「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
10.7K subscribers
206 photos
36 videos
89 links
Download Telegram
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۶۳ هنوز تو فکرش بودم که گفت: -کی بود دم در امید چرا درو باز نکردی؟ نمی دونستم چه جوابی باید بهش بدم بعد از این همه مدت خانواده پیدا کرده بودم و باید بابت کارام بهش جواب پس می دادم‌. -دختر همسایه است یکم عقب مونده است بعضی وقتا میزنه از خونه بیرون…
قسمت ۳۶۴








-من نمی تونم اینجا بشینم وقتی اون بچه ی بیچاره دم در خونه است.

اصلا خوب نیست آدم در خونه اش به روی مهمون بسته بمونه من درو براش باز می کنم و میارمش خونه بعدش تو ببرش و تحویل خانواده اش بده.

داشتم فکر می کردم که چجوری منصرفش کنم که شنیدم زیر لب گفت:
-من نمی دونم چجوری یه خانواده می تونن انقدر بیخیال باشن که متوجه نبود بچشون نشن.

اصلا دلم نمی خواست آقای کاویانی با پروانه ملاقات کنه اما اگه بیشتر از این اصرار می کردم شکش بیشتر می شد درو باز کرد که بعد از چند ثانیه زنگ در به صدا در اومد.

پروانه چند ضربه به در زد و گفت:
-امید....امید من که می دونم اون تویی چرا از من فرار می کنی آخه؟

-باور کن دیگه شورشو در نمیارم اصلا هر چی که تو بگی رو قبول می کنم فقط درو باز کن بزار ببینمت خیلی نگرانتم.

کاش می تونستم یه جوری لالش کنم.









.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت ۳۶۴ -من نمی تونم اینجا بشینم وقتی اون بچه ی بیچاره دم در خونه است. اصلا خوب نیست آدم در خونه اش به روی مهمون بسته بمونه من درو براش باز می کنم و میارمش خونه بعدش تو ببرش و تحویل خانواده اش بده. داشتم فکر می کردم که چجوری منصرفش کنم که شنیدم…
قسمت۳۶۵









هر چی بیشتر حرف می زد اوضاع رو بدتر می کرد.

آقای کاویانی درو باز کرد که دست پروانه رو هوا خشک شد.

من بهش دید داشتم اما اون منو نمی دید انگار از دیدن آقای کاویانی تعجب کرد که گفت:
-ببخشید من فکر کنم واحد رو اشتباه اومدم شرمنده.

خواست بره که آقای کاویانی صداشو در آورد و گفت:
-صبر کن دخترم با امید کار داشتی؟

دندونامو روی هم فشار دادم داشتن باهم پاسخ گند زدن به حال من تلاش می کردن و اتفاقا خیلی هم تو این زمینه موفق بودن.

-اره شما امید رو می شناسید؟ می دونید کجا رفته که هیچ خبری ازش نیست من نگرانش شدم.

آقای کاویانی که از حرف های پروانه تعجب کرده بود برگشت و به من نگاه کرد که پروانه از فرصت استفاده کرد و وارد خونه شد‌.

ناباور به من نگاه کرد و گفت:
-امید تو اینجا بودی آخه چرا جواب نمیدی!

چشم هامو تو کاسه چرخوندم از این بدتر ممکن نبود بشه.

بهتر بود خودم باهاشون حرف بزنم تا بیشتر از این گند بالا نیومده.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۶۵ هر چی بیشتر حرف می زد اوضاع رو بدتر می کرد. آقای کاویانی درو باز کرد که دست پروانه رو هوا خشک شد. من بهش دید داشتم اما اون منو نمی دید انگار از دیدن آقای کاویانی تعجب کرد که گفت: -ببخشید من فکر کنم واحد رو اشتباه اومدم شرمنده. خواست بره…
قسمت۳۶۶








سمت آقای کاویانی رفتم و اونو هدایت کردم تا روی مبل بشینه.

جو بدی به وجود اومده بود و هر دو نفر منتظر به من خیره شده بودن تا جوابی بهشون بدم.

رو کردم سمت آقای کاویانی و گفتم:
-بعدا در مورد این موضوع با هم حرف می زنیم.

