Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴از تمام مشرقزمین؛ فردوسی
🔸ما قدر #شاهنامه راغالباً نمیدانیم.
خیال میکنیم همهٔ زبانها وهمهٔ مللِ کرهٔ زمین شاعرانی از تراز فردوسی دارند.
محلی که دانشگاه هاروارد واِمآیتی قرار دارد اکنون مرکز ثقلِ علم کرهٔ زمین است.من در آنجاکه پیاده به دفتر کارم درهاروارد میرفتم، میدیدم از سراسرجهان،توریستها میآیندبرای تماشای نقطهای که هاروارد وامآیتی درفاصلهای نزدیک بههم قرار دارند.
در آنجا،سنگ مرمری هست و روی آن اسم مفاخر بشریت در تاریخ نقل شدهاست.
آنجا افلاطون، ارسطو، هگل، کانت و... را میبینید.
روی آن سنگ از شاعران، هومر، دانته، شکسپیر و از کل مشرقزمین یعنی چین وهندوعرب وایران، فقط یک شاعرنوشته شده است: #فردوسی.
هیچکس دیگری نیست.نه عمرخیام،نه جلالالدین مولوی، نه متنبّی، نه ابوتمّام، نه ابوالعَلای معرّی و نه هیچ شاعری از هند، نههیچ شاعری از چین.
فقط درکنارهومر،دانته وشکسپیرشما آنجا #فردوسی رامیبینید.
همچین شاعری هیچ ملتی ندارد.
خیلی اهمیت دارد که ما این را بدانیم.
ما خیال میکنیم هرملتی حماسه دارد و حماسهاش هم در حد ارزش #شاهنامه است.
محمدرضا شفیعیکدکنی
پایگاه ایران دوستان مازندران
@jolgeshomali
🔸ما قدر #شاهنامه راغالباً نمیدانیم.
خیال میکنیم همهٔ زبانها وهمهٔ مللِ کرهٔ زمین شاعرانی از تراز فردوسی دارند.
محلی که دانشگاه هاروارد واِمآیتی قرار دارد اکنون مرکز ثقلِ علم کرهٔ زمین است.من در آنجاکه پیاده به دفتر کارم درهاروارد میرفتم، میدیدم از سراسرجهان،توریستها میآیندبرای تماشای نقطهای که هاروارد وامآیتی درفاصلهای نزدیک بههم قرار دارند.
در آنجا،سنگ مرمری هست و روی آن اسم مفاخر بشریت در تاریخ نقل شدهاست.
آنجا افلاطون، ارسطو، هگل، کانت و... را میبینید.
روی آن سنگ از شاعران، هومر، دانته، شکسپیر و از کل مشرقزمین یعنی چین وهندوعرب وایران، فقط یک شاعرنوشته شده است: #فردوسی.
هیچکس دیگری نیست.نه عمرخیام،نه جلالالدین مولوی، نه متنبّی، نه ابوتمّام، نه ابوالعَلای معرّی و نه هیچ شاعری از هند، نههیچ شاعری از چین.
فقط درکنارهومر،دانته وشکسپیرشما آنجا #فردوسی رامیبینید.
همچین شاعری هیچ ملتی ندارد.
خیلی اهمیت دارد که ما این را بدانیم.
ما خیال میکنیم هرملتی حماسه دارد و حماسهاش هم در حد ارزش #شاهنامه است.
محمدرضا شفیعیکدکنی
پایگاه ایران دوستان مازندران
@jolgeshomali
Forwarded from ایران دوستان
.محمدرضاشفیعی کدکنی
من در آکسفورد که بودم، آ نجا در کتابخانهاش، یک فرد انگلیسی که اسمش، همه چیزش انگلیسی بود، عضو کمپانی هند شرقی بود، آمده بود زبان فارسی یاد گرفته بود و به #فارسی شعر میگفت و شعر در سبک هندی!
شماهایی که زبان مادریتان هست، شما که بعضیهایتان فوق لیسانس و دکتر ادبیات فارسی هستید محال است شعر بیدل را بفهمید. بیدل یک منظومۀ بسیار بسیار منسجم و پیچیدهای است که کُدهای هنریش را هر ذهنی نمیتواند دیکُد کند به اصطلاح زبانشناسها؛ و این آدم آمده و به سبک بیدل شعر گفته و چقدر جالب و عالی… آدم باورش نمیشود که اینقدر اینها... [انگلیسیها]
بعد آن وقتی که مسلّط شدند، گفتند: گور بابای زبان فارسی! شما زبان فارسی برایتان خوب نیست. شما بیایید #اُردو را که یک زبان محلّی است، این را بگیرید بزرگش کنید و همین کار را کردند. آنها میدانستند که زبان فارسی #شاهنامه دارد، #مثنوی دارد، #سعدی دارد، #حافظ دارد، #نظامی دارد، میتواند با #شکسپیر کُشتی بگیرد. ولی زبان اردو چیزی ندارد که با شکسپیر کُشتی بگیرد. بعد از مدتی بچّۀ هندی میگوید: گور بابای این زبان اُردو. من که میتوانم شکسپیر بخوانم، چرا این شعرهای ضعیف و این ادبیات چی چی… را بخوانم اصلاً زبانم را انگلیسی میکنم، چنانکه کردند.
