خود را گرو بگذارد. شادروان تختی به لحاظ مشکلات خانوادگی فقط ۹ سال در دبستان و دبیرستان منوچهری خانیآباد درس خواند و در سال ۱۳۲۹ به سبب علاقه به کشتی و ورزش باستانی به باشگاه پولاد رفت. تختی در دوران زندگی ورزشیاش رکورددار شرکت در المپیکها و کسب بیشترین مدال از این آوردگاه ها بود. در چهار دوره المپیک حضور داشت و حاصل آن یک طلا، دو نقره و یک عنوان چهارم بود که در کشتی ایران این امر اتفاق نادری است.
جهان پهلوان علاوه بر قهرمانی، به لحاظ منش و رفتار انسانی و سجایای اخلاقی پسندیده و جوانمردی و نوع دوستی شهره خاص و عام بودهاست.
او زندگی خود را وقف مردم کرده بود. شادروان تختی در ورزش باستانی و کشتی پهلوانی نیز دارای تبحر و مهارت بود، چنان که سه بار پهلوان ایران شد و هر بار کشتیگیران نامداری را مغلوب کرد.
وی چهار ماه پس از بازگشت از آخرین سفر خود (تولیدو، ۱۹۶۶) در آبان ماه سال ۱۳۴۵ زندگی مشترک خود را با همسرش آغاز کرد که حاصل آن تولد بابک در سال ۱۳۴۶ بود. پس از گذشت چهار ماه از تولد فرزندش، خبر درگذشت وی تحت عنوان خودکشی اعلام شد و همه را در اندوهی عظیم و بهتی شگفتانگیز فرو برد.
🆔 @bargi_az_tarikh
#برگی_از_تقویم_تاریخ
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
Forwarded from عکس نگار
☘ ☘ برگی از تقویم تاریخ ☘ ☘
۵ شهریور سالروز درگذشت داوود رشیدی
( زاده ۲۵ تیر ۱۳۱۲ تهران -- درگذشته ۵ شهریور ۱۳۹۵ تهران) بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون
داوود رشیدی حائری را بیشتر با نقشهایی مانند «آقا حسینی» در فیلم کندو، «مفتش ششانگشتی» در سریال هزاردستان و بازی تأثیرگذارش در فیلم فرار از تله جلال مقدم می شناسند. داوود رشیدی همراهِ جمشید مشایخی، علی نصیریان، عزتالله انتظامی و محمدعلی کشاورز پنج چهرهٔ برجستهای بودند که در دههٔ چهل از تئاتر پا به عرصهٔ سینما گذاشتند. وی به خاطر فعالیتهایش نشان درجه یک فرهنگ و هنر را دریافت کرده بود.
احترام برومند، مجری برنامههای کودک در تلویزیون همسر او بود و لیلی رشیدی دختر این دو از بازیگران تلویزیون ایران است.
داوود رشیدی تحصیلات متوسطه را (به دلیل فعالیتهای دیپلماتیک پدرش) در ترکیه و پاریس به پایان رساند و تحصیلات دانشگاهی را در ژنو ادامه داد. وی فارغالتحصیل کنسرواترا ژنو در رشته کارگردانی و بازیگری تئاتر و همچنین لیسانس علوم سیاسی از دانشگاه ژنو بود.
او اولین بار، زمانی که هفت ساله بود توسط دختر عمهاش دکتر طوسی حایری به عبدالحسین نوشین برای بازی در نمایشِ مردم معرفی شد. در سال ۱۳۴۳ پس از اتمام تحصیلات در ژنو به تهران آمد و در اداره تئاتر آن زمان وابسته به وزارت فرهنگ و هنر استخدام شد. سپس گروهِ تئاترِ امروز را پایهگذاری کرد که بازیگرانی چون پرویز فنیزاده، داریوش فرهنگ، مهدی هاشمی، فهیمه راستکار، سیاوش طهمورث، مرضیه برومند، سوسن تسلیمی، به عضویت در این گروه درآمدند.
