Forwarded from هفت اقلیم (سعید معدنی)
اولین خودکشی
در یکی از روستاهای شهرستان ساوجبلاغ
■سعید معدنی
چند هفته قبل فردی ۳۹ ساله در یکی از روستاهای شهرستان ساوجبلاغ استان البرز خود را به دار آویخت و همه اهالی روستا را در بهت فرو برد.
این روستا 120 خانوار و 600 نفر جمعیت دارد، و تا آنجا که پیرمردان و پیرزنان روستا به یاد دارند و یا از اجدادشان شنیده اند، تا به حال در این روستا خودکشی سابقه نداشته و این اولین بار است که این اتفاق می افتد.
این جوان در آستانه میان سالی که دست به خودکشی زد، با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم کرده بود. او و همسالانش همزمان با آغاز جنگ ایران و عراق متولد شدند با جنگ کودکی را پشت سر گذاشتند و تمام عمر سایه شوم تحریم را بر سر خود احساس کردند. هیچگاه داشتن شغل مورد اطمینان و پایدار را تجربه نکردند.
جوان رنج کشیده ما با مشکلاتی برخورد کرد که او را به سوی مرگ رهنمون کرد. او شغل دائمی نداشت و این سالهای آخر بیکار بود گاه با ماشین پرایدش مسافر کشی می کرد و شغل های متعدد کوتاه مدت را تجربه کرد ولی حاصلی نداشت. ازدواج کرد اما متاسفانه فرزند اول بیمار بود هزینه زیادی پای او ریخت اما کودک پنج سالگی فوت کرد، همسرش طلاق گرفت و برای مدتی از زندگی وی خارج شد. اما پس از مدتی مجددا آشتی کردند و زن به خانه شوهر برگشت. فرزند دوم هم بیمار بود هزینه های زیادی صرف او کرد و کودک زنده ماند و اکنون دختری 13 ساله است. تمام زندگی اش را که خانه ای محقر همراه با حیاط بزرگ بود فروخت ، در این میان خریدار هم ناتو از آب درآمد و سرش کلاه گذاشت و قرض و بدهی هایش بالا رفت. همسرش دوباره طلاق گرفت و برای همیشه رفت .حالا او مانده و دختر سیزده ساله بدون خانه، به خانه مادرش برگشت و با او زندگی می کرد. مادری که چند سال پیش همسرش را ازدست داده و مثل بسیاری از زنان روستایی رنج فراوانی کشیده است.
جوان ناکام از زندگی ما با مقداری پول قرضی تعدادی جوجه می خرد تا با بزرگ کردن آنها مرغ ها را بفروشد و بخشی از بدهی هایش رابدهد اما تعدادی از این جوجه ها از بیماری تلف شدند.
صبح یکی از روزهای اواخر مرداد ماه مادر به همراه یکی از فرزندان جهت خرید به شهر می رود و "جوان در فکر خودکشی" با برادرش منزل بودند پس از خوردن صبحانه برادر که از کار شیفت شب آمده بود و خسته بود جهت استراحت به داخل خانه می رود و وی طناب را برمی دارد به باغ می رود،طناب دور گردن انداخته و خود را حلق آویز می کند تا برای همیشه از دنیا و رنج هایش خداحافظی کند. مادر وقتی در حیاط را باز می کند قامت فرزند رشیدش را می بیند که ایستاده. به فرزند همراهش می گوید"ببین پسر رشیدم ایستاده و مراقب جوجه هایش است"! نزدیکتر که می شوند ضجه ها بالا میرود و همسایه ها می آیند و ..... اولین خودکشی در روستا رقم می خورد.
او از خود یادداشتی بجا گذاشته و ضمن شرح برخی نامرادی ها و حلالیت طلبیدن از مادر و دیگر اعضای خانواده، چند سطری را هم به خریدار کلاهبردار زمینش اختصاص داده است و در اینجا غمگنانه نامه یک درمانده تمام می شود.
#سعید_معدنی
جامعه شناسان خود کشی را موضوعی عمدتا" شهری می دانند . اما بروز این اتفاق در روستای 600 نفری زنگ خطری برای مسئولان و تلنگری برای تحلیلگران مسائل اجتماعی است.
اصولا" چهار عامل مهم مانع خودکشی آسیب شناسانه می شود: شغل مناسب،خانواده،حمایت و توجه اعضای جامعه و در نهایت مذهب.
همانطور که گفته شد جوان مورد نظر ما و اغلب همسن هایش در این چهل سال کمتر تجربه شغل مطمئن و دایمی داشته اند. همسرش طلاق گرفته بود، خانواده از پاشیده شده و هزینه زیادی برای سلامتی فرزندان بیمارش صرف کرده بود. در کنار اینها جامعه نیز در غفلت است و دیگر حتی در روستاها هم کمتر به رنج های دیگران توجه می کنند و در این میان کلاهبرداری از راه می رسد و آخرین داشته هایش را نابود می کند.
در نهایت مذهب. دهه هاست دین و اعتقادات مردم ملعبه مشتی ریاکار شده که از مذهب فقط انگشتر عقیق و ریش و تسبیح آمیخته به دورویی را به نمایش میگذارند . اکثر نمایندگان مجلس، مفلس به مجلس رفته و ثروتمند از مجلس خارج می شوند و همگی شان هم در موقع تبلیغات در صف اول نماز جمعه و جماعت قرار دارند. یا وقتی محاکمه اختلاس گران را می بینیم همگی دارای انگشتر عقیق و ریش و تسبیح و بعضا" جای مهر نماز بر پیشانی دارند! بنابراین در ویترین جامعه مذهب ریاکارانه به نمایش گذاشته شده و دیگر همچون گذشته قدرت بازدارندگی از افتادن به گناه و خودکشی را ندارد.
بدین ترتیب همه عوامل فوق دست به دست هم می دهند تا جوان مورد نظر ما مرگ را بر بقا ترجیح دهد و برای اولین بار در یک روستای کوچک در شهرستان ساوجبلاغ استان البرز یک خودکشی اتفاق بیافتد.
۱۲شهریور ۱۳۹۸
@Saeed_Maadani
در یکی از روستاهای شهرستان ساوجبلاغ
■سعید معدنی
چند هفته قبل فردی ۳۹ ساله در یکی از روستاهای شهرستان ساوجبلاغ استان البرز خود را به دار آویخت و همه اهالی روستا را در بهت فرو برد.
این روستا 120 خانوار و 600 نفر جمعیت دارد، و تا آنجا که پیرمردان و پیرزنان روستا به یاد دارند و یا از اجدادشان شنیده اند، تا به حال در این روستا خودکشی سابقه نداشته و این اولین بار است که این اتفاق می افتد.
این جوان در آستانه میان سالی که دست به خودکشی زد، با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم کرده بود. او و همسالانش همزمان با آغاز جنگ ایران و عراق متولد شدند با جنگ کودکی را پشت سر گذاشتند و تمام عمر سایه شوم تحریم را بر سر خود احساس کردند. هیچگاه داشتن شغل مورد اطمینان و پایدار را تجربه نکردند.
جوان رنج کشیده ما با مشکلاتی برخورد کرد که او را به سوی مرگ رهنمون کرد. او شغل دائمی نداشت و این سالهای آخر بیکار بود گاه با ماشین پرایدش مسافر کشی می کرد و شغل های متعدد کوتاه مدت را تجربه کرد ولی حاصلی نداشت. ازدواج کرد اما متاسفانه فرزند اول بیمار بود هزینه زیادی پای او ریخت اما کودک پنج سالگی فوت کرد، همسرش طلاق گرفت و برای مدتی از زندگی وی خارج شد. اما پس از مدتی مجددا آشتی کردند و زن به خانه شوهر برگشت. فرزند دوم هم بیمار بود هزینه های زیادی صرف او کرد و کودک زنده ماند و اکنون دختری 13 ساله است. تمام زندگی اش را که خانه ای محقر همراه با حیاط بزرگ بود فروخت ، در این میان خریدار هم ناتو از آب درآمد و سرش کلاه گذاشت و قرض و بدهی هایش بالا رفت. همسرش دوباره طلاق گرفت و برای همیشه رفت .حالا او مانده و دختر سیزده ساله بدون خانه، به خانه مادرش برگشت و با او زندگی می کرد. مادری که چند سال پیش همسرش را ازدست داده و مثل بسیاری از زنان روستایی رنج فراوانی کشیده است.
جوان ناکام از زندگی ما با مقداری پول قرضی تعدادی جوجه می خرد تا با بزرگ کردن آنها مرغ ها را بفروشد و بخشی از بدهی هایش رابدهد اما تعدادی از این جوجه ها از بیماری تلف شدند.
صبح یکی از روزهای اواخر مرداد ماه مادر به همراه یکی از فرزندان جهت خرید به شهر می رود و "جوان در فکر خودکشی" با برادرش منزل بودند پس از خوردن صبحانه برادر که از کار شیفت شب آمده بود و خسته بود جهت استراحت به داخل خانه می رود و وی طناب را برمی دارد به باغ می رود،طناب دور گردن انداخته و خود را حلق آویز می کند تا برای همیشه از دنیا و رنج هایش خداحافظی کند. مادر وقتی در حیاط را باز می کند قامت فرزند رشیدش را می بیند که ایستاده. به فرزند همراهش می گوید"ببین پسر رشیدم ایستاده و مراقب جوجه هایش است"! نزدیکتر که می شوند ضجه ها بالا میرود و همسایه ها می آیند و ..... اولین خودکشی در روستا رقم می خورد.
