Forwarded from روزنامه فرهیختگان
📸 دم شما مردم گرم
🔻ایرانیها در سردترین روز سال ۴۰ میلیون متر مکعب گاز صرفهجویی کردند و گاز هیچ کجای ایران قطع نشد.
@FarhikhteganOnline
🔻ایرانیها در سردترین روز سال ۴۰ میلیون متر مکعب گاز صرفهجویی کردند و گاز هیچ کجای ایران قطع نشد.
@FarhikhteganOnline
👍19
مخروبه غزه، به رونق سابق بازگردد یا خیر، پوشالی بودن اخلاق جهانیشده را عیان کرد. غرب آنجا که منافعش در مخاطره باشد به هیچ اخلاقی پایبند نیست، بویژه آنگاه که طرف مقابلش غیرغربی باشد. بشر عام و حقوق و اخلاقش، توهمی بیش نیست.
👍37👎2
مهمترین گروهی که از هر بهبودی در وضعیت ایران و افزایش امید در مردم، زیان میکنند و هر کاری برای نابسامانی جامعه میکنند، مجاهدین هستند. آنها برای دستیابی به قدرت سیاسی، آمادهاند جنگ داخلی راه بیاندازند و ایران را به آتش بکشند؛ در جنگ تحمیلی هم همدست با صدام، به ایران حمله کردند.
👍27
ایران در آستانه دور تازهای از فشارها و تحریمهای ناجوانمردانه احتمالی است. بخشی از جامعه راه خود را از نظام جدا کرده و دیگر تعلق و احساسی نسبت به آن ندارد، و بیگانگان هم روی این جدایی و بیتعلقی حساب ویژه باز کردهاند.
راه گذر از این دوره دشوار، گسترش استظهار و اتکا به مردم است، یعنی اینکه آن پنجاه و یک درصد راینداده هم «دیده شوند»، و نظراتشان و خودشان در سیاستگذاریها و تصمیمات لحاظ شوند.
بدون مردم، همه مردم، جمهوری اسلامی وزنی ندارد.
راه گذر از این دوره دشوار، گسترش استظهار و اتکا به مردم است، یعنی اینکه آن پنجاه و یک درصد راینداده هم «دیده شوند»، و نظراتشان و خودشان در سیاستگذاریها و تصمیمات لحاظ شوند.
بدون مردم، همه مردم، جمهوری اسلامی وزنی ندارد.
👍29👎1
روایت واقعی از رابطه مردم با نظام در خوزستان همین است که در جلسه امروز دیدار مردم با رئیسجمهور عیان شد؛ بقیه روایتها و دیدارها، کنترلشده و تصنعی است. زندگی مردم دچار مشکل فراوان است و بشدت معترضند که چرا صدایشان شنیده نشده؛ اما امیدوارند. هنوز امید دارند که مشکلشان حل شود.
👍16👎3
«با آنان در یك مجلس عمومی بنشین و شخصا به مشكلاتشان رسیدگی كن و در آن مجلس برای خداوندی كه تو را آفریده است فروتنی نما و سربازان و یارانت را كه جزو محافظان و نگهبانان تو هستند از آنان دور بدار، تا هر كه میخواهد سخن بگوید بدون لكنت زبان و بیترس و واهمه مطالبش را اظهار كند.» عهدنامه مالک اشتر
تصویری از دیدارهای رئیسجمهور در خوزستان
تصویری از دیدارهای رئیسجمهور در خوزستان
👍6👎4
آیا صدا رسید؟
محمد مالی (روزنامهنگار)
سرمقاله شنبه ۶ بهمن روزنامه خوزیها (اینجا)
خوزستانِ بدون روتوش و بیبزک تقریباً همین است که در حاشیه، استقبال عمومی و متن جلسات خصوصی رئیسجمهور مسعود پزشکیان، ملاحظه و مشاهده و مخابره شد. تنها در سفر رئیس دولت وفاق، زیر پوست خوزستان برای لحظاتی این فرصت را یافت که دیده و شنیده شود.
گاهی با خود فکر میکنم آنها که پزشکیان را آخرین فرصت مینامند شاید به این گزاره نظر دارند که انگار هستهی سخت قدرت، دیگر فاقد بینایی و شنوایی است و حساسیتاش را برای درک واقعیتهای امروزِ جامعه ایرانی از دست داده و دچار اطلاعرسانی کانالیزه شده و برداشت آن از کفِ خیابان مطابق با واقعیتها نیست و البته که اتفاقات سفر خوزستانِ رئیسجمهور این اشتباه محاسباتی را عریان ساخت و این تلنگر تلخ را وارد آورد که روایت گُل و بلبلی باطل است و سونامی نزدیکتر از آن است که فکر میکردیم و حال آنکه بسیاری از تصمیمسازان موثر ساختار، هنوز هم، از اساس در انکار هر گونه گسل و شکافاند.
با خود میگویم اگر رئیسجمهور میخواهد، وعده داده و به روشنی میگوید که قصد دارد صدای بیصدایان باشد، مصداق و جلوه بارز آن همین فریادها، اعتراضها و قهرهایی است که در سفر خوزستان از پرده برون افتاد. پس اگر سفر خوزستان، ارسال پیام نارضایتی عمومی در حجمی وسیع بوده باشد که پیش از این بر آن سرپوش میگذاشتند یا صدایاش را درنمیآوردند، دستاورد کمی نداشته است.
پرسش اساسی اما این است که چرا در سفر پزشکیان به خوزستان، امکان شنیدن صدای بیصدایان فراهم شد. پاسخ روشن است؛ در سفر دولت چهاردهم به خوزستان از قطار اتوبوسها، آدمهای سفارشی و سیاهیلشگرها و صحنهآراییها خبری نبود. آنها که آمدند، خود آمدند تا به بالاترین مقام اجرایی کشور نشان دهند که آستانه تحمل خوزستان که اگر آن را به دیگر نقاط ایران تعمیم بدهیم هم پُربیراه نباشد، به پایان رسیده و اعتماد عمومی و سرمایه اجتماعی به واسطه سالها محرومیت و دروغ و تبعیض و سوءمدیریت مخدوش شده است.
اعتراضهایی که در جایجای سفر پزشکیان به خوزستان شنیدیم، بُغض فروخوردهای بود که سالها امکان بروز و مجال ظهور نداشت. ما البته میتوانیم که درد را نبینیم و مانند گذشته چند برنامهریز، مجری و آنها که فریاد زدند را مقصر معرفی کنیم و آدرس غلط دهیم! اما واقعیت این است که اعتراضها و بُغضها در خوزستان محدود به چند نفر و چند منطقه نیست و عمومیت دارد.
در ساخت سانترال و مرکزپیرامون صدسال گذشته ایران، مرسوم این بود که بالا بفرماید و پایین به گوش بسپارد، حالا در یک اتفاق نادر و خرق عادت، صدای شنونده و گیرنده به اتاق فرمان و مرجع صدور پیام رسیده است. آنچه سفر خوزستانِ رئیسجمهور پزشکیان را خاص و ویژه و استثنایی مینماید همین است، آیا صدا رسید؟ آیا اتاق فرمان پیام را گرفت؟ بهنظر میرسد که اینگونه باشد.
واقعیت این است؛ تب و التهابی که روح سفر پزشکیان به خوزستان بود و بر آن سایه افکند به مثابه حاشیهای که بر متن چیره شد، نشانه فعالیت آتشفشانی بود که آن را مُرده و خاموش میپنداشتیم. آیا میتوانیم مانع فوران این آتشفشان شویم. چرا که نه. تنها کافی است صدای از بام افتادن طشت رسوایی را بشنویم. صدای مردم را. همین مردمی که از سینهها در برابر سرب داغ، برای دفاع از ایران، سپر ساختند.
فریادها، قهرها و بُغضهایی که در سفر پزشکیان به خوزستان شنیده شد، صدای واقعی مردم بود، مردمی که زیر بار تورم ۵۰ درصدی، دلار ۸۳ هزارتومانی و بیکاری ۴۰ درصدی، کمر خم کردهاند، این صدا را بشنویم. همین.
محمد مالی (روزنامهنگار)
سرمقاله شنبه ۶ بهمن روزنامه خوزیها (اینجا)
خوزستانِ بدون روتوش و بیبزک تقریباً همین است که در حاشیه، استقبال عمومی و متن جلسات خصوصی رئیسجمهور مسعود پزشکیان، ملاحظه و مشاهده و مخابره شد. تنها در سفر رئیس دولت وفاق، زیر پوست خوزستان برای لحظاتی این فرصت را یافت که دیده و شنیده شود.
گاهی با خود فکر میکنم آنها که پزشکیان را آخرین فرصت مینامند شاید به این گزاره نظر دارند که انگار هستهی سخت قدرت، دیگر فاقد بینایی و شنوایی است و حساسیتاش را برای درک واقعیتهای امروزِ جامعه ایرانی از دست داده و دچار اطلاعرسانی کانالیزه شده و برداشت آن از کفِ خیابان مطابق با واقعیتها نیست و البته که اتفاقات سفر خوزستانِ رئیسجمهور این اشتباه محاسباتی را عریان ساخت و این تلنگر تلخ را وارد آورد که روایت گُل و بلبلی باطل است و سونامی نزدیکتر از آن است که فکر میکردیم و حال آنکه بسیاری از تصمیمسازان موثر ساختار، هنوز هم، از اساس در انکار هر گونه گسل و شکافاند.