جلو رفتم و از بازوی پروانه گرفتم و اونو دنبال خودم کشیدم.

آقای کاویانی خواست دخالت کنه که دستمو بالا گرفتم و گفتم:
-لطفا بزارید خودم حلش کنم یه موضوع خصوصیه.

دندونام رو محکم روی هم سابیدم و با خشم گفتم:
-وقتی بهت میگم نیستم یعنی حتی اگه خونه هم هستم دلم نمی خواد تو رو ببینم چرا اینو متوجه نمیشی و میای در خونه ام؟

می دونستم خیلی دارم در حقش نامردی می کنم.

دوباره پروانه رو گول زده بودم و خام خودم کرده بودمش اما به نظر من تقصیر خود احمقش بود که منو باور می کرد و فکر می کرد بهش حسی دارم آخه کی به یه دختر کم سن و سال احمق که عقلش بین پاش بود حس پیدا می کرد؟






.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۶۶ سمت آقای کاویانی رفتم و اونو هدایت کردم تا روی مبل بشینه. جو بدی به وجود اومده بود و هر دو نفر منتظر به من خیره شده بودن تا جوابی بهشون بدم. رو کردم سمت آقای کاویانی و گفتم: -بعدا در مورد این موضوع با هم حرف می زنیم. جلو رفتم و از بازوی…
قسمت۳۶۷








-امید داری چی میگی من با خاطر تو از دانیال گذشتم چون به تو حس داشتم اما تو داری باهام اینجوری حرف می زنی.

آخه من چیکارت کردم که هر چند وقت یه بار میای سراغم و بعد ولم می کنی.

اصلا این مرد کیه که اومده خونه ات مگه تو نگفتی که خانواده ای نداری چرا این مرد بهت میگه پسرم!

دستشو گرفتم و تو راهرو پرتش کردم.

-این فضولی‌ها به تو نیومده دختر جون برو گورتو گم کن دیگه هم سراغ من نیا‌.

نمی خوام دیگه هیچ جایی از زندگیم ببینمت.

خواستم درو ببندم که آقای کاویانی دستشو روی شونه ام گذاشت و گفت:
-امید داری چیکار می کنی تو واسه چی این دختر رو با چشم گریون داری از خونه بیرون می‌کنی؟

می دونی چی به روزت میاد وقتی مهمون رو اینجوری از خونه ات بیرون می کنی!

سرمو تکون دادم و گفتم:
-بزارید خودم حلش کنم این دختر مزاحمه مهمون نیست.

پروانه حمایت آقای کاویانی رو دید جسور شد.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۶۷ -امید داری چی میگی من با خاطر تو از دانیال گذشتم چون به تو حس داشتم اما تو داری باهام اینجوری حرف می زنی. آخه من چیکارت کردم که هر چند وقت یه بار میای سراغم و بعد ولم می کنی. اصلا این مرد کیه که اومده خونه ات مگه تو نگفتی که خانواده ای نداری…
قسمت۳۶۸







-من مزاحمم عوضی!

به این مرد گفتی که با من چیکار کردی؟

گفتی از سادگی و بچگی من سواستفاده کردی و حالا داری مثل اشغال منو دور می اندازی چون برات تکراری شدم.

داد زدم و گفتم:
-خفه شو پروانه گمشو از خونه ی من برو بیرون دیگه هم اطرافم نبینمت خودم به ایشون توضیح میدم لازم نکرده تو توضیحی بدی فقط از اینجا برو آبروی منو بیشتر از این نبر.

آقای کاویانی منو محکم کشید کنار و گفت:
-امید برو تو می خوام با این دختر حرف بزنم.

-خودم براتون توضیح میدم این دختر چرت و پرت میگه هر سوالی دارید از خودم بپرسید.

تیز نگاهم کرد و جدی گفت:
-امید گفتم برو داخل می خوام از زبون این دختر همه چیز رو بشنوم.

انقدر قاطع حرفشو زده بود که رسماً لال شدم و وارد خونه شدم.