رشیدی از سال ۱۳۵۰ با فیلم سینمایی «فرار از تله» وارد عرصه بازیگری سینما شد که جایگاهش را به عنوان یکی از بهترین بازیگران نقش مکمل تثبیت کرد. او علاوه بر بازیگری چندین تله تئاتر از جمله کارهایی از غلامحسین ساعدی را کارگردانی کرد و چند نمایشنامه خارجی را نیز به فارسی برگرداند. او علاوه بر بازیگری و کارگردانی در سینما، تلویزیون و تئاتر به تهیهکنندگی سینما نیز روی آورد.
در سال ۱۳۵۲ از اداره تئاتر به تلویزیون ملی ایران رفت و در سمَت مدیریت گروهِ نمایشها و سرگرمیهای آن سازمان (شامل: سریالها، مسابقات، تئاترهای تلویزیونی) مشغول به کار شد.
کندو فیلم دیگری بود که رشیدی در نقش «آقا حسینی» با بهروز وثوقی در سال ۱۳۵۴ بازی کرد و اوج بازیگری او در سینمای پیش از انقلاب بشمار میرود. وی «کندو» را از موفقترین فیلمهایش دانسته و گفته بود که حتی الان بچههای نوجوان هم به من «آقا حسینی» میگویند.
با تحولات پس از انقلاب او را در سال ۱۳۵۸ از تلویزیون اخراج کردند. او دربارهٔ سالهای نخست پس از انقلاب گفته بود: «سال ۵۸ خواستند از تلویزیون تقاضای بازنشستگی کنم، همین کار را کردم اول با تقاضای بازنشستگی موافقت شد و بعد اخراجم کردند تا حقوق نگیرم. بچههای جوان در گروه پاکسازی بودند، آمدند و گفتند ما شما را پاکسازی نمیکنیم، اخراج میکنیم تا جای دیگر بتوانید کار کنید. من هم خداحافظی کردم و رفتم.»
با این وجود سالهای نخستین پس از انقلاب ، پرکارترین دوره فعالیت بازیگری او است. او در چهار-پنج سال اول انقلاب در نزدیک به ۲۰ فیلم بازی کرد. شیلات، خانه عنکبوت، کمالالملک و گلهای داوودی از مشهورترین این فیلمها بودند. در سال ۱۳۶۳ و پس از بازی در دو فیلم کیومرث پوراحمد ناگهان فعالیت سینمایی رشیدی قطع شد و نزدیک به ۱۰ سال متوقف ماند. با این حال او همچنان در اواسط دهه شصت و اوایل دهه هفتاد در حالیکه اجازه فعالیت در سینما را نداشت، حضور پررنگی در سریالهای تلویزیونی ایران داشت که رسانه بهمراتب پرمخاطبتری از سینما بود. سریالهایی چون گرگها و عطر گل یاس و تلهتئاتر یکی از این روزها (در نقش رئیسجمهور ایندولند) تماشاگران زیادی داشت. اما مشهورترین نقشی که از او از آن سالها در خاطره مردم مانده است، مفتش شش انگشتی سریال هزاردستان، به کارگردانی علی حاتمی بود. آوای فاخته، گل پامچال، تنهاترین سردار، ولایت عشق، مختارنامه و کلاه پهلوی از دیگر کارهای تلویزیونی مشهور او در سالهای گذشته بوده است.
در سال ۱۳۷۰ او پیروزی شیکاگو را در تئاتر شهر تهران به روی صحنه برد که به پرفروشترین تئاتر ایران پس از انقلاب تبدیل شد. در سال ۱۳۹۱ نشان درجه یک فرهنگ و هنر ایران از سوی ریاست جمهوری ایران به وی اعطا شد.
رشیدی در سالهای پایانی زندگی دچارِ آلزایمر شده بود. و در ۸۳ سالگی درگذشت.
