Forwarded from نقدى بر اسلام
💥 چرا نمیتوان به روایات اسلامی اعتماد کرد؟#بخش_دوم
#قسمت_اول
#ابن_اسحاق یا هیأت تحریریهای که زیر این نام زندگینامهی «رسولالله» را نوشت، نخستین فرد/ نهادی است که چنین الگویی از زندگیِ «#پیامبر_اسلام» ارایه داده است. نوشتهی ابن اسحاق از طریق ابن هشام به ما رسیده است و سپس همهی حدیثنویسان و روایتنویسان اسلام با آوردن هزاران شاهد جدید این الگوی بنیادین (پارادیم) را برای زندگی «پیامبر اسلام» شاخ و برگ دادند.
به گونهای که طی حدود ۸۰ سال، یعنی از زمان ابن اسحاق تا #ابن_سعد، «شاهدها» به حدود ۴۰۰۰ نفر افزایش مییابند [مزدک بامدادان]. اگرچه فردی مانند #مالک_ابن_انس، بنیانگذار فقه مالکی، ابن اسحاق را «دروغگو» و «دجال» مینامد، ولی ایراد او به ابن اسحاق نه پیرامون داستانهای تخیلی و پرمعجزهی ابن اسحاق پیرامون محمد بلکه به دلایل سیاسی یعنی آن دعوای خانوادگی است که سرانجام در تاریخنگاری اسلامی به تفکیک «#بنی_امیه» و «#بنی_عباس» انجامید. در بخشهای بعدی نشان داده خواهد شد که بنی امیه و بنی عباس برخلاف گزارشات «تاریخ نگاران» اسلامی نه از دو تیره که از یک تیره یا درستترگفته شود از یک خانواده بودهاند. این تفکیک تباری و چسباندن «عباسیان» به عموی پیامبر اسلام، ابن عباس، خاستگاه این ستیزها بوده است.
اسلامی که ما امروز میشناسیم، اسلام روایات اسلامی است که در زمان عباسیان شکل نهایی خود را یافت. خلفای عباسی سرانجام موفق شدند از طریق همین روایات هم مشروعیت خود را رقم بزنند - از طریق چسباندن خود به «ابن عباس» ساختگی- و هم حاکمان پیشین خود (به اصطلاح «بنیامیه») را نامشروع جلوه دهند. هماکنون - همانگونه که حاکمان عباسی میخواستند- قطبنمای مسلمانان جهان اساساً احادیث و روایات اسلامی میباشد و نه #قرآن.
میتوان با صدها نمونه نشان داد که «اسلام» یا «دینی» که در قرآن نهفته است با اسلام روایات اسلامی ناسازگار است: از مسئلهی #حجاب تا #شرابخواری، تا نمازهای پنجگانهی مسلمانان (در قرآن فقط از سه بار نماز سخن رفته) تا #سنگسار و #ختنه و غیره؛ یعنی از موضوعات اجتماعی (شریعت) تا موضوعات ناب دینی.
#یادآوری:
در بخش پیشین نشان داده شد که سال تولد پیامبر اسلام، ۵۷۰ میلادی، با یافتههای باستانشناسی سازگار نیست؛
زیرا از یک سو ابرهه هیچ گاه به #مکه حمله نکرد و از سوی دیگر، در سال ۵۷۰ که یمن به دست ایرانیان افتاد دیگر ابرههای وجود خارجی نداشت که بخواهد به مکه حمله کند. همچنین دیدیم که ابن اسحاق در داستان خود با جایگزین کردن #عبدالمطلب (پدر بزرگ پیامبر) به جای ابراهیم و پدر پیامبر (عبدالله) به جای اسماعیل، یک بار دیگر اسطورهی قربانی کردن فرزند را بازنویسی کرده و بدین ترتیب تبار پیامبر را از بتپرستان جدا میسازد و به طور غیرمستقیم آنها را پیش از آغاز اسلام به مسلمانی ارتقا میدهد.
ادامه دارد ...
#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22535
#قسمت_اول
#ابن_اسحاق یا هیأت تحریریهای که زیر این نام زندگینامهی «رسولالله» را نوشت، نخستین فرد/ نهادی است که چنین الگویی از زندگیِ «#پیامبر_اسلام» ارایه داده است. نوشتهی ابن اسحاق از طریق ابن هشام به ما رسیده است و سپس همهی حدیثنویسان و روایتنویسان اسلام با آوردن هزاران شاهد جدید این الگوی بنیادین (پارادیم) را برای زندگی «پیامبر اسلام» شاخ و برگ دادند.
به گونهای که طی حدود ۸۰ سال، یعنی از زمان ابن اسحاق تا #ابن_سعد، «شاهدها» به حدود ۴۰۰۰ نفر افزایش مییابند [مزدک بامدادان]. اگرچه فردی مانند #مالک_ابن_انس، بنیانگذار فقه مالکی، ابن اسحاق را «دروغگو» و «دجال» مینامد، ولی ایراد او به ابن اسحاق نه پیرامون داستانهای تخیلی و پرمعجزهی ابن اسحاق پیرامون محمد بلکه به دلایل سیاسی یعنی آن دعوای خانوادگی است که سرانجام در تاریخنگاری اسلامی به تفکیک «#بنی_امیه» و «#بنی_عباس» انجامید. در بخشهای بعدی نشان داده خواهد شد که بنی امیه و بنی عباس برخلاف گزارشات «تاریخ نگاران» اسلامی نه از دو تیره که از یک تیره یا درستترگفته شود از یک خانواده بودهاند. این تفکیک تباری و چسباندن «عباسیان» به عموی پیامبر اسلام، ابن عباس، خاستگاه این ستیزها بوده است.
اسلامی که ما امروز میشناسیم، اسلام روایات اسلامی است که در زمان عباسیان شکل نهایی خود را یافت. خلفای عباسی سرانجام موفق شدند از طریق همین روایات هم مشروعیت خود را رقم بزنند - از طریق چسباندن خود به «ابن عباس» ساختگی- و هم حاکمان پیشین خود (به اصطلاح «بنیامیه») را نامشروع جلوه دهند. هماکنون - همانگونه که حاکمان عباسی میخواستند- قطبنمای مسلمانان جهان اساساً احادیث و روایات اسلامی میباشد و نه #قرآن.
میتوان با صدها نمونه نشان داد که «اسلام» یا «دینی» که در قرآن نهفته است با اسلام روایات اسلامی ناسازگار است: از مسئلهی #حجاب تا #شرابخواری، تا نمازهای پنجگانهی مسلمانان (در قرآن فقط از سه بار نماز سخن رفته) تا #سنگسار و #ختنه و غیره؛ یعنی از موضوعات اجتماعی (شریعت) تا موضوعات ناب دینی.
#یادآوری:
در بخش پیشین نشان داده شد که سال تولد پیامبر اسلام، ۵۷۰ میلادی، با یافتههای باستانشناسی سازگار نیست؛
زیرا از یک سو ابرهه هیچ گاه به #مکه حمله نکرد و از سوی دیگر، در سال ۵۷۰ که یمن به دست ایرانیان افتاد دیگر ابرههای وجود خارجی نداشت که بخواهد به مکه حمله کند. همچنین دیدیم که ابن اسحاق در داستان خود با جایگزین کردن #عبدالمطلب (پدر بزرگ پیامبر) به جای ابراهیم و پدر پیامبر (عبدالله) به جای اسماعیل، یک بار دیگر اسطورهی قربانی کردن فرزند را بازنویسی کرده و بدین ترتیب تبار پیامبر را از بتپرستان جدا میسازد و به طور غیرمستقیم آنها را پیش از آغاز اسلام به مسلمانی ارتقا میدهد.
ادامه دارد ...
#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22535
Telegram
نقدى بر اسلام
آيا روايات اسلامى اعتبار تاريخى دارند؟
آيا ميشود به روايات اسلامى به عنوان منابع تاريخى معتبر نگاه كرد؟
پاسخ را در مقاله اى كه بزودى در كانال قرار خواهد گرفت، دريافت كنيد.
www.eslam.nu
آيا ميشود به روايات اسلامى به عنوان منابع تاريخى معتبر نگاه كرد؟
پاسخ را در مقاله اى كه بزودى در كانال قرار خواهد گرفت، دريافت كنيد.
www.eslam.nu
Forwarded from نقدى بر اسلام
💥 چرا نمیتوان به روایات اسلامی اعتماد کرد؟#بخش_دوم
#قسمت_دوم
تا بدین جا هیچ نکتهای که در برگیرندهی حتا یک مدرك یا واقعیت تاریخی باشد در سیرت رسولالله #ابن_اسحاق نیافتم. ابن اسحاق که خودسرانه از سوره فیل (سوره ۱۰۵) سال تولد محمد را استخراج میکند و پیرامون آن یک داستان ساختگی میسازد، ظاهراً مزاحمتی برای اسلامشناسان غربی و مسلمانان مؤمن ایجاد نمیکند.
💥حال ببینیم که ابن اسحاق دربارهی #مادر_محمد چه گزارشاتی میدهد:
بارداری #آمنه
پیامبران انسانهای «معمولی» نیستند؛ آنها باید تافتهی جدابافته از مابقی مردم باشند و نور الهی اساساً باید روی آنها متمرکز شده باشد وگرنه کسی معجزات آنها را باور نمیکند. ابن اسحاق در بخش «در مولود و شیرخوارگی» #رسولالله مینویسد:
«آمنه حکایت کرد که چون به سید حامله شدم، آوازی شنیدم که گفتی: ای آمنه میدانی که به کی آبستنی؟
به پیغامبر آخر زمان آبستنی. چون به سید حامله شدم، نوری دیدم که از من جدا شد که جملهی عالم به آن منور شد و نخست عکسی که از آن نورها پیدا شد، کوشکهای بُصرا پیدا شد، چنان که من آن را در مکه بدیدم.» (۱)
به راستی چه کسی در سال ۵۶۹ میلادی [اگر بپذیریم که محمد در سال ۵۷۰ میلادی زاده شد] این گزارش را از آمنه ثبت کرده است که ابن اسحاق توانسته آن را حدودِ ۲۰۰ سال بعد (در سال ۷۵۹) در گزارش خود بازنویسی کند؟ در ضمن، خواننده توجه داشته باشد که فاصلهی #مکه تا بُصرا [در سوریه امروزی] حدود ۲۵۰۰ کیلومتر است [از تبریز تا چاهبهار]. ابن اسحاق از قول آمنه مینویسد که او توانسته «کوشکهای بُصرا» را مشاهده کند. در حقیقت ابن اسحاق میخواهد به ما بگوید که به محض بسته شدن نطفهی پیامبر اسلام، خدا هستییابی یک پیامبر جدید را توسط علایمی به جهانیان اعلام کرد.