می دونستم حرف زدن پروانه با آقای کاویانی اصلا به صلاحم نیست اما نمی تونستم بیشتر از این مقاومت کنم چون ممکن بود آقای کاویانی ازم ناراحت بشه و من اینو نمی خواستم.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۶۸ -من مزاحمم عوضی! به این مرد گفتی که با من چیکار کردی؟ گفتی از سادگی و بچگی من سواستفاده کردی و حالا داری مثل اشغال منو دور می اندازی چون برات تکراری شدم. داد زدم و گفتم: -خفه شو پروانه گمشو از خونه ی من برو بیرون دیگه هم اطرافم نبینمت خودم…
قسمت۳۶۹











قدم های آرومم رو سمت خونه برداشتم.

آقای کاویانی طاقت نیاورد کند کامل برم داخل و رپ به پروانه گفت:
-دخترم بگو ببینم بین تو و امید چیزی هست!

نتونستم بیشتر از این دور بشم رسما داشتم بدبخت می شدم و هیچ کاری از دستم بر نمی اومد که بخوام انجام بدم.

تنها امیدم پروانه بود و امیدوار بودم خریت نکنه و حرف بیخود نزنه.

-شما کی می هستین؟

این دختر ذاتا فضول بود حتی الان که تو موقعیت بدی گیر کرده بودیم بازم می خواست از همه چیز سر در بیاره.

دفعه ی اول هم با همین کاراش منو آلوده به رابطه با خودش کرد.

از جایی که بودم دید خوبی به پروانه داشتم یه لحظه سرشو اورد بالا و نگاهم کرد با چشم و ابرو سعی داشتم بهش بغهمونم که لالمونی بگیره و حرف بیخود نزنه.

انگار کاویانی متوجه نگاه خیره ی پروانه به این طرف شد که برگشت و به عقب نگاه کرد.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۶۹ قدم های آرومم رو سمت خونه برداشتم. آقای کاویانی طاقت نیاورد کند کامل برم داخل و رپ به پروانه گفت: -دخترم بگو ببینم بین تو و امید چیزی هست! نتونستم بیشتر از این دور بشم رسما داشتم بدبخت می شدم و هیچ کاری از دستم بر نمی اومد که بخوام انجام…
قسمت۳۷۰





سریع خودمو پشت دیوار قایم کردم که متوجه نشه دارم به پروانه فشار میارم.

وقتی خیالش راحت شد دوباره برگشتم سرجام و فال گوش ایستادم.

-من بابابزرگ امیدم حالا بگو ببینم تو چه نسبتی با امید داری؟

واسه چی اومدی خونه اش و ازش چی می خواستی؟

پروانه با دهن باز به آقای کاویانی نگاه کرد حق داشت تعجب کنه مدت زیاد همسایمون بودن و خیر داشتن که من خانواده ای ندارم حتی می دونستن که اکثر دعواهای من و ثریا سر همین مسئله است.

دستش را روی دهانش گذاشت و گفت:
-اما امید که کسی رو نداشت اصلا زنش سر همین ول کرد و رفت چون نمی تونست با بی خانواده بودن امید کنار بیاد.

کاویانی ابروهایش را در هم کشید و گفت:
-دختر جون جواب سوال منو بده تو کی هستی و اینجا چی می خوای.

پروانه دوباره مردد نگاهم کرد و گفت:
-من دوست دختر امیدم.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۷۰ سریع خودمو پشت دیوار قایم کردم که متوجه نشه دارم به پروانه فشار میارم. وقتی خیالش راحت شد دوباره برگشتم سرجام و فال گوش ایستادم. -من بابابزرگ امیدم حالا بگو ببینم تو چه نسبتی با امید داری؟ واسه چی اومدی خونه اش و ازش چی می خواستی؟ پروانه با…
قسمت۳۷۱









آقای کاویانی از این حرف پروانه تعجب کرد و چند ثانیه سکوت کرد.

دستم رو مشت کردم و سعی کردم با فشار دادن ناخن هام به پوست دستم عصبانیتم رو کنترل کنم.

دختره ی احمق چون چند بار زیر خواب من شده بود فکر می کرد بهش علاقه دارم و دوست دخترمه.

نمی دونستم آقای کاویانی قراره چه واکنشی نشون بده یا این که به من چه حرفی بزنه اما اینو می دونستم که به موقعش بدجوری حال پروانه رو می گرفتم و بهش نشون می دادم که
زدن این حرفا پیش آقای کاویانی چه عواقبی داره.

بالاخره آقای کاویانی به حرف اومد.

-یعنی چی که دوست دخترشی چرا الکی به چیزی میگی دختر جون امید هم سن بابای توئه.

تو هنوز خیلی بچه ای واسه این که وارد این کارا بشی اونم با یه مردی مثل امید.

اصلا می دونی که امید یه بار ازدواج کرده؟

پوزخندی زدم معلومه که می دونست خودش می خواست که رابطه ام با ثریا خراب بشه که برم با اون.

-دختر با توام میگم می دونستی؟











.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۷۱ آقای کاویانی از این حرف پروانه تعجب کرد و چند ثانیه سکوت کرد. دستم رو مشت کردم و سعی کردم با فشار دادن ناخن هام به پوست دستم عصبانیتم رو کنترل کنم. دختره ی احمق چون چند بار زیر خواب من شده بود فکر می کرد بهش علاقه دارم و دوست دخترمه. نمی…
قسمت۳۷۲







پروانه آروم سرشو تکون داد انگار حتی از به زبون آوردن همچین چیزی می ترسید.

دیگه رسما داشت گند می زد به همه چیز و من نمی تونستم هیچ کاری بکنم اگه می رفتم و می خواستم که بره آقای کاویانی بیشتر کنجکاو می شد و می خواست که از همه چیز سر در بیاره.

به نظرم باید اجازه می دادم همین الان هر چی که می خواد رو بفهمه.

-باهاش رابطه داشتی؟

نفسمو کلافه بیرون دادم این مرد داشت بیش از حد تو زندگی خصوصی من دخالت می کرد.

یکی نبود بهش بگه آخه پیرمرد اگه رابطه نداشتیم دیوونه بودم با همچین دختر کم سن و سالی دوست بشم.

پروانه سرشو بالا آورد این نگاهشو خوب می شناختم.

نگاهی که بلد بود کاری کنه بقیه بهش ترحم کنن.

-اره رابطه داشتیم نوه ی شما خیلی نامرده از من سواستفاده کرده و حالا که خانواده اش رو پیدا کرده و سرش به تنش می ارزه می خواد بی خیالم بشه.

لعنت بهت دختر...لعنت به من که تو رو توی زندگیم راه دادم..







「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۷۲ پروانه آروم سرشو تکون داد انگار حتی از به زبون آوردن همچین چیزی می ترسید. دیگه رسما داشت گند می زد به همه چیز و من نمی تونستم هیچ کاری بکنم اگه می رفتم و می خواستم که بره آقای کاویانی بیشتر کنجکاو می شد و می خواست که از همه چیز سر در بیاره.…
قسمت۳۷۳










دیگه نتونستم بیشتر از این اینجا بمونم باید می رفتم و این دختر رو بدون می کردم تا بیشتر از این به ابرو و خیثیتم پیش آقای کاویانی گند نزده بود.

جلو رفتم و بازوی پروانه رو تو دستم گرفتم.

به سمت پله ها هولش دادم و گفتم:
-برو گورتو واسه همیشه از زندگی من گم کن دختره ی هرجایی.

اینجوری هم واسه بابا بزرگم تعریف نکن انگار مریم مقدس بودی و من اغفالت کردم باید می گفتی که من وقتی زن داشتم تو چشمت دنبالم بود.

باید می گفتی که حاضر بودی زنم باشه فقط بع نیاز های تو هم جواب بدم و هواتو داشته باشم.

پروانه از ترس لال شده بود و آقای کاویانی هم انقدر شوکه شده بود که نمی دونست چه حرفی باید بزنه.

دوباره جلو رفتم و روی سینه اش کوبیدم.

-یه بار دیگه اطراف خودم ببینمت بیچاره ات می کنم پروانه من می خواستم با زبون خوش باهات رفتار کنم اما مثل این که تو زبون خوش حالیت نمیشه.

پروانه چشم هاش اشکی شد اما دیگه هیچی برای من مهم نبود با گندی که امروز زده بود دیگه راه برگشتی برای خودش نزاشته بود.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۷۳ دیگه نتونستم بیشتر از این اینجا بمونم باید می رفتم و این دختر رو بدون می کردم تا بیشتر از این به ابرو و خیثیتم پیش آقای کاویانی گند نزده بود. جلو رفتم و بازوی پروانه رو تو دستم گرفتم. به سمت پله ها هولش دادم و گفتم: -برو گورتو واسه همیشه…
قسمت۳۷۴







-امید بیا با هم حرف بزنیم باور کن من بدون تو نمی تونم.

با بی رحمی تمام چپ چپ نگاهش کردم و گفتم:
-اگه اطراف خودم ببینمت به مامانت میگم پروانه می دونی که چی میشه بعدش.

پروانه از پله ها پایین رفت آقای کاویانی خواست دنبالش بره که مانعش شدم.

-بابا بزرگ لطفا...

اون باید از زندگی من می رفت بیرون به خاطر همون می خوام خونه ام رو عوض کنم من دیگه آدم سابق نیستم.

-باید در این مورد مفصل برام توضیح بدی امید من فکر می کردم تو شبیه باباتی و مردونگی سرت میشه اما مثل این که اشتباه می کرد تو درست تربیت نشدی که اینجوری با یه بچه رفتار می کنی.

خواستم حرفی بزنم که دستمو جلوی بینیش گذاشت و گفت:
-هیس...می دونم که تو پدر و مادر بالای سرت نبوده که درست تربیتت کنه اما تو الان فهمیدی که نوه ی منی پس باید مراقب خودت و کارایی که می کنی باشی.

-اما من نمی خواستم اونو بازی بدم خودش خواست.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۷۴ -امید بیا با هم حرف بزنیم باور کن من بدون تو نمی تونم. با بی رحمی تمام چپ چپ نگاهش کردم و گفتم: -اگه اطراف خودم ببینمت به مامانت میگم پروانه می دونی که چی میشه بعدش. پروانه از پله ها پایین رفت آقای کاویانی خواست دنبالش بره که مانعش شدم. …
قسمت۳۷۵








-یعنی چی که خودش خواست پسر!

تو نمی‌بینی اون چقدر بچه است؟ نمی بینی که فکر می کنه تو دوسش داری و توهم اینو داره که شاید یه روزی با تو ازدواج کنه!

ساکت موندم نمی دونستم باید چی بگم.

شاید حق با آقای کاویانی بود اما من چون پروانه زد فقط برای سرگرمیم می خواستم هیو وقت به این موضوع توجه نکرده بودم.

آقای کاویانی دست منو گرفت و تو خونه کشوند.

روی مبل نشست و درست مثل یه بچه ی خطاکار منو کنار خودش نشوند و گفت:
-باید بری و ازش عذرخواهی کنی.

می دونم که حس و علاقه ای بهش نداری واسه همین میگم که بهتره همین الان رابطه ات رو باهاش تموم کنی اما قبلش باید ازش عذرخواهی کنی و کاری کنی که کثافت کاری هات جبران بشه.

ناباور به آقای کاویانی نگاه کردم فکر نمی کردم بعد از این همه مدت که منو پیدا کرده باهام چنین رفتاری داشته باشه.

می دونستم در مورد پروانه ازم سوال می کنه اما این دیگه زیاده روی بود.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۷۵ -یعنی چی که خودش خواست پسر! تو نمی‌بینی اون چقدر بچه است؟ نمی بینی که فکر می کنه تو دوسش داری و توهم اینو داره که شاید یه روزی با تو ازدواج کنه! ساکت موندم نمی دونستم باید چی بگم. شاید حق با آقای کاویانی بود اما من چون پروانه زد فقط برای…
قسمت۳۷۶










ناباور نگاهش کردم.

محال بود من با موقعیت و جایگاهی که الان پیدا کرده بودم از یه دختر دبیرستانی هرجایی عذرخواهی کنم.

وقتی سکوتم طولانی شد آقای کاویانی جدی نگاهم کرد و گفت:
-جوابتو نشنیدم امید من دلم نمی خواد وصله ی ناجور تو خانواده ام باشه.