او از خود یادداشتی بجا گذاشته و ضمن شرح برخی نامرادی ها و حلالیت طلبیدن از مادر و دیگر اعضای خانواده، چند سطری را هم به خریدار کلاهبردار زمینش اختصاص داده است و در اینجا غمگنانه نامه یک درمانده تمام می شود.
#سعید_معدنی
جامعه شناسان خود کشی را موضوعی عمدتا" شهری می دانند . اما بروز این اتفاق در روستای 600 نفری زنگ خطری برای مسئولان و تلنگری برای تحلیلگران مسائل اجتماعی است.
اصولا" چهار عامل مهم مانع خودکشی آسیب شناسانه می شود: شغل مناسب،خانواده،حمایت و توجه اعضای جامعه و در نهایت مذهب.
همانطور که گفته شد جوان مورد نظر ما و اغلب همسن هایش در این چهل سال کمتر تجربه شغل مطمئن و دایمی داشته اند. همسرش طلاق گرفته بود، خانواده از پاشیده شده و هزینه زیادی برای سلامتی فرزندان بیمارش صرف کرده بود. در کنار اینها جامعه نیز در غفلت است و دیگر حتی در روستاها هم کمتر به رنج های دیگران توجه می کنند و در این میان کلاهبرداری از راه می رسد و آخرین داشته هایش را نابود می کند.
در نهایت مذهب. دهه هاست دین و اعتقادات مردم ملعبه مشتی ریاکار شده که از مذهب فقط انگشتر عقیق و ریش و تسبیح آمیخته به دورویی را به نمایش میگذارند . اکثر نمایندگان مجلس، مفلس به مجلس رفته و ثروتمند از مجلس خارج می شوند و همگی شان هم در موقع تبلیغات در صف اول نماز جمعه و جماعت قرار دارند. یا وقتی محاکمه اختلاس گران را می بینیم همگی دارای انگشتر عقیق و ریش و تسبیح و بعضا" جای مهر نماز بر پیشانی دارند! بنابراین در ویترین جامعه مذهب ریاکارانه به نمایش گذاشته شده و دیگر همچون گذشته قدرت بازدارندگی از افتادن به گناه و خودکشی را ندارد.
بدین ترتیب همه عوامل فوق دست به دست هم می دهند تا جوان مورد نظر ما مرگ را بر بقا ترجیح دهد و برای اولین بار در یک روستای کوچک در شهرستان ساوجبلاغ استان البرز یک خودکشی اتفاق بیافتد.
۱۲شهریور ۱۳۹۸
@Saeed_Maadani
Forwarded from هفت اقلیم (سعید معدنی)
داماد ما و پسرمن!
■سعید معدنی
۱- داماد ما (شوهر خواهرم) در دوره انقلاب ۱۳۵۷ دانشجو بوده و ظاهرا ایشان اعتقادی به مبارزه با رژیم شاه و انقلاب نداشت، ولی دوستان همکلاسی اش اعم از مسلمان، مارکسیست، چریکهای فدایی خلق و مجاهدین خلق و... اعتقاد به مبارزه قهرآمیز و سرنگونی رژیم شاه داشتند اما وی و اندک دانشجویانی بنا به هر دلیلی اعتقادی به مبارزه نداشتند و وقتی بقیه با تهیه کوکتل مولوتوف و ... به تظاهرات می رفتند او به شوخی می گفت شما به تظاهرات بروید، ما هم می رویم استخر و شنا. این اندک تعداد دانشجو اعتقاد داشتند که ایران تازه در مسیر توسعه اقتصادی قرار گرفته و انقلاب را صحیح نمی دانستند. داماد ما بعداز سی و اندی سال معلمی ریاضیات الان در دهه شصت زندگی با حقوق ناچیز بازنشستگی آموزش و پرورش زندگی می گذراند.
۲- حالا بعد از چهل سال پسر من که دانشجوست. در اعتراضات و شلوغی های اخیر در پاسخ به مادرش که می گوید سعی کن دیروقت خانه نیایی شاید خیابان ها شلوغ شود، می گوید من و تقریبا" همه دوستانم هنوز قانع نشده ایم در این حرکت ها شرکت کنیم و کاری با این شلوغی ها نداریم. خیالتان راحت باشد!.
حالا سوال:
آیا داماد ما و امثال ایشان کار درستی کرده اند یا پسر من و دوستانش کار درستی انجام می دهند؟
چهار پاسخ محتمل وجود دارد:
۱-سلطنت طلب ها و پشیمانان انقلاب ۵۷ بی شک کار داماد ما و دوستانش را درست و کار پسرم و دوستانش را اشتباه می دانند!
۲-انقلابیون وفادار انقلاب اسلامی و وفاداران جمهوری اسلامی کار داماد ما و دوستان اندکش را اشتباه و کار پسرم را درست می دانند.
۳-آنهایی که به انقلاب دائمی اعتقاد دارند کار هردو را اشتباه می دانند و معتقدند همیشه باید در انقلاب و شورش ها مشارکت کرد.
۴- آنها که مخالف انقلاب و عوارض آن بوده و به اصلاحات دائمی معتقدند کار هر دو را تایید می کنند.
- آیا شکل پنجمی هم وجود دارد؟ شما چگونه می اندیشید؟
۱۵ آذر ۱۳۹۸
#سعید_معدنی
@Saeed_Maadani
■سعید معدنی
۱- داماد ما (شوهر خواهرم) در دوره انقلاب ۱۳۵۷ دانشجو بوده و ظاهرا ایشان اعتقادی به مبارزه با رژیم شاه و انقلاب نداشت، ولی دوستان همکلاسی اش اعم از مسلمان، مارکسیست، چریکهای فدایی خلق و مجاهدین خلق و... اعتقاد به مبارزه قهرآمیز و سرنگونی رژیم شاه داشتند اما وی و اندک دانشجویانی بنا به هر دلیلی اعتقادی به مبارزه نداشتند و وقتی بقیه با تهیه کوکتل مولوتوف و ... به تظاهرات می رفتند او به شوخی می گفت شما به تظاهرات بروید، ما هم می رویم استخر و شنا. این اندک تعداد دانشجو اعتقاد داشتند که ایران تازه در مسیر توسعه اقتصادی قرار گرفته و انقلاب را صحیح نمی دانستند. داماد ما بعداز سی و اندی سال معلمی ریاضیات الان در دهه شصت زندگی با حقوق ناچیز بازنشستگی آموزش و پرورش زندگی می گذراند.
۲- حالا بعد از چهل سال پسر من که دانشجوست. در اعتراضات و شلوغی های اخیر در پاسخ به مادرش که می گوید سعی کن دیروقت خانه نیایی شاید خیابان ها شلوغ شود، می گوید من و تقریبا" همه دوستانم هنوز قانع نشده ایم در این حرکت ها شرکت کنیم و کاری با این شلوغی ها نداریم. خیالتان راحت باشد!.
حالا سوال:
آیا داماد ما و امثال ایشان کار درستی کرده اند یا پسر من و دوستانش کار درستی انجام می دهند؟
چهار پاسخ محتمل وجود دارد:
۱-سلطنت طلب ها و پشیمانان انقلاب ۵۷ بی شک کار داماد ما و دوستانش را درست و کار پسرم و دوستانش را اشتباه می دانند!
۲-انقلابیون وفادار انقلاب اسلامی و وفاداران جمهوری اسلامی کار داماد ما و دوستان اندکش را اشتباه و کار پسرم را درست می دانند.
۳-آنهایی که به انقلاب دائمی اعتقاد دارند کار هردو را اشتباه می دانند و معتقدند همیشه باید در انقلاب و شورش ها مشارکت کرد.
۴- آنها که مخالف انقلاب و عوارض آن بوده و به اصلاحات دائمی معتقدند کار هر دو را تایید می کنند.
- آیا شکل پنجمی هم وجود دارد؟ شما چگونه می اندیشید؟
۱۵ آذر ۱۳۹۸
#سعید_معدنی
@Saeed_Maadani
Forwarded from هفت اقلیم (سعید معدنی)
بیخود نیست که ابر قدرت دنیاست!
به آمار فوق نگاه کنید برترین دانشگاه های دنیا را از نظر نوآوری نشان میدهد. در میان ۲۰ دانشگاه برتر در جهان ۱۳ دانشگاه به ایالات متحده آمریکا تعلق دارد. به عبارتی ۶۵ درصد از نوآورترین دانشگاههای جهان در آمریکا قرار دارند.
همین است که؛
قریب به ۳۰ درصد اقتصاد جهان را در مالکیت خود دارد؛
برترین قدرت نظامی جهان است؛
بزرگترین پایگاه فضایی جهان (ناسا) در این کشور است؛
کدخدای جهان است و اروپایی ها در مقابلش دست و پا بسته اند و بدون اجازه این کشور دست از پا خطا نمی کنند!