«حَسّان ابن ثابت گفته است که من هفت ساله بودم اندر مدینه که یکی از جهودان دیدم که بر بالای مدینه بر آمد و آوازی بلند داد و گفت:
اختر محمد امشب برآمد. یعنی امشب محمد [احمد] به وجود آمد.» (۲)
از آن جا که سیره محمد برای ابن اسحاق نه یک واقعیت بلکه یک تاریخ دینی است او چندان به جزئیات متناقض آن توجه نکرده است. ابن اسحاق از یک سو اعلام میکند که خدا به آمنه میگوید اسم فرزندت را «محمد» بگذار و از سوی دیگر، همان شب تولد محمد، همه مردم میدانستند که نام نوازد محمد است. وگرنه آن «#جهود» از کجا میدانست که «اختر محمد امشب بر آمد»؟
ادامه دارد ...
#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22535
#قسمت_دوم
تا بدین جا هیچ نکتهای که در برگیرندهی حتا یک مدرك یا واقعیت تاریخی باشد در سیرت رسولالله #ابن_اسحاق نیافتم. ابن اسحاق که خودسرانه از سوره فیل (سوره ۱۰۵) سال تولد محمد را استخراج میکند و پیرامون آن یک داستان ساختگی میسازد، ظاهراً مزاحمتی برای اسلامشناسان غربی و مسلمانان مؤمن ایجاد نمیکند.
💥حال ببینیم که ابن اسحاق دربارهی #مادر_محمد چه گزارشاتی میدهد:
بارداری #آمنه
پیامبران انسانهای «معمولی» نیستند؛ آنها باید تافتهی جدابافته از مابقی مردم باشند و نور الهی اساساً باید روی آنها متمرکز شده باشد وگرنه کسی معجزات آنها را باور نمیکند. ابن اسحاق در بخش «در مولود و شیرخوارگی» #رسولالله مینویسد:
«آمنه حکایت کرد که چون به سید حامله شدم، آوازی شنیدم که گفتی: ای آمنه میدانی که به کی آبستنی؟
به پیغامبر آخر زمان آبستنی. چون به سید حامله شدم، نوری دیدم که از من جدا شد که جملهی عالم به آن منور شد و نخست عکسی که از آن نورها پیدا شد، کوشکهای بُصرا پیدا شد، چنان که من آن را در مکه بدیدم.» (۱)
به راستی چه کسی در سال ۵۶۹ میلادی [اگر بپذیریم که محمد در سال ۵۷۰ میلادی زاده شد] این گزارش را از آمنه ثبت کرده است که ابن اسحاق توانسته آن را حدودِ ۲۰۰ سال بعد (در سال ۷۵۹) در گزارش خود بازنویسی کند؟ در ضمن، خواننده توجه داشته باشد که فاصلهی #مکه تا بُصرا [در سوریه امروزی] حدود ۲۵۰۰ کیلومتر است [از تبریز تا چاهبهار]. ابن اسحاق از قول آمنه مینویسد که او توانسته «کوشکهای بُصرا» را مشاهده کند. در حقیقت ابن اسحاق میخواهد به ما بگوید که به محض بسته شدن نطفهی پیامبر اسلام، خدا هستییابی یک پیامبر جدید را توسط علایمی به جهانیان اعلام کرد.
«حَسّان ابن ثابت گفته است که من هفت ساله بودم اندر مدینه که یکی از جهودان دیدم که بر بالای مدینه بر آمد و آوازی بلند داد و گفت:
اختر محمد امشب برآمد. یعنی امشب محمد [احمد] به وجود آمد.» (۲)
از آن جا که سیره محمد برای ابن اسحاق نه یک واقعیت بلکه یک تاریخ دینی است او چندان به جزئیات متناقض آن توجه نکرده است. ابن اسحاق از یک سو اعلام میکند که خدا به آمنه میگوید اسم فرزندت را «محمد» بگذار و از سوی دیگر، همان شب تولد محمد، همه مردم میدانستند که نام نوازد محمد است. وگرنه آن «#جهود» از کجا میدانست که «اختر محمد امشب بر آمد»؟
ادامه دارد ...
#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22535
Telegram
نقدى بر اسلام
آيا روايات اسلامى اعتبار تاريخى دارند؟
آيا ميشود به روايات اسلامى به عنوان منابع تاريخى معتبر نگاه كرد؟
پاسخ را در مقاله اى كه بزودى در كانال قرار خواهد گرفت، دريافت كنيد.
www.eslam.nu
آيا ميشود به روايات اسلامى به عنوان منابع تاريخى معتبر نگاه كرد؟
پاسخ را در مقاله اى كه بزودى در كانال قرار خواهد گرفت، دريافت كنيد.
www.eslam.nu
Forwarded from نقدى بر اسلام
💥 چرا نمیتوان به روایات اسلامی اعتماد کرد؟#بخش_دوم
#قسمت_ششم
#حلیمه وحشتزده سراغ محمد میرود و #مصطفا [محمد] به او میگوید:
«ای مادر، این ساعت دو شخص آمدند که جامههای سفید داشتند و من را بخوابانیدند و شکم مرا بشکافتند و چیزی چند از آن برگرفتند و چیزی چند باز جای نهادند. ندانم که چه برگرفتند و چه باز جای نهادند. و دیگر شکم من بازدوختند و برفتند.» (۱۱)
باری، حلیمه دو سال #محمد را شیر میدهد ولی پس از این واقعهی شگفتانگیز تصمیم میگیرد محمد را به مادرش باز گرداند.
#ابن_اسحاق گزارش میدهد که بعدها رسولالله به صحابه خود تمام ماجرای باروری مادرش و تولد خودش و حوادث رخ داده نزد حلیمه را شرح میدهد. محمد داستان خود را برای صحابهاش این گونه ادامه میدهد:
«روزی، بزغالهای چند میچرانیدم، ناگاه دو شخص درآمدند و جامههای سپید داشتند (یعنی جبرئیل و میکائیل) و در دست ایشان تشتی زرین بود و آن تشت پُر از برفِ رحمت بود. آنگاه، بگرفتند مرا و بخوابانیدند و شکم من بشکافتند و دلِ من بیرون آوردند و گوشت پارهای سیاه از آن بیرون کردند و بینداختند.
و پس دل مرا در آن تشت نهادند و به آب رحمت بشستند و بعد از آن، باز جای خود نهادند و شکم من باز دوختند.» (۱۲)
خواننده توجه داشته باشد که #جبرئیل و #میکائیل با لباسهای سفید شکم محمد را میشکافند، چیزهایی خارج میکنند و بیرون میاندازند و بقیه اندامهای درونی را با «برف رحمت» میشویند.
#برف؟ در #مکه؟ حالا چرا برف؟ این «عنصر داستانی» از کجا آمده است؟
منبع آن در یکی از مهمترین کتابهای #انجیل عهد عتیق است: کتاب اشعیاء نبی. در آنجا آمده است:
«خدا گفت: بیایید ببینیم که چه کسی حق دارد، شما یا من! گناهان شما مانند خون سرخ است، ولی میتوانند مانند برف سفید شوند [یعنی گناهان زُدوده شوند]. گناهان مانند ارغوان سرخ هستند، ولی میتوانند مانند پنبه سفید شوند.» (۱۳)
جالب این جاست که محمد نیز مانند پیامبران پیش از خود شبان بود.
در #انجیل عهد قدیم به اندازهی بسنده دربارهی شبانی موسا سخن رفته است (کتاب خروج، بخش ۳، بند۱). ولی تا آن جا که به حرفه برمیگردد، #عیسا شغل شبانی نداشت. ولی در انجیل عهد جدید، همواره از عیسا به عنوان «شبان/چوپان خوب» نام برده میشود [از منظر تمثیلی دینی].
#ابن_اسحاق مینویسد وقتی محمد داستان زندگیاش را برای صحابه تعریف میکرد گفت همهی پیامبران شبان بودهاند. صحابه از او میپرسند، یا رسولالله تو هم؟ رسولالله میگوید: آری، من هم شبان بودم [سیرت ابن اسحاق].
ادامه دارد ...
#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22535
#قسمت_ششم
#حلیمه وحشتزده سراغ محمد میرود و #مصطفا [محمد] به او میگوید:
«ای مادر، این ساعت دو شخص آمدند که جامههای سفید داشتند و من را بخوابانیدند و شکم مرا بشکافتند و چیزی چند از آن برگرفتند و چیزی چند باز جای نهادند. ندانم که چه برگرفتند و چه باز جای نهادند. و دیگر شکم من بازدوختند و برفتند.» (۱۱)
باری، حلیمه دو سال #محمد را شیر میدهد ولی پس از این واقعهی شگفتانگیز تصمیم میگیرد محمد را به مادرش باز گرداند.
#ابن_اسحاق گزارش میدهد که بعدها رسولالله به صحابه خود تمام ماجرای باروری مادرش و تولد خودش و حوادث رخ داده نزد حلیمه را شرح میدهد. محمد داستان خود را برای صحابهاش این گونه ادامه میدهد:
«روزی، بزغالهای چند میچرانیدم، ناگاه دو شخص درآمدند و جامههای سپید داشتند (یعنی جبرئیل و میکائیل) و در دست ایشان تشتی زرین بود و آن تشت پُر از برفِ رحمت بود. آنگاه، بگرفتند مرا و بخوابانیدند و شکم من بشکافتند و دلِ من بیرون آوردند و گوشت پارهای سیاه از آن بیرون کردند و بینداختند.
و پس دل مرا در آن تشت نهادند و به آب رحمت بشستند و بعد از آن، باز جای خود نهادند و شکم من باز دوختند.» (۱۲)
خواننده توجه داشته باشد که #جبرئیل و #میکائیل با لباسهای سفید شکم محمد را میشکافند، چیزهایی خارج میکنند و بیرون میاندازند و بقیه اندامهای درونی را با «برف رحمت» میشویند.
#برف؟ در #مکه؟ حالا چرا برف؟ این «عنصر داستانی» از کجا آمده است؟
منبع آن در یکی از مهمترین کتابهای #انجیل عهد عتیق است: کتاب اشعیاء نبی. در آنجا آمده است:
«خدا گفت: بیایید ببینیم که چه کسی حق دارد، شما یا من! گناهان شما مانند خون سرخ است، ولی میتوانند مانند برف سفید شوند [یعنی گناهان زُدوده شوند]. گناهان مانند ارغوان سرخ هستند، ولی میتوانند مانند پنبه سفید شوند.» (۱۳)
جالب این جاست که محمد نیز مانند پیامبران پیش از خود شبان بود.
در #انجیل عهد قدیم به اندازهی بسنده دربارهی شبانی موسا سخن رفته است (کتاب خروج، بخش ۳، بند۱). ولی تا آن جا که به حرفه برمیگردد، #عیسا شغل شبانی نداشت. ولی در انجیل عهد جدید، همواره از عیسا به عنوان «شبان/چوپان خوب» نام برده میشود [از منظر تمثیلی دینی].