درسته که رهام آدم درستی نیست اما هیچ وقت به ناموس مردم چشم نداشته و تو این زمینه ها پا کج نذاشته تو هم این بار که این کارو کردی میری و هر جور شده طرف رو راضی می کنی و دفعه ی بعد از این غلطا نمی کنی.

یادت باشه که تو دیگه یه آدم بی پدر و مادر و بی خانواده نیستی تو الان نوه ی کاویانی بزرگ هستی و کاویانی ابروشو از سر راه نیاورده که اجازه بده تو یه روزه به بادش بدی‌.

دیگه داشت از حرفاش بهم بر می خورد اما باید فعلا سکوت می کردم.

نباید به این زودی از خودم ناامیدش می کردم.

تو این مدت خوب شناخته بودمش و می دونستم که الان اصلا وقت مناسبی برای حرف زدن باهاش نیست.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۷۶ ناباور نگاهش کردم. محال بود من با موقعیت و جایگاهی که الان پیدا کرده بودم از یه دختر دبیرستانی هرجایی عذرخواهی کنم. وقتی سکوتم طولانی شد آقای کاویانی جدی نگاهم کرد و گفت: -جوابتو نشنیدم امید من دلم نمی خواد وصله ی ناجور تو خانواده ام باشه.…
قسمت۳۷۷






-همین فردا میری از این دختر عذرخواهی می کنی امید.

شماره اش رو هم به من بده تا اگه موضوعی بود خودم حلش کنم دیگه نمی خوام بعد از فردا به هیچ وجه حتی اتفاقی همدیگه رو ببینید.

شما دوتا اصلا به هم نمی خورید رابطتون از بیخ و بن غلط بوده.

برای من واقعا اهمیتی نداشت.

من می خواستم رابطه ام رو با پروانه تموم کنم و آقای کاویانی هم همینو می خواست اما نمی دونم چرا اصرار داشت که باید کاری که کردم رو براش جبران کنم.

پروانه خودش خواسته بود هم خواب من بشه اون وقت چرا من باید براش جبران می کردم؟

اون دختر دندون گردی بود و می دونستم اگه برم سراغش ازم پول می خواد و رسما می خواد ازم باج بگیره اما آقای کاویانی بدجوری گیر داده بود پس باید حتما انجامش می دادم.

-این دختر غیر از تو با کس دیگه ای هم در ارتباط بود امید؟

منظورم اینه که کارش این بود یا نه فقط با تو خوب بود و می اومد سراغ تو همش!
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۷۷ -همین فردا میری از این دختر عذرخواهی می کنی امید. شماره اش رو هم به من بده تا اگه موضوعی بود خودم حلش کنم دیگه نمی خوام بعد از فردا به هیچ وجه حتی اتفاقی همدیگه رو ببینید. شما دوتا اصلا به هم نمی خورید رابطتون از بیخ و بن غلط بوده. برای من…
قسمت۳۷۸






دروغ که حناق نبود تو گلو گیر کنه شاید اگه بهش دروغ می گفتم از هر شیطون می اومد پایین و بی خیال عذرخواهی می شد.

-معلومه که کارش همینه‌.

این دختر همسایه قبلی ما بود و انقدر به من نخ داد که من کم کم توجهم به ثریا کم شد و باعث جداییمون شد.

به قیافه ی معصومش نگاه نکنید یک مارموزیه که شبیهش نیست.

برای خودم متاسف بودم که به خاطر یه معذرت خواهی داشتم چنین دروغ هایی رو در مورد پروانه می گفتم..

اون همیشه حسش به من یه حس خاص بود و اصلا این کاره نبود بلکه به خاطر من این کاره شده بود.

آقای کاویانی سرشو تکون داد و گفت:
-من این طور به هر حال من می خوام که ازت راضی باشه پس برو و دلشو به دست بیار.

فردا میگم بیان وسایلتو جمع کنن باید همین فردا از اینجا بری که دیگه این دختر و دخترای دیگه که احتمالا بعدا برداره سر و کلشون پیدا بشه نیان اینجا.

بهتره این کاراتو همین جا ببوسی و بزاری کنار و با یه باطن صاف به محله و خونه ی جدیدت بری.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۷۸ دروغ که حناق نبود تو گلو گیر کنه شاید اگه بهش دروغ می گفتم از هر شیطون می اومد پایین و بی خیال عذرخواهی می شد. -معلومه که کارش همینه‌. این دختر همسایه قبلی ما بود و انقدر به من نخ داد که من کم کم توجهم به ثریا کم شد و باعث جداییمون شد. به…
قسمت۳۷۹








باشه ای گفتم اما قرار نبود کاری که اون پیرمرد می خواد رو انجام بدم.

من حالا یه خانواده ی پولدار داشتم و می تونستم کلی عشق و حال کنم و اصلا دلیلی نمی دیدم به خاطر عقاید یه مردی که با من کلی اختلاف نظر داشت خودمو محدود کنم.

اون شب آقای کاویانی پیش من موند و صبح منو به زور مجبور کرد با پروانه تماس بگیرم.

انگار پروانه منتظر همین زنگ بود که بوق اول به دوم نرسیده صدای سر حالش تو گوشی پیچید.

-امید من می دونستم که تو همچین ادمی نیستی و منو اینجوری ول نمی کنی.

حتما به خاطر بابا بزرگت مجبور شدی اون حرفا رو بزنی اشکالی نداره من بهت حق میدم.

پوزخندی زدم این دختر زیادی ساده بود خبر نداشت که زنگ زدن الانم به خاطر بابابزرگمه نه حرف های دیشبم.

-باید همو ببینیم پروانه من می خوام که کارایی که باهات کردم رو برات جبران کنم.

سکوت کرد و فقط صدای نفس هاش بود که به گوشم می خورد.

حتما از حرفام تعجب کرده بود.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۷۹ باشه ای گفتم اما قرار نبود کاری که اون پیرمرد می خواد رو انجام بدم. من حالا یه خانواده ی پولدار داشتم و می تونستم کلی عشق و حال کنم و اصلا دلیلی نمی دیدم به خاطر عقاید یه مردی که با من کلی اختلاف نظر داشت خودمو محدود کنم. اون شب آقای کاویانی…
قسمت۳۸۰







حوصله نداشتم که بیشتر از این منتظرش بمونم واسه همین گفتم:
-ادرس رو برات می فرستم تا یه ساعت دیگه اون جا باش تا اون موقع هم فکر کن ببین چی می خوای که بی خیال من بشی و واسه همیشه از زندگیم بری بیرون.

اجازه ی زدن هیچ حرفی رو بهش ندادم و گوشی رو قطع کردم.

آقای کاویانی نگاهی بهم انداخت و گفت:
-به نظرت یکم تند باهاش حرف نزدی!

این مرد دیگه داشت عصبیم می کرد همیشه از امر و نهی کردن بیزار بودم و دوست نداشتم کسی باهام دستوری حرف بزنه یا این که بگه چی خوبه و چی بده.

چند تا نفس عمیق کشیدم و وقتی خونسردیمو به دست آوردم گفتم:
-اقای کاویانی من که گفتم این دختر کارش همینه نباید پیشش ضعف نشون بدم اینجوری بدتر دندون گرد میشه اگه به خاطر حرف شما نبود من یه قرون هم کف دست این نمی زاشتم.

همون بیرون رفتنایی که با هم رفتیم و چیزایی که براش خریدم زیادشم بود.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۸۰ حوصله نداشتم که بیشتر از این منتظرش بمونم واسه همین گفتم: -ادرس رو برات می فرستم تا یه ساعت دیگه اون جا باش تا اون موقع هم فکر کن ببین چی می خوای که بی خیال من بشی و واسه همیشه از زندگیم بری بیرون. اجازه ی زدن هیچ حرفی رو بهش ندادم و گوشی رو…
قسمت۳۸۱






اما آقای کاویانی بی خیال نمی شد.

بحث کردن با این مرد هیچ فایده ای نداشت به زور راضیش کردم که همراه من نیاد و بهش قول دادم که خودم همه چیز رو حل کنم.

دسته چکش رو بهم داده بود و گفته بود هر چقدر پول لازمه به پروانه بدم تا دست از سرم برداره و حلالم کنه.

واقعا کاراش خنده دار بود آخه من چه نیازی به حلالیت گرفتن داشتم اونم از یه بچه با اون سن و سال که خودش می خارید و بهم پا داده بود.