و....
این جدول نشان می دهد تحقیق ، آموزش و تولید علم پایه اصلی پیشرفت یک کشور بوده و قدرت می آورد.
نگاه کنید! در میان ۷ دانشگاه باقیمانده ۲ دانشگاه به کره جنوبی و ۲ دانشگاه به بریتانیا تعلق دارد و ژاپن و سوئیس و بلژیک هم هرکدام یک دانشگاه در این برترین های نوآوری دارند. بی علت نیست که ژاپن و کره از آسیا اقتصاد جهان را تحت تاثیر قرار داده اند.
اگر می خواهیم در جهان حرفی برای گفتن داشته باشیم باید مدارس و دانشگاههای خلاق، نو آور و تولید کننده علم داشته باشیم.
۱۶ آذر ۱۳۹۸
#سعید_معدنی
@Saeed_Maadani
به آمار فوق نگاه کنید برترین دانشگاه های دنیا را از نظر نوآوری نشان میدهد. در میان ۲۰ دانشگاه برتر در جهان ۱۳ دانشگاه به ایالات متحده آمریکا تعلق دارد. به عبارتی ۶۵ درصد از نوآورترین دانشگاههای جهان در آمریکا قرار دارند.
همین است که؛
قریب به ۳۰ درصد اقتصاد جهان را در مالکیت خود دارد؛
برترین قدرت نظامی جهان است؛
بزرگترین پایگاه فضایی جهان (ناسا) در این کشور است؛
کدخدای جهان است و اروپایی ها در مقابلش دست و پا بسته اند و بدون اجازه این کشور دست از پا خطا نمی کنند!
و....
این جدول نشان می دهد تحقیق ، آموزش و تولید علم پایه اصلی پیشرفت یک کشور بوده و قدرت می آورد.
نگاه کنید! در میان ۷ دانشگاه باقیمانده ۲ دانشگاه به کره جنوبی و ۲ دانشگاه به بریتانیا تعلق دارد و ژاپن و سوئیس و بلژیک هم هرکدام یک دانشگاه در این برترین های نوآوری دارند. بی علت نیست که ژاپن و کره از آسیا اقتصاد جهان را تحت تاثیر قرار داده اند.
اگر می خواهیم در جهان حرفی برای گفتن داشته باشیم باید مدارس و دانشگاههای خلاق، نو آور و تولید کننده علم داشته باشیم.
۱۶ آذر ۱۳۹۸
#سعید_معدنی
@Saeed_Maadani
دو بیماری؛
رهاورد #روس و #چین!
✍ سعید معدنی
در اسفند ماه 1321 دقیقا" یازده اسفند ، وزارت بهداری ایران شیوع بیماری تیفوس در تهران و چند شهر را اعلام عمومی کرد. ظاهرا" این بیماری از اردیبهشت ماه همان سال شروع شده بود اما اینکه چرا دیر اعلام کردند هنوز دقیقا" مشخص نیست. این زمان مقارن با جنگ جهانی دوم، و یکسال و نیم پس از برکناری و تبعیدرضاشاه بود. شاه جوان و کم تجربه روی کار آمده بود، و قدرت های درگیر در جنگ، بویژه روسیه وانگلستان هرکدام بخشی از خاک ایران را اشغال کرده بودند. در این اوضاع و احوال پر آشوب و به هم ریخته بود که بیماری تیفوس در ایران شایع شد و قربانیان فراوان گرفت.
داستان از این قرار بود که حکومت شوروی سابق به همراه جبهه متفقین در جنگ جهانی دوم تصمیم می گیرند تا مهاجران لهستانی را که شامل نظامیان و مردم عادی بوده و حدود 16 هزار نفر بودند به ایران فرستاده تا از طریق ایران به سایر کشورها اعزام شوند. اما بسیاری از این افراد مدت طولانی و اندکی از آنان نیز برای همیشه درایران می مانند. متاسفانه این افراد به خاطر مسافرت و زندگی طولانی در اردوگاههای مختلف دچار بیماری تیفوس شده و این بیماری را به ایران می آورند.
برخی از مردم ایران که فقیر بوده و به واسطه جنگ فقیرتر هم شده بودند لباسهای دست دوم آنها را می خریدند و این عامل هم موجب گسترش تیفوس از طریق شپش های باقی مانده در این لباسها می شود. این شپش ها وارد خانه های ایرانی می شود و بسیاری را آلوده می کند.
اگر چه با هشدار وزارت بهداری مبارزه با این بیماری شروع می شود، اما بیماری متوقف نمی شود و بنا به گزارش ها این سوغات روس ها تا سال 1324(پایان جنگ جهانی دوم) ادامه می یابد و هزاران نفر را می کشد و هزاران خانواده ایرانی را به خاک عزا می نشاند.
هشتاد و هفت سال بعد در زمستان 1398 نوبت دیگر کشور سابقا" کمونیستی است که بیماری کشنده کرونا را به ایران هدیه دهد و ایران را به کانون بیماری در خاورمیانه تبدیل کند. این ویروس تاکنون صدها هزار نفر را بیمار کرده و هزاران نفر را به کام مرگ فرستاده است.
به هرحال دو بیماری که این دو کشور در دو مقطع تاریخی به ایرانیان هدیه دادند یکی رهاورد جنگ و اشغالگری بوده (روس)و دیگری رهاورد سفر و مراودات بوده (چین).
مردم ما هیچگاه از روسیه خیری ندیده اند؛ این موضوع حتی در داستان ها و ادبیات ما هم بارها روایت شده است. برای مثال محمد علی جمالزاده 70 سال پیش در یکی از قصه هایش با عنوان " دوستی خاله خرسه" به شکل تکان دهنده ای از خیانت سرباز روس به اعتماد یک ایرانی در جنگ جهانی اول می گوید.
بی اعتمادی ایرانیان به روس ها دیرینه و تاریخی است، اما بازی چینی ها با کارت ایران در عرصه بین الملل سه دهه است که شروع شده و احتمالا" تا مدتها ادامه یابد. چرا که می دانند ایران در امور بین الملل به حمایت این دو کشور سخت نیازمند است.
#سعید_معدنی
#روسیه
#چین
#تیفوس
#کرونا
از کانال هفت اقلیم(سعیدمعدنی) با ویرایش
پایگاه ایران دوستان مازندران
@jolgeshomali
رهاورد #روس و #چین!
✍ سعید معدنی
در اسفند ماه 1321 دقیقا" یازده اسفند ، وزارت بهداری ایران شیوع بیماری تیفوس در تهران و چند شهر را اعلام عمومی کرد. ظاهرا" این بیماری از اردیبهشت ماه همان سال شروع شده بود اما اینکه چرا دیر اعلام کردند هنوز دقیقا" مشخص نیست. این زمان مقارن با جنگ جهانی دوم، و یکسال و نیم پس از برکناری و تبعیدرضاشاه بود. شاه جوان و کم تجربه روی کار آمده بود، و قدرت های درگیر در جنگ، بویژه روسیه وانگلستان هرکدام بخشی از خاک ایران را اشغال کرده بودند. در این اوضاع و احوال پر آشوب و به هم ریخته بود که بیماری تیفوس در ایران شایع شد و قربانیان فراوان گرفت.
داستان از این قرار بود که حکومت شوروی سابق به همراه جبهه متفقین در جنگ جهانی دوم تصمیم می گیرند تا مهاجران لهستانی را که شامل نظامیان و مردم عادی بوده و حدود 16 هزار نفر بودند به ایران فرستاده تا از طریق ایران به سایر کشورها اعزام شوند. اما بسیاری از این افراد مدت طولانی و اندکی از آنان نیز برای همیشه درایران می مانند. متاسفانه این افراد به خاطر مسافرت و زندگی طولانی در اردوگاههای مختلف دچار بیماری تیفوس شده و این بیماری را به ایران می آورند.
برخی از مردم ایران که فقیر بوده و به واسطه جنگ فقیرتر هم شده بودند لباسهای دست دوم آنها را می خریدند و این عامل هم موجب گسترش تیفوس از طریق شپش های باقی مانده در این لباسها می شود. این شپش ها وارد خانه های ایرانی می شود و بسیاری را آلوده می کند.
اگر چه با هشدار وزارت بهداری مبارزه با این بیماری شروع می شود، اما بیماری متوقف نمی شود و بنا به گزارش ها این سوغات روس ها تا سال 1324(پایان جنگ جهانی دوم) ادامه می یابد و هزاران نفر را می کشد و هزاران خانواده ایرانی را به خاک عزا می نشاند.
هشتاد و هفت سال بعد در زمستان 1398 نوبت دیگر کشور سابقا" کمونیستی است که بیماری کشنده کرونا را به ایران هدیه دهد و ایران را به کانون بیماری در خاورمیانه تبدیل کند. این ویروس تاکنون صدها هزار نفر را بیمار کرده و هزاران نفر را به کام مرگ فرستاده است.
به هرحال دو بیماری که این دو کشور در دو مقطع تاریخی به ایرانیان هدیه دادند یکی رهاورد جنگ و اشغالگری بوده (روس)و دیگری رهاورد سفر و مراودات بوده (چین).
