「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
10.4K subscribers
205 photos
28 videos
79 links
Download Telegram
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۴۷ -می خوام با هم حرف بزنیم. آقای کاویانی سریع روی تخت نشست و گفت: -باشه پسرم حرف می زنیم تا هر وقت که تو بخوای حرف می زنیم می دونی چند ساله که من با عکس تو و پدرت می شینم و درد و دل می کنم؟ چی برام می تونی بهتر از این باشه که الان رو به روت نشستم…
قسمت ۳۴۸







-می خوام با خانوادتون هر چه زودتر آشنا بشم.

دوست دارم خانواده ی عموم رو ببینم و از نزدیک باهاشون آشنا بشم.

-باشه عزیزم این که چیزی نیست تو با همشون آشنا میشی اما به نظرم الان در مورد شرکت و کارخونه حرف بزنیم مثلا نظرت چیه اول کار یه کار مدیریتی بهت بدم و خودم دیگه شرکت نیام؟

با دهن باز به آقای کاویانی که این حرف رو زده بود نگاه کردم.

به این راحتی می خواست به من اعتماد کنه و شرکت و اعتبار چندین ساله اش رو دست من بسپاره اونم وقتی که رهام بود؟

-اما اینجوری ممکنه که رهام ناراحت بشه من نمی خوام به خاطر من مشکلی بین شما و پسرتون پیش بیاد.

-مشکلی پیش نمیاد کارهای کارخونه دست رهامه در ضمن سال ها اون از این دارایی استفاده کرده و رامینم بی نصیب مونده حالا که پسرش پیدا شده نوبت اینه که همه چیز دست اون باشه.

تو هم به اندازه ی رهام تو این دارایی سهم داری پس مدیریت حقته.

.





.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت ۳۴۸ -می خوام با خانوادتون هر چه زودتر آشنا بشم. دوست دارم خانواده ی عموم رو ببینم و از نزدیک باهاشون آشنا بشم. -باشه عزیزم این که چیزی نیست تو با همشون آشنا میشی اما به نظرم الان در مورد شرکت و کارخونه حرف بزنیم مثلا نظرت چیه اول کار یه کار مدیریتی…
قسمت ۳۴۹







کی از مدیریت بدش می اومد که من دومیش باشم؟

بعد از این همه سال سگ دو زدن و به هیچ جا نرسیدن حقم بود که الان یه شغل خوب داشته باشم.

لبخندی زدم و جوری که انگار زیاد میلی به این کار ندارم گفتم:
-اگه شما اینجوری می خواید باشه من مخالفتی نمی کنم اما به نظرم لازم نبود این اول کار اینجوری بریز و بپاش کنید.

-لازمه پسرم لازمه....راستش چجوری بگم من به تویی که هنوز شناخت کافی ازت ندارم خیلی بیشتر از رهام و دخترش اعتماد دارم.

رهام و ماریا فقط دنبال پولن و می ترسم اعتبارم رو زیر سوال ببرن اما تو خودت سختی کشیده ای و می دونم که حواست بیشتر به این مسائل هست.

-کی بر می گردیم تهران کارمون اینجا تموم شده دیگه؟

-فردا بر می گردیم تو میای خونه ی ما زندگی می کنی دیگه درسته؟

سرمو به طرفین تکون دادم تو یه خونه زندگی کردن با رهام و خانواده اش و البته آقای کاویانی به نظر سخت می اومد.

نمی خواستم دل این پیرمرد رو بشکنم واسه همین گفتم:
-یکم بهم فرصت بدین.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت ۳۴۹ کی از مدیریت بدش می اومد که من دومیش باشم؟ بعد از این همه سال سگ دو زدن و به هیچ جا نرسیدن حقم بود که الان یه شغل خوب داشته باشم. لبخندی زدم و جوری که انگار زیاد میلی به این کار ندارم گفتم: -اگه شما اینجوری می خواید باشه من مخالفتی نمی کنم…
قسمت۳۵۰







-می خوام فعلا تو خونه ی خودم بمونم و وقتی یکم با شرایط کنار اومدم بیام و پیش شما زندگی کنم‌.

از تو چهره اش خیلی خوب می شد فهمید مه اصلا با این تصمیم موافق نیست اما لبخندی زد و گفت:
-باشه باباجان اما قول بده که زود با شرایط کنار بیای و بیای کنار ما زندگی کنی.

به نظرم به اندازه ی کافی تو این سال ها ازمون دور بودی و حالا وقتشه که کنار خانواده ات باشی.

خودمم دلم می خواست که به جای این خونه ی درپیتی تو پایین شهر تو اون عمارت شیک آقای کاویانی زندگی کنم اما می خواستم اول با خانواده ی رهام آشنا بشم و شرایط رو بسنجم بعدش این کار رو انجام بدم.

-قراره چجوری موضوع رو به رهام بگیم؟

یکم این پا و اون پا کرد و بالاخره به حرف اومد.

-من گفتم که با آزمایش بریم پیشش اما تو میگی که دلت می خواد زود با خانواده اش آشنا بشی واسه همین بعد از برگشت با هم میریم خونه ی ما و تو رو به اونا معرفی می کنم.

حتی با فکر کردن بهش هم استرس می گرفت اما چاره ای نداشتم به هر حال باید باهاشون رو به رو میشدم.









.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۵۰ -می خوام فعلا تو خونه ی خودم بمونم و وقتی یکم با شرایط کنار اومدم بیام و پیش شما زندگی کنم‌. از تو چهره اش خیلی خوب می شد فهمید مه اصلا با این تصمیم موافق نیست اما لبخندی زد و گفت: -باشه باباجان اما قول بده که زود با شرایط کنار بیای و بیای…
قسمت۳۵۱






نمی دونستم با وضعیت پیش اومده دقیقا باید چه کاری انجام بدم.

به نظرم ادامه دادن رابطه ام با پروانه اشتباه بود اون دیگه به من نمی خورد من دیگه اون آدم بی خانواده و در به در سابق نبودم و حالا یه خانواده ی خوب و سرشناس داشتم.

خانواده ای که با داشتن فامیلیشون می تونستم رو دختر های خیلی بهتر دست بزارم و کسی هم بهم جواب رد نمی داد.

با این فکر نیشخندی زدم قرار بود زندگیم خیلی تغییرات بزرگی بکنه و من از این بابت حس خوبی داشتم.

آقای کاویانی از هر فرصتی برای حرف زدن با من استفاده می کرد.

انگار می خواست کل سال های عمرش رو برام تعریف کنه فهمیدن یه سری چیزا در مورد پدر و مادرم برام جالب بود اما واقعیت این بود که اونا دیگه وجود نداشتن پس دونستن یه چیزایی در موردشون زیاد به دردم نمی خورد.

بالاخره عصر شد و سوار هواپیما شدیم موقع اومدن حتی فکرشم نمی کردم که تو این سفر انقدر سرنوشت من تغییر کنه اما هیچی شبیه تصورات من نبود.













.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۵۱ نمی دونستم با وضعیت پیش اومده دقیقا باید چه کاری انجام بدم. به نظرم ادامه دادن رابطه ام با پروانه اشتباه بود اون دیگه به من نمی خورد من دیگه اون آدم بی خانواده و در به در سابق نبودم و حالا یه خانواده ی خوب و سرشناس داشتم. خانواده ای که با داشتن…
قسمت۳۵۲





تموم طول مسیر رو داشتم به کارایی که قراره انجام بدم فکر می کردم.

اول از همه باید به یه بهونه ای پروانه رو از زندگیم حذف می کردم و نمی دونستم که این کار رو باید چجوری انجام بدم.

به تهران که رسیدیم سوار ماشینم شدیم و آقای کاویانی رو به خونه اش رسوندم.

-نمیای داخل پسرم؟

به نظرم الان برای این کار زود بود واسه همین سرمو تکون دادم و گفتم:
-الان سر و وضعم مناسب نیست یه وقت بهتر حتما مزاحمتون میشم‌.

-باشه پسرم اینجا خونه ی خودته مزاحمتی نیست هر وقت دلت خواست می تونی بیای.

لبخندی زدم و بعد از خداحافظی سمت خونه ی خودم رفتم‌.

بالاخره تنها شده بودم از خوشحالی تو پوست خودم نمی گنجیدم و مدام قر ریز می دادم.

تو زندگیم کاملا ورق برگشته بود و قرار بود بالاخره منم رنگ خوشی رو ببینم.








.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۵۲ تموم طول مسیر رو داشتم به کارایی که قراره انجام بدم فکر می کردم. اول از همه باید به یه بهونه ای پروانه رو از زندگیم حذف می کردم و نمی دونستم که این کار رو باید چجوری انجام بدم. به تهران که رسیدیم سوار ماشینم شدیم و آقای کاویانی رو به خونه اش…
قسمت۳۵۳





به خونه که رسیدم لباسامو عوض کردم و روی تخت دراز کشیدم.

اول از همه به پروانه یه پیام دادم.

-من یه مدت باید اصفهان بمونم و نمی تونم باهات ارتباط داشته باشم.

گوشی رو سایلنت کردم و روی پاتختی گذاشتم.

لبخندی روی لبم نشست باید هر چه زودتر از این خونه می رفتم خوب نبود که نوه ی آقای کاویانی تو همچین منطقه ای زندگی کنه.

جدا از اون پروانه آدرس خونه ام رو بلد بود و نمی خواستم دوباره سراغم بیاد واسه همین باید هر چه زودتر راه های ارتباطم رو باهاش قطع می کردم.

از جام بلند شدم و برای خودم از یه رستوران معروف غذا سفارش دادم.

دیگه نگران موجودی کارت بانکیم نبودم قرار بود همه ی زندگی کاویانی برای من بشه واسه همین دغدغه نداشتم.

دوش کوتاهی گرفتم و غذام رو خوردم.

می خواستم برم بیرون و یکم خرید کنم هر چند رهام منو قبلا با همین ظاهر دیده بود اما دوست داشتم پیش خانواده اش شیک به نظر برسم.









.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۵۳ به خونه که رسیدم لباسامو عوض کردم و روی تخت دراز کشیدم. اول از همه به پروانه یه پیام دادم. -من یه مدت باید اصفهان بمونم و نمی تونم باهات ارتباط داشته باشم. گوشی رو سایلنت کردم و روی پاتختی گذاشتم. لبخندی روی لبم نشست باید هر چه زودتر از این…
قسمت۳۵۴








تماس های پشت سر هم از طرف پروانه داشتم.

می دونستم اون آدمی نیست که به این راحتی بی خیال من بشه واسه همین تصمیم گرفتم که سیم کارتمو بندازم دور و یه سیم کارت جدید بخرم.

از امروز همه چیز من عوض می شد و به نظرم اصلا دلیلی نداشت آدمایی که قبلا شماره ام رو داشتن بازم داشته باشن.

خودم می دونستم که دارم زیادی شلوغش می کنم و اصلا جنبه ی داشتن چنین خانواده ای رو ندارم اما دست خودم نبود.

یه عمر حسرت چنین روزی رو می خورم و حالا می خواستم هر چی که تو این سوال ها نداشتم رو داشته باشم.

پروانه رو فعلا بلاک کردم تا مزاحمم نباشه داشتم لباس می پوشیدم واسه این که برم بیرون که دوباره گوشیم زنگ خورد.

با فکر این که ممکنه پروانه با یه شماره ی دیگه بهم زنگ زده باشه خواستم جواب ندم که اسم آقای کاویانی رو روی گوشیم دیدم.

باید اسمش رو عوض می کردم و می نوشتم بابا بزرگ.











.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۵۴ تماس های پشت سر هم از طرف پروانه داشتم. می دونستم اون آدمی نیست که به این راحتی بی خیال من بشه واسه همین تصمیم گرفتم که سیم کارتمو بندازم دور و یه سیم کارت جدید بخرم. از امروز همه چیز من عوض می شد و به نظرم اصلا دلیلی نداشت آدمایی که قبلا…
قسمت۳۵۵







اجاره دادم چند تا زنگ بخوره تا یه وقت فکر نکنه که من منتظر تماسش بودم.

بالاخره گوشی رو برداشتم و جواب دادم.

-سلام آقای کاویانی خوب هستین امری داشتین؟

از قصد اینجوری حرف زدم که گفت:
-سلام پسرم به نظرم دیگه بهم بگو بابا بزرگ آقای کاویانی خوب نیست بعدشم تو دیگه واسه من کار نمی کنی که ماشاالله خودت قراره رئیس بشی و منم کارو که بهت یاد بدم میرم که استراحت کنم.

لبخندی روی لبم اومد خوبه که می تونستم انقدر طبیعی نقش بازی کنم که باور کنه واقعا همه چیز رو یادم رفته.

-ببخشید من راستش هنوز به شرایط جدید زندگیم عادت نکردم.

نمی تونم باور کنم بعد از این همه سال دیگه تنها نیستم و خانواده دارم.

آقای کاویانی خندید و گفت:
-بهت حق میدم باور کردنش یکم سخته حالا بگو ببینم داشتی چیکار می کردی واسه زندگی که اینجا نمیای حداقل اگه کاری نداری بیا اینجا یکم با هم وقت بگذرونیم.

می دونم توقع زیادیه اما منم دست خودم نیست خیلی ذوق دارم.










.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۵۵ اجاره دادم چند تا زنگ بخوره تا یه وقت فکر نکنه که من منتظر تماسش بودم. بالاخره گوشی رو برداشتم و جواب دادم. -سلام آقای کاویانی خوب هستین امری داشتین؟ از قصد اینجوری حرف زدم که گفت: -سلام پسرم به نظرم دیگه بهم بگو بابا بزرگ آقای کاویانی خوب…
قسمت۳۵۶






لبخندی روی لبم نشست این که مدام می خواست منو ببینه برام لذت بخش بود.

-من می خوام برم خرید اگه دوست دارید بیام شما رو همراه خودم ببرم.

-اره آره من خیلی خوشحال میشم با تو برم بیرون پسرم پس من آماده میشم بیا دنبالم.

خواستم بگم باشه که دوباره به حرف اومد و گفت:
-نه لازم نیست تو بیای من با راننده میام دنبالت بعدش تو پشت ماشین بشین من حوصله ی رانندگی ندارم.

به نظرم دیگه لازم نیست سوار اون ماشین قراضه بشی باید از این به بعد یه ماشین خوب سوار بشی تو آدم کمی نیست نوه ی کاویانی هستی و باید حسابی به خودت برسی.

با اکراه گفتم:
-به نظر من که همین ماشین خودم خوبه لازم به این همه بریز و بپاش نیست اصلا.

-نه پسرم این چه حرفیه کی گفته ماشین با ماشین فرق نداره الان مردم عقلشون به چشمشونه باید کاری کنی که کسی حرفی پشت سرمون نزنه‌.

من دقیقا دنبال همین موقعیت بودم برای همین گفتم:
-باشه هر کاری که شما بخواین انجام میدم.








.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۵۶ لبخندی روی لبم نشست این که مدام می خواست منو ببینه برام لذت بخش بود. -من می خوام برم خرید اگه دوست دارید بیام شما رو همراه خودم ببرم. -اره آره من خیلی خوشحال میشم با تو برم بیرون پسرم پس من آماده میشم بیا دنبالم. خواستم بگم باشه که دوباره…
قسمت۳۵۷










من دلم نمی خواد ناراحتتون کنم درسته که با ماشین خودمم راحت ترم اما قبول می کنم.

من تقریبا آماده ام هر وقت که خواستین می تونین بیاین آدرس خونه ام رو براتون می فرستم.

قصد داشتم بعد از این سفر یه شب آقای کاویانی رو به خونه ام دعوت کنم اما با اتفاقاتی که پیش اومده بود به نظرم دیگه لازم نبود چنین کاری رو انجام بدم.

اون جوری که مشخص بود آقای کاویانی به پدر من خیلی وابستگی و علاقه داشته به خاطر همین دلش می خواد حالا که منو پیدا کرده مدام کنارش باشم.

البته که این از نظر من هیچ ایرادی نداره و اتفاقا خوب هم هست.

آماده شدم و روی مبل نشستم فکر می کردم کارشون خیلی طول بکشه اما زودتر از چیزی که فکر می کردم رسیدن.

آقای کاویانی راننده رو مرخص کرد و خواست که من پشت فرمون بشینم.

تا به حال فقط یه بار پشت این ماشین نشسته بودم اما اون دفعه کاملا با الان فرق می کرد.

اون بار به عنوان راننده سوار ماشین شده بودم و الان یه جورایی خودم صاحب ماشین به حساب می اومدم.










.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۵۷ من دلم نمی خواد ناراحتتون کنم درسته که با ماشین خودمم راحت ترم اما قبول می کنم. من تقریبا آماده ام هر وقت که خواستین می تونین بیاین آدرس خونه ام رو براتون می فرستم. قصد داشتم بعد از این سفر یه شب آقای کاویانی رو به خونه ام دعوت کنم اما…
قسمت۳۵۸






حرکت کردم و داشتم از سوار شدن تو چنین ماشینی لذت می بردم که آقای کاویانی گفت:
-پسرم به نظرم حالا که وضعیت زندگیت تغییر کرده خوبه که دوباره به ازدواج فکر کنی.

تو الان جوونی نمی فهمی تنهایی آدم رو پیر می کنه.

باید یه نفر رو داشته باشی که چراغ خونه ات رو روشن نگه داره و تو گرفتاری و مشکلات کنارت باشه.

دلم می خواست با این حرف های آقای کاویانی بزنم زیر خنده.

حالا که به هر چی می خواستم می تونستم برسم چرا باید همچین کاری می کردم؟

من می تونستم همه چیز داشته باشم وقتی پول داشتم همه نگرانم می شدن و نیازی نبود خودمو گرفتار یه زن کنم وقتی خیلی راحت می تونستم با هر کی که بخوام وارد رابطه بشم.

-من می خوام فعلا یه مدت روی خودم کار کنم شاید یه وقت دیگه ای به این موضوع فکر کردم اما الان اصلا فرصت مناسبی برای این کار نیست.

من هنوز نتونستم با داشتن خانواده کنار بیام چجوری یه اتفاق دیگه رو هم تو زندگیم رقم بزنم.











.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۵۸ حرکت کردم و داشتم از سوار شدن تو چنین ماشینی لذت می بردم که آقای کاویانی گفت: -پسرم به نظرم حالا که وضعیت زندگیت تغییر کرده خوبه که دوباره به ازدواج فکر کنی. تو الان جوونی نمی فهمی تنهایی آدم رو پیر می کنه. باید یه نفر رو داشته باشی که چراغ…
قسمت ۳۵۹






بالاخره به پاساژ رسیدیم آقای کاویانی با تموم خستگی هاش پا به نام راه می رفت و مدام برام لباس انتخاب می کرد.

ذوقش رو درک می کردم واسه همین حتی اگه اون لباسا سلیقه ام نبود پرو می کردم و تا بیرون می اومدم می دیدم که حساب کرده و برام خریده.

واقعا هیجان انگیز بود که آدم چنین بابایی داشته باشه اینجوری هیچ حسرتی تو دلش نمی موند و هر چی که می خواست رو تو یه لحظه می تونست به دست بیاره.

بعد از حدود دو ساعت خرید خسته شدم و گفتم:
-نظرتون چیه شام بگیریم بریم خونه ی من بخوریم؟

سرشو تکون داد و گفت:
-فکر خوبیه تو اون خونه که کسی منتظرمن نیست.

رهام و زن و بچه اش فکر می کنن نمی فهمم که چون شرکت و کارخونه به ناممه هوای منو دارن.

چند بار می خواستم اموالم رو به نام رهام بزنم تا خیالش راحت بشه اما یه چیزی مانعم می شد.

خوشحالم که این کارو نکردم چون دلم نمی خواد این وسط حق تو ضایع میشه می دونم اگه دارایی هام رو به نام رهام بزنم دیگه حتی بهم نگاه هم نمی کنه چه برسه به این که ازم مراقبت کنه.









.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت ۳۵۹ بالاخره به پاساژ رسیدیم آقای کاویانی با تموم خستگی هاش پا به نام راه می رفت و مدام برام لباس انتخاب می کرد. ذوقش رو درک می کردم واسه همین حتی اگه اون لباسا سلیقه ام نبود پرو می کردم و تا بیرون می اومدم می دیدم که حساب کرده و برام خریده. واقعا…
قسمت۳۶۰








سوار ماشین شدیم و آقای کاویانی به حرفاش ادامه داد.

-من می خوام رابطه ی تو و عموت با هم خیلی خوب باشه.

بعید می دونستم چنین چیزی امکان پذیری باشه رهام به شدت آدم حسودی بود و مطمئن بودم وقتی بفهمه من پسر داداششم این حسادت خیلی بیشتر میشه.

با این حال برای دل خوشی آقای کاویانی سرمو تکون دادم و گفتم:
-من خیلی دوست دارم رابطه ام باهاش خوب باشه.

دلم می خواد با خانواده اش و مخصوصا دختر عموم آشنا بشم.

لبخندی زد و گفت:
-بعید می دونم ماریا آدم خوبی برای آشنایی باشه اون دختر خیلی عجیب و غریبیه.

تیپ و استایل خاص خودشو داره و اصلا شبیه تو نیست.

به نظر من لازم نبود واسه ارتباط داشتن با آدما حتما شبیه اونا باشیم.

مجبور بودم خونه ام رو عوض کنم و دلم می خواست حالا که قراره خونه ام عوض بشه به یه محله ی خیلی بهتر برم.










.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۶۰ سوار ماشین شدیم و آقای کاویانی به حرفاش ادامه داد. -من می خوام رابطه ی تو و عموت با هم خیلی خوب باشه. بعید می دونستم چنین چیزی امکان پذیری باشه رهام به شدت آدم حسودی بود و مطمئن بودم وقتی بفهمه من پسر داداششم این حسادت خیلی بیشتر میشه. با…
قسمت۳۶۱








-راستش من می خوام که خونه ام رو عوض کنم.

-واسه چی می خوای این کار رو انجام بدی امید؟

از خونه و محله ات راضی نیستی؟

اصلا من مگه بهت نگفتم که بیا خونه ی خودمون چرا می خوای خونه عوض کنی باز؟

-اقای کاویانی من می‌خوام یه خونه ی دیگه بگیرم چون آدرس خونه ام رو یه آدمایی دارن که نمی خوام دیگه باهاشون معاشرت کنم.

-باشه پسرم من می سپرم دوستم برات یه خونه ی خوب پیدا کنه تو یه محله ی خوب چیه اینجا هر آن ممکنه یه آدم تا حسابی جلوتو بگیره و خفتت کنه.

نیشخندی زدم دقیقا همین رو می خواستم اما باید بی میل نشون می دادم واسه همین گفتم:
-نه من خودم یه خونه اوکی می کنم نمی خوام به شما زحمت بدم.

-دیگه این حرف رو ازت نشنوم امید من این همه سال نتونستم برای تو کاری انجام بدم حالا حداقل کار اینه که برات یه خونه بخرم.

هر چند من دلم می خواد کنار ما زندگی کنی ولی به نظرم باید یه خونه ی جدا هم داشته باشی.














.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۶۱ -راستش من می خوام که خونه ام رو عوض کنم. -واسه چی می خوای این کار رو انجام بدی امید؟ از خونه و محله ات راضی نیستی؟ اصلا من مگه بهت نگفتم که بیا خونه ی خودمون چرا می خوای خونه عوض کنی باز؟ -اقای کاویانی من می‌خوام یه خونه ی دیگه بگیرم چون…
قسمت۳۶۲









سری تکون دادم و جوری که انگار به خاطر حرف آقای کاویانی این موضوع رو قبول کردم سرمو تکون دادم.

تو راه غذا گرفتم و به خونه رفتیم حس خوبی از این که آقای کاویانی داشت می اومد خونه ام نداشتم.

به نظرم خونه ی من خیلی برای اون معمولی بود اما اون از لحظه ی ورود با اشتیاق به اطرافش نگاه کرد و در آخر گفت:
-برعکس محله ی بدی که دارین به نظرم خونه ی خوب و گرمی داری آدم توش احساس آرامش می کنه.

چای دم کردم و دوتا فنجون برای خودمون ریختم که زنگ در به صدا در اومد‌.

این وقت شب می می تونست باشه!

با فکر این که ممکنه همسایه ها باشن و کاری داشته باشن از جام بلند شدم و سمت آیفون رفتم که چهره ی پروانه تو صفحه نمایش داده شد.

باورم نمیشد یعنی پروانه انقدر پیگیر من بود که حاضر شده بود این وقت شب همه چیز رو بپیچونه و بیاد در خونه ی من!

برگشتم و کنار آقای کاویانی نشستم می دونستم که احتمالا در مورد پروانه ازم سوال می پرسه.












.
「 𝐁𝐀𝐁𝐘 𝐇𝐎𝐑𝐍𝐘 」
قسمت۳۶۲ سری تکون دادم و جوری که انگار به خاطر حرف آقای کاویانی این موضوع رو قبول کردم سرمو تکون دادم. تو راه غذا گرفتم و به خونه رفتیم حس خوبی از این که آقای کاویانی داشت می اومد خونه ام نداشتم. به نظرم خونه ی من خیلی برای اون معمولی بود اما اون…
قسمت۳۶۳







هنوز تو فکرش بودم که گفت:
-کی بود دم در امید چرا درو باز نکردی؟

نمی دونستم چه جوابی باید بهش بدم بعد از این همه مدت خانواده پیدا کرده بودم و باید بابت کارام بهش جواب پس می دادم‌.

-دختر همسایه است یکم عقب مونده است بعضی وقتا میزنه از خونه بیرون زنگ همسایه ها رو می زنه الان خانواده اش میان می برنش.

-خب تو درو براش باز می کردی مگه نمیگی مریضه گناه داره شاید بره تو خیابون گم بشه‌.

نفسمو کلافه بیرون دادم چرا بی خیال نمی شد دروغ به این خوبی پیدا کرده بودم و گفته بودم در لحظه اما حالا آقای کاویانی بی خیال ماجرا نمی شد.

-اخه پسرم گناه داره کاش حداقل بگی من خانواده اش بیان و ببرنش تو کوچه اذیت میشه.

-خانواده اش گفتن درو روش باز نکنم دیگه وند دقیقه بمونه می فهمن خونه نیست میرن دنبالش.

تازه داشت خیالم راحت می شد و فکر می کردم پروانه بی خیال شده که دوباره زنگ در به صدا در اومد این بار آقای کاویانی از جاش بلند شد.











.