با خود میگویم اگر رئیسجمهور میخواهد، وعده داده و به روشنی میگوید که قصد دارد صدای بیصدایان باشد، مصداق و جلوه بارز آن همین فریادها، اعتراضها و قهرهایی است که در سفر خوزستان از پرده برون افتاد. پس اگر سفر خوزستان، ارسال پیام نارضایتی عمومی در حجمی وسیع بوده باشد که پیش از این بر آن سرپوش میگذاشتند یا صدایاش را درنمیآوردند، دستاورد کمی نداشته است.
پرسش اساسی اما این است که چرا در سفر پزشکیان به خوزستان، امکان شنیدن صدای بیصدایان فراهم شد. پاسخ روشن است؛ در سفر دولت چهاردهم به خوزستان از قطار اتوبوسها، آدمهای سفارشی و سیاهیلشگرها و صحنهآراییها خبری نبود. آنها که آمدند، خود آمدند تا به بالاترین مقام اجرایی کشور نشان دهند که آستانه تحمل خوزستان که اگر آن را به دیگر نقاط ایران تعمیم بدهیم هم پُربیراه نباشد، به پایان رسیده و اعتماد عمومی و سرمایه اجتماعی به واسطه سالها محرومیت و دروغ و تبعیض و سوءمدیریت مخدوش شده است.
اعتراضهایی که در جایجای سفر پزشکیان به خوزستان شنیدیم، بُغض فروخوردهای بود که سالها امکان بروز و مجال ظهور نداشت. ما البته میتوانیم که درد را نبینیم و مانند گذشته چند برنامهریز، مجری و آنها که فریاد زدند را مقصر معرفی کنیم و آدرس غلط دهیم! اما واقعیت این است که اعتراضها و بُغضها در خوزستان محدود به چند نفر و چند منطقه نیست و عمومیت دارد.
در ساخت سانترال و مرکزپیرامون صدسال گذشته ایران، مرسوم این بود که بالا بفرماید و پایین به گوش بسپارد، حالا در یک اتفاق نادر و خرق عادت، صدای شنونده و گیرنده به اتاق فرمان و مرجع صدور پیام رسیده است. آنچه سفر خوزستانِ رئیسجمهور پزشکیان را خاص و ویژه و استثنایی مینماید همین است، آیا صدا رسید؟ آیا اتاق فرمان پیام را گرفت؟ بهنظر میرسد که اینگونه باشد.
واقعیت این است؛ تب و التهابی که روح سفر پزشکیان به خوزستان بود و بر آن سایه افکند به مثابه حاشیهای که بر متن چیره شد، نشانه فعالیت آتشفشانی بود که آن را مُرده و خاموش میپنداشتیم. آیا میتوانیم مانع فوران این آتشفشان شویم. چرا که نه. تنها کافی است صدای از بام افتادن طشت رسوایی را بشنویم. صدای مردم را. همین مردمی که از سینهها در برابر سرب داغ، برای دفاع از ایران، سپر ساختند.
فریادها، قهرها و بُغضهایی که در سفر پزشکیان به خوزستان شنیده شد، صدای واقعی مردم بود، مردمی که زیر بار تورم ۵۰ درصدی، دلار ۸۳ هزارتومانی و بیکاری ۴۰ درصدی، کمر خم کردهاند، این صدا را بشنویم. همین.
👍4
شهدای جنگ تحمیلی، مقبولترین عناصر میهنی هستند. رقص دختران نوجوان در آرامگاه شهدا، جوانی و اعتراض تعبیر نمیشود، تمسخر و هتک تلقی میشود. آگاه نبودن از اهمیت موضوع هم، توجیه درستی نیست. باید یاد بگیرند حد نگه دارند!
البته برخورد راه چاره نیست، بگذارید جامعه اعتراض کند و حل کند.
البته برخورد راه چاره نیست، بگذارید جامعه اعتراض کند و حل کند.
👍39👎4
آنچه در ورزشگاه آزادی رخ داد، ناپسند هست ولی غیرمنتظره نیست. هتاکی و فحاشی، نگاههای نژادپرستانه و جنسیتزده، و دوقطبیسازی در ورزشگاهها وجود دارد، در جامعه هم دیده میشود.
قدم اولِ اصلاح، باور به نامطلوب بودن و مسئلهمندی وضعیت اخلاقی جامعه است که خود، معلول شرایط زمینهای است.
قدم اولِ اصلاح، باور به نامطلوب بودن و مسئلهمندی وضعیت اخلاقی جامعه است که خود، معلول شرایط زمینهای است.
👍13
در مواجهه با نظام بینالملل قدرتبنیان و سلطهمحوری که یکطرفه از برجام خارج میشود و چشم بر کشتار غزه میبندد و پس از آتشبس هم علنا از ضرورت اخراج فلسطینیها از غزه و تصرف آن توسط آمریکا میگوید، ممکنترین و سریعترین عامل برطرف کردن مشکلات ایران، عامل داخلی است. تجربه یکونیم ساله اخیر هم نشان میدهد که مهمترین عنصر قدرت در ایران، مردم هستند.
همراه کردن و متحد کردن مردم، با افزایش رضایت آنها، و نیز شمول و ادغام هر چه بیشتر مردم، و حذف هر چه مردم را طرد و دو تکه میکند، ممکن است. حذف گزینش برای مشاغل عادی دولتی، و اصلاح شیوه گزینش مشاغل حساس بگونهای که ایرانیان علاقمند ولی متفاوت هم امکان خدمت به کشور در همه بخشها را داشته باشند، یکی از راههای داخلی حل مشکلات کشور است. راه دیگر شفافیت آرا و دریافتیها و منافع مسئولان، مدیریت تعارض منافع و حذف رانتهای وفاداران است.
اکنون که معیشت مردم دچار مشکل شده و بهبود معیشت مردم دغدغه دولت است، رفع فیلتر اینستاگرام که بسیاری از مشاغل خرد و محلی به آن متکی است، هم میتواند بر انسجام اجتماعی بیفزاید.
کشوری که آماج حمله راست افراطی بینالملل است، با همراهی «همه» مردم و افزایش رضایت آنان میتواند از این بحران بگذرد.
همراه کردن و متحد کردن مردم، با افزایش رضایت آنها، و نیز شمول و ادغام هر چه بیشتر مردم، و حذف هر چه مردم را طرد و دو تکه میکند، ممکن است. حذف گزینش برای مشاغل عادی دولتی، و اصلاح شیوه گزینش مشاغل حساس بگونهای که ایرانیان علاقمند ولی متفاوت هم امکان خدمت به کشور در همه بخشها را داشته باشند، یکی از راههای داخلی حل مشکلات کشور است. راه دیگر شفافیت آرا و دریافتیها و منافع مسئولان، مدیریت تعارض منافع و حذف رانتهای وفاداران است.
اکنون که معیشت مردم دچار مشکل شده و بهبود معیشت مردم دغدغه دولت است، رفع فیلتر اینستاگرام که بسیاری از مشاغل خرد و محلی به آن متکی است، هم میتواند بر انسجام اجتماعی بیفزاید.
کشوری که آماج حمله راست افراطی بینالملل است، با همراهی «همه» مردم و افزایش رضایت آنان میتواند از این بحران بگذرد.
👍18👎8
امروز جلسه دفاعیه رساله دکتری جامعهشناسی محمد نادرکردی با عنوان «رمان- تاریخنگاری: طرحی در رابطه با اشکال زمانی-مکانی رمان دهه چهل و تاریخ¬نگاری» به راهنمایی من و مشاوره یوسف اباذری و نادر امیری و داوری آرش حیدری و محمدمهدی خوئی و حسین میرزایی و نوح منوری برگزار شد.
چکیده رساله در ادامه آمده است، بخشی از فهرست مطالب را هم ضمیمه کردم:
«مسئله رساله حاضر «تاریخ¬نگاری» و بررسی اشکال آن در «رمان» است. این مسئله تنها از منظر «اشکال پیوستاری زمانی-مکانی» در رمان مورد مطالعه قرار گرفته است. بر این اساس، طرح مفهوم «رمان-تاریخنگاری» در تناظر با اشکال پیوستاریِ «زمان-مکان» در رمان، به عنوان مفهوم کانونی این رساله برساخته شده است. همانطور که در مفهوم «زمان-مکان» در رمان، شکل پیوستاری این مفهوم بدون اولویت یکی بر دیگر مطرح است، در مفهوم «رمان-تاریخنگاری» نیز شکل پیوستاریِ «رمان-تاریخنگاری» بدون اولویت یکی بر دیگر طرح شده است. به این معنا، مفهوم شکل پیوستاری «رمان-تاریخنگاری» هادی ما در مسیر این پژوهش بوده است.
گام نخست طرح «رمان-تاریخنگاری»، شناسایی و تأکید بر اشکالِ تنظیم شده «پیوستار زمانی-مکانی» در رمان به مثابه رکن اصلی بازنمایی جهان داستانی آن است. طرح و تجسم هنری شکل یا اشکال تنظیم شده زمان-مکان رمان کلیت جهان بازنمایی شده آن را به مثابه جهانی اجتماعی-تاریخی تشکیل میدهد. در وهله بعد بر اساس اشکال زمانی-مکانی شناسایی شده در رمان، اشکال تاریخ¬نگاری متناظر با آن طرح شده است. در این نگاه، هر «نوعی» از رمان بر اساس تنظیمات زمانی-مکانیاش حامل شکلِ خاصی از تاریخنگاری است. تاریخنگاری صرفاً به معنای نگاه به تاریخ گذشته نیست؛ زمان حال و آینده به همان اندازه تاریخ محسوب میشوند که زمان گذشته. از منظر ما، رمان متنی است که تاریخ و زمان «حال-آینده-گذشته» را بصورت پیوستاری و همزمان در درون خود بازنمایی میکند. تاریخ¬ چیزی نیست جز اشکال ویژه زمانی-مکانی که انسانها در نسبت با جهان و وقایع آن به کار می گیرند. بر این اساس برای فهم شکل تاریخنگاری رمان تنها میتوان به رکن اصلی آن یعنی شکل طرح پیوستاری زمان-مکان آن رجوع کرد نه محتوای داستانی یک رمان. مسئله رمان-تاریخنگاری طرح شده در این رساله به دنبال طرح کردن و پاسخی اولیه به این پرسش است که شکل یا اشکال زمانی به کارگرفته شده در رمانهای دهه چهل شمسی، چگونه و به چه نحوی، نگاه ما به تاریخ [زمان حال-آینده-گذشته] و تمامی مناسبات تاریخی-اجتماعی را صورتبندی میکند.