ببینید آنهایی که روی زبانهای محلّی ما فشار میآورند که من آقا به لهجۀ کدکنی بهتر است شعر بگویم، او میداند چکار میکند، او میداند که در لهجۀ کدکنی، شاهنامه وجود ندارد، مثنوی وجود ندارد، نظامی وجود ندارد، سعدی [وجود] ندارد. این لهجه وقتی که خیلی هم بزرگ بشود چهار تا داستان کوتاه و دو سه تا شعر بند تنبانی میراثش خواهد شد. آن بچه هم میگوید من فاتحهٔ این را خوندم. من شکسپیر میخوانم یا پوشکین میخوانم. الان شما فکر میکنید روسها چه کار میکنند در آسیای میانه، در سرزمین آسیای میانه روسها الان سیاستشان همین است. هر #قومیت کوچکی را پروبال میدهند. میگویند خلق قزاق و … بگویید گور بابای ادبیات فارسی و سعدی و حافظ. شما بیایید لهجۀ خودتان را موسیقی خودتان را… و ما برایتان کف میزنیم، ما برایتان دپارتمان در مسکو تشکیل میدهیم. مطالعات قوم قزاق و چی و چی… آن بچۀ قزاق مدتی که خواند میگوید این زبان و فرهنگ قزاقی چیزی ندارد. من داستایوفسکی و چخوف و پوشکین میخوانم. لرمانتف میخوانم. فاتحه میخوانم بر زبان و #فرهنگ_ملی خودم. روس میشود.
این نظر من نیست که بگویید من یک شوونیست فارس هستم. زبان فارسی در همه کرۀ زمین با رباعیات #خیام و مثنوی جلالالدین و شاهنامه و سعدی و حافظ و نظامی و … شناخته میشود در همۀ دنیا. شکسپیر با آن نمیتواند کشتی بگیرد. پوشکین با آن نمیتواند کشتی بگیرد. اما با آن لهجۀ محلی که تشویقت میکنند، بعد از مدتی نوۀ تو، نبیرۀ تو، میگوید من روس میشوم، انگلیسی میشوم. شکسپیر میخوانم، لرمنتف میخوانم، پوشکین میخوانم. این را ما هیچ بهش توجه نمیکنیم.
ما نمیخواهیم هیچ زبان محلّیای را خداینکرده… چون این #زبانهای_محلّی پشتوانۀ فرهنگی ما هستند. ما اگر این زبانهای محلّی را حفظ نکنیم، بخش اعظمی از فرهنگ مشترکمان را عملاً نمیفهمیم. ولی این زبان بینالاقوامی که قرنها و قرنها و قرنها همۀ این اقوام درش مساهمت (همکاری و همیاری) دارند… هیچ قومی بر هیچ قوم دیگری تقدم ندارد در ساختن امواج این دریای بزرگ. ما به این باید خیلی بیشتر از اینها اهمیت بدهیم… همین کار الان در آسیانه میانه دارد میشود، سه نسل، چهار نسلِ دیگر بگذرد، بچههای #قزاق و #اُزبک و #تاجیک، #روس هستند (خواهند شد). الان منقطع هستند، با ما هیچ ارتباطی ندارند. پوتین اجازه نمیدهد به اینها که خط نیاکانشان را یاد بگیرند. نمیخواهند گلستان سعدی و بوستان سعدی و نظامی بخوانند، سنگ قبر پدربزرگشان را نمیتوانند بخوانند اینها… [انگلستان] آن شبه قاره هند را هم همینطوری کرد. اول زبان فارسی را از بین برد، بعد گفت: شما اردو بخوانید. اردو چه دارد که با شکسپیر کُشتی بگیرد. خیلی مهم است. ما این را باید بدانیم. این زبان بین الاقوامی ما منحصر در فارسیزبانان نیست همۀ اقوام، مساهمتکنندگان در خلاقیت این فرهنگ و زبان هستند.
🆔https://t.me/irandoustan
من در آکسفورد که بودم، آ نجا در کتابخانهاش، یک فرد انگلیسی که اسمش، همه چیزش انگلیسی بود، عضو کمپانی هند شرقی بود، آمده بود زبان فارسی یاد گرفته بود و به #فارسی شعر میگفت و شعر در سبک هندی!
شماهایی که زبان مادریتان هست، شما که بعضیهایتان فوق لیسانس و دکتر ادبیات فارسی هستید محال است شعر بیدل را بفهمید. بیدل یک منظومۀ بسیار بسیار منسجم و پیچیدهای است که کُدهای هنریش را هر ذهنی نمیتواند دیکُد کند به اصطلاح زبانشناسها؛ و این آدم آمده و به سبک بیدل شعر گفته و چقدر جالب و عالی… آدم باورش نمیشود که اینقدر اینها... [انگلیسیها]
بعد آن وقتی که مسلّط شدند، گفتند: گور بابای زبان فارسی! شما زبان فارسی برایتان خوب نیست. شما بیایید #اُردو را که یک زبان محلّی است، این را بگیرید بزرگش کنید و همین کار را کردند. آنها میدانستند که زبان فارسی #شاهنامه دارد، #مثنوی دارد، #سعدی دارد، #حافظ دارد، #نظامی دارد، میتواند با #شکسپیر کُشتی بگیرد. ولی زبان اردو چیزی ندارد که با شکسپیر کُشتی بگیرد. بعد از مدتی بچّۀ هندی میگوید: گور بابای این زبان اُردو. من که میتوانم شکسپیر بخوانم، چرا این شعرهای ضعیف و این ادبیات چی چی… را بخوانم اصلاً زبانم را انگلیسی میکنم، چنانکه کردند.