#ابن_اسحاق مینویسد وقتی محمد داستان زندگیاش را برای صحابه تعریف میکرد گفت همهی پیامبران شبان بودهاند. صحابه از او میپرسند، یا رسولالله تو هم؟ رسولالله میگوید: آری، من هم شبان بودم [سیرت ابن اسحاق].
ادامه دارد ...
#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22535
Telegram
نقدى بر اسلام
آيا روايات اسلامى اعتبار تاريخى دارند؟
آيا ميشود به روايات اسلامى به عنوان منابع تاريخى معتبر نگاه كرد؟
پاسخ را در مقاله اى كه بزودى در كانال قرار خواهد گرفت، دريافت كنيد.
www.eslam.nu
آيا ميشود به روايات اسلامى به عنوان منابع تاريخى معتبر نگاه كرد؟
پاسخ را در مقاله اى كه بزودى در كانال قرار خواهد گرفت، دريافت كنيد.
www.eslam.nu
Forwarded from نقدى بر اسلام
●چرا نمیتوان به روایات اسلامی اعتماد کرد؟
#بخش_چهارم
#قسمت_اول
یادآوری
⚡️در بخش یکم نشان دادیم که #ابرهه حبشی در سال ۵۷۰ میلادی دیگر زنده نبود(۱) که به #مکه حمله کند. او حداکثر تا سال ۵۵۸ میلادی در قدرت بود. ولی ابن اسحاق بدون هیچگونه مدرک و سندی، فقط با اتکا به تفسیر خودسرانهی سورهی فیل – که هیچ سخنی دربارهی محمد و تولد او نیست- توانست این الگوی دینی (نه تاریخی) را جا بیندازد که #محمد در سال ۵۷۰ میلادی در زمان حملهی ابرهه حبشی به مکه، در یک روز دوشنبه، برابر با ۱۲ ربیعالاول در مکه زاده شد.
⚡️آن چه در این میان بسیار غیرمنطقیتر و پرسشبرانگیزتر است، مرگ پیامبر اسلام است. میتوان ادعا کرد که سیرهها و #روایات_اسلامی همهی کارها و رفتارهای ریز و درشت پیامبر اسلام را بازتاب دادهاند.
• «... با این همه حتا اگر بپذیریم گزارش راویان در باره موها و خوراک و نوشاک محمد درست بوده است، جای شگفتی است که چرا کسی ابنسعد را نمیپرسیده است ابراهیم از کجا میداند پیامبر چگونه نوره [واجبی] میکشیده است؟ آیا رسول خدا موی شرمگاه خود را در مسجد و بر فراز منبر و در برابر چشمان “راویان” میزدوده است؟ گفتنی است که همامروز و در روزگار اینترنت و دوربینهای دیجیتال نیز کسی نمیداند باراک اوباما و آنگلا مرکل هنگامی که به گرمابه میروند موی تن خود را چگونه میتراشند.»(۲)
⚡️به عبارتی، اگر بخواهیم محمد را با عینک سیرهها و روایات اسلامی بنگریم، میتوان به خصوصیترین زوایای زندگی او نیز پی برد: «دوربین»های سیرهها و روایات حتا در گرمابهی محمد (مو زُدایی یا واجبیکشی او) و رختخواب او (رابطهی جنسی پیامبر با زنانش و نیروی جنسیاش) نیز نصب شده بودند. به سخنی دیگر، پیامبر اسلام حتا یک لحظه هم از دید و نظر اطرافیان کنجکاوش پنهان نبود. حال این پرسش پیش میآید که چگونه میشود تحت این شرایط «مراقبت کامل» شاهدان و راویان کسی دقیقاً نداند که پیامبر اسلام در چه تاریخی مُرده است؟
طبری در بخش «سخن از سن پیمبر به هنگام مرگ» مینویسد:
• «در این باب [سن محمد به هنگام مرگ] اختلاف کردهاند، بعضیها گفتهاند که هنگام مرگ شصت و سه سال داشت. از جمله گویندگان این سخن، ابن عباس است که گوید: پیمبر سیزده سال در مکه بود که وحی بدو میرسید، و ده سال در مدینه بود و پس از آن درگذشت. بعضی دیگر گفتهاند وی به هنگام مرگ شصت سال داشت. از جمله گویندگان این سخن عروه بن زُبیر است که گوید پیمبر چهل ساله بود که مبعوث شد و شصت ساله بود که درگذشت. عایشه گوید: پیمبر ده سال در مکه بود که قرآن بر او نازل میشد و ده سال نیز در مکه به سر میبرد.»(۳)
⚡️اگر اختلاف بر سر ساعت یا روز میبود، شاید پذیرش آن آسان میشد، ولی موضوع بر سر دست کم سه سال است. به هر رو، اگر اختلاف بر سر زادروز پیامبر اسلام صورت میگرفت بسیار طبیعیتر میبود تا اختلاف بر سال و روز مرگ او. همانگونه که پیشتر نشان داده شد، زندگینامهی پیامبر اسلام با هیچ کدام از آمار و ارقام واقعی سازگار نیست.
⚡️بنا بر روایات اسلامی، پس از مرگ محمد، چهار خلیفه به قدرت رسیدند که به خلفای راشدین شهرت یافتند. آیا این شخصیتها، هستی تاریخی داشتند یا فقط شخصیتهای داستانی- دینیاند؟
ادامه دارد...
https://t.me/naghde_eslamm/22535
#بخش_چهارم
#قسمت_اول
یادآوری
⚡️در بخش یکم نشان دادیم که #ابرهه حبشی در سال ۵۷۰ میلادی دیگر زنده نبود(۱) که به #مکه حمله کند. او حداکثر تا سال ۵۵۸ میلادی در قدرت بود. ولی ابن اسحاق بدون هیچگونه مدرک و سندی، فقط با اتکا به تفسیر خودسرانهی سورهی فیل – که هیچ سخنی دربارهی محمد و تولد او نیست- توانست این الگوی دینی (نه تاریخی) را جا بیندازد که #محمد در سال ۵۷۰ میلادی در زمان حملهی ابرهه حبشی به مکه، در یک روز دوشنبه، برابر با ۱۲ ربیعالاول در مکه زاده شد.
⚡️آن چه در این میان بسیار غیرمنطقیتر و پرسشبرانگیزتر است، مرگ پیامبر اسلام است. میتوان ادعا کرد که سیرهها و #روایات_اسلامی همهی کارها و رفتارهای ریز و درشت پیامبر اسلام را بازتاب دادهاند.
• «... با این همه حتا اگر بپذیریم گزارش راویان در باره موها و خوراک و نوشاک محمد درست بوده است، جای شگفتی است که چرا کسی ابنسعد را نمیپرسیده است ابراهیم از کجا میداند پیامبر چگونه نوره [واجبی] میکشیده است؟ آیا رسول خدا موی شرمگاه خود را در مسجد و بر فراز منبر و در برابر چشمان “راویان” میزدوده است؟ گفتنی است که همامروز و در روزگار اینترنت و دوربینهای دیجیتال نیز کسی نمیداند باراک اوباما و آنگلا مرکل هنگامی که به گرمابه میروند موی تن خود را چگونه میتراشند.»(۲)
⚡️به عبارتی، اگر بخواهیم محمد را با عینک سیرهها و روایات اسلامی بنگریم، میتوان به خصوصیترین زوایای زندگی او نیز پی برد: «دوربین»های سیرهها و روایات حتا در گرمابهی محمد (مو زُدایی یا واجبیکشی او) و رختخواب او (رابطهی جنسی پیامبر با زنانش و نیروی جنسیاش) نیز نصب شده بودند. به سخنی دیگر، پیامبر اسلام حتا یک لحظه هم از دید و نظر اطرافیان کنجکاوش پنهان نبود. حال این پرسش پیش میآید که چگونه میشود تحت این شرایط «مراقبت کامل» شاهدان و راویان کسی دقیقاً نداند که پیامبر اسلام در چه تاریخی مُرده است؟
طبری در بخش «سخن از سن پیمبر به هنگام مرگ» مینویسد:
• «در این باب [سن محمد به هنگام مرگ] اختلاف کردهاند، بعضیها گفتهاند که هنگام مرگ شصت و سه سال داشت. از جمله گویندگان این سخن، ابن عباس است که گوید: پیمبر سیزده سال در مکه بود که وحی بدو میرسید، و ده سال در مدینه بود و پس از آن درگذشت. بعضی دیگر گفتهاند وی به هنگام مرگ شصت سال داشت. از جمله گویندگان این سخن عروه بن زُبیر است که گوید پیمبر چهل ساله بود که مبعوث شد و شصت ساله بود که درگذشت. عایشه گوید: پیمبر ده سال در مکه بود که قرآن بر او نازل میشد و ده سال نیز در مکه به سر میبرد.»(۳)
⚡️اگر اختلاف بر سر ساعت یا روز میبود، شاید پذیرش آن آسان میشد، ولی موضوع بر سر دست کم سه سال است. به هر رو، اگر اختلاف بر سر زادروز پیامبر اسلام صورت میگرفت بسیار طبیعیتر میبود تا اختلاف بر سال و روز مرگ او. همانگونه که پیشتر نشان داده شد، زندگینامهی پیامبر اسلام با هیچ کدام از آمار و ارقام واقعی سازگار نیست.
⚡️بنا بر روایات اسلامی، پس از مرگ محمد، چهار خلیفه به قدرت رسیدند که به خلفای راشدین شهرت یافتند. آیا این شخصیتها، هستی تاریخی داشتند یا فقط شخصیتهای داستانی- دینیاند؟
ادامه دارد...
https://t.me/naghde_eslamm/22535
Telegram
نقدى بر اسلام
آيا روايات اسلامى اعتبار تاريخى دارند؟
آيا ميشود به روايات اسلامى به عنوان منابع تاريخى معتبر نگاه كرد؟
پاسخ را در مقاله اى كه بزودى در كانال قرار خواهد گرفت، دريافت كنيد.
www.eslam.nu
آيا ميشود به روايات اسلامى به عنوان منابع تاريخى معتبر نگاه كرد؟
پاسخ را در مقاله اى كه بزودى در كانال قرار خواهد گرفت، دريافت كنيد.
www.eslam.nu
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️ اسماء الله الحسني، صفاتى براى الله يا نام بتهاى عرب؟
#قسمت_ششم
قرطبی در ادامه می افزاید که یهودیان گفتند اسم هایی را که در قرآن در مورد خدا می شنویم در تورات هم زیاد آمده است غیر از اسم الرحمن.
پس محمد براى پاسخگويى به اين ادعاى يهوديان آیه ٦٠ از سوره فرقان را براى آنها قرائت كرد:
وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمَنِ قَالُوا وَمَا الرَّحْمَنُ أَنَسْجُدُ لِمَا تَأْمُرُنَا وَزَادَهُمْ نُفُورًا ﴿۶۰﴾
#ترجمه:
چون به آنان گفته شود [خداى] رحمان را سجده كنيد مى گويند رحمان چيست آيا براى چيزى كه ما را [بدان] فرمان مى دهى سجده كنيم و بر رميدنشان مى افزايد.
نتیجه ای که از تفاسیر بر می آید این است که در جای جای قرآن, کلمه #الرحمن برای اعراب شناخته شده نبوده است و لا اقل برای اعراب قریش در شهر #مکه، نام الرحمن بعنوان یک الهه شناخته شده نبوده است
ازينرو قرآن در #سوره_رعد آیه ٣٠ می گوید:
وَهُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ یعنی آنان به رحمن کفر می ورزند و یا در
داستان صلح حدیبیه آن زمان که محمد در صدر صلح نامه بسم الله الرحمن الرحیم را نوشت نماینده قریش گفت ما رحمن را نمی شناسیم.
امّا سوال اینکه رحمن که بوده و کجا می تواند باشد؟
بنا بر قاعده ای که اسماء الحسنی غالبا برگرفته از نام الهه ها و معبود های عرب است پس محمد چگونه و از کجا اسم الرحمن را منتسب به الله می کند حال آنکه برای حداقل قریش و اهل مکه این مفهوم از اله غریب است!
چطور است که آن ها به کلمه الرحیم بعنوان اله اعتراض نمی کنند؟
آیا می توان گفت محمد این نام را از پیش خود اختراع کرده است؟
این فکر اعراب که گمان کرده اند محمد در دعای خود اسم مردی به نام رحمن از یمامه را تکرار می کند هم باید نظریه ای باطل باشد.
با مراجعه به تاریخ اعراب قبل از اسلام می بینیم که برای برخی قبایل عرب اتفاقاً الرحمن شناخته شده بود و در تلبیه حج بت پرستان قیس عیلان و عک و اشعریین، الرحمن بکار می رفته، بعنوان مثال تلبیه قیس عیلان در حج چنین بوده است و
#یعقوبی در تاریخ خود جلد ١ صفحه ٢٥٥ به آن چنین اشاره می کند:
لبیک اللهم لبیک، لبیک أنت الرحمن، أتتک قیس عیلان راجلها و الرکبان.
یا عک و أشعریین چنین تلبیه می نمودند.
ادامه دارد.....
https://t.me/naghde_eslamm/33111
#قسمت_ششم
قرطبی در ادامه می افزاید که یهودیان گفتند اسم هایی را که در قرآن در مورد خدا می شنویم در تورات هم زیاد آمده است غیر از اسم الرحمن.
پس محمد براى پاسخگويى به اين ادعاى يهوديان آیه ٦٠ از سوره فرقان را براى آنها قرائت كرد:
وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمَنِ قَالُوا وَمَا الرَّحْمَنُ أَنَسْجُدُ لِمَا تَأْمُرُنَا وَزَادَهُمْ نُفُورًا ﴿۶۰﴾
#ترجمه:
چون به آنان گفته شود [خداى] رحمان را سجده كنيد مى گويند رحمان چيست آيا براى چيزى كه ما را [بدان] فرمان مى دهى سجده كنيم و بر رميدنشان مى افزايد.
نتیجه ای که از تفاسیر بر می آید این است که در جای جای قرآن, کلمه #الرحمن برای اعراب شناخته شده نبوده است و لا اقل برای اعراب قریش در شهر #مکه، نام الرحمن بعنوان یک الهه شناخته شده نبوده است
ازينرو قرآن در #سوره_رعد آیه ٣٠ می گوید:
وَهُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ یعنی آنان به رحمن کفر می ورزند و یا در
داستان صلح حدیبیه آن زمان که محمد در صدر صلح نامه بسم الله الرحمن الرحیم را نوشت نماینده قریش گفت ما رحمن را نمی شناسیم.
امّا سوال اینکه رحمن که بوده و کجا می تواند باشد؟
بنا بر قاعده ای که اسماء الحسنی غالبا برگرفته از نام الهه ها و معبود های عرب است پس محمد چگونه و از کجا اسم الرحمن را منتسب به الله می کند حال آنکه برای حداقل قریش و اهل مکه این مفهوم از اله غریب است!
چطور است که آن ها به کلمه الرحیم بعنوان اله اعتراض نمی کنند؟
آیا می توان گفت محمد این نام را از پیش خود اختراع کرده است؟
این فکر اعراب که گمان کرده اند محمد در دعای خود اسم مردی به نام رحمن از یمامه را تکرار می کند هم باید نظریه ای باطل باشد.
با مراجعه به تاریخ اعراب قبل از اسلام می بینیم که برای برخی قبایل عرب اتفاقاً الرحمن شناخته شده بود و در تلبیه حج بت پرستان قیس عیلان و عک و اشعریین، الرحمن بکار می رفته، بعنوان مثال تلبیه قیس عیلان در حج چنین بوده است و
#یعقوبی در تاریخ خود جلد ١ صفحه ٢٥٥ به آن چنین اشاره می کند:
لبیک اللهم لبیک، لبیک أنت الرحمن، أتتک قیس عیلان راجلها و الرکبان.
یا عک و أشعریین چنین تلبیه می نمودند.
ادامه دارد.....
https://t.me/naghde_eslamm/33111
Telegram
نقدى بر اسلام
اسماء الله الحسني چه هستند و محمد آنها را از كجا آموخته بود؟
چرا محمد نام بتهاى عرب را بعنوان صفات الله انتخاب كرد؟
آيا محمد براى متقاعد كردن اعراب نام بتهايشان به الله منتسب كرد؟
اين مقاله زيبا را در كانال نقد اسلام دنبال كنيد.
@naghde_eslamm
چرا محمد نام بتهاى عرب را بعنوان صفات الله انتخاب كرد؟
آيا محمد براى متقاعد كردن اعراب نام بتهايشان به الله منتسب كرد؟
اين مقاله زيبا را در كانال نقد اسلام دنبال كنيد.
@naghde_eslamm
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️ چه كسانى قرآن را نوشته و هدفشان چه بوده است؟
#قسمت_يازدهم
همچنین گویا محمد درباره نام پروردگارش هم چندان مطمئن نبوده است. براي مثال در اینکه هنگام نماز و دعا پروردگارش را به چه نامی صدا بزنند، محمد نیازمند سئوال از نویسنده بوده است:
قُلِ ادْعُواْ اللّهَ أَوِ ادْعُواْ الرَّحْمَنَ أَیا مَّا تَدْعُواْ فَلَهُ الأَسْمَاء الْحُسْنَى وَلاَ تَجْهَرْ بِصَلاَتِکَ وَلاَ تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَینَ ذَلِکَ سَبِیلًا ﴿سوره ١٧،آیه ١١٠﴾
#ترجمه: بگو الله را بخوانید یا رحمان را بخوانید هر کدام را بخوانید براى او نامهاى نیکوتر است و نمازت را به آواز بلند مخوان و بسیار آهسته اش مکن و میان این [و آن] راهى [میانه] جوى»
اگر محمد همان نویسنده #قرآن باشد باید براي وی مسلم ميبود که رحمان همان الله است يا نه.
اما این نام برای محمد و مردم قریش صفت غریبی برای الله به نظر میرسیده است (و در بسیاری از آیات الله، رحمان خوانده میشود و این صفت جایگزین اسم میشود):
«و چون به آنان گفته شود رحمان را سجده کنید می گویند رحمان چیست آیا براى چیزى که ما را [بدان] فرمان می دهى سجده کنیم و بر رمیدنشان میافزاید» (سوره ٢٥ ،آیه ٦٠)
٣) فرضیه سوم این است که فردی که در #مکه یا اطراف حضور داشته و پنهانی و به صورت حضوری این متون را برای وی قرائت میکرده است.
برخی حدس میزنند که این فرد #ورقه_بن_نوفل یا #سلمان_فارسی بوده است البته ورقة ابن نوفل نقشى بسيار برجسته داشته است كه مورخين و مفسرين اسلامى عمدا اين نقش را كمرنگ كرده اند(به زودى در مقاله اى جداگانه در مورد او و نقشش در رسالت محمد مقاله اى را ارائه خواهم كرد).
مطابق سیره نبوی نوفل کسی بود که محمد را مطمئن میسازد که جبرئیل فرشته خدا را در کوه دیده است. وی اولین کسی بود که رسالت پیامبری محمد را تصریح میکند. این فرضیه با وجود اینکه طرفداران فراوانی دارد، نسبتا ضعیف است. فرض کنید آیاتی که در دست داریم سخنان مردی باشد که آنها را به محمد می آموخته تا برای مردم نقل کند. در این صورت نیازی نیست که نویسنده از محمد سئوال کند و یا خطابی بودن لحن را حفظ کند:
▪️وَهَلْ أَتَاكَ حَدِیثُ مُوسَى ﴿سوره ٢٠ ،آیه ٩﴾
#ترجمه: آیا خبر موسی به تو رسید؟»
▪️هَلْ أَتَاكَ حَدِیثُ ضَیفِ إِبْرَاهِیمَ الْمُکْرَمِینَ ﴿سوره ٥١ ،آیه ٢٤﴾
#ترجمه: آیا خبر مهمانان ارجمند ابراهیم به تو رسید؟»
▪️هَلْ أَتَاكَ حَدِیثُ الْغَاشِیۀِ ﴿سوره ٨٨ ،آیه اول﴾
#ترجمه: آیا خبر غاشیه به تو رسیده است؟»
اگر گوینده در کنار محمد حضور داشته است، پس نیازی نبوده است که این سئوالات در متن قرآن گنجانده شوند.
همچنین یک مکالمه حضوری متن نهایی را منسجم تر خواهد ساخت حال آنکه ما چنین انسجامی را در متن قرآن مشاهده نمیکنیم.
دلیل دوم این است که در برخی از آیات، صحبت بین نویسنده و محمد خصوصی به نظر میرسد و حتی بهتر است کسی از آن خبردار نشود.
براي مثال در سوره ٨٦ میخوانیم:
#ترجمه: آنان دست به نیرنگ می زنند (١٥) و [من نیز] دست به نیرنگ می زنم (١٦) پس کافران را مهلت ده و کمى آنان را به حال خود واگذار (١٧)
ادامه دارد .....
https://t.me/naghde_eslamm/33824
#قسمت_يازدهم
همچنین گویا محمد درباره نام پروردگارش هم چندان مطمئن نبوده است. براي مثال در اینکه هنگام نماز و دعا پروردگارش را به چه نامی صدا بزنند، محمد نیازمند سئوال از نویسنده بوده است:
قُلِ ادْعُواْ اللّهَ أَوِ ادْعُواْ الرَّحْمَنَ أَیا مَّا تَدْعُواْ فَلَهُ الأَسْمَاء الْحُسْنَى وَلاَ تَجْهَرْ بِصَلاَتِکَ وَلاَ تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَینَ ذَلِکَ سَبِیلًا ﴿سوره ١٧،آیه ١١٠﴾
#ترجمه: بگو الله را بخوانید یا رحمان را بخوانید هر کدام را بخوانید براى او نامهاى نیکوتر است و نمازت را به آواز بلند مخوان و بسیار آهسته اش مکن و میان این [و آن] راهى [میانه] جوى»
اگر محمد همان نویسنده #قرآن باشد باید براي وی مسلم ميبود که رحمان همان الله است يا نه.
