Forwarded from خوزستان پاره تن ایران زمین است
دکتر #جواد_طباطبایی:
سقوط ایران در حملۀ #اسکندر_مقدونی نخستین تجربۀ شکست نظامی تاریخ #شاهنشاهی_ایران بود، که گسست آئینی مهمی را نیز در پی داشت، اما حتیٰ این شکست مهم نیز نتوانست گُسلِ ژرفی در تاریخ فرهنگی ایران ایجاد کند، چنان که با برآمدن #پارتیان همۀ فرهنگ ایرانی بار دیگر احیا شد. نکتۀ جالب توجه دیگر تداوم فرهنگی ایران دورۀ ساسانی است. برحسب معمول، گفته می شود که #ساسانیان بخشی از بقایای پارتیان را از میان بردند تا گسستی میان خود و تاریخ پیش از آن ایجاد کنند، اما آنچه در این کوشش برای ایجاد گسست دارای اهمیت است این است که این کوشش برای ایجاد گسست، در واقع، خود ایجاد تداوم متفاوتی بود، زیرا ساسانیان، حتیٰ آنجا که به تصریح نمی گفتند، فرمانروایی خود را ادامۀ ایران #هخامنشی تا پارتی می دانستند و اطلاق نام #ایرانشهر به کشور خود، که صورت فارسی میانۀ اوستایی و فارسی باستان است، گواه این مدعاست. این تداوم ایران در دوران باستان، بیشتر از آنکه تداوم سیاسیـ آئینی باشد، تداوم فرهنگی بود. وضعِ متفاوتِ ایران در دورۀ #اسلامی، در میان کشورهایی که در امپراتوری اسلامی ادغام شدند، به همین تداوم فرهنگی مربوط می شود، به گونهای که وارد شدن دیانتی جدید در نظامِ فرهنگ ترکیبِ نوآئینی را ایجاد کرد، اما نتوانست گسستی تاریخی در پی داشته باشد. سرشت این ترکیبِ فرهنگیِ نوآئین بویژه در دورۀ اسلامی اهمیت دارد که در نُه سدۀ تاریخ ایران، از آغاز این دوره تا برآمدن #صفویان، ایران دستکم دو مذهب اسلامی را پذیرفته که هر یک از آنها در دورههایی مذهب اکثریت بوده است، اما هر یک از این دو مذهب جایی در فرهنگ فراگیر داشتهاند و اکثریت پیدا کردن یک مذهب پیآمدهای ناگوار چندانی نداشته است. با صفویان اگرچه تشیع به دیانت رسمی کشور تبدیل شد، و در دورۀ #شاه_سلطان_حسین نیز در مواردی رفتار بدی با #مسیحیان صورت گرفت، اما حتیٰ الزامات تقویت بنیان دولت «ملّی» در برابر تهدیدهای #عثمانی نیز موجب نشد که تنشهای دینی به فاجعهای منجر شود. با این همه، حتیٰ رفتار ناشایست شاه سلطان حسین با مسیحیان ایران را نمی توان با کشتار جمعی یک میلیون و نیم تن از ارمنیان در عثمانی آغاز سدۀ بیستم مقایسه کرد. ایران، به خلاف دیگر کشورهای اسلامی، و نیز کشورهای اروپایی تا آغاز دوران جدید و آلمان تا شکست این کشور در پایان جنگ دوم جهانی، کشور فرهنگ فراگیر بود و دیانت در ترکیب همین فرهنگ وارد میشد و همین فرهنگ فراگیر موجب تداوم ایران از دوران باستان تا دهه های اخیر بود. با ایدئولوژیکی شدن دیانت، و استقلالی که دیانت نسبت به دیگر عناصر این فرهنگ فراگیر در دهههای اخیر پیدا کرده، شالودۀ استوار ملّیت ایرانی و تداوم تاریخی آن نیز دستخوش سستی بی سابقهای شده است. میتوان گفت که تا دهه های اخیر، که ایران ایرانشهری فهمیده می شد، مفردات فرهنگ فراگیر آن در ترکیب بدیعی وارد میشد و همین ترکیب موجب استواری شالودۀ آن بود، در حالیکه هر اخلالی در آن ترکیب، که ایدئولوژیکی شدن دیانت و چربیدن آن بر دیگر مفردات فرهنگ فراگیر یکی از مهم ترین نمونههای آن است، بنیان و تداوم آن را خدشه دار کرد.