به کافه ای که باهاش قرار گذاشته بودم رفتم.

حتما از دیدن این کافه تعجب می کرد همیشه محل های قرارمون جاهای معمولی، ساده و ارزون قیمت بود اما حالا به یکی از کافه های لاکچری دعوتش کرده بودم.

هدفم از این کار این بود که بهش بفهمونم من چقدر فرق کردم و دیگه هیچ جوره به هم نمی خوریم.

برعکس همیشه که خیلی زودتر از من سر قرار می اومد این بار بعد از ده دقیقه تاخیر رسید و وقتی منو دید اومد و رو به روم نشست‌.

هر دو سکوت کرده بودیم و منتظر بودیم که اون یکی حرف رو شروع کنه.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۸۱ اما آقای کاویانی بی خیال نمی شد. بحث کردن با این مرد هیچ فایده ای نداشت به زور راضیش کردم که همراه من نیاد و بهش قول دادم که خودم همه چیز رو حل کنم. دسته چکش رو بهم داده بود و گفته بود هر چقدر پول لازمه به پروانه بدم تا دست از سرم برداره و…
قسمت۳۸۲





بالاخره پروانه طاقت نیاورد و به حرف اومد.

-امید اون مرد دیشب تو خونه ی تو چی می گفت!

یعنی چی که تو خانواده دار شدی مگه نگفته بودی که بچه ی پرورشگاهی هستی حالا چه جوری سر و کله ی این آدما تو زندگیت پیدا شد؟

اصلا واسه چی همچین جای گرون قیمتی با من قرار گذاشتی مگه تو چقدر پول داری؟

مکث کوتاهی کرد و بعد از چند ثانیه سوال آخرشو پرسید.

-امید واسه چی می خوای منو ول کنی مگه من چیکارت کردم؟

با کمال خونسردی به صندلیم تکیه دادم و لبخند زدم.

-تو با خانواده داشتن من مشکل داری؟

ناراحتی که بعد از این همه سال دربه دری بالاخره به چیزی که حقم بوده دارم می رسم!

تند تند سرشو تکون داد.

-من امید من خیلی خوشحالم واست فقط نمی فهمم پیدا کردن خانواده ات چه ربطی به رابطه ی ما داره.

خودمو روی میز جلو کشیدم تو چشماش نگاه کردم و در کمال وقاحت گفتم:
-تو فکر کردی من عاشق چشم و ابروت شدم که باهات وارد رابطه شدم؟
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۸۲ بالاخره پروانه طاقت نیاورد و به حرف اومد. -امید اون مرد دیشب تو خونه ی تو چی می گفت! یعنی چی که تو خانواده دار شدی مگه نگفته بودی که بچه ی پرورشگاهی هستی حالا چه جوری سر و کله ی این آدما تو زندگیت پیدا شد؟ اصلا واسه چی همچین جای گرون قیمتی…
قسمت۳۸۳








پروانه ناباور بهم نگاه کرد می دونستم لحنم خیلی بده اما انگار رحم و مروت رو کنار گذاشته بودم و می خواستم هر جوری که شده فقط این دختر رو از خودم جدا کنم.

جوابی نداد که پوزخند زدم.

-نه خانوم خانوما من عاشق تو یه ذره بچه نشدم فقط چون واسه داف و پلنگ ها باید پول می دادم اما نداشتم تو رو واسه خودم نگه داشتم که نیازهامو برطرف کنی.

اما حالا که می تونم برم دنبال آدم های بهتر چرا بمونم و وقتمو با تو هدر بدم.

پروانه بعد از چند ثانیه نگاهش را از من گرفت و به میز دوخت.

-بهم پول بده بابت این مدت که باهام بودی.

نیشخندی زدم پس دردش این بود وقتی پول قرار نبود از حساب من بره چه اهمیتی داشت.

پامو روی پام انداختم و گفتم:
-چقدر می خوای که گورتو واسه همیشه گم کنی از زندگیم؟

بغضشو قورت داد و به سختی لب زد انقدری که بتونم روزای نکبتی که کنار توی لجن حالم خوب بود رو فراموش کنم.