اما این نام برای محمد و مردم قریش صفت غریبی برای الله به نظر میرسیده است (و در بسیاری از آیات الله، رحمان خوانده میشود و این صفت جایگزین اسم میشود):
«و چون به آنان گفته شود رحمان را سجده کنید می گویند رحمان چیست آیا براى چیزى که ما را [بدان] فرمان می دهى سجده کنیم و بر رمیدنشان میافزاید» (سوره ٢٥ ،آیه ٦٠)
٣) فرضیه سوم این است که فردی که در #مکه یا اطراف حضور داشته و پنهانی و به صورت حضوری این متون را برای وی قرائت میکرده است.
برخی حدس میزنند که این فرد #ورقه_بن_نوفل یا #سلمان_فارسی بوده است البته ورقة ابن نوفل نقشى بسيار برجسته داشته است كه مورخين و مفسرين اسلامى عمدا اين نقش را كمرنگ كرده اند(به زودى در مقاله اى جداگانه در مورد او و نقشش در رسالت محمد مقاله اى را ارائه خواهم كرد).
مطابق سیره نبوی نوفل کسی بود که محمد را مطمئن میسازد که جبرئیل فرشته خدا را در کوه دیده است. وی اولین کسی بود که رسالت پیامبری محمد را تصریح میکند. این فرضیه با وجود اینکه طرفداران فراوانی دارد، نسبتا ضعیف است. فرض کنید آیاتی که در دست داریم سخنان مردی باشد که آنها را به محمد می آموخته تا برای مردم نقل کند. در این صورت نیازی نیست که نویسنده از محمد سئوال کند و یا خطابی بودن لحن را حفظ کند:
▪️وَهَلْ أَتَاكَ حَدِیثُ مُوسَى ﴿سوره ٢٠ ،آیه ٩﴾
#ترجمه: آیا خبر موسی به تو رسید؟»
▪️هَلْ أَتَاكَ حَدِیثُ ضَیفِ إِبْرَاهِیمَ الْمُکْرَمِینَ ﴿سوره ٥١ ،آیه ٢٤﴾
#ترجمه: آیا خبر مهمانان ارجمند ابراهیم به تو رسید؟»
▪️هَلْ أَتَاكَ حَدِیثُ الْغَاشِیۀِ ﴿سوره ٨٨ ،آیه اول﴾
#ترجمه: آیا خبر غاشیه به تو رسیده است؟»
اگر گوینده در کنار محمد حضور داشته است، پس نیازی نبوده است که این سئوالات در متن قرآن گنجانده شوند.
همچنین یک مکالمه حضوری متن نهایی را منسجم تر خواهد ساخت حال آنکه ما چنین انسجامی را در متن قرآن مشاهده نمیکنیم.
دلیل دوم این است که در برخی از آیات، صحبت بین نویسنده و محمد خصوصی به نظر میرسد و حتی بهتر است کسی از آن خبردار نشود.
براي مثال در سوره ٨٦ میخوانیم:
#ترجمه: آنان دست به نیرنگ می زنند (١٥) و [من نیز] دست به نیرنگ می زنم (١٦) پس کافران را مهلت ده و کمى آنان را به حال خود واگذار (١٧)
ادامه دارد .....
https://t.me/naghde_eslamm/33824
Telegram
نقدى بر اسلام
چه كسانى قرآن را نوشته و هدف آنها چه بوده است؟
آيا قرآن ميتواند تنها نامه هاى شخصى محمد بوده باشد؟
آيا ميتوان پاسخ اين سئوال را در آيه قرآنى يافت؟
براى يافتن پاسخ به اين سئوالات مقاله مربوطه در كانال نقد اسلام را به دقت مطالعه كنيد.
اين مقاله بزودى در كانال…
آيا قرآن ميتواند تنها نامه هاى شخصى محمد بوده باشد؟
آيا ميتوان پاسخ اين سئوال را در آيه قرآنى يافت؟
براى يافتن پاسخ به اين سئوالات مقاله مربوطه در كانال نقد اسلام را به دقت مطالعه كنيد.
اين مقاله بزودى در كانال…
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️ چه كسانى قرآن را نوشته و هدفشان چه بوده است؟
#قسمت_بيست_و_چهارم
اگر سوره ها را با ترتیب زمانی (اگرچه دقیقا نمیدانیم زمان ارسال هر سوره یا نامه را مشخص کنیم) مطالعه کنیم، متوجه میشویم که نویسنده به تدریج در نقش الله یا فرشته ظاهر شده است یا در واقع به تدریج با جملاتی مواجه می شویم که ضمیر آن تنها به الله قابل اطلاق است.
در سوره های کوتاه پایان کتاب قرآن که به لحاظ نزول یا ارسال مقدم هستند بر سوره های مفصل تر ( همانطور که کرونولوژی نولدکه نیز اینرا تایید میکند)، الله همیشه به صورت سوم شخص ظاهر میشود. در #سوره_ناس، آخرین سوره کتاب، مشخص است که الله سوم شخص مفرد است و متن شکل یک ادعا یا موعظه را دارد؛
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاس ﴿١﴾ مَلِكِ النَّاسِ ﴿٢﴾ إِلَٰهِ
النَّاسِ ﴿٣﴾ مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ ﴿٤﴾ الَّذِي
يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ ﴿٥﴾ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ
﴿٦﴾
#ترجمه: بگو پناه می برم به پروردگار مردم . پادشاه مردم. معبود مردم. از شر وسوسه گر نهانی. آن کس که در سینه های مردم وسوسه میکند . چه از جن و [چه از] انس.》
به همین ترتیب از سوره های ۱۱۳ تا سوره ۹۵ در همه جا الله به صورت سوم شخص مفرد ظاهر شده و در اغلب موارد از کلمه "رب" استفاده میشود.
در جاهایی هم که ضمیر اول شخص به کار رفته براحتی میتوان تصور کرد که منظور نویسندگان است. برای مثال در #قدر و #کوثر گفته می شود که ما به تو کوثر عطا کردیم یا اینکه قرآن را در شب قدر نازل کردیم . در تمامی این آیات، میتوانیم "ما" را نویسندگان تصور کنیم و در همه جا الله با کلمه رب ظاهر می شود. اما در سوره ۹۵(#سورهتین) الله به انجیر و زیتون، کوه سینا، و "این سرزمین امین" قسم میخورد که انسان را در نیکوترین حالت آفریده است.
وَالتِّينِ وَالزَّيْتُونِ ﴿١﴾وَطُورِ سِينِينَ ﴿٢﴾وَهَٰذَا الْبَلَدِ
الْأَمِينِ ﴿٣﴾لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ
﴿٤﴾ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ ﴿٥﴾إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا
وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ ﴿٦﴾فَمَا
يُكَذِّبُكَ بَعْدُ بِالدِّينِ ﴿٧﴾أَلَيْسَ اللَّهُ بِأَحْكَمِ
الْحَاكِمِينَ ﴿٨﴾
#ترجمه: سوگند به انجیر و زیتون . و طور سینا، و این شهر امن و امان.(که) براستی انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم . سپس او را به پست ترین [مراتب] پستی بازگرداندیم. مگر کسانی را که گرویده و کار های شایسته کرده اند که پاداشی بی منت خواهند داشت. پس چه چیز تو را بعد [از این] به تکذیب جزا وامی دارد. آیا الله نیکوترین داوران نیست .》
اگر کمی دقت کنیم زمینه متن به هیچ وجه به #مکه و #حجاز اشاره ندارد .
الله به کوه سینا، به انجیر و زیتونی و سرزمین امین قسم میخورد . بر خلاف نظر مفسرین، منظور از شهر امین و امن، مکه نیست .
بعید است که نویسنده مکه را که از نظر وی شهری مملو از گناه و شرک است و به قول خودش هر لحظه عذاب الهی ممکن بر سر آنان فرود آید ، شهری "امین" بخواند .
ادامه دارد .....
https://t.me/naghde_eslamm/33824
#قسمت_بيست_و_چهارم
اگر سوره ها را با ترتیب زمانی (اگرچه دقیقا نمیدانیم زمان ارسال هر سوره یا نامه را مشخص کنیم) مطالعه کنیم، متوجه میشویم که نویسنده به تدریج در نقش الله یا فرشته ظاهر شده است یا در واقع به تدریج با جملاتی مواجه می شویم که ضمیر آن تنها به الله قابل اطلاق است.
در سوره های کوتاه پایان کتاب قرآن که به لحاظ نزول یا ارسال مقدم هستند بر سوره های مفصل تر ( همانطور که کرونولوژی نولدکه نیز اینرا تایید میکند)، الله همیشه به صورت سوم شخص ظاهر میشود. در #سوره_ناس، آخرین سوره کتاب، مشخص است که الله سوم شخص مفرد است و متن شکل یک ادعا یا موعظه را دارد؛
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاس ﴿١﴾ مَلِكِ النَّاسِ ﴿٢﴾ إِلَٰهِ
النَّاسِ ﴿٣﴾ مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ ﴿٤﴾ الَّذِي
يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ ﴿٥﴾ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ
﴿٦﴾
#ترجمه: بگو پناه می برم به پروردگار مردم . پادشاه مردم. معبود مردم. از شر وسوسه گر نهانی. آن کس که در سینه های مردم وسوسه میکند . چه از جن و [چه از] انس.》
به همین ترتیب از سوره های ۱۱۳ تا سوره ۹۵ در همه جا الله به صورت سوم شخص مفرد ظاهر شده و در اغلب موارد از کلمه "رب" استفاده میشود.
در جاهایی هم که ضمیر اول شخص به کار رفته براحتی میتوان تصور کرد که منظور نویسندگان است. برای مثال در #قدر و #کوثر گفته می شود که ما به تو کوثر عطا کردیم یا اینکه قرآن را در شب قدر نازل کردیم . در تمامی این آیات، میتوانیم "ما" را نویسندگان تصور کنیم و در همه جا الله با کلمه رب ظاهر می شود. اما در سوره ۹۵(#سورهتین) الله به انجیر و زیتون، کوه سینا، و "این سرزمین امین" قسم میخورد که انسان را در نیکوترین حالت آفریده است.
وَالتِّينِ وَالزَّيْتُونِ ﴿١﴾وَطُورِ سِينِينَ ﴿٢﴾وَهَٰذَا الْبَلَدِ
الْأَمِينِ ﴿٣﴾لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ
﴿٤﴾ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ ﴿٥﴾إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا
وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ ﴿٦﴾فَمَا
يُكَذِّبُكَ بَعْدُ بِالدِّينِ ﴿٧﴾أَلَيْسَ اللَّهُ بِأَحْكَمِ
الْحَاكِمِينَ ﴿٨﴾
#ترجمه: سوگند به انجیر و زیتون . و طور سینا، و این شهر امن و امان.(که) براستی انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم . سپس او را به پست ترین [مراتب] پستی بازگرداندیم. مگر کسانی را که گرویده و کار های شایسته کرده اند که پاداشی بی منت خواهند داشت. پس چه چیز تو را بعد [از این] به تکذیب جزا وامی دارد. آیا الله نیکوترین داوران نیست .》
اگر کمی دقت کنیم زمینه متن به هیچ وجه به #مکه و #حجاز اشاره ندارد .
الله به کوه سینا، به انجیر و زیتونی و سرزمین امین قسم میخورد . بر خلاف نظر مفسرین، منظور از شهر امین و امن، مکه نیست .
بعید است که نویسنده مکه را که از نظر وی شهری مملو از گناه و شرک است و به قول خودش هر لحظه عذاب الهی ممکن بر سر آنان فرود آید ، شهری "امین" بخواند .
ادامه دارد .....
https://t.me/naghde_eslamm/33824
Telegram
نقدى بر اسلام
چه كسانى قرآن را نوشته و هدف آنها چه بوده است؟
آيا قرآن ميتواند تنها نامه هاى شخصى محمد بوده باشد؟
آيا ميتوان پاسخ اين سئوال را در آيه قرآنى يافت؟
براى يافتن پاسخ به اين سئوالات مقاله مربوطه در كانال نقد اسلام را به دقت مطالعه كنيد.
اين مقاله بزودى در كانال…
آيا قرآن ميتواند تنها نامه هاى شخصى محمد بوده باشد؟
آيا ميتوان پاسخ اين سئوال را در آيه قرآنى يافت؟
براى يافتن پاسخ به اين سئوالات مقاله مربوطه در كانال نقد اسلام را به دقت مطالعه كنيد.
اين مقاله بزودى در كانال…
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️هدف از مراسم حج چه بوده و چگونه وارد اسلام شد؟
#قسمت_اول
هر ساله تعداد زيادى مسلمان از كشورهاى مختلف دنيا با نام #حجاج راهی بلاد عربستان سعودی ميشوند تا اعمال حج خود را به جا آورند و چنان طفلی که از مادر زاییده شده به همراه بار و بنه ای از سوغاتی های کشور دوست و برادر چین و بطری آب زمزم(آب لوله كشى) به وطن و نزد اقوام و خانواده هايشان باز ميگردند و از آن به بعد يك پيشوند جلو نامش قرار ميگيريد.
در اين مقاله به هيچ عنوان قصد ندارم راجع به نحوه اعمال حج چيزى بنويسم زیرا هم سبب طولانی شدن مطلب و هم دور شدن از هدف اصلی ما یعنی بیان ریشه ای و اهداف این عمل می شود.
حال برویم سر وقت مراحل حج و پیشینه تاریخی آن قبل از اسلام در ميان اعراب.
در پايان اين متن نقشه مراحل حج در قبل از اسلام و مراكز عبادت بت منات در ميان اعراب را برايتان تهيه كرده ام.
نکته کلیدی در باب حج برمی گردد به الهه منات که برخی مراکز و ایستگاه های مهم عبادت الهه منات در ميان اعراب عبارت بودند از؛
#قدید، که بین شهرهاى #مدینه و #مکه بوده است و المشلل، که مرکز اصلی عبادتگاه الهه منات برای طلب باران بوده است که البته برخی قبائل عربی بدان جهت حج می کردند.
به المشلل در برخى از احادیث و شروح آن نیز اشاره شده است به عنوان مثال: در صحیح بخاری و مسلم آمده است:
وَلَكِنَّهَا أُنْزِلَتْ فِي الأَنْصَارِ، كَانُوا قَبْلَ أَنْ يُسْلِمُوا يُهِلُّونَ لِمَنَاةَ الطَّاغِيَةِ، الَّتِي كَانُوا يَعْبُدُونَهَا عِنْدَ المُشَلَّلِ
#منبع: بخاری جلد دوم ص ١٥٧ و مسلم جلد ٢ ص ٩٢٩
#ترجمه:
ولی راجع انصار نازل شده است که این انصار قبل از اینکه مسلمان شوند برای بت مناة طاغوت تهلیل می گفتند که آن را در المشلل عبادت می کردند.
از مراکز دیگر حج #شهر_مکه بوده که قبایل اوس و خزرج و خزاعه بدان جهت حج می کردند که البته بعد از حج المشلل به سمت مکه متوجه می شدند.
و سپس به جائى به نام منا ميرفته اند. در این تشابه اسمی میان منی، أُمنیة(آرزو کردن در اینجا می تواند آرزوی باران باشد) و #مناة است که البته ریشه هر دو بر میگردد به باران و در واقع منی مرکز عبادت بت مناة بوده است.
در حج جهت تکریم بت مناة در المشلل سر خود را می تراشیدند که مشابه آن در حج امروزی نیز حجاج در منطقه منی، موهاى سر خود را می تراشند.(به شباهت منطقه منی با بت مناة توجه کنید).
از تشابهات دیگر حج در المشلل با حج امروزی تلبیه یا لبيك اللهم لبيك گفتن است.
ادامه دارد ....
https://t.me/naghde_eslamm/33890
#قسمت_اول
هر ساله تعداد زيادى مسلمان از كشورهاى مختلف دنيا با نام #حجاج راهی بلاد عربستان سعودی ميشوند تا اعمال حج خود را به جا آورند و چنان طفلی که از مادر زاییده شده به همراه بار و بنه ای از سوغاتی های کشور دوست و برادر چین و بطری آب زمزم(آب لوله كشى) به وطن و نزد اقوام و خانواده هايشان باز ميگردند و از آن به بعد يك پيشوند جلو نامش قرار ميگيريد.
در اين مقاله به هيچ عنوان قصد ندارم راجع به نحوه اعمال حج چيزى بنويسم زیرا هم سبب طولانی شدن مطلب و هم دور شدن از هدف اصلی ما یعنی بیان ریشه ای و اهداف این عمل می شود.
حال برویم سر وقت مراحل حج و پیشینه تاریخی آن قبل از اسلام در ميان اعراب.
در پايان اين متن نقشه مراحل حج در قبل از اسلام و مراكز عبادت بت منات در ميان اعراب را برايتان تهيه كرده ام.
نکته کلیدی در باب حج برمی گردد به الهه منات که برخی مراکز و ایستگاه های مهم عبادت الهه منات در ميان اعراب عبارت بودند از؛
#قدید، که بین شهرهاى #مدینه و #مکه بوده است و المشلل، که مرکز اصلی عبادتگاه الهه منات برای طلب باران بوده است که البته برخی قبائل عربی بدان جهت حج می کردند.
به المشلل در برخى از احادیث و شروح آن نیز اشاره شده است به عنوان مثال: در صحیح بخاری و مسلم آمده است:
وَلَكِنَّهَا أُنْزِلَتْ فِي الأَنْصَارِ، كَانُوا قَبْلَ أَنْ يُسْلِمُوا يُهِلُّونَ لِمَنَاةَ الطَّاغِيَةِ، الَّتِي كَانُوا يَعْبُدُونَهَا عِنْدَ المُشَلَّلِ
#منبع: بخاری جلد دوم ص ١٥٧ و مسلم جلد ٢ ص ٩٢٩
#ترجمه:
ولی راجع انصار نازل شده است که این انصار قبل از اینکه مسلمان شوند برای بت مناة طاغوت تهلیل می گفتند که آن را در المشلل عبادت می کردند.
از مراکز دیگر حج #شهر_مکه بوده که قبایل اوس و خزرج و خزاعه بدان جهت حج می کردند که البته بعد از حج المشلل به سمت مکه متوجه می شدند.
و سپس به جائى به نام منا ميرفته اند. در این تشابه اسمی میان منی، أُمنیة(آرزو کردن در اینجا می تواند آرزوی باران باشد) و #مناة است که البته ریشه هر دو بر میگردد به باران و در واقع منی مرکز عبادت بت مناة بوده است.
در حج جهت تکریم بت مناة در المشلل سر خود را می تراشیدند که مشابه آن در حج امروزی نیز حجاج در منطقه منی، موهاى سر خود را می تراشند.(به شباهت منطقه منی با بت مناة توجه کنید).
از تشابهات دیگر حج در المشلل با حج امروزی تلبیه یا لبيك اللهم لبيك گفتن است.
ادامه دارد ....
https://t.me/naghde_eslamm/33890
Telegram
نقدى بر اسلام
آيا اعراب قبل از اسلام مراسم حج داشتند؟
آيا اين مراسم براى بتها انجام ميشد يا حج كنونى ادامه همان مراسم اعراب است
براى اينكه اين موضوع را بطور كامل بدانيد اين مقاله زيبا را با دقت مطالعه بفرماييد.
@naghde_eslamm
www.eslam.nu
آيا اين مراسم براى بتها انجام ميشد يا حج كنونى ادامه همان مراسم اعراب است
براى اينكه اين موضوع را بطور كامل بدانيد اين مقاله زيبا را با دقت مطالعه بفرماييد.
@naghde_eslamm
www.eslam.nu
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️هدف از مراسم حج چه بوده و چگونه وارد اسلام شد؟
#قسمت_چهارم
با توجه به روايات قسمت قبل می توان اثبات كرد كه قزح، نزد اعراب اصالت داشته و وجود آن در ایستگاه های حج دلیلی بوده بر اینکه حج عملی جهت طلب باران بوده است و نه مراسم عبادى خاص.
اما #عرفه مرکز عبادت شمس یا #خورشید بوده است و داستان خرافى و دروغينى كه در اينمورد ساخته شده است بدين عنوان که:
آدم از بهشت رانده شد در هند سقوط کرد و حواء در منطقه جده عربستان و شیطان در دَسْتُمِيسان و ماری که با شیطان همکاری کرد در اصفهان سقوط کرد چنانچه ابن ابی حاتم گفته است و در کوه عرفات این دو نفر همدیگر را شناختند فلذا به این مکان عرفه یا محل شناخت مجدد آدم و حواء می گویند کاملا بی اساس و اسبابی برای اتصال این مکان ها به دیانت های ابراهيمى قبل از اسلام بوده است.
فی الواقع و از نظرگاه متولوژى تاریخی تک تک این ایستگاه های حج مسیرهای عبادت شمس و قمر و اصنام عرب بوده و بعدها این داستان ها با خرافات یهود آمیخته و ساخته و پرداخته شده است.
ممکن است اسلامیون و خصوصا اهل حدیث غرولند کنند که این حرف های شما سندی ندارد و تمام روایاتی که راجع مکان هبوط آدم و حواء بیان شده روایات ضعیف است اما در منابر خود حتی علما سلفی مدعی علم، این اراجیف و لاطائلات را تکرار می کنند تا پايه هاى بازار پردرآمد جشنواره حج براى دولت سعودی محکم تر شود و هرساله انسانهاى بيشترى را بدانجا كشيده و حاصل زحمات يك ساله شان را در حلق حاكمان سعودى بريزند.