مردم ما هیچگاه از روسیه خیری ندیده اند؛ این موضوع حتی در داستان ها و ادبیات ما هم بارها روایت شده است. برای مثال محمد علی جمالزاده 70 سال پیش در یکی از قصه هایش با عنوان " دوستی خاله خرسه" به شکل تکان دهنده ای از خیانت سرباز روس به اعتماد یک ایرانی در جنگ جهانی اول می گوید.
بی اعتمادی ایرانیان به روس ها دیرینه و تاریخی است، اما بازی چینی ها با کارت ایران در عرصه بین الملل سه دهه است که شروع شده و احتمالا" تا مدتها ادامه یابد. چرا که می دانند ایران در امور بین الملل به حمایت این دو کشور سخت نیازمند است.
#سعید_معدنی
#روسیه
#چین
#تیفوس
#کرونا
از کانال هفت اقلیم(سعیدمعدنی) با ویرایش
پایگاه ایران دوستان مازندران
@jolgeshomali
Forwarded from هفت اقلیم (سعید معدنی)
عباس کیارستمی:
امروز را
در خانه می مانم
و در به روی کَس نمی گشایم،
امّا بی در و پیکر است
خانه ذهنم
می آیند و می روند
دوستان ناموافق
آشنایان ناسازگار ..
#سعید_معدنی
@Saeed_Maadani
امروز را
در خانه می مانم
و در به روی کَس نمی گشایم،
امّا بی در و پیکر است
خانه ذهنم
می آیند و می روند
دوستان ناموافق
آشنایان ناسازگار ..
#سعید_معدنی
@Saeed_Maadani
Forwarded from هفت اقلیم (سعید معدنی)
مدافعان سرزمین خورشید(۱)
■سعید معدنی
گاهی اوقات که به برخی عکسهای شهدای جنگ نظاره میکنم، ناخودآگاه مدتی محو تماشای آنها میشوم. عکس فوق یکی از این تصاویر است.
با خود زمزمه میکنم ؛
-این ها چه کسانی بودند؟
- در لحظه شهادت به چه چیزی فکر می کردند؟
- کدام یک زودتر شهید شده؟
- کدام شهادتش طولانیتر بوده و رنج بیشتر کشیده؟
- آیا تا اخرین لحظه منتظر آمدن نیروی کمکی بودند؟
- روز روشن شهید شدهاند یا در دل غربت شب؟
- آیا لحظه شهادت باهم صحبت کردهاند؟اگر سخنی گفتهاند آخرین کلمات رد و بدل شدهشان چه بوده؟
- و....
وقتی تصاویر اینچنینی میبینم مدتها خیره میشوم و چنین سوالاتی در ذهنم نقش میبندد.
یاد همه شهدای وطن گرامی باد.
#سعید_معدنی
@Saeed_Maadani
■سعید معدنی
گاهی اوقات که به برخی عکسهای شهدای جنگ نظاره میکنم، ناخودآگاه مدتی محو تماشای آنها میشوم. عکس فوق یکی از این تصاویر است.
با خود زمزمه میکنم ؛
-این ها چه کسانی بودند؟
- در لحظه شهادت به چه چیزی فکر می کردند؟
- کدام یک زودتر شهید شده؟
- کدام شهادتش طولانیتر بوده و رنج بیشتر کشیده؟
- آیا تا اخرین لحظه منتظر آمدن نیروی کمکی بودند؟
- روز روشن شهید شدهاند یا در دل غربت شب؟
- آیا لحظه شهادت باهم صحبت کردهاند؟اگر سخنی گفتهاند آخرین کلمات رد و بدل شدهشان چه بوده؟
- و....
وقتی تصاویر اینچنینی میبینم مدتها خیره میشوم و چنین سوالاتی در ذهنم نقش میبندد.
یاد همه شهدای وطن گرامی باد.
#سعید_معدنی
@Saeed_Maadani
🔴افغانستان،
و کتابهایی که دیگر چاپ نخواهند شد.
✍ سعید معدنی جامعه شناس و استاد دانشگاه
🔸در تنفس تاریخی بین دوحکومت طالبانی در افغانستان، فرصتی شد تا بخشی از افغانستان که زیر سلطه طالبها نبودند برای ۲۰ سال، فارغ از هر محدودیتی آزادی را تجربه کنند. آزادی گرانقدری که برای کشور جهانسومی مثل افغانستان آرزوست.
خاطرم هست چند سال پیش در مراسمی جهت رونمایی از کتابی تحت عنوان "افسوس برای نرگسهای افغانستان" نوشته ژیلا بنییعقوب که سخنران اصلی آن مرحوم دکتر محمد امین قانعی راد - رئیس سابق انجمن جامعه شناسی ایران - بود، بانویی افغانستانی پشت تریبون رفت و گفت: ما در افغانستان همه نوع آزادی داریم ، آزادی مطبوعات ، نشرکتاب، ماهواره، اینترنت، آزادی حجاب، ورزش زنان، حضور زنان تماشاگر بر روی سکوهای ورزشگاهها و..... تنها چیزی که ما در افغانستان در زیر سایه ترسناک طالبان و القاعده نداریم " امنیت" است.
یکی از موارد در این دوره آزادی افغانستان که شاید تا زمان طولانی در آینده تکرار نشود، "آزادی نشر کتاب"بود. برخی نویسندگان و مترجمان ایرانی از ترس سانسور یا ممنوعیت چاپ کتابشان از سوی وزارت ارشاد، دست به دامن ناشران افغانستانی میشدند.این نوع کتابها پس از چاپ به برخی کتابفروشیهای ایران راه مییافت و یا توسط دستفروشان در پیادهروها به فروش میرسید. حتی کتاب هایی مثل "لولیتا" نوشته ناباکوف - که نشر آن مدتی در نیمه اول قرن بیستم در اروپا از جمله فرانسه ممنوع بود- بدون هیچ سانسوری در افغانستان چاپ شد! و به دست فارسیزبانان در ایران و سایر کشورها رسید. کتابی که به هیچ وجه در ایران اجازه نشر نخواهد داشت.
دهها و شاید هم صدها کتاب سراغ داریم که بدون سانسور در افغانستان "دوره تنفس!" چاپ شد و بدست فارسیزبانان رسید، اما با بازگشت طالبان به اریکه قدرت قطعاً این چاپخانهها و کتابها برچیده خواهند شد.
روزهای خوش افغانستان به پایان رسید و زین پس این کشور نیز در زیر سایه پرچم سیاه و سفید طالبانی در حسرت روزهای خوش "آزادی" خواهد بود و از آن هرازگاهی همچون خاطرهای خوش یاد خواهند کرد.
۲۸ مرداد ۱۴۰۰
#سعید_معدنی
#افغانستان
#نشر
#آزادی
#لولیتا
پایگاه ایران دوستان مازندران
@jolgeshomali
و کتابهایی که دیگر چاپ نخواهند شد.
✍ سعید معدنی جامعه شناس و استاد دانشگاه
🔸در تنفس تاریخی بین دوحکومت طالبانی در افغانستان، فرصتی شد تا بخشی از افغانستان که زیر سلطه طالبها نبودند برای ۲۰ سال، فارغ از هر محدودیتی آزادی را تجربه کنند. آزادی گرانقدری که برای کشور جهانسومی مثل افغانستان آرزوست.
خاطرم هست چند سال پیش در مراسمی جهت رونمایی از کتابی تحت عنوان "افسوس برای نرگسهای افغانستان" نوشته ژیلا بنییعقوب که سخنران اصلی آن مرحوم دکتر محمد امین قانعی راد - رئیس سابق انجمن جامعه شناسی ایران - بود، بانویی افغانستانی پشت تریبون رفت و گفت: ما در افغانستان همه نوع آزادی داریم ، آزادی مطبوعات ، نشرکتاب، ماهواره، اینترنت، آزادی حجاب، ورزش زنان، حضور زنان تماشاگر بر روی سکوهای ورزشگاهها و..... تنها چیزی که ما در افغانستان در زیر سایه ترسناک طالبان و القاعده نداریم " امنیت" است.
یکی از موارد در این دوره آزادی افغانستان که شاید تا زمان طولانی در آینده تکرار نشود، "آزادی نشر کتاب"بود. برخی نویسندگان و مترجمان ایرانی از ترس سانسور یا ممنوعیت چاپ کتابشان از سوی وزارت ارشاد، دست به دامن ناشران افغانستانی میشدند.این نوع کتابها پس از چاپ به برخی کتابفروشیهای ایران راه مییافت و یا توسط دستفروشان در پیادهروها به فروش میرسید. حتی کتاب هایی مثل "لولیتا" نوشته ناباکوف - که نشر آن مدتی در نیمه اول قرن بیستم در اروپا از جمله فرانسه ممنوع بود- بدون هیچ سانسوری در افغانستان چاپ شد! و به دست فارسیزبانان در ایران و سایر کشورها رسید. کتابی که به هیچ وجه در ایران اجازه نشر نخواهد داشت.