ببینید آنهایی که روی زبانهای محلّی ما فشار میآورند که من آقا به لهجۀ کدکنی بهتر است شعر بگویم، او میداند چکار میکند، او میداند که در لهجۀ کدکنی، شاهنامه وجود ندارد، مثنوی وجود ندارد، نظامی وجود ندارد، سعدی [وجود] ندارد. این لهجه وقتی که خیلی هم بزرگ بشود چهار تا داستان کوتاه و دو سه تا شعر بند تنبانی میراثش خواهد شد. آن بچه هم میگوید من فاتحهٔ این را خوندم. من شکسپیر میخوانم یا پوشکین میخوانم. الان شما فکر میکنید روسها چه کار میکنند در آسیای میانه، در سرزمین آسیای میانه روسها الان سیاستشان همین است. هر #قومیت کوچکی را پروبال میدهند. میگویند خلق قزاق و … بگویید گور بابای ادبیات فارسی و سعدی و حافظ. شما بیایید لهجۀ خودتان را موسیقی خودتان را… و ما برایتان کف میزنیم، ما برایتان دپارتمان در مسکو تشکیل میدهیم. مطالعات قوم قزاق و چی و چی… آن بچۀ قزاق مدتی که خواند میگوید این زبان و فرهنگ قزاقی چیزی ندارد. من داستایوفسکی و چخوف و پوشکین میخوانم. لرمانتف میخوانم. فاتحه میخوانم بر زبان و #فرهنگ_ملی خودم. روس میشود.
این نظر من نیست که بگویید من یک شوونیست فارس هستم. زبان فارسی در همه کرۀ زمین با رباعیات #خیام و مثنوی جلالالدین و شاهنامه و سعدی و حافظ و نظامی و … شناخته میشود در همۀ دنیا. شکسپیر با آن نمیتواند کشتی بگیرد. پوشکین با آن نمیتواند کشتی بگیرد. اما با آن لهجۀ محلی که تشویقت میکنند، بعد از مدتی نوۀ تو، نبیرۀ تو، میگوید من روس میشوم، انگلیسی میشوم. شکسپیر میخوانم، لرمنتف میخوانم، پوشکین میخوانم. این را ما هیچ بهش توجه نمیکنیم.
ما نمیخواهیم هیچ زبان محلّیای را خداینکرده… چون این #زبانهای_محلّی پشتوانۀ فرهنگی ما هستند. ما اگر این زبانهای محلّی را حفظ نکنیم، بخش اعظمی از فرهنگ مشترکمان را عملاً نمیفهمیم. ولی این زبان بینالاقوامی که قرنها و قرنها و قرنها همۀ این اقوام درش مساهمت (همکاری و همیاری) دارند… هیچ قومی بر هیچ قوم دیگری تقدم ندارد در ساختن امواج این دریای بزرگ. ما به این باید خیلی بیشتر از اینها اهمیت بدهیم… همین کار الان در آسیانه میانه دارد میشود، سه نسل، چهار نسلِ دیگر بگذرد، بچههای #قزاق و #اُزبک و #تاجیک، #روس هستند (خواهند شد). الان منقطع هستند، با ما هیچ ارتباطی ندارند. پوتین اجازه نمیدهد به اینها که خط نیاکانشان را یاد بگیرند. نمیخواهند گلستان سعدی و بوستان سعدی و نظامی بخوانند، سنگ قبر پدربزرگشان را نمیتوانند بخوانند اینها… [انگلستان] آن شبه قاره هند را هم همینطوری کرد. اول زبان فارسی را از بین برد، بعد گفت: شما اردو بخوانید. اردو چه دارد که با شکسپیر کُشتی بگیرد. خیلی مهم است. ما این را باید بدانیم. این زبان بین الاقوامی ما منحصر در فارسیزبانان نیست همۀ اقوام، مساهمتکنندگان در خلاقیت این فرهنگ و زبان هستند.
🆔https://t.me/irandoustan
Telegram
ایران دوستان
لینک عضویت در ایران دوستان 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAErxecvi2a1-p8l7WA
https://t.me/joinchat/AAAAAErxecvi2a1-p8l7WA
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
آذربایجان و هویتِ ملّی
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
▪️آذربایجان همیشه و در طول تاریخ، یعنی پیش و پس از اسلام بدون استثنا یکی از بخشهای مهم و اصلی و اساسی ایران بوده است. این را هم کتیبههای پیش از اسلام و بهویژه دورۀ ساسانیان به ما میگوید و هم متون تاریخی.
آذربایجان همیشه جزء واحد جغرافیاییای بهنام ایران بوده است. حالا اگر تاریخ، دین و آداب و رسوم را در نظر بگیریم، با تفاوتهای مختصری که ویژگی هر منطقه است، در آذربایجان هم همان بوده که در سایر مناطق ایران. نوروز بهعنوان یک جشن ایرانی همواره در آذربایجان بوده، دین اسلام و تشیع و در مقاطعی تسنن در آذربایجان بوده.
حالا بگذارید رابطۀ آذربایجان و شاهنامه را عرض کنم.