اما مخالفان این قصه های کودکانه بى درنگ می گویند این ها از رواياتى است كه به #اسرائیلیات معروف هستند.
اما سئوال اينجاست كه چرا بايد یهود و بنی اسرائیل چنين قصه هائى برای #مکه بسازند؟ چه سودى ازينكار حاصلشان ميشود؟
حال برویم به اثبات این نکته که #عرفه مرتبط با عبادت شمس بوده است.
#دکتر_جواد_علی در المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام جلد يازدهم ص ٣٨٣ مينويسد:
ويقف الحجاج موقف عرفة من الظهر إلى وقت الغروب.
وقد يكون لموقف الجاهليين في عرفة وقت الغروب علاقة بعبادة الشمس. فإذا غربت الشمس اتجه الحجاج إلى "المزدلفة".
#ترجمه: بعد از غروب خورشید حجاج به مزدلفه می رفتند که مزدلفه باز محل عبادت قمر یا ماه بوده است. در روایات اسلامی هم اشاراتی شده که اسماء دختر ابوبکر در مراسم حج در هنگام مزدلفه به کرات و مرات از غلام خود می پرسد آیا قمر یا ماه ناپدید شده است؟ او می گفته نه و همچنان با وجود قمر در آسمان نماز می خواند و با غروب ماه به سمت جمره راهی شده است. متن حدیثى كه در اينمورد آمده است بدينصورت ميباشد:
٢٩٧ - [١٢٩١] حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي بَكْرٍ
الْمُقَدَّمِيُّ، حَدَّثَنَا يَحْيَى وَهُوَ الْقَطَّانُ، عَنِ ابْنِ
جُرَيْجٍ، حَدَّثَنِي عَبْدُ اللهِ، مَوْلَى أَسْمَاءَ، قَالَ:
قَالَتْ لِي أَسْمَاءُ: وَهِيَ عِنْدَ دَارِ الْمُزْدَلِفَةِ هَلْ
غَابَ الْقَمَرُ؟ قُلْتُ: لَا، فَصَلَّتْ سَاعَةً، ثُمَّ قَالَتْ: يَا
بُنَيَّ هَلْ غَابَ الْقَمَرُ؟ قُلْتُ: نَعَمْ، قَالَتْ: ارْحَلْ
بِي، فَارْتَحَلْنَا حَتَّى رَمَتِ الْجَمْرَةَ
#ترجمه:
ابن جریح گوید عبدالله برده ی اسماء گفته که اسماء به من در حالی که نزدش آتش مزدلفه بود گفت ای عبدالله آیا ماه ناپدید شده است؟ گفتم خیر. پس اسماء ساعتی نماز گزارد و دوباره پرسید آیا ماه ناپدید شده است؟ گفتم بله سپس گفت با من راهی شو و ما حرکت کردیم تا برای پرتاب سنگ در مراسم جمره برویم.
#منبع: صحيح مسلم جلد: ٢ صفحه ٩٤٠
ادامه دارد ....
https://t.me/naghde_eslamm/33890
#قسمت_چهارم
با توجه به روايات قسمت قبل می توان اثبات كرد كه قزح، نزد اعراب اصالت داشته و وجود آن در ایستگاه های حج دلیلی بوده بر اینکه حج عملی جهت طلب باران بوده است و نه مراسم عبادى خاص.
اما #عرفه مرکز عبادت شمس یا #خورشید بوده است و داستان خرافى و دروغينى كه در اينمورد ساخته شده است بدين عنوان که:
آدم از بهشت رانده شد در هند سقوط کرد و حواء در منطقه جده عربستان و شیطان در دَسْتُمِيسان و ماری که با شیطان همکاری کرد در اصفهان سقوط کرد چنانچه ابن ابی حاتم گفته است و در کوه عرفات این دو نفر همدیگر را شناختند فلذا به این مکان عرفه یا محل شناخت مجدد آدم و حواء می گویند کاملا بی اساس و اسبابی برای اتصال این مکان ها به دیانت های ابراهيمى قبل از اسلام بوده است.
فی الواقع و از نظرگاه متولوژى تاریخی تک تک این ایستگاه های حج مسیرهای عبادت شمس و قمر و اصنام عرب بوده و بعدها این داستان ها با خرافات یهود آمیخته و ساخته و پرداخته شده است.
ممکن است اسلامیون و خصوصا اهل حدیث غرولند کنند که این حرف های شما سندی ندارد و تمام روایاتی که راجع مکان هبوط آدم و حواء بیان شده روایات ضعیف است اما در منابر خود حتی علما سلفی مدعی علم، این اراجیف و لاطائلات را تکرار می کنند تا پايه هاى بازار پردرآمد جشنواره حج براى دولت سعودی محکم تر شود و هرساله انسانهاى بيشترى را بدانجا كشيده و حاصل زحمات يك ساله شان را در حلق حاكمان سعودى بريزند.
اما مخالفان این قصه های کودکانه بى درنگ می گویند این ها از رواياتى است كه به #اسرائیلیات معروف هستند.
اما سئوال اينجاست كه چرا بايد یهود و بنی اسرائیل چنين قصه هائى برای #مکه بسازند؟ چه سودى ازينكار حاصلشان ميشود؟
حال برویم به اثبات این نکته که #عرفه مرتبط با عبادت شمس بوده است.
#دکتر_جواد_علی در المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام جلد يازدهم ص ٣٨٣ مينويسد:
ويقف الحجاج موقف عرفة من الظهر إلى وقت الغروب.
وقد يكون لموقف الجاهليين في عرفة وقت الغروب علاقة بعبادة الشمس. فإذا غربت الشمس اتجه الحجاج إلى "المزدلفة".
#ترجمه: بعد از غروب خورشید حجاج به مزدلفه می رفتند که مزدلفه باز محل عبادت قمر یا ماه بوده است. در روایات اسلامی هم اشاراتی شده که اسماء دختر ابوبکر در مراسم حج در هنگام مزدلفه به کرات و مرات از غلام خود می پرسد آیا قمر یا ماه ناپدید شده است؟ او می گفته نه و همچنان با وجود قمر در آسمان نماز می خواند و با غروب ماه به سمت جمره راهی شده است. متن حدیثى كه در اينمورد آمده است بدينصورت ميباشد:
٢٩٧ - [١٢٩١] حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي بَكْرٍ
الْمُقَدَّمِيُّ، حَدَّثَنَا يَحْيَى وَهُوَ الْقَطَّانُ، عَنِ ابْنِ
جُرَيْجٍ، حَدَّثَنِي عَبْدُ اللهِ، مَوْلَى أَسْمَاءَ، قَالَ:
قَالَتْ لِي أَسْمَاءُ: وَهِيَ عِنْدَ دَارِ الْمُزْدَلِفَةِ هَلْ
غَابَ الْقَمَرُ؟ قُلْتُ: لَا، فَصَلَّتْ سَاعَةً، ثُمَّ قَالَتْ: يَا
بُنَيَّ هَلْ غَابَ الْقَمَرُ؟ قُلْتُ: نَعَمْ، قَالَتْ: ارْحَلْ
بِي، فَارْتَحَلْنَا حَتَّى رَمَتِ الْجَمْرَةَ
#ترجمه:
ابن جریح گوید عبدالله برده ی اسماء گفته که اسماء به من در حالی که نزدش آتش مزدلفه بود گفت ای عبدالله آیا ماه ناپدید شده است؟ گفتم خیر. پس اسماء ساعتی نماز گزارد و دوباره پرسید آیا ماه ناپدید شده است؟ گفتم بله سپس گفت با من راهی شو و ما حرکت کردیم تا برای پرتاب سنگ در مراسم جمره برویم.
#منبع: صحيح مسلم جلد: ٢ صفحه ٩٤٠
ادامه دارد ....
https://t.me/naghde_eslamm/33890
Telegram
نقدى بر اسلام
آيا اعراب قبل از اسلام مراسم حج داشتند؟
آيا اين مراسم براى بتها انجام ميشد يا حج كنونى ادامه همان مراسم اعراب است
براى اينكه اين موضوع را بطور كامل بدانيد اين مقاله زيبا را با دقت مطالعه بفرماييد.
@naghde_eslamm
www.eslam.nu
آيا اين مراسم براى بتها انجام ميشد يا حج كنونى ادامه همان مراسم اعراب است
براى اينكه اين موضوع را بطور كامل بدانيد اين مقاله زيبا را با دقت مطالعه بفرماييد.
@naghde_eslamm
www.eslam.nu
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️قرمطيان، تخريب كعبه و بى تفاوتى الله در دفاع از خانه امنش!
#قسمت_پنجم
و در نهایت ابنزبیر تغييرات زير را انجام داد:
١). برای کعبه دو درب قرار داد.(ابن سید الناس، كتاب عیون الاثر، ج ١، ص ٦٧)
٢). حجر اسماعیل را در درون کعبه برد.(تاریخ طبری، ج ٥، ص ٥٨٢)
٣). هر دو درب کعبه را همطراز زمین قرار داد به طوری که برای وارد شدن به درون کعبه، نیازی به پله نبود.(عیون الاثر، ج ١، ص ٦٧)
٤). فضای داخلی کعبه را گسترش داده و آنرا بیست و هفت ذراع کرد و این مقدار اضافی از حجر اسماعیل بود که به داخل کعبه اضافه شد.(ابن خلدون، كتاب تاریخ ابن خلدون، ج ١، ص ٤٣٨)
▪️ابنزبیر تغييرات زير در حين بازسازى كعبه انجام داد:
١). برای کعبه دو درب قرار داد.(ابن سید الناس، كتاب عیون الاثر، ج ١، ص ٦٧)
٢). حجر اسماعیل را در درون کعبه برد.(تاریخ طبری، ج ٥، ص ٥٨٢)
٣). هر دو درب کعبه را همطراز زمین قرار داد به طوری که برای وارد شدن به درون کعبه، نیازی به پله نبود.(عیون الاثر، ج ١، ص ٦٧)
٤). فضای داخلی #کعبه را گسترش داده و آنرا بیست و هفت ذراع کرد و این مقدار اضافی از حجر اسماعیل بود که به داخل کعبه اضافه شد.(ابن خلدون، كتاب تاریخ ابن خلدون، ج ١، ص ٤٣٨)
٣) آسیبدیدن کعبه در زمان #عبدالملک به دست حجاج
چند سال بعد و به دنبال حمله #حجاج به مکه، ابنزبیر مجدداً به کعبه پناهنده شد و حجاج برای شکست او، آنجا را به منجنیق بست.
در نتیجه کعبه دوباره ويران شد، اما اینبار دیگر مجالی برای ابنزبیر باقی نماند. او در جنگ شکست خورد و حجاج بر #مکه مسلط گردید.
