#یادداشتهای_اوین
🖌 محمد حبیبی
🔻هفتاد و پنج ميليون تومان سهم هر فرهنگي از غارت بانك سرمايه !
1- نماينده دادستان در جلسه محاكمه پرونده بانك سرمايه ميگويد: قريب به چهارده هزار میلیارد تومان از اموال و سپرده فرهنگيان در اين بانك به يغما رفته است.(1)
بااحتساب هشتصدهزار عضو براي صندوق ذخيره فرهنگيان به عنوان سهامدار ٤٦٪ بانك سرمايه، سهميه برباد رفته هر عضو نزديك به ١٧ و نيم ميليون تومان در بين سالهاي ٩١ تا ٩٤ برآورد میشود.
در خوشبينانه ترين حالت با ميانگين چهار برابري افزايش قيمت دلار نسبت به آن سالها، به تقريب، نزديك به ٧٥ ميليون تومان از اموال و سپرده هر فرهنگي عضو صندوق ذخيره غارت شده است.
اين را ديگر من/ ما يا تشكلهاي صنفي فرهنگيان نميگوييم. اين را نماينده قوه قضاييه ميگويد.
2- شما همكاران عزيز ، شما كه سرمايه تان بر باد رفته است، اگر فكر ميكنيد با بازداشت و محاكمه اين متهمان، اعاده حق ميشود سخت در اشتباه هستيد.
كاظمي (وزير رفاه دولت احمدي نژاد) و بخشايش تا همين يك ماه پيش همين جا در اندرزگاه ما بودند. امامي و هدايتي همچنان هستند. آنها به عنوان متهمان بانك سرمايه در طبقه بالا و من به عنوان يكي از اعضاي صندوق و از معترضان به وضعيت اداره اين بانك و به عنوان فعال صنفي در طبقه پايين .
اينجا هم فاصله طبقاتي حفظ مي شود. آنها همچنان از احترام ويژه برخوردارند و زندگيشان با پولهاي كلاني كه دارند متفاوت از ديگر زندانيان است.
٣- در شرايطي كه بنا بر آمار رسمي ،خط فقر بالای پنج ميليون تومان است، اغراق نيست اگر صد در صد فرهنگيان را زير خط فقر بدانيم.حالا اين فرهنگي زير خط فقر، بايد شاهد بر باد رفتن هفتاد و پنج ميليون تومان پولي باشد كه ميتوانست براي او باشد.
آيا بايد فقط بايستد و نظاره گر باشد ؟!
اينكه ديگر نه ايدئولوژي است نه آرمان خواهي و نه بازي سياسي.
منافع مستقيم مادي است كه بر باد رفته است.پولي كه نيست شده است و قرار هم نيست برگردد. همچنان كه يكسال پيش مهدي نيكدل مدير عامل صندوق ذخيره فرهنگيان گفت: اين بدهكاران از ابتدا هم قصد نداشتند بدهي خود را بپردازند؛ يكي از آنها ٨ ماه است كه در زندان به سر ميبرد ولي تا به حال هشت ريال هم پرداخت نكرده است.(2)
زندان اوين
منابع مورد استفاده:
١-روزنامه شرق١٣٩٧/١٠/٢٦
٢-روزنامه شرق 1396/10/8
🆔 @jameeno
🖌 محمد حبیبی
🔻هفتاد و پنج ميليون تومان سهم هر فرهنگي از غارت بانك سرمايه !
1- نماينده دادستان در جلسه محاكمه پرونده بانك سرمايه ميگويد: قريب به چهارده هزار میلیارد تومان از اموال و سپرده فرهنگيان در اين بانك به يغما رفته است.(1)
بااحتساب هشتصدهزار عضو براي صندوق ذخيره فرهنگيان به عنوان سهامدار ٤٦٪ بانك سرمايه، سهميه برباد رفته هر عضو نزديك به ١٧ و نيم ميليون تومان در بين سالهاي ٩١ تا ٩٤ برآورد میشود.
در خوشبينانه ترين حالت با ميانگين چهار برابري افزايش قيمت دلار نسبت به آن سالها، به تقريب، نزديك به ٧٥ ميليون تومان از اموال و سپرده هر فرهنگي عضو صندوق ذخيره غارت شده است.
اين را ديگر من/ ما يا تشكلهاي صنفي فرهنگيان نميگوييم. اين را نماينده قوه قضاييه ميگويد.
2- شما همكاران عزيز ، شما كه سرمايه تان بر باد رفته است، اگر فكر ميكنيد با بازداشت و محاكمه اين متهمان، اعاده حق ميشود سخت در اشتباه هستيد.
كاظمي (وزير رفاه دولت احمدي نژاد) و بخشايش تا همين يك ماه پيش همين جا در اندرزگاه ما بودند. امامي و هدايتي همچنان هستند. آنها به عنوان متهمان بانك سرمايه در طبقه بالا و من به عنوان يكي از اعضاي صندوق و از معترضان به وضعيت اداره اين بانك و به عنوان فعال صنفي در طبقه پايين .