در سالهای اخیر برخی از بزرگوارانی که در مطبوعات قلم میزنند و بسیار هم برای من قابل احترام هستند و برخی از آنها هم دوستان قدیمی بنده هستند، از تعبیر هویتطلب و هویتطلبی در آذربایجان حرف میزنند. باید عرض کنم مسئلۀ شخصی و احساسی نیست و ما داریم یک بحث علمی میکنیم و از این منظر باید عرض کنم که بخشی از هویّت ما آذربایجانیان در شاهنامۀ فردوسی است، بیهیچ تردیدی. تکرار میکنم عرض بنده یک صحبت علمی است و نه احساسی. ممکن است این گزارۀ من را برخی نپسندند، من برای آن عقیدۀ شخصی احترام قائلم اما پسند و ناپسند و سلیقۀ شخصی، به هیچ وجه در مسلّمات و واقعیات تأثیری نخواهد داشت. ما براساس اسناد صحبت میکنیم. چرا بنده میگویم بخشی از هویت آذربایجان؟ برای اینکه متن شاهنامه را اگر ملاحظه فرمایید آذربایجان دقیقاً با همین جغرافیای امروز بهعنوان «آذرآبادگان» در شاهنامه آمده و به بخشهایی از آن هم مثل دریاچۀ چیچست یا دریاچۀ ارومیه، آذرگشسب یا اردبیل اشاره شده و البته بسیار هم با تقدیس و احترام. آذربایجان در شاهنامه پایتخت معنوی و دوم ایران است و جایگاه بسیار مقدسی دارد و همچنین از نظر داستانی هم بسیار مهم است.
فردوسی به صراحت از زبان رستم با صفت آذری از آذربایجانیان حرف زده. آذری یعنی اهل آذربایجان و این واژه هیچ گونه دلالت نژادی ندارد. از من میپرسند شما آذری هستی؟ میگویم اگر منظورتان این است که بنده آذربایجانی هستم بله ولی اگر میخواهید بگویید من نژاد دیگری دارم خیر. همۀ ما آذربایجانیان ایرانی هستیم. به هرحال رستم فرخزاد وقتی اعراب به ایران حمله میکنند به برادرش میگوید خانواده و اموال را بردار و به آذربایجان ببر که محل امنی است:
«همی تاز تا آذرآبادگان
به جای بزرگان و آزادگان»
من از دوستانی که به شاهنامه نقد دارند و من برای آنها بسیار احترام قائلم میخواهم فقط به همین بیت فکر کنند.
دکتر سجاد آیدِنلو
روزنامهٔ ایران، چهارشنبه، ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
مطالب این رسانه را دربارهٔ شاهنامه، کتابِ ملّی ایرانیان، با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
#شاهنامه
ـــــــــــــــــــــــ
آذربایجان و هویتِ ملّی
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
▪️آذربایجان همیشه و در طول تاریخ، یعنی پیش و پس از اسلام بدون استثنا یکی از بخشهای مهم و اصلی و اساسی ایران بوده است. این را هم کتیبههای پیش از اسلام و بهویژه دورۀ ساسانیان به ما میگوید و هم متون تاریخی.
آذربایجان همیشه جزء واحد جغرافیاییای بهنام ایران بوده است. حالا اگر تاریخ، دین و آداب و رسوم را در نظر بگیریم، با تفاوتهای مختصری که ویژگی هر منطقه است، در آذربایجان هم همان بوده که در سایر مناطق ایران. نوروز بهعنوان یک جشن ایرانی همواره در آذربایجان بوده، دین اسلام و تشیع و در مقاطعی تسنن در آذربایجان بوده.
حالا بگذارید رابطۀ آذربایجان و شاهنامه را عرض کنم.
در سالهای اخیر برخی از بزرگوارانی که در مطبوعات قلم میزنند و بسیار هم برای من قابل احترام هستند و برخی از آنها هم دوستان قدیمی بنده هستند، از تعبیر هویتطلب و هویتطلبی در آذربایجان حرف میزنند. باید عرض کنم مسئلۀ شخصی و احساسی نیست و ما داریم یک بحث علمی میکنیم و از این منظر باید عرض کنم که بخشی از هویّت ما آذربایجانیان در شاهنامۀ فردوسی است، بیهیچ تردیدی. تکرار میکنم عرض بنده یک صحبت علمی است و نه احساسی. ممکن است این گزارۀ من را برخی نپسندند، من برای آن عقیدۀ شخصی احترام قائلم اما پسند و ناپسند و سلیقۀ شخصی، به هیچ وجه در مسلّمات و واقعیات تأثیری نخواهد داشت. ما براساس اسناد صحبت میکنیم. چرا بنده میگویم بخشی از هویت آذربایجان؟ برای اینکه متن شاهنامه را اگر ملاحظه فرمایید آذربایجان دقیقاً با همین جغرافیای امروز بهعنوان «آذرآبادگان» در شاهنامه آمده و به بخشهایی از آن هم مثل دریاچۀ چیچست یا دریاچۀ ارومیه، آذرگشسب یا اردبیل اشاره شده و البته بسیار هم با تقدیس و احترام. آذربایجان در شاهنامه پایتخت معنوی و دوم ایران است و جایگاه بسیار مقدسی دارد و همچنین از نظر داستانی هم بسیار مهم است.
فردوسی به صراحت از زبان رستم با صفت آذری از آذربایجانیان حرف زده. آذری یعنی اهل آذربایجان و این واژه هیچ گونه دلالت نژادی ندارد. از من میپرسند شما آذری هستی؟ میگویم اگر منظورتان این است که بنده آذربایجانی هستم بله ولی اگر میخواهید بگویید من نژاد دیگری دارم خیر. همۀ ما آذربایجانیان ایرانی هستیم. به هرحال رستم فرخزاد وقتی اعراب به ایران حمله میکنند به برادرش میگوید خانواده و اموال را بردار و به آذربایجان ببر که محل امنی است:
«همی تاز تا آذرآبادگان
به جای بزرگان و آزادگان»
من از دوستانی که به شاهنامه نقد دارند و من برای آنها بسیار احترام قائلم میخواهم فقط به همین بیت فکر کنند.
