پایگاه ایران دوستان مازندران
680 subscribers
9.71K photos
4.63K videos
138 files
2.22K links
هر آنچه که درباره ی ایران ،شکوه تمدن و فرهنگ ایران و ایرانی است در این کانال ببینید.
Download Telegram
پاسخ #مهرداد_فرهمند به ادعای #محسن_نامجو:

این صفحه ای از کتاب #مسالک_الابصار نوشته #شهاب_الدین_احمد بن فضل الله عمری، رئیس دیوان انشا‌ی سلاطین مملوکی مصر و شام بوده که #ایران و #ایرانی را در آن دوران، یعنی نیمه نخست قرن هشتم هجری تعریف کرده است. یعنی همان سالهایی که #حافظ در #شیراز شعر می سرود.
با تعریف این کتاب، جغرافیای سرزمین ایرانیان چنین بوده: از #رود_جیحون و آخر #خراسان تا رود #فرات که مرز #شام بوده و از کرمان که به بحر فارسی متصل است تا انتهای آنچه به دست بقایای پادشاهان سلجوقی بوده (یعنی مناطق مرکزی ترکیه امروزی) و انطاکیه و علایا (آلانیای کنونی) در کنار دریای روم (مدیترانه). مرز میان ایران با سرزمین قبچاق در شمال، باب الحدید (شهر دربند کنونی در جمهوری داغستان روسیه) بوده که دمیر قاپو (به ترکی: دروازه آهنین) هم نامیده می شده و دریای طبرستان که به آن دریای خزر و قلزم هم می گفتند.
مسالک الابصار تنها یک نمونه است. دیگر منابع پیش و پس از این کتاب هم همین حدود را برای جغرافیای ایران مشخص کرده اند. من این کتاب را برای نمونه انتخاب کردم چون نویسنده اش عرب قریشی و از نسل عمر خلیفه دوم بوده و هیچ ربطی به ایران و ایرانیان نداشته که بتوان احتمال تعصبها و تمایلات ایرانگرایانه درباره اش مطرح کرد. برعکس، دلبستگیهایی عربی در آثارش پیداست. زمان نگارش کتاب نیز نزدیک به دویست سال پیش از برپایی دولت صفوی است که ایران را یکپارچه کرد.
کسانی که می گویند مفهوم ایران و ایرانی مفهومی جدید است و در گذشته ها کسی خودش را ایرانی نمی دانست بلکه تعلقهای منطقه ای مانند خراسانی و کرمانی و آذربایجانی مطرح بود، مشکلشان این است که تاریخ نخوانده اند. همیشه مفهومی مشخص به نام ایران و ایرانی وجود داشته. صرف نظر از اینکه چه کسانی بر این سرزمین حکومت می کرده اند و اینکه دولتهای متعدد در جایجای این سرزمین برپا بوده یا دولت واحد، این گستره جغرافیایی را ایران می نامیدند. هر کسی هم که قدرتی می یافت و حکومتی بر پا می ساخت، وقتی گستره قابل توجهی از این جغرافیا را حاکم می شد، خود را فرمانروای ایران می خواند و می کوشید سلطه اش را بر کل این جغرافیا گسترش دهد، حال چه خودش از درون این جغرافیا برخاسته بود یا چه همچون ترکان و مغولان، تبارش از خارج از این جغرافیا بود.
نکات شایان ذکر دیگر در کتاب این است که خلیج فارس را همه جا بحر فارسی (دریای پارسی) نام برده و فصلی هم به آن اختصاص داده و اینکه هیچ کجای کتاب اثری از سرزمینی با نام اهواز نیست بلکه همه جا از آن با عنوان خوزستان نام برده است. در مورد دریای خزر نوشته که آن را دریای گیلان و دریای دیلم و دریای خزر هم می نامند اما دریای طبرستان از همه رایجتر است.
برای پیشگیری از ابهام اضافه کنم که کرمان که به عنوان مرز شرقی ایران در این کتاب نام برده شده، منظور شهر یا استان کرمان کنونی نیست بلکه در کتاب توضیح داده شده که سیستان و سرزمین بلوچ (که آنها را بلوص نام برده) و ارض مکران توابع کرمان بوده اند. با تعریف کتاب، گستره کرمان تا بخشی از پاکستان کنونی بوده است.
این کتاب همچون دیگر منابع تاریخی مشخص کرده که سرزمینی که امروزه جمهوری آذربایجان نامیده می شود، بخشی از جغرافیای آذربایجان نیست بلکه به این منطقه اران و به مناطق جنوب رود ارس، آذربایجان گفته می شده است. پایخت اران در آن زمان شهر بردعه (شهر کنونی برده در مرکز جمهوری آذربایجان) و پایتخت آذربایجان، اردبیل بوده است. تبریز هم پایتخت ایلخانان مغول بوده که هنگام نگارش این کتاب بر ایران حکومت می کردند. از سلطانیه هم به عنوان پایتخت دیگر ایلخانان نام برده که به نوشته نویسنده، در آن زمان شهری نوساز اما بزرگتر از تبریز بوده و اهالی اش مردمی بودند که از نقاط مختلف ایران به آن کوچ کرده بودند. سلطانیه اکنون شهر کوچکی در استان زنجان است.

از #مهرداد_فرهمند


پایگاه ایران دوستان مازندران

@jolgeshomali
Forwarded from عاشقان ایران
👈 توضیح استاد #فریدون_جنیدی درباره دیوهای #مازندران در شاهنامه 👉


🏔منظور از مازندران در شاهنامه کجاست؟

⬅️از کانال شاهنامه شناسی
ابیات مربوط به مازندران در شاهنامه بدون افزوده های جعلی(الحاقیات)

چو #کاووس بگرفت گاه پدر
مر او را جهان، بنده شد سربسر
چنان بُد که در کاخ زرین نگار
همی خوَرد روزی، مَی خوشگُوار
اَبا پهلوانانِ اِیران به هم
همی رای زد، شاد، بر بِیش و کم
برفت از برِ پرده، سالارِ بار
خرامان بیامد برِ شهریار
بگفتا که: ”رامشگری بر در است
ابا بَربَت و نغز رامشگر است“
بفرمود تا پِیش او خواندند
برِ خوشنوازانْشْ بنشاندند
به بربت چو بایست، برساخت رود
برآورد مازندرانی سرود:
ز #مازندران، شهر ما، یاد باد
همیشه بر و بومش آباد باد
که در بوستانش همیشه گل است
به کوه اندرون، لاله و سنبل است
نوازنده، بلبل، به باغ اندرون
گُرازنده، آهو، به راغ اندرون
همیشه نیاساید از جُفتجوی
همه ساله، هر جای، رنگ است و بوی
گلاب است گویی به جویش روان
همی شاد گردد ز بویش، روان
دی و بهمن و آذَر و فروَدین
همیشه پر از لاله بینی زمین
همه ساله خندان لب جویبار
به هر جای، بازِ شکاری به کار
چو کاووس بشنید ازو این سَخُن
یکی تازه اندیشه افکند بُن
دل رزمجو را ببست اندر آن
که لشکر کشد سوی #مازندران
چنین گفت با سرفرازان رزم
که: ”ما سر نهادیم یکسر به بزم
اگر کاهلی پیشه گیرد دلِیر
نگردد ز آسایش و کام سِیر“
سخن چون به گوش بزرگان رسید
ازیشان، کس آن رای، فرّخ ندید
همه زرد گشتند و پُر چین بُروی
کسی جنگ دیوان نکرد آرزوی
کسی راست، پاسخ، نیارَست کرد
نهانی، روانْشان پر از باد سرد
به آواز گفتند: ما کِهتریم
زمین جز به فرمان تو نَسپَریم


⬅️ گروهی را گمان این است که «مازندران» در #شاهنامه جایگاه دیوان است، همانجاست که امروز مازندرانش خوانیم. در شاهنامه و کتابهای هم زمان با شاهنامه و پیش از آن، ظاهراً لفظ مازندران به معنی #طبرستان/ #تبرستان به کار نرفته است، مگر آن که به ندرت شعری یا عبارتی را بتوان چنان تفسیر کرد.

اغلب «مازندر» و «مازندران» بر سرزمینی در حدود مغرب و بسیار دور از ایران اطلاق میشد. در مقدمه #شاهنامه_ابومنصوری آمده:
#شام و #یمن را مازندران خوانند و #مصر گویند از مازندران است“!
برخی از نویسندگان امروزی نیز جایگاه مازندران را در غرب، شام، یمن و برخی نیز در #هندوستان دانسته اند.

اما این گمانها درباره «مازندران» شاهنامه درست نیست. مازندران امروزی در گذشته «تبرستان» نامیده میشد، و چنان که در شاهنامه در داستان «زال و رودابه» میخوانیم، منوچهر پادشاه ایران پایتخت خویش را در آن مرز برگزیده بود: شهر #آمل

هنگامی که منوچهر از عشق زال و رودابه باخبر میشود و میخواهد به #کابل سپاه بکشد، پدرش سام به منوچهر نامه میفرستد و از زبان زال، چنین شِکوِه میکند:
«مرا» گفت «بَر دارِ آمل کنی
سَزاتر که آهنگ کابل کنی!»
(اگر مرا در آمل، پایتخت منوچهر، بر دار کنی، بهتر از آن است که به زابل لشکرکشی)
پس سرزمینی را که پایتخت ایران در آن باشد نشاید جایگاه دیوان نامیدن.

⬅️دیدگاه متفاوت استادجنیدی درباره نام مازندران و دیوسپید

«ماز» در زبانهای ایرانی، چین و شکن و برآمدگی و فرورفتگی است، و «مازاندر» جایگاهی است که چین و شکن و برجستگی در آن باشد، و همین رشته کوه البرز است. در زبان #فارسی_دری و زبان #تبرستان_باستان، «دوین» به معنای برجستگی و بلندی است. در زبان تبری، واژه دوین چند بار به معنی برجستگی و تپه و کوه آمده است؛ با افتادن «ین» پایانی، بگونه «دِو» dēv و آنگاه «دیو» درآمد

جایی که کاووس از آن سخن میراند، کوهستان #البرز بود که بایستی از ستیغهای بلند و دره های ژرف بگذرند. گذرندگان البرز کوه را، ابرهای همیشگی، بارانهای سخت، جنگلها و تیغزارها در پیش بود و بیشه های پر از دَدان و جانوران، شاخ و برگ فراوان پرتو آفتاب را گذر نمیداد

پیروزی بر دیوان مازندران، همان گشودن مازهای تبرستان و کوههای البرز است که به دست تبرستانیان و گیلانیان (اهالی #مازندران و #گیلان امروز) و ایرانیان دشت مرکزی انجام گرفت

چون یکایک این دوین ها به دست ایرانیان می افتاد و بر چراگاهها افزوده میشد، بزرگترین آنها «دوین سپید» یا «دیو سپید» بود که همانا کوه دماوند است. دماوند آن زمانها خاموش بود، اما گویا باز فعالیت مختصری کرد و بر ایرانیان آتش و سنگهای تیز بارید:
ز گردون بسی سنگ بارید و خَشت
پراکنده گشتند، اِیران، به دشت

گشودن البرزکوه و پیروزی بر دوین های مازندران، کار سیستانیان نبود، اما چون کاری بس بزرگ بود، پیروزی بر دیوسپید را شاهنامه به «رستم» نسبت دادند که جهان پهلوان (نماد ایران) بود

ایران: ایرانیان. جمعِ «اِیر» است و ایر یعنی فروتن، که صفت ایرانیان بوده است. در اینجا، «ان» علامت جمع است، یعنی ایرانیان. اما «ان» در نام کشور ایران، علامت نسبت است، یعنی جایگاه ایرانیان


💌عاشقان ایران
@LoversofIRAN