Forwarded from @Sarveiranshahr2mrahmati_سرو ایرانشهر (م. رحمتی)
به صندوق رای رفتم.
شناسنامه ام را که دراوردم ، خونالود بود.
با همان خون برای برگه رای ، انگشت زدم.
#زوارزاده که با دستانش روی محل اصابت گلوله های کالیبر۵۰ را پوشانده بود گفت :
هر چهار شهیدیم !
و #نوروزی با تنی خاکستر ، که ویلچر #اعتماد_امین را میراند ، سینه ام را نشان داد ، گفت :
بالاخره امدی !
به سینه ام که نگریستم ،
شکافته بود و از جگرم خون میریخت !
۲۸/۳/۱۴۰۰ م.رحمتی_اموزگارخراسانی
شناسنامه ام را که دراوردم ، خونالود بود.
با همان خون برای برگه رای ، انگشت زدم.
#زوارزاده که با دستانش روی محل اصابت گلوله های کالیبر۵۰ را پوشانده بود گفت :
هر چهار شهیدیم !
و #نوروزی با تنی خاکستر ، که ویلچر #اعتماد_امین را میراند ، سینه ام را نشان داد ، گفت :
بالاخره امدی !
به سینه ام که نگریستم ،
شکافته بود و از جگرم خون میریخت !
۲۸/۳/۱۴۰۰ م.رحمتی_اموزگارخراسانی