هر چند محدوده تجربی این پژوهش چهار رمان شازده احتجاب، شوهرآهوخانم، سووشون و همسایهها در دهه چهل شمسی است، اما در نهایت نمیتوان از تعّین تام و عینی این برهه تاریخی-اجتماعی در ساخت و تنظیم اشکال به کارگرفته شده زمانی-مکانی و اشکال تاریخنگاری متناظر با آن سخن گفت. نام دهه چهل، خروجی آثار آن [در اینجا رمانهای این دهه] است.
چشم¬انداز نظری میخاییل باختین در مقاله اشکال زمان و پیوستار زمانی-مکانی در رمان، در کنار مقاله حماسه و رمان، راهنما و الهام بخش ما در صورتبندی مسئله، فرضیات و پرسشهای این پژوهش بوده است. هر چند نمیتوان از مقالات نامبرده باختین به صورت نظامی منظم از مفاهیم و الگوها برای تحلیل استفاده کرد؛ با این وجود، بالقوهگی تحلیلهای ژرف او در این مقالات، تحلیل مسائل مربوط به شناسایی اشکال زمان-مکان در رمان [فصل سوم] که در نهایت تنیدهشده از اثر و ردپای تحلیلی ماست را شکل داده است. در فصل چهارم رابطه اشکال زمانی-مکانی رمان و تاریخنگاری طرح شده است.
در واقع تحلیل این پژوهش به دو بخش اساسی تقسیم شده است. در فصل سوم شناسایی و بررسی اشکال زمانی-مکانی چهار رمان شازده احتجاب، شوهرآهوخانم، سووشون و همسایهها در دهه چهل شمسی به انجام رسیده است و در فصل چهارم، اشکال تاریخنگاری متناظر با اشکال زمانی-مکانی این رمانها صورتبندی شده است. با این حال، همانطور که در ابتدای این چکیده گفته شد، تلاش این رساله در جهت طرح مسئله «رمان-تاریخنگاری» به واسطه «اشکال زمانی-مکانی» تنظیمشده در جهان داستانی رمانهای دهه چهل ایران است؛ نه پاسخی نهایی یا ایجابی، یا اثبات آن چیزی که طرح کرده است.»
چکیده رساله در ادامه آمده است، بخشی از فهرست مطالب را هم ضمیمه کردم:
«مسئله رساله حاضر «تاریخ¬نگاری» و بررسی اشکال آن در «رمان» است. این مسئله تنها از منظر «اشکال پیوستاری زمانی-مکانی» در رمان مورد مطالعه قرار گرفته است. بر این اساس، طرح مفهوم «رمان-تاریخنگاری» در تناظر با اشکال پیوستاریِ «زمان-مکان» در رمان، به عنوان مفهوم کانونی این رساله برساخته شده است. همانطور که در مفهوم «زمان-مکان» در رمان، شکل پیوستاری این مفهوم بدون اولویت یکی بر دیگر مطرح است، در مفهوم «رمان-تاریخنگاری» نیز شکل پیوستاریِ «رمان-تاریخنگاری» بدون اولویت یکی بر دیگر طرح شده است. به این معنا، مفهوم شکل پیوستاری «رمان-تاریخنگاری» هادی ما در مسیر این پژوهش بوده است.
گام نخست طرح «رمان-تاریخنگاری»، شناسایی و تأکید بر اشکالِ تنظیم شده «پیوستار زمانی-مکانی» در رمان به مثابه رکن اصلی بازنمایی جهان داستانی آن است. طرح و تجسم هنری شکل یا اشکال تنظیم شده زمان-مکان رمان کلیت جهان بازنمایی شده آن را به مثابه جهانی اجتماعی-تاریخی تشکیل میدهد. در وهله بعد بر اساس اشکال زمانی-مکانی شناسایی شده در رمان، اشکال تاریخ¬نگاری متناظر با آن طرح شده است. در این نگاه، هر «نوعی» از رمان بر اساس تنظیمات زمانی-مکانیاش حامل شکلِ خاصی از تاریخنگاری است. تاریخنگاری صرفاً به معنای نگاه به تاریخ گذشته نیست؛ زمان حال و آینده به همان اندازه تاریخ محسوب میشوند که زمان گذشته. از منظر ما، رمان متنی است که تاریخ و زمان «حال-آینده-گذشته» را بصورت پیوستاری و همزمان در درون خود بازنمایی میکند. تاریخ¬ چیزی نیست جز اشکال ویژه زمانی-مکانی که انسانها در نسبت با جهان و وقایع آن به کار می گیرند. بر این اساس برای فهم شکل تاریخنگاری رمان تنها میتوان به رکن اصلی آن یعنی شکل طرح پیوستاری زمان-مکان آن رجوع کرد نه محتوای داستانی یک رمان. مسئله رمان-تاریخنگاری طرح شده در این رساله به دنبال طرح کردن و پاسخی اولیه به این پرسش است که شکل یا اشکال زمانی به کارگرفته شده در رمانهای دهه چهل شمسی، چگونه و به چه نحوی، نگاه ما به تاریخ [زمان حال-آینده-گذشته] و تمامی مناسبات تاریخی-اجتماعی را صورتبندی میکند.
هر چند محدوده تجربی این پژوهش چهار رمان شازده احتجاب، شوهرآهوخانم، سووشون و همسایهها در دهه چهل شمسی است، اما در نهایت نمیتوان از تعّین تام و عینی این برهه تاریخی-اجتماعی در ساخت و تنظیم اشکال به کارگرفته شده زمانی-مکانی و اشکال تاریخنگاری متناظر با آن سخن گفت. نام دهه چهل، خروجی آثار آن [در اینجا رمانهای این دهه] است.
چشم¬انداز نظری میخاییل باختین در مقاله اشکال زمان و پیوستار زمانی-مکانی در رمان، در کنار مقاله حماسه و رمان، راهنما و الهام بخش ما در صورتبندی مسئله، فرضیات و پرسشهای این پژوهش بوده است. هر چند نمیتوان از مقالات نامبرده باختین به صورت نظامی منظم از مفاهیم و الگوها برای تحلیل استفاده کرد؛ با این وجود، بالقوهگی تحلیلهای ژرف او در این مقالات، تحلیل مسائل مربوط به شناسایی اشکال زمان-مکان در رمان [فصل سوم] که در نهایت تنیدهشده از اثر و ردپای تحلیلی ماست را شکل داده است. در فصل چهارم رابطه اشکال زمانی-مکانی رمان و تاریخنگاری طرح شده است.
در واقع تحلیل این پژوهش به دو بخش اساسی تقسیم شده است. در فصل سوم شناسایی و بررسی اشکال زمانی-مکانی چهار رمان شازده احتجاب، شوهرآهوخانم، سووشون و همسایهها در دهه چهل شمسی به انجام رسیده است و در فصل چهارم، اشکال تاریخنگاری متناظر با اشکال زمانی-مکانی این رمانها صورتبندی شده است. با این حال، همانطور که در ابتدای این چکیده گفته شد، تلاش این رساله در جهت طرح مسئله «رمان-تاریخنگاری» به واسطه «اشکال زمانی-مکانی» تنظیمشده در جهان داستانی رمانهای دهه چهل ایران است؛ نه پاسخی نهایی یا ایجابی، یا اثبات آن چیزی که طرح کرده است.»
👍6👎2
قصد آمریکا برای محدود کردن فروش نفت ایران به صدهزار بشکه در روز، فشار مستقیم و مداوم اقتصادی بر مردم و فقیرتر کردن جامعه ایرانی است. جا دارد همه ایرانیان، فارغ از جهتگیریشان نسبت به نظام سیاسی، تنفر خود را نسبت به این «جنگ اقتصادی با مردم ایران»، ابراز کنند.