دهها و شاید هم صدها کتاب سراغ داریم که بدون سانسور در افغانستان "دوره تنفس!" چاپ شد و بدست فارسیزبانان رسید، اما با بازگشت طالبان به اریکه قدرت قطعاً این چاپخانهها و کتابها برچیده خواهند شد.
روزهای خوش افغانستان به پایان رسید و زین پس این کشور نیز در زیر سایه پرچم سیاه و سفید طالبانی در حسرت روزهای خوش "آزادی" خواهد بود و از آن هرازگاهی همچون خاطرهای خوش یاد خواهند کرد.
۲۸ مرداد ۱۴۰۰
#سعید_معدنی
#افغانستان
#نشر
#آزادی
#لولیتا
پایگاه ایران دوستان مازندران
@jolgeshomali
Forwarded from هفت اقلیم (سعید معدنی)
از ستّاره فرمانفرمائیان تا مسموم سازی دختران
(به مناسبت هشتم مارس روز جهانی زن)
✍سعید معدنی
اواسط دهه ۱۳۸۰ شمسی بود که یکی از دانشجویان دختر دانشگاه ما پس از اخذ لیسانس مددکاری اجتماعی جهت ادامه تحصیل به یکی از دانشگاههای استرالیا رفت. وی در یکی از ایمیلهایش نوشته بود نمیدانم اینجا برخی چه تصوری از ما دارند. از من می پرسند مگر در ایران رشتهی مددکاری اجتماعی وجود دارد؟ من هم در جواب گفتم نه تنها داریم بلکه ۵۰ سالی است که این رشته در کشور ما تاسیس شده است. وقتی تعجبشان بیشتر می شود که میفهمند بنیانگذار این رشته در ایران یک زن بوده است.
سَتّاره فرمانفرمائیان(۱۳۰۱- ۱۳۹۱) در سال ۱۳۳۷ رشته مهم، مفید و پرکاربرد مددکاری اجتماعی را در ایران تاسیس کرد و عنوان" مادر مددکاری اجتماعی ایران"را به خود اختصاص داد. فرمانفرمائیان اولین دانشجوی ایرانی دانشگاه کالیفرنیای جنوبی بود که مدرک لیسانس جامعه شناسی گرفت و سپس دوره فوق لیسانس را در دانشگاه شیکاگو گذراند. وی به عنوان یکی از زنان پیشرو در علم مددکاری در جهان محسوب میشود و از سوی دانشگاه هاروارد در لیست زنان تاثیرگذار تاریخ آمریکا قرار دارد. پس از فعالیت های فراوان در آمریکا به همراه هیاتی به خاور میانه اعزام میشوند تا وضعیت آسیبها و مسائل اجتماعی این منطقه از جهان را مطالعه کرده و راههای کمک به مردم محروم را پیدا کنند. در همین دوره بود که ابوالحسن ابتهاج، رییس وقت سازمان برنامه و بودجه در سفری به عراق با ستّاره فرمانفرماییان ملاقات کرد و از او دعوت کرد به ایران بازگردد. ستّاره به ایران بازگشت و «آموزشگاه عالی خدمات اجتماعی تهران» را تاسیس کرد. بدین ترتیب ۶۷ سال قبل یک زن این رشته ارزشمند را در ایران ایجاد میکند.
دانشجوی مذکور ما در ادامه ایمیل هایش نوشته بود که برخی از دانشجویان کم اطلاع به خاطر وجود پسوند اسلامی بر روی حکومت ایران تصور می کنند که ما شبیه القاعده و طالبان هستیم و از من سوال میکنند که شما چطور درس خواندهاید و آیا زنان در ایران به راحتی تحصیل می کنند؟ وی در پاسخ گفته بود نه تنها ما می توانیم تحصیل کنیم حتی الان رئیس دانشکده سابق من و مدیران سه تا از گروههای آموزشی همان دانشکده زن هستند!
زنان ایران در یکصد سال گذشته از هر امکان و فرصتی استفاده کردهاند تا صلاحیت و توانایی خود را نشان دهند. آنها علاوه بر فعالیت مانند مردان، میبایست با سنتها و باورهای بازدارنده از سوی برخی خانوادهها و بخشهایی از جامعه نیز مبارزه کنند. لذا انرژی مضاعفی را به کار میبرند تا جایگاه اجتماعی خود را در مقام پزشک و مهندس و معلم و استاد و کارگر و کارمند بدست بیاورند.
پس از انقلاب زنان در پارهای امور اجازه حضور و فعالیت داشتند اما در برخی دیگر در قیاس با مردان با ممنوعیت و محدودیتهایی مواجه شدند. مثل موسیقی و آوازخوانی، پوشش و حجاب، مشارکت در بسیاری از رشته های ورزشی قهرمانی و مانند آن. اما در امور تحصیل، زنان بسیار موفق بودند.
این روزها کسانی پیدا شده اند که اقدام به مسموم سازی دختران میکنند. تا الان معلوم نشده چه کسانی و با چه نیتی این کار را انجام میدهند. احتمال میرود تفکر طالبانی و بوکوحرامی پشت این قضیه باشد. آنها میخواهند زنان را بترسانند و از تحصیل و حضور اجتماعیشان محروم کنند. ولی این امر شدنی نیست زیرا امروزه نه تنها زنان خودشان فعال و پیگیر امور خود هستند بلکه حمایت خانوادهها و مردان را نیز با خود دارند. من در دوران تدریسام دیدهام پدری را که تنها دارایی خود که یک ماشین پیکان بود فروخت تا دخترش به تحصیلات عالی ادامه دهد.
امروزه مردان پشتیبان مهمی برای زنان هستند. نقل میکنند پس از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ برخی دانشجویان انقلابی "موسسه عالی مددکاری" برای ستّاره فرمانفرمائیان پروندهسازی کردند و اتهاماتی مثل درباری بودن، همکاری با اسرائیل، اختلاسگر و... به وی وارد کردند. مدتی هم مورد بازجویی قرار گرفت ولی در نهایت با کمک آیتالله طالقانی از مرگ رهایی یافت و بعدها از کشور خارج شد و در سال ۱۳۹۱ در آمریکا درگذشت. وی کتابی با عنوان "دختری از ایران" دارد که خاطرات خود را نوشته است. شاید اگر مساعدت امثال آیتالله طالقانی نبود به سرنوشت تلخی شبیه فرخرو پارسا - اولین زن وزیر در ایران - دچار میشد.
۱۷ اسفند ۱۴۰۱
#سعید_معدنی
#ستاره_فرمانفرمائیان
#زنان_پیشرو
#دختری_از_ایران
#تحصیل
@Saeed_Maadani
(به مناسبت هشتم مارس روز جهانی زن)
✍سعید معدنی
اواسط دهه ۱۳۸۰ شمسی بود که یکی از دانشجویان دختر دانشگاه ما پس از اخذ لیسانس مددکاری اجتماعی جهت ادامه تحصیل به یکی از دانشگاههای استرالیا رفت. وی در یکی از ایمیلهایش نوشته بود نمیدانم اینجا برخی چه تصوری از ما دارند. از من می پرسند مگر در ایران رشتهی مددکاری اجتماعی وجود دارد؟ من هم در جواب گفتم نه تنها داریم بلکه ۵۰ سالی است که این رشته در کشور ما تاسیس شده است. وقتی تعجبشان بیشتر می شود که میفهمند بنیانگذار این رشته در ایران یک زن بوده است.
سَتّاره فرمانفرمائیان(۱۳۰۱- ۱۳۹۱) در سال ۱۳۳۷ رشته مهم، مفید و پرکاربرد مددکاری اجتماعی را در ایران تاسیس کرد و عنوان" مادر مددکاری اجتماعی ایران"را به خود اختصاص داد. فرمانفرمائیان اولین دانشجوی ایرانی دانشگاه کالیفرنیای جنوبی بود که مدرک لیسانس جامعه شناسی گرفت و سپس دوره فوق لیسانس را در دانشگاه شیکاگو گذراند. وی به عنوان یکی از زنان پیشرو در علم مددکاری در جهان محسوب میشود و از سوی دانشگاه هاروارد در لیست زنان تاثیرگذار تاریخ آمریکا قرار دارد. پس از فعالیت های فراوان در آمریکا به همراه هیاتی به خاور میانه اعزام میشوند تا وضعیت آسیبها و مسائل اجتماعی این منطقه از جهان را مطالعه کرده و راههای کمک به مردم محروم را پیدا کنند. در همین دوره بود که ابوالحسن ابتهاج، رییس وقت سازمان برنامه و بودجه در سفری به عراق با ستّاره فرمانفرماییان ملاقات کرد و از او دعوت کرد به ایران بازگردد. ستّاره به ایران بازگشت و «آموزشگاه عالی خدمات اجتماعی تهران» را تاسیس کرد. بدین ترتیب ۶۷ سال قبل یک زن این رشته ارزشمند را در ایران ایجاد میکند.
دانشجوی مذکور ما در ادامه ایمیل هایش نوشته بود که برخی از دانشجویان کم اطلاع به خاطر وجود پسوند اسلامی بر روی حکومت ایران تصور می کنند که ما شبیه القاعده و طالبان هستیم و از من سوال میکنند که شما چطور درس خواندهاید و آیا زنان در ایران به راحتی تحصیل می کنند؟ وی در پاسخ گفته بود نه تنها ما می توانیم تحصیل کنیم حتی الان رئیس دانشکده سابق من و مدیران سه تا از گروههای آموزشی همان دانشکده زن هستند!