🆔 @bargi_az_tarikh
#برگی_از_تقویم_تاریخ
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
۵ شهریور سالروز درگذشت داوود رشیدی
( زاده ۲۵ تیر ۱۳۱۲ تهران -- درگذشته ۵ شهریور ۱۳۹۵ تهران) بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون
داوود رشیدی حائری را بیشتر با نقشهایی مانند «آقا حسینی» در فیلم کندو، «مفتش ششانگشتی» در سریال هزاردستان و بازی تأثیرگذارش در فیلم فرار از تله جلال مقدم می شناسند. داوود رشیدی همراهِ جمشید مشایخی، علی نصیریان، عزتالله انتظامی و محمدعلی کشاورز پنج چهرهٔ برجستهای بودند که در دههٔ چهل از تئاتر پا به عرصهٔ سینما گذاشتند. وی به خاطر فعالیتهایش نشان درجه یک فرهنگ و هنر را دریافت کرده بود.
احترام برومند، مجری برنامههای کودک در تلویزیون همسر او بود و لیلی رشیدی دختر این دو از بازیگران تلویزیون ایران است.
داوود رشیدی تحصیلات متوسطه را (به دلیل فعالیتهای دیپلماتیک پدرش) در ترکیه و پاریس به پایان رساند و تحصیلات دانشگاهی را در ژنو ادامه داد. وی فارغالتحصیل کنسرواترا ژنو در رشته کارگردانی و بازیگری تئاتر و همچنین لیسانس علوم سیاسی از دانشگاه ژنو بود.
او اولین بار، زمانی که هفت ساله بود توسط دختر عمهاش دکتر طوسی حایری به عبدالحسین نوشین برای بازی در نمایشِ مردم معرفی شد. در سال ۱۳۴۳ پس از اتمام تحصیلات در ژنو به تهران آمد و در اداره تئاتر آن زمان وابسته به وزارت فرهنگ و هنر استخدام شد. سپس گروهِ تئاترِ امروز را پایهگذاری کرد که بازیگرانی چون پرویز فنیزاده، داریوش فرهنگ، مهدی هاشمی، فهیمه راستکار، سیاوش طهمورث، مرضیه برومند، سوسن تسلیمی، به عضویت در این گروه درآمدند.
رشیدی از سال ۱۳۵۰ با فیلم سینمایی «فرار از تله» وارد عرصه بازیگری سینما شد که جایگاهش را به عنوان یکی از بهترین بازیگران نقش مکمل تثبیت کرد. او علاوه بر بازیگری چندین تله تئاتر از جمله کارهایی از غلامحسین ساعدی را کارگردانی کرد و چند نمایشنامه خارجی را نیز به فارسی برگرداند. او علاوه بر بازیگری و کارگردانی در سینما، تلویزیون و تئاتر به تهیهکنندگی سینما نیز روی آورد.
در سال ۱۳۵۲ از اداره تئاتر به تلویزیون ملی ایران رفت و در سمَت مدیریت گروهِ نمایشها و سرگرمیهای آن سازمان (شامل: سریالها، مسابقات، تئاترهای تلویزیونی) مشغول به کار شد.
کندو فیلم دیگری بود که رشیدی در نقش «آقا حسینی» با بهروز وثوقی در سال ۱۳۵۴ بازی کرد و اوج بازیگری او در سینمای پیش از انقلاب بشمار میرود. وی «کندو» را از موفقترین فیلمهایش دانسته و گفته بود که حتی الان بچههای نوجوان هم به من «آقا حسینی» میگویند.
با تحولات پس از انقلاب او را در سال ۱۳۵۸ از تلویزیون اخراج کردند. او دربارهٔ سالهای نخست پس از انقلاب گفته بود: «سال ۵۸ خواستند از تلویزیون تقاضای بازنشستگی کنم، همین کار را کردم اول با تقاضای بازنشستگی موافقت شد و بعد اخراجم کردند تا حقوق نگیرم. بچههای جوان در گروه پاکسازی بودند، آمدند و گفتند ما شما را پاکسازی نمیکنیم، اخراج میکنیم تا جای دیگر بتوانید کار کنید. من هم خداحافظی کردم و رفتم.»
