#لعنتي_هميشه_سختتر_است
✍ محمد فاضلي – عضو هيئت علمي دانشگاه شهيد بهشتي
ال پاچينو – هنرپیشه مشهور آمریکایی - با نقش سرهنگ اسلِيد در فيلم «بوي خوش يک زن» (محصول 1992) در يکي از سکانسهاي پاياني و درخشان فيلم ميگويد: «تو زندگيم هر وقت به دو راهي رسيدم، بدون استثنا ميدونستم راه درست کدومه، اما هميشه راه غلط را انتخاب کردم؛ ميدوني چرا؟! چون راه درست لعنتي، هميشه سختتر بود.»
«بوي خوش يک زن» چند ديالوگ درخشان ديگر هم دارد، اما من اين يکي را خيلي بيشتر از بقيه دوست دارم، چون تصويري از سياستگذاري عمومي و حکمراني است، درباره زندگي فردي نيست و عين سرنوشت سياست عمومي است.
سياستگذار، حکمران يا مجري اغلب يا شايد هميشه ميداند «راه درست کدومه، اما لعنتي هميشه سختتر است.» او در چنين مواقعي دنبال کساني ميگردد که راه راحتتر اما نادرست را توجيه کنند يا درست جلوه دهند.
او گاه آنقدر موضوع را به اين و آن ارجاع ميدهد تا نظرات مختلف دريافت کند، معرکه آراء راه بيندازد و دست آخر مسئوليت خودش را در بين ديدگاههاي متناقض گم يا کمرنگ کند و دست آخر راه راحت اما نادرست را برگزيند، بدون عذاب وجدان.
دستگاه اداري هم هميشه پر از آدمهايي است که به داد او ميرسند. آدمهايي که فرش را از جهت خوابش جارو ميکنند، و باد به بادبان راه راحت ميدمند. فضيلت از آن کساني است که سختيهاي راه را فرياد ميزنند، حتي مغضوب ميشوند اما به حکمران، سياستگذار يا مجري حالي ميکنند که نميتواني بدون عذاب وجدان و پذيرش مسئوليت، راه راحتتر را انتخاب کني.
کار در عرصه سياست عمومي هميشه بر سر دوراهي درست/نادرست بودن است. انتخابکننده هميشه درکي از سختي هر يک از دو راه دارد. حکمران، سياستگذار يا مجري آنگاه که از دغدغه اخلاقي تهي شود و هيچ چيز نتواند مسئوليت اخلاقي را به يادش بياورد، تباهي آغاز ميشود. مصيبت وقتي فروميبارد که تنها توجيه اين باشد که «لعنتي هميشه سختتر است.»
#سیاست_اقتصادی، #سیاست_خارجی، #سیاست_داخلی، #سیاست_فرهنگی، #سیاست_قضائی، #سیاست_اجتماعی، #سیاست_محیط_زیست، #سیاست_پولی، #سیاست_بورس، #سیاست_مالی، و #سیاست_...
پایگاه ایران دوستان مازندران
@jolgeshomali
✍ محمد فاضلي – عضو هيئت علمي دانشگاه شهيد بهشتي
ال پاچينو – هنرپیشه مشهور آمریکایی - با نقش سرهنگ اسلِيد در فيلم «بوي خوش يک زن» (محصول 1992) در يکي از سکانسهاي پاياني و درخشان فيلم ميگويد: «تو زندگيم هر وقت به دو راهي رسيدم، بدون استثنا ميدونستم راه درست کدومه، اما هميشه راه غلط را انتخاب کردم؛ ميدوني چرا؟! چون راه درست لعنتي، هميشه سختتر بود.»
«بوي خوش يک زن» چند ديالوگ درخشان ديگر هم دارد، اما من اين يکي را خيلي بيشتر از بقيه دوست دارم، چون تصويري از سياستگذاري عمومي و حکمراني است، درباره زندگي فردي نيست و عين سرنوشت سياست عمومي است.
