Forwarded from نقدى بر اسلام
💥 چرا نمیتوان به روایات اسلامی اعتماد کرد؟#بخش_دوم
#قسمت_پنجم
خواننده متوجه میشود که #ابن_اسحاق تا چه اندازه از سنتِ ادیان دیگر در نگارش زندگینامهی #محمد بهره برده است.
نکته سوم، خراب شدن ایوان کسرا به هنگام تولد یا نطفه بستن محمد است.
مورخین اسلامی میگویند که محمد در سال ۵۷۰ زاده شد. این سال برابر است با تصرف #یمن توسط #خسرو_انوشیروان، یعنی اوج قدرت شاهنشاهی ساسانی.
ما هیچ سندی در دست نداریم که بگوید در این زمان «زلزله» یا به اصطلاح یک فاجعه طبیعی رخ داده که در آن «ایوان کسرا» آسیب دیده باشد. به عکس، ایرانیان موفق میشوند یمن را قلمرو خود تبدیل نمایند و هیچ زلزله یا آتشفشانی هم در این سال گزارش نشده است که ایوان کسرا را خراب کرده باشد.
💥نتیجهگیری میانی
در #بخش_یک دیدیم که تاریخ تولد محمد یعنی سال ۵۷۰ میلادی فاقد هر گونه پایه و اساس است. ابن اسحاق موفق شد تا با اتکاء به اسطورهای یهودی، مسیحی و بودایی یک قالب جدید برای زندگینامهی محمد بسازد. در این داستان، نقش ابراهیم که میخواست پسرش را در راه خدا قربانی کند، به پدر بزرگ محمد، #عبدالمطلب، داده میشود. عبدالمطلب هم قصد میکند که کوچکترین پسرش عبدالله، پدر محمد، را در راه خدا قربانی کند. یعنی در این جا «عبدالله» جای «اسماعیل» را میگیرد. از لحاظ دینی این نکتهی مهمی است، زیرا طبق باور یهودیان و مسیحیان، خدا پس از مرگ ابراهیم، عهد خود را با اسحاق میبندد ولی قول میدهد که از اسماعیل نیز ملتی بزرگ بوجود آید.
خواننده حالا متوجه میشود که چرا #ابن_اسحاق یک بار دیگر داستان ابراهیم و قربانی کردن پسرش را در قالب عبدالمطلب و عبدالله برای تاریخ اسلام، بازنویسی کرده است. او میخواهد بگوید که حالا خدا یک پیمان نوینی با عبدالله (به جای پیمان گذشته میان خدا و اسحاق) میبندد.
همانگونه که دیدیم تقریباً همهی عناصر داستانی که ابن اسحاق به کار گرفته از سنت گذشته به وام گرفته شدهاند و ربطی به تاریخ واقعی ندارند. به عبارتی ما در داستان ابن اسحاق تا کنون با هیچ سرنخ تاریخیِ آمونپذیر رو به رو نشدهایم، هر آن چه او نوشتهی فقط بازنویسی تاریخ رستگاری (دینی) است.
یتیم بودن و شبان بودن پیامبران
همهی روایتهای اسلامی بر این نکته توافق دارند که محمد، یتیم بوده است. زیرا پدرش #عبدالله پیش از تولد او میمیرد. ولی یتیم بودن پیامبران یک سنت دیرینه بود. #موسا یک بچهی سرراهی بود که پدر و مادر نداشت، مسیح هم پسر یک زن باکره بود، یعنی پدر بیولوژیک نداشت یا به عبارتی یتیم بود، بودا هم پدر بیولوژیک نداشت، یا به عبارتی یتیم بود.
ابن اسحاق مینویسد که محمد یک مادر شیری، دایه، به نام #حلیمه داشت. حلیمه در مکه زندگی نمیکرد، او جزو عشایر صحرا، یعنی بدوی بود. ابن اسحاق مینویسد که یک بار برادر شیری (رضایی) محمد، پسر حلیمه، صحنهی زیر را میبیند و ترسان و لرزان نزد مادرش میرود و میگوید:
«یا اُماه [ای مادر]، دو شخص آمدند و برادرِ قریشی مرا خوابانیدند و شکم وی بشکافتند و تازیانهای چند بر وی زدند و اینک افتاده است.» (۱۰)
ادامه دارد ...
#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22535
#قسمت_پنجم
خواننده متوجه میشود که #ابن_اسحاق تا چه اندازه از سنتِ ادیان دیگر در نگارش زندگینامهی #محمد بهره برده است.
نکته سوم، خراب شدن ایوان کسرا به هنگام تولد یا نطفه بستن محمد است.
مورخین اسلامی میگویند که محمد در سال ۵۷۰ زاده شد. این سال برابر است با تصرف #یمن توسط #خسرو_انوشیروان، یعنی اوج قدرت شاهنشاهی ساسانی.
ما هیچ سندی در دست نداریم که بگوید در این زمان «زلزله» یا به اصطلاح یک فاجعه طبیعی رخ داده که در آن «ایوان کسرا» آسیب دیده باشد. به عکس، ایرانیان موفق میشوند یمن را قلمرو خود تبدیل نمایند و هیچ زلزله یا آتشفشانی هم در این سال گزارش نشده است که ایوان کسرا را خراب کرده باشد.
💥نتیجهگیری میانی
در #بخش_یک دیدیم که تاریخ تولد محمد یعنی سال ۵۷۰ میلادی فاقد هر گونه پایه و اساس است. ابن اسحاق موفق شد تا با اتکاء به اسطورهای یهودی، مسیحی و بودایی یک قالب جدید برای زندگینامهی محمد بسازد. در این داستان، نقش ابراهیم که میخواست پسرش را در راه خدا قربانی کند، به پدر بزرگ محمد، #عبدالمطلب، داده میشود. عبدالمطلب هم قصد میکند که کوچکترین پسرش عبدالله، پدر محمد، را در راه خدا قربانی کند. یعنی در این جا «عبدالله» جای «اسماعیل» را میگیرد. از لحاظ دینی این نکتهی مهمی است، زیرا طبق باور یهودیان و مسیحیان، خدا پس از مرگ ابراهیم، عهد خود را با اسحاق میبندد ولی قول میدهد که از اسماعیل نیز ملتی بزرگ بوجود آید.
خواننده حالا متوجه میشود که چرا #ابن_اسحاق یک بار دیگر داستان ابراهیم و قربانی کردن پسرش را در قالب عبدالمطلب و عبدالله برای تاریخ اسلام، بازنویسی کرده است. او میخواهد بگوید که حالا خدا یک پیمان نوینی با عبدالله (به جای پیمان گذشته میان خدا و اسحاق) میبندد.
همانگونه که دیدیم تقریباً همهی عناصر داستانی که ابن اسحاق به کار گرفته از سنت گذشته به وام گرفته شدهاند و ربطی به تاریخ واقعی ندارند. به عبارتی ما در داستان ابن اسحاق تا کنون با هیچ سرنخ تاریخیِ آمونپذیر رو به رو نشدهایم، هر آن چه او نوشتهی فقط بازنویسی تاریخ رستگاری (دینی) است.
یتیم بودن و شبان بودن پیامبران
همهی روایتهای اسلامی بر این نکته توافق دارند که محمد، یتیم بوده است. زیرا پدرش #عبدالله پیش از تولد او میمیرد. ولی یتیم بودن پیامبران یک سنت دیرینه بود. #موسا یک بچهی سرراهی بود که پدر و مادر نداشت، مسیح هم پسر یک زن باکره بود، یعنی پدر بیولوژیک نداشت یا به عبارتی یتیم بود، بودا هم پدر بیولوژیک نداشت، یا به عبارتی یتیم بود.
ابن اسحاق مینویسد که محمد یک مادر شیری، دایه، به نام #حلیمه داشت. حلیمه در مکه زندگی نمیکرد، او جزو عشایر صحرا، یعنی بدوی بود. ابن اسحاق مینویسد که یک بار برادر شیری (رضایی) محمد، پسر حلیمه، صحنهی زیر را میبیند و ترسان و لرزان نزد مادرش میرود و میگوید:
«یا اُماه [ای مادر]، دو شخص آمدند و برادرِ قریشی مرا خوابانیدند و شکم وی بشکافتند و تازیانهای چند بر وی زدند و اینک افتاده است.» (۱۰)
ادامه دارد ...
#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22535
Telegram
نقدى بر اسلام
آيا روايات اسلامى اعتبار تاريخى دارند؟
آيا ميشود به روايات اسلامى به عنوان منابع تاريخى معتبر نگاه كرد؟
پاسخ را در مقاله اى كه بزودى در كانال قرار خواهد گرفت، دريافت كنيد.
www.eslam.nu
آيا ميشود به روايات اسلامى به عنوان منابع تاريخى معتبر نگاه كرد؟
پاسخ را در مقاله اى كه بزودى در كانال قرار خواهد گرفت، دريافت كنيد.
www.eslam.nu
Forwarded from نقدى بر اسلام
💥 چرا نمیتوان به روایات اسلامی اعتماد کرد؟#بخش_دوم
#قسمت_ششم
#حلیمه وحشتزده سراغ محمد میرود و #مصطفا [محمد] به او میگوید:
«ای مادر، این ساعت دو شخص آمدند که جامههای سفید داشتند و من را بخوابانیدند و شکم مرا بشکافتند و چیزی چند از آن برگرفتند و چیزی چند باز جای نهادند. ندانم که چه برگرفتند و چه باز جای نهادند. و دیگر شکم من بازدوختند و برفتند.» (۱۱)
باری، حلیمه دو سال #محمد را شیر میدهد ولی پس از این واقعهی شگفتانگیز تصمیم میگیرد محمد را به مادرش باز گرداند.
#ابن_اسحاق گزارش میدهد که بعدها رسولالله به صحابه خود تمام ماجرای باروری مادرش و تولد خودش و حوادث رخ داده نزد حلیمه را شرح میدهد. محمد داستان خود را برای صحابهاش این گونه ادامه میدهد:
«روزی، بزغالهای چند میچرانیدم، ناگاه دو شخص درآمدند و جامههای سپید داشتند (یعنی جبرئیل و میکائیل) و در دست ایشان تشتی زرین بود و آن تشت پُر از برفِ رحمت بود. آنگاه، بگرفتند مرا و بخوابانیدند و شکم من بشکافتند و دلِ من بیرون آوردند و گوشت پارهای سیاه از آن بیرون کردند و بینداختند.
و پس دل مرا در آن تشت نهادند و به آب رحمت بشستند و بعد از آن، باز جای خود نهادند و شکم من باز دوختند.» (۱۲)
خواننده توجه داشته باشد که #جبرئیل و #میکائیل با لباسهای سفید شکم محمد را میشکافند، چیزهایی خارج میکنند و بیرون میاندازند و بقیه اندامهای درونی را با «برف رحمت» میشویند.
#برف؟ در #مکه؟ حالا چرا برف؟ این «عنصر داستانی» از کجا آمده است؟
منبع آن در یکی از مهمترین کتابهای #انجیل عهد عتیق است: کتاب اشعیاء نبی. در آنجا آمده است:
«خدا گفت: بیایید ببینیم که چه کسی حق دارد، شما یا من! گناهان شما مانند خون سرخ است، ولی میتوانند مانند برف سفید شوند [یعنی گناهان زُدوده شوند]. گناهان مانند ارغوان سرخ هستند، ولی میتوانند مانند پنبه سفید شوند.» (۱۳)
جالب این جاست که محمد نیز مانند پیامبران پیش از خود شبان بود.
در #انجیل عهد قدیم به اندازهی بسنده دربارهی شبانی موسا سخن رفته است (کتاب خروج، بخش ۳، بند۱). ولی تا آن جا که به حرفه برمیگردد، #عیسا شغل شبانی نداشت. ولی در انجیل عهد جدید، همواره از عیسا به عنوان «شبان/چوپان خوب» نام برده میشود [از منظر تمثیلی دینی].
#ابن_اسحاق مینویسد وقتی محمد داستان زندگیاش را برای صحابه تعریف میکرد گفت همهی پیامبران شبان بودهاند. صحابه از او میپرسند، یا رسولالله تو هم؟ رسولالله میگوید: آری، من هم شبان بودم [سیرت ابن اسحاق].
ادامه دارد ...
#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22535
#قسمت_ششم
#حلیمه وحشتزده سراغ محمد میرود و #مصطفا [محمد] به او میگوید:
«ای مادر، این ساعت دو شخص آمدند که جامههای سفید داشتند و من را بخوابانیدند و شکم مرا بشکافتند و چیزی چند از آن برگرفتند و چیزی چند باز جای نهادند. ندانم که چه برگرفتند و چه باز جای نهادند. و دیگر شکم من بازدوختند و برفتند.» (۱۱)
باری، حلیمه دو سال #محمد را شیر میدهد ولی پس از این واقعهی شگفتانگیز تصمیم میگیرد محمد را به مادرش باز گرداند.
#ابن_اسحاق گزارش میدهد که بعدها رسولالله به صحابه خود تمام ماجرای باروری مادرش و تولد خودش و حوادث رخ داده نزد حلیمه را شرح میدهد. محمد داستان خود را برای صحابهاش این گونه ادامه میدهد:
«روزی، بزغالهای چند میچرانیدم، ناگاه دو شخص درآمدند و جامههای سپید داشتند (یعنی جبرئیل و میکائیل) و در دست ایشان تشتی زرین بود و آن تشت پُر از برفِ رحمت بود. آنگاه، بگرفتند مرا و بخوابانیدند و شکم من بشکافتند و دلِ من بیرون آوردند و گوشت پارهای سیاه از آن بیرون کردند و بینداختند.
و پس دل مرا در آن تشت نهادند و به آب رحمت بشستند و بعد از آن، باز جای خود نهادند و شکم من باز دوختند.» (۱۲)
خواننده توجه داشته باشد که #جبرئیل و #میکائیل با لباسهای سفید شکم محمد را میشکافند، چیزهایی خارج میکنند و بیرون میاندازند و بقیه اندامهای درونی را با «برف رحمت» میشویند.
#برف؟ در #مکه؟ حالا چرا برف؟ این «عنصر داستانی» از کجا آمده است؟
منبع آن در یکی از مهمترین کتابهای #انجیل عهد عتیق است: کتاب اشعیاء نبی. در آنجا آمده است:
«خدا گفت: بیایید ببینیم که چه کسی حق دارد، شما یا من! گناهان شما مانند خون سرخ است، ولی میتوانند مانند برف سفید شوند [یعنی گناهان زُدوده شوند]. گناهان مانند ارغوان سرخ هستند، ولی میتوانند مانند پنبه سفید شوند.» (۱۳)
جالب این جاست که محمد نیز مانند پیامبران پیش از خود شبان بود.
در #انجیل عهد قدیم به اندازهی بسنده دربارهی شبانی موسا سخن رفته است (کتاب خروج، بخش ۳، بند۱). ولی تا آن جا که به حرفه برمیگردد، #عیسا شغل شبانی نداشت. ولی در انجیل عهد جدید، همواره از عیسا به عنوان «شبان/چوپان خوب» نام برده میشود [از منظر تمثیلی دینی].
#ابن_اسحاق مینویسد وقتی محمد داستان زندگیاش را برای صحابه تعریف میکرد گفت همهی پیامبران شبان بودهاند. صحابه از او میپرسند، یا رسولالله تو هم؟ رسولالله میگوید: آری، من هم شبان بودم [سیرت ابن اسحاق].
ادامه دارد ...
#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22535
Telegram
نقدى بر اسلام
آيا روايات اسلامى اعتبار تاريخى دارند؟
آيا ميشود به روايات اسلامى به عنوان منابع تاريخى معتبر نگاه كرد؟
پاسخ را در مقاله اى كه بزودى در كانال قرار خواهد گرفت، دريافت كنيد.
www.eslam.nu
آيا ميشود به روايات اسلامى به عنوان منابع تاريخى معتبر نگاه كرد؟
پاسخ را در مقاله اى كه بزودى در كانال قرار خواهد گرفت، دريافت كنيد.
www.eslam.nu