Forwarded from نگاه متفاوت (احمد زیدآبادی)
استعفای آخوندی و وضع مضحک دیگران
نامۀ استعفای عباس آخوندی حاوی نکتهای قابل تأمل است. او در واقع تعهدش به اقتصاد مبتنی بر رقابت آزاد و مخالفتاش با دخالت دولت در اقتصاد را دلیل اصلی استعفای خود ذکر کرده است.
واقعیت این است که نظام اقتصادی در هیچ کشوری از مقولات اجماعی نیست و همواره بر سر آن بین افراد و گروهها و اقشار و طبقات گوناگون بحث و اختلاف وجود دارد. با این حال، در کشورهای دارای نظام سیاسی دمکراتیک، هر حزبی که برنامۀ اقتصادیاش با استقبال اکثریت مردم روبرو شود و در انتخابات به پیروزی برسد؛ از حق قانونی اجرای برنامۀ خود برخوردار میشود و احزاب مخالف هم امکان کارشکنی در کارش ندارند و فقط میتوانند عملکرد آن را نقد کنند. این است که اقتصاد در این کشورها معمولاً از ثبات نسبی برخوردار است.
در کشور ما اما نه حزبی به معنای متعارف آن وجود دارد؛ نه برنامۀ اقتصادی نامزدهای ریاست جمهوری و نمایندگان مجلس روشن و مشخص است و نه هیچ فرد و گروهی این حق را برای دولتها قائل است که برنامۀ اقتصادی خاصی را به اجراء بگذارند. تقریباً توقع همۀ اهل سیاست و اقتصاد این است که دولتها در ادارۀ اقتصاد کشور گوش به فرمان آنها باشند و گرنه برای دستمالی قیصریهای را به آتش می کشند!
با این حساب، نتیجۀ کار اظهرمنالشمس است. برنامۀ مدون و مشخصی شکل نمیگیرد و اگر هم بگیرد، قابلیت اجرا پیدا نمیکند.
متأسفانه ما ایرانیان پنداشتهایم که در این جهان برنامهای اقتصادی وجود دارد که در آنِ واحد میتواند رفاه و رونق و اشتغال و تولید و برابری و همۀ چیزهای خوب دیگر را در اوج خود برای همگان تأمین کند بدون آنکه اصولاً نیاز به تحمل مشقت خاصی باشد. اساساً انقلاب سال 57 بر مبنای همین توهم شکل گرفت و بعد از گذشت 40 سال این توهم همچنان پایدار مانده و سخت گریبانگیر جامعه شده است.
به نقدهای اقتصادی و اجتماعی این روزها توجه کنید! اکثر آنها مبتنی بر همین توهم است! از این روست که هیچ کس تاب هیچ نوع نظام اقتصادی و تحمل تبعات آن را ندارد. در دورهای دخالت دولت در اقتصاد با بهبه و چهچه روبرو میشود و چون آثار زیانبار آن پدیدار شد، سمتِ مقابل آن مقبولیت پیدا میکند و فواید رقابت آزاد و مکانیسم بازار مورد تآکید قرار میگیرد. چون مشکلات این نیز هویدا شد باز همه به سمت خانۀ نخست غش میکنند!
آخر این چه وضع مضحکی است؟ اگر کسی طرفدار دخالت دولت در اقتصاد است باید تبعات آن را هم بپذیرد و به مردم بقبولاند و اگر کسی هم طرفدار اقتصاد آزاد است؛ باید چنین کند. این که نمیشود یک روز حامی این بود و روز دیگر حامی آن و یا همزمان حامی و در عین حال مخالف هر دو!
مسئولان سیاسی که جای خود؛ اغلب منتقدان هم به این بلیه دچارند. یک جو تعهد و مسئولیت نسبت به پذیرش پیامد دیدگاههای اقتصادی خود، در آنها دیده نمیشود و برای جلب نظر عموم مردم یکریز بر کورۀ مطالبات متناقضی میدمند که در هیچ دورهای از تاریخ و در هیچ کجای حغرافیا قابل تحقق نیست!