دکتر سجاد آیدِنلو
روزنامهٔ ایران، چهارشنبه، ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
مطالب این رسانه را دربارهٔ شاهنامه، کتابِ ملّی ایرانیان، با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
#شاهنامه
Forwarded from جامعهشناسی گروههای اجتماعی (F Nazari)
#یاد_مفاخر
۲۵ اردیبهشت، روز بزرگداشت #فردوسی
🌿بگیر این سیهگیسو از یک سُواَم
زِ بَهرِ تو باید همی گیسوام
🔶برآمد سیهچشمِ گُلرخ به بام
چو سروِ سَهی، بر سرش ماهِ تام
چو از دور دستان سام سوار
پدید آمد آن دختر نامدار
دو بیجاده بگشاد و آواز داد
که شاد آمدی، ای جوانمرد شاد
چُنین داد پاسخ که ای ماهچهر
دُرودَت زِ من؛ آفرین از سپهر
چه مایه شَبان دیده اندر سماک
خروشان بُدَم پیشِ یزدانِ پاک
همی خواستم تا خدایِ جهان
نماید مرا رویت اندر نهان
کنون شاد گشتم به آواز تو
بدین خوبْگفتارِ با نازِ تو
یکی چارهٔ راهِ دیدار جوی
چه پُرسی، تو بر باره و من به کوی؟
پَریروی گفتِ سپهبَد شنود؛
زِ سَر، شَعرِ گُلنار بگشاد زود
«بگیر این سیهگیسو از یک سُواَم
زِ بَهرِ تو باید همی گیسوام.»
نگه کرد زال اندر آن ماهروی
شگفتی بمانْد، اندران روی و موی...
📖شاهنامهٔ فردوسی، پادشاهی منوچهر
بر اساس چاپ مسکو
🖍️به کوشش دکتر سعید حمیدیان
✏️تصویرگر: فیروزه ایمانی
سَماک: نام ستارهای و آن منزل چهاردهم قمر است.
شَعر: موی
#شاهنامه
#فردوسی
#زال_و_رودابه
https://t.me/shafiei_kadkani
https://t.me/Sociologyofsocialgroups
۲۵ اردیبهشت، روز بزرگداشت #فردوسی
🌿بگیر این سیهگیسو از یک سُواَم
زِ بَهرِ تو باید همی گیسوام
🔶برآمد سیهچشمِ گُلرخ به بام
چو سروِ سَهی، بر سرش ماهِ تام
چو از دور دستان سام سوار
پدید آمد آن دختر نامدار
دو بیجاده بگشاد و آواز داد
که شاد آمدی، ای جوانمرد شاد
چُنین داد پاسخ که ای ماهچهر
دُرودَت زِ من؛ آفرین از سپهر
چه مایه شَبان دیده اندر سماک
خروشان بُدَم پیشِ یزدانِ پاک
همی خواستم تا خدایِ جهان
نماید مرا رویت اندر نهان
کنون شاد گشتم به آواز تو
بدین خوبْگفتارِ با نازِ تو
یکی چارهٔ راهِ دیدار جوی
چه پُرسی، تو بر باره و من به کوی؟
پَریروی گفتِ سپهبَد شنود؛
زِ سَر، شَعرِ گُلنار بگشاد زود
«بگیر این سیهگیسو از یک سُواَم
زِ بَهرِ تو باید همی گیسوام.»
نگه کرد زال اندر آن ماهروی
شگفتی بمانْد، اندران روی و موی...
📖شاهنامهٔ فردوسی، پادشاهی منوچهر
بر اساس چاپ مسکو
🖍️به کوشش دکتر سعید حمیدیان
✏️تصویرگر: فیروزه ایمانی
سَماک: نام ستارهای و آن منزل چهاردهم قمر است.
شَعر: موی
#شاهنامه
#فردوسی
#زال_و_رودابه
https://t.me/shafiei_kadkani
https://t.me/Sociologyofsocialgroups
Forwarded from پایگاه ایران دوستان مازندران
دری تاریخی از یک خانواده #ایرُنی در جمهوری #اوستیا_آلانیا در منطقه #قفقاز_روسیه
مردم #اوستیا نام قوم خود را #ایرُن و یا #آلان و سرزمین خود را #ایرستون یا #آلانیا مینامند.
#آلانها یک قوم #آریایی هستند و نام #آلان را در #اروپا_آسیا و #آفریقا (کاتالانیا، آلن سو، آلن، ...) برگرفته از کلمۀ #آریایی میدانند
در #شاهنامه بارها به قوم #آلان پرداخته شده و در #ایرانِ امروزی نیز چند روستا به نام #آلان وجود دارد،
به گفتۀ مدیر موزۀ دانشگاهِ #اوستیا، خانواده های #آلانی، نشانه های خانوادگی خود را بر روی درب خانۀ یکدیگر حک میکردند تا ضمن بیان وابستگیهای قومی و منطقه ای، بتوانند برای ایجاد امنیت و حفاظت در برابر یورشها وغارتها، قدرت و ارتباطات خود را نشان دهند.
#مرتضی_رضوانفر
پژوهشگاه میراث فرهنگی
از کانال کتیبه با ویرایش
پایگاه ایران دوستان مازندران
@jolgeshomali
مردم #اوستیا نام قوم خود را #ایرُن و یا #آلان و سرزمین خود را #ایرستون یا #آلانیا مینامند.