زنان ایران در یکصد سال گذشته از هر امکان و فرصتی استفاده کردهاند تا صلاحیت و توانایی خود را نشان دهند. آنها علاوه بر فعالیت مانند مردان، میبایست با سنتها و باورهای بازدارنده از سوی برخی خانوادهها و بخشهایی از جامعه نیز مبارزه کنند. لذا انرژی مضاعفی را به کار میبرند تا جایگاه اجتماعی خود را در مقام پزشک و مهندس و معلم و استاد و کارگر و کارمند بدست بیاورند.
پس از انقلاب زنان در پارهای امور اجازه حضور و فعالیت داشتند اما در برخی دیگر در قیاس با مردان با ممنوعیت و محدودیتهایی مواجه شدند. مثل موسیقی و آوازخوانی، پوشش و حجاب، مشارکت در بسیاری از رشته های ورزشی قهرمانی و مانند آن. اما در امور تحصیل، زنان بسیار موفق بودند.
این روزها کسانی پیدا شده اند که اقدام به مسموم سازی دختران میکنند. تا الان معلوم نشده چه کسانی و با چه نیتی این کار را انجام میدهند. احتمال میرود تفکر طالبانی و بوکوحرامی پشت این قضیه باشد. آنها میخواهند زنان را بترسانند و از تحصیل و حضور اجتماعیشان محروم کنند. ولی این امر شدنی نیست زیرا امروزه نه تنها زنان خودشان فعال و پیگیر امور خود هستند بلکه حمایت خانوادهها و مردان را نیز با خود دارند. من در دوران تدریسام دیدهام پدری را که تنها دارایی خود که یک ماشین پیکان بود فروخت تا دخترش به تحصیلات عالی ادامه دهد.
امروزه مردان پشتیبان مهمی برای زنان هستند. نقل میکنند پس از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ برخی دانشجویان انقلابی "موسسه عالی مددکاری" برای ستّاره فرمانفرمائیان پروندهسازی کردند و اتهاماتی مثل درباری بودن، همکاری با اسرائیل، اختلاسگر و... به وی وارد کردند. مدتی هم مورد بازجویی قرار گرفت ولی در نهایت با کمک آیتالله طالقانی از مرگ رهایی یافت و بعدها از کشور خارج شد و در سال ۱۳۹۱ در آمریکا درگذشت. وی کتابی با عنوان "دختری از ایران" دارد که خاطرات خود را نوشته است. شاید اگر مساعدت امثال آیتالله طالقانی نبود به سرنوشت تلخی شبیه فرخرو پارسا - اولین زن وزیر در ایران - دچار میشد.
۱۷ اسفند ۱۴۰۱
#سعید_معدنی
#ستاره_فرمانفرمائیان
#زنان_پیشرو
#دختری_از_ایران
#تحصیل
@Saeed_Maadani
Forwarded from هفت اقلیم (سعید معدنی)
دریغ است که ایران ویران شود
✍سعید معدنی
چند سال پیش در یک گزارش تحلیلی خواندم: "منابع طبیعی و فضایی ایران بر اساس برخی محاسبات جوابگوی زندگی مرفه ۳۰ میلیون نفر خواهدبود. مازاد بر این هزینههای فراوان سرزمینی به دنبال دارد."
به عبارتی بنا به برآوردهای زیست-محیطی، میزان مساحتهای کویری، مناطق خشک و نیمه خشک، میزان بارش و کم آبی و مانند آن، جمعیت مناسب برای زیست مناسب همراه با رفاه درخور در کشور ایران ۳۰ میلیون نفر است. هرچقدر جمعیت اضافه شود از رفاه ۳۰ میلیون کاسته شده است. اگر گزاره فوق را معیار قرار دهیم، ما ۸۵ میلیون جمعیت داریم. به عبارتی، این سرزمین نگونبخت، ۵۵ میلیون اضافه بار را تحمل میکند. مثل بدن انسانی است که باید ۶۰ کیلو وزن داشته باشد اما ۱۵۰ کیلو است و حالا قلب و ریه و ارگانهای بدن باید آن اضافه وزن را تحمل نمایند. در نتیجه اعضا تخریب شده و بدن روبه مرگ می رود.
طبیعت کشور هم به همین شکل است. به خاطر افزایش جمعیت سریع در عرض چهل سالهی این سرزمین با خطر مواجه شده و تحمل این همه تخریب را ندارد. شاید اگر تشویقهای دهه ۶۰ نبود و اگر کنترل معقول جمعیت اعمال میشد الان ۵۰- ۶۰ میلیون جمعیت داشتیم و محیط زیستمان راحتتر نفس میکشید.
قبلا در یادداشتی ذکر کردم جمعیت لهستان در سال ۱۹۷۹( ۱۳۵۷شمسی) اندازهی ایران ۳۴-۳۵ میلیون بوده اما الان ۳۸ میلیون جمعیت دارد. ولی ایران از ۳۵میلیون به ۸۵ میلیون نفر رسیده است. به عبارتی هر ده سال به جمعیت لهستان یک میلیون نفر و به جمعیت کشور ما هر سال یک میلیون نفر اضافه شده و طبیعت ما به نفس افتاده و تحمل این افزایش وزن سریع و اضافه را نداشت. به همین خاطر:
-از سیستان و بلوچستان خبر میرسد مردم آب ندارند و فغانشان از بی آبی و تشنگی به آسمان رفته؛
- از کرمانشاه خبر می رسد تالاب هشیلان در معرض خشک شدن و نابودی قرار دارد؛
-مدیرعامل سازمان آب منطقه آزاد قشم میگوید در قشم انسانها آب ندارند و در وضعیت خطرناکی هستیم؛
- خبرگزاری تسنیم گزارش داده:
مدیرکل مدیریت بحران استانداری اصفهان گفت: ۹۹ درصد تالاب گاوخونی خشک شده و این تالاب خود به کانون خیزش گرد و غبار تبدیل شده است.
-از زادگاه نگارنده یعنی شهرستان ساوجبلاغ استان البرز، که زمانی یکی از ییلاقات پر آب اطراف تهران بود، خبر از کم آبی شدید حتی در روستاها به گوش می رسد.
همچنین در کانال تلگرامی البرز پژوهی آمده:
همزمان با تشدید خشکیدگی تالاب صالحیه عواملی همچون چرای بیرویۀ شترها، تخریب پوشش گیاهی و تشدید فرسایش خاک باعث شده است مجموع شش هزار هکتاری کانونهای گردوغبار استان البرز در سال ۱۳۹۸ تا حدود شش برابر افزایش یابد و هماکنون وسعت ایندست کانونها به بیش از ۳۵ هزار هکتار برسد.
از جمله پیامدهای خشکیدگی تالاب صالحیه و تشدید انتشار ریزگردها میتوان به فرونشست ۲۵ سانتیمتری دشتهای هشتگرد و نظرآباد؛ شیوع بیماریهای ریوی، چشمی و سرطانها؛ افت کیفیت و مطلوبیت هوای البرز، تهران و قزوین؛ افزایش نرخ مهاجرت و بیکاری؛ تشدید معضل حاشیهنشینی در کلانشهرهای مجاور؛ نابودی تنوع گیاهی و جانوری تالاب؛ از دست رفتن فرصتهای درآمدزایی نظیر گردشگری و دامپروری؛ تخریب اراضی کشاورزی و کاهش بهرهوری محصولات کشاورزی و همچنین، تحمیل هزینههای گزاف به دولت و مردم برای تأمین بهداشت، سلامت، تفریح و فرصتهای شغلی جایگزین اشاره کرد.
- غم انگیزترین اتفاق خشک شدن بزرگترین دریاچه داخلی ایران یعنی دریاچه ارومیه است. دریاچهای که زمانی در آن کشتیرانی انجام میشد و به لحاظ زیبایی و کارکردهای مختلف از جذابترین مکانها برای ایرانیان و جهانیان بود، برخی مرگ رسمی آن را اعلام می کنند.
با افزایش بی رویه حفر چاههای عمیق و احداث سد بر روی رودخانه ها، سایر استانها هم حالشان خوب نیست. شاهد خشک شدن رودخانههای داخلی، فرونشست زمین در شهرهای محتلف، جنگ آب بین شهرها و استانهای همجوار و.... هستیم.
همچنین خبر از کاهش حقابهی دریای خزر از سوی همسایههای شمالی بویژه رودخانه ولگا در روسیه میرسد. در نتیجه با کاهش آب دریای خزر استان های مجاور این دریاچه بزرگ جهان تحت تاثیر قرار میگیرند.
جمعیت شناسان بر این باورند حتی با این رشد فعلی، جمعیت ایران در سالهای آینده به ۱۱۰ تا ۱۲۰ میلیون هم خواهد رسید. تاکید می کنم با همین رشد فعلی. آنگاه شما فکر کنید سرزمینی که مناسب رفاه خوب فقط برای ۳۰ میلیون نفر بود، ۹۰ میلیون اضافه وزن و اضافه بار خواهد داشت. باید نگران آینده بود. باید همه تلاش خود را بکنیم و از همهی ظرفیت موجود و از علم و تکنولوژی مدرن در جهان استفاده کنیم تا طبیعت ایران را که از درون در حال فرونشست و نابودی است نجات دهیم.