با این وجود سالهای نخستین پس از انقلاب ، پرکارترین دوره فعالیت بازیگری او است. او در چهار-پنج سال اول انقلاب در نزدیک به ۲۰ فیلم بازی کرد. شیلات، خانه عنکبوت، کمالالملک و گلهای داوودی از مشهورترین این فیلمها بودند. در سال ۱۳۶۳ و پس از بازی در دو فیلم کیومرث پوراحمد ناگهان فعالیت سینمایی رشیدی قطع شد و نزدیک به ۱۰ سال متوقف ماند. با این حال او همچنان در اواسط دهه شصت و اوایل دهه هفتاد در حالیکه اجازه فعالیت در سینما را نداشت، حضور پررنگی در سریالهای تلویزیونی ایران داشت که رسانه بهمراتب پرمخاطبتری از سینما بود. سریالهایی چون گرگها و عطر گل یاس و تلهتئاتر یکی از این روزها (در نقش رئیسجمهور ایندولند) تماشاگران زیادی داشت. اما مشهورترین نقشی که از او از آن سالها در خاطره مردم مانده است، مفتش شش انگشتی سریال هزاردستان، به کارگردانی علی حاتمی بود. آوای فاخته، گل پامچال، تنهاترین سردار، ولایت عشق، مختارنامه و کلاه پهلوی از دیگر کارهای تلویزیونی مشهور او در سالهای گذشته بوده است.
در سال ۱۳۷۰ او پیروزی شیکاگو را در تئاتر شهر تهران به روی صحنه برد که به پرفروشترین تئاتر ایران پس از انقلاب تبدیل شد. در سال ۱۳۹۱ نشان درجه یک فرهنگ و هنر ایران از سوی ریاست جمهوری ایران به وی اعطا شد.
رشیدی در سالهای پایانی زندگی دچارِ آلزایمر شده بود. و در ۸۳ سالگی درگذشت.
🆔 @bargi_az_tarikh
#برگی_از_تقویم_تاریخ
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
Forwarded from کارن تبری (کارن تبری (ع م خرمی))
☘ ☘ برگی از تقویم تاریخ ☘ ☘
۱۴ شهریور زادروز بدیعالزمان فروزانفر
( زاده ۱۴ شهریور ۱۲۷۶ بُشرویه -- درگذشتهٔ ۱۶ اردیبهشت ۱۳۴۹ تهران ) ادیب و استاد برجستهٔ زبان و ادبیات فارسی
محمدحسین بشرویهای، معروف به بدیعالزمان فروزانفر، فرزند آقا شیخ علی بشرویهای بود. وی مقدمات علوم را در زادگاه خود آموخت و آنگاه راهی مشهد شد و از محضر استادان ادبِ حوزهٔ خراسان، همچون ادیب نیشابوری و ادیب پیشاوری بهره برد. حدود سال ۱۳۰۰ عازم تهران شد و تحصیلات خود را در مدرسهٔ سپهسالار ادامه داد و چندی حجرهای در مسجد سپهسالار داشت. در جوانی در همان مدرسه به تدریس پرداخت و چندی بعد در سال ۱۳۰۵ به سِمَت معلمیِ دارالفنون و دارالمعلمین عالی منصوب شد. در سال ۱۳۱۳ به معاونت دانشکدهٔ معقول و منقول (الهیاتِ) دانشگاه تهران منصوب شد.
