نقد دین اسلام
619 subscribers
16K photos
10.2K videos
1.5K files
9.48K links
هیچ امر مقدسی وجود ندارد. همه چیز و همه کس قابل نقد هستند.
Download Telegram
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️جهاد در اسلام، دفاع از خود يا قتل عام و تجاوز براى اعتلاى اسلام؟!

#قسمت_ششم

خب این پرسش مطرح می شود که از کجا علماء دین می گوید جهاد نفس بالاترین جهادها است؟
حدیثی داریم که می گوید محمد از جنگ تبوک بر می گشت رو به اصحابش کرد و گفت از جهاد اصغر برگشتیم تا به جهاد اکبر یعنی جهاد با نفس بپردازیم.
(رجعنا من الجهاد الأصغر إلى الجهاد الأكبر)
اما فی الواقع بر عکس آنچه می گویند است اولا این حدیث ضعیف است و بیهقی آن را با سند ضعیف نقل کرده در ثانی در نزد علماء اسلام علاوه بر اعتراف به اینکه جهاد اکبر جهاد با شمشیر است و جهاد اصغر جهاد با نفس است.
عبدالعزیز ابن باز در بیان شرح این حدیث گفته است:
هذا روي عن النبي صلى الله عليه وسلم أنه قاله بعدما رجع من غزوة تبوك، رجعنا من الجهاد الأصغر إلى الجهاد الأكبر، وفسره بأن المراد بجهاد النفس هو الجهاد الأكبر وجهاد الكفار هو الجهاد الأصغر، ولكن بين أهل العلم كـ ابن القيم رحمه الله وغيره أن هذا الحديث ضعيف وأنه لا يصح، وأن الجهاد الأكبر هو جهاد الأعداء وجهاد النفس هو الجهاد الأصغر، ولكنه أصل في جهاد الكفار؛ فجهاد النفس أصل أصيل إذا استقام استقام جهاد الكفار، فالواجب على أهل الإسلام أن يبدءوا بأنفسهم ويجاهدوها لله حتى تبرأ من العيوب ومن الذنوب التي قد تغرها وتهلكها وتصدها عن جهاد أعدائها، ولا شك أن الجهاد الأكبر هو جهاد أعداء الله بالسيف والسنان والحجة واللسان.
#منبع: دروس للشيخ عبد العزيز بن باز نویسنده: ابن باز  جلد: ٥  صفحه: ٢٢
#ترجمه:
این حدیث را از نبی صلّی الله علیه و سلّم روایت کرده اند که بعد از بازگشت از غزوه تبوک گفته اند از جهاد اصغر برمی گردیم تا به جهاد اکبر بپردازیم و جهاد اکبر را به جهاد با نفس تعبیر کرده اند و جهاد اصغر را جهاد با کفار گفته اند ولی میان اهل علم مانند ابن قیم رحمه الله و افرادی غیر او این نکته نهفته است که این حدیث ضعیف است و صحیح نیست  و جهاد اکبر جهاد با دشمنان است و جهاد نفس جهاد اصغر است و اینکه اصل در امر جهاد جهاد با کفار است فلذا جهاد با نفس هم یک اصل است که با جهاد کفار پابرجا می ماند.پس بر اهل اسلام واجب است که اول از خود شروع کنند و با نفس خود جهاد کنند تا از عیوب و گناهان بخاطر الله دور شوند زیرا نفس بازدارنده از جهاد با دشمنانش است و بدون شکّ جهاد اکبر جهاد با دشمنان الله با شمشیر و نیزه و حجت و زبان است.

ادامه دارد ...
https://t.me/naghde_eslamm/36221
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️سيّد كيست و به چه كسانى سادات ميگويند؟

#قسمت_ششم

فلویر می‌نویسد در بلوچستان تعداد سیدها در مقایسه با مثلا یزد و دیگر شهر‌های ایران زیاد نبود. او ادامه می‌دهد که «در کرمان از هر دو مرد و یا پسر بچه یک نفرشان سید است و من هرگز در عمرم تا این اندازه از دست مدعیان تبار محمد به تنگ نیامده بودم.»(۱۴)
به همین ترتیب، به گفته ویلیام کنت لوفتوس در دزفول از هر سه نفر یک نفر یا از اولاد پیغمبر بود و یا جزو اشخاص معتبر مذهبی شهر به شمار می‌آمد.(۱۵)
همچنین جمعیت بعضی روستا‌ها از قبیل خابوجان در خراسان صرفا و یا عمدتا عبارت از سید‌ها بود.