@jtjostarha
@iran_khouzestan
سقوط ایران در حملۀ #اسکندر_مقدونی نخستین تجربۀ شکست نظامی تاریخ #شاهنشاهی_ایران بود، که گسست آئینی مهمی را نیز در پی داشت، اما حتیٰ این شکست مهم نیز نتوانست گُسلِ ژرفی در تاریخ فرهنگی ایران ایجاد کند، چنان که با برآمدن #پارتیان همۀ فرهنگ ایرانی بار دیگر احیا شد. نکتۀ جالب توجه دیگر تداوم فرهنگی ایران دورۀ ساسانی است. برحسب معمول، گفته می شود که #ساسانیان بخشی از بقایای پارتیان را از میان بردند تا گسستی میان خود و تاریخ پیش از آن ایجاد کنند، اما آنچه در این کوشش برای ایجاد گسست دارای اهمیت است این است که این کوشش برای ایجاد گسست، در واقع، خود ایجاد تداوم متفاوتی بود، زیرا ساسانیان، حتیٰ آنجا که به تصریح نمی گفتند، فرمانروایی خود را ادامۀ ایران #هخامنشی تا پارتی می دانستند و اطلاق نام #ایرانشهر به کشور خود، که صورت فارسی میانۀ اوستایی و فارسی باستان است، گواه این مدعاست. این تداوم ایران در دوران باستان، بیشتر از آنکه تداوم سیاسیـ آئینی باشد، تداوم فرهنگی بود. وضعِ متفاوتِ ایران در دورۀ #اسلامی، در میان کشورهایی که در امپراتوری اسلامی ادغام شدند، به همین تداوم فرهنگی مربوط می شود، به گونهای که وارد شدن دیانتی جدید در نظامِ فرهنگ ترکیبِ نوآئینی را ایجاد کرد، اما نتوانست گسستی تاریخی در پی داشته باشد. سرشت این ترکیبِ فرهنگیِ نوآئین بویژه در دورۀ اسلامی اهمیت دارد که در نُه سدۀ تاریخ ایران، از آغاز این دوره تا برآمدن #صفویان، ایران دستکم دو مذهب اسلامی را پذیرفته که هر یک از آنها در دورههایی مذهب اکثریت بوده است، اما هر یک از این دو مذهب جایی در فرهنگ فراگیر داشتهاند و اکثریت پیدا کردن یک مذهب پیآمدهای ناگوار چندانی نداشته است. با صفویان اگرچه تشیع به دیانت رسمی کشور تبدیل شد، و در دورۀ #شاه_سلطان_حسین نیز در مواردی رفتار بدی با #مسیحیان صورت گرفت، اما حتیٰ الزامات تقویت بنیان دولت «ملّی» در برابر تهدیدهای #عثمانی نیز موجب نشد که تنشهای دینی به فاجعهای منجر شود. با این همه، حتیٰ رفتار ناشایست شاه سلطان حسین با مسیحیان ایران را نمی توان با کشتار جمعی یک میلیون و نیم تن از ارمنیان در عثمانی آغاز سدۀ بیستم مقایسه کرد. ایران، به خلاف دیگر کشورهای اسلامی، و نیز کشورهای اروپایی تا آغاز دوران جدید و آلمان تا شکست این کشور در پایان جنگ دوم جهانی، کشور فرهنگ فراگیر بود و دیانت در ترکیب همین فرهنگ وارد میشد و همین فرهنگ فراگیر موجب تداوم ایران از دوران باستان تا دهه های اخیر بود. با ایدئولوژیکی شدن دیانت، و استقلالی که دیانت نسبت به دیگر عناصر این فرهنگ فراگیر در دهههای اخیر پیدا کرده، شالودۀ استوار ملّیت ایرانی و تداوم تاریخی آن نیز دستخوش سستی بی سابقهای شده است. میتوان گفت که تا دهه های اخیر، که ایران ایرانشهری فهمیده می شد، مفردات فرهنگ فراگیر آن در ترکیب بدیعی وارد میشد و همین ترکیب موجب استواری شالودۀ آن بود، در حالیکه هر اخلالی در آن ترکیب، که ایدئولوژیکی شدن دیانت و چربیدن آن بر دیگر مفردات فرهنگ فراگیر یکی از مهم ترین نمونههای آن است، بنیان و تداوم آن را خدشه دار کرد.
@jtjostarha
@iran_khouzestan