در سال ۱۳۱۴ هیئت ممیزهٔ دانشگاه تهران، مرکب از نصرالله تقوی، علیاکبر دهخدا و ولیالله نصر، تألیف ارزندهٔ او به نام تحقیق در زندگانی مولانا جلالالدین بلخی را ارزیابی و به او گواهینامهٔ دکتری اعطا کرد. به استناد این گواهینامه در همان سال به سِمَت استادیِ دانشسرای عالی و دانشکدههای ادبیات و معقول و منقولِ دانشگاه تهران منصوب شد. در سال ۱۳۲۳ بر اساس رأی شورای استادان به ریاست دانشکدهٔ معقول و منقول برگزیده شد و تا سال ۱۳۴۶ در این سِمَت باقی بود. از ابتدای تأسیس دورهٔ دکتریِ ادبیات فارسی در دانشگاه تهران تدریس در دورهٔ دکتری را به عهده گرفت و برنامهٔ این دوره را پایهگذاری کرد. فروزانفر استادِ راهنمای جمعی از دانشجویان مبرّز دورهٔ دکتری در دانشکدههای ادبیات و الهیات بود که اغلبِ آنان بعدها استادان برجستهٔ ادب پارسی و مطالعات فرهنگ ایران شدند؛ از جمله: پرویز ناتل خانلری، ذبیحالله صفا، مهدی حمیدی شیرازی، عبدالحسین زرینکوب، غلامحسین یوسفی، محمدامین ریاحی، سید محمد دبیرسیاقی، محمدرضا شفیعی کدکنی، سیمین دانشور، ضیاءالدین سجادی، جلال متینی، سید صادق گوهرین، منوچهر ستوده، منوچهر مرتضوی و بسیاری دیگر.
فروزانفر در سال ۱۳۴۶ از استادی دانشگاه بازنشسته شد، اما همکاری خود را در تدریس در دورهٔ دکتری ادبیات فارسی تا روزهای پایانیِ عمر ادامه داد. در همین زمان، عضویت مجلس سنا را یافت. مدتی نیز ریاست کتابخانهٔ سلطنتی را نیز به عهده گرفت. بدیعالزمان فروزانفر در ۷۳ سالگی درگذشت.
🆔 @bargi_az_tarikh
#برگی_از_تقویم_تاریخ
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
۱۴ شهریور زادروز بدیعالزمان فروزانفر
( زاده ۱۴ شهریور ۱۲۷۶ بُشرویه -- درگذشتهٔ ۱۶ اردیبهشت ۱۳۴۹ تهران ) ادیب و استاد برجستهٔ زبان و ادبیات فارسی
محمدحسین بشرویهای، معروف به بدیعالزمان فروزانفر، فرزند آقا شیخ علی بشرویهای بود. وی مقدمات علوم را در زادگاه خود آموخت و آنگاه راهی مشهد شد و از محضر استادان ادبِ حوزهٔ خراسان، همچون ادیب نیشابوری و ادیب پیشاوری بهره برد. حدود سال ۱۳۰۰ عازم تهران شد و تحصیلات خود را در مدرسهٔ سپهسالار ادامه داد و چندی حجرهای در مسجد سپهسالار داشت. در جوانی در همان مدرسه به تدریس پرداخت و چندی بعد در سال ۱۳۰۵ به سِمَت معلمیِ دارالفنون و دارالمعلمین عالی منصوب شد. در سال ۱۳۱۳ به معاونت دانشکدهٔ معقول و منقول (الهیاتِ) دانشگاه تهران منصوب شد.
در سال ۱۳۱۴ هیئت ممیزهٔ دانشگاه تهران، مرکب از نصرالله تقوی، علیاکبر دهخدا و ولیالله نصر، تألیف ارزندهٔ او به نام تحقیق در زندگانی مولانا جلالالدین بلخی را ارزیابی و به او گواهینامهٔ دکتری اعطا کرد. به استناد این گواهینامه در همان سال به سِمَت استادیِ دانشسرای عالی و دانشکدههای ادبیات و معقول و منقولِ دانشگاه تهران منصوب شد. در سال ۱۳۲۳ بر اساس رأی شورای استادان به ریاست دانشکدهٔ معقول و منقول برگزیده شد و تا سال ۱۳۴۶ در این سِمَت باقی بود. از ابتدای تأسیس دورهٔ دکتریِ ادبیات فارسی در دانشگاه تهران تدریس در دورهٔ دکتری را به عهده گرفت و برنامهٔ این دوره را پایهگذاری کرد. فروزانفر استادِ راهنمای جمعی از دانشجویان مبرّز دورهٔ دکتری در دانشکدههای ادبیات و الهیات بود که اغلبِ آنان بعدها استادان برجستهٔ ادب پارسی و مطالعات فرهنگ ایران شدند؛ از جمله: پرویز ناتل خانلری، ذبیحالله صفا، مهدی حمیدی شیرازی، عبدالحسین زرینکوب، غلامحسین یوسفی، محمدامین ریاحی، سید محمد دبیرسیاقی، محمدرضا شفیعی کدکنی، سیمین دانشور، ضیاءالدین سجادی، جلال متینی، سید صادق گوهرین، منوچهر ستوده، منوچهر مرتضوی و بسیاری دیگر.