اينجا هم فاصله طبقاتي حفظ مي شود. آنها همچنان از احترام ويژه برخوردارند و زندگيشان با پولهاي كلاني كه دارند متفاوت از ديگر زندانيان است.
٣- در شرايطي كه بنا بر آمار رسمي ،خط فقر بالای پنج ميليون تومان است، اغراق نيست اگر صد در صد فرهنگيان را زير خط فقر بدانيم.حالا اين فرهنگي زير خط فقر، بايد شاهد بر باد رفتن هفتاد و پنج ميليون تومان پولي باشد كه ميتوانست براي او باشد.
آيا بايد فقط بايستد و نظاره گر باشد ؟!
اينكه ديگر نه ايدئولوژي است نه آرمان خواهي و نه بازي سياسي.
منافع مستقيم مادي است كه بر باد رفته است.پولي كه نيست شده است و قرار هم نيست برگردد. همچنان كه يكسال پيش مهدي نيكدل مدير عامل صندوق ذخيره فرهنگيان گفت: اين بدهكاران از ابتدا هم قصد نداشتند بدهي خود را بپردازند؛ يكي از آنها ٨ ماه است كه در زندان به سر ميبرد ولي تا به حال هشت ريال هم پرداخت نكرده است.(2)
زندان اوين
منابع مورد استفاده:
١-روزنامه شرق١٣٩٧/١٠/٢٦
٢-روزنامه شرق 1396/10/8
🆔 @jameeno
#یادداشتهای_اوین
🔸بقا، لازمه ارزش تاریخی
🖌معلم دربند؛ #محمد_حبیبی
▫️اروین یالوم روانکاو و نویسنده آمریکایی، کتابی دارد با عنوان دروغگویی روی مبل؛ در بخشی از این کتاب، یالوم مناسبت تولد را دستمایه نمایش تناقضی شگرف در زندگی قرار میدهد. هر بار که جشنی برای تولد انسانی برگزار میشود، شادی و نشاط به ظاهر هسته مرکزی است، در حالی که واقعیت درونی، غم گذران عمر و نزدیکی به نیستی است و چه چیز هراسناک تر از نیستی برای آدمی. در این میان یالوم به نکته ای ظریف و در عین حال عمیق اشاره میکند و آن تمایز میان ارزش و بقاست. اگر ارزش و بقا را یکی بگیریم، نتیجه نهایی، نهیلیسم و پوچگرایی است و تمایز میان این دوف محرک زندگی آدمی است.
اگر روایت این روانشناس اگزیستانسیالیست، برای فرد فردِ آدمیان صادق باشد، پیرامون برساختههای جمعی آدمیان، نهادهای مدنی و اجتماعی گزارهای نادرست است. برای نهادهای مدنی، جمع میان ارزش و بقا، هم لازم است و هم اجتناب ناپذیر.
بقای یک نهاد مدنی محدود به عمر یک نسل نیست و چه بسا برای سالها و دههها، نسل به نسل تداوم یابد و در صحنه تاریخ یک سرزمین نقش سرنوشت سازی ایفا کند. به عبارت دیگر واجد ارزش تاریخی شود.
نسلهای هر مجموعه، یک به یک میآیند و میروند و آنچه که در پس پیشانی تاریخ حک میشود نام آن مجموعه است. پس اگر جشنهای تولد برای هر فرد گامی است تدریجی به سوی نیستی، سالروز تاسیس هر نهاد مدنی نشانه ای است از بقا در سپهر تاریخی.
با این همه اگر چه بقا شرط لازم است، اما کافی نیست. اینکه این نقش تاریخی چگونه انجام شده را قضاوت تاریخی مشخص میکند. همچنان که تاریخ معاصر ایران نهادهای مدنی اش را با همه کم وزنی شان به قضاوت نشسته و می نشیند. از میان همه آنها عبرت آموزتر سرنوشت حزب توده ایران است.حزبی که بعد از گذشت یک قرن، همچنان یکی از گسترده ترین مجموعه های سیاسی است که تاریخ این کشور به خود دیده است. در این حزب هم به نامهایی چون خسرو روزبه و وارطان برمیخوریم؛ نمادهایی از آرمان و و مقاومت. و هم وادادگی کسانی چون عبدالصمد کامبخش و کیانوری را می بینیم. با این همه در سپهر تاریخی ایران، خیانت به وطن و سرسپردگی به بیگانه با نام این حزب عجین است. چه آن زمان که در هنگامه ملی شدن صنعت نفت، پیرمرد احمدآبادی را تنها گذاشتند و چه سالها بعد که در آغازین سالهای انقلاب 57 ، به همراهان و همفکران خود پشت کردند.
آری تاریخ در نهایت قضاوت میکند، چرا که داوری منصف و سختگیر است. قضاوت میکند سخت، تلخ و گزنده. بی شک روزی هم به قضاوت ما خواهد نشست. همه، چه آنها که در گذشته، چه ما که در حال و چه آیندگان که به عنوان معلمان این سرزمین به این مجموعه پیوسته و میپیوندند، باید دل نگران این قضاوت تاریخی باشند. در آن روز نامها فراموش شده اند و فقط یک نام تن به قضاوت تاریخی می دهد و آن کانون صنفی معلمان است. پس همچنان که فروغ فرخزاد می گوید:
" پرواز را به خاطر بسپار، پرنده مردنی است. "
زندان اوین
🆔 @jameeno
🔸بقا، لازمه ارزش تاریخی
🖌معلم دربند؛ #محمد_حبیبی
▫️اروین یالوم روانکاو و نویسنده آمریکایی، کتابی دارد با عنوان دروغگویی روی مبل؛ در بخشی از این کتاب، یالوم مناسبت تولد را دستمایه نمایش تناقضی شگرف در زندگی قرار میدهد. هر بار که جشنی برای تولد انسانی برگزار میشود، شادی و نشاط به ظاهر هسته مرکزی است، در حالی که واقعیت درونی، غم گذران عمر و نزدیکی به نیستی است و چه چیز هراسناک تر از نیستی برای آدمی. در این میان یالوم به نکته ای ظریف و در عین حال عمیق اشاره میکند و آن تمایز میان ارزش و بقاست. اگر ارزش و بقا را یکی بگیریم، نتیجه نهایی، نهیلیسم و پوچگرایی است و تمایز میان این دوف محرک زندگی آدمی است.
اگر روایت این روانشناس اگزیستانسیالیست، برای فرد فردِ آدمیان صادق باشد، پیرامون برساختههای جمعی آدمیان، نهادهای مدنی و اجتماعی گزارهای نادرست است. برای نهادهای مدنی، جمع میان ارزش و بقا، هم لازم است و هم اجتناب ناپذیر.
بقای یک نهاد مدنی محدود به عمر یک نسل نیست و چه بسا برای سالها و دههها، نسل به نسل تداوم یابد و در صحنه تاریخ یک سرزمین نقش سرنوشت سازی ایفا کند. به عبارت دیگر واجد ارزش تاریخی شود.
نسلهای هر مجموعه، یک به یک میآیند و میروند و آنچه که در پس پیشانی تاریخ حک میشود نام آن مجموعه است. پس اگر جشنهای تولد برای هر فرد گامی است تدریجی به سوی نیستی، سالروز تاسیس هر نهاد مدنی نشانه ای است از بقا در سپهر تاریخی.
با این همه اگر چه بقا شرط لازم است، اما کافی نیست. اینکه این نقش تاریخی چگونه انجام شده را قضاوت تاریخی مشخص میکند. همچنان که تاریخ معاصر ایران نهادهای مدنی اش را با همه کم وزنی شان به قضاوت نشسته و می نشیند. از میان همه آنها عبرت آموزتر سرنوشت حزب توده ایران است.حزبی که بعد از گذشت یک قرن، همچنان یکی از گسترده ترین مجموعه های سیاسی است که تاریخ این کشور به خود دیده است. در این حزب هم به نامهایی چون خسرو روزبه و وارطان برمیخوریم؛ نمادهایی از آرمان و و مقاومت. و هم وادادگی کسانی چون عبدالصمد کامبخش و کیانوری را می بینیم. با این همه در سپهر تاریخی ایران، خیانت به وطن و سرسپردگی به بیگانه با نام این حزب عجین است. چه آن زمان که در هنگامه ملی شدن صنعت نفت، پیرمرد احمدآبادی را تنها گذاشتند و چه سالها بعد که در آغازین سالهای انقلاب 57 ، به همراهان و همفکران خود پشت کردند.
آری تاریخ در نهایت قضاوت میکند، چرا که داوری منصف و سختگیر است. قضاوت میکند سخت، تلخ و گزنده. بی شک روزی هم به قضاوت ما خواهد نشست. همه، چه آنها که در گذشته، چه ما که در حال و چه آیندگان که به عنوان معلمان این سرزمین به این مجموعه پیوسته و میپیوندند، باید دل نگران این قضاوت تاریخی باشند. در آن روز نامها فراموش شده اند و فقط یک نام تن به قضاوت تاریخی می دهد و آن کانون صنفی معلمان است. پس همچنان که فروغ فرخزاد می گوید:
" پرواز را به خاطر بسپار، پرنده مردنی است. "
زندان اوین
🆔 @jameeno
#یادداشتهای_اوین
🔸تکرار گذشته با گذشت زمانه!
1- برگزاری مراسم نکوداشت برای محمد بهمن بیگی ، پدر آموزش عشایری ، و از معلمان تأثیرگذار این سرزمین ، از سوی کانون صنفی معلمان ، اقدامی است در خور ستایش که می تواند تداوم یابد . چرا که در طول تاریخ معاصر و از آغاز آموزش نوین ، به نامهای بسیار از روشنفکران ، نویسندگان ، ادبا و شعرا برمی خوریم که اگر نه پیوسته ، حداقل چند صباحی پیشه ی معلمی برگزیده اند . از میان آنها ، معلمی برای برخی چون صمد بهرنگی ، عشق به آموزش ، برای کسانی چون تقی ارانی ، سودایی برای مقصودی دیگر و برای یکی چون بزرگ علوی ، امکانی برای گذران زندگی در آغاز جوانی است .به این سه تن ، سیاهه یی از نامهای دیگر ، چون جلال آل احمد ، هوشنگ گلشیری ، علی شریعتی ، منوچهر آتشی و.... را نیز می توان اضافه کرد . هرکدام از این نامها می تواند دستمایه ای باشد برای مراسم نکوداشتی دیگر و در سایه آن تداوم و بقایی بیشتر .
2- « قصدم شرح زندگی خودم نیست ، بیشتر تأثیر حوادثی است که زندگی مرا زیر و رو کرده ، از راه بدر برده ، به گوشه ای انداخته و رها کرده است .»
این جملات چند سطر ابتدایی کتابی است به نام گذشت زمانه . کتابی که روایتی است از روزگار سپری شده نویسندگان و روشنفکرانی با آرزوهایی بزرگ در سرزمینی بلا دیده . کتابی از بزرگ علوی .
در کتاب با چهره هایی مواجه می شویم متفاوت ، اما همگی از یک تن . بزرگ علوی در مقام نویسنده ای آوانگارد ، بزرگ علوی همچون روشنفکری مبارز و بزرگ علوی در قامت سیاستمداری حزبی .
اگرچه تمامی کتاب به عنوان روایتی دست اول از تاریخ معاصر ایران ارزشمند است ، اما برخی روایتها ، ارائه کننده تصویری است مشابه با روزگار امروز ما . مشابهتی که ظن تکرار دوباره تاریخ را به ذهن متبادر می سازد .
🆔 @jameeno
🔻بیشتر بخوانید
https://telegra.ph/tr-03-16
🔸تکرار گذشته با گذشت زمانه!
1- برگزاری مراسم نکوداشت برای محمد بهمن بیگی ، پدر آموزش عشایری ، و از معلمان تأثیرگذار این سرزمین ، از سوی کانون صنفی معلمان ، اقدامی است در خور ستایش که می تواند تداوم یابد . چرا که در طول تاریخ معاصر و از آغاز آموزش نوین ، به نامهای بسیار از روشنفکران ، نویسندگان ، ادبا و شعرا برمی خوریم که اگر نه پیوسته ، حداقل چند صباحی پیشه ی معلمی برگزیده اند . از میان آنها ، معلمی برای برخی چون صمد بهرنگی ، عشق به آموزش ، برای کسانی چون تقی ارانی ، سودایی برای مقصودی دیگر و برای یکی چون بزرگ علوی ، امکانی برای گذران زندگی در آغاز جوانی است .به این سه تن ، سیاهه یی از نامهای دیگر ، چون جلال آل احمد ، هوشنگ گلشیری ، علی شریعتی ، منوچهر آتشی و.... را نیز می توان اضافه کرد . هرکدام از این نامها می تواند دستمایه ای باشد برای مراسم نکوداشتی دیگر و در سایه آن تداوم و بقایی بیشتر .
2- « قصدم شرح زندگی خودم نیست ، بیشتر تأثیر حوادثی است که زندگی مرا زیر و رو کرده ، از راه بدر برده ، به گوشه ای انداخته و رها کرده است .»
این جملات چند سطر ابتدایی کتابی است به نام گذشت زمانه . کتابی که روایتی است از روزگار سپری شده نویسندگان و روشنفکرانی با آرزوهایی بزرگ در سرزمینی بلا دیده . کتابی از بزرگ علوی .
در کتاب با چهره هایی مواجه می شویم متفاوت ، اما همگی از یک تن . بزرگ علوی در مقام نویسنده ای آوانگارد ، بزرگ علوی همچون روشنفکری مبارز و بزرگ علوی در قامت سیاستمداری حزبی .
اگرچه تمامی کتاب به عنوان روایتی دست اول از تاریخ معاصر ایران ارزشمند است ، اما برخی روایتها ، ارائه کننده تصویری است مشابه با روزگار امروز ما . مشابهتی که ظن تکرار دوباره تاریخ را به ذهن متبادر می سازد .
🆔 @jameeno
🔻بیشتر بخوانید
https://telegra.ph/tr-03-16
Telegraph
تکرار گذشته با گذشت زمانه!
1- برگزاری مراسم نکوداشت برای محمد بهمن بیگی ، پدر آموزش عشایری ، و از معلمان تأثیرگذار این سرزمین ، از سوی کانون صنفی معلمان ، اقدامی است در خور ستایش که می تواند تداوم یابد . چرا که در طول تاریخ معاصر و از آغاز آموزش نوین ، به نامهای بسیار از روشنفکران…
#یادداشتهای_اوین
🔻بازداشت فعالان صنفی پاسخ مطالبات صنفی نیست!
🖌 #محمد_حبیبی
۱- سال گذشته در چنین روزهایی پاسخدهنده سوالات نهاد بازداشتکننده بودم، بحث کلی این بود که با بازداشت من بساط تجمعات خیابانی برچیده میشود، چنین توهمی از جایگاه خود نداشتم و در عین حال واجد تحلیلی مشخص از شرایطی عینی بودم. تا زمانی که مطالبات و خواستههای مشروع معلمان و کارگران بیپاسخ میماند و ساختار معیوب کنونی در حوزه آموزش و دستمزد تداوم دارد این اعتراضات ادامه خواهد داشت. در واقع علت اصلی مشکلات، عینی است و حضور در خیابان معلول آن است. تجربه امسال نشان داد چنین تحلیلی به واقعیت نزدیکتر است از طرف دیگر کنشهای تشکلهای صنفی چه معلمی و چه کارگری، نوعی فعالیت سندیکالیستی است. در سندیکا خواستهها در سطح مطالبات صنفی باقی میماند از همین جهت است که در ادبیات رادیکال چنین کنشهایی رفرمیستی تلقی میشود.
۲- در طول سالهای فعالیتم در کانون صنفی معلمان یکی از افتخاراتم همکاری با محمدتقی فلاحی، دبیر کل کانون صنفی معلمان است. فردی اصولمند با تدبیر و مهمتر از آن شخصیتی اخلاقمدار.
سبک خاص فعالیت، ایشان را میان همگان به صفات میانهروی و عقلانیت شهره ساخته بود.
بازداشت چنین فردی آن هم به چنین شکلی بیگمان ناشی از نوعی استیصال در نهاد بازداشتکننده است. سطح گسترده بازداشتها چه در میان معلمان و چه کارگران، ناشی از ناآگاهی عمیق در نهادهای امنیتی است. گیرم که همه کنشهای صنفی متوقف شده و همه افراد تاثیرگذار در تشکلهای معلمی و کارگری بازداشت شوند، در فقدان این تشکلهای مدنی و در شرایط بر زمین ماندن مطالبات و تداوم مشکلات عینی، اعتراضات ناپدید نمیشود، اما بیگمان شکل آن تغییر مییابد. اگر سقف مطالبات سندیکایی صنفی است، کف خواستهها در اعتراضات تودهای حتما سیاسی است. دستیابی به شناخت پیرامون چنین تفاوتی نیازمند مطالعه گستردهای نیست، اما فقدان آن حتما نشانه همان استیصال است.
زندان اوین
پانزدهم اردیبهشت هزار و سیصد و نود و هشت
🆔 @jameeno
🔻بازداشت فعالان صنفی پاسخ مطالبات صنفی نیست!
🖌 #محمد_حبیبی
۱- سال گذشته در چنین روزهایی پاسخدهنده سوالات نهاد بازداشتکننده بودم، بحث کلی این بود که با بازداشت من بساط تجمعات خیابانی برچیده میشود، چنین توهمی از جایگاه خود نداشتم و در عین حال واجد تحلیلی مشخص از شرایطی عینی بودم. تا زمانی که مطالبات و خواستههای مشروع معلمان و کارگران بیپاسخ میماند و ساختار معیوب کنونی در حوزه آموزش و دستمزد تداوم دارد این اعتراضات ادامه خواهد داشت. در واقع علت اصلی مشکلات، عینی است و حضور در خیابان معلول آن است. تجربه امسال نشان داد چنین تحلیلی به واقعیت نزدیکتر است از طرف دیگر کنشهای تشکلهای صنفی چه معلمی و چه کارگری، نوعی فعالیت سندیکالیستی است. در سندیکا خواستهها در سطح مطالبات صنفی باقی میماند از همین جهت است که در ادبیات رادیکال چنین کنشهایی رفرمیستی تلقی میشود.
۲- در طول سالهای فعالیتم در کانون صنفی معلمان یکی از افتخاراتم همکاری با محمدتقی فلاحی، دبیر کل کانون صنفی معلمان است. فردی اصولمند با تدبیر و مهمتر از آن شخصیتی اخلاقمدار.
سبک خاص فعالیت، ایشان را میان همگان به صفات میانهروی و عقلانیت شهره ساخته بود.
بازداشت چنین فردی آن هم به چنین شکلی بیگمان ناشی از نوعی استیصال در نهاد بازداشتکننده است. سطح گسترده بازداشتها چه در میان معلمان و چه کارگران، ناشی از ناآگاهی عمیق در نهادهای امنیتی است. گیرم که همه کنشهای صنفی متوقف شده و همه افراد تاثیرگذار در تشکلهای معلمی و کارگری بازداشت شوند، در فقدان این تشکلهای مدنی و در شرایط بر زمین ماندن مطالبات و تداوم مشکلات عینی، اعتراضات ناپدید نمیشود، اما بیگمان شکل آن تغییر مییابد. اگر سقف مطالبات سندیکایی صنفی است، کف خواستهها در اعتراضات تودهای حتما سیاسی است. دستیابی به شناخت پیرامون چنین تفاوتی نیازمند مطالعه گستردهای نیست، اما فقدان آن حتما نشانه همان استیصال است.
زندان اوین
پانزدهم اردیبهشت هزار و سیصد و نود و هشت
🆔 @jameeno
#یادداشتهای_اوین
🔸تَهِ ذهنم، نجوایی است آرام از یک کلاس نیمه خالی
🖌 #محمد_حبیبی
1. چشمهام بستهاند. نشستهام روی صندلی. چشمبندم را بالا زدهام و دستم را گذاشتهام روی پیشانی. صدای پایش به گوش میرسد. میپرسد: خوابیدی؟ جوابی نمیدهم. برنمیگردم. نباید برگردم. برگه را میگذارم روی میزش. چند دقیقهای میگذرد و دوباره برگه را برمیگرداند. باز هم همان سوالات تکراری. میگویم: « شش دفعه قبل جواب همین سوال را دادهام.»
میگوید: « برای هفتمین بار بنویس.» جوابم همان است. او هم میداند، بعید است که نداند.
میپرسم: « دنبال چی هستی؟ »
میگوید: « دنبال تَهِ ذهن توام.»
از اتاق که بیرون میرود، باز چشمانم را میبندم. تَهِ ذهنم را میکاوم. کلاسی است شلوغ. همهمهای است از هزاران گفتوگو. خودکارم را برمیدارم و برای هفتمین بار همان جواب را مینویسم.
2. چشمهام بستهاند. نشستهام روی صندلی. سَرَم را خم کردهام و با دست، روی پایم ریتم گرفتهام. منتظرم تا ماشین بیاید و همراه بقیه بروم. همان مینیبوس سفید رنگ همیشگی. سرم را که بلند میکنم چهره آشنایی را میبینم. تَهِ سالن ایستاده است. تکیه داده به دیوار . سرش پایین است و با دستهایش بازی میکند. خودش است، گیرم حالا کمی پیرتر شده باشد. حالا هر دو اینجاییم. من در زندان و او در سوییتی با همه امکانات به اسم زندان.
اسمم را میخوانند. از جایم بلند میشوم و از مقابلش میگذرم. هر دو لباس زردرنگ ملاقات را پوشیدهایم. روزگاری او وزیر وزارتخانهای بود که من معلمش بودم. بودم؟! یعنی حالا نیستم؟!
تَهِ ذهنم را میکاوم. نجوایی آرام از یک کلاس نیمه خالی است.
3. چشمهام بستهاند. نشستهام روی صندلی. انتهای کتابخانه، کنار پنجره. نسیمی خنک تنم را مور مور میکند. چشم باز میکنم و کتاب را ورق میزنم. عمران صلاحی نوشته است:
« گفتم بیا با هم "پاییزبازی" کنیم. پرسید: "پاییزبازی" دیگر چه جور بازی است؟
گفتم: تو میشوی درخت، من هم میشوم باد پاییزی. من هِی میآیم برگهای تو را میریزم زمین....»
دوباره چشمانم را میبندم و فکر میکنم. این دومین مِهری است که اینجایم. پنج پاییز دیگر هنوز مانده. حالا شبها بلندتر میشود و 2296 روز باقی مانده، زودتر میگذرد. تَهِ ذهنم را میکاوم. صدایی نیست. همچون کلاسی خالی است.
31 شهریور 1398
زندان اوین
🆔 @jameeno
🔸تَهِ ذهنم، نجوایی است آرام از یک کلاس نیمه خالی
🖌 #محمد_حبیبی
1. چشمهام بستهاند. نشستهام روی صندلی. چشمبندم را بالا زدهام و دستم را گذاشتهام روی پیشانی. صدای پایش به گوش میرسد. میپرسد: خوابیدی؟ جوابی نمیدهم. برنمیگردم. نباید برگردم. برگه را میگذارم روی میزش. چند دقیقهای میگذرد و دوباره برگه را برمیگرداند. باز هم همان سوالات تکراری. میگویم: « شش دفعه قبل جواب همین سوال را دادهام.»
میگوید: « برای هفتمین بار بنویس.» جوابم همان است. او هم میداند، بعید است که نداند.
میپرسم: « دنبال چی هستی؟ »
میگوید: « دنبال تَهِ ذهن توام.»
از اتاق که بیرون میرود، باز چشمانم را میبندم. تَهِ ذهنم را میکاوم. کلاسی است شلوغ. همهمهای است از هزاران گفتوگو. خودکارم را برمیدارم و برای هفتمین بار همان جواب را مینویسم.
2. چشمهام بستهاند. نشستهام روی صندلی. سَرَم را خم کردهام و با دست، روی پایم ریتم گرفتهام. منتظرم تا ماشین بیاید و همراه بقیه بروم. همان مینیبوس سفید رنگ همیشگی. سرم را که بلند میکنم چهره آشنایی را میبینم. تَهِ سالن ایستاده است. تکیه داده به دیوار . سرش پایین است و با دستهایش بازی میکند. خودش است، گیرم حالا کمی پیرتر شده باشد. حالا هر دو اینجاییم. من در زندان و او در سوییتی با همه امکانات به اسم زندان.
اسمم را میخوانند. از جایم بلند میشوم و از مقابلش میگذرم. هر دو لباس زردرنگ ملاقات را پوشیدهایم. روزگاری او وزیر وزارتخانهای بود که من معلمش بودم. بودم؟! یعنی حالا نیستم؟!
تَهِ ذهنم را میکاوم. نجوایی آرام از یک کلاس نیمه خالی است.
3. چشمهام بستهاند. نشستهام روی صندلی. انتهای کتابخانه، کنار پنجره. نسیمی خنک تنم را مور مور میکند. چشم باز میکنم و کتاب را ورق میزنم. عمران صلاحی نوشته است:
« گفتم بیا با هم "پاییزبازی" کنیم. پرسید: "پاییزبازی" دیگر چه جور بازی است؟
گفتم: تو میشوی درخت، من هم میشوم باد پاییزی. من هِی میآیم برگهای تو را میریزم زمین....»
دوباره چشمانم را میبندم و فکر میکنم. این دومین مِهری است که اینجایم. پنج پاییز دیگر هنوز مانده. حالا شبها بلندتر میشود و 2296 روز باقی مانده، زودتر میگذرد. تَهِ ذهنم را میکاوم. صدایی نیست. همچون کلاسی خالی است.
31 شهریور 1398
زندان اوین
🆔 @jameeno
#یادداشتهای_اوین
🔻تداوم نافرمانی مدنی در اوین
🔹 پیام تازه حبیبی و میثمی از اوین
▫️جامعه نو: بیش از 60 روز از اعتراض مدنی جمعی از زندانیان مدنی و سیاسی زندان اوین در اعتراض به آنچه آنها تضییع حقوق زندانیان نامیدهاند، گذشته است. محمدحبیبی معلم و فرهاد میثمی فعال مدنی در پی این اعتراض مدنی از تاریخ 29مهر تا ٢١آبان ممنوعالملاقات شدند. اعتراض آنها به شروع موج جدید فشار و زیر پاگذاشتن حقوق زندانیان در ماههای اخیر است. از کاهش ملاقاتهای حضوری زندانیان سیاسی تا ممنوعیت دریافت کتاب و نشریات مجاز و محدودیت تماس تلفنی و غیره باعث شد تا با توجه به آنچه نقض صریح مفاد آئیننامهی اجرایی سازمان زندانها و سایر قوانین جاری کشور در زمینهی حقوق زندانیان میدانند از پذیرش برخی قواعد زندان سرباز بزنند و به این شکل به رویه جاری اعتراض کنند. محمد حبیبی و فرهاد میثمی در نامهای که به جامعه نو رسیده با اشاره به اعتراضات آبان ماه از استمرار مطالبهگری و حقخواهی از طریق روشهای مدنی و مسالمتآمیز سخن گفتهاند.
مشروح این نامه در ادامه میآید:
« بیش از دو ماه است که ما جمعی از زندانیان سیاسی ( فرهاد میثمی، محمد حبیبی، برزان محمدی، مهدی مسکین نواز) در کنشی اعتراضی به سر میبریم. کنشی مدنی و مسالمتآمیز؛ در اعتراض به نحوه مدیریت زندان و نقض حقوق زندانیان. کنشی که تا به امروز با عدم شرکت در آمار جمعی همچنان ادامه دارد. در طول این دو ماه فشارهای زیادی از سوی مسئولان زندان وارد شد. ممنوع الملاقات شدیم، فرهاد میثمی به زندان گوهردشت تبعید شد و تهدیدهای زیادی صورت گرفت.
همچنین در همین روزها در خارج از زندان شاهد اعتراضات مردمی به وضعیت اسفناک معیشتی و اقتصادی بودیم. اعتراضاتی که متاسفانه پاسخش سرکوب بود و گلوله.
شاید این سوال پیش بیاید که در این شرایط که تعداد زیادی از مادران و پدران این سرزمین داغدار عزیزانشان هستند؛ ادامه این کنش چه ضرورتی دارد؟ پاسخ ما ساده است: امثال ما و بسیاری دیگر، نمونه روشنی از قربانیان اعتراضات مدنی هستیم؛ کسانی که فقط به جرم مطالبهگری و حقخواهی، سالهای عمرشان را گوشه زندان طی میکنند. نشانهای از این که در این سرزمین، خلاف آنچه که این روزها گفته میشود هیچگونهای از اعتراض از سوی حاکمیت به رسمیت شناخته نمیشود. آنهایی هم که در اعتراضات آبان ماه به خیابان آمدند مطالبهگر بودند و جانشان را بر سر این حقخواهی گذاشتند. آنها وظیفه خود را انجام دادند پس ما هم موظفیم بر این مطالبهگری تاکید کنیم. چارهای نیست، تنها راه پیش روی ما مطالبهگری و حقخواهی از روشهای مدنی و مسالمتآمیز است. این راه را ادامه میدهیم تا آدمهای اشتباهی همچون ضیایی ریاست زندان اوین را مجبور به تمکین به حقوق انسانی خود در زندان کنیم.
قدرت بیقدرتان و فریاد بیصدایان روزی به ثمر خواهد نشست و این باور عمیق ماست. »
محمد حبیبی، فرهاد میثمی
🆔 @jameeno
https://telegra.ph/mh-12-17
🔻تداوم نافرمانی مدنی در اوین
🔹 پیام تازه حبیبی و میثمی از اوین
▫️جامعه نو: بیش از 60 روز از اعتراض مدنی جمعی از زندانیان مدنی و سیاسی زندان اوین در اعتراض به آنچه آنها تضییع حقوق زندانیان نامیدهاند، گذشته است. محمدحبیبی معلم و فرهاد میثمی فعال مدنی در پی این اعتراض مدنی از تاریخ 29مهر تا ٢١آبان ممنوعالملاقات شدند. اعتراض آنها به شروع موج جدید فشار و زیر پاگذاشتن حقوق زندانیان در ماههای اخیر است. از کاهش ملاقاتهای حضوری زندانیان سیاسی تا ممنوعیت دریافت کتاب و نشریات مجاز و محدودیت تماس تلفنی و غیره باعث شد تا با توجه به آنچه نقض صریح مفاد آئیننامهی اجرایی سازمان زندانها و سایر قوانین جاری کشور در زمینهی حقوق زندانیان میدانند از پذیرش برخی قواعد زندان سرباز بزنند و به این شکل به رویه جاری اعتراض کنند. محمد حبیبی و فرهاد میثمی در نامهای که به جامعه نو رسیده با اشاره به اعتراضات آبان ماه از استمرار مطالبهگری و حقخواهی از طریق روشهای مدنی و مسالمتآمیز سخن گفتهاند.
مشروح این نامه در ادامه میآید:
« بیش از دو ماه است که ما جمعی از زندانیان سیاسی ( فرهاد میثمی، محمد حبیبی، برزان محمدی، مهدی مسکین نواز) در کنشی اعتراضی به سر میبریم. کنشی مدنی و مسالمتآمیز؛ در اعتراض به نحوه مدیریت زندان و نقض حقوق زندانیان. کنشی که تا به امروز با عدم شرکت در آمار جمعی همچنان ادامه دارد. در طول این دو ماه فشارهای زیادی از سوی مسئولان زندان وارد شد. ممنوع الملاقات شدیم، فرهاد میثمی به زندان گوهردشت تبعید شد و تهدیدهای زیادی صورت گرفت.
همچنین در همین روزها در خارج از زندان شاهد اعتراضات مردمی به وضعیت اسفناک معیشتی و اقتصادی بودیم. اعتراضاتی که متاسفانه پاسخش سرکوب بود و گلوله.
شاید این سوال پیش بیاید که در این شرایط که تعداد زیادی از مادران و پدران این سرزمین داغدار عزیزانشان هستند؛ ادامه این کنش چه ضرورتی دارد؟ پاسخ ما ساده است: امثال ما و بسیاری دیگر، نمونه روشنی از قربانیان اعتراضات مدنی هستیم؛ کسانی که فقط به جرم مطالبهگری و حقخواهی، سالهای عمرشان را گوشه زندان طی میکنند. نشانهای از این که در این سرزمین، خلاف آنچه که این روزها گفته میشود هیچگونهای از اعتراض از سوی حاکمیت به رسمیت شناخته نمیشود. آنهایی هم که در اعتراضات آبان ماه به خیابان آمدند مطالبهگر بودند و جانشان را بر سر این حقخواهی گذاشتند. آنها وظیفه خود را انجام دادند پس ما هم موظفیم بر این مطالبهگری تاکید کنیم. چارهای نیست، تنها راه پیش روی ما مطالبهگری و حقخواهی از روشهای مدنی و مسالمتآمیز است. این راه را ادامه میدهیم تا آدمهای اشتباهی همچون ضیایی ریاست زندان اوین را مجبور به تمکین به حقوق انسانی خود در زندان کنیم.
قدرت بیقدرتان و فریاد بیصدایان روزی به ثمر خواهد نشست و این باور عمیق ماست. »
محمد حبیبی، فرهاد میثمی
🆔 @jameeno
https://telegra.ph/mh-12-17
Telegraph
تداوم نافرمانی مدنی در اوین