پایگاه ایران دوستان مازندران
697 subscribers
10.3K photos
4.91K videos
140 files
2.41K links
هر آنچه که درباره ی ایران ،شکوه تمدن و فرهنگ ایران و ایرانی است در این کانال ببینید.
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شهیدی دیگر در راه رهائی طبیعت و پردیس #ایران از آتش سوزی

#البرز_زارعی

شوربختانه و با اندوه فراوان «البرز زارعی» کوهنورد جوان و رعنای #گچسارانی که در خاموشی آتش‌سوزی کوه #دیل داوطلبانه عازم منطقه شده و دچار سوختگی شدید شده بود، پس از روزها تحمل دردورنج فراوان و مبارزه با جراحات، صبح دیروز در بیمارستان سوانح و سوختگی #اصفهان جان خود را از دست داد.

روانت شاد #البرز،شهید و قهرمان طبیعت ایران

جناب کلانتری رئیس بی مسئولیت وظیفه نشناس و دروغگو ی سازمان حفاظت!!! محیط زیست که هفته پیش ادعا کرده بود آتش سوزی جنگلها نیازی به خاموشی ندارد!!!! و بالگردهای آبپاش آتش سوزی را خاموش نمیکند وبا بی مسئولیتی تمام نظاره گر نابودی جنگلهای زیبای ایران است بدون اینکه کمترین کاری برای یاری به مردم بی پناه منطقه برساند در پست پسین دیدگاه غیر مسئولانه ، ناجوانمردانه و......جناب کلانتری در باره آتش سوزیهای جنگلهای ایران وبه ویژه جنگلهای زاگرس آورده میشودتا هموندان گرامی کانال به داوری بنشینند.


پایگاه ایران دوستان مازندران

@jolgeshomali
🌳 بلوط‌ها برای تو می‌گریند «البرز»!

✍️ احسان محمدی

◾️ در روزی که همه سرها به طرف #رومانی چرخید و خبر مرگ یک قاضی تیتر تمام خبرگزاری‌ها شد، از اصفهان خبر دادند #البرز_زارعی کوهنورد و فعال محیط ‌زیست در بیمارستان جان باخت. دو مرگ در یک روز. اما این کجا و آن کجا؟

◾️ «خدایا آخر و عاقبت ما را به خیر کن» فقط یک دعای زیر لب نیست که بسیاری اوقات تکرار کرده‌ایم. یک التماس به خالق هستی است. اینکه پروردگارا «عاقبت» ما را در این دنیا آبرومند قرار بده.

تجربه می‌گوید برای قضاوت در مورد مرگ‌های چند بعُدی از جنس قاضی منصوری نباید شتاب کرد حتی اگر خود او در صدور حکم شتاب می‌کرد. اما چیزی که امروز در فضای جامعه تکرار می‌شود این است که تا این لحظه عاقبت خوبی نداشت. سرانجامی که هیچ کس آرزویش را ندارد.

◾️ برخلاف عاقبت «البرز» که حالا به یک نام و نماد تبدیل شده است، گرچه تن‌اش خاکستر شد و ذره ذره وجودش با خاک وطن گره خورد. 18 روز روی تخت بیمارستان رنج کشید، در اوج جوانی دست از زندگی شست اما مایه مباهات است. خانواده و دوست‌دارانش اشک‌آلود اما با غرور سرشان را بالا می‌گیرند. به احترام یک قهرمان. درست مثل احسان عزیزی، محمد پژوهی، رحمت حکیمی نیا، شریف باجور و امید حسین‌زاده و ...

◾️ لقب‌ها برای آنها که جان‌شان را در طبیعت فدا کردند «زندگی» نمی‌شوند و اگر حق انتخاب داشتند «زنده بودن» را حتی در این روزهای دشوار انتخاب می‌کردند اما نام‌شان با افتخار تکرار می‌شود. و هیچ واژه‌ای برای تحسین کسانی مثل البرز کافی نیست. این زمانی است که واژه‌ها لال و تهی از معنا می‌شوند.

◾️ در عصری که نام اختلاس‌گران، دلقک‌ها، تشنگان شهرت و قدرت و .. در فضای مجازی بیش از دیگران تکرار می‌شود، خوشا «البرز» بودن. خوشا عاشقان بی‌نشانی که پسران و دختران وفادار این سرزمین رنجور هستند.

◾️البرز زارعی مقدم تا زنده بود نه قلمی برای حکم راندن داشت و نه داغ و درفشی برای سرزنش دیگران، نه پولی از بیت‌المال به جیب خودش ریخت و نه جایی گریخت. اتفاقاً وقتی آتش به جان زاگرس افتاد، نه رمید، نه گُسست.

به میان معرکه رفت تا از بلوط‌ ها، از سرزمین مادری و از وطن‌اش دفاع کند. در روزگارِ «به تو چه؟» و «کلاه خودت را بچسب» چقدر به قهرمان‌هایی مثل او نیاز داریم که پشت شجاعتش پنهان شویم.

◾️ او یکی از کوه‌نوردان انجمن کوه‌نوردی زاگرس و از اعضای فعال تشکل زیست‌محیطی سبزگامان کهگیلویه و بویراحمد بود. سهمش از این سرزمین 60 درصد سوختگی شد. هنگام تقلا برای خاموش کردن آتش در مناطق دیل و کوه‌های خامی واقع در ارتفاعات گچساران دچار سوختگی شدید شد.

علیرغم انتقال به بیمارستانی در اصفهان و در حالیکه امیدها برای نجات جانش رو به فزونی بود، عفونت ها امانش را برید و برای همیشه پلک‌های سوخته‌اش را بست. بدون لالایی. بدون قصه.

◾️ گفته شد به دلیل اختلاف دو دامدار ساکن در حاشیه کوه خائیز، آتش به جان مراتع و جنگل‌ها این کوه افتاد. اگر این ماجرا حقیقت داشته باشد، آنها مرتکب قتل نشده‌اند؟ جان بلوط‌ها پیشکش، تن البرزها هم در زاگرس سوخت. خاکستر شد.

◾️البرز رشته کوهی در شمال ایران است و زاگرس رشته کوهی در مرکز. هیچ اسطوره‌ای اینطور دو رشته کوه را به هم گره نزده بود. انگار «البرز زارعی» آفریده شد که با بخشش تن‌اش به شاعرانه‌ترین و دردناک‌ترین شکل ممکن به ما بگوید مراقب «البرز» و «زاگرس» باشید.

◾️ او حالا به خاک سپرده می‌شود و ما چند روزی در شبکه‌های اجتماعی ناله و شیون می‌کنیم. عاشقان طبیعت ایران امیدوارند این فاجعه تلخ، این فداکاری پر درد دستکم خیلی‌ها را از خواب بیدار کند تا راه تکرار را ببندند. به فکر تجهیز امکانات برای جلوگیری از آتش سوزی مجدد یا مهار سریع آن شوند. این طور شاید از باقیمانده تن «البرز» بلوطی بروید. شاید آتش دوباره عاشقان طبیعت ایران را سوگوار نکند.

◾️ما یک عمر بر بیهودگی اشک ریختیم. اشکی نمانده، اما بلوط‌ها برای تو سیاه پوشیده‌اند «البرز».


پایگاه ایران دوستان مازندران

@jolgeshomali
Forwarded from محمد درویش
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔻البرز سوخت تا زاگرس نسوزد، درست مثل شریف باجور که او هم ناجور سوخت و مظلومانه پرکشید!🔻
🇮🇷:
@darvishnameh

سهراب می‌گوید: مادرم وقتی مرد، پاسبان‌ها همه شاعر بودند ... تازه امروز درک کردم که او چه می‌گوید ...

#بهانه_های_سرکردن_زمستان
#آتش_در_زاگرس
#البرز_زارعی
#شریف_باجور
#البرز_سوخت_تا_زاگرس_نسوزد

https://instagram.com/tv/CBoGUe3FXv6/?igshid=vb9nqvbpy582
#نگهبان_کوه_و_درخت

میلاد عظیمی ایرانشناس اهل بابل و استاد ادبیات در دانشگاه تهران


البرز زارعی سوخت... پر کشید... پرپر شد.... این جوان قربانی نگهبانی از زاگرس شد. فدایی نجات درخت و جنگل شد. نتوانست زغال شدن درختان بلوط را ببیند. نتوانست کباب شدن قناری را بر آتش سوسن و یاس تاب بیاورد. نتوانست دل به کفایت نداشتۀ کسانی بسپارد که با آن همه ادعا وسایل اولیه برای خاموش کردن آتش را فراهم نکرده بودند. جان جوانش را به آتش زد... سوخت... سوخت.

نوشته‌اند که صورت اوستایی نام البرز «هرابرزئیتی» است. برخی دانشمندان اعتقاد دارند «هرا» به معنی پشتیبان و محافظ است و «برزئیتی» یعنی کوه و بلندی و چه نام با مسمایی داشت این جوان والای بلندایستاده! انگار اسمش از آسمان آمده بود! حقا که او نگهبان و پشتیبان کوه بود؛ نگهبان و پشتیبان مفاهیم باارزشی بود که مثل کوه راسخ و والا و بلند و ماندنی است؛ مفاهیم ارزشمندی که به زندگی ارزش زیستن می‌بخشد؛ حرمت گذاشتن به چشمه و درخت و آسمان و پرنده... حرمت گذاشتن به انسان... ایثار... ایثار... در زمانه‌ای که در تب آز و نیاز می‌گدازیم البرز زارعی در آتش عشق به زیبایی و درخت سوخت... مثل پروانه بال و پر زد و در آتش عشق به کودکان نیامده‌ای سوخت که تماشای درخت و جنگل و جانور حق آنها هم هست. لاجرم مثل درخت زیبا شد و قامت بلند تمنا... ققنوس شد و از خاکسترش زندگی خواهد رُست!

البرز زارعی سوخت و ضجّه شد... مویه شد... فریاد شد ... هیهات شد... بر حال تباه طبیعت... بر دل بی رحم ما که با طبیعت نامهربان هستیم.

-چرا نگفتی او جوان افتاد؟... یاد آر ز شمع مرده یاد آر!
-گفتم... ای وای مادرش!...


[آرزوی دلآرامی و شکیبائی برای خانواده داغدار #البرز_زارعی ]

پایگاه ایران دوستان مازندران

@jolgeshomali
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#ایران_دوستان_علیه_ایران_ستیزان

مجتبی نجفی

چرادربرابر فسادافسارگسیخته که طبری ، منصوری ،زنجانی،نهادها و بنیادهای رنگارنگ، زمین خواری،کوه خواری ودشت خواری تحویلمان می دهد هنوز به فروپاشی سرزمینی و هویتی نرسیده ایم ؟ این هیولای فساد مدتهاست بزرگتر و بزرگتر شده اماما هم #البرز_زارعی داریم، کنشگر زیستبومی که برای نجات جان بلوط های زاگرس به پای #ایرانش سوخت و جان داد.به پای همان ایرانی که وعده داد اجازه نمی دهد ویران شود.هر چه ایران ستیزان قوی هستندماهم ایران دوست داریم درست مانند قامت استوارالبرز زارعی باهمان نشان پیروزی اش دربرابریک نماد تاریخی و باستانی.مفسدان ایران ستیز رفتنی اندچون بی هویتند اماایراندوستانی چون زارعی ماندنی اندچون دوست داشتن ایران رانه تنها به زبان که باجان اعلام کرده اند.حیف از بی کفایتی ساختاری که طبری ومرتضوی وزنجانی می زایدوگرنه به نشان این قهرمان ملی بایدپرچم های ملی دقیقه ای، ساعتی،روزی برخانه های ایرانیان برافراشته می شد.
بدرود قهرمان

[نوشته تامل برانگیزوپرمعناازمجتبی نجفی که دغدغه ایران داردبراستی چراایران باهمه....فرو نمی پاشد؟]


پایگاه ایران دوستان مازندران

@jolgeshomali
دکتر صفوی یکی از پزشکان تیم پزشکی البرز:

خبرمرگ البرز زارعی هیچ حس خاصِ متفاوت ازمرگهای هر روزه ی دیگری که درسوانح میبینم در من ایجاد نکرد؛
میدانستم البرز در آتش سوزیهای جنگلهای زاگرس دچار سوختگی شده است، ۵۰% سوختگی درجه ۲ و ۳، و بیشتر درجه۳ داشت؛
صورتش هم سوخته بود و این یعنی آسیب استنشاقی هم داشته که "جَستن از خطر مرگ" را سخت تر میکرد.
یک تخمینِ مرگ عوامانه وسرانگشتی بین پرسنل شایع است که درصد سوختگی را به طور تقریبی با درصد مرگ برابر می دانند؛ مثلا میگویند سوختگی ۵۰%، ۵۰% مورتالیتی دارد و ماها که بیهوشی هستیم اگر سوختگی با آسیب استنشاقی هم همراه باشد همینطور من درآوردی۲۰% به سطح سوختگی اضافه میکنیم، یعنی۷۰% احتمال مرگ برای البرز پیش بینی میکردیم، ولی وقتی اولین بار در اتاق عمل شدت سوختگی البرز را دیدم دیگر در بند این احتمالات نبودم.
صبح شنبه که وارد بیمارستان شدم با ازدحامی داخل بیمارستان، جلوی درِ نگهبانی روبرو شدم‌، مدیر بیمارستان هم با یک جور سراسیمگی در تکاپو بود؛ عده ای که لباس نظامی پلنگی به تن داشتند در جلوی پارکینگ پزشکان که نزدیک نگهبانی ست تجمع کرده بودند، نگهبان به من اشاره کرد که به سمت پارکینگ‌ پرسنل که محوطه ی بازی در پشت بیمارستان است بروم و ....
اینجا فقط میخاهم به البرز زارعی بپردازم، که قهرمان ساکت وخاموش و بی ادعای ماست؛ وقتی از کوه می نویسی صحبت از سنگ ریزه های دامنه ی کوه خیلی بی مورد است.
ماشین را که پارک کردم از دور، از خانم دایی تقی که روبروی اورژانس داشت ازدحام جلوی نگهبانی را تماشا میکرد با فریاد پرسیدم: چیه؟جنگ شده؟!
و او پاسخ داد: اومدن پیکر البرز زارعی رو ببرن؛
گویا البرز شب قبلش فوت شده بود و جمعیت برای تشییع پیکر او به شهر زادگاهش آمده بودند وفهمیدم آنهایی که لباس پلنگی پوشیده بودند پرسنل اداره ی منابع طبیعی هستند.
روز بعد در فضای مجازی مطلب درباره ی البرز زیاد بود آسمان فضای مجازی از ابرهای اندوه و ناراحتی و تاسف از مرگ البرز گرفته بود؛ مطلبی خواندم از آخرین مصاحبه ای که در بیمارستان سوانح از البرز گرفته بودند، البرز گفته بود: من قبلا از مار خیلی میترسیدم ولی این آتش سوزی به من نشان داد مارها و تمام حیوانات چقدر مظلوم هستند و....
با خواندن مصاحبه یاد آتش سوزی جنگلهای استرالیا افتادم که از تلویزیون پخش میشد، تماشای صحنه ی دویدن وجست و خیز دیوانه وار کانگوروها وحیوانات دیگر در پس زمینه ی دود وآتش حالم را خراب میکرد، من هر وقت سگها وگربه های گرسنه ای را که این روزها عمومیت دارد میبینم که اینقدر عاجز و تنها و بی پناه هستند و اینهمه به ما انسانها وابسته اند دلم میگیرد و از شما چه پنهان گاهی بغض میکنم و گاهی هم ، بماند...
تصور حیوانات زبان بسته ی زاگرس، خزنده ها وبزهای کوهی وتلاش آنها برای گریز و درهم لولیدن و محاصره شدن آنها با آتش وسوختن شان بسیار ناراحت کننده است؛ نمیدانم شاید ناراحتی به این شکل برای حیوانات در زمانه ای که از رحم وشفقت انسانها به هم نیز دریغ می شود، پیش درآمد نوعی جنون باشد... شروع جنون نیچه از وقتی رقم خورد که سر اسب درشکه ای را که ازصاحبش شلاق میخورد بغل کرده بود و میگریست...
مصاحبه ی البرز تمام رفتارهای قبلی البرز را در مدت بستری وپیش از فوتش برایم معنا کرد؛ هیچگاه ندیده بودم البرز شکایتی از درد داشته باشد یا ناله ای بکند، هر بار موقع ویزیت به اتاق او که تخت ۸ آی سی یو ویژه بود میرفتم خواب بود و حالا میفهمم خواب نبوده، چون تا صدایش میکردم و میگفتم :چطوری البرز! چشمانش را به آرامی باز میکرد و با غمگین ترین نگاهی که میشد داشت نگاهم میکرد، بی حرف و کلام و لبخندی؛ این آخریها چشمهایش را که باز کرد دیدم چشم راستش متورم و قرمز و بسیار کدر شده مشاوره ی اورژانسی چشم برایش گذاشتم، حالا که فکر میکنم میبینم البرز از سنگینی غم زاگرس از خاطره ی رنج و عذاب حیوانات زبان بسته ی بی پناه زاگرس، و به فنا رفتن طبیعت زاگرس اینچنین در پیله ی تنهایی و اندوه جانکاه خود فرو رفته بود، این آخریها فیلسوفی شده بود که ستم بر اسبی را بر نمی تابد اما مرگ امانی به غلتیدن در جنون به او نداد.
البرز، دماوندِ البرز است؛ نماد پایداری و استواری وقهرمانی ست و من الان آن حس خاص و متفاوت از دیگر مرگهای هر روزه ای که در سوانح مشاهده می کنم را با مرگ دردناک وغمبار البرز تجربه میکنم، روحش شاد.
#البرز_زارعی
#روحش_شاد
#راهش_پر_رهرو
@hsm_ea
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 آتش‌سوزی ر جنگلهای گچساران به منطقه‌ حفاظت‌شده #دیل رسید

🔸زنده یاد ونام #البرز_زارعی سال گذشته در همین منطقه جانش را فدای‌ #بلوط‌های_زاگرس کرد.


روانش تا ابدجاوید باد.🌹

پایگاه ایران دوستان مازندران

@jolgeshomali