۲۵ مرداد ۱۴۰۲
#سعید_معدنی
#جمعیت
#محیط_زیست
#صالحیه_البرز
#گاوخونی_اصفهان
#دریاچه_ارومیه
#بحران_آب
#خزر
@Saeed_Maadani
✍سعید معدنی
چند سال پیش در یک گزارش تحلیلی خواندم: "منابع طبیعی و فضایی ایران بر اساس برخی محاسبات جوابگوی زندگی مرفه ۳۰ میلیون نفر خواهدبود. مازاد بر این هزینههای فراوان سرزمینی به دنبال دارد."
به عبارتی بنا به برآوردهای زیست-محیطی، میزان مساحتهای کویری، مناطق خشک و نیمه خشک، میزان بارش و کم آبی و مانند آن، جمعیت مناسب برای زیست مناسب همراه با رفاه درخور در کشور ایران ۳۰ میلیون نفر است. هرچقدر جمعیت اضافه شود از رفاه ۳۰ میلیون کاسته شده است. اگر گزاره فوق را معیار قرار دهیم، ما ۸۵ میلیون جمعیت داریم. به عبارتی، این سرزمین نگونبخت، ۵۵ میلیون اضافه بار را تحمل میکند. مثل بدن انسانی است که باید ۶۰ کیلو وزن داشته باشد اما ۱۵۰ کیلو است و حالا قلب و ریه و ارگانهای بدن باید آن اضافه وزن را تحمل نمایند. در نتیجه اعضا تخریب شده و بدن روبه مرگ می رود.
طبیعت کشور هم به همین شکل است. به خاطر افزایش جمعیت سریع در عرض چهل سالهی این سرزمین با خطر مواجه شده و تحمل این همه تخریب را ندارد. شاید اگر تشویقهای دهه ۶۰ نبود و اگر کنترل معقول جمعیت اعمال میشد الان ۵۰- ۶۰ میلیون جمعیت داشتیم و محیط زیستمان راحتتر نفس میکشید.
قبلا در یادداشتی ذکر کردم جمعیت لهستان در سال ۱۹۷۹( ۱۳۵۷شمسی) اندازهی ایران ۳۴-۳۵ میلیون بوده اما الان ۳۸ میلیون جمعیت دارد. ولی ایران از ۳۵میلیون به ۸۵ میلیون نفر رسیده است. به عبارتی هر ده سال به جمعیت لهستان یک میلیون نفر و به جمعیت کشور ما هر سال یک میلیون نفر اضافه شده و طبیعت ما به نفس افتاده و تحمل این افزایش وزن سریع و اضافه را نداشت. به همین خاطر:
-از سیستان و بلوچستان خبر میرسد مردم آب ندارند و فغانشان از بی آبی و تشنگی به آسمان رفته؛
- از کرمانشاه خبر می رسد تالاب هشیلان در معرض خشک شدن و نابودی قرار دارد؛
-مدیرعامل سازمان آب منطقه آزاد قشم میگوید در قشم انسانها آب ندارند و در وضعیت خطرناکی هستیم؛
- خبرگزاری تسنیم گزارش داده:
مدیرکل مدیریت بحران استانداری اصفهان گفت: ۹۹ درصد تالاب گاوخونی خشک شده و این تالاب خود به کانون خیزش گرد و غبار تبدیل شده است.
-از زادگاه نگارنده یعنی شهرستان ساوجبلاغ استان البرز، که زمانی یکی از ییلاقات پر آب اطراف تهران بود، خبر از کم آبی شدید حتی در روستاها به گوش می رسد.
همچنین در کانال تلگرامی البرز پژوهی آمده:
همزمان با تشدید خشکیدگی تالاب صالحیه عواملی همچون چرای بیرویۀ شترها، تخریب پوشش گیاهی و تشدید فرسایش خاک باعث شده است مجموع شش هزار هکتاری کانونهای گردوغبار استان البرز در سال ۱۳۹۸ تا حدود شش برابر افزایش یابد و هماکنون وسعت ایندست کانونها به بیش از ۳۵ هزار هکتار برسد.
از جمله پیامدهای خشکیدگی تالاب صالحیه و تشدید انتشار ریزگردها میتوان به فرونشست ۲۵ سانتیمتری دشتهای هشتگرد و نظرآباد؛ شیوع بیماریهای ریوی، چشمی و سرطانها؛ افت کیفیت و مطلوبیت هوای البرز، تهران و قزوین؛ افزایش نرخ مهاجرت و بیکاری؛ تشدید معضل حاشیهنشینی در کلانشهرهای مجاور؛ نابودی تنوع گیاهی و جانوری تالاب؛ از دست رفتن فرصتهای درآمدزایی نظیر گردشگری و دامپروری؛ تخریب اراضی کشاورزی و کاهش بهرهوری محصولات کشاورزی و همچنین، تحمیل هزینههای گزاف به دولت و مردم برای تأمین بهداشت، سلامت، تفریح و فرصتهای شغلی جایگزین اشاره کرد.
- غم انگیزترین اتفاق خشک شدن بزرگترین دریاچه داخلی ایران یعنی دریاچه ارومیه است. دریاچهای که زمانی در آن کشتیرانی انجام میشد و به لحاظ زیبایی و کارکردهای مختلف از جذابترین مکانها برای ایرانیان و جهانیان بود، برخی مرگ رسمی آن را اعلام می کنند.
با افزایش بی رویه حفر چاههای عمیق و احداث سد بر روی رودخانه ها، سایر استانها هم حالشان خوب نیست. شاهد خشک شدن رودخانههای داخلی، فرونشست زمین در شهرهای محتلف، جنگ آب بین شهرها و استانهای همجوار و.... هستیم.
همچنین خبر از کاهش حقابهی دریای خزر از سوی همسایههای شمالی بویژه رودخانه ولگا در روسیه میرسد. در نتیجه با کاهش آب دریای خزر استان های مجاور این دریاچه بزرگ جهان تحت تاثیر قرار میگیرند.
جمعیت شناسان بر این باورند حتی با این رشد فعلی، جمعیت ایران در سالهای آینده به ۱۱۰ تا ۱۲۰ میلیون هم خواهد رسید. تاکید می کنم با همین رشد فعلی. آنگاه شما فکر کنید سرزمینی که مناسب رفاه خوب فقط برای ۳۰ میلیون نفر بود، ۹۰ میلیون اضافه وزن و اضافه بار خواهد داشت. باید نگران آینده بود. باید همه تلاش خود را بکنیم و از همهی ظرفیت موجود و از علم و تکنولوژی مدرن در جهان استفاده کنیم تا طبیعت ایران را که از درون در حال فرونشست و نابودی است نجات دهیم.
۲۵ مرداد ۱۴۰۲
#سعید_معدنی
#جمعیت
#محیط_زیست
#صالحیه_البرز
#گاوخونی_اصفهان
#دریاچه_ارومیه
#بحران_آب
#خزر
@Saeed_Maadani
Forwarded from هفت اقلیم (سعید معدنی)
اعدام ژاندارک هم مطابق قانون بود
✍سعید معدنی
پس از انتشار متن روایت تکان دهندهی خانم رویا حشمتی از مجازات شلاق خوردنش به خاطر بی حجابی، قوه قضائیه بر آن شده از خود دفاع کند و گفته است" مصداق اباحه گری بوده و مطابق قانون عمل شده".
واقعیت آن است که جوان امروز این مفاهیم را نمی فهمد. سوال جوانان این است که آیا در این مملکت برای گرانفروشان، محتکران، رشوهگیران، اختلاسگران، بانکداران رباخوار، مدیران نالایقی که محیط زیست را به این روز انداخته اند، مدیران نالایقی که بیکاری و گرانی را برای جامعه به ارمغان آورده اند، مدیران نالایق و ناشایستی که پستها را غصب کرده اند و کاری بلد نیستند و غیره و غیره قانون و شلاق و مجازات هم وجود دارد؟
از سوی دیگر قانون که وحی منزل نیست، میتواند با توجه به "مقتضیات زمان" تغییر کند. اوایل دهه ۶۰ که در میادین شهر دارهای اعدام و بساط شلاق برپا بود، به رهبر انقلاب خبر رسید که اوضاع چنین است، وی اعلام کرد که اگر این اعمال موجب وهن اسلام میشود تعطیل کنند که چنین شد. البته گاهی حضرات فیلشان یاد هندوستان میکرد و زمان هایی مثل پس از دوم خرداد و پیروزی اصلاح طلبان دوباره بساط شلاق زدن برای مدت کوتاهی به میادین شهر باز گشت و سپس برچیده شد.