خوشمزهتر از همه اما مدیرانیاند که گویی هیچ نوع تشخص فکری ندارند و با هر سازی آمادۀ رقصیدناند! اگر یک روز به آنها ابلاغ شود که دخالت دولت در موردی ضروری است؛ می گویند چشم! و اگر روز بعد ابلاغیه آید که غیر ضروری است باز هم واژۀ چاپلوسانۀ "چشم" از زبانشان نمیافتد!
در اینجاست که استعفای آخوندی فارغ از داوری در بارۀ کارنامۀ عملیاش ارزش پیدا میکند؛ همانطور که استعفای روغنی زنجانی در عهد ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی از ریاست سازمان برنامه و بودجه ارزش پیدا کرد. اینها لااقل به باورهای خود سطحی از پایبندی نشان میدهند.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
نامۀ استعفای عباس آخوندی حاوی نکتهای قابل تأمل است. او در واقع تعهدش به اقتصاد مبتنی بر رقابت آزاد و مخالفتاش با دخالت دولت در اقتصاد را دلیل اصلی استعفای خود ذکر کرده است.
واقعیت این است که نظام اقتصادی در هیچ کشوری از مقولات اجماعی نیست و همواره بر سر آن بین افراد و گروهها و اقشار و طبقات گوناگون بحث و اختلاف وجود دارد. با این حال، در کشورهای دارای نظام سیاسی دمکراتیک، هر حزبی که برنامۀ اقتصادیاش با استقبال اکثریت مردم روبرو شود و در انتخابات به پیروزی برسد؛ از حق قانونی اجرای برنامۀ خود برخوردار میشود و احزاب مخالف هم امکان کارشکنی در کارش ندارند و فقط میتوانند عملکرد آن را نقد کنند. این است که اقتصاد در این کشورها معمولاً از ثبات نسبی برخوردار است.
در کشور ما اما نه حزبی به معنای متعارف آن وجود دارد؛ نه برنامۀ اقتصادی نامزدهای ریاست جمهوری و نمایندگان مجلس روشن و مشخص است و نه هیچ فرد و گروهی این حق را برای دولتها قائل است که برنامۀ اقتصادی خاصی را به اجراء بگذارند. تقریباً توقع همۀ اهل سیاست و اقتصاد این است که دولتها در ادارۀ اقتصاد کشور گوش به فرمان آنها باشند و گرنه برای دستمالی قیصریهای را به آتش می کشند!
با این حساب، نتیجۀ کار اظهرمنالشمس است. برنامۀ مدون و مشخصی شکل نمیگیرد و اگر هم بگیرد، قابلیت اجرا پیدا نمیکند.
متأسفانه ما ایرانیان پنداشتهایم که در این جهان برنامهای اقتصادی وجود دارد که در آنِ واحد میتواند رفاه و رونق و اشتغال و تولید و برابری و همۀ چیزهای خوب دیگر را در اوج خود برای همگان تأمین کند بدون آنکه اصولاً نیاز به تحمل مشقت خاصی باشد. اساساً انقلاب سال 57 بر مبنای همین توهم شکل گرفت و بعد از گذشت 40 سال این توهم همچنان پایدار مانده و سخت گریبانگیر جامعه شده است.
به نقدهای اقتصادی و اجتماعی این روزها توجه کنید! اکثر آنها مبتنی بر همین توهم است! از این روست که هیچ کس تاب هیچ نوع نظام اقتصادی و تحمل تبعات آن را ندارد. در دورهای دخالت دولت در اقتصاد با بهبه و چهچه روبرو میشود و چون آثار زیانبار آن پدیدار شد، سمتِ مقابل آن مقبولیت پیدا میکند و فواید رقابت آزاد و مکانیسم بازار مورد تآکید قرار میگیرد. چون مشکلات این نیز هویدا شد باز همه به سمت خانۀ نخست غش میکنند!
آخر این چه وضع مضحکی است؟ اگر کسی طرفدار دخالت دولت در اقتصاد است باید تبعات آن را هم بپذیرد و به مردم بقبولاند و اگر کسی هم طرفدار اقتصاد آزاد است؛ باید چنین کند. این که نمیشود یک روز حامی این بود و روز دیگر حامی آن و یا همزمان حامی و در عین حال مخالف هر دو!
مسئولان سیاسی که جای خود؛ اغلب منتقدان هم به این بلیه دچارند. یک جو تعهد و مسئولیت نسبت به پذیرش پیامد دیدگاههای اقتصادی خود، در آنها دیده نمیشود و برای جلب نظر عموم مردم یکریز بر کورۀ مطالبات متناقضی میدمند که در هیچ دورهای از تاریخ و در هیچ کجای حغرافیا قابل تحقق نیست!
خوشمزهتر از همه اما مدیرانیاند که گویی هیچ نوع تشخص فکری ندارند و با هر سازی آمادۀ رقصیدناند! اگر یک روز به آنها ابلاغ شود که دخالت دولت در موردی ضروری است؛ می گویند چشم! و اگر روز بعد ابلاغیه آید که غیر ضروری است باز هم واژۀ چاپلوسانۀ "چشم" از زبانشان نمیافتد!
در اینجاست که استعفای آخوندی فارغ از داوری در بارۀ کارنامۀ عملیاش ارزش پیدا میکند؛ همانطور که استعفای روغنی زنجانی در عهد ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی از ریاست سازمان برنامه و بودجه ارزش پیدا کرد. اینها لااقل به باورهای خود سطحی از پایبندی نشان میدهند.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
Forwarded from نگاه متفاوت (احمد زیدآبادی)
تعجب از تعجب جهانگیری!
اسحاق جهانگیری معاون اول رئیس جمهور گفته است: "هیچ وقت فکرش را هم نمیکردم که کشور مستقلی مانند هند با تحریمهای آمریکا همراه شود و نفت ایران را نخرد!"
راستش من هم هیچ وقت فکر نمیکردم که درک معاون رئیس جمهور از روابط بینالملل تا این اندازه بسیط باشد!
یعنی آقای جهانگیری نوع بازیگری هند در نظام جهانی را نمیشناسد؟ از سطح روابط تجاری و سیاسی هند و آمریکا خبر ندارد؟ میزان وابستگی هند به نفت کشورهای حوزۀ خلیج فارس از جمله عربستان را نمیداند؟ از دوستی صمیمانۀ نارندرا مودی نخست وزیر هند با بنیامین نتانیاهو همتای اسرائیلی او و روابط نزدیک دو کشور مطلع نیست؟ افزایش گرایشات هندوئیسم افراطی در حزب بهاراتیا جاناتا در دورۀ ریاست جمهوری مودی برایش ناآشناست؟
یعنی همۀ اینها کافی نیست تا هند برای حفظ منافع خاص خود، جمهوری اسلامی را به حال خود رها کند؟
ظاهراً در دستگاه دولت یا چرخش دقیق و صحیح اطلاعات مخدوش و معیوب است و یا دستگاه تحلیلی مجریان و مشاوران از رده خارج است! و یا هر دو! ظاهراً هر دو، زیرا اگر اینگونه نبود، همشهری گرامی من با چنین لحن سوزناکی از پشت کردن هند به دولت ایران این همه تعجب نمیکرد!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
اسحاق جهانگیری معاون اول رئیس جمهور گفته است: "هیچ وقت فکرش را هم نمیکردم که کشور مستقلی مانند هند با تحریمهای آمریکا همراه شود و نفت ایران را نخرد!"
راستش من هم هیچ وقت فکر نمیکردم که درک معاون رئیس جمهور از روابط بینالملل تا این اندازه بسیط باشد!
یعنی آقای جهانگیری نوع بازیگری هند در نظام جهانی را نمیشناسد؟ از سطح روابط تجاری و سیاسی هند و آمریکا خبر ندارد؟ میزان وابستگی هند به نفت کشورهای حوزۀ خلیج فارس از جمله عربستان را نمیداند؟ از دوستی صمیمانۀ نارندرا مودی نخست وزیر هند با بنیامین نتانیاهو همتای اسرائیلی او و روابط نزدیک دو کشور مطلع نیست؟ افزایش گرایشات هندوئیسم افراطی در حزب بهاراتیا جاناتا در دورۀ ریاست جمهوری مودی برایش ناآشناست؟
یعنی همۀ اینها کافی نیست تا هند برای حفظ منافع خاص خود، جمهوری اسلامی را به حال خود رها کند؟
ظاهراً در دستگاه دولت یا چرخش دقیق و صحیح اطلاعات مخدوش و معیوب است و یا دستگاه تحلیلی مجریان و مشاوران از رده خارج است! و یا هر دو! ظاهراً هر دو، زیرا اگر اینگونه نبود، همشهری گرامی من با چنین لحن سوزناکی از پشت کردن هند به دولت ایران این همه تعجب نمیکرد!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
Forwarded from نگاه متفاوت (احمد زیدآبادی)
دیگر برای همیشه بس است!
پیش از این بارها در کلابهاوس توضیح داده بودم که اگر خشم و هیجان بر فضا غالب شود، کمیت امثال من لنگ میشود و حرفهایمان اگر هم سبب ناراحتی و انزجار طرفهای مختلفِ صحنۀ بازی نشود، عمدتاً نادیده گرفته میشود.
در واقع اینک سه نیروست که در صحنۀ بازی حضور دارند. نخست جوانانی که احساس عمیقِ نادیدهانگاری فرهنگی، طردشدگی سیاسی، حاشیهنشینی اقتصادی و در یک کلام، احساس حذف از روند تصمیمگیری و سلب اراده و آزادی خود برای انتخاب نوع زندگی خود میکنند.
من فشارِ ناشی از این تحقیرشدگی و نادیدهانگاری و خشم و طغیان ناشی از آن را با پوست و گوشت و استخوانم لمس میکنم و کمال همدردی را با آن دارم.
سرزمین ملی یعنی جغرافیایی که فرصت برابر برای تک تک شهروندان خود بدون هرگونه تبعیضی فراهم باشد و این مهمترین نکتهای است که نظام حاکم بر کشور ما گویی اصلاً آن را به رسمیت هم نمیشناسد چه رسد به آنکه بدان عمل کند. در واقع، قشر محدودی با عناوینی چون مکتبی، حزباللهی، ارزشی، انقلابی.. تمام نظام تصمیمگیری و مدیریتهای منبعث از آن را در همۀ سطوحش، گونهای ارث ازلی و خدادادی برای خود میداند و تنها معیارِ زندگی عمومی و خصوصی را نیز منحصر به شیوۀ زندگی خود میشناسد و بقیۀ اقشار جامعه را به تقلید از آن شیوه فرا میخواند و یا آنها را کلاً بیگانه به شمار میآورد؛ چنانکه گویی حق و حقوقی از این سرزمین ملی ندارند و هر فریاد اعتراضشان باید خفه شود!
بسیاری از افراد این قشر، چنان در پیلههای ذهنی خود محدود ماندهاند که اصلاً امکان ارتباط ذهنی با دیگر اقشار جامعه را ندارند و برخورداری از مناصب و مکاسب و منزلتهای دولتی نیز به کامشان به قدری شیرین آمده است که حس محرومیت و حذفشدگی دیگر مردم را مطلقاً احساس نمیکنند.
از این افراد چگونه میتوان انتظار همدردی با جوانانی را داشت که از شدت خشم مربوط به محرومیتِ سیاسی و تنگنای اقتصادی و فشار فرهنگی، دست به طغیان زدهاند تا راهی برای مسالمت و صلح و آشتی با آنها بگشایند. از نگاه آنان هرکس شعار نابهنجاری داد "عامل دشمن" است و باید به هر بهایی سر جای خود نشانده شود.
متأسفانه انواع محدودیتهای سیاسی و اجتماعی برای امثال من، امکان تماس و ارتباط با این قشر جوان محذوف را از بین برده است. سالهای سال حتی برای یک بحث و گفتگوی ساده به دانشگاه و دیگر محیطهای جمعی در هیچ نقطهای از این کشور راه نداشتهایم، بنابراین، آنان اصلاً ما را نمیشناسند چه رسد به اینکه بخواهند به نگرانیها و دغدغههایمان در مورد رفتار هدفمند سیاسی یا اجتماعی توجه نشان دهند.
در این بین، بدبختانه نیروی دیگری هم در آن سوی مرزهاست که بخشی از آن، هر نوع اعتراض و حرکت اجتماعی داخلی را به معنای سقوط قریبالوقوع حکومت و آماده شدن فرش قرمز برای پهن شدن زیر پای آنان به قصد بالا رفتن از پلههای قدرت تعبیر میکنند و با چنان حرارتی به تحریک مخاطبان خود مشغول میشوند که پنداری هدف غایی یک کشور، فقط نبودن یک نظام است و میزانِ هزینه و نوع نظم و یا بینظمی پس از آن دیگر کوچکترین ارزشی ندارد.
این افراد چندان در این زمینه بیتاب به نظر میرسند که به زبان بیزبانی مردم به خشم آمده را حتی به جنگ داخلی فرا میخوانند! برای آنها گویی سرنوشت یک کشور باستانی و زندگی 85 میلیون ایرانی مطلقاً اهمیتی ندارد. فقط اصرار دارند که این نظام باید برود؛ حتی اگر میلیونها خون ریخته شود و یا جز خاکستر و ویرانی از این سرزمین به جا نماند.
تصور آنها بر آن است که چون 44 سال پیش یک انقلاب تقریباً سریع در ایران رخ داد، اکنون هم میتواند رخ دهد! به همین راحتی! هر کس هم جز این بگوید و یا دغدغه و نگرانی دیگری را مطرح کند، فوری به "حمایت از رژیم" متهم و در دنیای مجازی ترور شخصیت میشود.
گاهی فکر میکنم جامعۀ ایران برای این دسته افراد همچون صحنۀ نمایش یا فیلمی است که هر چه مهیجتر و خشنتر باشد، آنان را سرگرمتر میکند! ماجرا برای آنان پنداری نوعی تفنن است اما برای ما دراینجا مسئلۀ مرگ و زندگی و سرنوشت یک سرزمین باستانی است. به همین دلیل نیز ما در اینجا برای برداشتن هر گامی مجبور به صدها ساعت فکر و تأمل هستیم اما آنان بیمحابا و پی در پی دستورالعملهای منجر به خونریزی صادر میکنند.
هر خونی که در این سرزمین به خاک ریخته شود، خون سیاوش است. به همان اندازه حرمت دارد. در تاریخ خونبارمان، فرزندان بسیاری از مردم ما در خون خود غلتیدهاند و مادران بسیاری داغدار شدهاند. ادبیات خون و خونریزی را باید از فرهنگ این سرزمین ریشهکن کنیم. دیگر برای همیشه بس است!
بدرود تا درودی دیگر
#احمد_زیدآبادی
#طغیان_خشم_جوانان
#سرزمین_ملی
#خون_سیاوش
#ادبیات_خونریزی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
پیش از این بارها در کلابهاوس توضیح داده بودم که اگر خشم و هیجان بر فضا غالب شود، کمیت امثال من لنگ میشود و حرفهایمان اگر هم سبب ناراحتی و انزجار طرفهای مختلفِ صحنۀ بازی نشود، عمدتاً نادیده گرفته میشود.
در واقع اینک سه نیروست که در صحنۀ بازی حضور دارند. نخست جوانانی که احساس عمیقِ نادیدهانگاری فرهنگی، طردشدگی سیاسی، حاشیهنشینی اقتصادی و در یک کلام، احساس حذف از روند تصمیمگیری و سلب اراده و آزادی خود برای انتخاب نوع زندگی خود میکنند.
من فشارِ ناشی از این تحقیرشدگی و نادیدهانگاری و خشم و طغیان ناشی از آن را با پوست و گوشت و استخوانم لمس میکنم و کمال همدردی را با آن دارم.
سرزمین ملی یعنی جغرافیایی که فرصت برابر برای تک تک شهروندان خود بدون هرگونه تبعیضی فراهم باشد و این مهمترین نکتهای است که نظام حاکم بر کشور ما گویی اصلاً آن را به رسمیت هم نمیشناسد چه رسد به آنکه بدان عمل کند. در واقع، قشر محدودی با عناوینی چون مکتبی، حزباللهی، ارزشی، انقلابی.. تمام نظام تصمیمگیری و مدیریتهای منبعث از آن را در همۀ سطوحش، گونهای ارث ازلی و خدادادی برای خود میداند و تنها معیارِ زندگی عمومی و خصوصی را نیز منحصر به شیوۀ زندگی خود میشناسد و بقیۀ اقشار جامعه را به تقلید از آن شیوه فرا میخواند و یا آنها را کلاً بیگانه به شمار میآورد؛ چنانکه گویی حق و حقوقی از این سرزمین ملی ندارند و هر فریاد اعتراضشان باید خفه شود!
بسیاری از افراد این قشر، چنان در پیلههای ذهنی خود محدود ماندهاند که اصلاً امکان ارتباط ذهنی با دیگر اقشار جامعه را ندارند و برخورداری از مناصب و مکاسب و منزلتهای دولتی نیز به کامشان به قدری شیرین آمده است که حس محرومیت و حذفشدگی دیگر مردم را مطلقاً احساس نمیکنند.
از این افراد چگونه میتوان انتظار همدردی با جوانانی را داشت که از شدت خشم مربوط به محرومیتِ سیاسی و تنگنای اقتصادی و فشار فرهنگی، دست به طغیان زدهاند تا راهی برای مسالمت و صلح و آشتی با آنها بگشایند. از نگاه آنان هرکس شعار نابهنجاری داد "عامل دشمن" است و باید به هر بهایی سر جای خود نشانده شود.
متأسفانه انواع محدودیتهای سیاسی و اجتماعی برای امثال من، امکان تماس و ارتباط با این قشر جوان محذوف را از بین برده است. سالهای سال حتی برای یک بحث و گفتگوی ساده به دانشگاه و دیگر محیطهای جمعی در هیچ نقطهای از این کشور راه نداشتهایم، بنابراین، آنان اصلاً ما را نمیشناسند چه رسد به اینکه بخواهند به نگرانیها و دغدغههایمان در مورد رفتار هدفمند سیاسی یا اجتماعی توجه نشان دهند.
در این بین، بدبختانه نیروی دیگری هم در آن سوی مرزهاست که بخشی از آن، هر نوع اعتراض و حرکت اجتماعی داخلی را به معنای سقوط قریبالوقوع حکومت و آماده شدن فرش قرمز برای پهن شدن زیر پای آنان به قصد بالا رفتن از پلههای قدرت تعبیر میکنند و با چنان حرارتی به تحریک مخاطبان خود مشغول میشوند که پنداری هدف غایی یک کشور، فقط نبودن یک نظام است و میزانِ هزینه و نوع نظم و یا بینظمی پس از آن دیگر کوچکترین ارزشی ندارد.
این افراد چندان در این زمینه بیتاب به نظر میرسند که به زبان بیزبانی مردم به خشم آمده را حتی به جنگ داخلی فرا میخوانند! برای آنها گویی سرنوشت یک کشور باستانی و زندگی 85 میلیون ایرانی مطلقاً اهمیتی ندارد. فقط اصرار دارند که این نظام باید برود؛ حتی اگر میلیونها خون ریخته شود و یا جز خاکستر و ویرانی از این سرزمین به جا نماند.
تصور آنها بر آن است که چون 44 سال پیش یک انقلاب تقریباً سریع در ایران رخ داد، اکنون هم میتواند رخ دهد! به همین راحتی! هر کس هم جز این بگوید و یا دغدغه و نگرانی دیگری را مطرح کند، فوری به "حمایت از رژیم" متهم و در دنیای مجازی ترور شخصیت میشود.
گاهی فکر میکنم جامعۀ ایران برای این دسته افراد همچون صحنۀ نمایش یا فیلمی است که هر چه مهیجتر و خشنتر باشد، آنان را سرگرمتر میکند! ماجرا برای آنان پنداری نوعی تفنن است اما برای ما دراینجا مسئلۀ مرگ و زندگی و سرنوشت یک سرزمین باستانی است. به همین دلیل نیز ما در اینجا برای برداشتن هر گامی مجبور به صدها ساعت فکر و تأمل هستیم اما آنان بیمحابا و پی در پی دستورالعملهای منجر به خونریزی صادر میکنند.
هر خونی که در این سرزمین به خاک ریخته شود، خون سیاوش است. به همان اندازه حرمت دارد. در تاریخ خونبارمان، فرزندان بسیاری از مردم ما در خون خود غلتیدهاند و مادران بسیاری داغدار شدهاند. ادبیات خون و خونریزی را باید از فرهنگ این سرزمین ریشهکن کنیم. دیگر برای همیشه بس است!
بدرود تا درودی دیگر
#احمد_زیدآبادی
#طغیان_خشم_جوانان
#سرزمین_ملی
#خون_سیاوش
#ادبیات_خونریزی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii