Forwarded from آذری ها |Azariha
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ناصرالدین شاه رو به مادرش:
شما از #ایل (قاجار) میگوید، اما امیر از #ایران می گوید!
امیر، در طول سفر مدام از معاهده ترکمانچای به گوشمان می خواند! (یاداوری آسیب ها به ایران)
#امیر_کبیر
#امیر_بزرگ
#ترکمنچای
@ir_Azariha
شما از #ایل (قاجار) میگوید، اما امیر از #ایران می گوید!
امیر، در طول سفر مدام از معاهده ترکمانچای به گوشمان می خواند! (یاداوری آسیب ها به ایران)
#امیر_کبیر
#امیر_بزرگ
#ترکمنچای
@ir_Azariha
🔴به بهانه روز مادر
🔸به جز من، همه خواهرانم پسوند بس داشتند. ماه بس، گل بس، دختر بس، قز بس ...
در چهره رنگ پریده مادر، بیم و امید را میشد دید! اضطراب و ترس را بیشتر...
و پدر که مهربان بود و صبوری داشت و کم طاقت می شد...
مادر نذر کرده بود و از درویش دوره گرد دعا گرفته بود! شاید این بار...
دیگر دلم نمی خواست به پدر بگویند «ریشت را آب برد»!
یا زن عمو با خنده معنی داری بگوید «نافش را روی پای حسنو ببرید»
دلم نمی خواست بیش از این مادر مقصر شود...
دلم برای همه مان می سوخت برای مادر بیشتر.
🔸 به یاد دخترانی که خون بس شدند! ناز دخترانی که برای نجات پدر، برادر، عمو و بستگان و تیره و طایفه، به اجبار به عقد ناشناسی در آمدند! دخترانی که ابزار و وسیله صلح قبائل می شدند و در غربت چه حرف ها که نمی شنیدند و چه زجرها که نمی کشیدند و برخی از آنها چه مظلومانه که نمردند
به یاد دخترانی که به طوایف دیگر شوهر داده شدند و دیگر کسی آنها را ندید و از سرنوشت آنها اطلاعی نیافت
به یاد مادرانی که در ایل ودر بین راه و در هنگام کوچ زاییدند و مردند
به یاد مادران جوانی که تسلیم آل شدند
🔸 به یاد مادرانی که سالی یکبار نوزادی را به دنیا می آوردند ، از مرخصی زایمان، از پزشک و ماما، از کارت بهداشت و مرکز بهداشت و نوبت های ماهیانه، از زایشگاه و پزشک خانوادگی، از قطره آهن و رژیم غذایی ویژه خبری نبود...
حتی در روز زایمان مشک می زدند و نان می پختند و در راه آب آوردن از چشمه با درد زایمان روبرو می شدند و یکه و تنها، قهرمانانه دوام می آوردند و با نوزاد به چادر بر می گشتند
🔸 در شب های سرد و تاریک زمستان، مادر بزرگ های قهرمان با دست های پرچین و چروک خود معجزه ها می کردند! شجاعت، زرنگی، ایمان و توکل آنها کارآمدتر از بسیاری از داروها و امکانات این روزها بود! آوای گلوله و شیهه اسب، نویدی از حضور میهمان کوچولو در بُنکو می داد و پدر که در بیرون چادر منتظر بود، شادمانه گوسفندی را سر می برید.
اما امان از وقتی که آل می آمد و بسیاری از نوعروسان مادران جوان را می برد! پدربزرگ ها هرچه به آسمان تیر می انداختند فایده ای نداشت! هرچه مادربزرگ ها صورت و دست و پاهای زائو را با ذغال سیاه می کردند بی فایده بود! از قیچی و کارد و تیشه نیز کاری بر نمی آمد. به یاد مادران جوانی که تسلیم آل می شدند
به یاد مادرانی که سینه هایشان سرشار از مهر و عاطفه بود و به فرزندانشان شیر شهامت و صداقت می دادند. به یاد مادرانی که همزمان سه طفل همراهشان بود، یکی در دست و دیگری در کول و سومی در شکم
🔸 به یاد مادرانی که سینه هایشان بوی هِل و میخک می داد و بدون حضور آنها بچه ها خوابشان نمی برد! به یاد مادرانی که اسب سواران و تیراندازان کم نظیری بودند! به یاد مادرانی که در مسیر کوچ با راهزن و گرگ درگیر می شدند و قهرمانانه از جان و مال خویش دفاع می کردند.