حدود ۶۰۰ سال قبل دختر جوانی در سنین رویا حشمتی به نام ژاندارک را اعدام کردند. او مدعی بود الهاماتی از خداوند دریافت میکند، لباس مردانه می پوشید و به ارتش پیوسته بود و در جبهه فرانسه در مقابل انگلستان میجنگید. بعدها با شکست فرانسویها با درخواست و فشار شاه انگلستان، کشیشان باورها و رفتارهای او - الهامات دینی، پوشیدن لباس مردانه و حضور در ارتش - را خلاف دین و شریعت پنداشتند. قبل از اعدام او را به شکنجه گاه بردند و شلاق و ابزار داغ و درفش را نشانش دادند تا شاید این بانوی جوان بترسد و اعتراف به اشتباه کند و دست از طغیان و رفتارهای هنجار شکنانه و غیرقانونی بردارد. اما ژاندارک گفته بود اگر شکنجهام کنید شاید طاقت نیاورم و اعتراف دروغین کنم اما به محض آزادی خواهم گفت زیر شکنجه اعتراف کردهام! کاری شبیه رویا حشمتی که از شلاق خوردنش نوشت و جامعهی ایران را تکان داد و به فکر فرو برد که ما در چه زمین و زمانهای زندگی میکنیم.
کشیشان از ترس افشاگری شلاق نزدند و شکنجه اش نکردند اما در نهایت به جرم ارتداد دستور اعدام را دادند و او را سوزاندند. زمان محاکمه نیمی از اعضای محکمه میدانستند که تاوان گناه ژاندارک اعدام نیست اما فضای حاکمیت مذهبی در زیر سایهی سکه بازان ریاکار مذهبی سنگین بود، و مخالفان اعدام دم بر نیاوردند. سرانجام حکم اعدام صادر و ژاندارک در میدان شهر در میان انبوه هیزم جهل سوزانده شد. دو دهه نگذشت که اورا بیگناه تشخیص دادند چرا که از اول بیگناه بود. از او اعاده حیثیت شد و بعد از چند قرن پاپ، ژاندارک را قدیس نامید!
اما مسیحیت بر اساس همین رفتارهای ضد عقلانی و ضد انسانی دیگر مثل سابق قد راست نکرد و در زیر چکمههای امانیسم و سایر مکاتب اندیشهی بشری به حاشیه رفت. جوان که بودیم کتاب "علل گرایش به مادیگری" مرحوم استاد مطهری را میخواندیم در آنجا گفته بود از دلایل گریز از دین و گرایش به مادیگری در غرب قرائت خشن و غیر عقلانی از دین مسیحیت در قرون وسطی بود که منجر به بی اعتباری دین و در نهایت ظهور رنسانس و ماتریالیسم در اروپا شد.
در کنار احکام و شلاق کمی هم کتاب بخوانید. لااقل کتابهای مطهری از جمله همین "علل گرایش به مادیگری" و " اسلام و مقتضیات زمان" را بخوانید. گرچه بخش مهمی از جوانان امروز از شریعتی و مطهری و حتی سروش هم عبور کرده اند و به سکولاریسم و لائیسیته روی آوردهاند. اما بخوانید تا شاید وقتی دخترانی را برای شلاق زدن به زیر زمین اجرای احکام میبرید، به پیامدهایش هم بیاندیشید و کمی تامل کنید تا تنفر و گریز از دین بیش از این ایجاد نشود.
یادداشت خانم جوان از شرح شلاق خوردنش بسیاری را متاثر کرده و احتمالا یکی از متنهای ماندگار در ذهن ایرانی در تاریخ آینده این مردم باشد. باز هم پیشنهاد میکنم قبل از انجام اقدامهای مشابه کمی تامل کنید و به تبعات آن بیاندیشید.
۱۸ دیماه ۱۴۰۲
#سعید_معدنی
#شلاق
#ژاندارک
#رویا_حشمتی
#وهن_اسلام
#دین_گریزی
@Saeed_Maadani
✍سعید معدنی
پس از انتشار متن روایت تکان دهندهی خانم رویا حشمتی از مجازات شلاق خوردنش به خاطر بی حجابی، قوه قضائیه بر آن شده از خود دفاع کند و گفته است" مصداق اباحه گری بوده و مطابق قانون عمل شده".
واقعیت آن است که جوان امروز این مفاهیم را نمی فهمد. سوال جوانان این است که آیا در این مملکت برای گرانفروشان، محتکران، رشوهگیران، اختلاسگران، بانکداران رباخوار، مدیران نالایقی که محیط زیست را به این روز انداخته اند، مدیران نالایقی که بیکاری و گرانی را برای جامعه به ارمغان آورده اند، مدیران نالایق و ناشایستی که پستها را غصب کرده اند و کاری بلد نیستند و غیره و غیره قانون و شلاق و مجازات هم وجود دارد؟
از سوی دیگر قانون که وحی منزل نیست، میتواند با توجه به "مقتضیات زمان" تغییر کند. اوایل دهه ۶۰ که در میادین شهر دارهای اعدام و بساط شلاق برپا بود، به رهبر انقلاب خبر رسید که اوضاع چنین است، وی اعلام کرد که اگر این اعمال موجب وهن اسلام میشود تعطیل کنند که چنین شد. البته گاهی حضرات فیلشان یاد هندوستان میکرد و زمان هایی مثل پس از دوم خرداد و پیروزی اصلاح طلبان دوباره بساط شلاق زدن برای مدت کوتاهی به میادین شهر باز گشت و سپس برچیده شد.
حدود ۶۰۰ سال قبل دختر جوانی در سنین رویا حشمتی به نام ژاندارک را اعدام کردند. او مدعی بود الهاماتی از خداوند دریافت میکند، لباس مردانه می پوشید و به ارتش پیوسته بود و در جبهه فرانسه در مقابل انگلستان میجنگید. بعدها با شکست فرانسویها با درخواست و فشار شاه انگلستان، کشیشان باورها و رفتارهای او - الهامات دینی، پوشیدن لباس مردانه و حضور در ارتش - را خلاف دین و شریعت پنداشتند. قبل از اعدام او را به شکنجه گاه بردند و شلاق و ابزار داغ و درفش را نشانش دادند تا شاید این بانوی جوان بترسد و اعتراف به اشتباه کند و دست از طغیان و رفتارهای هنجار شکنانه و غیرقانونی بردارد. اما ژاندارک گفته بود اگر شکنجهام کنید شاید طاقت نیاورم و اعتراف دروغین کنم اما به محض آزادی خواهم گفت زیر شکنجه اعتراف کردهام! کاری شبیه رویا حشمتی که از شلاق خوردنش نوشت و جامعهی ایران را تکان داد و به فکر فرو برد که ما در چه زمین و زمانهای زندگی میکنیم.
کشیشان از ترس افشاگری شلاق نزدند و شکنجه اش نکردند اما در نهایت به جرم ارتداد دستور اعدام را دادند و او را سوزاندند. زمان محاکمه نیمی از اعضای محکمه میدانستند که تاوان گناه ژاندارک اعدام نیست اما فضای حاکمیت مذهبی در زیر سایهی سکه بازان ریاکار مذهبی سنگین بود، و مخالفان اعدام دم بر نیاوردند. سرانجام حکم اعدام صادر و ژاندارک در میدان شهر در میان انبوه هیزم جهل سوزانده شد. دو دهه نگذشت که اورا بیگناه تشخیص دادند چرا که از اول بیگناه بود. از او اعاده حیثیت شد و بعد از چند قرن پاپ، ژاندارک را قدیس نامید!
اما مسیحیت بر اساس همین رفتارهای ضد عقلانی و ضد انسانی دیگر مثل سابق قد راست نکرد و در زیر چکمههای امانیسم و سایر مکاتب اندیشهی بشری به حاشیه رفت. جوان که بودیم کتاب "علل گرایش به مادیگری" مرحوم استاد مطهری را میخواندیم در آنجا گفته بود از دلایل گریز از دین و گرایش به مادیگری در غرب قرائت خشن و غیر عقلانی از دین مسیحیت در قرون وسطی بود که منجر به بی اعتباری دین و در نهایت ظهور رنسانس و ماتریالیسم در اروپا شد.
در کنار احکام و شلاق کمی هم کتاب بخوانید. لااقل کتابهای مطهری از جمله همین "علل گرایش به مادیگری" و " اسلام و مقتضیات زمان" را بخوانید. گرچه بخش مهمی از جوانان امروز از شریعتی و مطهری و حتی سروش هم عبور کرده اند و به سکولاریسم و لائیسیته روی آوردهاند. اما بخوانید تا شاید وقتی دخترانی را برای شلاق زدن به زیر زمین اجرای احکام میبرید، به پیامدهایش هم بیاندیشید و کمی تامل کنید تا تنفر و گریز از دین بیش از این ایجاد نشود.
یادداشت خانم جوان از شرح شلاق خوردنش بسیاری را متاثر کرده و احتمالا یکی از متنهای ماندگار در ذهن ایرانی در تاریخ آینده این مردم باشد. باز هم پیشنهاد میکنم قبل از انجام اقدامهای مشابه کمی تامل کنید و به تبعات آن بیاندیشید.
۱۸ دیماه ۱۴۰۲
#سعید_معدنی
#شلاق
#ژاندارک
#رویا_حشمتی
#وهن_اسلام
#دین_گریزی
@Saeed_Maadani