Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️مشكل ضماير در قرآن و سر درگمى مفسرين در طول تاريخ
#قسمت_چهارم
همچنین در سوره ۷۵ (قیامت) گفته می شود:
لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ ﴿۱۶﴾
#ترجمه: زبانت را بخاطر عجله برای خواندن آن[=قرآن] حرکت مده 》
إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ ﴿۱۷﴾
#ترجمه: چرا که جمع کردن و خواندن آن بر عهده ماست
فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ﴿۱۸﴾
#ترجمه:پس هرگاه آن را خواندیم از خواندن آن پیروی کن
ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ ﴿۱۹﴾
#ترجمه: سپس بیان و توضیح آن نیز برعهده ماست
نویسنده از محمد می خواهد که عجله نکند و صبر کند که از آنچه برایش فرستاده شده در نامه ها جمع بندی شود و منتظر توضیح و بیان کتب ارسالی از سوی ایشان بماند. پس نامه ها علاوه بر پاسخ به مسائل پیش آمده در رسالت محمد ، این هدف را دنبال می کنند که خلاصه و جمع بندی و اشاراتی به متن داشته باشند و یا نکات مهم کتب الحاقی را به محمد گوشزد می شود.
بعد از مدتی، زمانی که نویسنده متوجه می شود محمد در بیان موعظات خود دچار مشکل است (بسیاری از آیات به این موضوع اشاره دارند)، وی شروع می کند به تاویل کتب و قرآن در نامه (به همین دلیل همانطور که از نظر گذشت در سوره های کوتاه و نخستین تاویلی دیده نمی شودو خدا به صورت اول شخص جمع ظاهر نمی شود). بنابراین وقتی با جمله ای در متن روبه رو می شویم که نویسنده خود را در مقام الله یا فرشته قرار می دهد در واقع نویسنده در حال تاویل آن است و ما به نوعی با یک نقل قول مواجه هستیم. در واقع این عبارات، تاویل، جمع بندی یا خلاصه ای از متن هستند که محمد می تواند آنها را تحت عنوان قرآن موعظه کند .
در برخی از موارد نویسنده در تاویل و بیان متن ، کلمات نامشخص را توضیح می دهد،
مانند سوره ۱۰۱ :
الْقَارِعَةُ ﴿۱﴾《کوبنده》
مَا الْقَارِعَةُ ﴿۲﴾《 چیست کوبنده》
وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْقَارِعَةُ ﴿۳﴾《وتو چه دانی که کوبنده چیست》
يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ ﴿۴﴾
《روزی که مردم چون پروانه [های] پراکنده گردند
اما در اغلب موارد و در سوره های بلند، متن اشاراتی دارد به متن دیگری که مفصل تر است و آنرا تاویل میکند. به همین خاطر در اکثر موارد کلمه "اذ"یا ذکر کن آمده است. گاها نویسنده در میان تاویل خود از متن الحاقی، محمد را خطاب قرار می دهد. وی لا به لای تاویل با استنتاج از آن، به مسائل محمد پل می زند و توضیح می دهد که به مشرکین چه بگوید و چه کارهایی را باید انجام دهد؛ سپس در ادامه به جمع بندی داستان ها پرداخته و یا به تاویل خود ادامه می دهد (به همین دلیل قصص انبیا کوتاه و عاری از جزئیاتی هستند که در تورات می توان دید). از همین رو گاه الله به صورت سوم شخص مفرد ظاهر می شود و گاه به صورت اول شخص جمع. در جاهایی که به صورت اول شخص جمع ظاهر می شود در واقع تاویل یا تکراری است از متن الحاقی.
دلیل تمامی ابهامات، تغییر ضمایر و پراکندگی متن در این نهفته است که متن نامه ها همواره به متن دیگری خارج از آن اشاره دارند و معنا و منظور اصلی نویسنده تنها با حضور متن ارجاعی قابل درک است.
ادامه دارد ...
https://t.me/naghde_eslamm/36901
#قسمت_چهارم
همچنین در سوره ۷۵ (قیامت) گفته می شود:
لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ ﴿۱۶﴾
#ترجمه: زبانت را بخاطر عجله برای خواندن آن[=قرآن] حرکت مده 》
إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ ﴿۱۷﴾
#ترجمه: چرا که جمع کردن و خواندن آن بر عهده ماست
فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ﴿۱۸﴾
#ترجمه:پس هرگاه آن را خواندیم از خواندن آن پیروی کن
ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ ﴿۱۹﴾
#ترجمه: سپس بیان و توضیح آن نیز برعهده ماست
نویسنده از محمد می خواهد که عجله نکند و صبر کند که از آنچه برایش فرستاده شده در نامه ها جمع بندی شود و منتظر توضیح و بیان کتب ارسالی از سوی ایشان بماند. پس نامه ها علاوه بر پاسخ به مسائل پیش آمده در رسالت محمد ، این هدف را دنبال می کنند که خلاصه و جمع بندی و اشاراتی به متن داشته باشند و یا نکات مهم کتب الحاقی را به محمد گوشزد می شود.
بعد از مدتی، زمانی که نویسنده متوجه می شود محمد در بیان موعظات خود دچار مشکل است (بسیاری از آیات به این موضوع اشاره دارند)، وی شروع می کند به تاویل کتب و قرآن در نامه (به همین دلیل همانطور که از نظر گذشت در سوره های کوتاه و نخستین تاویلی دیده نمی شودو خدا به صورت اول شخص جمع ظاهر نمی شود). بنابراین وقتی با جمله ای در متن روبه رو می شویم که نویسنده خود را در مقام الله یا فرشته قرار می دهد در واقع نویسنده در حال تاویل آن است و ما به نوعی با یک نقل قول مواجه هستیم. در واقع این عبارات، تاویل، جمع بندی یا خلاصه ای از متن هستند که محمد می تواند آنها را تحت عنوان قرآن موعظه کند .
در برخی از موارد نویسنده در تاویل و بیان متن ، کلمات نامشخص را توضیح می دهد،
مانند سوره ۱۰۱ :
الْقَارِعَةُ ﴿۱﴾《کوبنده》
مَا الْقَارِعَةُ ﴿۲﴾《 چیست کوبنده》
وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْقَارِعَةُ ﴿۳﴾《وتو چه دانی که کوبنده چیست》
يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ ﴿۴﴾
《روزی که مردم چون پروانه [های] پراکنده گردند
اما در اغلب موارد و در سوره های بلند، متن اشاراتی دارد به متن دیگری که مفصل تر است و آنرا تاویل میکند. به همین خاطر در اکثر موارد کلمه "اذ"یا ذکر کن آمده است. گاها نویسنده در میان تاویل خود از متن الحاقی، محمد را خطاب قرار می دهد. وی لا به لای تاویل با استنتاج از آن، به مسائل محمد پل می زند و توضیح می دهد که به مشرکین چه بگوید و چه کارهایی را باید انجام دهد؛ سپس در ادامه به جمع بندی داستان ها پرداخته و یا به تاویل خود ادامه می دهد (به همین دلیل قصص انبیا کوتاه و عاری از جزئیاتی هستند که در تورات می توان دید). از همین رو گاه الله به صورت سوم شخص مفرد ظاهر می شود و گاه به صورت اول شخص جمع. در جاهایی که به صورت اول شخص جمع ظاهر می شود در واقع تاویل یا تکراری است از متن الحاقی.
دلیل تمامی ابهامات، تغییر ضمایر و پراکندگی متن در این نهفته است که متن نامه ها همواره به متن دیگری خارج از آن اشاره دارند و معنا و منظور اصلی نویسنده تنها با حضور متن ارجاعی قابل درک است.
ادامه دارد ...
https://t.me/naghde_eslamm/36901
Telegram
نقدى بر اسلام
▪️مشكل ضماير در قرآن و سردرگمى مفسرين
ضمایر در متن قرآن مرتب تغییر میکند و اين موضوع يكى از بزرگترين مشكلات مفسرين در طول تاريخ بوده است. گاهی الله به صورت سوم شخص مفرد (او) به کار رفته است و گاهی ناگهان دوباره به شکل اول شخص جمع(ما) ظاهر میشود. گاهی در…
ضمایر در متن قرآن مرتب تغییر میکند و اين موضوع يكى از بزرگترين مشكلات مفسرين در طول تاريخ بوده است. گاهی الله به صورت سوم شخص مفرد (او) به کار رفته است و گاهی ناگهان دوباره به شکل اول شخص جمع(ما) ظاهر میشود. گاهی در…
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️امامزاده تراشی و ترويج خرافات توسط ملاها
#قسمت_چهارم
صحن وسیع زیارتگاه لبریز از جمعیت بود، نه تنها صفه ها و حجره هاي دور حیاط که خرابه هاي پشت صحن هم به اشغال زایرانی درآمده بود که از برکت پول نقد و امکاناتِ بیشترشان، پیش از ما رسیده بودند. غیاث المستغیثین در آشوب قیامت فریادرس عیساي مریدبان گردد که صفا کرد و حق نان و نمک بجا آورد و کاروان خستۀ از راه رسیدة ما را در صفۀ جلو اطاق خودش منزل داد و وقعی ننهاد به اعتراض کسانی که ساعتها پیش از ما رسیده و بر شنهاي تفتۀ بیابان، محروم از هر سر پناهی و سایه گاهی اطراق کرده بودند.