▪️عزت و احترام به سید‌ها
اگرچه در آن دوره هم همه مسلمانان قرار بود حقوق برابر داشته باشند، اما سید‌ها به‌خاطر «تبارشان» که می‌گفتند به پیامبر اسلام می‌رسد، «برابرتر» از دیگر مسلمانان بودند. طوری که دیدیم، سیدها در گذشته خود را خارج از محدودیت‌ها و مجبوریت‌های قانونی و حکومتی می‌شمردند و حکومتداران هم در مقایسه با مردم عادی، در برابر سیدها چشم‌پوشی بیشتری نشان می‌دادند. اما مردم هم ظاهرا با این عزت و احترام و یا مقام ویژه سیدها در جامعه مشکل چندانی نداشت.
آدامز (همانجا) می‌نویسد «مردم وقتی نقیب السادات را می‌بینند، به او بیشتر از یک شاهزاده احترام می‌گذارند.» هرگاه سیدی وارد مجلسی شد، همه برخاسته جای خود را به او تعارف می‌کردند.
فون کوتسه بوه می‌نویسد: «سید‌ها خود را در مقامی حساب می‌کنند که هروقت خواستند می‌توانند پیش پادشاه رفته هرآنچه را که درست می‌شمارند، به او بگویند. یک سید می‌تواند وارد هرخانه‌ای که خواست، بشود و صاحب خانه مکلف است که از او به بهترین صورت پذیرایی بکند و حتی پیشکش‌هایی به او تقدیم کند.» (۱۶)
نه تنها ممکن نبود به یک سید خشونت و یا بی احترامی نشان داد، بلکه کسی هم که همراه و تحت محافظت یک سید بود، «در امان» محسوب می‌شد. از این جهت سید‌ها مانند «راهنمای مسافرت» زوار شیعه را به مشهد و یا عتبات عراق کنونی مشایعت می‌کردند تا در راه اگر با حمله راهزنان مواجه شدند، سید راهنما آنان را از مهلکه بیرون آورد. زوار نیز متقابلا به او هدایا و پیشکش‌هایی تقدیم می‌کردند و این کار تبدیل به منبع درآمد دیگری برای سیدها شده بود.
تا اواخر قرن نوزدهم غیر مسلمانانی که در ایران مسافرت می‌کردند و به‌خصوص می‌خواستند از مناطق خطرناک و ناامن بگذرند، سیدی را با خود به همراه داشتند تا خطر حمله و غارت در راه کمتر شود. لایارد زمانی که از لرستان و خوزستان می‌گذشت شخصی را بنام «سید ابوالحسن» به همراه داشت، چرا که به نوشته خود لایارد (همانجا) در این مناطق «قبایلی می‌زیستند که نسبت به هر خارجی و بخصوص اروپایی، هم متعصب و هم مشکوک بودند و در آن شرایط حضور یک سید در کنار من امتیاز مهمی بود». به همین ترتیب زمانی که آرتور کونولی از استرآباد به خیوه و پیش ترکمن‌ها می‌رفت و یا هنگامی که پرسی سایکس به مکران سفر می‌کردند، از همراهی سید‌ها استفاده کردند.
سیدها انسان‌های «مقدسی» شمرده می‌شدند و فرض بر آن بود که آنها مسلمانان خالصی هستند که دین و ایمانشان کامل است. از این جهت، هم احترام به سیدها بسیار زیاد بود و هم آنان را انسان‌هایی «مقدس» و قادر به انجام کار‌های خارق‌العاده مانند معالجه بیماران حساب می‌کردند. به‌خصوص اگر کسی هم ملا و هم سید بود، بعنوان شخصی کاملا معصوم، قابل احترام و صاحب قدرتی غیر عادی شمرده می‌شد. در آن صورت مثلا زنان، آبی را که از وضوی سیدهای ملا می‌ریخت، در ظرفی جمع کرده نگهداری می‌کردند تا در صورت وقوع هر بیماری، آن آب را جهت معالجه بنوشند.

