✔️ دام تن را مختلف احوال کرد
مرغ جان را خاک در دنبال کرد
در این بیت اشاره دارد به اینکه تن انسان همچون قفسی است و جان چون پرنده ای که در این دام آرام گرفته است و این مفهوم را هم سعدی در بوستان و هم مولانا در مثنوی آورده اند.
دنبال کرد:
جانی که افلاکی است به خاک وابسته می شود و در این سرای خاکی ماندگار است.دنباله رو خاک که همان تن است می شود
✔️ بحر را بگذاشت در تسلیم خویش
کوه را افسرده کرد از بیم خویش
تلمیحی بسیار زیبا که البته بیشتر ناظر به داستان حضرت موسی و قوم بنی اسراییل دارد و شکافتن دریا و به رقص آمدن کوه طور
براي تسلط بر آب و خشکي و بحر و بر آيات فراواني در قرآن هست که به نمونه اي چند اشاره مي شود:
«هو الذي سخر البحر لتأکلو منه لحماً طرياً»
«و النجوم مسخرات بامره ان في ذلک لآيات لقوم يعقلون»
اما مصراع دوم بيت به پاره پاره شدن کوه سينا به هنگام جلوه نور حق براي موسي اشاره دارد که از موارد بسيار بحث انگيز قرآن است و کتابهاي صوفيه به ويژه «مرصاد العباد» نجم الدين رازي نکته هاي بسيار در اين موضوع دارد:
«لما جاء موسي لميقاتنا و کلمه ربه، قال رب أرني انظر اليک، قال لن تراني ولکن انظر الي الجبل فان استقر مکانه فسوف تراني، فلما تجلي ربه للجبل جعلنا دکا و خر موسي صعقا، فلما افاق قال سبحانک تبت اليک و انا اول المؤمنين»
استاد سابق خسروی
گروه دبیران ادبیات کشور
🆔 @jamshidfarahmand
مرغ جان را خاک در دنبال کرد
در این بیت اشاره دارد به اینکه تن انسان همچون قفسی است و جان چون پرنده ای که در این دام آرام گرفته است و این مفهوم را هم سعدی در بوستان و هم مولانا در مثنوی آورده اند.
دنبال کرد:
جانی که افلاکی است به خاک وابسته می شود و در این سرای خاکی ماندگار است.دنباله رو خاک که همان تن است می شود
✔️ بحر را بگذاشت در تسلیم خویش
کوه را افسرده کرد از بیم خویش
تلمیحی بسیار زیبا که البته بیشتر ناظر به داستان حضرت موسی و قوم بنی اسراییل دارد و شکافتن دریا و به رقص آمدن کوه طور
براي تسلط بر آب و خشکي و بحر و بر آيات فراواني در قرآن هست که به نمونه اي چند اشاره مي شود:
«هو الذي سخر البحر لتأکلو منه لحماً طرياً»
«و النجوم مسخرات بامره ان في ذلک لآيات لقوم يعقلون»
اما مصراع دوم بيت به پاره پاره شدن کوه سينا به هنگام جلوه نور حق براي موسي اشاره دارد که از موارد بسيار بحث انگيز قرآن است و کتابهاي صوفيه به ويژه «مرصاد العباد» نجم الدين رازي نکته هاي بسيار در اين موضوع دارد:
«لما جاء موسي لميقاتنا و کلمه ربه، قال رب أرني انظر اليک، قال لن تراني ولکن انظر الي الجبل فان استقر مکانه فسوف تراني، فلما تجلي ربه للجبل جعلنا دکا و خر موسي صعقا، فلما افاق قال سبحانک تبت اليک و انا اول المؤمنين»
استاد سابق خسروی
گروه دبیران ادبیات کشور
🆔 @jamshidfarahmand
#منطقالطیر
جلسه دوم کارگاه منطق الطیر 98/4/4
قبل از شروع ابیات یک حکایت از منطق الطیر تقدیمتان می کنم تا برای بیان مطالب آماده شویم
منطِقُالطَّیِّر یا مقاماتالطیور منظومهای است از عطار نیشابوری که به زبان فارسی و در قالب مثنوی در بحر رمل مسدس مقصور (محذوف) سروده شدهاست. کار سرودن این مثنوی در قرن ششم هجری قمری (۱۱۷۷ میلادی) پایان یافتهاست. ابیات این مثنوی را معمولاً بین ۴۳۰۰ تا ۴۶۰۰ بیت دانستهاند، از مثنویهای تمثیلی عرفان اسلامیبهشمار میآید. مراحل و منازل در راه پوییدن و جُستنعرفان یعنی شناختن رازهای هستی در منطقالطّیر عطار هفت منزل است. او این هفت منزل را هفت وادی یا هفت شهر عشق مینامد.
هفت وادی به ترتیب چنین است: طلب، عشق، معرفت،استغنا، توحید، حیرت، و فقر که سرانجام به فنا میانجامد. در داستان منطقالطّیر، گروهی از مرغان برای جستن و یافتن پادشاهشان سیمرغ، سفری را آغاز میکنند. در هر مرحله، گروهی از مرغان از راه بازمیمانند و به بهانههایی پا پس میکشند، تا اینکه پس از عبور از هفت مرحله، از گروه انبوهی از پرندگان تنها «سی مرغ» باقی میمانند و با نگریستن در آینه حق درمییابند که سیمرغ در وجود خود آنهاست. در نهایت با این خودشناسی مرغان جذب جذبه خداوند میشوند و حقیقت را در وجود خویش مییابند.
پیتر بروک از نامدار ترین کارگردانان تئاتر جهان، در جشن هنر شیراز نمایشی بر اساس منطق الطیر عطار اجرا کرد.
استاد سابق خسروی
گروه دبیران ادبیات کشور
🕊
🆔 @jamshidfarahmand
جلسه دوم کارگاه منطق الطیر 98/4/4
قبل از شروع ابیات یک حکایت از منطق الطیر تقدیمتان می کنم تا برای بیان مطالب آماده شویم
منطِقُالطَّیِّر یا مقاماتالطیور منظومهای است از عطار نیشابوری که به زبان فارسی و در قالب مثنوی در بحر رمل مسدس مقصور (محذوف) سروده شدهاست. کار سرودن این مثنوی در قرن ششم هجری قمری (۱۱۷۷ میلادی) پایان یافتهاست. ابیات این مثنوی را معمولاً بین ۴۳۰۰ تا ۴۶۰۰ بیت دانستهاند، از مثنویهای تمثیلی عرفان اسلامیبهشمار میآید. مراحل و منازل در راه پوییدن و جُستنعرفان یعنی شناختن رازهای هستی در منطقالطّیر عطار هفت منزل است. او این هفت منزل را هفت وادی یا هفت شهر عشق مینامد.
هفت وادی به ترتیب چنین است: طلب، عشق، معرفت،استغنا، توحید، حیرت، و فقر که سرانجام به فنا میانجامد. در داستان منطقالطّیر، گروهی از مرغان برای جستن و یافتن پادشاهشان سیمرغ، سفری را آغاز میکنند. در هر مرحله، گروهی از مرغان از راه بازمیمانند و به بهانههایی پا پس میکشند، تا اینکه پس از عبور از هفت مرحله، از گروه انبوهی از پرندگان تنها «سی مرغ» باقی میمانند و با نگریستن در آینه حق درمییابند که سیمرغ در وجود خود آنهاست. در نهایت با این خودشناسی مرغان جذب جذبه خداوند میشوند و حقیقت را در وجود خویش مییابند.
پیتر بروک از نامدار ترین کارگردانان تئاتر جهان، در جشن هنر شیراز نمایشی بر اساس منطق الطیر عطار اجرا کرد.
استاد سابق خسروی
گروه دبیران ادبیات کشور
🕊
🆔 @jamshidfarahmand
#منطقالطیر
شروع جلسه را با حکایتی دلنشین از منطق الطیر آغاز می کنیم.
محمود غزنوی به شکار می رفت کخه ناگهان از لشکر خود جداشد. و خود را در بیابان دید بار پیرمرد خارکشی از خرش افتاده بود و مرد هراسان و درمانده سر می خارید و اطراف را می نگریست و به ظاهر چاره ای نبود.
دید محمودش چنان درماندهای
خار او افتاده و خر ماندهای
سلطان ماجرا را فهمید، پیش رفت و گفت: چرا نگرانی؟کمک می خواهی؟ مرد بیچاره گفت :معلومه که کمک می خواهم اگر در حقم لطفی کنی من به راحتی می رسم و تو رنجی نمی بری. ظاهرت چنان است که آدم خوبرویی هستی و از خوبان خوبی کردن بعید نیست.
ازنکو روبیت میبینم نصیب
لطف نبود از نکو رویان غریب
سلطان از اسب پیاده شد و با دست خویش بار خار را بر الاغ نهاد و آنگاه خود بر اسب نشست و به سوی یاران و لشکریان آمد به لشکریان خویش گفت: که پیرمردی خارکش الان به این حوالی می آید، از هر سو راه بر او بگیرید به طوریکه مجبور شود به سوی من بیاید و از نزدیک مرا ببیند.چنین شد و لشکر جلوی پیرمرد را گرفتند و راهی برایش نماند و در دل به لشکریان بد و بیراه می گفت تا این که خود را مقابل شاه دید و موکب و عظمت او را مشاهده کرد و از شرم بر خود لرزید
آن خرک می راند تا نزدیک شاه
چون بدید او را خجل شد پیر راه
دید زیر چتر، روي آشنا
در عنایت اوفتاد و در عنا
گفت: خداوندا! من چگونه بگویم که چه اشتباهی کردم که پادشاهی چون محمود را حمّال کردهام. شاه رنج و شرم پیرمرد را فهمید و گفت: ای درویش گرفتاری حال تو چیست؟ مترس و پیش من بازگوی. پیرمرد گفت: تو خود کار مرا و حال مرا خوب می دانی خود را به آن راه مزن من چه بگویم که تو از خودم به حالم آگاهتری.
گفت: میدانی تو کارم کج مباز
خویشتن را اعجمی مذهب مساز
خار بفروشم خَرَم نانی تهی
می توانی گر مرانانی دهی
گفت من خارکش ناتوان و درمانده ام و این خار را می فروشم و کفاف زندگیم را تهیه می کنم از تو می خواهم که امروز خرجم را تامین کنی
سلطان گفت: ای پیر،حال که چنین است بار امروزت را می خرم .لطف قیمتش را بگو و پول خویش را بگیر. گفت: ای پادشاه! این خار را از من ارزان مخر و بدان که به کمتر از کیسهای زر نمی فروشم. همیانی زر بده تا بفروشم.
گفت شاها! این زِ مَن ارزان مَخر
کم بنفروشم بده همیان بِخر
لشکریان به طعنه و با خندهگفتند: به به!عجب پیر مرد ارزان فروشی! ای مرد نادان این بار خار تو به دو به سکه می ارزدنه بیشتر. پیرمرد گفت: درست است این بار به دو سکه بی ارزش میارزد،اما چنین مشتری خوش برخورد و خوش اخلاق و کریم هر روز که برای من پیدا نمی شود.
چون نیکبختی دست در بار من زده
خار من خود گلزاری شده
اصلا سلطان دست به این خار زده و از آن روز که سلطان آن را لمس کرده است با ارزش گشته
هر که خواهد کاین چنین خاری خرد
هر بُنِ خاری به دیناری خرد
اگرچه این خار است و ارزان ارزد این
چون زده ست او دست صد جان ارزد این
پروردگار خار ما را گلزار کن و با لطف خویش از ما بخر و ما قلب ما را به نقد خویش از ما بپذیر.
استاد سابق خسروی
گروه دبیران ادبیات کشور
🕊
🆔 @jamshidfarahmand
شروع جلسه را با حکایتی دلنشین از منطق الطیر آغاز می کنیم.
محمود غزنوی به شکار می رفت کخه ناگهان از لشکر خود جداشد. و خود را در بیابان دید بار پیرمرد خارکشی از خرش افتاده بود و مرد هراسان و درمانده سر می خارید و اطراف را می نگریست و به ظاهر چاره ای نبود.
دید محمودش چنان درماندهای
خار او افتاده و خر ماندهای
سلطان ماجرا را فهمید، پیش رفت و گفت: چرا نگرانی؟کمک می خواهی؟ مرد بیچاره گفت :معلومه که کمک می خواهم اگر در حقم لطفی کنی من به راحتی می رسم و تو رنجی نمی بری. ظاهرت چنان است که آدم خوبرویی هستی و از خوبان خوبی کردن بعید نیست.
ازنکو روبیت میبینم نصیب
لطف نبود از نکو رویان غریب
سلطان از اسب پیاده شد و با دست خویش بار خار را بر الاغ نهاد و آنگاه خود بر اسب نشست و به سوی یاران و لشکریان آمد به لشکریان خویش گفت: که پیرمردی خارکش الان به این حوالی می آید، از هر سو راه بر او بگیرید به طوریکه مجبور شود به سوی من بیاید و از نزدیک مرا ببیند.چنین شد و لشکر جلوی پیرمرد را گرفتند و راهی برایش نماند و در دل به لشکریان بد و بیراه می گفت تا این که خود را مقابل شاه دید و موکب و عظمت او را مشاهده کرد و از شرم بر خود لرزید
آن خرک می راند تا نزدیک شاه
چون بدید او را خجل شد پیر راه
دید زیر چتر، روي آشنا
در عنایت اوفتاد و در عنا
گفت: خداوندا! من چگونه بگویم که چه اشتباهی کردم که پادشاهی چون محمود را حمّال کردهام. شاه رنج و شرم پیرمرد را فهمید و گفت: ای درویش گرفتاری حال تو چیست؟ مترس و پیش من بازگوی. پیرمرد گفت: تو خود کار مرا و حال مرا خوب می دانی خود را به آن راه مزن من چه بگویم که تو از خودم به حالم آگاهتری.
گفت: میدانی تو کارم کج مباز
خویشتن را اعجمی مذهب مساز
خار بفروشم خَرَم نانی تهی
می توانی گر مرانانی دهی
گفت من خارکش ناتوان و درمانده ام و این خار را می فروشم و کفاف زندگیم را تهیه می کنم از تو می خواهم که امروز خرجم را تامین کنی
سلطان گفت: ای پیر،حال که چنین است بار امروزت را می خرم .لطف قیمتش را بگو و پول خویش را بگیر. گفت: ای پادشاه! این خار را از من ارزان مخر و بدان که به کمتر از کیسهای زر نمی فروشم. همیانی زر بده تا بفروشم.
گفت شاها! این زِ مَن ارزان مَخر
کم بنفروشم بده همیان بِخر
لشکریان به طعنه و با خندهگفتند: به به!عجب پیر مرد ارزان فروشی! ای مرد نادان این بار خار تو به دو به سکه می ارزدنه بیشتر. پیرمرد گفت: درست است این بار به دو سکه بی ارزش میارزد،اما چنین مشتری خوش برخورد و خوش اخلاق و کریم هر روز که برای من پیدا نمی شود.
چون نیکبختی دست در بار من زده
خار من خود گلزاری شده
اصلا سلطان دست به این خار زده و از آن روز که سلطان آن را لمس کرده است با ارزش گشته
هر که خواهد کاین چنین خاری خرد
هر بُنِ خاری به دیناری خرد
اگرچه این خار است و ارزان ارزد این
چون زده ست او دست صد جان ارزد این
پروردگار خار ما را گلزار کن و با لطف خویش از ما بخر و ما قلب ما را به نقد خویش از ما بپذیر.
استاد سابق خسروی
گروه دبیران ادبیات کشور
🕊
🆔 @jamshidfarahmand
#منطقالطیر
عقل سرکش را به شرع افکنده کرد
تن به جان و جان به ایمان زنده کرد
کوه را هم تیغ داد و هم کمر
تا به سرهنگی او افراخت سر
گاه گل در روی آتش دسته کرد
گاه پل بر روی دریا بسته کرد
نیم پشه بر سر دشمن گماشت
بر سر او چار صد سالش بداشت
عنکبوتی را به حکمت دام داد
صدر عالم را درو آرام داد
بست موری را کمر چون موی سر
کرد او را با سلیمان در کمر
خلعت اولاد عباسش بداد
طاء و سین بیزحمت طاسش بداد
پیشوایانی که ره بین آمدند
گاه و بیگاه از پی این آمدند
جان خود را عین حیرت یافتند
هم ره جان عجز و حسرت یافتند
درنگر اول که با آدم چه کرد
عمرها بر وی در آن ماتم چه کرد
بازبنگر نوح را غرقاب کار
تا چه برد از کافران سالی هزار
باز ابراهیم را بین دل شده
منجنیق و آتشش منزل شده
باز اسمعیل را بین سوگوار
کبش او قربان شده در کوی یار
باز در یعقوب سرگردان نگر
چشم کرده در سر کار پسر
باز یوسف را نگر در داوری
بندگی و چاه و زندان بر سری
باز ایوب ستمکش را نگر
مانده در کرمان و گرگان پیش در
باز یونس را نگر گم گشته راه
آمده از مه به ماهی چند گاه
باز موسی را نگر ز آغاز عهد
دایه فرعون و شده تابوت مهد
باز داود زرهگر را نگر
موم کرده آهن از تف جگر
باز بنگر کز سلیمان خدیو
ملک وی بر باد چون بگرفت دیو
باز آن را بین که دل پر جوش شد
اره بر سر دم نزد خاموش شد
باز یحیی را نگر در پیش جمع
زار سر بریده در طشتی چو شمع
باز عیسی را نگر کز پای دار
شد هزیمت از جهودان چند بار
باز بنگر تا سر پیغامبران
چه جفا و رنج دید از کافران
تو چنان دانی که این آسان بود
بلکه کمتر چیز ترک جان بود
چند گویم چون دگر گفتم نماند
گر گلی کز شاخ میرفتم نماند
استاد سابق خسروی
گروه دبیران ادبیات کشور
🕊
🆔 @jamshidfarahmand
عقل سرکش را به شرع افکنده کرد
تن به جان و جان به ایمان زنده کرد
کوه را هم تیغ داد و هم کمر
تا به سرهنگی او افراخت سر
گاه گل در روی آتش دسته کرد
گاه پل بر روی دریا بسته کرد
نیم پشه بر سر دشمن گماشت
بر سر او چار صد سالش بداشت
عنکبوتی را به حکمت دام داد
صدر عالم را درو آرام داد
بست موری را کمر چون موی سر
کرد او را با سلیمان در کمر
خلعت اولاد عباسش بداد
طاء و سین بیزحمت طاسش بداد
پیشوایانی که ره بین آمدند
گاه و بیگاه از پی این آمدند
جان خود را عین حیرت یافتند
هم ره جان عجز و حسرت یافتند
درنگر اول که با آدم چه کرد
عمرها بر وی در آن ماتم چه کرد
بازبنگر نوح را غرقاب کار
تا چه برد از کافران سالی هزار
باز ابراهیم را بین دل شده
منجنیق و آتشش منزل شده
باز اسمعیل را بین سوگوار
کبش او قربان شده در کوی یار
باز در یعقوب سرگردان نگر
چشم کرده در سر کار پسر
باز یوسف را نگر در داوری
بندگی و چاه و زندان بر سری
باز ایوب ستمکش را نگر
مانده در کرمان و گرگان پیش در
باز یونس را نگر گم گشته راه
آمده از مه به ماهی چند گاه
باز موسی را نگر ز آغاز عهد
دایه فرعون و شده تابوت مهد
باز داود زرهگر را نگر
موم کرده آهن از تف جگر
باز بنگر کز سلیمان خدیو
ملک وی بر باد چون بگرفت دیو
باز آن را بین که دل پر جوش شد
اره بر سر دم نزد خاموش شد
باز یحیی را نگر در پیش جمع
زار سر بریده در طشتی چو شمع
باز عیسی را نگر کز پای دار
شد هزیمت از جهودان چند بار
باز بنگر تا سر پیغامبران
چه جفا و رنج دید از کافران
تو چنان دانی که این آسان بود
بلکه کمتر چیز ترک جان بود
چند گویم چون دگر گفتم نماند
گر گلی کز شاخ میرفتم نماند
استاد سابق خسروی
گروه دبیران ادبیات کشور
🕊
🆔 @jamshidfarahmand
#منطقالطیر
بررسی ابیات را شروع می کنیم
عقل سرکش را به شرع افکنده کرد
تن به جان و جان به ایمان زنده کرد
برای عقل صفت سرکش آورده است و این حقیفتا همان عقل معاش است که سر تسلیم فرود نمی آورد مگر اینکه آدمی تابع قوانین و اوامر الهی شود
در مصرع دوم ارزش تن انسان را وابسته به جان می داند و ارزش هر کس به جان اوست و جان گوهری است الهی.
جان انسان هیچ وزنی ندار در پیشرفته ترین آزمایشگاهها به این نتیجه رسیدند که جان فاقد وزن است یعنی فردی در حال احتضار قبل و بعد مرگ وزنش تغیری نمی کند اما به محض بیرون رفتن جان از تن این تن فاقد ارزش می شود
توجه کنید فرد تا زمانی که جان در بدن دارد محبوب است و دارای ارزش و ابهت با خروج جان این تن باید زود دفن شود زیرا ارزش خود را از دست داده است و این جان هم با ایمان دارای ارزش است.جانهای فاقد ایمان و باور در حقیقت مرده اند و این را عطار از قرآن گرفته است که کافران به ظاهر زنده اند اما جانشان از نور ایمان بی بهره است
در کل عطار ایمان را عامل تازگی و ارزشمندی جان می داند.
استاد سابق خسروی
گروه دبیران ادبیات کشور
🕊
🆔 @jamshidfarahmand
بررسی ابیات را شروع می کنیم
عقل سرکش را به شرع افکنده کرد
تن به جان و جان به ایمان زنده کرد
برای عقل صفت سرکش آورده است و این حقیفتا همان عقل معاش است که سر تسلیم فرود نمی آورد مگر اینکه آدمی تابع قوانین و اوامر الهی شود
در مصرع دوم ارزش تن انسان را وابسته به جان می داند و ارزش هر کس به جان اوست و جان گوهری است الهی.
جان انسان هیچ وزنی ندار در پیشرفته ترین آزمایشگاهها به این نتیجه رسیدند که جان فاقد وزن است یعنی فردی در حال احتضار قبل و بعد مرگ وزنش تغیری نمی کند اما به محض بیرون رفتن جان از تن این تن فاقد ارزش می شود
توجه کنید فرد تا زمانی که جان در بدن دارد محبوب است و دارای ارزش و ابهت با خروج جان این تن باید زود دفن شود زیرا ارزش خود را از دست داده است و این جان هم با ایمان دارای ارزش است.جانهای فاقد ایمان و باور در حقیقت مرده اند و این را عطار از قرآن گرفته است که کافران به ظاهر زنده اند اما جانشان از نور ایمان بی بهره است
در کل عطار ایمان را عامل تازگی و ارزشمندی جان می داند.
استاد سابق خسروی
گروه دبیران ادبیات کشور
🕊
🆔 @jamshidfarahmand
#منطقالطیر
کوه را هم تیغ داد و هم کمر
تا به سرهنگی او افراخت سر
در توحید حضرت باری می گوید و یکی از مظاهر قدرت خدا را افراشتگی کوهها می داند که چه قدرتی آنگونه با ابهت این کوهها را بر افراشته است و سربلندیشان را جلوه گر نموده.
کمر می توتند ایهام داشته باشد و تیغ دادن و کمر دادن به کوه تشخیصی زیبا آفریده است
گاه گل در روی آتش دسته کرد
گاه پل بر روی دریا بسته کرد
شيخ عطار در اين بيت با مختصر ترين کلام همين اسطوره ابراهيم را که قرآن از آن ياد مي کند؛ به همراه داستان گذر قوم موسي از دريا، و فرار بني اسرائيل دست فرعون و فرعونيان، بيان کرده است. در واقع معجزه در بيان عيني يعني همين. براي مصراع اول در قرآن ضمن مخالفت ابراهيم با بت هاي ريز و درشت زمان خود که منجر به در آتش افکنده شدن وي مي شود و آتش براي ابراهيم سرد و سلامت مي شود چنين مي فرمايد:
«... قالوا حرقوه و انصر وا الهتکم ان کنتم فاعلين قلنا يا نارکوني برداً و سلاماً علي ابراهيم»
نیم پشه بر سر دشمن گماشت
بر سر او چار صد سالش بداشت
تلمیحی زیبا به داستان نابودی نمرود که بعد از آن همه غرور چگونه توسط پشه ای نابود شد و شاعران از این مورد الهام گرفته اند که جنود خدا فراوانند اما عبرت پذیران اندکند
توصیه می کنم دوستان عزیز شعر فوق العاده زیبای پروین اعتصامی را با عنوان "لطف حق" که به این موضوع اشاره دارد مطالعه فرمایند.
در مثنوی ها با عنوان
مادر موسی چو موسی را به نیل
در فکند از گفته رب جلیل.
استاد سابق خسروی
🕊
🆔 @jamshidfarahmand
کوه را هم تیغ داد و هم کمر
تا به سرهنگی او افراخت سر
در توحید حضرت باری می گوید و یکی از مظاهر قدرت خدا را افراشتگی کوهها می داند که چه قدرتی آنگونه با ابهت این کوهها را بر افراشته است و سربلندیشان را جلوه گر نموده.
کمر می توتند ایهام داشته باشد و تیغ دادن و کمر دادن به کوه تشخیصی زیبا آفریده است
گاه گل در روی آتش دسته کرد
گاه پل بر روی دریا بسته کرد
شيخ عطار در اين بيت با مختصر ترين کلام همين اسطوره ابراهيم را که قرآن از آن ياد مي کند؛ به همراه داستان گذر قوم موسي از دريا، و فرار بني اسرائيل دست فرعون و فرعونيان، بيان کرده است. در واقع معجزه در بيان عيني يعني همين. براي مصراع اول در قرآن ضمن مخالفت ابراهيم با بت هاي ريز و درشت زمان خود که منجر به در آتش افکنده شدن وي مي شود و آتش براي ابراهيم سرد و سلامت مي شود چنين مي فرمايد:
«... قالوا حرقوه و انصر وا الهتکم ان کنتم فاعلين قلنا يا نارکوني برداً و سلاماً علي ابراهيم»
نیم پشه بر سر دشمن گماشت
بر سر او چار صد سالش بداشت
تلمیحی زیبا به داستان نابودی نمرود که بعد از آن همه غرور چگونه توسط پشه ای نابود شد و شاعران از این مورد الهام گرفته اند که جنود خدا فراوانند اما عبرت پذیران اندکند
توصیه می کنم دوستان عزیز شعر فوق العاده زیبای پروین اعتصامی را با عنوان "لطف حق" که به این موضوع اشاره دارد مطالعه فرمایند.
در مثنوی ها با عنوان
مادر موسی چو موسی را به نیل
در فکند از گفته رب جلیل.
استاد سابق خسروی
🕊
🆔 @jamshidfarahmand
#منطقالطیر
عنکبوتی را به حکمت دام داد
صدر عالم را درو آرام داد
تلمیح دارد به داستان هجرت پیامبر اسلام و اقامت در غار ثور همراه ابوبکر صدیق و تنیدن تار عنکبوت در دهانه غار و نجات پیامبر از دست مشرکان.
در بیت قبل پشه عامل نابودی یکی از جباران شد و در این بیت عنکبوت عامل نجات خیر البشر.
خدا اگر بخواهد قدرت خود را در موجودات ضعیف نشان می دهد
در ادامه ذکر قدرت حضرت حق به داستان جالبی می رسد و البته کلامش کمی هنری هم می شود:
بست موری را کمر چون موی سر
کرد او را با سلیمان در کمر
خلعت اولاد عباسش بداد
طاء و سین بیزحمت طاسش بداد
در بیت اول به ماجرای گفت و گوی مورچه و حضرت سلیمان اشاره دارد که در سوره نمل آمده است و البته حکایت دلنشینی است.آنجا که مورچه به مورچه های دیگر می گوید فرار کنید و به خانه هایتان بروید مباد لشکر سلیمان شما را زیر بگیرد و سلیمان لشکر را تا عبور مورچه ها متوقف می کند.
اشاره ای به ضعف مورچه دارد که چون موی سر باریک اندام است و البته سیاهی آن هم مد نظر است
در بیت دوم ماجرا جالبتر می شود:
چون در قرآن، سوره نمل با حروف مقطعه «طس» آغاز مي شود و سوره اي در قرآن به نام مورچه نازل شده و اين امر دليل بر اهميت زندگي و هوش مورچه و در نتيجه توجه حضرت حق به اين موجود به ظاهر کوچک دارد، جا دارد که به اين نکته اشاره کند که مورچه از نظر اجتماع و تعاون و همبستگي افراد آن از نشانه هاي بارز هشياري و دقت و تحمل و صبر و انجام کارهاي سخت و طاقت فرساست، چنان که مي تواند براي اجتماعات انساني نمونه اي بهتر، از نظر کار و تلاش بوده باشد لذا عطار آغاز سوره را با «طس!» دليل بر اهميت خلقت و مقام مورچه مي داند.
اما در مصرع اول که به خلعت اولاد عباس اشاره رفته است، اشاره به سياه پوشيدن پيروان بني عباس دارد و لباس سياه از زمان عباسيان در تمدن اسلامي رايج شده است.
حال که به اینجا رسیدیم حکایتی برایتان بازگو می کنم
مردی وارد مجلس درس امام اعظم ابوحنیفه که خود از شاگردان امام صادق بوده است وارد می شود و شروع می کند به لاف زدن که ابوحنیفه چیزی بلد نیست و هر سوالی دارید از من بپرسید.
ابوحنیفه هم فوری می گوید من یک سوال دارم.آن مرد گفت هر سوالی را جواب خواهم گفت.
پرسید مورچه ای که با سلیمان نبی حرف زد نر بود یا ماده؟
طرف آشفته شد که این چه سوالی است؟
استاد سابق خسروی
🕊
🆔 @jamshidfarahmand
عنکبوتی را به حکمت دام داد
صدر عالم را درو آرام داد
تلمیح دارد به داستان هجرت پیامبر اسلام و اقامت در غار ثور همراه ابوبکر صدیق و تنیدن تار عنکبوت در دهانه غار و نجات پیامبر از دست مشرکان.
در بیت قبل پشه عامل نابودی یکی از جباران شد و در این بیت عنکبوت عامل نجات خیر البشر.
خدا اگر بخواهد قدرت خود را در موجودات ضعیف نشان می دهد
در ادامه ذکر قدرت حضرت حق به داستان جالبی می رسد و البته کلامش کمی هنری هم می شود:
بست موری را کمر چون موی سر
کرد او را با سلیمان در کمر
خلعت اولاد عباسش بداد
طاء و سین بیزحمت طاسش بداد
در بیت اول به ماجرای گفت و گوی مورچه و حضرت سلیمان اشاره دارد که در سوره نمل آمده است و البته حکایت دلنشینی است.آنجا که مورچه به مورچه های دیگر می گوید فرار کنید و به خانه هایتان بروید مباد لشکر سلیمان شما را زیر بگیرد و سلیمان لشکر را تا عبور مورچه ها متوقف می کند.
اشاره ای به ضعف مورچه دارد که چون موی سر باریک اندام است و البته سیاهی آن هم مد نظر است
در بیت دوم ماجرا جالبتر می شود:
چون در قرآن، سوره نمل با حروف مقطعه «طس» آغاز مي شود و سوره اي در قرآن به نام مورچه نازل شده و اين امر دليل بر اهميت زندگي و هوش مورچه و در نتيجه توجه حضرت حق به اين موجود به ظاهر کوچک دارد، جا دارد که به اين نکته اشاره کند که مورچه از نظر اجتماع و تعاون و همبستگي افراد آن از نشانه هاي بارز هشياري و دقت و تحمل و صبر و انجام کارهاي سخت و طاقت فرساست، چنان که مي تواند براي اجتماعات انساني نمونه اي بهتر، از نظر کار و تلاش بوده باشد لذا عطار آغاز سوره را با «طس!» دليل بر اهميت خلقت و مقام مورچه مي داند.
اما در مصرع اول که به خلعت اولاد عباس اشاره رفته است، اشاره به سياه پوشيدن پيروان بني عباس دارد و لباس سياه از زمان عباسيان در تمدن اسلامي رايج شده است.
حال که به اینجا رسیدیم حکایتی برایتان بازگو می کنم
مردی وارد مجلس درس امام اعظم ابوحنیفه که خود از شاگردان امام صادق بوده است وارد می شود و شروع می کند به لاف زدن که ابوحنیفه چیزی بلد نیست و هر سوالی دارید از من بپرسید.
ابوحنیفه هم فوری می گوید من یک سوال دارم.آن مرد گفت هر سوالی را جواب خواهم گفت.
پرسید مورچه ای که با سلیمان نبی حرف زد نر بود یا ماده؟
طرف آشفته شد که این چه سوالی است؟
استاد سابق خسروی
🕊
🆔 @jamshidfarahmand
#منطقالطیر
پیشوایانی که ره بین آمدند
گاه و بیگاه از پی این آمدند
پیامبران خداوند که حقیقت را می دانستند و از طرف خدا مبعوث شده بودند برای بیان این حقیفت می آمدند که ای انسان راه حقیقت در توکل و تکیه بر پروردگار است
در ادامه ابیات عطار از مصایب و سختی هایی که برای انبیا پیش آمده است سخن به میان می آورد که ای انسان بدان که دوستان خدا از سختی ها هراسی ندارند
جان خود را عین حیرت یافتند
هم ره جان عجز و حسرت یافتند
در دریای حیرت غرق بودند و محرومیت و سختی و حسرت در زندگیشان ملموس بود.
ناز پرورد تنعم نبرد ره به دوست
عاشقی شیوه مردان بلاکش باشد
در ادامه ابیات از حضرت آدم تا پیامبر خاتم چند مورد از بلاهایی که بر سر انبیا امده است را ذکر می کند
درنگر اول که با آدم چه کرد
عمرها بر وی در آن ماتم چه کرد
بازبنگر نوح را غرقاب کار
تا چه برد از کافران سالی هزار
باز ابراهیم را بین دل شده
منجنیق و آتشش منزل شده
باز اسمعیل را بین سوگوار
کبش او قربان شده در کوی یار
باز در یعقوب سرگردان نگر
چشم کرده در سر کار پسر
باز یوسف را نگر در داوری
بندگی و چاه و زندان بر سری
باز ایوب ستمکش را نگر
مانده در کرمان و گرگان پیش در
باز یونس را نگر گم گشته راه
آمده از مه به ماهی چند گاه
باز موسی را نگر ز آغاز عهد
دایه فرعون و شده تابوت مهد
باز داود زرهگر را نگر
موم کرده آهن از تف جگر
باز بنگر کز سلیمان خدیو
ملک وی بر باد چون بگرفت دیو
باز آن را بین که دل پر جوش شد
اره بر سر دم نزد خاموش شد
باز یحیی را نگر در پیش جمع
زار سر بریده در طشتی چو شمع
باز عیسی را نگر کز پای دار
شد هزیمت از جهودان چند بار
باز بنگر تا سر پیغامبران
چه جفا و رنج دید از کافران
اینها نمونه ای است از مصایب پیامبران و عاشقان کوی دوست با سختی و حرمان رابطه ای دیرینه دارند.
تو چنان دانی که این آسان بود
بلکه کمتر چیز ترک جان بود
راه عشق راه دشواری است.ترک جان قدم اول است.
در ره منزل لیلی که خطرهاست به جان
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
استاد سابق خسروی
گروه دبیران ادبیات کشور
🕊
🆔 @jamshidfarahmand
پیشوایانی که ره بین آمدند
گاه و بیگاه از پی این آمدند
پیامبران خداوند که حقیقت را می دانستند و از طرف خدا مبعوث شده بودند برای بیان این حقیفت می آمدند که ای انسان راه حقیقت در توکل و تکیه بر پروردگار است
در ادامه ابیات عطار از مصایب و سختی هایی که برای انبیا پیش آمده است سخن به میان می آورد که ای انسان بدان که دوستان خدا از سختی ها هراسی ندارند
جان خود را عین حیرت یافتند
هم ره جان عجز و حسرت یافتند
در دریای حیرت غرق بودند و محرومیت و سختی و حسرت در زندگیشان ملموس بود.
ناز پرورد تنعم نبرد ره به دوست
عاشقی شیوه مردان بلاکش باشد
در ادامه ابیات از حضرت آدم تا پیامبر خاتم چند مورد از بلاهایی که بر سر انبیا امده است را ذکر می کند
درنگر اول که با آدم چه کرد
عمرها بر وی در آن ماتم چه کرد
بازبنگر نوح را غرقاب کار
تا چه برد از کافران سالی هزار
باز ابراهیم را بین دل شده
منجنیق و آتشش منزل شده
باز اسمعیل را بین سوگوار
کبش او قربان شده در کوی یار
باز در یعقوب سرگردان نگر
چشم کرده در سر کار پسر
باز یوسف را نگر در داوری
بندگی و چاه و زندان بر سری
باز ایوب ستمکش را نگر
مانده در کرمان و گرگان پیش در
باز یونس را نگر گم گشته راه
آمده از مه به ماهی چند گاه
باز موسی را نگر ز آغاز عهد
دایه فرعون و شده تابوت مهد
باز داود زرهگر را نگر
موم کرده آهن از تف جگر
باز بنگر کز سلیمان خدیو
ملک وی بر باد چون بگرفت دیو
باز آن را بین که دل پر جوش شد
اره بر سر دم نزد خاموش شد
باز یحیی را نگر در پیش جمع
زار سر بریده در طشتی چو شمع
باز عیسی را نگر کز پای دار
شد هزیمت از جهودان چند بار
باز بنگر تا سر پیغامبران
چه جفا و رنج دید از کافران
اینها نمونه ای است از مصایب پیامبران و عاشقان کوی دوست با سختی و حرمان رابطه ای دیرینه دارند.
تو چنان دانی که این آسان بود
بلکه کمتر چیز ترک جان بود
راه عشق راه دشواری است.ترک جان قدم اول است.
در ره منزل لیلی که خطرهاست به جان
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
استاد سابق خسروی
گروه دبیران ادبیات کشور
🕊
🆔 @jamshidfarahmand
Forwarded from آشتی با ادبیات (jamshid)
مهمترین لغات در رابطه با ایهام و ایهام تناسب
زمانی می توانیم آرایه ی ایهام را دریابیم که از معانی مختلف آنها آگاه باشیم. از مهمترین لغاتی که متضمن آرایه ی ایهام هستند می توان به موارد زیر اشاره کرد:
۱.روی(فلز_صورت)
۲.خراب(مستی_نابودی)
۳.هوا(دوستی_عنصر هستی)
۴.پرده(پوشش_پرده موسیقی)
۵.گوشه(کنج_اصطلاح موسیقی)
۶.رنگ(شیوه_الوان)
۷.عین(چشم_مثل)
۸.مردم(مردمک چشم_انسان)
۹.عشاق(اصطلاح موسیقی_عاشقان)
۱۰.راه(اصطلاح موسیقی_طریق)
۱۱.پروانه(حشره_اجازه)
۱۲.گران(سنگین_باارزش)
۱۳.درگرفتن(اثرکردن_آتش گرفتن)
۱۴.از این دست(شیوه_عضو بدن)
۱۵.ترک(رهاکردن_کلاه خود)
۱۶.قانون(اساس و قاعده _نوعی ساز)
۱۷.عود(چوب خوشبو_نام ساز)
۱۸.آهو(غزال -عیب )
۱۹.آیت ( آیه ی قرآن - نشانه)
۲۰.اسب (حیوان اسب - مهره ی شطرنج)
۲۱.افتاده ( بر زمین افتاده - متواضع)
۲۲.بار (مرتبه - محموله )
۲۳.باز (پرنده ی شکاری -دوباره - گشاده )
۲۴.برآید ( ممکن باشد - طلوع کند )
۲۵.بو ( رایحه - آرزو )
۲۶.بوستان ( نام کتاب سعدی - باغ )
۲۷.پرده ( پوشش و حجاب -نغمه موسیقی )
۲۸.پیاده ( متضاد سوار - مهره ی شطرنج )
۲۹.پیل ( نام حیوان - مهره ی شطرنج)
۳۰.تار ( رشته ی مو- تاریک - نوعی ساز)
۳۱.تفسیر ( شرح و بیان - تفسیر قرآن)
۳۲.چنگ ( دست - نوعی ساز)
۳۳.چین ( نام کشور -پیچ وتاب)
۳۴.داد ( عدل - فریاد - بن فعل ماضی)
۳۵.دار ( درخت - چوبه ی اعدام)
۳۶.دارا ( داریوش - ثروتمند )
۳۷.دستان ( زال -نیرنگ - نغمه- دست ها)
۳۸.دوش ( دیشب - کتف )
۳۹.راست ( درست - متضاد چپ )
۴۰.رخ (چهره - مهره ی شطرنج )
۴۱.روان ( روح - جاری )
۴۲.رود ( رود خانه- نوعی ساز - فرزند)
۴۳.روزی ( رزق - یک روز )
۴۴.زال ( پیرزن - پدر رستم )
۴۵.سرگرم ( مشغول - گرم بودن از مستی)
۴۶.سو (سمت وجهت - نور چشم )
۴۷.شانه (کتف - ابزار آرایش )
۴۸.شاه ( پادشاه - مهره ی شطرنج)
۴۹.شکر ( ماده ی شیرین- همسرخسرو)
۵۰.شور (غوغا- نوعی مزه- دستگاهی درموسیقی)
۵۱.قلب ( دل -سکه ی تقلبی- دگرگون کردن)
۵۲.قلم ( ابزار نوشتن- شکسته)
۵۳.کنار (آغوش - ساحل- جنب )
۵۴.گلستان( کتاب سعدی - گلزار)
۵۵.گور (قبر - گور خر )
۵۶.لاله ( نام گل - نوعی چراغ )
۵۷.لب ( عضوی درصورت- کنار- لبه)
۵۸.ماه( ماه آسمان- سی روز)
۵۹.مجنون (دیوانه - قیس بنی عامر)
۶۰.مدام( شراب - پیوسته )
۶۱.مشتری ( خریدار - سیاره مشتری )
۶۲.منصور( پیروز - نام حلاج)
۶۳.مهر (خورشید- محبت - ماه مهر )
۶۴.نای ( نی - حلق )
۶۵.نقد (سکه و پول - بررسی)
۶۶.نهاد (ذات - فعل ماضی از مصدر نهادن)
۶۷.حافظ( نام شاعر - حافظ قرآن)
۶۸.حدیقه ( کتاب سنایی - باغ )
۶۹.حلاج (پنبه زن - لقب حسین بن منصور)
۷۰.خلیل ( دوست - لقب حضرت ابراهیم )
۷۱.خویش (ضمیر مشترک - بستگان)
۷۲.عود ( چوبی معطر- نوعی ساز)
۷۳.عهد ( دوره -پیمان)
۷۴.غریب ( عجیب - بیگانه)
۷۵.هوا( جَو - میل و هوس - عشق)
۷۶.هزار ( عدد ۱۰۰۰ - بلبل)
۷۷.دور اندیش( آینده نگر- کسی که به دور می اندیشد)
#ایهام
🆔 @jamshidfarahmand
زمانی می توانیم آرایه ی ایهام را دریابیم که از معانی مختلف آنها آگاه باشیم. از مهمترین لغاتی که متضمن آرایه ی ایهام هستند می توان به موارد زیر اشاره کرد:
۱.روی(فلز_صورت)
۲.خراب(مستی_نابودی)
۳.هوا(دوستی_عنصر هستی)
۴.پرده(پوشش_پرده موسیقی)
۵.گوشه(کنج_اصطلاح موسیقی)
۶.رنگ(شیوه_الوان)
۷.عین(چشم_مثل)
۸.مردم(مردمک چشم_انسان)
۹.عشاق(اصطلاح موسیقی_عاشقان)
۱۰.راه(اصطلاح موسیقی_طریق)
۱۱.پروانه(حشره_اجازه)
۱۲.گران(سنگین_باارزش)
۱۳.درگرفتن(اثرکردن_آتش گرفتن)
۱۴.از این دست(شیوه_عضو بدن)
۱۵.ترک(رهاکردن_کلاه خود)
۱۶.قانون(اساس و قاعده _نوعی ساز)
۱۷.عود(چوب خوشبو_نام ساز)
۱۸.آهو(غزال -عیب )
۱۹.آیت ( آیه ی قرآن - نشانه)
۲۰.اسب (حیوان اسب - مهره ی شطرنج)
۲۱.افتاده ( بر زمین افتاده - متواضع)
۲۲.بار (مرتبه - محموله )
۲۳.باز (پرنده ی شکاری -دوباره - گشاده )
۲۴.برآید ( ممکن باشد - طلوع کند )
۲۵.بو ( رایحه - آرزو )
۲۶.بوستان ( نام کتاب سعدی - باغ )
۲۷.پرده ( پوشش و حجاب -نغمه موسیقی )
۲۸.پیاده ( متضاد سوار - مهره ی شطرنج )
۲۹.پیل ( نام حیوان - مهره ی شطرنج)
۳۰.تار ( رشته ی مو- تاریک - نوعی ساز)
۳۱.تفسیر ( شرح و بیان - تفسیر قرآن)
۳۲.چنگ ( دست - نوعی ساز)
۳۳.چین ( نام کشور -پیچ وتاب)
۳۴.داد ( عدل - فریاد - بن فعل ماضی)
۳۵.دار ( درخت - چوبه ی اعدام)
۳۶.دارا ( داریوش - ثروتمند )
۳۷.دستان ( زال -نیرنگ - نغمه- دست ها)
۳۸.دوش ( دیشب - کتف )
۳۹.راست ( درست - متضاد چپ )
۴۰.رخ (چهره - مهره ی شطرنج )
۴۱.روان ( روح - جاری )
۴۲.رود ( رود خانه- نوعی ساز - فرزند)
۴۳.روزی ( رزق - یک روز )
۴۴.زال ( پیرزن - پدر رستم )
۴۵.سرگرم ( مشغول - گرم بودن از مستی)
۴۶.سو (سمت وجهت - نور چشم )
۴۷.شانه (کتف - ابزار آرایش )
۴۸.شاه ( پادشاه - مهره ی شطرنج)
۴۹.شکر ( ماده ی شیرین- همسرخسرو)
۵۰.شور (غوغا- نوعی مزه- دستگاهی درموسیقی)
۵۱.قلب ( دل -سکه ی تقلبی- دگرگون کردن)
۵۲.قلم ( ابزار نوشتن- شکسته)
۵۳.کنار (آغوش - ساحل- جنب )
۵۴.گلستان( کتاب سعدی - گلزار)
۵۵.گور (قبر - گور خر )
۵۶.لاله ( نام گل - نوعی چراغ )
۵۷.لب ( عضوی درصورت- کنار- لبه)
۵۸.ماه( ماه آسمان- سی روز)
۵۹.مجنون (دیوانه - قیس بنی عامر)
۶۰.مدام( شراب - پیوسته )
۶۱.مشتری ( خریدار - سیاره مشتری )
۶۲.منصور( پیروز - نام حلاج)
۶۳.مهر (خورشید- محبت - ماه مهر )
۶۴.نای ( نی - حلق )
۶۵.نقد (سکه و پول - بررسی)
۶۶.نهاد (ذات - فعل ماضی از مصدر نهادن)
۶۷.حافظ( نام شاعر - حافظ قرآن)
۶۸.حدیقه ( کتاب سنایی - باغ )
۶۹.حلاج (پنبه زن - لقب حسین بن منصور)
۷۰.خلیل ( دوست - لقب حضرت ابراهیم )
۷۱.خویش (ضمیر مشترک - بستگان)
۷۲.عود ( چوبی معطر- نوعی ساز)
۷۳.عهد ( دوره -پیمان)
۷۴.غریب ( عجیب - بیگانه)
۷۵.هوا( جَو - میل و هوس - عشق)
۷۶.هزار ( عدد ۱۰۰۰ - بلبل)
۷۷.دور اندیش( آینده نگر- کسی که به دور می اندیشد)
#ایهام
🆔 @jamshidfarahmand
#نکته_ها_ی_دستوری
#بدل_و_راه_های_تشخیص_آن
بدل
چکیده:
یکی از موانع اصلی یادگیـــری ، عدم توانــــایی دانش آموزان در درک و تعمیم مفاهیم و خلط مبحث با مباحث دیگر می باشد. بـــدل در کتاب فارســـی دوره ی اول متوسطه از جمله مباحثــی است که معمولا دانش آموزان در تشخیص و کاربرد آن دچار اشتباه شده و آن را با مباحث دیگر از جمله صفت و مضاف الیه قاطی می کنند.این مقاله در پی تسهیل در امر آموزش بدل و راه های تشخیص آن است.
کلید واژه : بدل ، صفت ، مضاف الیه
تعریف بدل:
بــــدل اسم یا گروه اسمی است که نــام دیگر یا شهرت یامقام و عنوان یا لقب یا شغـــل ویا یکی دیگر از خصوصیات اسم قبل از خود را بیان می کند.( انوری ، ۱27 و دکتر خانلری ، 93 ) در واقع بدل برای توضیح یا تاکید اسم قبل از خود می آید . ( خیامپور ، 44 ) به بیان ساده تر گاهی چون کسی یا چیزی را نام می بریم گمان می کنیم که شنونده احتمـــال دارد مقصود ما را در نیابد.پس برای واضح تر کردن مقصـود خودمان ، نـام دیگر یا شغـل و مقام یا نشـــانی دیگر اسم را بیان می کنیم.این توضیح اضافی که درباره ی اسم می دهیم «بدل»خوانده می شود . (خانلری ،94-93)
ویژگی های بدل:
ویژگی های بدل که ما آنها را با عنوان « راه های تشخیص بدل » می شناسیم عبارت اند از :
۱ – بدل و اسم قبل از آن باید در جمله ، یک نقش داشته باشند.
2 – بدل و اسم قبل از آن باید یک چیز یا یک شخص باشند و دو چیز یا دو کس مستقل از هم نباشند .
3 – بدل از جمله قابل حذف شدن باشد ؛بدون این که به معنی جمله آسیبی برسد .
4 –بعد از بدل فعل نیامده باشد .
5 – اسم قبل از بدل نباید کسره داشته باشد .
6 – بدل بین دو ویرگول قرار می گیرد .
مثال : فردوسی ، حماسه سرای بزرگ ایران ، سخن را به آسمان علیین برد .
که اگر این مثال را با روش ها یا همان ویژگی های شش گانه ی فوق بررسی کنیم ؛می بینیم که :
۱ – حماسه سرای بزرگ ایران و فردوسی هر دو در جمله نقش نهادی دارند .
2 – هر دو یک شخص هستند .یعنی فردوسی همان حماسه سرای بزرگ ایران است و این ها دو شخص مستقل از هم نیستند .
3 – ما می توانیم بدل ( حماسه سرای بزرگ ایران ) را از جمله حذف کنیم ؛ بدون این که به معنی جمله آسیبی برسد .
4 – بعد از بدل ( حماسه سرای بزرگ ایران ) بلافاصله فعل نیامده است .
5 – اسم قبل از بدل ( فردوسی ) کسره ندارد .
6 – بدل ( حماسه سرای بزرگ ایران ) بین دو ویرگول قرار گرفته است .
فرق بدل با صفت و مضاف الیه:
فرق بدل با صفت ، آن است که موصوف با کسره به صفت اضافه می شود ، ولی مبدل منه ( اسم قبل از بدل ) با کسره به بدل اضافه نمی شود . ( انوری ، ۱28 )
فرق بدل با مضاف الیه :
آن است که:
اولا : مضــاف با کســره به مضاف الیـــه اضـــــافه می شود ،ولی مبدل منه ( اسم قبل از بدل ) به بدل اضـــافه نمی شود .
ثانیا : مضـــاف ومضاف الیه دو موجود مستقل وجداگانه اند ، در حالی که بدل و اسم قبل از آن هردو یکی هستند . ( انوری ، ۱28 )
منابع و ماخذ:
ا – انوری، حسن ، دستور زبان فارسی ، جلد2 ، چاپ بیستم ، انتشارات فاطمی ،تهران ، ۱379
2 – ناتل خانلری ، پرویز ، دستور زبان فارسی ، چاپ هجدهم، انتشارات توس ، تهران ،۱380
3 – خیامپور ، عبدالرسول دستور زبان فارسی ، چاپ یازدهم ، انتشارات ستوده ،تبریز ، ۱382
نویسنده ی مقاله : محمد حسین زاده
🆔 @jamshidfarahmand
#بدل_و_راه_های_تشخیص_آن
بدل
چکیده:
یکی از موانع اصلی یادگیـــری ، عدم توانــــایی دانش آموزان در درک و تعمیم مفاهیم و خلط مبحث با مباحث دیگر می باشد. بـــدل در کتاب فارســـی دوره ی اول متوسطه از جمله مباحثــی است که معمولا دانش آموزان در تشخیص و کاربرد آن دچار اشتباه شده و آن را با مباحث دیگر از جمله صفت و مضاف الیه قاطی می کنند.این مقاله در پی تسهیل در امر آموزش بدل و راه های تشخیص آن است.
کلید واژه : بدل ، صفت ، مضاف الیه
تعریف بدل:
بــــدل اسم یا گروه اسمی است که نــام دیگر یا شهرت یامقام و عنوان یا لقب یا شغـــل ویا یکی دیگر از خصوصیات اسم قبل از خود را بیان می کند.( انوری ، ۱27 و دکتر خانلری ، 93 ) در واقع بدل برای توضیح یا تاکید اسم قبل از خود می آید . ( خیامپور ، 44 ) به بیان ساده تر گاهی چون کسی یا چیزی را نام می بریم گمان می کنیم که شنونده احتمـــال دارد مقصود ما را در نیابد.پس برای واضح تر کردن مقصـود خودمان ، نـام دیگر یا شغـل و مقام یا نشـــانی دیگر اسم را بیان می کنیم.این توضیح اضافی که درباره ی اسم می دهیم «بدل»خوانده می شود . (خانلری ،94-93)
ویژگی های بدل:
ویژگی های بدل که ما آنها را با عنوان « راه های تشخیص بدل » می شناسیم عبارت اند از :
۱ – بدل و اسم قبل از آن باید در جمله ، یک نقش داشته باشند.
2 – بدل و اسم قبل از آن باید یک چیز یا یک شخص باشند و دو چیز یا دو کس مستقل از هم نباشند .
3 – بدل از جمله قابل حذف شدن باشد ؛بدون این که به معنی جمله آسیبی برسد .
4 –بعد از بدل فعل نیامده باشد .
5 – اسم قبل از بدل نباید کسره داشته باشد .
6 – بدل بین دو ویرگول قرار می گیرد .
مثال : فردوسی ، حماسه سرای بزرگ ایران ، سخن را به آسمان علیین برد .
که اگر این مثال را با روش ها یا همان ویژگی های شش گانه ی فوق بررسی کنیم ؛می بینیم که :
۱ – حماسه سرای بزرگ ایران و فردوسی هر دو در جمله نقش نهادی دارند .
2 – هر دو یک شخص هستند .یعنی فردوسی همان حماسه سرای بزرگ ایران است و این ها دو شخص مستقل از هم نیستند .
3 – ما می توانیم بدل ( حماسه سرای بزرگ ایران ) را از جمله حذف کنیم ؛ بدون این که به معنی جمله آسیبی برسد .
4 – بعد از بدل ( حماسه سرای بزرگ ایران ) بلافاصله فعل نیامده است .
5 – اسم قبل از بدل ( فردوسی ) کسره ندارد .
6 – بدل ( حماسه سرای بزرگ ایران ) بین دو ویرگول قرار گرفته است .
فرق بدل با صفت و مضاف الیه:
فرق بدل با صفت ، آن است که موصوف با کسره به صفت اضافه می شود ، ولی مبدل منه ( اسم قبل از بدل ) با کسره به بدل اضافه نمی شود . ( انوری ، ۱28 )
فرق بدل با مضاف الیه :
آن است که:
اولا : مضــاف با کســره به مضاف الیـــه اضـــــافه می شود ،ولی مبدل منه ( اسم قبل از بدل ) به بدل اضـــافه نمی شود .
ثانیا : مضـــاف ومضاف الیه دو موجود مستقل وجداگانه اند ، در حالی که بدل و اسم قبل از آن هردو یکی هستند . ( انوری ، ۱28 )
منابع و ماخذ:
ا – انوری، حسن ، دستور زبان فارسی ، جلد2 ، چاپ بیستم ، انتشارات فاطمی ،تهران ، ۱379
2 – ناتل خانلری ، پرویز ، دستور زبان فارسی ، چاپ هجدهم، انتشارات توس ، تهران ،۱380
3 – خیامپور ، عبدالرسول دستور زبان فارسی ، چاپ یازدهم ، انتشارات ستوده ،تبریز ، ۱382
نویسنده ی مقاله : محمد حسین زاده
🆔 @jamshidfarahmand
#نکته_ها_ی_آرایه_ی_ی
#لف_و_نشر
«لف» در لغت به معنی «پیچاندن» و «نشر» به معنی «آشکار کردن» و «لف و نشر»، بر روی هم به معنی «پیچاندن و آشکارکردن» است.
در اصطلاح ادبی، آن است که دو یا چند کلمه در بخشی از سخن به کار رفته باشد که با دو یا چند کلمه در بخش دیگری از سخن، ارتباط دستوری یا معنایی داشته باشند؛ کلمات بخش اوّل را «لف» و «کلمات» بخش دوم را «نشر» میگویند؛ چند نمونه:
افروختن و سوختن و جامه دریدن
پروانه ز من، شمع ز من، گل ز من آموخت
در مصراع اوّل، شاعر سه واژهی «افروختن»، «سوختن» و «جامهدریدن» را به کار برده که با واژههای «شمع»، «پروانه» و «گل» در مصراع دوم، ارتباط دارند:
پروانه، سوختن را از من آموخت
شمع، افروختن (آتش گرفتن) را از من آموخت
گل، جامه دریدن (شکفتن) را از من آموخت
همچنین در بیت زیر لف و نشر دیده میشود:
گر دهدت روزگار، دست و زبان، زینهار
هرچه بدانی مگوی، هرچه توانی مکن
واژهی «دست» با «هرچه توانی مکن» و «زبان» با «هرچه بدانی مگوی»، ارتباط دارد.
اگر کلمات بخش دوم، به همان ترتیبِ کلمات بخش اوّل، آمده باشند، لف و نشر را مرتّب میگویند؛ نمونه:
تا دهان و رخِ تو را دیدند
غنچه دلتنگ و ارغوان، خَجل است
میبینید که کلمات «دهان» و «رخ»، به ترتیب با «غنچه» و «ارغوان» ارتباط دارند؛ یعنی غنچه و ارغوان، به همان ترتیبِ دهان و رخ، آمدهاند.
اما در بیت زیر:
اکنون نه مرا کشتی از آن ابرو و مژگان
دیری است که من، کشتهی آن تیر و کمانم
میبینیم که «ابرو» و «مژگان» (مژهها) در مصراع اوّل، به «کمان» و «تیر» در مصراع دوم، تشبیه شدهاند؛ امّا واژههای «تیر» و «کمان» به همان ترتیبِ «ابرو» و «مژگان» نیامدهاند؛ این نوع لف و نشر را نامرتّب یا مشوّش میگویند.
اکنون نمونههای دیگری از لف و نشر مرتب و نامرتب را در بیتهای زیر، بررسی کنید:
از درونِ سوزناک و چشمِ تر
نیمهای در آتشم، نیمی در آب
درون سوزناک با آتش و چشم تر با آب ارتباط دارد.
آن نه زلف است و بناگوش که روز است و شب است
وآن نه بالای صنوبر که درخت رطب است
زلف در سیاهی به شب و بناگوش در سپیدی به روز تشبیه شدهاست.
🆔 @jamshidfarahmand
#لف_و_نشر
«لف» در لغت به معنی «پیچاندن» و «نشر» به معنی «آشکار کردن» و «لف و نشر»، بر روی هم به معنی «پیچاندن و آشکارکردن» است.
در اصطلاح ادبی، آن است که دو یا چند کلمه در بخشی از سخن به کار رفته باشد که با دو یا چند کلمه در بخش دیگری از سخن، ارتباط دستوری یا معنایی داشته باشند؛ کلمات بخش اوّل را «لف» و «کلمات» بخش دوم را «نشر» میگویند؛ چند نمونه:
افروختن و سوختن و جامه دریدن
پروانه ز من، شمع ز من، گل ز من آموخت
در مصراع اوّل، شاعر سه واژهی «افروختن»، «سوختن» و «جامهدریدن» را به کار برده که با واژههای «شمع»، «پروانه» و «گل» در مصراع دوم، ارتباط دارند:
پروانه، سوختن را از من آموخت
شمع، افروختن (آتش گرفتن) را از من آموخت
گل، جامه دریدن (شکفتن) را از من آموخت
همچنین در بیت زیر لف و نشر دیده میشود:
گر دهدت روزگار، دست و زبان، زینهار
هرچه بدانی مگوی، هرچه توانی مکن
واژهی «دست» با «هرچه توانی مکن» و «زبان» با «هرچه بدانی مگوی»، ارتباط دارد.
اگر کلمات بخش دوم، به همان ترتیبِ کلمات بخش اوّل، آمده باشند، لف و نشر را مرتّب میگویند؛ نمونه:
تا دهان و رخِ تو را دیدند
غنچه دلتنگ و ارغوان، خَجل است
میبینید که کلمات «دهان» و «رخ»، به ترتیب با «غنچه» و «ارغوان» ارتباط دارند؛ یعنی غنچه و ارغوان، به همان ترتیبِ دهان و رخ، آمدهاند.
اما در بیت زیر:
اکنون نه مرا کشتی از آن ابرو و مژگان
دیری است که من، کشتهی آن تیر و کمانم
میبینیم که «ابرو» و «مژگان» (مژهها) در مصراع اوّل، به «کمان» و «تیر» در مصراع دوم، تشبیه شدهاند؛ امّا واژههای «تیر» و «کمان» به همان ترتیبِ «ابرو» و «مژگان» نیامدهاند؛ این نوع لف و نشر را نامرتّب یا مشوّش میگویند.
اکنون نمونههای دیگری از لف و نشر مرتب و نامرتب را در بیتهای زیر، بررسی کنید:
از درونِ سوزناک و چشمِ تر
نیمهای در آتشم، نیمی در آب
درون سوزناک با آتش و چشم تر با آب ارتباط دارد.
آن نه زلف است و بناگوش که روز است و شب است
وآن نه بالای صنوبر که درخت رطب است
زلف در سیاهی به شب و بناگوش در سپیدی به روز تشبیه شدهاست.
🆔 @jamshidfarahmand
#کنکور_۹۸
✅ کارت ورود به جلسه
داوطلبان کنکور ۹۸
از روز یکشنبه 98/4/9
تا روز چهارشنبه 98/4/12
برای پرینت کارت ورود به جلسه کنکور به سایت سازمان سنجش مراجعه نمایند.
💥 داوطلبانی که در 2 یا 3 گروه آزمایشی شرکت کردند برای هر آزمون کارت ورود به جلسه مجزا پرینت بگیرند .
✅ کارت ورود به جلسه
داوطلبان کنکور ۹۸
از روز یکشنبه 98/4/9
تا روز چهارشنبه 98/4/12
برای پرینت کارت ورود به جلسه کنکور به سایت سازمان سنجش مراجعه نمایند.
💥 داوطلبانی که در 2 یا 3 گروه آزمایشی شرکت کردند برای هر آزمون کارت ورود به جلسه مجزا پرینت بگیرند .
#آرایه_ های_ادبی
#تجرید
#تجرید در بدیع فارسی مرادف خطاب النفس است، یعنی متکلم از نفس خویشتن، یکی را مانند خود، انتزاع کند و او را طرف خطاب قرار دهد.
چنانکه سعدی گفته است:
تو دوستان مسلم ندیده ای، سعدی
که تیغ بر سر و سر بنده وار در پیشند
نه چون منند و تو مسکین حریص کوته دست
که ترک هر دو جهان گفته اند و درویشند
و حافظ فرموده است:
دیدی آن قهقهه کبک خرامان حافظ
که ز سر پنجه شاهین قضا غافل بود
همای شیرازی راست:
جای دیوانه چو در شهر ندادند هما
در خرابان مگر سایه دیواری نیست
دیدی هما که صوفی و زاهد فروختند
آخر به پیر میکده بیت الحرام را
منبع:
#فنون_بلاغت_وصناعات_ادبی
#جلال_الدین_همایی
🆔 @jamshidfarahmand
#تجرید
#تجرید در بدیع فارسی مرادف خطاب النفس است، یعنی متکلم از نفس خویشتن، یکی را مانند خود، انتزاع کند و او را طرف خطاب قرار دهد.
چنانکه سعدی گفته است:
تو دوستان مسلم ندیده ای، سعدی
که تیغ بر سر و سر بنده وار در پیشند
نه چون منند و تو مسکین حریص کوته دست
که ترک هر دو جهان گفته اند و درویشند
و حافظ فرموده است:
دیدی آن قهقهه کبک خرامان حافظ
که ز سر پنجه شاهین قضا غافل بود
همای شیرازی راست:
جای دیوانه چو در شهر ندادند هما
در خرابان مگر سایه دیواری نیست
دیدی هما که صوفی و زاهد فروختند
آخر به پیر میکده بیت الحرام را
منبع:
#فنون_بلاغت_وصناعات_ادبی
#جلال_الدین_همایی
🆔 @jamshidfarahmand
#نماد_های_حیوانی_در_ادبیات_فارسی
#مرغان_نمادین_در_منطق_الطير
🕊هدهد
: در فارسی پویک و شانه سر را گویند. (برهان) – مرغیست بدبو که بر زباله آشیان سازد، بر بدنش خطوط و رنگهای فراوان است و کنیه او ابوالاخبار و ابوثمامه و ابوالربیع و ابوروح و ابوسجاد و ابوعیاد است. گویند که از بالای آسمان آب را در زیر زمین ببیند همانطور که آدمی آنرا در شیشه ببیند. (دمیری) – گفته اند که هدهد راهنمای سلیمان بود بر آب و آن چنان بود که سلیمان هرگاه که خواستی نماز گزارد هدهد او را ره نمودی به آب و در بیابان زمین را می کندند و به آب می رسیدند تا سلیمان با آن غسل می کرد یا وضو می ساخت.
🐧بلبل
👈نمونه مردمان جمال پرست وعاشق پیشه است.
🦜طوطی
نمونه آن دسته از مردمان اهل ظاهر و تقلید است که به دنیای باقی و حیات جاوید اعتقاد دارند و به آن سخت پابندند.
🦚طاووس:
نمونه اهل ظاهر است که تکالیف مذهب را به امید مزد یعنی به آرزوی بهشت و رهایی از عذاب دوزخ انجام می دهد.
🦆بط
مرغابیست و این کلمه عربی محض نیست و مُعرّب بت است (آنندراج)
نمونه مردمان عابد و زاهد است که همه عمر گرفتار وسواس طهارت و شستشواند.
🐦کبک
نمونه مردم جواهر دوست که همه عمر خود را صرف جمع آوری انواع جواهرات و احجار کریمه و یا اشیاء قیمتی و عتیق می نمایند.
🦃همای
مرغیست افسانه ای که گویند استخوان خورد و جانوری نیازارد و بر سر هر کس سایه افکند پادشاه شود (انندراج)
نمونه ایست از مردان جاه طلب که از زهد و عبادت برای جلب حطام دنیوی استفاده می کنند و از راه عزلت و عبادت ظاهری درصدد بر می آیند که ارباب مملکت و سیاست را بخود جلب نمایند و برای خود دستگاهی داشته باشند. خواجه حافظ اینگونه زهاد را "واعظ شحنه شناس" اصطلاح کرده است:
▫️و اعظ شحنه شناس این عظمت گو مفروش
زانکه منزلگه سلطان دل مسکین من است (حافظ)
🦉بوف
پرنده ایست بنحوست مشهور و آن دو قسم می باشد کوچک و بزرگ؛ کوچک را جغد و بزرگ را بوم خوانند (برهان) –این پرنده را که به نامهای جغد و بوم و کوف و بوف و مانند آن خوانند در ادبیات زرتشتی بهمن مرغ نامیده شده است و مرغیست اهورایی و بدون نحوست.
در منطق الطير کنایه است از مردم زاهد و منزوی که گنج مقصود را در انزوا و خلوت (گوشه گیری و عزلت نشینی) و گوشه گیری و بریدن از خلق و اجتماع می جویند.
🦅باز
قدما باز را حیوانی متکبر و تنگ خُـلق تصور می کردند (دمیری ذیل البازی)- در اینجا نمونه مردم درباری و اهل قلم است که بعلت نزدیکی به شاه همیشه بر دیگران فخر و مباهات می نمایند و تکبر می فروشند و از سپهداری و کله داری خویش سوء استفاده می نمایند.
🐧بوتیمار
نام مرغیست که بر لب آب نشیند و آب نخورد و گویند تشنه است و آب نخورد مبادا آب تمام شود آنرا مرغ «غم خوراک» گفته اند (آنندراج)- آنرا بعربی یمام گویند (برهان)- و حال آنکه «یمام» در عربی به کبوتر دشتی (منتهی الارب) یا کبوتر وحشی اطلاق می شود (دمیری) – در اینجا نمونه ای از آندسته از مردم خسیس است که مواهب زندگانی را از خود و دیگران دریغ می دارند، نه خود از آن متمتع می شوند و نه می توانند از تمتع دیگران لذت برند.
🆔 @jamshidfarahmand
#مرغان_نمادین_در_منطق_الطير
🕊هدهد
: در فارسی پویک و شانه سر را گویند. (برهان) – مرغیست بدبو که بر زباله آشیان سازد، بر بدنش خطوط و رنگهای فراوان است و کنیه او ابوالاخبار و ابوثمامه و ابوالربیع و ابوروح و ابوسجاد و ابوعیاد است. گویند که از بالای آسمان آب را در زیر زمین ببیند همانطور که آدمی آنرا در شیشه ببیند. (دمیری) – گفته اند که هدهد راهنمای سلیمان بود بر آب و آن چنان بود که سلیمان هرگاه که خواستی نماز گزارد هدهد او را ره نمودی به آب و در بیابان زمین را می کندند و به آب می رسیدند تا سلیمان با آن غسل می کرد یا وضو می ساخت.
🐧بلبل
👈نمونه مردمان جمال پرست وعاشق پیشه است.
🦜طوطی
نمونه آن دسته از مردمان اهل ظاهر و تقلید است که به دنیای باقی و حیات جاوید اعتقاد دارند و به آن سخت پابندند.
🦚طاووس:
نمونه اهل ظاهر است که تکالیف مذهب را به امید مزد یعنی به آرزوی بهشت و رهایی از عذاب دوزخ انجام می دهد.
🦆بط
مرغابیست و این کلمه عربی محض نیست و مُعرّب بت است (آنندراج)
نمونه مردمان عابد و زاهد است که همه عمر گرفتار وسواس طهارت و شستشواند.
🐦کبک
نمونه مردم جواهر دوست که همه عمر خود را صرف جمع آوری انواع جواهرات و احجار کریمه و یا اشیاء قیمتی و عتیق می نمایند.
🦃همای
مرغیست افسانه ای که گویند استخوان خورد و جانوری نیازارد و بر سر هر کس سایه افکند پادشاه شود (انندراج)
نمونه ایست از مردان جاه طلب که از زهد و عبادت برای جلب حطام دنیوی استفاده می کنند و از راه عزلت و عبادت ظاهری درصدد بر می آیند که ارباب مملکت و سیاست را بخود جلب نمایند و برای خود دستگاهی داشته باشند. خواجه حافظ اینگونه زهاد را "واعظ شحنه شناس" اصطلاح کرده است:
▫️و اعظ شحنه شناس این عظمت گو مفروش
زانکه منزلگه سلطان دل مسکین من است (حافظ)
🦉بوف
پرنده ایست بنحوست مشهور و آن دو قسم می باشد کوچک و بزرگ؛ کوچک را جغد و بزرگ را بوم خوانند (برهان) –این پرنده را که به نامهای جغد و بوم و کوف و بوف و مانند آن خوانند در ادبیات زرتشتی بهمن مرغ نامیده شده است و مرغیست اهورایی و بدون نحوست.
در منطق الطير کنایه است از مردم زاهد و منزوی که گنج مقصود را در انزوا و خلوت (گوشه گیری و عزلت نشینی) و گوشه گیری و بریدن از خلق و اجتماع می جویند.
🦅باز
قدما باز را حیوانی متکبر و تنگ خُـلق تصور می کردند (دمیری ذیل البازی)- در اینجا نمونه مردم درباری و اهل قلم است که بعلت نزدیکی به شاه همیشه بر دیگران فخر و مباهات می نمایند و تکبر می فروشند و از سپهداری و کله داری خویش سوء استفاده می نمایند.
🐧بوتیمار
نام مرغیست که بر لب آب نشیند و آب نخورد و گویند تشنه است و آب نخورد مبادا آب تمام شود آنرا مرغ «غم خوراک» گفته اند (آنندراج)- آنرا بعربی یمام گویند (برهان)- و حال آنکه «یمام» در عربی به کبوتر دشتی (منتهی الارب) یا کبوتر وحشی اطلاق می شود (دمیری) – در اینجا نمونه ای از آندسته از مردم خسیس است که مواهب زندگانی را از خود و دیگران دریغ می دارند، نه خود از آن متمتع می شوند و نه می توانند از تمتع دیگران لذت برند.
🆔 @jamshidfarahmand
💠🔸#اسم مصدر ( حاصل مصدر ) ⬇️⬇️:
در زبان فارسی علاوه بر مصدر اسمهائی وجود دارند که اگر چه نشانه های مصدری ندارند ، اما حاصل معنی و مفهوم مصدر را می رسانند .
🔸مانند : 👇👇
دانش : دانستن
ستایش : ستودن
دیدار : دیدن
به این گونه واژه ها اسم مصدر یا حاصل مصدر می گوئیم .
🔸🔸معروفترین اقسام و نشانه های اسم مصدر ( حاصل مصدر ) :⬇️⬇️
🔸 _ ش در آخر بن مضارع👇👇
کاهش ، خواهش ، کوشش ، آموزش ، نکوهش ، بینش ،
🔸 _ شت در آخر بن مضارع👇👇
برشت ، کنشت ، خورشت
🔸 - ار در آخر بن ماضی
رفتار ، نوشتار ، گفتار ، کردار
🔸_ه بیان حرکت در آخر بن مضارع👇👇
خنده ، گریه ، مویه ، اندیشه
🔸 - ی در آخر صفت و گاهی اسم و بعضی وقتها در کلمات دیگر👇👇
دوری ، نزدیکی ، بزرگی ، روشنی ، استادی ، پدری
🚨💠وقتی کلمه به "ه بیان حرکت" ختم شود به جای ی به آخر آن ، گی اضافه می شود .
💢تشنه که می شود تشنگی راننده که می شود رانندگی
🔸 – ان در آخر بن مضارع برخی از فعلهای مرکب و بعضی وفتها در آخر فعل ساده👇👇
گذران ، راه بندان ، شیرینی خوران ، آشتی کنان
راه + بند + ان = راه بندان
گذر + ان = گذران
🔸 - یت ( با تشدید روی ی ) در آخر بعضی از اسمها و صفتهای عربی
عربیت ، انسانیت ، قابلیت ، آدمیت ، ضدیت
🔸و همچنین در کلمات غیر عربی که در فارسی مصطلح هستند مانند :👇👇
برتریت ، خوبیت ، خواهانیت ، منیت
🔸– بن ماضی فعل به تنهائی یا همراه کلمه بیا جز دیگر :👇👇
رفت و آمد ، عقب گرد ، نشست و برخاست ، ساخت
🔸 – بن مضارع یک فعل با دو فعل جداگانه :👇👇
پندار ، ورانداز ، جنب و جوش ، کشاکش
🔸– بن ماضی یک فعل با بن مضارع همان فعل یا فعلی دیگر :👇👇
جست و جو : جستجو گفتگو : گفت و گو دوخت و دوز رفت و روب
🔸– بن ماضی یا مضارع فعل به اضافه پسوند ان :👇👇
ساختمان ، زایمان ( بخش فعل بن ماضی – بن مضارع )
🔸– از تکرار ساخت امر یک فعل یا ترکیب ساخت امر دو فعل جداگانه :👇👇
بزن بزن ، بزن بکوب ، بگیر ببند ، بکش بکش ، بخور بخور ، بده بستان
🆔 @jamshidfarahmand
در زبان فارسی علاوه بر مصدر اسمهائی وجود دارند که اگر چه نشانه های مصدری ندارند ، اما حاصل معنی و مفهوم مصدر را می رسانند .
🔸مانند : 👇👇
دانش : دانستن
ستایش : ستودن
دیدار : دیدن
به این گونه واژه ها اسم مصدر یا حاصل مصدر می گوئیم .
🔸🔸معروفترین اقسام و نشانه های اسم مصدر ( حاصل مصدر ) :⬇️⬇️
🔸 _ ش در آخر بن مضارع👇👇
کاهش ، خواهش ، کوشش ، آموزش ، نکوهش ، بینش ،
🔸 _ شت در آخر بن مضارع👇👇
برشت ، کنشت ، خورشت
🔸 - ار در آخر بن ماضی
رفتار ، نوشتار ، گفتار ، کردار
🔸_ه بیان حرکت در آخر بن مضارع👇👇
خنده ، گریه ، مویه ، اندیشه
🔸 - ی در آخر صفت و گاهی اسم و بعضی وقتها در کلمات دیگر👇👇
دوری ، نزدیکی ، بزرگی ، روشنی ، استادی ، پدری
🚨💠وقتی کلمه به "ه بیان حرکت" ختم شود به جای ی به آخر آن ، گی اضافه می شود .
💢تشنه که می شود تشنگی راننده که می شود رانندگی
🔸 – ان در آخر بن مضارع برخی از فعلهای مرکب و بعضی وفتها در آخر فعل ساده👇👇
گذران ، راه بندان ، شیرینی خوران ، آشتی کنان
راه + بند + ان = راه بندان
گذر + ان = گذران
🔸 - یت ( با تشدید روی ی ) در آخر بعضی از اسمها و صفتهای عربی
عربیت ، انسانیت ، قابلیت ، آدمیت ، ضدیت
🔸و همچنین در کلمات غیر عربی که در فارسی مصطلح هستند مانند :👇👇
برتریت ، خوبیت ، خواهانیت ، منیت
🔸– بن ماضی فعل به تنهائی یا همراه کلمه بیا جز دیگر :👇👇
رفت و آمد ، عقب گرد ، نشست و برخاست ، ساخت
🔸 – بن مضارع یک فعل با دو فعل جداگانه :👇👇
پندار ، ورانداز ، جنب و جوش ، کشاکش
🔸– بن ماضی یک فعل با بن مضارع همان فعل یا فعلی دیگر :👇👇
جست و جو : جستجو گفتگو : گفت و گو دوخت و دوز رفت و روب
🔸– بن ماضی یا مضارع فعل به اضافه پسوند ان :👇👇
ساختمان ، زایمان ( بخش فعل بن ماضی – بن مضارع )
🔸– از تکرار ساخت امر یک فعل یا ترکیب ساخت امر دو فعل جداگانه :👇👇
بزن بزن ، بزن بکوب ، بگیر ببند ، بکش بکش ، بخور بخور ، بده بستان
🆔 @jamshidfarahmand
#کنکور
✍ #کلمات_هم_آوا
#املا
هم آوا (متشابه) : به کلماتی می گویند؛ که در تلفظ یکسان اند امّا در نوشتار و معنی متفاوت. کلمات هم آوا به لحاظ ارزش ادبی نیز مورد توجّه اند به نحوی که در آرایه های بدیعی یکی از انواع جناس محسوب شده و به آن «جناس لفظ» می گویند. این نوع کلمات در سوالات املایی آزمون سراسری نیز اهمیت بالایی دارند. دانستن معنای کلمات هم آوا می تواند ما را در درست نویسی کلمات یاری کند.
نظر به اهمیّت کلمات هم آوا در ادامه فهرستی از این واژگان آورده شده است :
اناء: کوزه/ عنا: زحمت و رنج
اثاث: اسباب و وسایل/ اساس: پایه
انتساب: نسبت داشتن/ انتصاب: منصوب کردن
آزار: اذیت/ آذار: ماه اول بهار( از ماه های رومی)
ازار: شلوار/ عذار: چهره
الغا: لغو کردن/ القا: آموختن
ارتجاع:بازگشتن/ارتجا:امیدواری
برائت: بیزاری/ براعت: برتری
بهل: رها کن / بحل: حلال کن
اثرات:جمع اثر، نشانه ها/عثرات:جمع عثرة، لغزشها
اسیر: گرفتار/ عصیر: شراب/ اثیر: کره ی آتش
ذلالت:خواری/ ضلالت:گمراهی
ثمر : میوه/ سمر : افسانه
بَغل: استر، قاطر / بَقل: سبزی و تره بار
تعویذ: بازوبند/ تعویض:عوض کردن
حارث: کشاورز/ حارس: نگهبان
زکی: پاک/ ذکی :باهوش
سوری: گل سرخ/ صوری: ظاهری
صفیر: صدای گلوله/ سفیر: فرستاده
غالب:چیره، برتر / قالب: شکل
صواب:درست / ثواب: پاداش، اجر
الم:درد و رنج / عَلَم: پرچم، بیرق
غریب: دور از وطن /قریب: نزدیک
قاضی: داور / غازی: جنگجو
امَل: آرزو / عمل: کار و تلاش
امارت: فرماروایی / عمارت: آبادکردن،ساختمان
تعلم:آموختن /تالم: درد کشیدن
تهدید: ترساندن/ تحدید: تعیین حد و مرز
معمور: آبادشده / مامور: فرمان بر
خاست: بلند شد / خواست: طلب کرد.
🆔 @jamshidfarahmand
✍ #کلمات_هم_آوا
#املا
هم آوا (متشابه) : به کلماتی می گویند؛ که در تلفظ یکسان اند امّا در نوشتار و معنی متفاوت. کلمات هم آوا به لحاظ ارزش ادبی نیز مورد توجّه اند به نحوی که در آرایه های بدیعی یکی از انواع جناس محسوب شده و به آن «جناس لفظ» می گویند. این نوع کلمات در سوالات املایی آزمون سراسری نیز اهمیت بالایی دارند. دانستن معنای کلمات هم آوا می تواند ما را در درست نویسی کلمات یاری کند.
نظر به اهمیّت کلمات هم آوا در ادامه فهرستی از این واژگان آورده شده است :
اناء: کوزه/ عنا: زحمت و رنج
اثاث: اسباب و وسایل/ اساس: پایه
انتساب: نسبت داشتن/ انتصاب: منصوب کردن
آزار: اذیت/ آذار: ماه اول بهار( از ماه های رومی)
ازار: شلوار/ عذار: چهره
الغا: لغو کردن/ القا: آموختن
ارتجاع:بازگشتن/ارتجا:امیدواری
برائت: بیزاری/ براعت: برتری
بهل: رها کن / بحل: حلال کن
اثرات:جمع اثر، نشانه ها/عثرات:جمع عثرة، لغزشها
اسیر: گرفتار/ عصیر: شراب/ اثیر: کره ی آتش
ذلالت:خواری/ ضلالت:گمراهی
ثمر : میوه/ سمر : افسانه
بَغل: استر، قاطر / بَقل: سبزی و تره بار
تعویذ: بازوبند/ تعویض:عوض کردن
حارث: کشاورز/ حارس: نگهبان
زکی: پاک/ ذکی :باهوش
سوری: گل سرخ/ صوری: ظاهری
صفیر: صدای گلوله/ سفیر: فرستاده
غالب:چیره، برتر / قالب: شکل
صواب:درست / ثواب: پاداش، اجر
الم:درد و رنج / عَلَم: پرچم، بیرق
غریب: دور از وطن /قریب: نزدیک
قاضی: داور / غازی: جنگجو
امَل: آرزو / عمل: کار و تلاش
امارت: فرماروایی / عمارت: آبادکردن،ساختمان
تعلم:آموختن /تالم: درد کشیدن
تهدید: ترساندن/ تحدید: تعیین حد و مرز
معمور: آبادشده / مامور: فرمان بر
خاست: بلند شد / خواست: طلب کرد.
🆔 @jamshidfarahmand
نسکافه (Nescafé) آمیزهای* است از نِستْله (Nestlé) و کافه (café).
* آمیزه: واژهای که از ادغام دو یا چند واژه ساخته میشود، مانند توانیر (= تولید و انتقال نیرو) و واژۀ طنزآمیزِ آشغالانس (= آشغال + آمبولانس) و واژۀ عامیانۀ مارموذ (= مارمولک/ مار + موذی). در قدیم، به چنین کلماتی «منحوته» میگفتند.
نکته: به این فرایند، که یکی از شیوههای معمولِ واژهسازی است، «آمیزهسازی» میگویند.
* آمیزه: واژهای که از ادغام دو یا چند واژه ساخته میشود، مانند توانیر (= تولید و انتقال نیرو) و واژۀ طنزآمیزِ آشغالانس (= آشغال + آمبولانس) و واژۀ عامیانۀ مارموذ (= مارمولک/ مار + موذی). در قدیم، به چنین کلماتی «منحوته» میگفتند.
نکته: به این فرایند، که یکی از شیوههای معمولِ واژهسازی است، «آمیزهسازی» میگویند.
اینستاگرام، تلگرام، واتساپ
«اینستاگرام» مینویسیم، نه اینستاگرم*، چون هجای آخرِ واژههای مختوم به پسوندِ gramme- با /â/ تلفظ میشوند، مانند تلفنگرام و تلگرام. اینستاگرام آمیزهای است از instant camera + telegram.
«تلگرام» واژۀ جدیدی نیست و نزدیکِ صدوپنجاه سال است که در فارسی بهکار میرود (نباید آن را با پیامرسانِ جدید و معروفِ «تلگرام» اشتباه گرفت)، چون دراصل پیامی بوده که با تلگراف مخابره (= ارسال و دریافت) میشده است. پس تلگرام و تلگراف مانند پیام و پیامرساناند. هردو نیز واژههایی فرانسویاند (télégramme/ télégraphe).
«واتساَپ» هم مینویسند، چون به تلفظِ انگلیسیاش نزدیکتر است. اما تلفظ و املای واتساپ هم بسیار رایج است و بنابراین پذیرفتنی و بیاشکال است. WhatsApp با What's Up، بهمعنیِ «چه خبر»، مشابهتِ آوایی دارد و سازندگانش در نامگذاریِ این برنامه بر همین شباهت نظر داشتهاند، با این تفاوت که «اَپ» (App) مخففِ اپلیکیشن است.
«اینستاگرام» مینویسیم، نه اینستاگرم*، چون هجای آخرِ واژههای مختوم به پسوندِ gramme- با /â/ تلفظ میشوند، مانند تلفنگرام و تلگرام. اینستاگرام آمیزهای است از instant camera + telegram.
«تلگرام» واژۀ جدیدی نیست و نزدیکِ صدوپنجاه سال است که در فارسی بهکار میرود (نباید آن را با پیامرسانِ جدید و معروفِ «تلگرام» اشتباه گرفت)، چون دراصل پیامی بوده که با تلگراف مخابره (= ارسال و دریافت) میشده است. پس تلگرام و تلگراف مانند پیام و پیامرساناند. هردو نیز واژههایی فرانسویاند (télégramme/ télégraphe).
«واتساَپ» هم مینویسند، چون به تلفظِ انگلیسیاش نزدیکتر است. اما تلفظ و املای واتساپ هم بسیار رایج است و بنابراین پذیرفتنی و بیاشکال است. WhatsApp با What's Up، بهمعنیِ «چه خبر»، مشابهتِ آوایی دارد و سازندگانش در نامگذاریِ این برنامه بر همین شباهت نظر داشتهاند، با این تفاوت که «اَپ» (App) مخففِ اپلیکیشن است.
بسم الله الرحمن الرحیم
👂🎼 #عروض_سماعی 🎵
#عروض_شنیداری
((من قلم هستم مرا یاری کنید...))
📚#امیر_ستارزاده_سار
🔴وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن:
(رمل مسدس محذوف)
🗣اجرا: امیر ستارزاده سار
👂🎼 #عروض_سماعی 🎵
#عروض_شنیداری
((من قلم هستم مرا یاری کنید...))
📚#امیر_ستارزاده_سار
🔴وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن:
(رمل مسدس محذوف)
🗣اجرا: امیر ستارزاده سار