اعضاي کاروان که شوق پابوسی امام هشتم بی طاقتشان کرده بود گرد سفر نتکانده راهی حرم شدند و من که از برکت این سفر به آرزویی دیرینه رسیده بودم و بعد از دو سال صاحب " گلگلو"یی شده بودم، از صحن پر هیاهو قدم بیرون گذاشتم و پناه به سینۀ گشادة بیابان بردم تا بازیچۀ گرانقیمت خود را به چشم همسالان کشم و تجملی فروشم.
مدتی بود که اغلب بچه هاي محلۀ ما گلگلو داشتند و من حسرتش را، و اینک در آستانۀ سفر زیارتی و از برکت پول قرضی امکانی فراهم شده بود که پدر دست از دل بردارد و با خرج دو سکۀ تک قرانی چرخی، نورچشمی یکی یک دانۀ خود را به آرزوي دیرینه اش برساند. لابد می خواهید بپرسید گلگلو چیست؟ نمی دانستم نقل قصۀ آسیدمصطفی سروکارم را به زبان آموزي می کشاند و مجبور خواهم شد علاوه بر نشان دادن زوایاي زندگی پر ناز و نعمت همشهریانم، اصطلاحاتشان را هم برایتان معنی کنم .باشد، چه می شود کرد؟ گلگلو را هم معنی می کنم.
گلگلو بر وزن "لبلبو "بازیچۀ شاهانه اي بود که بسادگی نصیب هر بچه اي نمی شد. قیمتش دو قران بود و دو
قران یعنی پول توجیبی سه چهار ماه بچه اي به سن و سال و وضع و حال مخلص. این بازیچۀ _ البته طاغوتی استکباري_. عبارت بود از دو چرخ مدور ( مثل اینکه چرخ مثلث هم داریم( که در دو سر تختۀ باریکی به طول یک وجب نصب شده باشد و در وسط این تختۀ محوري، دستۀ بلندي تعبیه کرده باشند که غالبا عبارت بود از همان ترکه هاي اناري که وقتی بر سر و صورت و پشت و گردن بچه فرو می آمد مثل نیش زنبور آدم را آتش می زد. باري، وقتی چرخها سوار شد و سر پهنِ ترکۀ بلند به چوب محوري کوبیده شد، آدم سر دیگر ترکه را دست می گیرد و چرخها را روي زمین می غلطاند و دنبالش می دود و با تقلید صداي موتور ماشین کلی کیف می کند و پز می دهد.
ادامه دارد ...
https://t.me/naghde_eslamm/37009
#قسمت_چهارم
صحن وسیع زیارتگاه لبریز از جمعیت بود، نه تنها صفه ها و حجره هاي دور حیاط که خرابه هاي پشت صحن هم به اشغال زایرانی درآمده بود که از برکت پول نقد و امکاناتِ بیشترشان، پیش از ما رسیده بودند. غیاث المستغیثین در آشوب قیامت فریادرس عیساي مریدبان گردد که صفا کرد و حق نان و نمک بجا آورد و کاروان خستۀ از راه رسیدة ما را در صفۀ جلو اطاق خودش منزل داد و وقعی ننهاد به اعتراض کسانی که ساعتها پیش از ما رسیده و بر شنهاي تفتۀ بیابان، محروم از هر سر پناهی و سایه گاهی اطراق کرده بودند.
اعضاي کاروان که شوق پابوسی امام هشتم بی طاقتشان کرده بود گرد سفر نتکانده راهی حرم شدند و من که از برکت این سفر به آرزویی دیرینه رسیده بودم و بعد از دو سال صاحب " گلگلو"یی شده بودم، از صحن پر هیاهو قدم بیرون گذاشتم و پناه به سینۀ گشادة بیابان بردم تا بازیچۀ گرانقیمت خود را به چشم همسالان کشم و تجملی فروشم.
مدتی بود که اغلب بچه هاي محلۀ ما گلگلو داشتند و من حسرتش را، و اینک در آستانۀ سفر زیارتی و از برکت پول قرضی امکانی فراهم شده بود که پدر دست از دل بردارد و با خرج دو سکۀ تک قرانی چرخی، نورچشمی یکی یک دانۀ خود را به آرزوي دیرینه اش برساند. لابد می خواهید بپرسید گلگلو چیست؟ نمی دانستم نقل قصۀ آسیدمصطفی سروکارم را به زبان آموزي می کشاند و مجبور خواهم شد علاوه بر نشان دادن زوایاي زندگی پر ناز و نعمت همشهریانم، اصطلاحاتشان را هم برایتان معنی کنم .باشد، چه می شود کرد؟ گلگلو را هم معنی می کنم.
گلگلو بر وزن "لبلبو "بازیچۀ شاهانه اي بود که بسادگی نصیب هر بچه اي نمی شد. قیمتش دو قران بود و دو
قران یعنی پول توجیبی سه چهار ماه بچه اي به سن و سال و وضع و حال مخلص. این بازیچۀ _ البته طاغوتی استکباري_. عبارت بود از دو چرخ مدور ( مثل اینکه چرخ مثلث هم داریم( که در دو سر تختۀ باریکی به طول یک وجب نصب شده باشد و در وسط این تختۀ محوري، دستۀ بلندي تعبیه کرده باشند که غالبا عبارت بود از همان ترکه هاي اناري که وقتی بر سر و صورت و پشت و گردن بچه فرو می آمد مثل نیش زنبور آدم را آتش می زد. باري، وقتی چرخها سوار شد و سر پهنِ ترکۀ بلند به چوب محوري کوبیده شد، آدم سر دیگر ترکه را دست می گیرد و چرخها را روي زمین می غلطاند و دنبالش می دود و با تقلید صداي موتور ماشین کلی کیف می کند و پز می دهد.
ادامه دارد ...
https://t.me/naghde_eslamm/37009
Telegram
نقدى بر اسلام
▪️امام زاده تراشى و ترويج خرافات توسط ملاها
على اكبر سعيدى سيرجانى در قسمتى از متن مينويسد:
در یکی از آن سالهاي طلایی که ارادتمند شما قدم شومش را بر ششمین پلکان لغزندة زندگی نهاده بود، مقارن آغاز تابستان، ناگهان سنگی در مرداب افتاد و شایعه اي در شهرك سوت…
على اكبر سعيدى سيرجانى در قسمتى از متن مينويسد:
در یکی از آن سالهاي طلایی که ارادتمند شما قدم شومش را بر ششمین پلکان لغزندة زندگی نهاده بود، مقارن آغاز تابستان، ناگهان سنگی در مرداب افتاد و شایعه اي در شهرك سوت…
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️دگردیسی عیسی بن مریم به مُحَمَد بن عبدالله در گذر تاريخ
#قسمت_چهارم
سکه هایی که در چهارچوبِ یک برنامۀِ مذهبی/ سیاسی زده میشوند، دو چیز را درنظر دارند: نخست یک فرمانروا که از شایستگی و توانمندی برای زدن این سکه ها برخوردار باشد،
دوم اینکه این فرمانروا –دستکم- باید برای دهه ها یک پیشینۀِ مذهبی/ سیاسی داشته باشد، و در این مدت تصوراتی که او برنامۀِ حکومتیش کرده است، شکل گرفته و گسترش یافته باشند.
تا آنجا که روشن است، «عبدالمک مروان» نخستین فرمانروایی بود که از خاور تا باختر سکه هایی را با نام «محمت (MHMT)» زد(٧).
ولی در خاور، و شاید در زادگاه او مرو، اندیشه یا آن معنی ویژه که در نام «محمت (MHMT)» نهان است (یعنی ستایش شونده/ برگزیده)، دارای یک پیش زمینه و آیین کُهنی بوده است. به هر روی قرنها پیش از وجود یک پیامبر عرب به نام «مُحَمِد»، اندیشۀ این مردمان متاثر از نام «محمت (MHMT)» به معنی ستایش شونده، بوده است.