سياستگذار، حکمران يا مجري اغلب يا شايد هميشه ميداند «راه درست کدومه، اما لعنتي هميشه سختتر است.» او در چنين مواقعي دنبال کساني ميگردد که راه راحتتر اما نادرست را توجيه کنند يا درست جلوه دهند.
او گاه آنقدر موضوع را به اين و آن ارجاع ميدهد تا نظرات مختلف دريافت کند، معرکه آراء راه بيندازد و دست آخر مسئوليت خودش را در بين ديدگاههاي متناقض گم يا کمرنگ کند و دست آخر راه راحت اما نادرست را برگزيند، بدون عذاب وجدان.
دستگاه اداري هم هميشه پر از آدمهايي است که به داد او ميرسند. آدمهايي که فرش را از جهت خوابش جارو ميکنند، و باد به بادبان راه راحت ميدمند. فضيلت از آن کساني است که سختيهاي راه را فرياد ميزنند، حتي مغضوب ميشوند اما به حکمران، سياستگذار يا مجري حالي ميکنند که نميتواني بدون عذاب وجدان و پذيرش مسئوليت، راه راحتتر را انتخاب کني.
کار در عرصه سياست عمومي هميشه بر سر دوراهي درست/نادرست بودن است. انتخابکننده هميشه درکي از سختي هر يک از دو راه دارد. حکمران، سياستگذار يا مجري آنگاه که از دغدغه اخلاقي تهي شود و هيچ چيز نتواند مسئوليت اخلاقي را به يادش بياورد، تباهي آغاز ميشود. مصيبت وقتي فروميبارد که تنها توجيه اين باشد که «لعنتي هميشه سختتر است.»
#سیاست_اقتصادی، #سیاست_خارجی، #سیاست_داخلی، #سیاست_فرهنگی، #سیاست_قضائی، #سیاست_اجتماعی، #سیاست_محیط_زیست، #سیاست_پولی، #سیاست_بورس، #سیاست_مالی، و #سیاست_...
پایگاه ایران دوستان مازندران
@jolgeshomali
Forwarded from درفش
شرح یک وحشیگری و بیتفاوتی مسؤولان
کولبران در مرز ایران و ترکیه
- گزارشی از زیتون
-
کاش ما هم جرج فلوید بودیم!
امیر هاشمیمقدم
کارشناس ارشد ایرانشناسی و تاریخپژوه
خبر تکاندهنده است: دو مرد ایرانی اهل منطقه چالدران آذربایجان غربی، به خاطر فقر و بیکاری و برای یافتن کار، راهی استانبول میشوند. ۲۶ فروردین قاچاقی از مرز گذشته و هر یک همراه خود ۲۵ باکس سیگار داشتند. قرار بود سیگارها را در روستای بیدوغان ترکیه (نزدیک مرز ایران) بفروشند و با سودی که به دست میآورند (بهای سیگار در ترکیه به خاطر مالیات، بیشتر از ایران است) هزینه سفر تا استانبول کنند. اما توسط نیروهای مرزبانی ترکیه و در حضور مردم روستای بیدوغان دستگیر میشوند. پلیس مرزبانی ترکیه با بیل و چماق ضربات بسیاری به سر و صورتشان وارد میکند، لگدهای فراوانی هم به سر و شکمشان میزند و سپس سوارشان میکند تا از مرز و به ایران اخراجشان کنند. اما در نقطه مرزی، هر دو نفر را برهنه کرده، در مقعدشان چاقو فرو کرده، کشالههای رانشان را بریده و با چاقو ضربات زیادی به بدنشان میزنند تا پیش از آنکه به ایران برسند و گزارش وحشیگریهای پلیس مرزبانی ترکیه را بدهند، بمیرند (عکس).
حسن کچلانلو ۴۴ ساله (که پدر شش فرزند بود) در پی این ضربات میمیرد و بهنام صمدی ۱۷ ساله موفق میشود به برادرش تلفن کرده و درخواست کمک کند. پلیس مرزبانی ترکیه جسد حسن کچلانلو را برداشته و برده و هنوز تحویل ایران نداده. اما بهنام صمدی را به بیمارستان شهر چالدران رساندند و پزشکان شکنجههای جنسی و جسمی فجیع بر بدن وی که باعث خونریزی داخلی شده بود را تایید کردند.
این شیوه برخورد، آنچنان غیر انسانی بود که صدای گروههای حقوق بشری ترکیه را نیز در آورد. یک وکیل ترکیهای هم وکالت آنها را بر عهده گرفت. اما رسانههای حامی دولت ترکیه فعلا در تلاش برای تبرئه کردن نیروهای پلیس مرزبانی خود هستند.
اما در سوی دیگر، تاکنون هیچ موضع جدیای از سوی مرزبانی یا وزارت امور خارجه ما اعلام نشده است. صدا و سیما هم که چندین ماه است شبانه روز از جرج فلوید گزارش پخش میکند (با آنکه پلیس قاتل، مجرم شناخته شد و دولت امریکا غرامت ۲۷ میلیون دلاری به خانوده فلوید پرداخت کرد)، حتی چند ثانیه هم به چنین اخباری نمیپردازد. رسانههایمان هم هیچ پیگیر چنین موضوعاتی نیستند (به جز گزارش روزنامه اعتماد، که با پدر صمدی هم گفتوگو کرده است). در رسانههای رسمی و بهویژه صدا و سیمای ما، جان شهروندان ایرانی بسیار کمتر از جان شهروندان دیگر کشورهاست؛ خواه امریکایی باشند، خواه فلسطینی، خواه یمنی (که البته جان آنان نیز عزیز است و باید اخبارشان پوشش داده شود؛ اما دست کم اخبار شهروندان ایرانی هم اگر بشود لابلای اخبار این کشورها گنجانده شود، سپاسگزار میشویم!).
چند دلیل برای چنین سکوت خبریای میتوان برشمرد:
۱. به خاطر ایدئولوگ بودن نظام سیاسی و نهادهای خبررسانی آن همچون صدا و سیما، تنها به سراغ موضوعاتی میروند که بتوان از آنها بهرهبرداری سیاسی کرد. همچون جرج فلویدها.
۲. وزارت امور خارجهمان در همه دولتهای پیشین و کنونی نشان داده وضعیت شهروندان ایرانی که توسط کشورهای همسایه شکنجه یا کشته میشوند (همچون عراق، ترکیه، جمهوری آذربایجان و ترکمنستان که در این یادداشت توضیح دادهام) برایش در اولویت نیست. عموما هنگامی که انتقادات بالا میگیرد، با توجیه «اهمیت حسن همجواری» شانه از زیر بار مسئولیت خالی میکنند. این در حالی است که پیگیری وضعیت شهروندان ایرانی در دیگر کشورها، جزو وظایف مهم و اولیه دستگاه دیپلماسی کشور است. ترکیه کشور پر اهمیت همسایه ماست که باید تا جای ممکن حسن همجواری با آن کشور حفظ شود. اما این به معنای سکوت در برابر رفتار وحشیانه با هممیهنانمان از سوی پلیس آن کشور نیست...
۳. نفوذ همان جریان پر نفوذ و قدرتمند پانترکاللهی، که پیش از این دربارهاش توضیح دادهام، مانعی جدی در پیگیریهایی از این دست است؛ مبادا به ساحت مقدس کشورهایی که قبله آمال این افراد است، خدشهای وارد شود. صدا و سیما یکی از حوزههای نفوذ گسترده این افراد است که تاکنون بارها در آن عرض اندام کردهاند. اینان هرگونه انتقاد به ترکیه یا جمهوری آذربایجان را با برچسب «ترکستیزی» وادار به سکوت میکنند.
در پایان یادآوری میشود تا زمانی که لجبازیهای سیاسی (چه در عرصه داخلی و چه در عرصه خارجی) بر منافع و مصالح کشور اولویت داشته باشد و اوضاع اقتصادی کشور بحرانی باشد، مهاجرت قانونی و غیرقانونی بخش قابل توجهی از هممیهنانمان به کشورهای دیگر، از جمله ترکیه ادامه داشته و بلکه بیشتر نیز خواهد شد. دستگاههای مسئول هم آنچنان درگیر مسائل حاشیهای خودشان هستند که این مسائل برایشان اهمیتی ندارد.
متن کامل، در: مقدمه
#سیاست_خارجی
#اقوام_ایرانی
#کولبری
#کردها
#ترکیه
@PersianPolitics
کولبران در مرز ایران و ترکیه
- گزارشی از زیتون
-
کاش ما هم جرج فلوید بودیم!
امیر هاشمیمقدم
کارشناس ارشد ایرانشناسی و تاریخپژوه
خبر تکاندهنده است: دو مرد ایرانی اهل منطقه چالدران آذربایجان غربی، به خاطر فقر و بیکاری و برای یافتن کار، راهی استانبول میشوند. ۲۶ فروردین قاچاقی از مرز گذشته و هر یک همراه خود ۲۵ باکس سیگار داشتند. قرار بود سیگارها را در روستای بیدوغان ترکیه (نزدیک مرز ایران) بفروشند و با سودی که به دست میآورند (بهای سیگار در ترکیه به خاطر مالیات، بیشتر از ایران است) هزینه سفر تا استانبول کنند. اما توسط نیروهای مرزبانی ترکیه و در حضور مردم روستای بیدوغان دستگیر میشوند. پلیس مرزبانی ترکیه با بیل و چماق ضربات بسیاری به سر و صورتشان وارد میکند، لگدهای فراوانی هم به سر و شکمشان میزند و سپس سوارشان میکند تا از مرز و به ایران اخراجشان کنند. اما در نقطه مرزی، هر دو نفر را برهنه کرده، در مقعدشان چاقو فرو کرده، کشالههای رانشان را بریده و با چاقو ضربات زیادی به بدنشان میزنند تا پیش از آنکه به ایران برسند و گزارش وحشیگریهای پلیس مرزبانی ترکیه را بدهند، بمیرند (عکس).
حسن کچلانلو ۴۴ ساله (که پدر شش فرزند بود) در پی این ضربات میمیرد و بهنام صمدی ۱۷ ساله موفق میشود به برادرش تلفن کرده و درخواست کمک کند. پلیس مرزبانی ترکیه جسد حسن کچلانلو را برداشته و برده و هنوز تحویل ایران نداده. اما بهنام صمدی را به بیمارستان شهر چالدران رساندند و پزشکان شکنجههای جنسی و جسمی فجیع بر بدن وی که باعث خونریزی داخلی شده بود را تایید کردند.
این شیوه برخورد، آنچنان غیر انسانی بود که صدای گروههای حقوق بشری ترکیه را نیز در آورد. یک وکیل ترکیهای هم وکالت آنها را بر عهده گرفت. اما رسانههای حامی دولت ترکیه فعلا در تلاش برای تبرئه کردن نیروهای پلیس مرزبانی خود هستند.
اما در سوی دیگر، تاکنون هیچ موضع جدیای از سوی مرزبانی یا وزارت امور خارجه ما اعلام نشده است. صدا و سیما هم که چندین ماه است شبانه روز از جرج فلوید گزارش پخش میکند (با آنکه پلیس قاتل، مجرم شناخته شد و دولت امریکا غرامت ۲۷ میلیون دلاری به خانوده فلوید پرداخت کرد)، حتی چند ثانیه هم به چنین اخباری نمیپردازد. رسانههایمان هم هیچ پیگیر چنین موضوعاتی نیستند (به جز گزارش روزنامه اعتماد، که با پدر صمدی هم گفتوگو کرده است). در رسانههای رسمی و بهویژه صدا و سیمای ما، جان شهروندان ایرانی بسیار کمتر از جان شهروندان دیگر کشورهاست؛ خواه امریکایی باشند، خواه فلسطینی، خواه یمنی (که البته جان آنان نیز عزیز است و باید اخبارشان پوشش داده شود؛ اما دست کم اخبار شهروندان ایرانی هم اگر بشود لابلای اخبار این کشورها گنجانده شود، سپاسگزار میشویم!).
چند دلیل برای چنین سکوت خبریای میتوان برشمرد:
۱. به خاطر ایدئولوگ بودن نظام سیاسی و نهادهای خبررسانی آن همچون صدا و سیما، تنها به سراغ موضوعاتی میروند که بتوان از آنها بهرهبرداری سیاسی کرد. همچون جرج فلویدها.
۲. وزارت امور خارجهمان در همه دولتهای پیشین و کنونی نشان داده وضعیت شهروندان ایرانی که توسط کشورهای همسایه شکنجه یا کشته میشوند (همچون عراق، ترکیه، جمهوری آذربایجان و ترکمنستان که در این یادداشت توضیح دادهام) برایش در اولویت نیست. عموما هنگامی که انتقادات بالا میگیرد، با توجیه «اهمیت حسن همجواری» شانه از زیر بار مسئولیت خالی میکنند. این در حالی است که پیگیری وضعیت شهروندان ایرانی در دیگر کشورها، جزو وظایف مهم و اولیه دستگاه دیپلماسی کشور است. ترکیه کشور پر اهمیت همسایه ماست که باید تا جای ممکن حسن همجواری با آن کشور حفظ شود. اما این به معنای سکوت در برابر رفتار وحشیانه با هممیهنانمان از سوی پلیس آن کشور نیست...
۳. نفوذ همان جریان پر نفوذ و قدرتمند پانترکاللهی، که پیش از این دربارهاش توضیح دادهام، مانعی جدی در پیگیریهایی از این دست است؛ مبادا به ساحت مقدس کشورهایی که قبله آمال این افراد است، خدشهای وارد شود. صدا و سیما یکی از حوزههای نفوذ گسترده این افراد است که تاکنون بارها در آن عرض اندام کردهاند. اینان هرگونه انتقاد به ترکیه یا جمهوری آذربایجان را با برچسب «ترکستیزی» وادار به سکوت میکنند.
در پایان یادآوری میشود تا زمانی که لجبازیهای سیاسی (چه در عرصه داخلی و چه در عرصه خارجی) بر منافع و مصالح کشور اولویت داشته باشد و اوضاع اقتصادی کشور بحرانی باشد، مهاجرت قانونی و غیرقانونی بخش قابل توجهی از هممیهنانمان به کشورهای دیگر، از جمله ترکیه ادامه داشته و بلکه بیشتر نیز خواهد شد. دستگاههای مسئول هم آنچنان درگیر مسائل حاشیهای خودشان هستند که این مسائل برایشان اهمیتی ندارد.
متن کامل، در: مقدمه
#سیاست_خارجی
#اقوام_ایرانی
#کولبری
#کردها
#ترکیه
@PersianPolitics
Telegram
زيتون | Zeitoons@
کولبران در مرز ایران و ترکیه
چاقو از روبرو، گلوله از پشت سر
زیتون: ۲۶ فروردین ماه، زمانی که دو کولبر چالدرانی قصد عبور از مرز ترکیه و رفتن به این کشور را داشتند، توسط پلیس مرزی ترکیه دستگیر میشوند. حسن کچلانلو و بهنام صمدی اما روال عادی این بازداشتهای…
چاقو از روبرو، گلوله از پشت سر
زیتون: ۲۶ فروردین ماه، زمانی که دو کولبر چالدرانی قصد عبور از مرز ترکیه و رفتن به این کشور را داشتند، توسط پلیس مرزی ترکیه دستگیر میشوند. حسن کچلانلو و بهنام صمدی اما روال عادی این بازداشتهای…