فروزانفر در سال ۱۳۴۶ از استادی دانشگاه بازنشسته شد، اما همکاری خود را در تدریس در دورهٔ دکتری ادبیات فارسی تا روزهای پایانیِ عمر ادامه داد. در همین زمان، عضویت مجلس سنا را یافت. مدتی نیز ریاست کتابخانهٔ سلطنتی را نیز به عهده گرفت. بدیعالزمان فروزانفر در ۷۳ سالگی درگذشت.
🆔 @bargi_az_tarikh
#برگی_از_تقویم_تاریخ
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
Forwarded from عکس نگار
☘ ☘ برگی از تقویم تاریخ ☘ ☘
۱۴ امرداد سالروز درگذشت حسین پناهی
( زادهٔ ۶ شهریور ۱۳۳۵ کهگیلویه – درگذشتهٔ ۱۴ امرداد ۱۳۸۳ تهران) شاعر، نویسنده، کارگردان و بازیگر
حسین پناهی پس از اتمام تحصیل در بهبهان به توصیه و خواست پدر برای تحصیل به مدرسهٔ گلپایگانی رفت و بعد از پایان تحصیلات برای ارشاد و راهنمایی مردم به محل زندگیاش بازگشت.
چند ماهی در لباس روحانی بود تا اینکه زنی برای پرسش مسئله ای پیش او رفت و پرسید که فضلهٔ موشی داخل روغن محلی که حاصل چند ماه زحمت و تلاشم بود افتاده است، آیا روغن نجس است؟ حسین با وجود اینکه میدانست روغن نجس است، ولی این را هم می دانست که حاصل چند ماه تلاش این زن روستایی، خرج سه چهار ماه خانواده اش را باید تأمین کند، به زن گفت نه همان فضله و مقداری از اطراف آن را دربیاورد و بریزد دور، روغن دیگر مشکلی ندارد. بعد از این اتفاق بود که با فشارهای اطرافیان نتوانست تحمل کند که در آن لباس باقی بماند و این اقدام به طرد وی از خانواده نیز منجر شد.
پس از آن به تهران آمد و در مدرسهٔ هنری آناهیتا چهار سال درس خواند و دوره بازیگری و نمایشنامهنویسی را گذراند.
وی بازیگری را نخست از مجموعه تلویزیونی محله بهداشت آغاز کرد. سپس چند نمایش تلویزیونی با استفاده از نمایشنامههای خودش ساخت که مدتها در محاق ماند.
با پخش نمایش «دو مرغابی در مه» از تلویزیون که علاوه بر نوشتن و کارگردانی خودش نیز در آن بازی میکرد، خوش درخشید و با پخش نمایشهای تلویزیونی دیگرش طرف توجه مخاطبان خاص قرار گرفت.
نمایشهای دو مرغابی در مه و یک گل و بهار که پناهی آنها را نوشته و کارگردانی کرده بود، بنا به درخواست مردم به دفعات از تلویزیون پخش شد.
در دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰، او یکی از نوآورترین نویسندگان و کارگردانان تلویزیون بود.
به دلیل فیزیک کودکانه و شکننده، نحوه خاص سخن گفتن، سادگی و خلوصی که از رفتارش میبارید و طنز تلخش بازیگر نقشهای خاصی بود.
اما حسین پناهی بیشتر شاعر بود و این شاعرانگی در ذرهذره جانش نفوذ داشت.
نخستین مجموعه شعر او با نام من و نازی در ۱۳۷۶ منتشرشد، این مجموعهٔ شعر تاکنون بیش از ۱۶ بار تجدید چاپ شد و به ۶ زبان زندهٔ دنیا ترجمه شدهاست.
حسین پناهی در ۴۸ سالگی درگذشت و در گورستان شهر سوق (واقع در استان کهگیلویه و بویر احمد) به خاک سپرده شد.
🆔 @bargi_az_tarikh
#برگی_از_تقویم_تاریخ
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
۱۴ امرداد سالروز درگذشت حسین پناهی
( زادهٔ ۶ شهریور ۱۳۳۵ کهگیلویه – درگذشتهٔ ۱۴ امرداد ۱۳۸۳ تهران) شاعر، نویسنده، کارگردان و بازیگر
حسین پناهی پس از اتمام تحصیل در بهبهان به توصیه و خواست پدر برای تحصیل به مدرسهٔ گلپایگانی رفت و بعد از پایان تحصیلات برای ارشاد و راهنمایی مردم به محل زندگیاش بازگشت.
چند ماهی در لباس روحانی بود تا اینکه زنی برای پرسش مسئله ای پیش او رفت و پرسید که فضلهٔ موشی داخل روغن محلی که حاصل چند ماه زحمت و تلاشم بود افتاده است، آیا روغن نجس است؟ حسین با وجود اینکه میدانست روغن نجس است، ولی این را هم می دانست که حاصل چند ماه تلاش این زن روستایی، خرج سه چهار ماه خانواده اش را باید تأمین کند، به زن گفت نه همان فضله و مقداری از اطراف آن را دربیاورد و بریزد دور، روغن دیگر مشکلی ندارد. بعد از این اتفاق بود که با فشارهای اطرافیان نتوانست تحمل کند که در آن لباس باقی بماند و این اقدام به طرد وی از خانواده نیز منجر شد.
پس از آن به تهران آمد و در مدرسهٔ هنری آناهیتا چهار سال درس خواند و دوره بازیگری و نمایشنامهنویسی را گذراند.
وی بازیگری را نخست از مجموعه تلویزیونی محله بهداشت آغاز کرد. سپس چند نمایش تلویزیونی با استفاده از نمایشنامههای خودش ساخت که مدتها در محاق ماند.
با پخش نمایش «دو مرغابی در مه» از تلویزیون که علاوه بر نوشتن و کارگردانی خودش نیز در آن بازی میکرد، خوش درخشید و با پخش نمایشهای تلویزیونی دیگرش طرف توجه مخاطبان خاص قرار گرفت.
نمایشهای دو مرغابی در مه و یک گل و بهار که پناهی آنها را نوشته و کارگردانی کرده بود، بنا به درخواست مردم به دفعات از تلویزیون پخش شد.
در دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰، او یکی از نوآورترین نویسندگان و کارگردانان تلویزیون بود.
به دلیل فیزیک کودکانه و شکننده، نحوه خاص سخن گفتن، سادگی و خلوصی که از رفتارش میبارید و طنز تلخش بازیگر نقشهای خاصی بود.
اما حسین پناهی بیشتر شاعر بود و این شاعرانگی در ذرهذره جانش نفوذ داشت.
نخستین مجموعه شعر او با نام من و نازی در ۱۳۷۶ منتشرشد، این مجموعهٔ شعر تاکنون بیش از ۱۶ بار تجدید چاپ شد و به ۶ زبان زندهٔ دنیا ترجمه شدهاست.
حسین پناهی در ۴۸ سالگی درگذشت و در گورستان شهر سوق (واقع در استان کهگیلویه و بویر احمد) به خاک سپرده شد.
🆔 @bargi_az_tarikh
#برگی_از_تقویم_تاریخ
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