آرمان🇮🇷🏴
@Aminikhaah – سردار شهید سلیمانی
چرا میجنگم؟.pdf
56.4 KB
❣ در قبیله #جوانمردان رسم بود اصلا. از هزار سال پیش سینه به سینه سوخته و چشم به چشم گریسته بودند؛ در حکایت مردی که محض خاطر عطش کودکان، #مشک را همپای عَلم گرامی داشت.
🔆 برای او بزرگترین اتفاق عالم، #اضطراب_کودکی بود که بیپناه و حیران صدای گامهای ناآشنایی را میشنید که پدر، مادر، خانه و هر آنچه را که به آن انس داشت از او میگرفت و لابد کمی بعدتر جانش را، به جرمی که هیچکس نمیدانست. از این همه تنها میماند رد خونی و پژواک فریاد وحشتی که به گوش کسی نمیرسید.
💔 اما او #میشنید. اصلا او تمام فریادهای شکسته در گلو را، تمام بغضهای دو قدم مانده به اشک را میشنید. او مسافر تمام راههایی بود که در انتهای آن، مظلومی زیر آسمان خدا، پناهی میجست و شاید در خاطر آرزو میکرد، قصه سواران جوانمردی که از راه میرسند، این بار پیش چشم همه آشکار میشود.
✅ آنچه می خوانید، ماجرای «سرباز قاسم» است در نامه پدر به دخترش #فاطمه. نامه ای به قلم شهید سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی یا اگر آنطور که خودش دوست داشت صدایش کنیم #قاسم بدون پیشوند و پسوند.
#به_وقت_عاشقی
#والله_ما_ننسی_حسینا
#واحد_روابط_عمومی
🆔 @Jad_Bums
🔆 برای او بزرگترین اتفاق عالم، #اضطراب_کودکی بود که بیپناه و حیران صدای گامهای ناآشنایی را میشنید که پدر، مادر، خانه و هر آنچه را که به آن انس داشت از او میگرفت و لابد کمی بعدتر جانش را، به جرمی که هیچکس نمیدانست. از این همه تنها میماند رد خونی و پژواک فریاد وحشتی که به گوش کسی نمیرسید.
💔 اما او #میشنید. اصلا او تمام فریادهای شکسته در گلو را، تمام بغضهای دو قدم مانده به اشک را میشنید. او مسافر تمام راههایی بود که در انتهای آن، مظلومی زیر آسمان خدا، پناهی میجست و شاید در خاطر آرزو میکرد، قصه سواران جوانمردی که از راه میرسند، این بار پیش چشم همه آشکار میشود.
✅ آنچه می خوانید، ماجرای «سرباز قاسم» است در نامه پدر به دخترش #فاطمه. نامه ای به قلم شهید سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی یا اگر آنطور که خودش دوست داشت صدایش کنیم #قاسم بدون پیشوند و پسوند.
#به_وقت_عاشقی
#والله_ما_ننسی_حسینا
#واحد_روابط_عمومی
🆔 @Jad_Bums