ادامه دارد ...
https://t.me/naghde_eslamm/36280
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️محمد، پيامبر اعراب، پسر چه كسى بود عبدالله يا شخصى ديگر؟

#قسمت_ششم

در اين قسمت ميخواهيم سن محمد و حمزه را از طریق دیگری محاسبه کنیم.
▪️اولاً: سیره ابن هشام در باب ولادت محمد می گوید: حدثنا أبو محمد عبد الملك بن هِشَامٍ قَالَ: حَدَّثَنَا زِيَادُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ البكَّائي عن محمد بن إسحاق قال: وُلد رَسُولِ اللَّهِ -صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ- يَوْمَ الِاثْنَيْنِ، لاثنتيْ عَشْرَةَ
لَيْلَةً خَلَتْ مِنْ شهر ربيع الأول، عامَ الفيل
#منبع: سيرة ابن هشام نویسنده: عبد الملك بن هشام  ج: ١ ص: ١٤٦
 #ترجمه: محمد بن اسحاق گوید: رسول خدا در روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول عام الفیل به دنیا آمد
▪️ثانيا:  غزوه اُحُد که حمزه در آن کشته شد در شوال سال سوم هجرت رخ داد و جمهور بر آن توافق دارند چنانچه ابن حجر گوید: وَكَانَتْ عِنْدَهُ الْوَقْعَةُ الْمَشْهُورَةُ فِي شَوَّالٍ سَنَةَ ثَلَاثٍ
بِاتِّفَاقِ الْجُمْهُورِ وَشَذَّ مَنْ قَالَ سَنَةَ أَربع
#منبع: فتح الباري العسقلاني، ابن حجر    ج: ٧  ص: ٣٤٦
نتيجه اى كه ميتوان از مطالب بيان شده گرفت ايت است كه؛ محمد در جنگ احد ٥٥ ساله بوده و سال یازدهم هجری ٦٣ ساله یعنی بعد از ٨ سال از مرگ حمزه فوت کرده است زیرا حمزه در جنگ اُحُد ٥٩ ساله بوده است.
▪️ثالثا: برویم سر وقت روز و سالی که محمد در آن فوت کرد یعنی 8 سال بعد از مرگ حمزه.
مصدر حدیث باز طبقات الکبری ابن سعد که می گوید: ذِكْرُ كَمْ مَرِضَ رَسُولُ اللَّهِ, وَالْيَوْمِ
الَّذِي تُوُفِّيَ فِيهِ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ، حَدَّثَنِي أَبُو مَعْشَرٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَيْسٍ: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ اشْتَكَى يَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ لِإِحْدَى عَشْرَةَ لَيْلَةً بَقِيَتْ مِنْ صَفَرٍ
سَنَةَ إِحْدَى عَشْرَةَ، فَاشْتَكَى ثَلَاثَ عَشْرَةَ لَيْلَةً , وَتُوُفِّيَ يَوْمَ الِاثْنَيْنِ لِلَيْلَتَيْنِ مَضَتَا مِنْ شَهْرِ رَبِيعٍ الْأَوَّلِ
سَنَةَ إِحْدَى عَشْرَةَ»
#منبع: الطبقات الكبرى از ابن سعد ج: ٢  ص: ٢٧٢
#ترجمه:
سخن درباره مدت بيمارى پيامبر و روزى كه رحلت فرموده است
محمد بن عمر [واقدى ] از ابو معشر، از محمد بن قيس نقل مى كند كه پيامبر روز چهارشنبه يازده شب مانده از ماه صفر از سال يازدهم بيمار شد و بيمارى آن حضرت سيزده شب بود و روز دوشنبه دوم ماه ربيع الاول از سال يازدهم رحلت فرمود.
▪️نتيجه گيرى:
همان طور که گفتیم اکثر علماء اسلام گفته اند که محمد فوت کرد و عمرش ٦٣ سال بود و ٨ سلل بعد مرگ حمزه محمد فوت نموده است و حمزه در سال سوم هجری کشته شد در حالی ٥٩ ساله بود یعنی حمزه بدون شک باید چهار سال بزرگتر از محمد باشد و نه دو سالی که برخی روی آن اصرار دارند.
حال بپردازیم به روایاتی که نحوه و زمان همبستر شدن عبدالله با آمنه را نشان می دهد که چه مدت بعد از زمان ازدواج حاملگی آمنه صورت گرفته است.
 
ادامه دارد
https://t.me/naghde_eslamm/36706ن
Audio
پرونده شنیداری

موضوع: پشت پرده های انقلاب (اعترافات جعفر شفیع زاده)
#قسمت_ششم(آخر)
با به اشتراک گذاشتن این فایل‌ صوتی، در روشنگری و مبارزه براى زدودن جهل و خرافات در جامعه سهیم باشید.
@naghde_eslamm
www.eslam.nu
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️دگردیسی عیسی بن مریم به مُحَمَد بن عبدالله در گذر تاريخ

#قسمت_ششم

«پاول مقدس» در «نامه به رومی ها (Epistle to Romans) ٨، ٣٣» همۀِ کسانی را که به مسیح باور دارند، «برگزیده (eklektós)» مینامد(١٦).
«بخش دوم کتابِ جسایا (Deuterojesaja)» به گواهی از خدا، «خدمتکار خدا (عبدالله)» را «برگزیدۀِ من» مینامد (٧،٤٩ .Jes ١،٤٢; vgl).
همچنین در همانندی با آن در «انجیل لوکا (Gospel of Luk) ,٩ ٣٥» آمده است: آوایی از میان ابرها «عیسی» را «پسر برگُزیده (eklelegménos) » نامید.
هموندانِ انجمن بلندپایگانِ یهودی «عیسی» را هنگامیکه بر صلیب کشیده شده بود، به ریشخند گرفتند: او که به دیگران کمک میکرد، هم اکنون باید به خودش کمک کند، "اگر براستی او مسیح فرزند خدا، همان برگزیده (eklektós) است" (٢٣،٢٥ Lk).
با درکِ معنی «برگزیده» برای «مُحَمَد»، آدم یک پیش زمینۀِ مهم تاریخی/مسیحی را پذیرفته است. همچنین دیگر معنی ها برای نام «مُحَمَد» همانند «ستایش شونده»، که در زبان سوریه ای و عربی رایج است، سرچشمه در کتاب های «مقدس» مسیحی دارند. در بخش سوم تورات (The Book of Psalms) آیه ١١٨ دربارۀِ سنگی میگوید (که منظور مسیح است)، که مهرازان (در اینجا منظور یهودیان است) درهنگام ساختمان سازی به دور انداخته اند، در حالیکه این سنگ بی ارزش (یعنی مسیح) براستی یک تاج سنگ (quoin) است که اگر درجای خودش گذاشته شود، میتواند به دیوار (یعنی ملت یهود) استوانی بخشد (٢٢ .آيه): « ستایش بر او که به نام خدا میآید.» (٢٦ .آيه). انجیل این ستایش «داود» در بخش سوم تورات (The Book of Psalms) را
به «عیسی» نسبت میدهد:
هنگام وارد شدنِ «عیسی» به اورشلیم، پیروانش او را «بسیار ستوده»، صدا میکردند. برپایۀِ انجیل «مارک» (٦١-٦٢،١٤) بلندپایه ترین کاهن یهودی هنگام بازجویی از «عیسی» در پیشگاه مِهستان (شورای) بلندپایگان یهودی از «عیسی» میپرسد: "آیا تو مسیح هستی، فرزند آن بسیار ستایش شونده (eulogätós)؟" عیسی پاسخ میدهد: "من همان کس هستم." بنابرین، «عیسی» فرزند ستایش شونده است، آنکسی که به نام خدا آمده است، او ستایش شونده («مُحَمَد») است (Benedictus qui venit in nomine)
domini یک برداشت یا معنی سوم از نام «مُحمَد» که «شپرنگر (A. Sprenger) ١٧» مورد توجه قرار داده است، ارزش بررسی ندارد. او به ادعای مفسر قرآن «ابن عباس» اشاره میکند که میگوید: «نام «مُحَمَد» در تورات آمده است.» «شپرنگر (A. Sprenger)» بر این باور است: "درست است که نام «مُحَمَد» در زبان عربی «ستایش شونده»، «ستوده» معنی میدهد، ولی در لهجه های هم خانوادۀِ زبان عربی، که با آنها در بیابان های سوریه گفتگو میشُد، میتواند نام «مُحَمَد» معنی "آرزو کردن"، یا "با آرزوی شدید چیزی را خواستن بدهد." به سخن دیگر معنی «مُحَمَد» میشود «کسی که با آرزوی شدید چشم براهش هستند.(١٨)».
«شپرنگر (A. Sprenger)» نشانی «کتابِ هاگای آیه ٢،٨ (٢،٨ Haggai) و «کتاب دانیل آیه ١١،٨» را میدهد که در آنجاها نام عبری «حمداه» که «آرزو شده» معنی شده است، بکار رفته است(١٩).

ادامه دارد ....
https://t.me/naghde_eslamm/37400
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️نگاهى به سرچشمه هاى اصلى قرآن

#قسمت_ششم

همچنین عرب ها میبایستیکه با افسانه های ایرانی همانند پرواز (معراج) «ارداویراف (یک موبد زرتُشتی)» به آسمان و پیش از او معراج «زرتُشت»، دیدگاه ایرانیان دربارۀِ بهشت و دوزخ، پریان (حوریان)، پُل چینود (پُل صراط)، درخت زندگی (tile tree Hvapah) برون شدن اهریمن از تاریکی و دیگر افسانه های
اسرار آمیز آشنا بوده باشند.
اگر عرب ها با افسانه های ایرانی آشنایی داشته اند، روشن است که محمد نیز باید از این افسانه ها بهره بُرده باشد، همانگونه که او از افسانه های یهودی و ترسایی در نگاشتن قرآن و شکل دادن به دین اسلام بی بهره نماند. از اینرو اکنون ما باید پُرسش کُنیم که آیا این افسانه ها از خودشان ردپایی در قرآن، آیین اسلام و در میان روایت های دینی مسلمانان برجای گذاشته اند؟ در ادامۀِ این پژوهش ما خواهیم دید که نه تنها پاسُخ ٌمثبت است، بلکه در برخی موردها این افسانه هایِ پارسی که به قرآن راه یافته اند، بدون تردید دارای ریشه های آریایی هستند و هیچگونه سرچشمۀِ سامی ندارند؛ و دیگر اینکه میتوان این افسانه ها را با اندکی دگرگونی در نوشته های هندی نیز یافت. در حقیقت برخی از این افسانه ها میراث فرهنگی هر دو کشور ایران و هندوستان هستند؛ و هنگامیکه راه پارسیان و هندوها در سرزمینی به نام «ایرانویچ (در نزدیکی هرات)» [١٠] از همدیگر جدا شُد، و این دو ملت به سرزمین های ایران و هندوستان مهاجرت کردند، آنها این افسانه ها را در یاده هایشان حمل میکردند.
این امکان هست که برخی از این افسانه ها سپس تر در ایران ساخته شدند و با گُذشت زمان به هندوستان راه یافتند. ما خواهیم دید که این افسانه ها بیگمان به گوش محمد رسیده بودند، و آنها بدون تأثیر بر نگاشته شدن قرآن و شکل گرفتن آیین اسلام نبودند، با آنکه پیروان و مومنین خوشباور و ساده دلِ ُمسلمان از این افسانه ها به نام آیه های قرآن و
«وحی منزل» یاد میکنند که از لب های محمد شنیده اند.
▪️یکم: سفر شبانه محمد به آسمان (معراج)
نُخستین موردی که ما باید در اینجا بررسی کُنیم، گُزارش دربارۀِ سفرِ شبانه و پُرآوازۀِ محمد به آسمان است. قرآن در سورۀِ شماره ١٧ به نام سوره بنی اسرائیل یا اسراء به این سفر اشاره کرده است [١١]. «ستایش كسى را که بنده اش را به یک سفر شبانه از مسجد الحرام به مسجدى دور(الاقصي) فرستاد که ما زمین و اطرافش را تبرک بخشیديم، تا نشانه هایِ
خودش را برای او آشکار کُند.»
در پیوند با این آیه همه میدانند که مفسرین قرآن با ماهیت این سفر هم رای نیستند، برخی میپندارند که سفرشبانۀِ محمد به آسمان یک رویا بوده است؛ و آن مفسران که بر این باورند که معراج یک سفر واقعی بوده، جزییات فراوانی به آن افزوده اند، و برخی دیگر میگویندکه این سفر عرفانی و تمثیلی است.

ادامه دارد ......
https://t.me/naghde_eslamm/37960
Forwarded from نقدى بر اسلام
مهدى موهوم شيعيان، نماد توحش و بربريتى است كه تفكر تكفيرى شيعى از آن نشأت گرفته است
#قسمت_ششم

▪️روايت بيست و دوم:
عبدالله مغیره می گوید: امام صادق فرمود:« هنگامی که قائم آل محمد ظهور کند، پانصد نفر از قریش را ایستاده #اعدام می کند. سپس پانصد نفر دیگر را به همین گونه اعدام می نماید و این کار شش بار تکرار می شود »
عبدالله می پرسد: آیا تعدادشان به این اندازه می رسد؟ حضرت فرمود: « آری؛ خودشان و دوستانشان ».
#متن_عربى: عن أبی عبدالله: « إذا قام القادم من آل محمد أقام خمسمائة من قریش. فضرب أعناقهم ثم أقام خمسمائه [فضرب أعناقهم ثم خمسمائه ] أخری، حتی یفعل ذلک ست مرات » قلت: و یبلغ عدد هولاء هذا: قال: « نعم، منهم و من موالیهم »
#منابع:
١) مفید، ارشاد، ص ۳۶۴؛
٢) روضه الواعظین، ج۲، ص ۲۶۵؛
٣) کشف الغمه، ج۳، ص ۲۵۵؛
٤) صراط المستقیم، ج۲، ص ۲۵۳؛
٥) اثبات الهداه، ج۳، ص ۵۲۷؛
٦) بحار الانوار، ج۵۲، ص ۳۳۷و ۳۴٩٫
▪️روايت بيست و سوم:
امام باقر می فرماید: « هنگامی که حضرت قائم قیام کند، بر یک یک ناصبیان(كسانى كه به امامت اعتقاد ندارد، چه مسلمان و چه غير مسلمان) ایمان را عرضه می کند، اگر به حقیقت، آن را بپذیرند،
آنان را رها می سازد وگرنه هر کس که ایمان را نپذیرفت، گردنش را می زند یا از او جزیه می گیرد- چنان که امروز از اهل ذمه می گیرند- و او را به روستاها و آبادی های دور تبعید می کند»
#متن_عربى: عن أبی جعفر: « إذا قام القائم عرض الایمان علی کل ناصب، فإن دخل فیه بحقیقه، و إلا ضرب عنه،
أو یؤدی الجزیه، کما یؤدیها الیوم أهل الذمه، و یشد علی وسطه الهمیان و یخرجهم من الأمصار إلی السواد.
#منابع:
١) کافی نوشته شيخ كلينى، ج۱، ص ۲۲۷؛
٢) اثبات الهداه، ج۳، ص ۴۵۰؛
٣) مرآه العقول نوشته علامه مجلسى، ج۲۶، ص ۱۶۰؛
٤) بحار الانوار نوشته علامه مجلسى، ج۵۲، ص ۳۷۵٫
▪️روايت بيست و چهارم:
امام صادق می فرماید: « هنگامی که قائم ما ظهور کند، دشمنان ما را از چهره های شان تشخیص می دهد. آن گاه آنان را از سر و پاهای شان می گیرد و با شمشیر به آنان می زند (و آنان را قتل عام می کند)»
#متن_عربى: عن الامام الصادق: « لو قام قائمنا یعرف أعداءنا بسیماهم. فیؤخذ بنواصیهم و أقدامهم یخبط هو و أصحابه بالسیف خبطاً »
#منابع:
١) احقاق الحق، ج۱۳، ص ۳۵۷؛
٢) المحجه، ص ۴۲۹

ادامه دارد ....
جلسه ششم - آنچه در کوفه میگذشت
@ImansaIran
فايل شنيدارى

▪️موضوع: آنچه در کوفه گذشت
#قسمت_ششم
▪️سخنران: استاد بزرگوار ايمان سليمانى اميرى
براى شنيدن قسمتهاى قبلى بر روى لينكهاى زير كليك كنيد
قسمت چهارم
قسمت پنجم
در مبارزه با جهل و خرافات با انتشار اين فايل صوتى قدمى در راه روشنگرى در جامعه مان برداريد
Forwarded from نقدى بر اسلام
چه کسانی قرآن را نوشته اند؟

#قسمت_ششم

این برداشتهای متضاد از آیه های قرآن، (با آنکه مسلمانان ادعا میکنند که هر واژه قرآن از سوی الله نازل شده است) برای اسلام امروزی نقش مهمی در سیاست ایفا میکند:
بنیادگرایان مسلمان و تروریستهای اسلامی تکیه به آیه های جنگ افروز میکنند که سپس تر به قرآنها افزوده شدند و بر این باورند که سوره های کهنتر که به رواداری و دوستی میان انسانها توجه دارند، منسوخ شده و دیگر اعتبار ندارند. از سوی دیگر مسلمانان صلح طلب از سوره های کهنتر پیروی میکنند که به بُردباری و دوستی میان انسانها سفارش میکنند.
٣) گردآورى و ويرايش نهائى قرآن
نتیجه گیریِ «منطقیِ» مسلمانان از سورۀِ شمارۀِ ٢ که بلندترين سوره است تا سوره شماره ١١٢ که کوتاهترین سوره است، این است که این سوره ها بازتاب دهندۀِ سخنان الله هستند.
سورۀِ شماره ١ و سورهای شماره ١١٣ و ١١٤ دارای شیوۀِ نگارش دیگری هستند: سورۀِ شماره ١، «فاتحه»، یک نیایش است، که در آغازِ کتاب گذاشته شده است، آن دوتا سورۀِ پایانی که با فرمان «بگو» آغاز میشوند، برپایۀِ باورهایِ خرافی مسلمانان ورد و اسرار افسونگرانه دربر دارند. به نظر میآید که واپسین ویرایش کنندگانِ قرآن میخواسته اند بدونِ چون و چرا شمارۀِ سوره های قرآن را به شماره ١١٤ برسانند.
شاید انجیل توماس (یکی از انجیلهای چهارگانه) که از ١١٤ بخش تشکیل شده است، و در پیرامونِ زندگی واپسین ویرایش کنندگان قرآن گسترده بوده، نقش مهمی در رساندن شمارۀِ سورههای قرآن به ١١٤ داشته است. این گمانه زنی میتواند به حقیقت نزدیک باشد، زیرا پژوهشهای زبانشناسی «کریستف لوکزنبرگ (Christoph Luxenberg)» و « فولکر پوپ (Volker Popp)» نشان میدهند که نام «عثمان» که نام یکی از خلیفه های افسانه ای آغاز اسلام است و از او به نام گردآورندۀِ نهایی قرآن یاد میکنند، شکل دگرگون شدۀِ نام
«توماس (یکی از نویسندگان انجیلهای چهارگانه)» است.
به این پرسش نمیتوان پاسخ روشن داد که چه زمانی واپسین ویرایشِ قرآن پایان پذیرفته است. ولی اگر این گزارش درست باشد که قرآنِ ابن مسعود (که در سده هشتم میلادی نگاشته شده است) آن دو سورۀِ واپسین قرآن (١١٣ و ١١٤) را نداشته است (١١)، باید زمان واپسین ویرایشِ قرآن پس از قرن هشتم میلادی باشد.
به هرروی پذیرفتن این گمانه زنی بایسته و اجباری نیست، زیرا این گمانه زنی هم پذیرفتنی است که یک نسخه دیگر از قرآن با واپسین ویرایش زودتر از این زمان وجود داشته است، ولی این ورژن
سپس تر فراگیر و گسترده شده است.
یک دلیل دیگر در تاییدِ دست بردن در قرآن از راه ویرایشهایی که سپس تر روی این کتاب انجام گرفته اند، گزارشهای ابن مسعود (که در قرن نهم میزیست) و تبری است (که در قرن دهم میزیست).
▪️ادمين: جهت مطالعه دوستان ميتوانند كتاب فولكر پوپ و كتاب كريستوفر لوكرنبرگ را با كليك روى نام آنها دريافت كنند.

ادامه دارد ….
جلسه ششم - آنچه در کوفه میگذشت
@ImansaIran
فايل شنيدارى

▪️موضوع: آنچه در کوفه گذشت
#قسمت_ششم
▪️سخنران: استاد بزرگوار ايمان سليمانى اميرى
براى شنيدن قسمتهاى قبلى بر روى لينكهاى زير كليك كنيد
قسمت چهارم
قسمت پنجم
در مبارزه با جهل و خرافات با انتشار اين فايل صوتى قدمى در راه روشنگرى در جامعه مان برداريد