سکه هایی که در آغاز دهه ٦٠ قرن هفتم میلادی زده شده اند، گواهی میدهند که نام «مُحَمَد» و تصوراتی که با آن در پیوند بودند، بسیار کُهن تر از نام آن پیامبر عرب هاست. و افزون بر این، زادگاه این «محمت (MHMT)» در جای دیگری بوده که هرگز پیوندی با شبه جزیره عربستان نداشته است. اگر در این منطقه هم به زبان سوریه ای سخن میگفتند و هم مینوشتند، میتواند «محمت (MHMT)» در جایگاه یک واژه سوریه ای «مِحمَت (mehmat)» فهمیده شود.
پسوند «ت» در واژۀِ «محمت (MHMT)»- بجای «د» در واژه «محمد )MHMD(»- سرچشمه در یک آوانویسی دارد(٨) و باید «مِحمَد (ستایش شده)» خوانده شود، که در لهجه عربی سوریه ای میشود «مَحمِد (mahmed)». اگر پژوهش های «فولکر پُپ (Volker Popp)» را بپذیریم که در آن دوران در این منطقه (پیش از همه) با زبانی که شاخه ای از پارسی میانه بود سخن میگفتند، پس میتواند واژۀِ «محمت (MHMT)» که یک ایدیوگرام (نشانه هایی که بجای وات بکار میروند) است که به خط سوریه ای نوشته شده است، برای واژۀِ بیگانه و اوگاریتی (یک شهر باستانی در سوریه) «محمد (MHMD)» که به معنی «برگزیده» است، فهمیده شود و –با پارسی میانه- «مِحمِت/مَحمَت» بیان شده باشد(٩).
با افزایش توانمندی های سیاسی/رزمی فرماندهانِ عرب و سیاستِ گستر ِش فرهنگ ِعربی و حقِ ویژه برای زدنِ سکه، واژۀِ «محمت (MHMT)» به واژۀِ عربی «مُحَمَد (muhammad)» دگرگون شد، همانگونه که سکه های دو زبانه از سال ٦٠ عربی (٦٨١ میلادی) در کنار هم «محمت (MHMT) » را به پهلوی و «مُحَمَد (muhammad)» را به عربی را ثبت کرده اند(١٠).
ادامه دارد ....
https://t.me/naghde_eslamm/37400
#قسمت_چهارم
سکه هایی که در چهارچوبِ یک برنامۀِ مذهبی/ سیاسی زده میشوند، دو چیز را درنظر دارند: نخست یک فرمانروا که از شایستگی و توانمندی برای زدن این سکه ها برخوردار باشد،
دوم اینکه این فرمانروا –دستکم- باید برای دهه ها یک پیشینۀِ مذهبی/ سیاسی داشته باشد، و در این مدت تصوراتی که او برنامۀِ حکومتیش کرده است، شکل گرفته و گسترش یافته باشند.
تا آنجا که روشن است، «عبدالمک مروان» نخستین فرمانروایی بود که از خاور تا باختر سکه هایی را با نام «محمت (MHMT)» زد(٧).
ولی در خاور، و شاید در زادگاه او مرو، اندیشه یا آن معنی ویژه که در نام «محمت (MHMT)» نهان است (یعنی ستایش شونده/ برگزیده)، دارای یک پیش زمینه و آیین کُهنی بوده است. به هر روی قرنها پیش از وجود یک پیامبر عرب به نام «مُحَمِد»، اندیشۀ این مردمان متاثر از نام «محمت (MHMT)» به معنی ستایش شونده، بوده است.
سکه هایی که در آغاز دهه ٦٠ قرن هفتم میلادی زده شده اند، گواهی میدهند که نام «مُحَمَد» و تصوراتی که با آن در پیوند بودند، بسیار کُهن تر از نام آن پیامبر عرب هاست. و افزون بر این، زادگاه این «محمت (MHMT)» در جای دیگری بوده که هرگز پیوندی با شبه جزیره عربستان نداشته است. اگر در این منطقه هم به زبان سوریه ای سخن میگفتند و هم مینوشتند، میتواند «محمت (MHMT)» در جایگاه یک واژه سوریه ای «مِحمَت (mehmat)» فهمیده شود.
پسوند «ت» در واژۀِ «محمت (MHMT)»- بجای «د» در واژه «محمد )MHMD(»- سرچشمه در یک آوانویسی دارد(٨) و باید «مِحمَد (ستایش شده)» خوانده شود، که در لهجه عربی سوریه ای میشود «مَحمِد (mahmed)». اگر پژوهش های «فولکر پُپ (Volker Popp)» را بپذیریم که در آن دوران در این منطقه (پیش از همه) با زبانی که شاخه ای از پارسی میانه بود سخن میگفتند، پس میتواند واژۀِ «محمت (MHMT)» که یک ایدیوگرام (نشانه هایی که بجای وات بکار میروند) است که به خط سوریه ای نوشته شده است، برای واژۀِ بیگانه و اوگاریتی (یک شهر باستانی در سوریه) «محمد (MHMD)» که به معنی «برگزیده» است، فهمیده شود و –با پارسی میانه- «مِحمِت/مَحمَت» بیان شده باشد(٩).
با افزایش توانمندی های سیاسی/رزمی فرماندهانِ عرب و سیاستِ گستر ِش فرهنگ ِعربی و حقِ ویژه برای زدنِ سکه، واژۀِ «محمت (MHMT)» به واژۀِ عربی «مُحَمَد (muhammad)» دگرگون شد، همانگونه که سکه های دو زبانه از سال ٦٠ عربی (٦٨١ میلادی) در کنار هم «محمت (MHMT) » را به پهلوی و «مُحَمَد (muhammad)» را به عربی را ثبت کرده اند(١٠).
ادامه دارد ....
https://t.me/naghde_eslamm/37400
Telegram
نقدى بر اسلام
▪️دگرديسى عيسى بن مريم به محمد بن عبدالله، اتفاقى كه در گذر زمان شخصيت جديد و دين جديدى با هويت عربى خلق كرده است.
آيا محمد بن عبدالله، صفتى براى عيسى بن مريم بوده است كه در گذر تاريخ به شخصيتى حقيقى تبديل شده است؟
براى خواندن اين مقاله زيبا كانال نقد اسلام…
آيا محمد بن عبدالله، صفتى براى عيسى بن مريم بوده است كه در گذر تاريخ به شخصيتى حقيقى تبديل شده است؟
براى خواندن اين مقاله زيبا كانال نقد اسلام…
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️نگاهى به سرچشمه هاى اصلى قرآن
#قسمت_چهارم
در پی چندسال پس از مرگِ محمد سپاهیان اسلام ایران را شغال کرده و بخش بزرگی از مردم ایران را به زور شمشیر به پذیرش دین اسلام ناگزیر کردند.
هرگاه دو ملت که یکی از آنها دارای دانش و تمدن پیشرفته است ولی دیگری در تاریکی و واپسماندگی از تمدن درجا میزند، بهَم برخورد کُنند یا پیوند برپا سازند، همیشه مردم پیشرفته تاثیرهای آشکار بر آن ملت واپسمانده از تمدن خواهند گذاشت.
سراسر تاریخ این آموزه را به ما یاد میدهد. اکنون در زمان محمد، عرب ها در سنجش با ایرانیان در تاریکی و نادانی روزگار میگُذراندند. از سوی دیگر، همانگونه که ما از اوستا و نوشته هایِ میخی دربارۀِ داریوش، خشایارشا و ویرانه های تخت جمشید و نوشته های نویسندگانِ
یونانی میآموزیم، ایران از زمان هایِ دور دست گهواره تمدن بود و مردم با فرهنگ و متمدن در آنجا میزیستند. از اینرو روشن بود که برخورد دو ملت پارس و عرب روی عرب ها تاثیر گذار بوده است. نوشته هایِ گُذشتهنگاران عرب، آیه هایِ قرآن و گزارش هایِ مفسرین قرآن نشان میدهند که در زمان محمد افسانه های پهلوانی، سُروده ها و چکامه هایِ (شعرهای) پارسیان بگونۀِ قابل توجه ای در میانِ مردمِ عرب گُسترده و توده پسند بودند.
درجۀِ آشنایی قبیلۀِ قریش با افسانه هایِ پهلوانی و تخیلی پارسیان به اندازه ای بالا بود که آنها با شنیدن آیه های قرآن، محمد را متهم میکردند که یا او این آیه ها را از افسانه های پارسی وام گرفته و یا برای نگاشتن این آیه ها از افسانه های پارسی رونوشت برداری کرده است (کُپی پیست).
برای نمونه «ابن هشام» میگوید: [یک روزی محمد بخشی از مردم مکه را با هدف فراخواندن آنها به پرستش خدای بُزرگ به دور هم گردآورد و برای آنها از آیه هایِ قرآن خواند، و به آنها دربارۀِ ناکامی و سرنوشتِ بَدِ ملت هایی هُشدار داد که دینباور نبودند. سپس شخصی به نام «نادر ابن الحریص» که به دنُبال محمد در این گردهمایی باشنده بود، برخاست و دربارۀِ توانمدی ها و پهلوانی های رُستم و اسفندیار و پادشاهانِ ایرانی سُخن گفت. سپس او گفت:
«به خُدا سوگند! محمد داستانسرایی بهتر از من نیست، و سُخنان پندآمیز و موعظه های او چیزی سوایِ افسانه های گُذشتگان نیست. او افسانه هایش را به همانگونه ساخته که من افسانه هایم را ساخته ام.
ادامه دارد ......
https://t.me/naghde_eslamm/37960
#قسمت_چهارم
در پی چندسال پس از مرگِ محمد سپاهیان اسلام ایران را شغال کرده و بخش بزرگی از مردم ایران را به زور شمشیر به پذیرش دین اسلام ناگزیر کردند.
هرگاه دو ملت که یکی از آنها دارای دانش و تمدن پیشرفته است ولی دیگری در تاریکی و واپسماندگی از تمدن درجا میزند، بهَم برخورد کُنند یا پیوند برپا سازند، همیشه مردم پیشرفته تاثیرهای آشکار بر آن ملت واپسمانده از تمدن خواهند گذاشت.
سراسر تاریخ این آموزه را به ما یاد میدهد. اکنون در زمان محمد، عرب ها در سنجش با ایرانیان در تاریکی و نادانی روزگار میگُذراندند. از سوی دیگر، همانگونه که ما از اوستا و نوشته هایِ میخی دربارۀِ داریوش، خشایارشا و ویرانه های تخت جمشید و نوشته های نویسندگانِ
یونانی میآموزیم، ایران از زمان هایِ دور دست گهواره تمدن بود و مردم با فرهنگ و متمدن در آنجا میزیستند. از اینرو روشن بود که برخورد دو ملت پارس و عرب روی عرب ها تاثیر گذار بوده است. نوشته هایِ گُذشتهنگاران عرب، آیه هایِ قرآن و گزارش هایِ مفسرین قرآن نشان میدهند که در زمان محمد افسانه های پهلوانی، سُروده ها و چکامه هایِ (شعرهای) پارسیان بگونۀِ قابل توجه ای در میانِ مردمِ عرب گُسترده و توده پسند بودند.
درجۀِ آشنایی قبیلۀِ قریش با افسانه هایِ پهلوانی و تخیلی پارسیان به اندازه ای بالا بود که آنها با شنیدن آیه های قرآن، محمد را متهم میکردند که یا او این آیه ها را از افسانه های پارسی وام گرفته و یا برای نگاشتن این آیه ها از افسانه های پارسی رونوشت برداری کرده است (کُپی پیست).
برای نمونه «ابن هشام» میگوید: [یک روزی محمد بخشی از مردم مکه را با هدف فراخواندن آنها به پرستش خدای بُزرگ به دور هم گردآورد و برای آنها از آیه هایِ قرآن خواند، و به آنها دربارۀِ ناکامی و سرنوشتِ بَدِ ملت هایی هُشدار داد که دینباور نبودند. سپس شخصی به نام «نادر ابن الحریص» که به دنُبال محمد در این گردهمایی باشنده بود، برخاست و دربارۀِ توانمدی ها و پهلوانی های رُستم و اسفندیار و پادشاهانِ ایرانی سُخن گفت. سپس او گفت:
«به خُدا سوگند! محمد داستانسرایی بهتر از من نیست، و سُخنان پندآمیز و موعظه های او چیزی سوایِ افسانه های گُذشتگان نیست. او افسانه هایش را به همانگونه ساخته که من افسانه هایم را ساخته ام.
ادامه دارد ......
https://t.me/naghde_eslamm/37960
Telegram
نقدى بر اسلام
از آنجا که محمد بن عبدالله با تورات و انجیل آشنایی کارشناسانه نداشت، او نه انجیل های چهارگانه را میشناخت که از سویِ خط اصلی کلیسا پذیرفته و تایید شده بودند و نه با کتاب های دینیِ یهودیان همانند «تالموت» و «میدارش» آشنایی داشت که تفسیرهای دلبخواهی از تورات…
Forwarded from نقدى بر اسلام
ديدار سلمان فارسى با فاطمه زهراء در حالى كه فاطمه در اين ديدار نيمه عريان بود
#قسمت_چهارم(آخر)
همانطور كه خدمت شما مخاطبين محترم نوشتم، پس از جستجوى فراوان در كانالها و سايتهاى مدافعين اسلام و تشيع توضيحى بهتر از سايت اسلام كوئيست نديدم و باقى كانالها و سايتها دلائل مضحكى ارائه كرده بودند كه در حد و اندازه اى نبود كه وقتمان را صرف آن كنيم.
▪️دلايل سايت اسلام كوئيست در رد اين روايت(لينك اين سايت):
١) عبا قسمتى از لباس است يا لباسى است كه بر روى هم همه لباسها ميپوشند، پس اين اتهام كه موى فاطمه يا پايش عريان بوده دروغ است.
٢) اكثر راويان اين روايت يا مجهولند و يا ضعيف پس اين روايت از اعتبار ساقط است!
▪️پاسخ به اين اشكالات:
#مورد_اول: در اينكه عبا، لباسى است كه بر روى همه لباسها پوشيده ميشود هيچ شكى نيست! عبا را زنهاى عرب بر روى سر و يا شانه خود مى اندازند زمانى كه ميخواهند از خانه خارج شوند، اما در اين روايت فاطمه قصد خروج از خانه نداشته است و تنها در خانه اش بوده است اما با ديدن سلمان فارسى كه سرزده وارد شده، سراسيمه براى پوشاندن خود به نزديك ترين چيزى كه دستش رسيده است چنگ زده است و آنرا بر روى خود گرفته است كه شخصى كه وارد شده تن نيمه عريانش را نبيند. سپس سلمان ميگويد آنرا بر روى سرش قرار داد كه در حقيقت موهايش را با آن پوشانده است.
پس اينكه عبا چه نوع لباسى است و چرا استفاده ميشود نميتواند نافى لباس كوتاه يا تن نيمه عريان فاطمه باشد و اين بهانه غير منطقى و مضحكى است.
#مورد_دوم: مورد دوم را در همان متن قسمت سوم پاسخ دادم و اثبات كردم كه علماى بزرگ شيعه مانند مجلسى و شيخ عباس قمى كه خودشان اساتيد علم رجال هستند اين روايت را نقل كرده خصوصا شيخ عباس قمى كه اين روايت را پس از تحقيق و تفحص در كتاب منازل الآخره انتشار داده است. پس اين ادعا نيز قابل اعتنا نيست.
اما امكان دارد براى مخاطب عادى سئوالاتى پيش بيايد كه ميتوان به چند تا از اين سئوالات اشاره كرد.
#اولا) سلمان وقتی می بیند فاطمه تنها است چرا وارد می شود؟
#دوما) حالا كه وارد شد چرا سر زده و بدون خبر وارد شد؟ چرا از خود صدائى يا اللهى چيزى درنياورد كه فاطمه بداند و اينچنين دستپاچه نشود؟
#سوما) فاطمه با لباسی کوتاه و راحت درون چهار دیواری خانه اش بوده و سلمان هم که سرش را انداخته پایین و رفته تو، چرا هُل شدن و دسپاچه شدن فاطمه را نگاه می کرد و تمام ريزه كاريها را هم با ولع تمام تعريف كرده است؟
#چهارما) چرا در تمام این مدت سلمان نظاره گر بوده و رویش را آن ور نمی کرد یا بیرون نمی رفت؟چه صحنه ای را دیده بود که اینقدر خوشش آمده بود و رویش را بر نمی گرداند؟
#پنجما) فاطمه با آن قطعه لباس تنها موفق به پوشیدن سر و گردنش شد و ناچارا از ساق هایش گذشت کرد چون قطعه لباس کفاف پوشیدن تمام بدن او را نداشت با این حال چرا مثلا جیق نکشید و نگفت ای وای آبرویم رفت برو بیرون بی شرم چرا زل زدى و به من نگاه می کنی؟
بار ديگر و با دقت تمام متن را بخوانيد و با كمى تفكر و تعقل در اينمورد قضاوت كنيد.