#آلانها یک قوم #آریایی هستند و نام #آلان را در #اروپا_آسیا و #آفریقا (کاتالانیا، آلن سو، آلن، ...) برگرفته از کلمۀ #آریایی میدانند
در #شاهنامه بارها به قوم #آلان پرداخته شده و در #ایرانِ امروزی نیز چند روستا به نام #آلان وجود دارد،
به گفتۀ مدیر موزۀ دانشگاهِ #اوستیا، خانواده های #آلانی، نشانه های خانوادگی خود را بر روی درب خانۀ یکدیگر حک میکردند تا ضمن بیان وابستگیهای قومی و منطقه ای، بتوانند برای ایجاد امنیت و حفاظت در برابر یورشها وغارتها، قدرت و ارتباطات خود را نشان دهند.
#مرتضی_رضوانفر
پژوهشگاه میراث فرهنگی
از کانال کتیبه با ویرایش
پایگاه ایران دوستان مازندران
@jolgeshomali
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴ایران ،شاهنامه و فردوسی
🔸 درک ارزش #شاهنامه و کار #فردوسی
از زبان دکتر #علیرضا_قیامتی
استاد ادبیات و زبان فارسی دانشگاه فرهنگیان مشهد/انجمن زبان فارسی
پایگاه ایران دوستان مازندران
@jolgeshomali
🔸 درک ارزش #شاهنامه و کار #فردوسی
از زبان دکتر #علیرضا_قیامتی
استاد ادبیات و زبان فارسی دانشگاه فرهنگیان مشهد/انجمن زبان فارسی
پایگاه ایران دوستان مازندران
@jolgeshomali
Forwarded from هشتمین آوای کاوه
محمد اسلامی ندوشن:
شاهنامه کتاب واقع بینی است
شاهنامه فردوسی، بیش از هر کتاب دیگر در زبان پارسی، سرگذشت روح مردم باستانی ایران را در خود بازتاب داده است.بنابراین می توانیم از او گواهی های بگیریم که ایرانی چگونه بوده است و از زندگی چه می خواسته است. شاهنامه کتاب واقع بینی است، انسان را از موضع خاکی خود بر نمی کند، آسمان جای خود را دارد و زمین جای خود را؛هر چه هست و نیست باید در همین زمین عاید آدمی شود.
#شاهنامه
#اسلامی_ندوشن
#ایران
@Avayekaveh
شاهنامه کتاب واقع بینی است
شاهنامه فردوسی، بیش از هر کتاب دیگر در زبان پارسی، سرگذشت روح مردم باستانی ایران را در خود بازتاب داده است.بنابراین می توانیم از او گواهی های بگیریم که ایرانی چگونه بوده است و از زندگی چه می خواسته است. شاهنامه کتاب واقع بینی است، انسان را از موضع خاکی خود بر نمی کند، آسمان جای خود را دارد و زمین جای خود را؛هر چه هست و نیست باید در همین زمین عاید آدمی شود.
#شاهنامه
#اسلامی_ندوشن
#ایران
@Avayekaveh
Forwarded from مجله خبری دانشمند📡
به مناسبت #جشن_مهرگان داستان ضحاک رو باهم مرور کنیم
به روایت #فردوسی،
۱۶ مهر روز کشته شدن ضحاک است
ضحاک عرب است ولی بر ایران زمین سلطهدارد ، چه رویای عجیبی است این کابوس فردوسی .
شیطان در هیأت یک آشپز به استخدام دربار درمیآید و برای نخستینبار به ضحاک گوشت میخوراند .
طعم پرندگان بریان به مذاق ضحاک خوش میآید و تصمیم به تشویق آشپز جدید میگیرد .
ضحاک ، آشپز را بهحضور میطلبد و از او تمجید میکند و بهاو میگوید چه دستمزدی برای این غذای لذیذ طلبمیکند ، آشپز که همان شیطان است میگوید بوسه بر شانههای شاه بهترین پاداش برای من است .
شاه از این تملق خوشش میآید و اجازه بوسه میدهد !
روز بعد شانههای شاه زخم میشود و پس از مدتی زخمها باز میشوند و دو مار سیاه از زخمها بیرونمیآیند ، مارها تمایلدارند از گوشهای ضحاک بهداخل روند و مغز سر او را بخورند !
شیطان اینبار به هیأت حکیم ظاهر میشود و میگوید تنها راه بقای شاه این است که هر روز دو جوان را قربانیکند و مغز سر آنان را به مارها بدهد تا سیر شوند و اشتهایی برای خوردن مغز شاه نداشتهباشند !
هر روز دو پسر جوان ایرانی به قید قرعه دستگیر میشوند و به آشپزخانه دربار آورده میشوند ، ظاهرا عدالت برقرار است و بهکسی ظلمنمیشود .
ولی روزانه مغز سر دو جوان ، غذای مارها می شود ، باشد که مغز شاه سالم بماند .
قیمت مغز شاه سالانه بیش از هفتصد مغز جوان است!
هیچکس جرأت مقاومت ندارد و ایرانیان کماکان دچار این گفتمان هستند که :
بگذار همسایه فریاد بزند ، چرا من ؟؟
و خشنودی هر خانواده ایرانی ایناست که امروز نوبت جوان آنها نشدهاست
به اصطلاح از ستون به ستون فرج است!
«ارمایل» و «گرمایل» که ادارهکننده آشپزخانه دربار هستند تصمیم به اقدام میگیرند ،
البته نه اقدامی رادیکال بلکه اقدامی میاندارانه
آنها فکر میکنند که اگر هر روز یک جوان را قربانیکنند و مغز سر آن جوان را با مغز سر یک گوسفند مخلوط کنند ، مارها تغییر طعم مغز را متوجه نمیشوند و با اینحساب آنها میتوانند در طول یک سال ، سیصد و شصت و پنج جوان را نجاتدهند!
نکته #جالب #حکایت اینجاست که مارها «مغز» میخواهند ، مغز !
نه قلب ، نه جگر ، نه ران ، نه دست ، فقط مغز!
هرکس که مغز ندارد خوشبگذراند ، مارها فقط مغز طلبمیکنند .
اقدام میان دارانه دو آشپز جواب میدهد ! مارها طعم مغز مخلوط را تشخیص نمیدهند و هر روز از دو جوان که به آشپزخانه سلطنتی سپرده میشوند یکی آزاد میشود !
ارمایل و گرمایل خشنودند که درسال ۳۶۵ نفر را نجات دادهاند ،
در این کارشان نیمه پر لیوان را میبینند
ارمایل و گرمایل هر روز یک جوان را آزاد میکنند و بهاو میگویند سر به بیابان بگذارد و در شهرها آفتابی نشود که اگر معلوم شود او از آشپزخانه حکومتی گریخته ، هم او خوراک مارها میشود و هم سر ارمایل و گرمایل...
« #کاوه_آهنگر » آهنگر بود
و سه جوانش خوراک مارهای حکومتی شدهبودند ،
کاوه رادیکال بود ، اگر ارمایل و گرمایل هم سهجوان داده بودند شاید رادیکال شده بودند .
#ضحاک_ماردوش تصمیم میگیرد
از رعایا نامهای بگیرد مبنی بر اینکه سلطانی دادگر است !!!
رعایا اطاعت میکنند و به صف میایستند تا طوماری را امضاکنند بهنفع دادگری #ضحاک !!!
در صف میایستند و امضاء میکنند ، در صف میایستند و ....
تا نوبت به کاوه میرسد ،
او امضا نمیکند،
طومار را پارهمیکند ،
و فریاد میزند که تو دادگری ؟؟؟!!!
تو بیدادگری...
کاوه نمیترسد!
فریاد کاوه ، ضحاک و درباریان را وحشتزده میکند
و این فریاد دلیرانه شمارش معکوس سقوط ضحاک است.
کاوه آهنگر پیشبند چرمی که هنگام کار بر تن میپوشید را بر سر نیزه میکند
و این پرچم نماد قیامش میشود،
#درفش_کاویانی.
با پیوستن جوانان آزاد شده از مسلخ ضحاک به کاوه آهنگر ،
قیام علیه ضحاک آغاز میشود...
و سرانجام ضحاک بدست #فریدون اسیر میشود
در شاهنامه آمده است که هنگامی که فریدون می خواهد ضحاک را بکشد،
سروش(پیک آسمانی) پدیدار می شود
و با گفتن رازی در گوش فریدون،
از او می خواست که دست از کشتن ضحاک بکشد:
«همان گه بیامد خجسته سروش به چربی یکی راز گفتش به گوش؛
که این بسته را تا دماوند ببر همچنین تازنان بی گروه».
سروش می گوید که زمان کشته شدن ضحاک فرار نرسیده است و سرنوشت او در این زمان نیست.
فریدون نیز ضحاک را به کوه دماوند می برد و در آنجا به بند می کشد.
تا وقتی که زمان آن فرار رسد و به دست گرشاسب کشته شود
#داستان #شاهنامه
#جشن #مهرگان خجسته باد
📡https://t.me/srstaj
Majaleh khabari danshmand
به روایت #فردوسی،
۱۶ مهر روز کشته شدن ضحاک است
ضحاک عرب است ولی بر ایران زمین سلطهدارد ، چه رویای عجیبی است این کابوس فردوسی .
شیطان در هیأت یک آشپز به استخدام دربار درمیآید و برای نخستینبار به ضحاک گوشت میخوراند .
طعم پرندگان بریان به مذاق ضحاک خوش میآید و تصمیم به تشویق آشپز جدید میگیرد .
ضحاک ، آشپز را بهحضور میطلبد و از او تمجید میکند و بهاو میگوید چه دستمزدی برای این غذای لذیذ طلبمیکند ، آشپز که همان شیطان است میگوید بوسه بر شانههای شاه بهترین پاداش برای من است .
شاه از این تملق خوشش میآید و اجازه بوسه میدهد !
روز بعد شانههای شاه زخم میشود و پس از مدتی زخمها باز میشوند و دو مار سیاه از زخمها بیرونمیآیند ، مارها تمایلدارند از گوشهای ضحاک بهداخل روند و مغز سر او را بخورند !
شیطان اینبار به هیأت حکیم ظاهر میشود و میگوید تنها راه بقای شاه این است که هر روز دو جوان را قربانیکند و مغز سر آنان را به مارها بدهد تا سیر شوند و اشتهایی برای خوردن مغز شاه نداشتهباشند !
هر روز دو پسر جوان ایرانی به قید قرعه دستگیر میشوند و به آشپزخانه دربار آورده میشوند ، ظاهرا عدالت برقرار است و بهکسی ظلمنمیشود .
ولی روزانه مغز سر دو جوان ، غذای مارها می شود ، باشد که مغز شاه سالم بماند .
قیمت مغز شاه سالانه بیش از هفتصد مغز جوان است!
هیچکس جرأت مقاومت ندارد و ایرانیان کماکان دچار این گفتمان هستند که :
بگذار همسایه فریاد بزند ، چرا من ؟؟
و خشنودی هر خانواده ایرانی ایناست که امروز نوبت جوان آنها نشدهاست
به اصطلاح از ستون به ستون فرج است!
«ارمایل» و «گرمایل» که ادارهکننده آشپزخانه دربار هستند تصمیم به اقدام میگیرند ،
البته نه اقدامی رادیکال بلکه اقدامی میاندارانه
آنها فکر میکنند که اگر هر روز یک جوان را قربانیکنند و مغز سر آن جوان را با مغز سر یک گوسفند مخلوط کنند ، مارها تغییر طعم مغز را متوجه نمیشوند و با اینحساب آنها میتوانند در طول یک سال ، سیصد و شصت و پنج جوان را نجاتدهند!
نکته #جالب #حکایت اینجاست که مارها «مغز» میخواهند ، مغز !
نه قلب ، نه جگر ، نه ران ، نه دست ، فقط مغز!
هرکس که مغز ندارد خوشبگذراند ، مارها فقط مغز طلبمیکنند .
اقدام میان دارانه دو آشپز جواب میدهد ! مارها طعم مغز مخلوط را تشخیص نمیدهند و هر روز از دو جوان که به آشپزخانه سلطنتی سپرده میشوند یکی آزاد میشود !
ارمایل و گرمایل خشنودند که درسال ۳۶۵ نفر را نجات دادهاند ،
در این کارشان نیمه پر لیوان را میبینند
ارمایل و گرمایل هر روز یک جوان را آزاد میکنند و بهاو میگویند سر به بیابان بگذارد و در شهرها آفتابی نشود که اگر معلوم شود او از آشپزخانه حکومتی گریخته ، هم او خوراک مارها میشود و هم سر ارمایل و گرمایل...
« #کاوه_آهنگر » آهنگر بود
و سه جوانش خوراک مارهای حکومتی شدهبودند ،
کاوه رادیکال بود ، اگر ارمایل و گرمایل هم سهجوان داده بودند شاید رادیکال شده بودند .
#ضحاک_ماردوش تصمیم میگیرد
از رعایا نامهای بگیرد مبنی بر اینکه سلطانی دادگر است !!!
رعایا اطاعت میکنند و به صف میایستند تا طوماری را امضاکنند بهنفع دادگری #ضحاک !!!
در صف میایستند و امضاء میکنند ، در صف میایستند و ....
تا نوبت به کاوه میرسد ،
او امضا نمیکند،
طومار را پارهمیکند ،
و فریاد میزند که تو دادگری ؟؟؟!!!
تو بیدادگری...
کاوه نمیترسد!
فریاد کاوه ، ضحاک و درباریان را وحشتزده میکند
و این فریاد دلیرانه شمارش معکوس سقوط ضحاک است.
کاوه آهنگر پیشبند چرمی که هنگام کار بر تن میپوشید را بر سر نیزه میکند
و این پرچم نماد قیامش میشود،
#درفش_کاویانی.
با پیوستن جوانان آزاد شده از مسلخ ضحاک به کاوه آهنگر ،
قیام علیه ضحاک آغاز میشود...
و سرانجام ضحاک بدست #فریدون اسیر میشود
در شاهنامه آمده است که هنگامی که فریدون می خواهد ضحاک را بکشد،
سروش(پیک آسمانی) پدیدار می شود
و با گفتن رازی در گوش فریدون،
از او می خواست که دست از کشتن ضحاک بکشد:
«همان گه بیامد خجسته سروش به چربی یکی راز گفتش به گوش؛
که این بسته را تا دماوند ببر همچنین تازنان بی گروه».
سروش می گوید که زمان کشته شدن ضحاک فرار نرسیده است و سرنوشت او در این زمان نیست.
فریدون نیز ضحاک را به کوه دماوند می برد و در آنجا به بند می کشد.
تا وقتی که زمان آن فرار رسد و به دست گرشاسب کشته شود
#داستان #شاهنامه
#جشن #مهرگان خجسته باد
📡https://t.me/srstaj
Majaleh khabari danshmand
Forwarded from بانوان آریایی ایرانشهریگ Aryan Iranshahrig Women
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بانوان آریایی ایرانشهریگ ♥️ #AryanIranshahrigWomen
بانو شهره ♥️ مربی ورزش باستانی #زورخانه و #ورزش_پهلوانی با دیرینه بیش از2500ساله.
همنورد با #گردآفرید و #پانته_آ و...
به نام خداوند جان و خرد، شما دیر مانید و خرم بوید، به رامش سوی #ورزش خود شوید
هرآنکس که #شهنامهخوانی کند، اگر زن بَوَد؛ پهلوانی کند. #خردمند_فردوسی_پاکزاد
♥️ #شاهنامه_فردوسی نسک( #کتاب) نیست، نسکخانه( #کتابخانه ) است🔥 بزرگترين شاهکار ادبی جهان!
#زن_زندگى_آزادى💚🤍❤️ #مرد_میهن_آبادی
#Firdausi . #ferdowsi . #ShahnamehFerdowsi
@iranshahrigwomen
بانو شهره ♥️ مربی ورزش باستانی #زورخانه و #ورزش_پهلوانی با دیرینه بیش از2500ساله.
همنورد با #گردآفرید و #پانته_آ و...
به نام خداوند جان و خرد، شما دیر مانید و خرم بوید، به رامش سوی #ورزش خود شوید
هرآنکس که #شهنامهخوانی کند، اگر زن بَوَد؛ پهلوانی کند. #خردمند_فردوسی_پاکزاد
♥️ #شاهنامه_فردوسی نسک( #کتاب) نیست، نسکخانه( #کتابخانه ) است🔥 بزرگترين شاهکار ادبی جهان!
#زن_زندگى_آزادى💚🤍❤️ #مرد_میهن_آبادی
#Firdausi . #ferdowsi . #ShahnamehFerdowsi
@iranshahrigwomen