نقد دین اسلام
643 subscribers
16K photos
10.2K videos
1.51K files
9.5K links
هیچ امر مقدسی وجود ندارد. همه چیز و همه کس قابل نقد هستند.
Download Telegram
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️ چه کسی قرآن را نوشته است؟!

#قسمت_دوازدهم

در آن دوران شرک آمیز، مردم یمن خدایی را میپرستیدند که نامش الرحمن بود.
محمد برای مدتی نام الرحمن را برای خدایش بجای الله برگزید. بطور تصادفی این نام همچنین نامی برای خدا در دوران تلمودی به برای یهودیان بود (Noldeke: The Koran, The Origins of the Koran, p.5).
محمد زیرکانه خیال کرد که با استفاده کردن از واژه الرحمن میتواند هم یهودیان را و هم مشرکین را به پذیرش دینش علاقه مند کند. اما زمانی که او خود را رسول الرحمن معرفی کرد، مکیان هم گیج شدند.
قریشیان هیچ الرحمنی بجز الرحمن یمامه را نمیشناختند (برخی از نویسندگان نوشته اند که الرحمن در یمن بود).
برای تحقیق در مورد ادعای محمد، قریش نمایندگانی را به نزد یهودیان مدینه فرستادند، همانگونه که آنها میپنداشتند، الرحمن واقعا یک خدا در یمن یا یمامه بود. تاریخ نویس اسلامی ابن سعد مینویسد (Ibn Sa’d, vol.i, pp.189-190):
«قریش نضر بن الحارث و عقبه بن ابی معیط و چند نفر دیگر را به نزد یهودیان یثرب فرستاد تا از یهودیان در مورد محمد پرسش کنند. آنان به مدینه آمدند و به یهودیان گفتند: ما به نزد شما آمده ایم زیرا اتفاق مهمی در میان ما افتاده است. یتیمی بیچاره که ادعای بزرگی میکند، خود را رسول الرحمن میخواند، در حالی که ما هیچ الرحمانی را نمیشناسیم به غیر از الرحمن یمامه. آنها گفتند، به ما مشخصات او را بگویید. نمایندگان قریش مشخصات ظاهری محمد را به آنها گفتند. یهودیان پرسیدند در میان شما چه کسانی هواداران او هستند؟ نمایندگان قریش گفتند اشخاص فروتر میان ما، ناگهان یکی از علمای آنان خندید و گفت او پیامبری است که در کتابهای ما ویژگیهای او آمده است. ما همچنین میدانیم که مردمش در مقابل او بسیار خصمانه خواهند بود.»
وقتی ما با ذهنی بی طرف قرآن را میخوانیم، میبینیم که ٥٠ سوره نخستین (به ترتیب نزول نه ترتیب فعلی قرآن) به خوبی نشان میدهند که محمد در مورد انتخاب، الرحمن، خدا و الله هنوز تردید دارد و گیج است. او بسیار در اینکه چه کسی را باید بعنوان خدای خویش برگزیند شکاک بود. این خلاصه ای است از ٥٠ سوره نخستین و تفکر محمد در مورد خدایش:
تنها رب – ٦٨, ٩٢, ٨٩, ٩٤, ١٠٠, ١٠٨, ١٠٥, ١١٤, ٩٧, ١٠٦, ٧٥ (١١ سوره).
الرحمن و رب – ٥٥, ٣٦ (٢ سوره).
الرحمن، الله و رب – ٩٦, ٧٣, ٧٤, ٨١, ٨٧, ٥٣, ٨٥, ٥٠, ٣٨, ٧، ٧٢, ٢٥, ٣٥, ٥٦, ٢٦, ٢٧, ٢٨, ١٧ (١٨ سوره).
این مسئله نوسان، دو دلی، نادانی و گیجی محمد را در مورد خدایش نشان میدهد.
قرآن نیز این مسئله را تایید میکند که وقتی محمد آغاز به تبلیغ دینش کرد، گیج و نا آگاه بود و چیز زیادی در مورد دین نمیدانست. این چیزی است که قرآن میگوید:
وَوَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَىٰ (ضحی/٧)
#ترجمه: و (الله) تو را (ای محمد!) گمشده یافت و هدایت کرد.
▪️بررسی تناقضات قرآن از لحاظ سبک نگارش آیات:
محمد ابن عبدالله بیان نموده است که قرآن کلام الله مجید است، الله‌ که خدای جهانیان می‌باشد و غیر از او خدائی در جهان نیست (لا اله الا الله). بیشتر جملات این کتاب مخاطب مردم هستند که با توجه به ادعای الهی بودن این کتاب کاملا طبیعی است. برخی از نوشته‌ها مخاطب الله است، این آیات با سایر آیات قرآن در تناقضی اساسی است، در این قسمت به این نوع تناقض می‌پردازم. با مطالعه‌ی قرآن، به تناقضاتی آشکار در این مطالب برخورد می‌نمائیم، از سوره‌هائی که با قل (بگو) شروع می‌شود تا سایر تناقضات.

ادامه دارد .....
https://t.me/naghde_eslamm/34733
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️چه كسى مذهب شيعه، خرافى ترين و ضدبشرى ترين آئين جهان را بوجود آورد؟

#قسمت_دوازدهم

ابن ابی شيبه از طريق قتاده روايت كرده كه گروهی از قبيله ی(زط) را نزد علی آوردند كه بت می پرستيدند و علی آنان را سوزاند.(#ادمين: اين همان هماى رحمت شيعيان است)
حافظ ابن حجر اين حديث را منقطع ميداند. و می گويد: اگر صحيح باشد مربوط به قصه هاى ديگر است؛ زيرا ابن ابی شيبه از طريق ايوب از نعمان نقل كرده كه گفت: من در رحبه علی را ديدم. مردی نزد او آمد و گفت: آنجا گروهی هستند كه در خانه ی خود بتی دارند و آن را می پرستند. علی نزد آنان رفت. آنان مجسمه ی يك مرد را بيرون آوردند، علی خانه را بر آنان آتش زد.
(#منبع: فتح الباري، ج ١٢، ص ٢٧٠)
#كشی در كتاب معرفة الرجال پس از بيان زندگينامه ی عبدالله بن سبأ زير باب <<في سبعين رجلا من الزط الذين ادعوا الربوبية في أمير المؤمنين>> با سند خويش روايت كرده كه ابو جعفر گفت: پس از فراغت از جنگ با اهل بصره، هفتاد مرد از قبيله ی (زط) نزد او آمدند و بر او سلام كردند و با زبان خود با او سخن گفتند.
علی با آنان با همان زبان سخن گفت و فرمود من آنچه كه شما می گوييد نيستم، من بنده ی خدا و مخلوق او هستم. آنان نپذيرفتند و گفتند: تو همان خدا هستی. علی گفت: اگر از گفته ی خود توبه نكنيد، شما را خواهم كشت. اما آنان توبه نكردند. علی دستور داد كه براى آنها چاه هايی بكنند سپس علی آنان را در آن چاه انداخت و روی آن را پوشاند و چاهی كه خالی بود آتش افروخت و دو آتش چاه به چاه های ديگر سرايت كرد تا اينكه خفه شدند و مردند.
در بحار الانوار از مناقب آل ابی طالب نقل شده كه علی برای آنان چاه هايی كند و آتش افروخت. و قنبر آنها را يكی پس از ديگری بر دوش می گرفت و در آتش می انداخت. سپس گفت:
إنـــــی إذا أبصرـــــت أمـــــرا منكـــــرا
ثـــــم احتفـــــرت حفـــــرا فحفـــــرا
أوقــــدت نــــارا ودعــــوت قنــــبرا
وقنـــــبر يحطـــــم حطـــــما منكـــــرا
#ترجمه: وقتی كه مسئله را بسيار زشت ديدم آتش افروختم و قنبر را صـدا زدم
ســـــپس چـــــاهی كنـــــدم و قنبـــر هيزمـــی بســـيار آورد
#ادمين: جناب آقاى هماى رحمت در كباب كردن انسانها سابقه و شهرت خاصى داشته است)
ابن شهر آشوب پس از اين روايت گفته كه: پس از اين ماجرا، مردی به اسم محمد بن نصير نميری بصری اين تفكر را زنده كرد و گمان برد كه خدای تعالی فقط در اين عصر ظاهر شده و آن هم علی است. پس از آنان گروه اندك نصيريه به او گرايش يافتند. آنان قومی بودند رها و بی هويت كه عبادات و مسايل شرعی را رها كرده و به منهيات و حرام پرداخته بودند و می گفتند: يهود بر حق هستند و ما از آنان نيستيم، نصاری هم بر حق هستند و ما از آنان نيستيم
(#منبع: مناقب آل ابي طالب، ابن شهر آشوب، ج ١، ص ٢٢٧).
حال كه ما هنوز از اين بحث ميكنيم كه علی ابن ابی طالب، ياران ابن سبأ و زنديقان را آتش زده است، مناسب است كه حادثه ای ديگر را هم كه ابن ابی الحديد در شرح نهج البلاغه ذكر كرده نقل كنيم. او ميگويد: ابو العباس احمدبن عبيدبن عمار ثقفی از محمدبن سليمان بن حبيب مصيصی، معروف به نوين روايت كرده و نيز از علی بن محمد نوفلی از مشايخ خود روايت كرده كه علی از كنار قومی عبور كرد كه در روز ماه رمضان
غذا می خوردند علی گفت: شايد مسافر يا مريض هستند. گفتند: خير هيچ كدام گفت: پس شايد شما از اهل كتاب هستيد و به خاطر ذمه و جزيه در امان مانده ايد. گفتند: خير، تو، و منظورشان اين بود كه تو خدا هستی.

ادامه دارد.....
https://t.me/naghde_eslamm/34793
Telegram : @Archive_Reza_Fazeli
Telegram : @Archive_Reza_Fazeli
پرونده‌ی شنیداری: زنده‌یاد رضا فاضلی

بخش- دوم
#قسمت_دوازدهم

با به اشتراک گذاشتن این سخنرانی، در روشنگری و ستیز براى زدودن نادانی و یاوه‌ها در جامعه هم‌دست باشید.
@Naghde_Eslamm
www.eslam.nu
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️تناقضات ائمه شيعه، دلیلى بر بی در و پیکر بودن مذهب تشیع

#قسمت_دوازدهم

با اينكه موضوع كلى بحث ما در اين مقاله، اثبات تناقضات انبوه در مذهب شيعه و دليل اين تناقضات كه در واقع رفتار متناقض ائمه آنها بوده، در اين بخش به درگیری ها و مخالفت هایى در بين متوليان مذهب شيعه ميپردازيم كه در نهايت اكثر آنها به تكفير و لعن و دشنام به شخص مخالف كه همفكر و همسنخ و هم لباس خود عمامه به سرها ميباشد، ختم شده است.
از مهمترين اين دعواها در قرن حاضر ميتوان به دعوای میان علامه حسین فضل الله از مهمترين مراجع شيعه در ميان مردم لبنان، سوريه و عراق با بدنه اصلى مافياى آخوند های شیعه است.
شیخ جعفر شاخورى در کتاب مرجعیة المرحلة وغبار التغیر چنين نوشته است:
{ان من أسباب هذه الحمله تعود إلي دعوته إلي محاكاة التاریخ والتحقق من حوادثه بشكل علمى ، وانه دعا كبار العلماء علي مستوي العالم الإسلامى لدراسة الحوادث التاریخیة وأسباب الخلاف ومعالجتها بشکل موضوعی وعلمی من خلال القران الکریم ومن الأمور التی أنکرها والتی زادت من حدة الهجوم علیه هی مناقشته ورده لکثیر من الروایات التاریخیة التی تتکلم عن الهجوم على بیت فاطمة رضی الله عنها وحادثة کسر ضلعها... 
#ترجمه: از علل اين حمله، دعوت ایشان به نقل و تحقیق در حوادث تاریخی به گونه ای علمی بر میگردد، اينكه او علمای بزرگ اسلام را برای تحقیق حوادث تاریخی و علل اختلافات و حل آنها به گونه ای موضوعی و علمی در کنار قرآن دعوت کرد، و از جمله اموری كه فضل الله آن را انکار كرد و باعث اافزایش شدت حمله علیه او شد، مناقشه وی و رد کردن کثیری از مرویات تاریخی بود كه از هجوم علیه خانه فاطمه و واقعه شکستن پهلو آن حضرت یاد میکردند.
در حقيقت علامه فضل الله افسانه كشته شدن فاطمه بدست عمر در حضور على را بزرگترين توهين به على ناميده و آنرا عامل تفرقه بين اهل سنت و تشيع خطاب كرده و از بيخ و بن ساختگى ميداند.
حملاتی که به شیخ فضل الله در قالب انتشار بیانیه و مطالبی در کتب و مجلات از طرف نویسندگانی معلوم و در کثیری از موارد با اسم مستعار رخ میداد، مورد بررسی دقيق شیخ جعفر شاخورى قرار گرفته و ایشان روش یکی از این علما به اسم سید مرتضی عاملی را چنین بررسى و بيان ميكند:
#متن_عربى: عرض السید مرتضي العاملی فی کتابه جدولاً طویلاً من [۱٩۰] مفردة تکفل هو بصیاغتها خلافاً لنصوصها الاصلیة من اقوال السید محمد حسین فضل الله، وقد درست هذه [۱٩۰] مفردة فوجدت ان[٨] مفردات فقط هی التی یلتزم بها سماحة السید، وثلاثة مفردات نقلها بدقة، اما بقیة المفردات وهی [۱٧٩] فهی بین عبارات مقطعه الاوصال، وبين عبارات محرفه وعلیه فتکون نسبه الدقه فی النقل [۱٩۰/٣] أي ما يعادل [۱.۶%] ونسبه الصدق النسبی [۱۱/۱٩۰] أى ما یعادل[۶%]
#ترجمه: سید مرتضی عاملی در کتابش [۱٩۰] مساله ذکر كرده که متن آن در مُخالفت مَتن اصلى و اقوال سید محمد حسین فضل الله است و من [۱٩۰] موضوع را ذکر کردم که در میان آنها فقط [٨] موضوع بود که سید به آن معتقد بوده و [٣] موردشان را به دقت نقل کرده و اما [۱٧٩] مورد دیگر شامل عبارتهایی تحریف شده و مقطوع میباشد، پس نسبت دقت ایشان در نقل مطلب[٣/۱٩۰]یعنی معادل[۱.۶%] و نسبت صدق نسبی[۱۱.۱٩۰] یعنی معادل [۶%] میباشد
اين عالم بزرگ شیعی اعتراف میکند که در ردیه ای که بر علیه شیخ فضل الله توسط مرتضی عاملی نگاشته شده است فقط حدود ۱.۶ درصد از ۱۰۰ درصد مطالبی که برای نقد شیخ فضل الله طرح شده بود واقعی است، و از جانب شیخ صادر شده بود و سایر مطالبی که به ایشان منسوب شده جعلی و تقطیع شده و حتی در موارد کثیری تحریف شده است و این مهم به ما نشان میدهد که رویه عمامه به سرهای تشیع در مواجهه با عقاید مخالف سراسر مغالطه و تقطیع و تحریف اقوال است تا بتوانند از خرافات خود دفاع کنند.
اين فقط يك نمونه بود كه براى تخريب يكى از روحانيون بزرگ خودشان با استناد به موارد دروغ و افترا و جعل و تحريف ايشان را فقط بدليل عدم قبول يك داستان افسانه اى چنين مورد غضب قرار ميدهند.
آيت الله ميلانى به دروغ و از طرف آيت الله سيستانى، علامه فضل را تكفير كرده و وى را خارج از مذهب ناميد. باقى مفتخورهاى حوزه نيز يكى پس از ديگرى با تكفير علامه فضل الله و اهانتهاى بيشمار به وى، او را شخصى گمراه و نادان خطاب كردند كه در ادامه اين متن برخى از آنها را خدمتتان ارائه ميكنم.

ادامه دارد ....
https://t.me/naghde_eslamm/35352
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️جهاد در اسلام، دفاع از خود يا قتل عام و تجاوز براى اعتلاى اسلام؟!

#قسمت_دوازدهم

امّا حقيقتا من نمی دانم کشته شدن در راه عقیده چه ربطی دارد که فردی خود و ده ها تن از افراد بی گناه را با بمب به کام مرگ بفرستد و اسمش را بگذارد جهاد در راه الله. اگر الگوی شما این حدیث نبوی است خب بهتر است در زندان های ایران و کشورهای غربی دشمن الله بمانید آن قدر مانند آن پسرک در داستان صحیح مُسلم شکنجه بشوید تا به حوریان مدّ نظر ملحق شوید.
تقریبا و بطور فشرده و اختصار آنچه که راجع جهاد بود برایتان بیان نمودم و دروغ ماله کشان روشنفکر نمای کراواتی مسلمان که ادعا دارند اسلام دین صلح است و جهاد فقط جهاد دفاعی است را برایتان تبیین کردیم.
▪️جزیه چيست؟
یکی دیگر از اهداف جهاد و فتوحات علاوه بر کسب حوری و شراب در آن جهان کسب اموالی به نام جزیه و غنیمت از بلاد کفّار است(در واقع همان راهزنى مذهبى).
این کلمه جزیه را خیلی زیاد شنیده ایم و اکثرا در مباحثات بین مسلمین گرامی و غیر مسلمانان راجع این کلمه زیاد بحث می شود.
مسلمانانى كه كوركورانه و گوسنفند وار بدنبال متوليان اسلام ميروند، در پاسخ می گويند: جزیه در عوض زکاتی است که غير مسلمانان به حکومت می پردازند و مَبلَغ آن بسیار ناچیز و اندک است و جهت حفظ و صیانت اهل ذمه این پول اخذ می شود.
امّا به راستی داستان جزیه آن طوری که اهل اسلام و خصوصاً روشنفکر نماهای کرواتی اهل اسلام می گویند همان چیزی که بیان شد؟
چرا مسلمین اصرار دارند احکام پوسیده ١٤٠٠ سال پیش خود را با زمانه ی ما تطبیق دهند؟
چرا حکومت های مدعی اجرای اسلام مانند ایران و مالزی و ترکیه و کشورهای خلیج این حکم را مانند سایر احکام دین علیه اهل ذمه ی خود پیاده نمی کنند؟
آیا واقعا جزیه تشریع الهی است؟
در قرآن فقط يك بار از جزيه یاد شده و آن هم در سوره توبه آیه ٢٩ است که می گوید:
قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ
وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلَا يَدِينُونَ
دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ ﴿۲۹﴾
١) #ترجمه_فولادوند:
با كسانى از اهل كتاب كه به خدا و روز بازپسين ايمان نمى ‏آورند و آنچه را خدا و فرستاده‏ اش حرام گردانيده‏ اند حرام نمى دارند و متدين به دين حق نمى‏ گردند كارزار كنيد تا با [كمال] خوارى به دست ‏خود جزيه دهند.
٢) #ترجمه_انصاریان:
با کسانی از اهل کتاب که به خدا و روز قیامت ایمان نمی آورند، و آنچه را خدا و پیامبرش حرام کرده اند، حرام نمی شمارند، و دین حق را نمی پذیرند، بجنگید تا با دست خود در حالی که [نسبت به احکام دولت اسلامی] متواضع و فروتن اند، جزیه بپردازند.

ادامه دارد ...
https://t.me/naghde_eslamm/36221
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️امامزاده تراشی و ترويج خرافات توسط ملاها

#قسمت_دوازدهم

پدرم که در بیست و چهار ساعت اخیر مهر خاموشی بر لب نهاده و یا نگاه حیرت زده اش تماشاگر صحنه شده و از اینکه نقشه اش براي عزیمت سحرگاهی به سوي شهر با ممانعت متولیان بنده نقش بر آب شده بود دلگیر می نمود، آهی کشید که " چه عرض کنم آسیدمصطفی، مردم دیوانه شده اند و این بچه را هم دیوانه کرده اند، از دیشب تا حالا یک نفسه کارش گریه است.
دیشب که هجوم مردم را دیدم تصمیم گرفتم نزدیکیهاي سحر اهل و عیال را بردارم و برگردم سرِ خانه و زندگیمان، به صفر چاروادار هم خبر داده بودم که آماده باشد، اما نمی دانم این سید نومیدونی و این کل میرزا نخودبریز و از همه بدتر آن ملاتوتی از کجا خبر شدند، آمدند و جلوم را گرفتند که چرا مناع الخیر شده اي، مگر دین و ایمانت کجا رفته". سید ابروان انبوهش را تکانی داد و چینهاي افقی پیشانیش را درهم کشید و پرسشگر نگاه نافذِ پرسشگرش را در چشمان من دوخت که " خوب، میرزو! گوسالۀ سامري شده اي؟
بگو ببینم چرا دیشب گریه کردي؟". و من که براي نخستین بار با چنین سوالی و چونان سوالگري مواجه شده بودم، زدم زیر گریه که "گلگلوم شکسته بود، می ترسیدم مادرم کتکم بزند، بخدا خودش شکسته بود، من نشکسته بودمش". با شنیدن اعتراف بی شیله پیلۀ من چینهاى پیشانی سید تغییر جا داد و بر گونه هاي محاسن پوشش نشست و یک ردیف دندان زرد و سیاه نصفه نیمه از لاي لبان داغمه بسته اش نمایان گشت و در حالی که دستی بر سر من می کشید خنده اي تحویل پدرم داد که تازه آه راحتی کشیده و به دیوار پشت سرش تکیه داده بود .لحظه اى طولانی سکوتی سنگین برقرار شد. سپس، سید از جایش
برخاست، جلو صفه آمد و کلاه چرکین لبه دارش را برداشت، عباي خاك آلودش را تکانی داد و شال سیاه دورکمرش را باز کرد و بی هیچ نظم و دقتی دور سرش پیچید و دست مرا گرفت و به طرف حرم برد. روى صفۀ جلو حرم ایستاد و به جماعتی که بار دیگر با دیدن من هجوم آورده و می کوشیدند با لمس سر و گوشم دستشان را تبرك کنند، نهیبی زد که " بروید عقب، صلواتی ختم کنید". جمعیت عقب نشست و بانگ هماهنگ صلوات در فضاي زیارتگاه پیچید .
سید بی هیچ خطبه اى و مقدمه اي صدایش را بلند کرد که:" آهاي مردم، خوب گوشهایتان را وا کنید، به جدم قسم خیلی خرید". همهمه اي در میان خلق پیچید و از گوشه و کنار صحن زیارتگاه زمزمه هاى اعتراض در کار برخاستن بود که سید با نعره اى سیطره رخنه ناپذیر خود را بر جمعیت ثابت کرد و در حالیکه با دست پینه بسته اش به طرف من اشاره می کرد، بر قدرت صدایش افزود که " بله، خرید و خیلی خیلی هم خرید. جاي آزر بت تراش و سامري گوساله ساز خالی که بیایند و از شما سوارى بگیرند. طفل معصومی را یک شبانه روز است منتر کرده اید و از تفریح و بازي بازش داشته اید، به بهانۀ اینکه پریشب گریه کرده است، کاري که همه بچه ها در این سن و سال می کنند و باید بکنند، حیف که عقلش نمی رسد تا حسابی سوار سرتان بشود و از گرده لاغرتان سوارى بکشد.

ادامه دارد ...
https://t.me/naghde_eslamm/37009
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️دگردیسی عیسی بن مریم به مُحَمَد بن عبدالله در گذر تاريخ

#قسمت_دوازدهم

خدا با «یعقوب» در هنگام خواب پیمان بست که فرزندان بیشماری را به او ببخشد، پیمانی که به نام یک اجازۀِ آسمانی در بُنیانگذاریِ ملت اسرائیل فهمیده میشود ( Gen 28,10-22).
سپس «یعقوب» آن سنگ را که در هنگام خواب سرش را روی آن گذاشته بود، بلند کرد بنام «یادمان سنگی (V. ١٨: Masseba( »)memorial stone، یک ستون سنگی) و آنجا را «خانه خدا» نامید (١٩ .V). در یک جای دیگر، «یعقوب» در راستای استوان کردن پیمان نامه اش با پدر زنش «لابان (Laban)» یک هِرم از توده ای از سنگ را برافراشت (٤٨-٤٥، ٣١ Gen)؛ این هرمِ سنگی را «لابان» «شهادتِ مُشتی سنگ» نامید (٤٧ .V)، و «یعقوب» آنرا «توده ای از سنگ که وظیفه شان دادن شهادت است»، نامگذاشت(٣٢).
از نگاهِ کتابِ «Psalmen» که بخشی از کتابِ «تنخ است (کتاب مقدس یهودیان که تورات یک بخش از آن است)»، این نمادِ سنگی میتواند همانند فرهنگ مهرازی (معماری) اشاره به سنگِ زیربنا در ساختمان سازی داشته باشد (118,22 Psalm). ولی از نگاه مسیحیان این نمادِ سنگی اشاره به «عیسی» میکند. در اینجا از رهنمودهای «افرَهات (Aphrahat)» یک دینکار سوریه ای برای روشن کردن اهمیتِ خَرسنگ (صخره) و سنگ در دانش عیسی شناسی کمک میگیریم: (رهنمود ١،٣) "اکنون از آن باور دینی بشنوید، که بر خَرسنگ استوار است، و از ساختمانی که از میان خَرسنگ سر به آسمان کشیده است...."33...(1،6) "اکنون من بازمیگردم به آن ادعای پیشین خودم، که گفتم، «عیسی مسیح» از سوی پیامبران خَرسنگ نامیده شده است.
زیرا در زمان های بسیار دور «داود» دربارۀِ او گفت: "آن سنگی که مهرازان (معماران) به دور انداختند، ُشد سر ساختمان" (118,22 Ps).34". "...آن سنگ «عیسی مسیح» است.
و سوای این، چگونه او میتوانست تبدیل به تاجِ سنگِ ساختمان (واپسین سنگی که با گذاشتن آن ساختمان به پایان میرسد) شود، اگر او در جایگاه تاج سنگ بر ساختمان ملت ها سر به آسمان نکشیده بود، درحالیکه بر روی بدنِ او بسان سنگِ زیر بنا، همه ساختمان سر به آسمان گذاشته است(٣٥).."
«افرَهات (Aphrahat)» نمونه های دیگر از نمادهایِ سنگی (که در دانش عیسی شناسی قابل فهم است) از تورات میآورد، برای نمونه از «Ezekiel (یک پیامبر یهودی) ١٣، ١٠» و «Ezekiel ٢٢، ٣٠» و «Isaiah (یک پیامبر یهودی) ٢٨، ١٦»:
خداوند بدینسان سخن میگوید: نگاه کُن، من بر کوه صهیون یک سنگ برگُزیده را میگذارم در یک گوشه پُر ارزش در جایگاه سنگ اصلی آن دیواری که باید ساختمان روی آن بنا شود"، و «21,44 Matthew» میافزاید:
هرکس که او را باور دارد، نباید از چیزی بترسد؛ ولی اگر کسی از روی سنگ بیافتد، (همانند شیشه) متلاشی میشود.." (٣٦).
سپس او با رهنمودِ 1،8 ادامه میدهد: "همچنین «دانیل» دربارۀِ این سنگی که منظور از آن «عیسی مسیح است»، سخن گفته است." او بدینسان گفته است: "آن سنگ از کوه تراشیده شده است، ولی نه با دست انسان، و او آن تندیس را درهم کوبید؛ و همه زمین از وجود او خُرسند (راضی) شد" (Dan 2,34f)».

ادامه دارد ....
https://t.me/naghde_eslamm/37400
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️نگاهى به سرچشمه هاى اصلى قرآن

#قسمت_دوازدهم

بهمن گُفت:’ این اورمزد است‘. و من به او دُرود گفتم. و اورمزد به من گفت :’ درود بر تو، ای ارداویراف! تو از جهان فانی به این جایگاه پاک و روشن آمده ای‘.
و سپس اورمزد به فرشته سروش و فرشته آذر فرمان داد: ’ارداویراف را با خود ببرید و پاداش انسان های پاک و مقدس و کیفر آدم های گُناهکار را به او نشان دهید‘. و سرانجام فرشته سروش و فرشته آذر دست مرا گرفتند، و از جایی به جای دیگر بُردند و من فرشتگان بُلندپایه و دیگر فرشتگان را دیدم.» در ادامۀِ یک داستان دراز گفته میشود چگونه ارداویراف از بهشت و دوزخ دیدن کرد، و چه چیزهایی را او در هرکدام از این جایگاه ها دید. پس از بازدید ارداویراف از دوزخ این داستان اینچنین ادامه پیدا میکند: [٢٥] «سرانجام سروش مقدس و فرشته آذر دست مرا گرفتند و مرا از آن جایگاه تاریک و ترسناک، به جایگاه روشنایی هدایت کردند، به جایگاهی که فرشتگان بُلندپایه پیرامون اورمزد گردهم آمده بودند. سپس من به اورمزد درود گفتم. و او مهربان بود. اورمزد گفت:’ ای خادم با ایمان، ارداویراف مقدس، بُلندمرتبه ترین پرستش کُنندگانِ اورمزد، به جهان مادی بازگرد، و راستی را همانگونه که دیدی و شناختی، با آفریدگان درمیان بِگُذار. من اورمزد هستم. هرکسی که سُخن راست گوید، من میشنوم و میدانم. با خِرَدمندان گفتگو کُن‘. و هنگامیکه اورمزد بدینسان سخن
میگفت، من شگفت زده شده بودم، چونکه من پرتویی (نوری) را میدیدم، ولی من هیچ پیکری را نمیدیدم، من آوایی را میشنیدم، و میدانستم که این اورمزد است.»
در اینجا دیگر نیازی به اشاره نیست که چه همانندی بُزرگی میان داستان سفر شبانۀِ «ارداویراف» و معراج افسانه ای محمد وجود دارد. در کتاب «زرتُشت نامه» که با گمانه زنی (احتمال) در سده سیزدهم میلادی نوشته شده است، افسانه ای بازگویی میشود که برپایه آن زرتُشت خودش، سده ها پیش از اَرداویراف، به آسمان فرازید (صعود کرد)، و پس از آن او اجازه یافته که از دوزخ نیز دیدن کُند. در آنجا بیان میشود که زرتُشت اهریمن را دید، فرشته ای که قرآن از او به نام «ابلیس» یاد میکُند. از سوی دیگر این افسانه تنها در چهارچوب فرهنگ پارسیان مرزین (محدود) نمانده است که بخشی از فرهنگ جهانی آریایی است. در «سانسکریت» که نوشته های کُهنِ فرهنگی / دینی هندوستان در دوران باستان است، داستان هایی همانند معراج محمد و سفر شبانۀِ ارداویراف وجود دارند، که از میان آنها ما به کتاب «سفر به جهان ایندرا» اشاره میکنیم. ایندرا در باورهای کُهن مردم هندوستان دارای بالاترین جایگاه خدایی بود. او خدای جنگ، توفان، باران و زایندگی و باروری (fertility) بود. در این افسانه بیان شده است که قهرمان داستان «ارجونا (Arjuna)» سفری به آسمان ها کرد، به جاییکه او کاخ آسمانی «ایندرا» را دید که نامش «وایوانتی (Vaivanti)» است و در باغ «ناندانام (Nandanam)» برپا شُده است.

ادامه دارد ......
https://t.me/naghde_eslamm/37960
Audio
فايل شنيدارى

▪️موضوع: روز عاشورا ، کشته شدگان و احوال آنها
#قسمت_دوازدهم
▪️سخنران: استاد بزرگوار ايمان سليمانى اميرى
براى شنيدن قسمتهاى قبلى بر روى لينكهاى زير كليك كنيد
قسمت دهم
قسمت یازدهم
در مبارزه با جهل و خرافات با انتشار اين فايل صوتى قدمى در راه روشنگرى در جامعه مان برداريد
Forwarded from نقدى بر اسلام
چه کسانی قرآن را نوشته اند؟

#قسمت_دوازدهم

٥) سخنی دربارۀِ نویسندگان و ویرایش کنندگان آیه هاى قرآن
از آنجا که بیرون از قرآن هیچ اشاره اى به نویسندگان و ویرایش کنندگانِ این کتاب وجود ندارد، بدون رویکرد به گزارشهای سنتی که میگویند سرچشمۀِ قرآن وحیِ آسمانی است که بر محمد نازل شده است، تنها شیوۀِ نگارشِ گزاره های قرآنی میتوانند نشانه و گواهی هایی را به ما اریه کنند. دربارۀِ پُشتگرم بودن به این روش ها هنوز میتوان گفتگو کرد، زیرا اندکی دقیق نیستند، افزون بر این در این زمینه هنوز پژوهشهای فراگیر انجام نگرفته اند. از اینرو در ادامۀِ این نوشته به چند مورد که در این زمینه مشاهده شده است، اشاره ميكنيم که در آینده باید ژرفتر به آنها توجه شود.
به نظر میآید که سرچشمۀِ آیه های قرآن موعظه های شفاهی نبوده اند که آنها را سپس تر نوشته باشند. شاید یک سری استثناهایی هم وجود داشته باشند:
برای نمونه آیه های کوتاه نتیجۀِ موعظه های شفاهی بوده اند که برای مدت ها به گونه زبانی منتقل میشدند، تا اینکه بشکل کتبی درآمده اند. ولی راستی این است که بخش بزرگی از آیه های قرآن یک کار ادبی هستند که نخست به نگارش درآمده اند و سپس آنها را موعظه کرده اند.
کَند و کاوهای «گنِویو گوبیلُت (Geneviève Gobillot)» در سوره های ١٠، ٦٠ و ٨٢ نشان میدهند که اَنگاشت پذیر نیست که گفتمآنهای پیچیدۀِ مذهبی در این سوره ها نتیجه موعظه های شفاهی باشند، بلکه آنها تنها نتیجۀِ یک کار ادبی هستند که در پشت میز تحریر تولید شده اند.
نتیجه پژوهشهای «فرانک وان در ولدِن (Frank van der Velden)» در سوره های ٣، ٣٣ تا ٦٤ نشان میدهند: نویسندگانِ این سوره ها از مسائلِ داخلیِ مسیحیت و دین یهود آگاهی داشته اند. افزون بر این، آنها از روش «افرم(Ephrem)» در تفسیرِ نوشته هایِ مذهبیِ دین یهود و موعظه کردن و نوشته های رسمی و غیر رسمی دین یهود آگاهی داشتند(٢٤).»
اینگونه نوشته های مذهبی را تنها میتوان در پستوهای ساکت و آرام بنیادِ های دینی نوشت و سپس آنها را روخوانی کرد. این مسئله دربارۀِ نوشته های رسمی و غیر رسمی انجیل هم صادق است، همچنین در پیوند با کارهای ادبی انجام گرفته در اواخرِ دوران باستان. همۀِ این شواهد گواهی میدهند که نویسندگان قرآن آدم های با سوادی بوده اند كه با کارهای ادبی آشنایی داشته اند.
با اینهمه این نویسندگانِ قرآن اندیشه هایشان را همانند سروده و جمله های موزون به نگارش در آوردند، انگار که خداوند آنها را برای موعظه کردن به یک انسان، یا پیامبر داده تا برای شنوندگانش روخوانی کند. این سروده ها در آغاز برای روخوانی در یک گروه مذهبی نگاشته شدند و میبایست به نام آيه های آسمانی تکیه گاهی برای سخنانِ موعظه کُننده ها باشند.
شاید این شیوۀِ موعظه کردن برگزیده شد و پیوسته آن را نگهداشتند، زیرا هماهنگ با سنت های آشنایِ موعظه های پیامبران یهودی بود، یا اینکه در آغازِ جنبش قرآنی یک یا چندین تَن با ادعای های پیامبرگونه وجود داشته اند.

ادامه دارد ….