👍18👎7
صدارت خرد، راه حل بنیادی ایران در دوران تمدن سایبری
ابوالفضل فاتح
منتشرشده در روزنامه اعتماد
⬅️ ادراک جهان امروز، بدون درک عمیق از تمدن سایبری، انقلاب هوش مصنوعی و سلطه دیجیتالی ممکن نخواهد بود
⬅️ اگر امروز اروپا مثل «مرغ نیم بسمل» برای بازیافت نفوذ داخلی و جهانی خود، بال بال می زند و مرکز کنترل راست جهانی از آمریکا، برایش تعیین تکلیف می کند، به اتکاء قدرتی است که آمریکا در نظام طبقاتی و توانمندی و شکاف دیجیتالی و مالکیت داده با اروپا و جهان به دست آورده است
⬅️ از منظر اقتصادی – سیاسی، جریان «آلت – رایت»، جهان را کارخانه پولسازی و انسان های دیگر را ابزاری بیش نمی داند. آنها اگر به دنبال صلحند از این روست که سرمایه و قدرتی که امروز با صلح به دست می آید با جنگ به دست نخواهد آمد، مگر آن که مجبور باشند با جنگ به تثبیت قدرت و ثروت بپردازند
⬅️ راست دیجیتالی جهان را به پنج دسته تقسیم می کند. شعار «آمریکا اول» فقط به معنی اولویت دادن به آمریکا نیست، معنی دیگر آن این است که آمریکا مرکز جهان است
⬅️ ایران نیز در معرض امواج و نضج و نمو راست جهانی قرار دارد
⬅️ آنها که روزی به دنبال «مکدونالیزه» و «هالیوودی کردن جهان» بوده اند، اینک با بهره گیری از«هیبرید» دو استراتژی «اقیانوس سرخ» و «اقیانوس آبی» که اولی مبتنی بر رقابت مستقیم و تهاجمی، و دومی مبتنی بر «خلق عرصه های جدید بدون رقابت، با تمرکز بر تمایز و کاهش هزینهها است»، هر روز چالش و رقابتی جدید برای جهان ایجاد می کنند تا با برقراری معادله ای جدید، دیگران را ذیل یا پشت سر خود قرار دهند
⬅️ در این میانه، اصلی ترین عمق استراتژیک ایران، خود ایران است. فوری ترین اولویت، دریافت و فهم پیچیدگی حکمرانی در جهان متحول کنونی است. با عقول متوسط و دانش حداقلی، نمی توان، برای مسائل پیچیده، راه حل دقیق و پایداری فراهم کرد و به رقابت با عقل مجهز به ساز و کارهای پیشرفته جهان پرداخت. در جهان مجهز به هوش مصنوعی، آنچه با پردازنده های پیشرفته در کسر زمان حاصل می شود، بسیار فراتر و چابک تر از عقول معمول است. چنین جهانی، نقش آفرینی وسیع تر خرد جمعی، و لاجرم مدیریت علمی نخبگان و نوابغ آگاه و وفادار به میهن را در همه عرصه ها مطالبه می کند. نوابغی که بتوانند با تسلط و آمیزه ای خلاقانه از «هوش برتر انسانی و هوش مصنوعی که خود نمادی از هوش جمعی است»، بهینه ترین هم افزایی را پدید آورند
⬅️ سرعت تحولات جهان، بی سابقه و هر غفلت، عقب ماندگی و حسرت های تاریخی به دنبال خواهد داشت. راه حل چنین عرصه ای نه انکار است و نه انفعال. به رغم هژمونی طلبی دیجیتالی قدرت ها، خوشبختانه، با دسترسی ملت ها به سطوحی از تکنولوژی جدید، بسیاری از عقب ماندگی ها هم چاره ای سریعتر دارد. البته اگر، شایستگان در هرم مدیریت به پایین رانده نشده و حذف نشوند
⬅️ ایده ها و مغزهای برجسته ای در ایران وجود دارد. اگر نگرانیم که دیگران به روی عقول و فحول ایران آغوش گشوده اند، این نتیجه ی تفاوت نظام ارتقاء وگزینش (اعم از انتصابی و انتخابی) در ایران با دیگر کشورها است که در یک سوی جهان دفع و در سوی دیگر جهان همان عقول را جذب می کند.
⬅️ به سران بسیاری از مراکز و کرسی های حیاتی و تصمیم ساز و تصمیم گیر هر کشور بنگرید؛ چند تن آنها را در ردیف خرد برتر قرار می دهید؟ چند تن آنان از یک کارنامه علمی یا عملی برتر برخوردارند؟ آنان که گزینش می کنند خود در چه ترازی ایستاده اند؟ این نمایه ای از منزلت و جهت گیری آینده سیستم آن کشور است
⬅️ می توان گفت ضربه ای که در چهار دهه ی اخیر از نظام گزینش حذفی (اعم از انتصابی و انتخابی) و تنزل عاقله ی حکمرانی در کشور خورده ایم، چه بسا در مواردی از آمریکا نخورده ایم و این در حالی است که منطقا در همه حال و از جمله برابر فشار حداکثری، عقلانیت حداکثری امری راهبردی است. باید بین اقتدار یک کشور و اقتدار گرایی که نتیجه اش حذف نخبگان و افول گرایی است، تمایز قائل شد و این مهم در هر دو فضای فیزیکی و دیجیتال مصداق دارد.
⬅️ به فرموده ی امام علی (ع) هیچ نیرویی مانند عقل، هیچ فقری مانند جهل، هیچ میراثی مانند ادب و هیچ پشتیبانی مانند مشورت نیست. هر سیستم حکومتی ، اگر در فقر نخبگی و تصمیم های بی بنیاد قرار گیرد، دچار فقر و بحران و عقب مانده گی خواهد بود. و هر سیستمی، چه دموکراسی غربی و چه چین کمونیستی یا روس تزاری و یا ...، و در هر سازمان و از هر قشری به هر میزان نوابغ و نخبگان و عقل حداکثری را مشارکت دهند، به همان میزان گره ها گشوده و قدرت ملی و بین المللی ارتقاء خواهد یافت. حکمت و قدرت هرگز از عقول ضعیف برنخواهد خاست. حتی شاهان متکبر نیز باید در کنار خود امیر کبیری می داشتند تا دار الفنونی شکل بگیرد. دوران تمدن سایبری که جای خود دارد.
ابوالفضل فاتح
منتشرشده در روزنامه اعتماد
⬅️ ادراک جهان امروز، بدون درک عمیق از تمدن سایبری، انقلاب هوش مصنوعی و سلطه دیجیتالی ممکن نخواهد بود
⬅️ اگر امروز اروپا مثل «مرغ نیم بسمل» برای بازیافت نفوذ داخلی و جهانی خود، بال بال می زند و مرکز کنترل راست جهانی از آمریکا، برایش تعیین تکلیف می کند، به اتکاء قدرتی است که آمریکا در نظام طبقاتی و توانمندی و شکاف دیجیتالی و مالکیت داده با اروپا و جهان به دست آورده است
⬅️ از منظر اقتصادی – سیاسی، جریان «آلت – رایت»، جهان را کارخانه پولسازی و انسان های دیگر را ابزاری بیش نمی داند. آنها اگر به دنبال صلحند از این روست که سرمایه و قدرتی که امروز با صلح به دست می آید با جنگ به دست نخواهد آمد، مگر آن که مجبور باشند با جنگ به تثبیت قدرت و ثروت بپردازند
⬅️ راست دیجیتالی جهان را به پنج دسته تقسیم می کند. شعار «آمریکا اول» فقط به معنی اولویت دادن به آمریکا نیست، معنی دیگر آن این است که آمریکا مرکز جهان است
⬅️ ایران نیز در معرض امواج و نضج و نمو راست جهانی قرار دارد
⬅️ آنها که روزی به دنبال «مکدونالیزه» و «هالیوودی کردن جهان» بوده اند، اینک با بهره گیری از«هیبرید» دو استراتژی «اقیانوس سرخ» و «اقیانوس آبی» که اولی مبتنی بر رقابت مستقیم و تهاجمی، و دومی مبتنی بر «خلق عرصه های جدید بدون رقابت، با تمرکز بر تمایز و کاهش هزینهها است»، هر روز چالش و رقابتی جدید برای جهان ایجاد می کنند تا با برقراری معادله ای جدید، دیگران را ذیل یا پشت سر خود قرار دهند
⬅️ در این میانه، اصلی ترین عمق استراتژیک ایران، خود ایران است. فوری ترین اولویت، دریافت و فهم پیچیدگی حکمرانی در جهان متحول کنونی است. با عقول متوسط و دانش حداقلی، نمی توان، برای مسائل پیچیده، راه حل دقیق و پایداری فراهم کرد و به رقابت با عقل مجهز به ساز و کارهای پیشرفته جهان پرداخت. در جهان مجهز به هوش مصنوعی، آنچه با پردازنده های پیشرفته در کسر زمان حاصل می شود، بسیار فراتر و چابک تر از عقول معمول است. چنین جهانی، نقش آفرینی وسیع تر خرد جمعی، و لاجرم مدیریت علمی نخبگان و نوابغ آگاه و وفادار به میهن را در همه عرصه ها مطالبه می کند. نوابغی که بتوانند با تسلط و آمیزه ای خلاقانه از «هوش برتر انسانی و هوش مصنوعی که خود نمادی از هوش جمعی است»، بهینه ترین هم افزایی را پدید آورند
⬅️ سرعت تحولات جهان، بی سابقه و هر غفلت، عقب ماندگی و حسرت های تاریخی به دنبال خواهد داشت. راه حل چنین عرصه ای نه انکار است و نه انفعال. به رغم هژمونی طلبی دیجیتالی قدرت ها، خوشبختانه، با دسترسی ملت ها به سطوحی از تکنولوژی جدید، بسیاری از عقب ماندگی ها هم چاره ای سریعتر دارد. البته اگر، شایستگان در هرم مدیریت به پایین رانده نشده و حذف نشوند
⬅️ ایده ها و مغزهای برجسته ای در ایران وجود دارد. اگر نگرانیم که دیگران به روی عقول و فحول ایران آغوش گشوده اند، این نتیجه ی تفاوت نظام ارتقاء وگزینش (اعم از انتصابی و انتخابی) در ایران با دیگر کشورها است که در یک سوی جهان دفع و در سوی دیگر جهان همان عقول را جذب می کند.
⬅️ به سران بسیاری از مراکز و کرسی های حیاتی و تصمیم ساز و تصمیم گیر هر کشور بنگرید؛ چند تن آنها را در ردیف خرد برتر قرار می دهید؟ چند تن آنان از یک کارنامه علمی یا عملی برتر برخوردارند؟ آنان که گزینش می کنند خود در چه ترازی ایستاده اند؟ این نمایه ای از منزلت و جهت گیری آینده سیستم آن کشور است
⬅️ می توان گفت ضربه ای که در چهار دهه ی اخیر از نظام گزینش حذفی (اعم از انتصابی و انتخابی) و تنزل عاقله ی حکمرانی در کشور خورده ایم، چه بسا در مواردی از آمریکا نخورده ایم و این در حالی است که منطقا در همه حال و از جمله برابر فشار حداکثری، عقلانیت حداکثری امری راهبردی است. باید بین اقتدار یک کشور و اقتدار گرایی که نتیجه اش حذف نخبگان و افول گرایی است، تمایز قائل شد و این مهم در هر دو فضای فیزیکی و دیجیتال مصداق دارد.
⬅️ به فرموده ی امام علی (ع) هیچ نیرویی مانند عقل، هیچ فقری مانند جهل، هیچ میراثی مانند ادب و هیچ پشتیبانی مانند مشورت نیست. هر سیستم حکومتی ، اگر در فقر نخبگی و تصمیم های بی بنیاد قرار گیرد، دچار فقر و بحران و عقب مانده گی خواهد بود. و هر سیستمی، چه دموکراسی غربی و چه چین کمونیستی یا روس تزاری و یا ...، و در هر سازمان و از هر قشری به هر میزان نوابغ و نخبگان و عقل حداکثری را مشارکت دهند، به همان میزان گره ها گشوده و قدرت ملی و بین المللی ارتقاء خواهد یافت. حکمت و قدرت هرگز از عقول ضعیف برنخواهد خاست. حتی شاهان متکبر نیز باید در کنار خود امیر کبیری می داشتند تا دار الفنونی شکل بگیرد. دوران تمدن سایبری که جای خود دارد.
روزنامه اعتماد
از تمدن سايبري تا سلطه ديجيتالي
ابوالفضل فاتح
👍30
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
تبریک به دکتر مقصود فراستخواه
در چهل و دومین مراسم انتخاب کتاب سال، کتاب «کنشگران مرزی»، تالیف مقصود فراستخواه به عنوان کتاب سال در گروه علوم اجتماعی انتخاب شد.
در این فیلم، مقصود فراستخواه در گفتگو با فراز توضیح میدهد که کنشگرانِ مرزی، اکسیرِ خاکستری دوام ایران هستند:
«مقصود فراستخواه با ساخت کنشگران مرزی، مفهوم جدیدی را بر ادبیات جامعهشناسی ایران افزوده است. در این کتاب به ظرفیتهای کشور برای خروج از انسداد سیاسی و چگونگی دوام اشاره شده است. او به این سوال پاسخ میدهد که تمدن ایران چگونه پنج هزار سال دوام آورده است.این کتاب با فراتر رفتن از نگاه نقادانه بر یک ظرفیت مثبت کشور، متمرکز شده است. فراستخواه در این کتاب علیه ناامیدی مطلق اجتماعی ایستاده است و کنشگران مرزی را روزنهای از امید میداند».
در چهل و دومین مراسم انتخاب کتاب سال، کتاب «کنشگران مرزی»، تالیف مقصود فراستخواه به عنوان کتاب سال در گروه علوم اجتماعی انتخاب شد.
در این فیلم، مقصود فراستخواه در گفتگو با فراز توضیح میدهد که کنشگرانِ مرزی، اکسیرِ خاکستری دوام ایران هستند:
«مقصود فراستخواه با ساخت کنشگران مرزی، مفهوم جدیدی را بر ادبیات جامعهشناسی ایران افزوده است. در این کتاب به ظرفیتهای کشور برای خروج از انسداد سیاسی و چگونگی دوام اشاره شده است. او به این سوال پاسخ میدهد که تمدن ایران چگونه پنج هزار سال دوام آورده است.این کتاب با فراتر رفتن از نگاه نقادانه بر یک ظرفیت مثبت کشور، متمرکز شده است. فراستخواه در این کتاب علیه ناامیدی مطلق اجتماعی ایستاده است و کنشگران مرزی را روزنهای از امید میداند».
👍11👎1
تأملی در باب رابطۀ منش ملی و امر توسعه بر اساس الگوی جامعهشناسی معرفت
این مقاله نوشته رضا اسداللهی و محمدتقی قزلفلسفی است و در شماره اسفند۱۴۰۳ مجله جامعهشناسی نهادهای اجتماعی، در دانشگاه مازندران (اینجا) منتشر شده است. این مقاله که برگرفته از رساله دکتری اسداللهی است به رابطه منش ملی و توسعه میپردازد.
در چکیده مقاله آمده است: «منش ملی از موضوعاتی بوده که برخی از دیرباز با تأمل در باب آن، پیرامون نسبت خلقیات جوامع ملی و نقش آن بر امر توسعه، بهویژه چرایی و چگونگی توسعهنیافتگی، اندیشهورزی کردهاند. بر اساس این، پژوهش حاضر بر آن است تا با تکیه بر مبانی و مفاهیم دانش سیاست، به رابطۀ میان منش ملی و امر توسعه در اندیشۀ متفکران بپردازد.
جامعهشناسی معرفت با توجه به بنمایههای نظری و با محوریت قرار دادن ارتباط میان واقعیات اجتماعی (فرهنگ جامعه و ساخت اجتماعی) از یک سو و کنش و اندیشۀ افراد از سوی دیگر، میتواند دربارۀ رابطۀ میان منش ملی و امر توسعه بهویژه بحث توسعهنیافتگی، یافتههای مفهومی و نظری شایان تأملی را ارائه داده و حتی در مقام الگویی فرانظری، موجب تشکیک در صحت بسیاری از نظریات توسعه مبتنی بر منش ملی شود. نتایج: با تأکید بر اینکه شناخت متفکرین و کنشهای نظری هیچ اندیشمندی در خلأ به وجود نیامده است، میتوان چنین نتیجه گرفت که در تئوریهای مربوط به پیوند منش ملی و توسعه، هرچه از ارائۀ استدلالات مبتنی بر عناصر ذاتی ملتها و همچنین منافع استعماری دولتهای متبوعۀ برخی اندیشمندان فاصله گرفته و بر دلایل هویتی، تاریخی، اجتماعی و ساختاری تمرکز شود، به همان نسبت، یافتههای واقعبینانهتری در خصوص ویژگیهای اخلاقی ملتها عرضه خواهد شد و بالعکس.»
این مقاله نوشته رضا اسداللهی و محمدتقی قزلفلسفی است و در شماره اسفند۱۴۰۳ مجله جامعهشناسی نهادهای اجتماعی، در دانشگاه مازندران (اینجا) منتشر شده است. این مقاله که برگرفته از رساله دکتری اسداللهی است به رابطه منش ملی و توسعه میپردازد.
در چکیده مقاله آمده است: «منش ملی از موضوعاتی بوده که برخی از دیرباز با تأمل در باب آن، پیرامون نسبت خلقیات جوامع ملی و نقش آن بر امر توسعه، بهویژه چرایی و چگونگی توسعهنیافتگی، اندیشهورزی کردهاند. بر اساس این، پژوهش حاضر بر آن است تا با تکیه بر مبانی و مفاهیم دانش سیاست، به رابطۀ میان منش ملی و امر توسعه در اندیشۀ متفکران بپردازد.
جامعهشناسی معرفت با توجه به بنمایههای نظری و با محوریت قرار دادن ارتباط میان واقعیات اجتماعی (فرهنگ جامعه و ساخت اجتماعی) از یک سو و کنش و اندیشۀ افراد از سوی دیگر، میتواند دربارۀ رابطۀ میان منش ملی و امر توسعه بهویژه بحث توسعهنیافتگی، یافتههای مفهومی و نظری شایان تأملی را ارائه داده و حتی در مقام الگویی فرانظری، موجب تشکیک در صحت بسیاری از نظریات توسعه مبتنی بر منش ملی شود. نتایج: با تأکید بر اینکه شناخت متفکرین و کنشهای نظری هیچ اندیشمندی در خلأ به وجود نیامده است، میتوان چنین نتیجه گرفت که در تئوریهای مربوط به پیوند منش ملی و توسعه، هرچه از ارائۀ استدلالات مبتنی بر عناصر ذاتی ملتها و همچنین منافع استعماری دولتهای متبوعۀ برخی اندیشمندان فاصله گرفته و بر دلایل هویتی، تاریخی، اجتماعی و ساختاری تمرکز شود، به همان نسبت، یافتههای واقعبینانهتری در خصوص ویژگیهای اخلاقی ملتها عرضه خواهد شد و بالعکس.»
Telegram
attach 📎
👍2
Forwarded from سیمرغ
آنچه دیروز رخ داد، اهمیت زندگی در شکاف» را برای ایران پررنگ ساخت هدفی استراتژیک برای کشوری که در دفاع از خود در بزنگاه ها» تنها و بی یاور بوده ولی بدلیل جایگاه جغرافیاییش منزوی نبوده. "تنهایی در دفاع" واقعیتی برآمده از ژئوپلیتیک ایران است؛ "انزوا از جهان" اما ریشه در ایدئولوژی حاکم دارد!
همانگونه که افراد را با جسمانیت گذشته و ویژگی هایشان می شناسیم ایران را نیز با جغرافیا تاریخ و فرهنگ آن درک کنیم. فهم این سه گانه نشان می دهد که فرمانروایی بر کشوری با جایگاه ژئو استراتژیک، تاریخی پرفراز و نشیب، و فرهنگ کهن بدون شناخت "تنهایی استراتژیک" به بیراهه میرود.
تنهایی استراتژیک برای فرمانروای ایران اندرزی داده: "هیچگاه متحد استراتژیک نداشتی و در بزنگاه های تاریخی تنها بودی؛ پس از دنباله روی از قدرتهای بزرگ بپرهیز ولی با همه کار کن، "زندگی در شکاف" را بیاموز و درونی بودن "عمق استراتژیک" ایران را درک کن؛ چرا که ملت ایران یگانه متحد توست!"
@Iran_simorgh
همانگونه که افراد را با جسمانیت گذشته و ویژگی هایشان می شناسیم ایران را نیز با جغرافیا تاریخ و فرهنگ آن درک کنیم. فهم این سه گانه نشان می دهد که فرمانروایی بر کشوری با جایگاه ژئو استراتژیک، تاریخی پرفراز و نشیب، و فرهنگ کهن بدون شناخت "تنهایی استراتژیک" به بیراهه میرود.
تنهایی استراتژیک برای فرمانروای ایران اندرزی داده: "هیچگاه متحد استراتژیک نداشتی و در بزنگاه های تاریخی تنها بودی؛ پس از دنباله روی از قدرتهای بزرگ بپرهیز ولی با همه کار کن، "زندگی در شکاف" را بیاموز و درونی بودن "عمق استراتژیک" ایران را درک کن؛ چرا که ملت ایران یگانه متحد توست!"
@Iran_simorgh
👍14
بر اساس پیمایشهای ملی، اکثریت قاطع جامعه ایران موافق عفاف و بیشتر آنها موافق حجاب هستند. اما تنها درصد اندکی از مردم موافق سیاستهای تنبیهی حجاب هستند.
جامعه ایران، بسیار تغییر کرده و ادامه مداخلات آمرانه، هم ناموفق است و هم منجر به بحران جدید و تشدید دوقطبیها خواهد شد.
جامعه ایران، بسیار تغییر کرده و ادامه مداخلات آمرانه، هم ناموفق است و هم منجر به بحران جدید و تشدید دوقطبیها خواهد شد.
👍27👎3
Forwarded from فکتپرس
۱. محمدرضا جوادی یگانه (استاد دانشگاه تهران) در توییتی نوشت: «بر اساس پیمایشهای ملی، اکثریت قاطع جامعه ایران موافق عفاف و بیشتر آنها موافق حجاب هستند. اما تنها درصد اندکی از مردم موافق سیاستهای تنبیهی حجاب هستند. جامعه ایران، بسیار تغییر کرده و ادامه مداخلات آمرانه، هم ناموفق است و هم منجر به بحران جدید و تشدید دوقطبیها خواهد شد.»
۲. بر اساس پیمایش ارزشها و نگرشهای ایرانیان توسط وزارت ارشاد در سال ۱۴۰۲:
از پاسخگویان پیرامون «همه خانمها باید حجاب داشته باشند؟» پرسیده شده است: ۴۱ درصد موافق و کاملاً موافق هستند و ۴۵ درصد نیز مخالف هستند.»
از پاسخگویان پیرامون «مواجهه آنها با بیحجابی خانمها چگونه است؟» پرسیده شده است: «۴۶ درصد مخالف بیحجابی خانمها هستند ولی کاری ندارند، از نظر ۳۸ درصد بیحجابی اشکالی ندارد و ۱۲ درصد در صورت مشاهده تذکر میدهند.»
۳. بر اساس گزارش پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات درباره حجاب در سال ۱۴۰۱:
به نظر شما مواجهه با بیحجابی زنان چگونه باید باشد؟
تذکر زبانی: ۱۴ درصد
اقدام فرهنگی و تبلیغی: ۴۰ درصد
اقدام قانونی: ۱۰ درصد
پذیرفتن بیحجابی: ۲۳ درصد
سائر: ۱۳ درصد
۴. بر اساس گزارش افکارسنجی ایسپا در سال ۱۳۹۳: «حدود ۴۹ درصد مردم مخالف مداخله دولت هستند.»
۵. ابراهیم حاجیانی مدیر سابق ایسپا در نشست علمی سال ۱۴۰۲: «حدود ۶۲ درصد جامعه ایران موافق دخالت حاکمیت در حجاب نیستند و حتی ۶۰ درصد افراد محجبه معتقدند حاکمیت نباید دخالت کند و میتوان نتیجه گرفت که جامعه به این قانون تمکین نمیکند.»
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍9👎2
Forwarded from Alirabiei.ir خیر جمعی _ علی ربیعی
🔻 آخرین افطار...
✍ علی ربیعی
از سال ۱۳۸۷ به اینسو، هر سال در ماه مبارک رمضان ضیافت افطار برپا کردهام. از رمضان ۱۳۸۶ (یکی از غمبارترین روزهای زندگیم) خاطرهای تلخ، همچون سایه با من همراه است. خاطرهای که هیچگاه از من جدا نشده است.
هرسال، یک شب دوستان کوچکترین فرزندم «محمدجواد» مهمان خانه ما بودند. دو سه سال بود که مهمانی افطاری در خانه ما با دوستان محمدجواد برقرار میشد. همسرم «نرگس» برایشان افطار و غذا آماده میکرد؛ من هم وقتی به خانه میرسیدم، خودم از آنها پذیرایی میکردم. در سال ۱۳۸۶ که محمدجواد پانزده سالگی را تجربه میکرد، در خانه دونفره ما، دیگر «نرگس» نبود که افطاری را در خانه آماده کند. محمدجواد از من پرسید: «حالا که آخرین روزهای ماه رمضان است، افطار دوستانم را چه کنم؟» کارت بانکیام را به او دادم، گفتم با دوستانت در یکی از رستورانهای فرحزاد، قرار بگذار و به صرف افطار مهمانشان کن ولی برای شام منتظرت میمانم. ساعت ده به خانه برگرد تا شام را با هم باشیم.
به یاد دارم آن شب شام، خورشت آلو اسفناج داشتیم. بر روی میز آشپزخانه دو بشقاب و قاشق و چنگال چیدم. ظرف برنج و قابلمه خورشت آلو اسفناج آماده بود تا با رسیدن محمدجواد، آنها را گرم کنم. عقربههای ساعت به جلو میرفت و نگاه من را به دنبال خود میکشید اما از محمدجواد خبری نبود. خورشت آلواسفناج ماسید و او نیامد...
از نیمههای شب، گذشته بود که با دلشوره و نگرانی همراه فرزند دیگرم به فرحزاد رفتیم. هیچ نشانی از او نیافتم. ساعت از دو بامداد گذشته بود که به کلانتری محل مراجعه کردیم. آنها هم بیخبر بودند. در موقع خروج از کلانتری، شنیدم که یکی گفت: تصادفی در خیابان سعادتآباد اتفاق افتاده ولی سنش بیش از این است که شما میگویید. صورتش هم قابل تشخیص نیست و با آمبولانس به بیمارستان منتقل شده است. با ناامیدی به سمت بیمارستان رسول اکرم(ص) رفتم.
دیگر ساعت از سه بامداد هم عبور کرده بود. از نگهبانی در خصوص تصادفیها پرسیدم. گفتند تصادفی به نام «محمدجواد ربیعی» نداریم اما «علی ربیعی» داریم... گفتم از کجا میدانید؟ گفتند کارت بانکیاش در جیبش است... همانجا گویی دنیا دور سرم چرخید. با آنکه زمستان بود، چنان عرق سرد بر تنم نشست که بر خود لرزیدم. به سمت بخش مراقبتهای ویژه رفتم. اجازه ورود دادند. دیدم محمدجوادم است که بر روی تخت قرار گرفته.
محمدجواد بیش از بیست روز در کما بود و پس از آن، جان به جانآفرین تسلیم کرد.
در این بیست شبانهروز جانفرسا، هر شب تا سحر جلوی بیمارستان مینشستم. آتشی میافروختم و بر روی نیمکت تا صبح بیدار مانده و چشم به بیمارستان میدوختم. صبح هم به داخل بیمارستان میرفتم تا شب. و این چرخه تلخ متوالی، بیست روز ادامه یافت... گاهی که دیگر توانی برایم نمیماند، از پاافتاده در مسجد بیمارستان دقایقی استراحت می کردم و میخوابیدم.
اتفاق تلخ رخداده برای محمدجواد حاصل بیمسئولیتی یک راننده جوان بود که حتی گواهینامه هم نداشت و با ماشینی همانند خودروهای رالی، در حال لایی کشیدن به محمدجواد که در حال عبور از عرض خیابان بود چنان برخورد کرده بود که بعدها شاهد عینی این ماجرا برایم گفت من دیدم کسی از زمین به هوا رفت و با سر به زمین برگشت. راننده بیمسئولیت از صحنه گریخت.
راننده آژانس سرکوچهمان وقتی متوجه اتفاق شد گفت من دوبار سرویس مسافر بردم و هنوز بدن محمدجواد در کنار خیابان افتاده بود. گویی از ساعت حدود ده که تصادف رخ داده بود تا نزدیک ساعت یک، همینطور در کنار خیابان مانده بود. کنار تن فرزند روزهدارم، جویی از خون و آش رشته افطارش در هم آمیخته بود.
از آن تاریخ پر ازدرد، هر سال، مراسم افطاری برپا کردهام. در هر وضعیتی، به هر شکلی و با هر میزان از پسانداز سالیانهام، این افطاری را برگزار کرده و هرگز آن را تعطیل نکردهام.
مدتی است که این افطاری را به صورت خانوادگی برگزار میکنیم. افطاری که هرچند به یادبود پسر از دست رفته ام است اما در عین حال نمادی است برای یادآوری افراد بیمسئولیت که برای لذت لحظهای، آتش درد و هجران و داغ فراق را برای یک عمر به یک خانواده تحمیل میکنند.
همواره با خود میاندیشم شاید اگر راننده خطاکار از صحنه نمیگریخت شاید هنوز امیدی بود؛ اگر ارزشهای انسانی عابران، مانع از بیتفاوتی آنها میشد شاید جانی نجات داده میشد.اگر پلیس و آمبولانس به هنگام حاضر میشدند شاید محمدجواد در اوج نوجوانی ساکن بهشت زهرا نمیشد...
بیایید همه با هم در یک تلاش مسئولانه، خیابانها و جادهها را امن کنیم تا به قتلگاه تبدیل نشوند.
چه خوب است که همه ما با مشارکت در یک حرکت اجتماعی با پیوستن به کنش #نه_به_تصادف ، سبب شویم تا دیگر کسی غم از دستدادن را تجربه نکند و انسانهایی با ناتوانی و نقص جسمانی روزگار نگذرانند.
@alirabiei_ir
✍ علی ربیعی
از سال ۱۳۸۷ به اینسو، هر سال در ماه مبارک رمضان ضیافت افطار برپا کردهام. از رمضان ۱۳۸۶ (یکی از غمبارترین روزهای زندگیم) خاطرهای تلخ، همچون سایه با من همراه است. خاطرهای که هیچگاه از من جدا نشده است.
هرسال، یک شب دوستان کوچکترین فرزندم «محمدجواد» مهمان خانه ما بودند. دو سه سال بود که مهمانی افطاری در خانه ما با دوستان محمدجواد برقرار میشد. همسرم «نرگس» برایشان افطار و غذا آماده میکرد؛ من هم وقتی به خانه میرسیدم، خودم از آنها پذیرایی میکردم. در سال ۱۳۸۶ که محمدجواد پانزده سالگی را تجربه میکرد، در خانه دونفره ما، دیگر «نرگس» نبود که افطاری را در خانه آماده کند. محمدجواد از من پرسید: «حالا که آخرین روزهای ماه رمضان است، افطار دوستانم را چه کنم؟» کارت بانکیام را به او دادم، گفتم با دوستانت در یکی از رستورانهای فرحزاد، قرار بگذار و به صرف افطار مهمانشان کن ولی برای شام منتظرت میمانم. ساعت ده به خانه برگرد تا شام را با هم باشیم.
به یاد دارم آن شب شام، خورشت آلو اسفناج داشتیم. بر روی میز آشپزخانه دو بشقاب و قاشق و چنگال چیدم. ظرف برنج و قابلمه خورشت آلو اسفناج آماده بود تا با رسیدن محمدجواد، آنها را گرم کنم. عقربههای ساعت به جلو میرفت و نگاه من را به دنبال خود میکشید اما از محمدجواد خبری نبود. خورشت آلواسفناج ماسید و او نیامد...
از نیمههای شب، گذشته بود که با دلشوره و نگرانی همراه فرزند دیگرم به فرحزاد رفتیم. هیچ نشانی از او نیافتم. ساعت از دو بامداد گذشته بود که به کلانتری محل مراجعه کردیم. آنها هم بیخبر بودند. در موقع خروج از کلانتری، شنیدم که یکی گفت: تصادفی در خیابان سعادتآباد اتفاق افتاده ولی سنش بیش از این است که شما میگویید. صورتش هم قابل تشخیص نیست و با آمبولانس به بیمارستان منتقل شده است. با ناامیدی به سمت بیمارستان رسول اکرم(ص) رفتم.
دیگر ساعت از سه بامداد هم عبور کرده بود. از نگهبانی در خصوص تصادفیها پرسیدم. گفتند تصادفی به نام «محمدجواد ربیعی» نداریم اما «علی ربیعی» داریم... گفتم از کجا میدانید؟ گفتند کارت بانکیاش در جیبش است... همانجا گویی دنیا دور سرم چرخید. با آنکه زمستان بود، چنان عرق سرد بر تنم نشست که بر خود لرزیدم. به سمت بخش مراقبتهای ویژه رفتم. اجازه ورود دادند. دیدم محمدجوادم است که بر روی تخت قرار گرفته.
محمدجواد بیش از بیست روز در کما بود و پس از آن، جان به جانآفرین تسلیم کرد.
در این بیست شبانهروز جانفرسا، هر شب تا سحر جلوی بیمارستان مینشستم. آتشی میافروختم و بر روی نیمکت تا صبح بیدار مانده و چشم به بیمارستان میدوختم. صبح هم به داخل بیمارستان میرفتم تا شب. و این چرخه تلخ متوالی، بیست روز ادامه یافت... گاهی که دیگر توانی برایم نمیماند، از پاافتاده در مسجد بیمارستان دقایقی استراحت می کردم و میخوابیدم.
اتفاق تلخ رخداده برای محمدجواد حاصل بیمسئولیتی یک راننده جوان بود که حتی گواهینامه هم نداشت و با ماشینی همانند خودروهای رالی، در حال لایی کشیدن به محمدجواد که در حال عبور از عرض خیابان بود چنان برخورد کرده بود که بعدها شاهد عینی این ماجرا برایم گفت من دیدم کسی از زمین به هوا رفت و با سر به زمین برگشت. راننده بیمسئولیت از صحنه گریخت.
راننده آژانس سرکوچهمان وقتی متوجه اتفاق شد گفت من دوبار سرویس مسافر بردم و هنوز بدن محمدجواد در کنار خیابان افتاده بود. گویی از ساعت حدود ده که تصادف رخ داده بود تا نزدیک ساعت یک، همینطور در کنار خیابان مانده بود. کنار تن فرزند روزهدارم، جویی از خون و آش رشته افطارش در هم آمیخته بود.
از آن تاریخ پر ازدرد، هر سال، مراسم افطاری برپا کردهام. در هر وضعیتی، به هر شکلی و با هر میزان از پسانداز سالیانهام، این افطاری را برگزار کرده و هرگز آن را تعطیل نکردهام.
مدتی است که این افطاری را به صورت خانوادگی برگزار میکنیم. افطاری که هرچند به یادبود پسر از دست رفته ام است اما در عین حال نمادی است برای یادآوری افراد بیمسئولیت که برای لذت لحظهای، آتش درد و هجران و داغ فراق را برای یک عمر به یک خانواده تحمیل میکنند.
همواره با خود میاندیشم شاید اگر راننده خطاکار از صحنه نمیگریخت شاید هنوز امیدی بود؛ اگر ارزشهای انسانی عابران، مانع از بیتفاوتی آنها میشد شاید جانی نجات داده میشد.اگر پلیس و آمبولانس به هنگام حاضر میشدند شاید محمدجواد در اوج نوجوانی ساکن بهشت زهرا نمیشد...
بیایید همه با هم در یک تلاش مسئولانه، خیابانها و جادهها را امن کنیم تا به قتلگاه تبدیل نشوند.
چه خوب است که همه ما با مشارکت در یک حرکت اجتماعی با پیوستن به کنش #نه_به_تصادف ، سبب شویم تا دیگر کسی غم از دستدادن را تجربه نکند و انسانهایی با ناتوانی و نقص جسمانی روزگار نگذرانند.
@alirabiei_ir
👍17👎1
Forwarded from یادداشت های حسن انصاری
نو اندیشی دینی و غیاب مقوله " ایران "
در چند دهه اخیر اندیشه ایران به مثابه یک مسئله از گفتمان و بل بهتر بگویم گفتمان های مختلف روشنفکری دینی ما تقریبا غایب بوده است. منظورم نسبت میان دین و ملیت تنها در مقام بحثی فلسفی نیست. به طور مشخص منظورم نسبت میان ایران به عنوان یک هویت تاریخی و به عنوان یک اصطلاح و مفهوم ملی است با اسلام و تشیع در بستر تاریخی آن. به راستی چقدر روشنفکران دینی ما درباره نسبت اسلام و تشیع با هویت ملی مان کار کرده اند و اندیشه ورزی کرده اند؟ بسیار می بینیم که روشنفکران دینی ما درباره نسبت دین و سیاست قلم می زنند اما مگر می توان از این دو مفهوم در بستر تاریخی و جغرافیایی ایران سخن گفت اما درباره عناصر شکل دهنده هویت ملی مان و جایگاه دین و مذهب در آن سخن نراند؟ مگر می توان درباره قدرت های سیاسی و دینی و جایگاه حقوقی و فقهی و سیاسی و دینی شاهان و روحانیان سخن راند اما درباره نسبت میان اصحاب علم و قلم و مذهب از یک سو و اصحاب سیف و قدرت از دیگر سو در شکل دهی هویت تاریخی سرزمینی حرف نزد؟ ایران تنها یک هویت سیاسی در مفهوم جغرافیای سیاسی نیست. ایران یک هویت تاریخی و فرهنگی و تمدنی است. عناصری سازنده دارد که با وجود تغییرات تاریخی هسته اصلی و بنیادی شکل دهنده مفهوم آن دست کم دو هزار و پانصد سال است تداوم دارد. جغرافیای سیاسی آن دستخوش تغییر شده اما ایران به مثابه مفهومی تمدنی عناصر اصلی آن تغییری نکرده است. نوعی استمرار در عین تحول است. ایران و اندیشه و فرهنگ و تمدن ایرانی مهمترین عناصر اصلی اش قرن ها و بل چند هزار سال است که با وجود همه تحولات و همه ظهورات مختلف تاریخی اش همچنان باقی است. یکی از اینها نسبت میان دین و دولت و نسبت میان هویت ملی و هویت دینی است که قرن هاست از عناصر تعیین کننده ایران به مثابه هویت سرزمینی است. شکل ها و صورت ها تغییر کرده اما عناصر اصلی همچنان باقی است.