حجاج خواهان از بین بردن اصلاحات ابنزبیر در کعبه بود و به همین دلیل، با عبدالملک بن مروان نامهنگاریهایی داشت و از او در مورد بازسازی کعبه اجازه گرفت. در نهایت حجاج، کعبه را به همان شکلی که قبل از اصلاحات ابنزبیر بود، در آورد؛ درب را بالا برد، حجر الاسود را از درون کعبه به بیرون آورد و...!(ابن کثیر دمشقی، كتاب البدایة و النهایة، ج ٨، ص ٢٥١)
٤) ويرانى كعبه بوسيله سيلاب و تعمير آن توسط سلاطين عثمانى
منابع تاريخى نخستین دخالت عثمانیان در ترمیم کعبه را از حادثه سیل بنیان فکن مکه در سال ١٠٣٩ قمرى(١٦٢٩ ميلادى)در دوران سلطنت سلطان مراد چهارم (١٦١٢ ـ ١٦٤٠ ميلادى) می دانند. در این سال سیلاب عظیمی شهر مکه را درنوردید و به سوی مسجد الحرام سرازیر گردید و تمامی مسجد را پوشانید و از میان درب کعبه به داخل آن نیز نفوذ نمود و تا نیمه دیوار داخلی کعبه را آب فرا گرفت.
شدّت فشار آب به گونه ای بود که در مدت کوتاهی دیوار سمت رکن شامی و بخشهای بزرگی از دیوار شرقی و غربی کعبه فروریخت. در پی این واقعه بود که سلطان عثمانی دستور ترمیم کعبه را صادر نمود و درسال ١٠٤٠ ق( ١٦٣٠ ميلادى) کارهای ساختمانی به پایان رسید. در دوران خلافت سلطان عبدالعزیز (١٨٣٠ ـ ١٨٧٦ ميلادى) از دربار عثمانی، طوقی نقره ای جهت دربرگرفتن حجرالأسود به مکه رسید و در ١٥ رمضان ١٢١٨ قمرى حجرالأسود در این طوق نقره ای قرار گرفت.
همچنين سلطان احمد چهارم يك ناودان طلا براى كعبه تهيه كرد كه از انباشه شدن آب بر روى سقف آن در هنگام سيلاب جلوگيرى كند.
در بازسازى كعبه بدست عثمانيها اندازه هاى اين بنا تغيير كرد.(«تاریخ الکعبة المعظمه، عمارَتها، کِسوَتِها، وسدانَتِها»، اثر مؤرخ شیخ حسین عبداللّه باسلامه)
ادامه دارد.......
https://t.me/naghde_eslamm/34189
#قسمت_پنجم
و در نهایت ابنزبیر تغييرات زير را انجام داد:
١). برای کعبه دو درب قرار داد.(ابن سید الناس، كتاب عیون الاثر، ج ١، ص ٦٧)
٢). حجر اسماعیل را در درون کعبه برد.(تاریخ طبری، ج ٥، ص ٥٨٢)
٣). هر دو درب کعبه را همطراز زمین قرار داد به طوری که برای وارد شدن به درون کعبه، نیازی به پله نبود.(عیون الاثر، ج ١، ص ٦٧)
٤). فضای داخلی کعبه را گسترش داده و آنرا بیست و هفت ذراع کرد و این مقدار اضافی از حجر اسماعیل بود که به داخل کعبه اضافه شد.(ابن خلدون، كتاب تاریخ ابن خلدون، ج ١، ص ٤٣٨)
▪️ابنزبیر تغييرات زير در حين بازسازى كعبه انجام داد:
١). برای کعبه دو درب قرار داد.(ابن سید الناس، كتاب عیون الاثر، ج ١، ص ٦٧)
٢). حجر اسماعیل را در درون کعبه برد.(تاریخ طبری، ج ٥، ص ٥٨٢)
٣). هر دو درب کعبه را همطراز زمین قرار داد به طوری که برای وارد شدن به درون کعبه، نیازی به پله نبود.(عیون الاثر، ج ١، ص ٦٧)
٤). فضای داخلی #کعبه را گسترش داده و آنرا بیست و هفت ذراع کرد و این مقدار اضافی از حجر اسماعیل بود که به داخل کعبه اضافه شد.(ابن خلدون، كتاب تاریخ ابن خلدون، ج ١، ص ٤٣٨)
٣) آسیبدیدن کعبه در زمان #عبدالملک به دست حجاج
چند سال بعد و به دنبال حمله #حجاج به مکه، ابنزبیر مجدداً به کعبه پناهنده شد و حجاج برای شکست او، آنجا را به منجنیق بست.
در نتیجه کعبه دوباره ويران شد، اما اینبار دیگر مجالی برای ابنزبیر باقی نماند. او در جنگ شکست خورد و حجاج بر #مکه مسلط گردید.
حجاج خواهان از بین بردن اصلاحات ابنزبیر در کعبه بود و به همین دلیل، با عبدالملک بن مروان نامهنگاریهایی داشت و از او در مورد بازسازی کعبه اجازه گرفت. در نهایت حجاج، کعبه را به همان شکلی که قبل از اصلاحات ابنزبیر بود، در آورد؛ درب را بالا برد، حجر الاسود را از درون کعبه به بیرون آورد و...!(ابن کثیر دمشقی، كتاب البدایة و النهایة، ج ٨، ص ٢٥١)
٤) ويرانى كعبه بوسيله سيلاب و تعمير آن توسط سلاطين عثمانى
منابع تاريخى نخستین دخالت عثمانیان در ترمیم کعبه را از حادثه سیل بنیان فکن مکه در سال ١٠٣٩ قمرى(١٦٢٩ ميلادى)در دوران سلطنت سلطان مراد چهارم (١٦١٢ ـ ١٦٤٠ ميلادى) می دانند. در این سال سیلاب عظیمی شهر مکه را درنوردید و به سوی مسجد الحرام سرازیر گردید و تمامی مسجد را پوشانید و از میان درب کعبه به داخل آن نیز نفوذ نمود و تا نیمه دیوار داخلی کعبه را آب فرا گرفت.
شدّت فشار آب به گونه ای بود که در مدت کوتاهی دیوار سمت رکن شامی و بخشهای بزرگی از دیوار شرقی و غربی کعبه فروریخت. در پی این واقعه بود که سلطان عثمانی دستور ترمیم کعبه را صادر نمود و درسال ١٠٤٠ ق( ١٦٣٠ ميلادى) کارهای ساختمانی به پایان رسید. در دوران خلافت سلطان عبدالعزیز (١٨٣٠ ـ ١٨٧٦ ميلادى) از دربار عثمانی، طوقی نقره ای جهت دربرگرفتن حجرالأسود به مکه رسید و در ١٥ رمضان ١٢١٨ قمرى حجرالأسود در این طوق نقره ای قرار گرفت.
همچنين سلطان احمد چهارم يك ناودان طلا براى كعبه تهيه كرد كه از انباشه شدن آب بر روى سقف آن در هنگام سيلاب جلوگيرى كند.
در بازسازى كعبه بدست عثمانيها اندازه هاى اين بنا تغيير كرد.(«تاریخ الکعبة المعظمه، عمارَتها، کِسوَتِها، وسدانَتِها»، اثر مؤرخ شیخ حسین عبداللّه باسلامه)
ادامه دارد.......
https://t.me/naghde_eslamm/34189
Telegram
نقدى بر اسلام
قرمطیان «حجر الاسود» را از «خانه» جدا کردند و بر بام کعبه شدند و ناودان زرین کعبه را کندند و میگفتند:
«…چون خدای شما به آسمان شود و «خانه» را بر زمین ضایع گذارد، خانه اش را غارت و ویران میکنند»…. پس جامه از «خانه» باز کردند و پاره پاره به غارت بردند و به…
«…چون خدای شما به آسمان شود و «خانه» را بر زمین ضایع گذارد، خانه اش را غارت و ویران میکنند»…. پس جامه از «خانه» باز کردند و پاره پاره به غارت بردند و به…
Forwarded from جنگل سرد 🦅 (Ramin rabieikhaledi)
🔴 آیا میدانستید؟
🕋 در دوره بعد از اسلام #کعبه چهار بار به کلی ویران شده و از نو بنا شدهاست.
دو بار اول به سده اول هجری برمیگردد. در جریان جنگهایی که بین امویان و عبدالله بن زبیر فرماندار وقت مکه صورت میگرفت کعبه دو بار ویران شد.
بار اول آتش گرفت و بار دوم توسط سپاهیان حجاج بن یوسف با منجنیق سنگ باران شد.
سومین تخریب مکه به ۹۳۰ میلادی برمیگردد که قرامطه (ایرانیان) به مکه حمله کردند و حجاج را قتلعام کردند و چاه زمزم را با جنازههای کشتگان پر کردند. آنان سنگ حجرالاسود را ربودند و به مدت ۶۰ سال در مستراح گذاشتند و برای سالها کعبه وجود نداشت
تخریب چهارم کعبه در نتیجه سیلی بود که در سال ۱۶۲۹ میلادی رخ داد.
پس از آن سلطان مراد چهارم ساختمان کعبه را با سنگهای گرانیتی از نو بنا کرد که این ساختمان تا عصر حاضر به جا ماندهاست.
بنای کعبه امروز هیچ ارتباط فیزیکی با کعبه زمان محمد ندارد.
در هیچ یک از این موارد ثبت شده در تاریخ خدا یا نیرویی ماورا الطبیعه به کمک و حفظ خانه خدا نیامد.
#کعبه #مکه #بت_خانه #التماس_تفکر
💥 @bardegi57
🕋 در دوره بعد از اسلام #کعبه چهار بار به کلی ویران شده و از نو بنا شدهاست.
دو بار اول به سده اول هجری برمیگردد. در جریان جنگهایی که بین امویان و عبدالله بن زبیر فرماندار وقت مکه صورت میگرفت کعبه دو بار ویران شد.
بار اول آتش گرفت و بار دوم توسط سپاهیان حجاج بن یوسف با منجنیق سنگ باران شد.
سومین تخریب مکه به ۹۳۰ میلادی برمیگردد که قرامطه (ایرانیان) به مکه حمله کردند و حجاج را قتلعام کردند و چاه زمزم را با جنازههای کشتگان پر کردند. آنان سنگ حجرالاسود را ربودند و به مدت ۶۰ سال در مستراح گذاشتند و برای سالها کعبه وجود نداشت
تخریب چهارم کعبه در نتیجه سیلی بود که در سال ۱۶۲۹ میلادی رخ داد.
پس از آن سلطان مراد چهارم ساختمان کعبه را با سنگهای گرانیتی از نو بنا کرد که این ساختمان تا عصر حاضر به جا ماندهاست.
بنای کعبه امروز هیچ ارتباط فیزیکی با کعبه زمان محمد ندارد.
در هیچ یک از این موارد ثبت شده در تاریخ خدا یا نیرویی ماورا الطبیعه به کمک و حفظ خانه خدا نیامد.
#کعبه #مکه #بت_خانه #التماس_تفکر
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM