نقد دین اسلام
620 subscribers
16K photos
10.2K videos
1.5K files
9.48K links
هیچ امر مقدسی وجود ندارد. همه چیز و همه کس قابل نقد هستند.
Download Telegram
Forwarded from نقدى بر اسلام
💥گذرى بر زندگى على بن ابيطالب، شخصيت افسانه اى شيعيان

#قسمت_يازدهم

#على در نقش جلاد محمد
آماری کوتاه از نام های بدست آمده کسانیکه بدست على کشته یا سربریده شده اند میتواند در شناخت او نقش اساسی داشته باشد که آیا بدرستی میتوان چنین آدمی را بیگناه (معصوم) دانست؟
على، مردی بنام #عروه را با شمشیر بدونیم کرد نیمی را براست و نیمی را به چپ انداخت. پسر عموی عروه را هم به سرنوشت او گرفتار کرد و بصورت گوشت و استخوان بی حرکتی بر روی آن سفره خون فام در کنار آن کشته افكند .(#منبع: برگ ٣٥ پوشينه پنجم دفتر الإمام على نوشته عبدالفتاح برگردان زير نظر سيد محمود طالقانى)
#عمرو پیرمرد هشتاد ساله عرب را با نیرنگ سربریده است.
(#منابع:
١) منتهی الامال قمی پوشینه یکم برگ ۷۱
٢) دفتر معصوم دوم
پوشینه یکم برگ ۱۴ برگردان جواد فاضل
٣) دفتر معصوم دوم پوشینه دوم برگهای ۵۷-۵۸)
على عاجزانه به پيامبر اسلام می گفت که او را از نشئه سکر آور معرکه خونین نبرد محروم نسازد و این نهنگ چالاک دریای خونین نبرد را بر خشکی ننگین آرامش و امنیت نیفکند.
#منبع: دفتر اسلام شناسی علی شریعتی برگ ٣٦١)
در تاخت و تاز به #خیبر با مردمیکه سر جنگ نداشته اند #مرحب میانجی را که پیرمردی بیش نبود کشته است و سپس در قلعه قموص را که ساکنین آن از ترس پسته و کلید کرده بودند از جای درآورده و دست به کشتار زده است و ربیع بن ابی الحقیق - داود بن قابوس - عنتر - مرّه - ياسر - ضجيع = از سران خیبر که به میانجیگری آمده بودند همه را کشته است
در دفتر معصوم دوم پوشينه يکم چنین آمده است:
قلعه قموص در بزرگی داشت که گفته میشود چهل مرد زورمند آن در را سپیده دم می گشودند و شامگاهان می بستند ...
مرحب خیبری مردی بود که علاوه بر چند عمامه که به سر می بست و علاوه بر خودی فولادی که بر سر میگذاشت سنگ بزرگی را هم که مثل سنگ آسيا در میان آن سوراخ بود بر میله کله خود میگذاشت تا شمشیری که بر سرش فرود می آید کارگر نشود ...
#على پیش رفت تا پشت در قلعه قموص و آنرا از پاشنه کند بصورت پلی بر خندق دور قلعه انداخت و سرانجام با ضربه ذوالفقار خود جمجمه مرحب را با خود فولادی و سنگ آسیا با همه تشریفات و تكلفاتش از میان شكافت.
#منابع:
١) منتهی الامال شيخ عباس قمی پوشينه يكم برگ ٧١ -
٢) برگهای ٦٦ تا ٦٨ دفتر معصوم دوم پوشينه يكم)
بیخود نگفته اند در اسلام دروغ هرچه بیشتر بهتر خوانندگان با بهره گیری از خرد داوری خواهند کرد.
#عتبه مردی که از روی خشم بر بیداد گری محمد در بخش غنیمت بدست آمده آب دهان خود را بر گونه او انداخته بود على بيدرنگ سرش را بریده است
#منبع: تفسير طبرى پوشينه پنجم برگ ١١٠٣)
هفت صد تن مرد و یک تن زن از بنی قریظه را سر بریده است
#منابع:
١) منتهى الأمال قمی پوشینه یکم برگهای ۷۲-۷۳-٨٣
٢) تفسیر طبری
پوشینه پنجم برگ ۱۱۰۳
٣) نفاس العيون شمس الدين محمد آملی برگ ۳۲
٤) منتخب التواريخ حاج محمد هاشم خراسانی برگ ۵۴
٥) پرتو اسلام احمد امینی پوشینه نخست بر ٩٩٧
٦) تاريخ طبری پوشینه سوم برگهای ١٠٨٨ - ١٠٩١)

ادامه دارد .....

https://t.me/naghde_eslamm/25186
Forwarded from نقدى بر اسلام
💥گذرى بر زندگى على بن ابيطالب، شخصيت افسانه اى شيعيان
https://t.me/naghde_eslamm/25186
#قسمت_بيست_و_هفتم

و اینک خود دارنده آنها میشود و به آنچه که آرزو میکرد رسیده است با گرمی دست زبیر را می فشارد و هر دو در برابر محمد سر فرود می آورند که فرمان رهبر را چنانکه خواسته بود بپایان برده اند.
#محمد سرشار از باده پیروزی بکام دل رسیدن از شادمانی با ریشش بازی میکند و زبیر را به نشستن در کنار خود پروانه میدهد و به على میگوید برود تا سرنوشت زنان و دختران و پسران به غنيمت گرفته شده را نیز روشن کند.
علی پیروزمندانه و استوار به سوی آن نگون بختان بی پناه که از بیم جان بر خود میلرزیدند و می گریستند گام برمیدارد به چهره و اندام یکایک خیره می شود و زیباترین را برای خود و یک پنجم بخش #الله و #رسول کنار میگذارد و مانده دختران و پسران و زنان را برای خوشگذرانی اسلامی و سپس فروش به خریداران برده میان پیروان خود بخش مینماید
در باره کشته شدن #پیرمرد_هشتاد_ساله عرب بنام عمرو بن عبدود در جنگ خندق که سر جنگیدن با علی را نداشت و به او گفت تو جوانی من دوست پدر تو هستم چرا میخواهی با من بجنگی؟
#على در پاسخ میگوید ولی من دلم میخواهد تا ترا در خونت غلتان ببینم و در دنباله گفتارش رو به عمرو نموده میگوید پیمان این بود که ما دو نفر تنها با هم بجنگیم می بینم از سپاه تو گروهی بیاریت می آیند،
تا عمرو می آید نگاهی به پشت سر اندازد که #على_دغلکارانه شمشیری بر پایش میزند و او را از پای در می آورد و سرش را میبرد .
پس از اینکه علی با انگشت نهادن بر نقطه ضعف عمرو که تو سواره ای و من پیاده و او از اسب بزیر آمد و اسبش را نیز پی کرد.
#منبع: تاريخ طبرى ترجمه پاينده پوشينه سوم صفحه ١٠٧٥)
#علی دید که باز حریف او نمیشود حقه ای بکار برد و یکدفعه داد زد يا عمرو این چه ناپهلوانی است که تو میکنی، عمرو گفت چه ناپهلوانی، چه میگویی،
علی گفت پس آنها چه كسانى هستند که از اردوی تو به طرف ما می آیند؟
#عمرو تا رویش را برگرداند ببیند چه کسانی می آیند، علی با سوء استفاده از این فرصت با یک شمشیر پای او را قطع کرد،
عمرو به على گفت: يا على با من مكر كردى على گفت الحرب خدعه يعنى جنگ نيرنگ است سپس سرش را برید و بپای محمد انداخت. رسول تبسمى کرد و گفت الحرب خدعه يعنى جنگ نيرنگ است
#منبع: تاريخنامه طبرى منسوب به بلعمى ، حرب خندق صفحه ٢٠٤ و ٢٠٥
ابن قدامه و سرخسى و ابن منذر نيشابورى نيز آنرا در كتابهايشان آورده اند:
#متن_عربى: فَصْلٌ: وَتَجُوزُ الْخُدْعَةُ فِي الْحَرْبِ لِلْمُبَارِزِ، وَغَيْرِهِ؛ لِأَنَّ النَّبِيَّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - قَالَ: «الْحَرْبُ خُدْعَةٌ» . وَهُوَ حَدِيثٌ حَسَنٌ صَحِيحٌ. وَرُوِيَ أَنَّ عَمْرَو بْنَ عَبْدِ وُدٍّ بَارَزَ عَلِيًّا كَرَّمَ اللَّهُ وَجْهَهُ، فَلَمَّا أَقْبَلَ عَلَيْهِ، قَالَ عَلِيٌّ: مَا بَرَزْت لِأُقَاتِلَ اثْنَيْنِ. فَالْتَفَتَ عَمْرٌو فَوَثَبَ عَلَيْهِ فَضَرَبَهُ، فَقَالَ عَمْرو: خَدَعْتنِي. فَقَالَ عَلِيٌّ: الْحَرْبُ خُدْعَةٌ.
#منبع: المغنى ابن قدامه، مكتبة القاهره مسألة استئذان الأمير في الغزو في كل شيء جلد ٩ صفحه ٢١٨
http://shamela.ws/browse.php/book-8463/page-4912#page-4132

ساير #منابع: شرح السير الكبير السرخسي جلد ١ صفحه ١٢٠
http://shamela.ws/browse.php/book-5434#page-120
#الاشراف على المذهب العلماء، ابن منذر نيشابورى، كتاب الجهاد، باب المبارزة، روايت ١٧٧٩ جلد ٤ صفحه ١٧، ناشر: دار المدينة للطباعة والنشر، محقق: صغير الأنصاري، سنة النشر: ١٤٢٥ ق - 2004 م،

ادامه دارد .....
Forwarded from نقدى بر اسلام
💥 سياست، كفايت و درايت، تمام چيزى كه امام على نداشت

#قسمت_دوم

تمام تلاش #على نيز در اين مدت اين بود كه به حلقه قدرت نزديك باشد و بتواند به ملك و مقامى برسد،
قدم اول او در اين راه شايد برداشتن مانع اصلى اين دورى از حلقه قدرت بود و آن هم كسى نبود جز #فاطمه_زهراء، همسر جوانش، كه به دليل اختلاف و درگيرى اش با #ابوبكر بر سر #باغ_فدك(باغى كه محمد از يهوديان به زور گرفته بود) باعث كدورت بين خانواده اش و خليفه اول و #جانشين_محمد يعنى ابوبكر شده بود.
#على هيچگاه و در هيچ جائى از تاريخ نه نامى ازين باغ آورده و نه حتى كوچكترين دفاعى از فاطمه در اينمورد كرده است و در ميان قائله فاطمه و ابوبكر، همسرش را تنها گذاشت، زيرا تنها ثمره اختلاف فاطمه و ابوبكر،
كوتاه شدن دست على از حلقه قدرت بود و او براى برداشتن اين مانع بايد #فاطمه را از ميان برميداشت.
شايد ابهامات فراوان در مورد چگونگى مرگ فاطمه و دفن پنهانى و شبانه وى توسط على، دليلى جز #قتل_فاطمه_بدست_على نداشته باشد.
پس از #قتل_عمر توسط يك برده ايرانى، و در شورائى كه متشكل از كانديداهاى خلافت گرد آمده بودند، از #على سئوال پرسيده شد كه آيا اگر خليفه شويد بر سنت محمد و راه و روش خلفاى قبل از خودت عمل خواهى كرد؟
كه اينبار نيز او با بى سياستى تمام اين موضوع را نفى كرد و بازهم دستش از خلافت كوتاه ماند
درصورتى كه طبق ادعاى #آخوندها، على ميتوانست با دروغ گفتن(تقيه) بر كرسى خلافت نشسته و به آرزوى ديرينه اش برسد.
البته در برخى منابع تاريخى از فريب على توسط #عمرو_عاص نوشته اند كه در مجالى ديگر به آن خواهم پرداخت.
اما تا اينجا به #دو_موضوع مهم پى برديم:
١) دروغ روحانيون شيعه در مورد #تقيه!
زيرا طبق ادعاى روحانيون شيعه،
#على بايد در اينجا تقيه ميكرد و براى صلاح مسلمانان(از ديد آخوندها) و جلوگيرى از #خلافت_عثمان كه بعدها باعث مشكلات زيادى شد، به سئوال در مورد راه و روش خلفاى ماقبلش بله ميگفت، اما وى اينكار را نكرد.

ادامه دارد .....

https://t.me/naghde_eslamm/28224
Forwarded from نقدى بر اسلام
💥 سياست، كفايت و درايت، تمام چيزى كه امام على نداشت

#قسمت_دوم

تمام تلاش #على نيز در اين مدت اين بود كه به حلقه قدرت نزديك باشد و بتواند به ملك و مقامى برسد،
قدم اول او در اين راه شايد برداشتن مانع اصلى اين دورى از حلقه قدرت بود و آن هم كسى نبود جز #فاطمه_زهراء، همسر جوانش، كه به دليل اختلاف و درگيرى اش با #ابوبكر بر سر #باغ_فدك(باغى كه محمد از يهوديان به زور گرفته بود) باعث كدورت بين خانواده اش و خليفه اول و #جانشين_محمد يعنى ابوبكر شده بود.
#على هيچگاه و در هيچ جائى از تاريخ نه نامى ازين باغ آورده و نه حتى كوچكترين دفاعى از فاطمه در اينمورد كرده است و در ميان قائله فاطمه و ابوبكر، همسرش را تنها گذاشت، زيرا تنها ثمره اختلاف فاطمه و ابوبكر،
كوتاه شدن دست على از حلقه قدرت بود و او براى برداشتن اين مانع بايد #فاطمه را از ميان برميداشت.
شايد ابهامات فراوان در مورد چگونگى مرگ فاطمه و دفن پنهانى و شبانه وى توسط على، دليلى جز #قتل_فاطمه_بدست_على نداشته باشد.
پس از #قتل_عمر توسط يك برده ايرانى، و در شورائى كه متشكل از كانديداهاى خلافت گرد آمده بودند، از #على سئوال پرسيده شد كه آيا اگر خليفه شويد بر سنت محمد و راه و روش خلفاى قبل از خودت عمل خواهى كرد؟
كه اينبار نيز او با بى سياستى تمام اين موضوع را نفى كرد و بازهم دستش از خلافت كوتاه ماند
درصورتى كه طبق ادعاى #آخوندها، على ميتوانست با دروغ گفتن(تقيه) بر كرسى خلافت نشسته و به آرزوى ديرينه اش برسد.
البته در برخى منابع تاريخى از فريب على توسط #عمرو_عاص نوشته اند كه در مجالى ديگر به آن خواهم پرداخت.
اما تا اينجا به #دو_موضوع مهم پى برديم:
١) دروغ روحانيون شيعه در مورد #تقيه!
زيرا طبق ادعاى روحانيون شيعه،
#على بايد در اينجا تقيه ميكرد و براى صلاح مسلمانان(از ديد آخوندها) و جلوگيرى از #خلافت_عثمان كه بعدها باعث مشكلات زيادى شد، به سئوال در مورد راه و روش خلفاى ماقبلش بله ميگفت، اما وى اينكار را نكرد.

ادامه دارد .....

https://t.me/naghde_eslamm/28224
💥غزوه بنی نضیر (قسمت دوم)


⚡️سبب این حادثه، کشته شدن دو تنی بود که از پیغمبر پناه و پیمان داشتند و #عمرو_بن_امیه هنگام بازگشت از بئر معونه خونشان را ریخته بود.

⚡️گویند: عامر ابن طفیل به پیغمبرِ خدا نامه نوشت که دو کس را که از تو پیمان و پناه داشتند، کشته‌ای و باید خونبهای آنها را بفرستی؛ پیغمبر سوی قبا روان شد و از آنجا به محل بنی‌نضیر رفت که در کار پرداخت خونبها از آنها کمک گیرد و جمعی از مهاجر و انصار از جمله ابوبکر و عمر و علی و اسید بن حضیر همراه وی بودند

⚡️#ابن_اسحاق گوید: پیغمبر سوی بنی نضیر رفت تا در کار خونبهای دو مقتول از آنها کمک بگیرد که مقتولان از #بنی_عامر بودند و میان بنی عامر و بنی نضیر پیمان بود و چون پیغمبر با نضیریان سخن گفت، گفتند: بله یا ابوالقاسم! در این باب به تو کمک می‌کنیم.

⚡️آنگاه نضیریان با هم خلوت کردند و گفتند: هرگز این مرد را چنین نمی‌یابید. پیغمبر پهلوی دیوار یکی از خانه‌هاشان نشسته بود، گفتند: کی می‌تواند از بام این خانه سنگی را بیندازد و او را بکشد و ما را آسوده کند؟ یکی از یهودیان به نام عمرو بن جحش بن کعب گفت: من اینکار می‌کنم و برفت تا سنگ را بیندازد و پیغمبر با تنی چند از یاران خویش و از جمله ابوبکر، عمر و علی پای دیوار بودند.

⚡️پیغمبر به وحی آسمان از قصد قوم خبر یافت و برخاست و به یاران خود گفت: همین جا باشید تا من بیایم و سوی مدینه بازگشت، چون یاران پیغمبر مدتی در انتظار ماندند، به جستجوی وی برخاستند و یکی را دیدند که از مدینه می‌آمد و چون از او پرسش کردند، گفت: پیغمبر را دیدم که وارد مدینه می‌شد؛ یاران نیز سوی مدینه آمدند و پیغمبر قصد خیانت یهودیان را به آنها خبر داد و گفت که برای جنگ آماده شوند.

منابع:
تاریخی طبری،صفحه ی ۱۰۵۴
سیره ابن هاشم، صفحه ی ۳۵۴
صحیح بخاری، کتاب المغازی، باب بنی نضیر