@naghde_eslamm
#قسمت_چهارم(آخر)
همانطور كه خدمت شما مخاطبين محترم نوشتم، پس از جستجوى فراوان در كانالها و سايتهاى مدافعين اسلام و تشيع توضيحى بهتر از سايت اسلام كوئيست نديدم و باقى كانالها و سايتها دلائل مضحكى ارائه كرده بودند كه در حد و اندازه اى نبود كه وقتمان را صرف آن كنيم.
▪️دلايل سايت اسلام كوئيست در رد اين روايت(لينك اين سايت):
١) عبا قسمتى از لباس است يا لباسى است كه بر روى هم همه لباسها ميپوشند، پس اين اتهام كه موى فاطمه يا پايش عريان بوده دروغ است.
٢) اكثر راويان اين روايت يا مجهولند و يا ضعيف پس اين روايت از اعتبار ساقط است!
▪️پاسخ به اين اشكالات:
#مورد_اول: در اينكه عبا، لباسى است كه بر روى همه لباسها پوشيده ميشود هيچ شكى نيست! عبا را زنهاى عرب بر روى سر و يا شانه خود مى اندازند زمانى كه ميخواهند از خانه خارج شوند، اما در اين روايت فاطمه قصد خروج از خانه نداشته است و تنها در خانه اش بوده است اما با ديدن سلمان فارسى كه سرزده وارد شده، سراسيمه براى پوشاندن خود به نزديك ترين چيزى كه دستش رسيده است چنگ زده است و آنرا بر روى خود گرفته است كه شخصى كه وارد شده تن نيمه عريانش را نبيند. سپس سلمان ميگويد آنرا بر روى سرش قرار داد كه در حقيقت موهايش را با آن پوشانده است.
پس اينكه عبا چه نوع لباسى است و چرا استفاده ميشود نميتواند نافى لباس كوتاه يا تن نيمه عريان فاطمه باشد و اين بهانه غير منطقى و مضحكى است.
#مورد_دوم: مورد دوم را در همان متن قسمت سوم پاسخ دادم و اثبات كردم كه علماى بزرگ شيعه مانند مجلسى و شيخ عباس قمى كه خودشان اساتيد علم رجال هستند اين روايت را نقل كرده خصوصا شيخ عباس قمى كه اين روايت را پس از تحقيق و تفحص در كتاب منازل الآخره انتشار داده است. پس اين ادعا نيز قابل اعتنا نيست.
اما امكان دارد براى مخاطب عادى سئوالاتى پيش بيايد كه ميتوان به چند تا از اين سئوالات اشاره كرد.
#اولا) سلمان وقتی می بیند فاطمه تنها است چرا وارد می شود؟
#دوما) حالا كه وارد شد چرا سر زده و بدون خبر وارد شد؟ چرا از خود صدائى يا اللهى چيزى درنياورد كه فاطمه بداند و اينچنين دستپاچه نشود؟
#سوما) فاطمه با لباسی کوتاه و راحت درون چهار دیواری خانه اش بوده و سلمان هم که سرش را انداخته پایین و رفته تو، چرا هُل شدن و دسپاچه شدن فاطمه را نگاه می کرد و تمام ريزه كاريها را هم با ولع تمام تعريف كرده است؟
#چهارما) چرا در تمام این مدت سلمان نظاره گر بوده و رویش را آن ور نمی کرد یا بیرون نمی رفت؟چه صحنه ای را دیده بود که اینقدر خوشش آمده بود و رویش را بر نمی گرداند؟
#پنجما) فاطمه با آن قطعه لباس تنها موفق به پوشیدن سر و گردنش شد و ناچارا از ساق هایش گذشت کرد چون قطعه لباس کفاف پوشیدن تمام بدن او را نداشت با این حال چرا مثلا جیق نکشید و نگفت ای وای آبرویم رفت برو بیرون بی شرم چرا زل زدى و به من نگاه می کنی؟
بار ديگر و با دقت تمام متن را بخوانيد و با كمى تفكر و تعقل در اينمورد قضاوت كنيد.
@naghde_eslamm
Telegram
نقدى بر اسلام
قبلا مفصل در مورد ديدار سلمان فارسى و فاطمه زهراء ، همسر امام اول شيعيان مفصل نوشته ايم (اين لينك) و طبق معمول كانالها و سايتهاى زير نظر حوزه ها با فحاشى به ادمينها كانال ما و نسبت دادن اخلاق و رفتار خانوادگى خود به ما ادعا كرده اند كه اين روايت جعلى و بى…
Forwarded from نقدى بر اسلام
مهدى موهوم شيعيان، نماد توحش و بربريتى است كه تفكر تكفيرى شيعى از آن نشأت گرفته است
#قسمت_چهارم
▪️روايت پانزدهم:
ابو بصیر می گوید: به امام صادق عرض کردم: رفتار امام مهدی با ناصبیها(كسانى كه منكر امامت هستند هم مسلمان و هم غير مسلمان) و کسانی که با شما دشمنی دارند، چگونه خواهد بود؟
فرمود: ای ابا محمد! در دولت و حکومت ما، مخالفان بهره ای نخواهند داشت. خداوند برای ما خون های شان را در آن هنگام حلال خواهد کرد؛ ولی امروز خونشان بر ما و شما حرام است. پس کسی تو را فریب ندهد و بدان روزگاری که قائم ما قیام کرد، حضرت برای خدا و رسولش و برای ما انتقام خواهد گرفت.
#منبع: بحارالأنوار علامه مجلسى ج ٥٢ ص ٣٧٦
▪️روايت شانزدهم:
زراره از امام صادق پرسید: آیا روش و سیاست حضرت قائم همانند روش پیامبر خواهد بود؟ امام فرمود:
« هرگز، هرگز؛ ای زراره! او سیاست پیامبر (در برخورد با دشمنان) را در پیش نمی گیرد. پیامبر با ملایمت و نرمی و مهربانی رفتار می کرد تا دل ها را به دست آورد و مردم با آن حضرت الفت گیرند؛ ولی حضرت قائم، سیاست قتل و كشتار را در پیش می گیرد و طبق دستوری که دارد، رفتار می کند و توبه کسی را نمی پذیرد. پس وای بر کسی که با او مخالفت کند »
#متن_عربى: عن زراره، قلت لأبی جعفر : أیسیر القائم بسیره محمد قال: « هیهات هیهات!! یا زراره؛ مایسیر بسیزته، إن رسول الله سار فی أمته باللین، کان یتألف الناس، و القائم یسیر بالتقل، ذبکل مر فی الکتاب الذی معه أن یسیر بالقتل و لا یستتیب أحداً، ویل لمن ناوا »
#منابع:
١) نعمانی، غیبه، ص ۲۳۱؛
٢) عقد الدرر، ص ۲۲۶؛
٣) اثبات الهداه، ج۳، ص ۵۳۹؛
٤) حلیه الابرار، ج۵، ص ۳۲۲؛
٥) بحار الانوار، ج۵۲، ص ۳۵۳٫
البته روایات دیگری داریم که مفادش این است که « یصنع کما صنع رسول الله به، یهدم ما کان قبله کما هدم رسول الله أمر الجاهلیه و یستأنف الإسلام جدیداً »
#ترجمه: مهدى مانند پيامبر رفتار ميكند و همه را نابود ميكند همانطور كه پيامبر جاهليت را نابود كرد و اسلام جديدى مى آورد.
#منابع:
١) النعمانی، الغیبه، ص ۳۲۰؛
٢) بحار الانوار، ج۵۲، ص ۳۵۲؛
٣) حلیه الابرار، ج۵، ص ۳۲۳
▪️روايت هفدهم:
حسن بن هارون می گوید: در محضر امام صادق بودم. معلی بن خنیس از حضرت پرسید:
آیا هنگامی که حضرت قائم ظهور کند، برخلاف روش امیر مؤمنان در برخورد با مخالفان رفتار می کند؟ امام فرمود:
« اری، علی ملایمت و نرمش را در پیش گرفت؛ چون می دانست پس از او دشمنان بر یاران و شیعیانش چیرگی پیدا می کنند؛ ولی سیاست حضرت قائم قهر(خشونت و كشتار) و غلبه و به اسارت گرفتن آنان است؛ زیرا می داند که پس از او کسی بر شیعیان تسلط نخواهد یافت»
#متن_عربى: عن الحسین بن هارون، قال: کنت عند أبی عبدالله: جالساً، فسأله المعلی بن خنیس: أیسیر المهدی إذا خرج بخلاف سیره علی قال: « نعم، و ذلک أن علیا سار باللین و الکف، لأنه علم أن شیعته سیظهر علیهم بعده، و أن المهدی إذا خرج سار فیهم بالبسط و السبی و ذلک. أنه یعلم أن شیعته لن یظهر علیه من بعده أبداً »
#منابع:
١) البرقی، المحاسن، ص ۳۲۰؛
٢) كلينى، الکافی، ج۵، ص ۳۳؛
٣) علل الشرائع، ص ۱۵۰؛
٤) التهذیب، ج۶، ص ۱۵۵؛
٥) وسائل الشیعه،ج۱۱، ص ۵۷؛
٦) مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص ۵۸؛
٧) جامع احادیث الشیعه، ج۱۳، ص ۱۰۱
ادامه دارد ....
#قسمت_چهارم
▪️روايت پانزدهم:
ابو بصیر می گوید: به امام صادق عرض کردم: رفتار امام مهدی با ناصبیها(كسانى كه منكر امامت هستند هم مسلمان و هم غير مسلمان) و کسانی که با شما دشمنی دارند، چگونه خواهد بود؟
فرمود: ای ابا محمد! در دولت و حکومت ما، مخالفان بهره ای نخواهند داشت. خداوند برای ما خون های شان را در آن هنگام حلال خواهد کرد؛ ولی امروز خونشان بر ما و شما حرام است. پس کسی تو را فریب ندهد و بدان روزگاری که قائم ما قیام کرد، حضرت برای خدا و رسولش و برای ما انتقام خواهد گرفت.
#منبع: بحارالأنوار علامه مجلسى ج ٥٢ ص ٣٧٦
▪️روايت شانزدهم:
زراره از امام صادق پرسید: آیا روش و سیاست حضرت قائم همانند روش پیامبر خواهد بود؟ امام فرمود:
« هرگز، هرگز؛ ای زراره! او سیاست پیامبر (در برخورد با دشمنان) را در پیش نمی گیرد. پیامبر با ملایمت و نرمی و مهربانی رفتار می کرد تا دل ها را به دست آورد و مردم با آن حضرت الفت گیرند؛ ولی حضرت قائم، سیاست قتل و كشتار را در پیش می گیرد و طبق دستوری که دارد، رفتار می کند و توبه کسی را نمی پذیرد. پس وای بر کسی که با او مخالفت کند »
#متن_عربى: عن زراره، قلت لأبی جعفر : أیسیر القائم بسیره محمد قال: « هیهات هیهات!! یا زراره؛ مایسیر بسیزته، إن رسول الله سار فی أمته باللین، کان یتألف الناس، و القائم یسیر بالتقل، ذبکل مر فی الکتاب الذی معه أن یسیر بالقتل و لا یستتیب أحداً، ویل لمن ناوا »
#منابع:
١) نعمانی، غیبه، ص ۲۳۱؛
٢) عقد الدرر، ص ۲۲۶؛
٣) اثبات الهداه، ج۳، ص ۵۳۹؛
٤) حلیه الابرار، ج۵، ص ۳۲۲؛
٥) بحار الانوار، ج۵۲، ص ۳۵۳٫
البته روایات دیگری داریم که مفادش این است که « یصنع کما صنع رسول الله به، یهدم ما کان قبله کما هدم رسول الله أمر الجاهلیه و یستأنف الإسلام جدیداً »
#ترجمه: مهدى مانند پيامبر رفتار ميكند و همه را نابود ميكند همانطور كه پيامبر جاهليت را نابود كرد و اسلام جديدى مى آورد.
#منابع:
١) النعمانی، الغیبه، ص ۳۲۰؛
٢) بحار الانوار، ج۵۲، ص ۳۵۲؛
٣) حلیه الابرار، ج۵، ص ۳۲۳
▪️روايت هفدهم:
حسن بن هارون می گوید: در محضر امام صادق بودم. معلی بن خنیس از حضرت پرسید:
آیا هنگامی که حضرت قائم ظهور کند، برخلاف روش امیر مؤمنان در برخورد با مخالفان رفتار می کند؟ امام فرمود:
« اری، علی ملایمت و نرمش را در پیش گرفت؛ چون می دانست پس از او دشمنان بر یاران و شیعیانش چیرگی پیدا می کنند؛ ولی سیاست حضرت قائم قهر(خشونت و كشتار) و غلبه و به اسارت گرفتن آنان است؛ زیرا می داند که پس از او کسی بر شیعیان تسلط نخواهد یافت»
#متن_عربى: عن الحسین بن هارون، قال: کنت عند أبی عبدالله: جالساً، فسأله المعلی بن خنیس: أیسیر المهدی إذا خرج بخلاف سیره علی قال: « نعم، و ذلک أن علیا سار باللین و الکف، لأنه علم أن شیعته سیظهر علیهم بعده، و أن المهدی إذا خرج سار فیهم بالبسط و السبی و ذلک. أنه یعلم أن شیعته لن یظهر علیه من بعده أبداً »
#منابع:
١) البرقی، المحاسن، ص ۳۲۰؛
٢) كلينى، الکافی، ج۵، ص ۳۳؛
٣) علل الشرائع، ص ۱۵۰؛
٤) التهذیب، ج۶، ص ۱۵۵؛
٥) وسائل الشیعه،ج۱۱، ص ۵۷؛
٦) مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص ۵۸؛
٧) جامع احادیث الشیعه، ج۱۳، ص ۱۰۱
ادامه دارد ....
Telegram
نقدى بر اسلام
▪️مهدى موهوم شيعيان، موجودى كه آخوندى به نام عثمان ابن سعيد او را زائيد تا بوسيله آن جيب مردم خردباخته را خالى كند.
اما جالب آنكه اين موجود موهوم بعدها توسط مجلسى و اسلافش به جانورى خونخوار تبديل شد كه با آمدنش جز توحش و بربريت و قتل و جنايت هيچ ثمره اى…
اما جالب آنكه اين موجود موهوم بعدها توسط مجلسى و اسلافش به جانورى خونخوار تبديل شد كه با آمدنش جز توحش و بربريت و قتل و جنايت هيچ ثمره اى…
شب چهارم زندگی نامه
Telegram @RonesansIman
فايل شنيدارى
▪️موضوع: تاريخ زندگى حسين (قبل از مرگ معاويه)
#قسمت_چهارم
▪️سخنران: استاد بزرگوار ايمان سليمانى اميرى
براى شنيدن قسمتهاى قبلى بر روى لينكهاى زير كليك كنيد
در مبارزه با جهل و خرافات با انتشار اين فايل صوتى قدمى در راه روشنگرى در جامعه مان برداريد
▪️موضوع: تاريخ زندگى حسين (قبل از مرگ معاويه)
#قسمت_چهارم
▪️سخنران: استاد بزرگوار ايمان سليمانى اميرى
براى شنيدن قسمتهاى قبلى بر روى لينكهاى زير كليك كنيد
در مبارزه با جهل و خرافات با انتشار اين فايل صوتى قدمى در راه روشنگرى در جامعه مان برداريد
Forwarded from نقدى بر اسلام
على بن ابيطالب يك شخصيت حقيقى، يا حاصل جعل تاريخ؟
#قسمت_چهارم
▪️مشخصات آیین عل (ال)
پیروان ال/عل را الوی یا علوی میگویند. البته درستِ آن «الوی» است زیرا در آناتولی کتیبههایی به زبان لووی یافت شده است که A-Luwie خوانده میشود.
گفتنی است که ما امروزه تمامی آنچه که به «حضرت علی» نسبت داده میشود مانند خطبهها، فرمانها، کلمات قصار، نامهها و نهجالبلاغه را میشناسیم.
در هیچ کدام از این نوشتههای منتسب به «حضرت علی» هیچ نکتهی مشترکی با علویان نمیبینیم. اسلام از پنج رکن تشکیل میشود: شهادتین، نماز، روزه، زکات و زیارت حج. اینها هیچ جایگاهی در علویت ندارند.
آیینهای علویت عبارت هستند از: جمعخانه، دوازده خادم، جمعخانه چهلتایی، سماع، چهار رکن و چهل پله، برادری و ... در این آیین نه حج وجود و نه نماز و نه چند همسری و نه زکات. در واقع زندگیِ واقعی دینیِ علویان هیچ وجه مشترکی با اسلام یا تشیع ندارند
علویان در بیزانس نه با نام علوی بلکه با نام «فرزندان نور» شهرت داشتند. آیینهای فرزندان نور بسیار گسترده بود. در واقع بخشی از این آیینها مربوط به آیین میترا بود. نخستین صلح میان دو امپراتوری که در تاریخ به ثبت رسیدهاست صلح میان مصر و هیتیها بود (دهم نوامبر ۱۲۵۹ پیش از میلاد) که کتیبهی آن باقی مانده است و با علامت میترا (پیمان صلح) مُهر شده است.
باری، فرزندان نور در محیط بیزانس از جایگاه نسبتاً محکمی برخوردار بودند. زمانی که کنستانتین اول در سال ۳۱۲ مسیحیت را به عنوان دین رسمی بیزانس اعلام کرد، مجبور بود که برای جذب مردم، بسیاری از عادات و آیینِ «فرزندان نور» را در دین جدید بگنجاند. برای نخستین بار در نخستین مجمع مسیحیان که به شورای نیقیه (Nikaea/Iznik) شهرت دارد بسیاری از آیینها و جهانبینیهای فرزندان نور وارد دین جدید گردید، مانند: آیین ما (MA) یا آیین ستایش مادر که یکی از مهمترین آیینها در اوگاریت بود (ماریای مادر در مسیحیت)، آیین دوازده خادم که به دوازده حواری تبدیل گردید، تثلیث «کیهان-زمین-انسان» در آیین علوی که به روح-ماریا-مسیح (یا پدر و پسر و روحالقدس) تبدیل شد، «جشن تخممرغ» فرزندان نور که به «عید پاک» دگرگون شد و سرانجام کریسمس که عملاً تولد میترا یا خورشید است.
خوانندگانی که با افکار و آراء «غُلات شیعه یا شعیان گزافهگو» در جغرافیای ایران آشنایی دارند (به «ام الکتاب» بنگرید) میتوانند فوراً بخش بزرگی از آیین فرزندان نور را در آراء و عقاید آنها بازشناسند.
ولی خدای «اِل / عل» در اوگاریت و بعدها در آناتولیِ لوویها در صخره با یک شمشیر نیز کندهکاری شده است. این خدا (ال/عل) در نزد علویان «ذوالفقار علی» نام دارد.
از این جا بود که شمشیرِ ذوالفقار نیز یکی از مشخصههای «حضرت علی» بعدی شد (به اشتباه «ذوالفقار» را شمشیر دو نوکی تعریف کردهاند. البته این فقط توسط «ابن شهر آشوب» در سال ۱۱۹۲ میلادی توصیف شده و از آن هنگام تا کنون شیعیان به نادرستی این شمشیر را این گونه نشان میدهند. البته واژهی ذوالفقار در عربی به معنی «فقرات / یا دندانه» است. از این رو، شمشیر اِل/ عل یا روی آن مانند ستون فقرات برجستگی داشت یا یک لبهاش دندانهای بود، مانند برخی چاقوهای شکاری کنونی).
شیعیان طبق توصیف ابن شهر آشوب در سال ۱۱۹۲ میلادی چشم بسته همین توصیف را برداشتند، اگرچه از نظر فنی چنین چیزی امکان ناپذیر است
ادامه دارد ...
#قسمت_چهارم
▪️مشخصات آیین عل (ال)
پیروان ال/عل را الوی یا علوی میگویند. البته درستِ آن «الوی» است زیرا در آناتولی کتیبههایی به زبان لووی یافت شده است که A-Luwie خوانده میشود.
گفتنی است که ما امروزه تمامی آنچه که به «حضرت علی» نسبت داده میشود مانند خطبهها، فرمانها، کلمات قصار، نامهها و نهجالبلاغه را میشناسیم.
در هیچ کدام از این نوشتههای منتسب به «حضرت علی» هیچ نکتهی مشترکی با علویان نمیبینیم. اسلام از پنج رکن تشکیل میشود: شهادتین، نماز، روزه، زکات و زیارت حج. اینها هیچ جایگاهی در علویت ندارند.
آیینهای علویت عبارت هستند از: جمعخانه، دوازده خادم، جمعخانه چهلتایی، سماع، چهار رکن و چهل پله، برادری و ... در این آیین نه حج وجود و نه نماز و نه چند همسری و نه زکات. در واقع زندگیِ واقعی دینیِ علویان هیچ وجه مشترکی با اسلام یا تشیع ندارند
علویان در بیزانس نه با نام علوی بلکه با نام «فرزندان نور» شهرت داشتند. آیینهای فرزندان نور بسیار گسترده بود. در واقع بخشی از این آیینها مربوط به آیین میترا بود. نخستین صلح میان دو امپراتوری که در تاریخ به ثبت رسیدهاست صلح میان مصر و هیتیها بود (دهم نوامبر ۱۲۵۹ پیش از میلاد) که کتیبهی آن باقی مانده است و با علامت میترا (پیمان صلح) مُهر شده است.
باری، فرزندان نور در محیط بیزانس از جایگاه نسبتاً محکمی برخوردار بودند. زمانی که کنستانتین اول در سال ۳۱۲ مسیحیت را به عنوان دین رسمی بیزانس اعلام کرد، مجبور بود که برای جذب مردم، بسیاری از عادات و آیینِ «فرزندان نور» را در دین جدید بگنجاند. برای نخستین بار در نخستین مجمع مسیحیان که به شورای نیقیه (Nikaea/Iznik) شهرت دارد بسیاری از آیینها و جهانبینیهای فرزندان نور وارد دین جدید گردید، مانند: آیین ما (MA) یا آیین ستایش مادر که یکی از مهمترین آیینها در اوگاریت بود (ماریای مادر در مسیحیت)، آیین دوازده خادم که به دوازده حواری تبدیل گردید، تثلیث «کیهان-زمین-انسان» در آیین علوی که به روح-ماریا-مسیح (یا پدر و پسر و روحالقدس) تبدیل شد، «جشن تخممرغ» فرزندان نور که به «عید پاک» دگرگون شد و سرانجام کریسمس که عملاً تولد میترا یا خورشید است.
خوانندگانی که با افکار و آراء «غُلات شیعه یا شعیان گزافهگو» در جغرافیای ایران آشنایی دارند (به «ام الکتاب» بنگرید) میتوانند فوراً بخش بزرگی از آیین فرزندان نور را در آراء و عقاید آنها بازشناسند.
ولی خدای «اِل / عل» در اوگاریت و بعدها در آناتولیِ لوویها در صخره با یک شمشیر نیز کندهکاری شده است. این خدا (ال/عل) در نزد علویان «ذوالفقار علی» نام دارد.
از این جا بود که شمشیرِ ذوالفقار نیز یکی از مشخصههای «حضرت علی» بعدی شد (به اشتباه «ذوالفقار» را شمشیر دو نوکی تعریف کردهاند. البته این فقط توسط «ابن شهر آشوب» در سال ۱۱۹۲ میلادی توصیف شده و از آن هنگام تا کنون شیعیان به نادرستی این شمشیر را این گونه نشان میدهند. البته واژهی ذوالفقار در عربی به معنی «فقرات / یا دندانه» است. از این رو، شمشیر اِل/ عل یا روی آن مانند ستون فقرات برجستگی داشت یا یک لبهاش دندانهای بود، مانند برخی چاقوهای شکاری کنونی).
شیعیان طبق توصیف ابن شهر آشوب در سال ۱۱۹۲ میلادی چشم بسته همین توصیف را برداشتند، اگرچه از نظر فنی چنین چیزی امکان ناپذیر است
ادامه دارد ...
Telegram
نقدى بر اسلام
▪️آيا شخصيت على بن ابيطالب يك شخصيت تاريخى است و يا اينكه جزو جعليات تاريخ اسلام و شيعه ميباشد؟
آيا قبل از اسلام نام على در ميان اعراب وجود داشته است؟
آيا علويان ساكن سوريه و تركيه پيروان على شيعيان هستند؟
آيا براى اثبات وجود على بن ابيطالب هيچ مدرك تاريخى…
آيا قبل از اسلام نام على در ميان اعراب وجود داشته است؟
آيا علويان ساكن سوريه و تركيه پيروان على شيعيان هستند؟
آيا براى اثبات وجود على بن ابيطالب هيچ مدرك تاريخى…
Forwarded from نقدى بر اسلام
چه کسانی قرآن را نوشته اند؟
#قسمت_چهارم
اسلام پژوهان آن بخشهای قرآن را که دارای جملاتِ پیچیده هستند، به دورانِ موعظه های محمد در مدینه نسبت میدهند (از سال ٦٢٢ تا سال ٦٣٢ میلادی).
این بخشبندی قرآن از زمان «تئودور نولتکه (Theodor Nöldeke)»(٤)، با اندکی دگرگونی جزیی از دانش اسلام شناسی شده است.
مسلمانان بر این باورند که «پیامهای گفتاری محمد بیدرنگ یا با اندکی دیرکرد بدست شنوندگان و با کمک گیری از حافظه شان و با وفاداری در نگهداری از پیام محمد، بر روی هرچیزی که امکانش بود، نوشته شده و سپس گردآوری میشٌد. خلیفه سوم (عثمان، مرگ سال ٦٥٦) برای پایان دادن به اختلافِ مسلمانان بر سر تعداد سوره ها و آیه ها، یک کمیسیون از ٣ مسلمان اهل مکه با ریاست «زید ابن ثابت» تشکیل داد.
قرآنی که این کمیسیون میان سالهای ٦٥٠ تا ٦٥٦ گردآوری و به گونۀِ یک کتابِ کامل ارایه کرد، به نام قرآن رسمی پذیرفته شد، و دیگر قرآنها را سوزاندند.»
اسلام شناسی سنتی به این بازگویی افسانهای دربارۀِ شیوۀِ بوجود آمدن قرآن که از قرن نُهم میلادی سرچشمه میگیرد، (و سنجشپذیر است با شیوه گردآوری نوشتارهای «مقدس» زرتشتی(٥) در همین دوره) باور دارد.
این باور ساده دلانۀِ اسلام شناسی سنتی حتی بدین گونه گسترده تر هم شده است که میپندارد آن نسخه قرآن که در سال ١٩٢٥ در قاهره انتشار یافت، با قرآن «عثمان» همانند است.
و «رودی پارت (Rudi Paret)» هم باور دارد: « سرچشمۀِ همۀِ جمله ها و آیه های قرآن که از سال ١٩٢٥ در قرآن چاپ قاهره گردآوری و انتشار یافته اند، قرآن عثمان است.(٦) » همچنین «هانس سیرکر (Hans Zirker)» باور دارد که: «٢٠ سال پس از مرگ محمد نخستین نسخه قرآن گردآوری شد، و همه نسخه های قرآن که امروز در باختر در دسترس هستند، از همین نسخه نخستین سرچشمه می گیرند.(٧)»
ولی راستی این است که دیدگاه های بالا دربارۀِ شیوۀِ گردآوری شدنِ قرآن بیشتر به یک باور مذهبی نزدیک هستند تا سخنان خردمندانه، زیرا در تاییدِ این دیدگاهها تاکنون هیچ سندی پیدا نشده است، نه دربارۀِ خاستگاه آیه های قرآن و سرچشمه گرفتن آنها از محمد، در این باره قرآن خودش هم چیزی نمیداند، و نه دربارۀِ این روایت که همه قرآن زیر نظارت عثمان گردآوری و انتشار یافته است، و نه دربارۀِ همخوانی داشتن قرآنِ چاپ قاهره با آن قرآنی که ادعا میشود بدست عثمان گردآوری شده است.
بازگوییهایی که ٢٠٠ یا ٣٠٠ سال پس از پیش آمدن یک رویداد نگارش میشوند، از نگاه تاریخی زمانی میتوانند جدی گرفته شوند که تکیه به منابعی داشته باشند که در زمان پیش آمدن آن رویداد، وجود داشته اند، نه اینکه این گزارش ها تأثیرات ثانوی سیاسی و مذهبی را با خودشان یدک بکشند.
ادامه دارد ….
#قسمت_چهارم
اسلام پژوهان آن بخشهای قرآن را که دارای جملاتِ پیچیده هستند، به دورانِ موعظه های محمد در مدینه نسبت میدهند (از سال ٦٢٢ تا سال ٦٣٢ میلادی).
این بخشبندی قرآن از زمان «تئودور نولتکه (Theodor Nöldeke)»(٤)، با اندکی دگرگونی جزیی از دانش اسلام شناسی شده است.
مسلمانان بر این باورند که «پیامهای گفتاری محمد بیدرنگ یا با اندکی دیرکرد بدست شنوندگان و با کمک گیری از حافظه شان و با وفاداری در نگهداری از پیام محمد، بر روی هرچیزی که امکانش بود، نوشته شده و سپس گردآوری میشٌد. خلیفه سوم (عثمان، مرگ سال ٦٥٦) برای پایان دادن به اختلافِ مسلمانان بر سر تعداد سوره ها و آیه ها، یک کمیسیون از ٣ مسلمان اهل مکه با ریاست «زید ابن ثابت» تشکیل داد.
قرآنی که این کمیسیون میان سالهای ٦٥٠ تا ٦٥٦ گردآوری و به گونۀِ یک کتابِ کامل ارایه کرد، به نام قرآن رسمی پذیرفته شد، و دیگر قرآنها را سوزاندند.»
اسلام شناسی سنتی به این بازگویی افسانهای دربارۀِ شیوۀِ بوجود آمدن قرآن که از قرن نُهم میلادی سرچشمه میگیرد، (و سنجشپذیر است با شیوه گردآوری نوشتارهای «مقدس» زرتشتی(٥) در همین دوره) باور دارد.
این باور ساده دلانۀِ اسلام شناسی سنتی حتی بدین گونه گسترده تر هم شده است که میپندارد آن نسخه قرآن که در سال ١٩٢٥ در قاهره انتشار یافت، با قرآن «عثمان» همانند است.
و «رودی پارت (Rudi Paret)» هم باور دارد: « سرچشمۀِ همۀِ جمله ها و آیه های قرآن که از سال ١٩٢٥ در قرآن چاپ قاهره گردآوری و انتشار یافته اند، قرآن عثمان است.(٦) » همچنین «هانس سیرکر (Hans Zirker)» باور دارد که: «٢٠ سال پس از مرگ محمد نخستین نسخه قرآن گردآوری شد، و همه نسخه های قرآن که امروز در باختر در دسترس هستند، از همین نسخه نخستین سرچشمه می گیرند.(٧)»
ولی راستی این است که دیدگاه های بالا دربارۀِ شیوۀِ گردآوری شدنِ قرآن بیشتر به یک باور مذهبی نزدیک هستند تا سخنان خردمندانه، زیرا در تاییدِ این دیدگاهها تاکنون هیچ سندی پیدا نشده است، نه دربارۀِ خاستگاه آیه های قرآن و سرچشمه گرفتن آنها از محمد، در این باره قرآن خودش هم چیزی نمیداند، و نه دربارۀِ این روایت که همه قرآن زیر نظارت عثمان گردآوری و انتشار یافته است، و نه دربارۀِ همخوانی داشتن قرآنِ چاپ قاهره با آن قرآنی که ادعا میشود بدست عثمان گردآوری شده است.
بازگوییهایی که ٢٠٠ یا ٣٠٠ سال پس از پیش آمدن یک رویداد نگارش میشوند، از نگاه تاریخی زمانی میتوانند جدی گرفته شوند که تکیه به منابعی داشته باشند که در زمان پیش آمدن آن رویداد، وجود داشته اند، نه اینکه این گزارش ها تأثیرات ثانوی سیاسی و مذهبی را با خودشان یدک بکشند.
ادامه دارد ….
Telegram
نقدى بر اسلام
▪️چه كسانى قرآن را نوشته اند؟
آيا شخصى به نام محمد نقشى در نوشتن اين آيات و سوره ها داشته است؟
اگر محمد قرآن را ننوشته است، پس چه كس يا كسانى اين كتاب را تهيه كرده اند و به چه منظورى؟
پروفسور كار هاينتس اوليگ در يك مقاله بسيار خواندنى به اين موضوع پرداخته…
آيا شخصى به نام محمد نقشى در نوشتن اين آيات و سوره ها داشته است؟
اگر محمد قرآن را ننوشته است، پس چه كس يا كسانى اين كتاب را تهيه كرده اند و به چه منظورى؟
پروفسور كار هاينتس اوليگ در يك مقاله بسيار خواندنى به اين موضوع پرداخته…
شب چهارم زندگی نامه
Telegram @RonesansIman
فايل شنيدارى
▪️موضوع: تاريخ زندگى حسين (قبل از مرگ معاويه)
#قسمت_چهارم
▪️سخنران: استاد بزرگوار ايمان سليمانى اميرى
براى شنيدن قسمتهاى قبلى بر روى لينكهاى زير كليك كنيد
قسمت اول
قسمت دوم
قسمت سوم
در مبارزه با جهل و خرافات با انتشار اين فايل صوتى قدمى در راه روشنگرى در جامعه مان برداريد
▪️موضوع: تاريخ زندگى حسين (قبل از مرگ معاويه)
#قسمت_چهارم
▪️سخنران: استاد بزرگوار ايمان سليمانى اميرى
براى شنيدن قسمتهاى قبلى بر روى لينكهاى زير كليك كنيد
قسمت اول
قسمت دوم
قسمت سوم
در مبارزه با جهل و خرافات با انتشار اين فايل صوتى قدمى در راه روشنگرى در جامعه مان برداريد