هانری کوربن از اسلام ایرانی سخن می گفت. قبلا نوشته ام که این نوع تعبیر را برای تشیع و یا تصوف ایرانی و یا حتی عمومی تر برای توصیف تفکر و یا مذهب ایرانی قابل مناقشه می دانم. کما اینکه تعبیر محمد عابد جابری را که از عقل عربی در برابر عقل ایرانی سخن می راند درست نمی دانم. تفکر نمی تواند در چارچوب چنین ذات انگاری ها محدود شود. از اواخر سده نوزدهم و بعد در بیشتر سال های قرن بیستم ما ایرانیان همچون عرب ها همانند دیگران ظهور و بروز اندیشه هایی معطوف به آنچه ناسیونالیزم نام دارد تجربه کردیم. ناسیونالیزم در همه اشکال آن از فقر فهم تاریخی رنج می برد. بریده از تاریخ و تحولات تاریخی است. مقصود من از ایران به مثابه مفهومی تمدنی برداشت های سطحی و عقیم ناسیونالیستی نیست. چنین برداشت هایی اصلا خود ناقض مفهوم ثابت و در عین حال متحولی است که از ایران فرهنگی و تمدنی سراغ داریم و باید سراغ داشته باشیم. ایران نیازمند ناسیونالیزم نیست. مقصود من همچنين مقوله ایرانشهری با چارچوب های فکری جواد طباطبایی هم نیست. درباره آن قبلا مختصرا نوشته ام و گفته ام که به عقیده من و دست کم بنابر آنچه برداشت و فهم من از آن سخنان است چنان سخنانی تنها برداشتی نادرست از سیاستنامه های دوران اندیشه تغلب سلطانی است (نظام الملک).
آنچه من از هویت ایرانی مراد دارم بستر فرهنگی و تمدنی آن است که در عین جهانی بودنش و در عین تحول و گشودگی فرهنگی بر تمدن ها و فرهنگ ها و قومیت های دیگر و در عین کثرت اما وحدت خود را حفظ کرده و مایه وحدت سرزمینی مان شده است. ساسانیان یکی از پرده های این پدیده ثابت در عین حال متحولند و صفویه پرده ای دیگر.
روشنفکری دینی چند دهه است درباره دین و دولت و نسبت این دو و درباره هویت و سیاست و مردمسالاری و آزادی و حق و تکلیف سخن می گوید. کما اینکه دیری است روشنفکران دینی ما از صفویه و "تشیع صفوی" انتقاد می کنند. وقت آن است که همه این سخنان را در نسبت با مفهوم ایران فرهنگی و تمدنی بازخوانی کنند. بدون چنین نگاهی آنچه می گوییم در بهترین حالت نظریه پردازی هایی معلق در فضا و خارج از بستر تاریخی است. نسبتی با تاریخ و واقعیت تاریخی سرزمینی مان ندارد.
باید بازگردیم به آنچه در صد سال گذشته درباره تاریخ ایران و هویت تاریخی ایران و ایرانی محققان تاریخ میهنمان نوشتند. باید از قزوینی و حسن پیرنیا و عباس اقبال آشتیانی و عباس زریاب و محمد محمدی ملايری و عبد الحسین زرین کوب و ایرج افشار آموخت. اینان تاریخ ایران را در پرتوی همین مفهوم تمدنی و فرهنگی از ایران و در استمرار در عین تحولش نوشته اند. حاصل آن پژوهش ها را امروز می توان در مقالات متعدد دانشنامه جهان اسلام و همچنین دائره المعارف بزرگ اسلامی و تاریخ جامع ایران دید و خواند.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
در چند دهه اخیر اندیشه ایران به مثابه یک مسئله از گفتمان و بل بهتر بگویم گفتمان های مختلف روشنفکری دینی ما تقریبا غایب بوده است. منظورم نسبت میان دین و ملیت تنها در مقام بحثی فلسفی نیست. به طور مشخص منظورم نسبت میان ایران به عنوان یک هویت تاریخی و به عنوان یک اصطلاح و مفهوم ملی است با اسلام و تشیع در بستر تاریخی آن. به راستی چقدر روشنفکران دینی ما درباره نسبت اسلام و تشیع با هویت ملی مان کار کرده اند و اندیشه ورزی کرده اند؟ بسیار می بینیم که روشنفکران دینی ما درباره نسبت دین و سیاست قلم می زنند اما مگر می توان از این دو مفهوم در بستر تاریخی و جغرافیایی ایران سخن گفت اما درباره عناصر شکل دهنده هویت ملی مان و جایگاه دین و مذهب در آن سخن نراند؟ مگر می توان درباره قدرت های سیاسی و دینی و جایگاه حقوقی و فقهی و سیاسی و دینی شاهان و روحانیان سخن راند اما درباره نسبت میان اصحاب علم و قلم و مذهب از یک سو و اصحاب سیف و قدرت از دیگر سو در شکل دهی هویت تاریخی سرزمینی حرف نزد؟ ایران تنها یک هویت سیاسی در مفهوم جغرافیای سیاسی نیست. ایران یک هویت تاریخی و فرهنگی و تمدنی است. عناصری سازنده دارد که با وجود تغییرات تاریخی هسته اصلی و بنیادی شکل دهنده مفهوم آن دست کم دو هزار و پانصد سال است تداوم دارد. جغرافیای سیاسی آن دستخوش تغییر شده اما ایران به مثابه مفهومی تمدنی عناصر اصلی آن تغییری نکرده است. نوعی استمرار در عین تحول است. ایران و اندیشه و فرهنگ و تمدن ایرانی مهمترین عناصر اصلی اش قرن ها و بل چند هزار سال است که با وجود همه تحولات و همه ظهورات مختلف تاریخی اش همچنان باقی است. یکی از اینها نسبت میان دین و دولت و نسبت میان هویت ملی و هویت دینی است که قرن هاست از عناصر تعیین کننده ایران به مثابه هویت سرزمینی است. شکل ها و صورت ها تغییر کرده اما عناصر اصلی همچنان باقی است.
هانری کوربن از اسلام ایرانی سخن می گفت. قبلا نوشته ام که این نوع تعبیر را برای تشیع و یا تصوف ایرانی و یا حتی عمومی تر برای توصیف تفکر و یا مذهب ایرانی قابل مناقشه می دانم. کما اینکه تعبیر محمد عابد جابری را که از عقل عربی در برابر عقل ایرانی سخن می راند درست نمی دانم. تفکر نمی تواند در چارچوب چنین ذات انگاری ها محدود شود. از اواخر سده نوزدهم و بعد در بیشتر سال های قرن بیستم ما ایرانیان همچون عرب ها همانند دیگران ظهور و بروز اندیشه هایی معطوف به آنچه ناسیونالیزم نام دارد تجربه کردیم. ناسیونالیزم در همه اشکال آن از فقر فهم تاریخی رنج می برد. بریده از تاریخ و تحولات تاریخی است. مقصود من از ایران به مثابه مفهومی تمدنی برداشت های سطحی و عقیم ناسیونالیستی نیست. چنین برداشت هایی اصلا خود ناقض مفهوم ثابت و در عین حال متحولی است که از ایران فرهنگی و تمدنی سراغ داریم و باید سراغ داشته باشیم. ایران نیازمند ناسیونالیزم نیست. مقصود من همچنين مقوله ایرانشهری با چارچوب های فکری جواد طباطبایی هم نیست. درباره آن قبلا مختصرا نوشته ام و گفته ام که به عقیده من و دست کم بنابر آنچه برداشت و فهم من از آن سخنان است چنان سخنانی تنها برداشتی نادرست از سیاستنامه های دوران اندیشه تغلب سلطانی است (نظام الملک).
آنچه من از هویت ایرانی مراد دارم بستر فرهنگی و تمدنی آن است که در عین جهانی بودنش و در عین تحول و گشودگی فرهنگی بر تمدن ها و فرهنگ ها و قومیت های دیگر و در عین کثرت اما وحدت خود را حفظ کرده و مایه وحدت سرزمینی مان شده است. ساسانیان یکی از پرده های این پدیده ثابت در عین حال متحولند و صفویه پرده ای دیگر.
روشنفکری دینی چند دهه است درباره دین و دولت و نسبت این دو و درباره هویت و سیاست و مردمسالاری و آزادی و حق و تکلیف سخن می گوید. کما اینکه دیری است روشنفکران دینی ما از صفویه و "تشیع صفوی" انتقاد می کنند. وقت آن است که همه این سخنان را در نسبت با مفهوم ایران فرهنگی و تمدنی بازخوانی کنند. بدون چنین نگاهی آنچه می گوییم در بهترین حالت نظریه پردازی هایی معلق در فضا و خارج از بستر تاریخی است. نسبتی با تاریخ و واقعیت تاریخی سرزمینی مان ندارد.
باید بازگردیم به آنچه در صد سال گذشته درباره تاریخ ایران و هویت تاریخی ایران و ایرانی محققان تاریخ میهنمان نوشتند. باید از قزوینی و حسن پیرنیا و عباس اقبال آشتیانی و عباس زریاب و محمد محمدی ملايری و عبد الحسین زرین کوب و ایرج افشار آموخت. اینان تاریخ ایران را در پرتوی همین مفهوم تمدنی و فرهنگی از ایران و در استمرار در عین تحولش نوشته اند. حاصل آن پژوهش ها را امروز می توان در مقالات متعدد دانشنامه جهان اسلام و همچنین دائره المعارف بزرگ اسلامی و تاریخ جامع ایران دید و خواند.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
👍2