به یاد مادرانی که صبحگاهان زودتر از بانگ خروس بیدار می شدند... به یاد مادرانی که همواره مشغول بودند و وقت کم می آوردند... به یاد مادرانی که دست تنها، چادر را بار می کردند و
چادر می زدند...
🔸 به یاد مادرانی که همچنان صدای لالایی آنها از دره ها و کوه ها به گوش می رسد، به یاد مادرانی که صدای کِل های زیبایشان هنوز در گوشهایمان است...! به یاد مادرانی که صدای خواندن و مشک زدنهایشان هنوز از یوردها می آید، به یاد مادرانی که بوی نان داغ و آغوز و دوغ و کنگر ماست با آنها معنی داشت...! به یاد مادرانی که مرگ ناگهانی همسران آنها خللی در اراده شان ایجاد نکرد، سوختند و ساختند تا فرزندان خود را بزرگ کنند.
به یاد مادرانی که سیاه گیس رفتند و به یاد مادرانی که گیس سفید تیره و طایفه بودند، به یاد مادرانی که به قول خودشان فقط یک کلاه از مردان کمتر داشتند...
به یاد مادرانی که هم آشپز بودند و هم خیاط، هم بافنده و هم چوپان، هم پزشک و هم ماما...
🔸 به یاد مادرانی که از شوهران خود فقط محبت می خواستند، به یاد مادرانی که به شوهر و فرزندان خود عشق می ورزیدند، با عشق به آنها زندگی می کردند و با عشق به آنها مردند، به یاد مادرانی که کم لطفی ها و بی انصافی های شوهرانشان را تحمل کردند و خم به ابرو نیاوردند...! به یاد مادرانی که سال ها از داشتن لباس نو محروم بودند تا شاید پسران و دختران جوانشان لباس نو داشته باشند
به یاد مادرانی که درو کردند و خوشه چیدند تا شاید بخشی از نان سال خانواده تهیه گردد، به یاد مادرانی که دستهایشان مانند دست های پدرها خشن و محکم بود، به یاد مادرانی که جاجیم ها و گلیم ها و قالیچه های رنگارنگ می بافتند.
#محمد_بهمن_بیگی
کتاب: #ایل_من_بخارای_من
@ketabkhaneh96با اندکی ویرایش از کانال
پایگاه ایران دوستان مازندران
@jolgeshomali
🔸به جز من، همه خواهرانم پسوند بس داشتند. ماه بس، گل بس، دختر بس، قز بس ...
در چهره رنگ پریده مادر، بیم و امید را میشد دید! اضطراب و ترس را بیشتر...
و پدر که مهربان بود و صبوری داشت و کم طاقت می شد...
مادر نذر کرده بود و از درویش دوره گرد دعا گرفته بود! شاید این بار...
دیگر دلم نمی خواست به پدر بگویند «ریشت را آب برد»!
یا زن عمو با خنده معنی داری بگوید «نافش را روی پای حسنو ببرید»
دلم نمی خواست بیش از این مادر مقصر شود...
دلم برای همه مان می سوخت برای مادر بیشتر.
🔸 به یاد دخترانی که خون بس شدند! ناز دخترانی که برای نجات پدر، برادر، عمو و بستگان و تیره و طایفه، به اجبار به عقد ناشناسی در آمدند! دخترانی که ابزار و وسیله صلح قبائل می شدند و در غربت چه حرف ها که نمی شنیدند و چه زجرها که نمی کشیدند و برخی از آنها چه مظلومانه که نمردند
به یاد دخترانی که به طوایف دیگر شوهر داده شدند و دیگر کسی آنها را ندید و از سرنوشت آنها اطلاعی نیافت
به یاد مادرانی که در ایل ودر بین راه و در هنگام کوچ زاییدند و مردند
به یاد مادران جوانی که تسلیم آل شدند
🔸 به یاد مادرانی که سالی یکبار نوزادی را به دنیا می آوردند ، از مرخصی زایمان، از پزشک و ماما، از کارت بهداشت و مرکز بهداشت و نوبت های ماهیانه، از زایشگاه و پزشک خانوادگی، از قطره آهن و رژیم غذایی ویژه خبری نبود...
حتی در روز زایمان مشک می زدند و نان می پختند و در راه آب آوردن از چشمه با درد زایمان روبرو می شدند و یکه و تنها، قهرمانانه دوام می آوردند و با نوزاد به چادر بر می گشتند
🔸 در شب های سرد و تاریک زمستان، مادر بزرگ های قهرمان با دست های پرچین و چروک خود معجزه ها می کردند! شجاعت، زرنگی، ایمان و توکل آنها کارآمدتر از بسیاری از داروها و امکانات این روزها بود! آوای گلوله و شیهه اسب، نویدی از حضور میهمان کوچولو در بُنکو می داد و پدر که در بیرون چادر منتظر بود، شادمانه گوسفندی را سر می برید.
اما امان از وقتی که آل می آمد و بسیاری از نوعروسان مادران جوان را می برد! پدربزرگ ها هرچه به آسمان تیر می انداختند فایده ای نداشت! هرچه مادربزرگ ها صورت و دست و پاهای زائو را با ذغال سیاه می کردند بی فایده بود! از قیچی و کارد و تیشه نیز کاری بر نمی آمد. به یاد مادران جوانی که تسلیم آل می شدند
به یاد مادرانی که سینه هایشان سرشار از مهر و عاطفه بود و به فرزندانشان شیر شهامت و صداقت می دادند. به یاد مادرانی که همزمان سه طفل همراهشان بود، یکی در دست و دیگری در کول و سومی در شکم
🔸 به یاد مادرانی که سینه هایشان بوی هِل و میخک می داد و بدون حضور آنها بچه ها خوابشان نمی برد! به یاد مادرانی که اسب سواران و تیراندازان کم نظیری بودند! به یاد مادرانی که در مسیر کوچ با راهزن و گرگ درگیر می شدند و قهرمانانه از جان و مال خویش دفاع می کردند.
به یاد مادرانی که صبحگاهان زودتر از بانگ خروس بیدار می شدند... به یاد مادرانی که همواره مشغول بودند و وقت کم می آوردند... به یاد مادرانی که دست تنها، چادر را بار می کردند و
چادر می زدند...
🔸 به یاد مادرانی که همچنان صدای لالایی آنها از دره ها و کوه ها به گوش می رسد، به یاد مادرانی که صدای کِل های زیبایشان هنوز در گوشهایمان است...! به یاد مادرانی که صدای خواندن و مشک زدنهایشان هنوز از یوردها می آید، به یاد مادرانی که بوی نان داغ و آغوز و دوغ و کنگر ماست با آنها معنی داشت...! به یاد مادرانی که مرگ ناگهانی همسران آنها خللی در اراده شان ایجاد نکرد، سوختند و ساختند تا فرزندان خود را بزرگ کنند.
به یاد مادرانی که سیاه گیس رفتند و به یاد مادرانی که گیس سفید تیره و طایفه بودند، به یاد مادرانی که به قول خودشان فقط یک کلاه از مردان کمتر داشتند...
به یاد مادرانی که هم آشپز بودند و هم خیاط، هم بافنده و هم چوپان، هم پزشک و هم ماما...
🔸 به یاد مادرانی که از شوهران خود فقط محبت می خواستند، به یاد مادرانی که به شوهر و فرزندان خود عشق می ورزیدند، با عشق به آنها زندگی می کردند و با عشق به آنها مردند، به یاد مادرانی که کم لطفی ها و بی انصافی های شوهرانشان را تحمل کردند و خم به ابرو نیاوردند...! به یاد مادرانی که سال ها از داشتن لباس نو محروم بودند تا شاید پسران و دختران جوانشان لباس نو داشته باشند
به یاد مادرانی که درو کردند و خوشه چیدند تا شاید بخشی از نان سال خانواده تهیه گردد، به یاد مادرانی که دستهایشان مانند دست های پدرها خشن و محکم بود، به یاد مادرانی که جاجیم ها و گلیم ها و قالیچه های رنگارنگ می بافتند.
#محمد_بهمن_بیگی
کتاب: #ایل_من_بخارای_من
@ketabkhaneh96با اندکی ویرایش از کانال
پایگاه ایران دوستان مازندران
@jolgeshomali
Forwarded from Eal Music
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
http://radio.iranseda.ir/timeArchivePart/?VALID=TRUE&ch=16&ti=19:30&d=2/25/2022
ایلبانگ 212 ث
از سری برنامههای مجلۀ موسیقی ایلبانگ رادیو فرهنگ
موضوع : گفتگوی #صادق_چراغی با بانو #یسنا_خوشفکر دربارۀ روند پیشرفت کارها برای نامگذاری روزی به نام موسیقی در گاهشمار ایرانی با نام #آواها_و_نواهای_ایرانی
پخش پیام استاد #محمدرضا_درویشی #کامبیز_روشن_روان #محمدعلی_کیانی_نژاد #فریدون_جنیدی #سیدرضا_طباطبایی به مناسبت نامگذاری روزی به نام موسیقی در گاهشمار ایرانی با نام #آواها و نواهای ایرانی
پخش این برنامه ساعت 19/30 شامگاه آدینه 1400.12.06
پس از فراز و نشیب بسیار در سال هایی که گذشت بالاخره موسیقی در گاهشمار ایرانی دارای روز شد، روزی با نام پارسی آوا و نواهای ایرانی. نامگذاری روز «آواها و نواهای ایرانی» یا همان «روز موسیقی» با نام و یاد صفیالدین ارموی موسیقیدان بزرگ انجام گرفته
iqna.ir/fa/news/ @mim.sajad.mim @abbas.karimi.abbasi @abbas.k.abbasi
instagram.com/cheraghi_sadegh telegram.me/cheraghieal Telegram.me/Ealmusic
Telegram.me/Ealmusic t.me/Iranmusicactivists
#رادیو_فرهنگ #ایل_بانگ #مجله_موسیقی #صادق_چراغی
ایلبانگ 212 ث
از سری برنامههای مجلۀ موسیقی ایلبانگ رادیو فرهنگ
موضوع : گفتگوی #صادق_چراغی با بانو #یسنا_خوشفکر دربارۀ روند پیشرفت کارها برای نامگذاری روزی به نام موسیقی در گاهشمار ایرانی با نام #آواها_و_نواهای_ایرانی
پخش پیام استاد #محمدرضا_درویشی #کامبیز_روشن_روان #محمدعلی_کیانی_نژاد #فریدون_جنیدی #سیدرضا_طباطبایی به مناسبت نامگذاری روزی به نام موسیقی در گاهشمار ایرانی با نام #آواها و نواهای ایرانی
پخش این برنامه ساعت 19/30 شامگاه آدینه 1400.12.06
پس از فراز و نشیب بسیار در سال هایی که گذشت بالاخره موسیقی در گاهشمار ایرانی دارای روز شد، روزی با نام پارسی آوا و نواهای ایرانی. نامگذاری روز «آواها و نواهای ایرانی» یا همان «روز موسیقی» با نام و یاد صفیالدین ارموی موسیقیدان بزرگ انجام گرفته
iqna.ir/fa/news/ @mim.sajad.mim @abbas.karimi.abbasi @abbas.k.abbasi
instagram.com/cheraghi_sadegh telegram.me/cheraghieal Telegram.me/Ealmusic
Telegram.me/Ealmusic t.me/Iranmusicactivists
#رادیو_فرهنگ #ایل_بانگ #مجله_موسیقی #صادق_چراغی