نقد دین اسلام
545 subscribers
15.9K photos
9.87K videos
1.49K files
9.22K links
هیچ امر مقدسی وجود ندارد. همه چیز و همه کس قابل نقد هستند.
Download Telegram
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️ چه كسانى قرآن را نوشته و هدفشان چه بوده است؟

#قسمت_سيزدهم

٤) ب/ در متن بارها به وضوح از کتاب و صحیفه صحبت میشود. در #سوره_نحل در اولین آیه می‌خوانیم:
أَتَى أَمْرُ اللّهِ فَلاَ تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا یشْرِکُونَ ﴿سوره ١٦ ،آیه اول﴾
#ترجمه: امر الله دررسید پس در آن شتاب مکنید او منزه و فراتر است از آنچه [با وى] شریک می سازند.»
سپس در آیه ٦٤ همین سوره نوشته می شود:
وَمَا أَنزَلْنَا عَلَیکَ الْکِتَابَ إِلاَّ لِتُبَینَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُواْ فِیهِ وَهُدًى وَرَحْمَۀً لِّقَوْمٍ یؤْمِنُونَ ﴿64﴾
#ترجمه: و ما [این] کتاب را بر تو نازل نکردیم مگر براى اینکه آنچه را در آن اختلاف کرده اند براى آنان توضیح دهى و [آن] براى مردمى که ایمان می آورند رهنمود و رحمتى است
به وضوح گفته می‌شود که برای محمد کتابی فرستاده شده است تا اختلافی درباره یک موضوع را حل کند.
احتمالا منظور از رسیدن امر الله، کتابی است شامل قوانین و یا موضوعی که محل اختلاف نظر بوده است. البته گفته نمی‌شود که اختلاف بر سر چه چیزی است و در هیچ کجای متن این سوره صحبتی از وجود یک اختلاف و امر یا قضاوت خدا در مورد موضوع محل اختلاف دیده نمی شود.
پس کتابی که قرار است اختلافی را حل کند کجاست؟
در خود متن، به اختلاف و حل آن اشاره ای نشده است. پس باید چیزی در الحاق با این نامه برای محمد ارسال شده باشد.
یا در سوره ١٩ چند بار میخوانیم که:
وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقًا نَّبِیا ﴿٤١ ...﴾وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ کَانَ مُخْلَصًا وَکَانَ رَسُولًا نَّبِیا﴿٥١ ...﴾وَاذْکُرْ فِیالْکِتَابِ إِسْمَاعِیلَ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَکَانَ رَسُولًا نَّبِیا ﴿٥٤...﴾
وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقًا نَّبِیا ﴿٥٦﴾
▪️عبارت وَاذْکُرْ فِی الْکِتابِ در متن به وضوح از #محمد می‌خواهد که داستانهای پیامبران را از یک کتاب ذکر کند.
برای مثال در آیه ۵۶ از محمد می خواهد که در کتاب از ادریس برای مردم یادکند. هیچ داستانی از ادریس در متن قرآن به چشم نمی‌خورد.
پس باید داستان ادریس در کتابی به جز متنی که در دست داریم موجود باشد. کلمه "کتاب" در اینجا حتما اشاره به متنی است خارج از متن سوره‌هایی در دسترس ماست.
مفسرین مسلمان معمولا کتاب را همین آیاتی می دانند که دردست ماست.
اگر تفسیر آنان را بپذیریم، برای کتاب سه معنای متفاوت در قرآن وجود دارد:
١) کتاب به معنای کتب پیشین مانند تورات و انجیل.
٢) کتاب به معنای نامه اعمالی که در قیامت در دست مردم می دهند.
٣) کتابی که قرآن از آن نوشته یا ارسال شده است. در متن واضح است که بین قرآن و کتاب تفاوتی وجود دارد بنابراین آنها متوسل به این توجیه شده اند که گویا الله همه قرآن را در کتابی نزد خود محفوظ دارد و به تدریج آنرا براي محمد نازل می‌کند.
این تصور به لحاظ الهیاتی به جبرگرایی می انجامد. این بدین معناست که سخنان خدا درباره رفتار کافران، مسلمانان و منافقین، زنان محمد، جنگها همه از پیش نوشته شده است. البته این تفسیر تلویحا اعترافی است به اینکه منظور از کتاب همین متنی نیست که در دست ماست و کتاب چیزی است که نزد نویسندگان محفوظ بوده و بخش‌هایی از آن به تدریج برای محمد نازل می‌شده است.

ادامه دارد .....
https://t.me/naghde_eslamm/33824
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️قرمطيان، تخريب كعبه و بى تفاوتى الله در دفاع از خانه امنش!

#قسمت_سيزدهم

در شمار کشتگان و اسیران از اهل شهر و ولایتهای دیگر اختلاف است. بعضی سی هزار و بعضی بیشتر گفته اند. حسابی در کار نبود. در دل دره ها و سر کوهها و درصحراها از تشنگی و سختی آنقدر مردم هلاک شد که به شمار نیاید. ابوطاهر در حرم را که پوشش طلا داشت به کند که جای آن به قدر یکدست تا مرفق و کمتر فرو رفته بود و کعبه را از پوششی که داشت برهنه کرد و اینهمه را بر پنجاه شتر بار کرد. مگر قسمتی که به وقت پناهنده شدن مردم،
خونین شده بود که بجا ماند، و این به روز سیزدهم ذی حجه سال سیصد و هفدهم بود. اقامت آنها در مکه هشت روز بود، که صبح وارد و شب خارج میشدند و کشتار و غارت میکردند. به روز شنبه همین ماه از مکه حرکت کرد و پیادگان هذيل بن مدركة در تنگه ها و دره ها و کوه ها متعرض وی شدند و با تیر و خنجر جنگهای سخت کردند و مانع حرکت او شدند ابوطاهر در حدود صد هزار شتر بود، که اقسام مال و کالا بار داشت و پس از چند روز به خانه بازگشت.»
قرمطیان، بیشتر تشریفات مذهبی را رد میکردند و زیارت کعبه را بت پرستی میشمردند،
چنانکه ابوجعفر طبيب مولف کتاب زاد المسافر و طب الفقراء و المساكين گوید:
«یکی از اصحاب ابوطاهر سوار بر اسب خود وارد خانه خدا شد و به مردمی که در آنجا بودند ندا داد که ای بی خردان! شما این خانه سنگی را سجده می کنید و گرد آن میچرخید، و به اکرامش می رقصید، بر دیوارهایش روی میسایید و فقیهان شما که مقتدایان شما هستند، چیزی بهتر از این به شما نمی آموزند و برای محو این خرافات جز این شمشیر باقی نمانده است والسلام»
بدین ترتیب نویسندگان اسلامی ، قرامطه را کافر و زندیق خواندند. ابومنصور عبد القاهر بغدادی گوید:
برای هر رکنی از ارکان شریعت تأویلاتی آوردند که مورث گمراهی است. همینطور قرامطه حجر الاسواد را مدت بیست و دو سال نزد خود نگاه داشتند.
در سال ۳۳۹ ه در زمان خلافت المطيع بالله عباسی، پس از درخواستهای فراوان مسلمانان برای استرداد آن ، قرمطیان سنگ مزبور را با وساطت القائم بالمنصور به مبلغ زیادی بازگرداندند.

ادامه دارد.......

https://t.me/naghde_eslamm/34189
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️ چه کسی قرآن را نوشته است؟!

#قسمت_سيزدهم

یکی از تناقضات قرآن، تناقض گوئی پس از قل (بگو) می‌باشد.
الله به بندگانش دعاهائی را آموزش می‌دهد، لذا جمله‌ی پس از قل (بگو) جمله‌ای‌ است منادی؛
پس اگر قل را از جمله حذف نمائیم، خللی در روند جمله ایجاد نخواهد شد. این قاعده در زبان فارسی نیز وجود دارد، بدان معنا که اگر به کسی توصیه می‌کنید که نقل قولی از شما داشته باشد و جمله را با بگو آغاز می‌نمائید، گوینده لازم نیست که خودش نیز "بگو" که شما برای تاکید بر بیان جمله بعدی را می‌گوئید بیان نماید؛
#مثلا: اگر شما کسی را سوگند دهید، به او می‌گوئید که "بگو من به خدا سوگند یاد می‌نمایم". لازم نیست که مخاطب شما در سوگندش کلمه‌ی بگو را نیز بازگو نماید و جمله‌ی او، "من به خدا سوگند یاد می‌نمایم" می‌باشد.
همین حالات را در قرآن مشاهده می‌نمائیم مخاطب نیز خودش کلمه‌ی قل را تکرار می‌نماید که از لحاظ مفهومی اشکال دارد. اما این اشکال را نادیده می‌گیریم و فرض را بر صحت چنین بیانی می‌نمائیم، اما آنچه که مسلم است، این است که اگر "قل" را خذف نمائیم، مفهوم جمله عوض نخواهد شد، این قاعده در چهار سوره‌ی پایانی قرآن وجود دارد که همگی دارای چنین ساختاری هستند:
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ (ناس/١) مَلِكِ النَّاسِ (ناس/٢) إِلَٰهِ النَّاسِ (ناس/٣) مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ (ناس/٤) الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ (ناس/٥) مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ (ناس/٦)
بگو: پناه می‌برم به پروردگار مردم، به مالک و حاکم مردم، به (خدا و) معبود مردم، از شرّ وسوسه‌گر پنهانکار، که در درون سینه انسانها وسوسه می‌کند، خواه از جنّ باشد یا از انسان!
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ (فلق/١) مِن شَرِّ مَا خَلَقَ (فلق/٢) وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ (فلق/٣) وَمِن شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ (فلق/٤) وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ (فلق/٥)
بگو: پناه می‌برم به پروردگار سپیده صبح، از شرّ تمام آنچه آفریده است؛ و از شرّ هر موجود شرور هنگامی که شبانه وارد می‌شود؛ و از شرّ آنها که با افسون در گره‌ها می‌دمند (و هر تصمیمی را سست می‌کنند)؛ و از شرّ هر حسودی هنگامی که حسد می‌ورزد!
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (اخلاص/١) اللَّهُ الصَّمَدُ (اخلاص/٢) لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ (اخلاص/٣) وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ (اخلاص/٤)
بگو: اوست‏ خداى يگانه؛ خداوندی است که همه نیازمندان قصد او می‌کنند؛ (هرگز) نزاد، و زاده نشد، و برای او هیچگاه شبیه و مانندی نبوده است!
قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ (کافرون/١) لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ (کافرون/٢) وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ (کافرون/٣) وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَّا عَبَدتُّمْ (کافرون/٤) وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ (کافرون/٥) لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ (کافرون/٦)
بگو: ای کافران! آنچه را شما می‌پرستید من نمی‌پرستم! و نه شما آنچه را من می‌پرستم می‌پرستید، و نه من هرگز آنچه را شما پرستش کرده‌اید می‌پرستم، و نه شما آنچه را که من می‌پرستم پرستش می‌کنید؛ (حال که چنین است) آیین شما برای خودتان، و آیین من برای خودم!
اگر هم قل را حذف نمائیم باز مفهوم جمله عوض نمیشود؛ مثلا:
أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ (ناس/١)
پناه می‌برم به پروردگار مردم
أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ (فلق/١)
پناه می‌برم به پروردگار سپیده صبح
هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (اخلاص/١)
اوست‏ خداى يگانه
يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ (کافرون/١)
اي كافران

ادامه دارد .....
https://t.me/naghde_eslamm/34733
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️چه كسى مذهب شيعه، خرافى ترين و ضدبشرى ترين آئين جهان را بوجود آورد؟

#قسمت_سيزدهم

علی از اسب خود پايين آمد و گونه ی خود را به خاك چسباند و گفت: وای بر شما من فقط بنده ای از بندگان خدا هستم. از خدا بترسيد و به اسلام باز گرديد آنان نپذيرفتند. علی چند بار آنان را به اسلام فراخواند. اما بر كفر خود باقی ماندند. علی به سمت آنان رفت و گفت: آنان را محكم ببنديد و بر من لازم است كه كارگران و آتش و هيزم را برايتان آماده كنم. سپس دستور داد دو چاه كنده شود و يكى از آنها را سر پوشيد و ديگری را روباز قرار داد. و در آن هيزم انداخت و ميان آنها را به هم وصل كرد و در چاه روبسته آتش انداخت و آنان را دوداندود كرد و پيوسته صدايشان ميزد كه به اسلام باز گردند اما نمی پذيرفتند، پس بر روی آنان آتش و هيزم انداخت تا سوختند، شاعر در اين باره سروده:
لــــــــترم بي المنيــــــــة حيــــــــث شــــــــاءت إذا لم تــــــــــــر بي في الحفـــــــــــــرتين
إذا مـــــــــا حشـــــــــنا حطبـــــــــا بنـــــــــار فــــذاك المــــوت نقــــدا غــــير ديــــن
#ترجمه: هر وقت كه مرگ بخواهد مرا در آن خواهی انداخت اگر در اين دو چاه نياندازی
اگر هيزم را برای آتش جمع كنيم آن وقت مرگ حاضر و آماده فرا خواهد رسيد
و علی آنان را ترك نكرد، تا اينكه به پودر تبديل شدند(#منبع: شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ٢، صص ٣٠٨ و ٣٠٩)
اين دسته ای از روايات بود كه ما در ميان احاديث صحيح و حسن و تاريخی پيدا كرديم و از كتاب های شيعی مربوط به اصول و فقه و رجال و تاريخ جمع نموديم كه همه بر اين مسئله دلالت دارند كه علی زنديقان و كسانی را كه به خدايی او اعتقاد داشتند؛ از جمله اصحاب ابن سبأ را سوزاند.
اما طبق روايات اهل سنت و شيعه، علی خود شخص ابن سبأ را به مدائن تبعيد
كرد آن هم به دليل ميانجيگری گروهی از روافض.
نوبختی در كتاب «الشيعه» زير عنوان زندگينامه ی ابن سبأ می گويد: ابن سبأ جزو كسانی بود كه بر ابوبكر و عمر و عثمان و ساير صحابه ايراد گرفت و از آنان تبرئه جست و می گفت: علی او را به اين كار امر كرده است. علی او را گرفت و از اين مسئله از او پرسيد: او اقرار كرد. علی به قتل او دستور داد.
اما مردم فرياد زدند ای امير المؤمنين! آيا مردی را می كشی كه مدعی محبت شما اهل بيت و پيرو ولايت شما و اظهار برائت از دشمنان شماست پس علی او را به مدائن تبعيد كرد.
(#منبع: فرق الشیعه، نوبختی، ص ٤٤ و قاموس الرجال، ج ٥، ص ٤٣٦)
اما مردم فرياد زدند اي امير المؤمنين! آيا مردي را ميكشي كه مدعي محبت شما اهل بيت و پيرو ولايت شما و اظهار برائت از دشمنان شماست پس علي او را به مدائن تبعيد کرد
ابن سبأ در مدائن مردم را به فكر خويش دعوت ميكرد.

ادامه دارد.....
https://t.me/naghde_eslamm/34793
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️تناقضات ائمه شيعه، دلیلى بر بی در و پیکر بودن مذهب تشیع

#قسمت_سيزدهم

در ادامه بحث تناقضات بيشمار مذهب شيعه، سری به کتاب های شيخ طوسى كه به شیخ الطائفه ملقب است و از بزرگترين علما و متوليان اين مذهب است میزنیم تا ببینیم ایشان در مورد اين حجم عظیم اختلافات روایی ائمه شان چه میگوید:
{وقد ذکرت ما ورد عنهم  فی الأحادیث المختلفة التی تخص الفقه فی کتابی المعروف بالاستبصار وفی کتاب تهذیب الأحکام، ما یزید علی خمسة آلاف حدیث وذکرت فی أکثرها اختلاف الطائفة فی العمل بها وذلك أشهر من أن یخفی، حتی إنك لو تاملت اختلافاتهم في هذه الأحکام وجدته يزيد على إختلاف أبي حنيفة والشافعي ومالك.
#ترجمه: بیش از ۵۰۰۰ روایت در دو کتاب الاستبصار و تهذیب الاحکام مخصوص به فقه ذكر کرده‌ام که در بیشتر آنها اختلاف طائفه در عمل به آن را نیز بيان نموده ام و اين[۵۰۰۰ تناقض] مشهور تر از آن است که مخفی بماند حتی اگر شما اختلاف آنها در احكام را نگاه كنيد، آن اختلافات را بیشتر از اختلاف ابو حنیفه و شافعی و مالک می يابید(ائمه بزرگ اهل سنت).
شیخ طوسی در تحقيق خود در حدود ۵۰۰۰ روایت متناقض که از نظر اعتبار و سندیت امکان انکار آنها نیست ولی با سایر احادیث اختلاف و تناقض دارند را يافته است كه موجب سردرگمی علمای شیعه شده بودند را جمع آوری کرده است. ايشان برای حل این مشكل و تناقض عظيم، راهکارى ابداع كرده كه در اينجا به آن ميپردازيم.
#متن_عربى: علی بن راب قال: سالت ابا عبد الله الاذنان من الراس؟ قال: نعم قلت: فاذا مسحت راسی مسحت اذنی ؟ قال: نعم.
#ترجمه:
علی بن راب گفت: از امام صادق پرسیدم آیا گوشها جزئى از سر به حساب میایند؟ گفت بله، گفتم: اگر سر را مسح کردم گوشها را هم مسح کرده ام؟ گفت: بله.
شیخ طوسی برای حل این اشتباه امام صادق میگوید: [هذا الخبر مَحمول عَلی التقیة لانه موافق لمذاهب العامه ومناف لظاهر القرآن]
#ترجمه: شیخ طوسی میگوید: اين خبر حمل بر تقيه ميشود هم به دليل موافق بودن با اعتقاد اهل سنت و هم منافات داشتن با ظاهر قرآن!!
آيا شيخ طوسى براى رفع و رجوع اين ايراد، دليلى احمقانه تر ازين نيافته بود ؟
شیخ طوسی برای اینکه از این روایت فرار کند میگوید چونکه این روایت موافق مذهب اهل سنت هست و با ظاهر قران امکان مخالفت دارد پس در نتیجه بنابر تقیه صادر شده!!
در حالی که عقل سلیم میگوید این روایت وقتی از امام شما صادر شده چه با اهل سنت موافق یا مخالف باشد بايد برای شما حجت باشد و اگر با قران اختلاف دارد این اختلاف امام شما با قرآن است و نه راهکاری برای برون رفت از تناقضات بيشمار ائمه شما!
▪️حدیث بعدی:
سألت اباعبدالله عن قول الناس فی صلاه جماعه حین یقرأ فاتحه الکتاب امین قال: ما احسنها واخفض بهاالصوت.
#ترجمه: از امام صادق در مورد گفتن کلمه{آمین} که مردم بعد از سوره فاتحه میگویند سوال پرسیدم: امام گفت: بسیار زیبا است، و با صدای آرام آنرا بگو.
در اينمورد نيز شیخ طوسی مانند روایت قبلی و بسیاری از روایات دیگر میگوید: [نحمله علی ضرب مِن التقیة لاجماع الطائفه المحقه علی ترک العمل بها]
#ترجمه: اين روایت را بر تقیه حمل مینماییم؛ چون اجماع بر ترک آن میباشد.
این گفته نیز مانند مورد قبل از عجایب روزگار و از احمقانه ترين استدلالات است زیرا ايشان معترف به صدور این روایت از امام صادق هستند ولی وقتی میبینند با اجماع خودشان بر یک مطلب که چندین قول اختلافی در ان نیز وارد شده متناقض است میگوید اینجا امام تقیه کرده!!
مشخصا با نگرش عقلی به این جریان ٢ احتمال وجود دارد احتمال اول اینکه امام اشتباه کرده باشد و این موجب رد عصمت ایشان میشود و دوم اینکه ایشان منظورش همین بوده و چون با بقیه روایات خودشان متناقض است پس مجدد عصمت ساختگی ایشان از بین میرود.
چه كسى بهتر از آخوندها ميتوانست با اين استدلالات احمقانه، بى در و پيكر بودن اين مذهب من درآوردى را اثبات كند؟

ادامه دارد ....
https://t.me/naghde_eslamm/35352
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️جهاد در اسلام، دفاع از خود يا قتل عام و تجاوز براى اعتلاى اسلام؟!

#قسمت_سيزدهم

جزیه در قرآن فقط یه بار از آن یاد شده و آن هم در سوره توبه آیه ٢٩ است که می گوید:
قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ
وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلَا يَدِينُونَ
دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُوا
الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ ﴿۲۹﴾
١) ترجمه فولادوند:
با كسانى از اهل كتاب كه به خدا و روز بازپسين ايمان نمى ‏آورند و آنچه را خدا و فرستاده‏ اش حرام گردانيده‏ اند حرام نمى دارند و متدين به دين حق نمى‏ گردند كارزار كنيد تا با [كمال] خوارى به دست ‏خود جزيه دهند.
٢) ترجمه انصاریان:
با کسانی از اهل کتاب که به خدا و روز قیامت ایمان نمی آورند، و آنچه را خدا و پیامبرش حرام کرده اند، حرام نمی شمارند، و دین حق را نمی پذیرند، بجنگید تا با دست خود در حالی که [نسبت به احکام دولت اسلامی] متواضع و فروتن اند، جزیه بپردازند.
٣) ترجمه خرمشاهی:
با اهل كتابى كه به خداوند و روز بازپسين ايمان ندارند و حرام داشته خدا و پيامبرش را حرام نمى‏گيرند و دين حق نمى‏ورزند، كارزار كنيد تا به دست خويش و خاكسارانه جزيه بپردازند
٤) ترجمه قمشه ای:
(ای اهل ایمان) با هر که از اهل کتاب (یهود و نصاری) که ایمان به خدا و روز قیامت نیاورده و آنچه را خدا و رسولش حرام کرده حرام نمی‌دانند و به دین حق (و آیین اسلام) نمی‌گروند قتال و کارزار کنید تا آن‌گاه که با دست خود با ذلت و تواضع جزیه دهند.
٥) ترجمه مکارم شیرازی:
با كساني از اهل كتاب كه ايمان به خدا، و نه به روز جزا دارند، و نه آنچه را خدا و رسولش تحريم كرده حرام مي‏شمرند، و نه آئين حق را مي‏پذيرند، پيكار كنيد، تا زماني كه جزيه را به دست خود با خضوع و تسليم بپردازند
٦) ترجمه رشید الدین میبدی:
کشتن کنید (جنگ کنید) با ایشان که بنمی‌گروند به یکتایی خداوند و به روز رستاخیز، و حرام نمیدارند آنچه حرام کرد خدای و رسول او، و دین اسلام نمیدارند و نمی‌پذیرند، از اهل کتاب از جهودان و ترسایان و صابیان، تا آن گه که گزیت(جزیه) دهند از دست خود نقد، و ایشان خوار و کم آمده.
این هم ترجمه و تفسیر همین آیه از "تفسیر حسینی" از تفاسیر اهل سنت که در خانه های پدران ما بسیار رایج و موجود است به خوبی معنی آیات و تفاسیر را مطالعه کنید خصوصا آن قسمتی که نوشته موقع گرفتن جزیه یک سیلی هم بزنید تا امثال طباطبایی نفرمایند که استاد بزرگوار بهرام مشیری از جیب خود در آورده که موقع اخذ جزیه سیلی هم بزنید

ادامه دارد ...
https://t.me/naghde_eslamm/36221
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️امامزاده تراشی و ترويج خرافات توسط ملاها

#قسمت_سيزدهم

.شما دیدید بچه اي گریه می کند، یک نفرتان عقلش نرسید که برود جلو و بپرسد :پسر جان! چرا گریه می کنی؟
او را در بغل گرفتید و حلوا حلوا کردید و هزار و یک کشف و کرامت برایش قایل شدید، و در این میان سه چهار نفر کلاش حقه باز هم به اسم متولی پیدا شدند و پدر و مادر بچه را کنار زدند و به قضیه اي بدان سادگی چنان شاخ و برگی دادند که نصف روزه خبرش به سعید آباد رسید و مردم کار و زندگیشان را ول کردند و مثل سیل به طرف زیارتگاه سرازیر شدند. خوب، حالا خوب گوشهایتان را باز کنید تا بفهمید علت گریۀ طفلک چه بوده"، و در حالیکه با دست زمختش بازوي نیمه عریان مرا گرفته بود، رو به من کرد که " میرزو، به این جماعت بگو که دیشب چرا گریه کردي"
من هاج و واج و وحشت زده در آستانۀ به هق هق افتادن بودم که نهیب سید تکانم داد و با شنیدن دستور مکررش در حالیکه با پشت دست چشمان به رطوبت نشسته ام را پاك می کردم و با زبانِ از لاي لب بیرون زده آب دماغ سرازیر شده ام را لیس می زدم، سکسکه کنان و هق هق زنان گفتم " گلگلو". نهیب خشم آلود سید اوج گرفت که " بلندتر بگو تا همه بشنوند، گلگلوت چی شده بود."
شاید چهار پنج دقیقه اي وقت تلف شد تا عبارتی چند کلمه اي از لاي لبان من بیرون کشیده شود و خلایق پی برند که گریۀ دیشب من نه ربطی به امامزاده علی داشته و نه بر اثر ظهور جمال مبارك امام رضا بوده، بلکه همه اش به علت در رفتن چرخ گلگلو بوده است و ترس از بازخواست مادر و ضربه هاي بیرحمانۀ نی قلیان سیم پیچش .
هنوز اعترافم تمام نشده بود که نگاه محبت از چشمان مردم زایل گشت و بجایش چشم غره هاي غضب نشست و خنده هاي تمسخر. زمزمه هاي اعتراض و انکاري در حال برخاستن بود و یکی دو نفري از گوشه و کنار صدایشان را بلند کرده بودند، اما سید از کسانی نبود که در مواردي چنین حساس میدان را به مدعیان واگذارد. با دیدن زمینه اي آماده شروع به بهره گیري کرد که :
" .حالا گوشهایتان را خوب باز کنید تا بگویم چرا عیسی مریدبان خواب نما شد و چرا به این سرعت خوابش در شهر پیچید و چرا دو سه تا از همکارهاي بدبخت من که خرجشان زیاد است و همت کار کردن و از دسترنج خود نان خوردن از وجودشان رفته، به این شایعه دامن زدند و شما مردم بیکار و بیعار سیرجان را به اینجا کشاندند."

ادامه دارد ...
https://t.me/naghde_eslamm/37009
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️دگردیسی عیسی بن مریم به مُحَمَد بن عبدالله در گذر تاريخ

#قسمت_سيزدهم

در ادامه «افرَهات» از «Zechariah (یک پیامبر یهودی)» ٤،٧» نوشته ای را میآورد و به آشکار کردن ژرفای سخن او میپردازد (رهنمود ١،٩):
پیش از این او (خدا) این سنگ را نشان داده و نامیده است: بر این سنگ من هفت چشم را می ُگشایم (Zechariah ٣،٩)"، و: (رهنمود ١،١٧) "همچنین «سیمون» که خَرسنگ نامیده شده است،
به دلیل استواری در باور دینیش بود" (١٦،١٨ Mt)(٣٨). این تفسیرِ انجیل که از سوی «افرَهات» انجام شده است، همانند یک نقشۀِ ساختمان در ساختن قبه الصخره بکار گرفته شده است.
ما نمیدانیم که «عبدالمک» تا چه اندازه با نوشته های «افرَهات» آشنایی داشته است. ولی آدم میتواند بپذیرد که جهانبینی «عبدالملک» را یک آمیخته ای از باور به تورات و باورهای دینی سوری/مسیحی شکل داده بودند. نقش مُهمِ باور به افسانه هایِ توراتی در شکل دادن به اندیشه های کلی «عبدالملک» در «نقشِ ساز و برگ های پرستشگاه ُسلیمان» بازتاب مییابد که در زمان او بر سکه های پول کنده کاری شدند(٣٩). توجه «عبدالملک» به نمادهایِ ستونِ سنگی و ساز و برگهای پرستشگاه سلیمان به معنی بازگشت او به آیین یهود نبود، بلکه این نمادها نشانه های ویژۀِ مسیحیتِ عربی «عبدالمک» بودند(٤٠). و نوشته هایی که به فرمان او بر دیوارهای اندرونی قبه الصخره نگارش ُشده اند، این نتیجه گیری را تایید میکنند. با اینهمه، ولی برای کسانیکه سکه های «عبدالمک» را در دست داشتند، این نمادهای تازه (ستون سنگی) همانند نقش چلیپا (صلیب) که پیش از این روی سکه های او کنده کاری میشدند، نمادهای مسیحی بشمار نمیآمدند. این برداشتِ اشتباه در نگرش «یوحناس دمشقی» به اسماعیلیان (عرب ها) بازتاب یافته است که آنها را سنگ پرست نامیده است؛ بیگمان او متوجه نشده بود که موضوع چیست. پیامِد این سوتفاهم این بود که پیونِد آن صفات که روی سکه های پول کنده کاری میشُدند و یا در اَنگاشت های مذهبی شان بکار میبردند- پیش از همه صفت «مُحَمَد»- دیگر با «عیسی» روشن نبود و با گذشت زمان این پیوند گسسته شد.
٣.٣ دوران الولید جانشینِ «عبدالمک» پسرش «الولید» شد. «الولید» اندیشه های پایانِ زمانی (apocalyptic) پدرش را کنار گذاشت که میپنداشت مهمترین پیشامدهایِ پایانِ زمانی در اورشلیم روی خواهند داد. بجای آن، «الولید» پرستشگاهِ مقدس «یحیی» غسل دهنده (حرم) را در دمشق گسترش داد که سر او در آنجا نگهداری میشُد و برای «معاویه» بسیار با ارزش بود(٤١). دمشق در بالاترین بخش شمالی سرزمین های («عربی») نبطیان جای دارد. توجه به این فرهنگی که گستر ِش پرستشگاه مقدس «یحیی» غسل دهنده در شمالِ سرزمین نبطیان نمادش بود، الگویی شد تا ٤٩ سال پس از آن یک پرستشگاهِ مقدس دیگر در جنوب سرزمین نبطیان، یعنی در مدینه ساخته شود.

ادامه دارد ....
https://t.me/naghde_eslamm/37400
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️نگاهى به سرچشمه هاى اصلى قرآن

#قسمت_سيزدهم

در «سانسکریت» که نوشته های کُهنِ فرهنگی / دینی هندوستان در دوران باستان است، داستان هایی همانند معراج محمد و سفر شبانۀِ ارداویراف وجود دارند، که از میان آنها ما به کتاب «سفر به جهان ایندرا» اشاره میکنیم. ایندرا در باورهای کُهن مردم هندوستان دارای بالاترین جایگاه خدایی بود. او خدای جنگ، توفان، باران و زایندگی و باروری (fertility) بود. در این افسانه بیان شده است که قهرمان داستان «ارجونا (Arjuna)» سفری به آسمان ها کرد، به جاییکه او کاخ آسمانی «ایندرا» را دید که نامش «وایوانتی (Vaivanti)» است و در باغ «ناندانام (Nandanam)» برپا شُده است.
کتاب های هندو به ما میگویند که رودخانه هایی که پیوسته در جریان هستند گیاهان سبز و زیبا در پیرامون این کاخ را با آب تازه آبیاری میکنند. در میان این باغ درختی ایستاده است به نام «پاکشاجاتی (Pakshajati)» که میوه ای به نام «امریتا (Amrita)» یا «بی مرگی» دارد، و هرکس که از آن بخورد، هیچگاهنخواهد ُمرد.گُلهایزیبابارنگهایگوناگونایندرختراتزئیندادهاند؛و آرزوهای هرکسی که زیر سایه این این درخت بیارامد، برآورده خواهند شد.
زرتُشتیان نیز یک گزارشی دربارۀِ وجود یک درخت شگفت انگیزی دارند که در اوستا «هواپا (Hvapa)» و در زبان پهلوی آنرا «هومایا (Humaya)» مینامند، که در هر دو
مورد این معنی را میدهد:
«درختی که خوب آبیاری شده است». در کتاب «وَندیداد» این درخت بدینگونه تشبیه شده است: «آب ها [٢٦] با پاکیزگی از دریاچۀِ «پویتیکا» به دریایچۀِ «وروکاشا» میریزند، و از آنجا به پای درخت «هواپا (Hvapa)» سرازیر میشود؛ در آنجا همۀِ گیاهان از گونه هایِ فراوان میرویند.» نیاز به گفتن است که «هواپا (Hvapa)» و «پاکشاجاتی (Pakshajati)» سنجش پذیر با درخت «توبا» یا درخت «خوبی» در بهشت مسلمانان هستند، و نام درخت «توبا» در فرهنگ اسلامی به اندازه ای
آشناست که در اینجا نیازی به روشنگری دربارۀِ آن نیست.
به هر روی، در اینجا باید اشاره شود که داستان هایِ همانندِ افسانه هایی که در بالا آمد، در آثار کیش هایِ انحرافی (apocryphal) مسیحی وجود دارند، به ویژه در کتاب های «رویای پاولوس (Visio Pauli)» و «سفارش نامۀِ ابراهیم ( Testament of Abraham)». در کتاب «رویای پاولوس» آمده است که «پاولوس (یک آدم مقدس در دین مسیحی)» به آسمان ها پرواز کرد، و ابراهیم و چهار رودخانۀِ بهشتی و همه شگفتی های آسمان را تماشا کرد. در این «سفارش نامۀِ» تخیلی «پاولوس» نیز پس از تماشای آسمان ها و بهشت به زمین بازمیگردد تا همانند «ارداویراف» و محمد مشاهدات و تجربیات خودش را با انسان های روی زمین درمیان گذارد. در پیوند با ابراهیم این نوشته میگوید: «و [٢٧] فرشته ای به نام میخائیل به آسمان فرازید و ابراهیم را به همراه یک ارابه بسیار زیبایی که در آن نشسته بود با خود بُرد؛


ادامه دارد ......
https://t.me/naghde_eslamm/37960
Forwarded from نقدى بر اسلام
چه کسانی قرآن را نوشته اند؟

#قسمت_سيزدهم

این نوشته های جداگانۀِ قرآنی سپس گردآوری شده، رونوشت برداری شده و برای روخوانی آماده گردیدند. در بیشتر موارد، در آغاز این آیه های قرآنی از چند جمله کوتاه ساخته شده بودند که سپس تر با گزاره های دیگر در کنار هم گذاشته شده و به آنها افزوده شدند، بدون اینکه این نوشته ها پیوندی باهمدیگر داشته باشند یا اینکه پیوند زدنِ این نوشته ها به همدیگر از یک قاعده ای پیروی کند. تنها در برخی از سوره ها، آیه ها بهم پیوستگی دارند و در پیوند با همدیگر هستند، با آنکه در خیلی از موارد هم در آنها این ارتباط اینجا و آنجا بریده . این پژوهش نشان میدهد که نوشته های قرآنی بدونِ وابستگی در کنار هم گذاشته شده و به مرور زمان جزئی از همدیگر شده اند. این شیوۀِ کنارِ هم گذاشتن نوشته های قرآنی که پیوندی باهمدیگر ندارند، در سوره های «مدینه ای» بیشتر آشکار شده است. برای نمونه در سوره دوم قرآن بنگر میآید که ویرایش کننده هر نوشته قرآنی را که در یک صندوقی یافته است، در کنارهم گذاشته باشد. و انگار که این ویرایش کنندگان قرآن از چنان پشتوانۀِ حکومتی برخوردار بوده اند که نتیجه کار های تازه آنها را همراه با نوشته های پیشین قرآنی همانند یک مجموعۀِ بهم پیوسته رونوشت برداری میکردند.
حتی نوشته های قرآنی کهنتر نشان میدهند که این نوشته ها از سُنت های متفاوت در نویسندگی سرچَشمه گرفته اند. برای نمونه خدا همیشه سخنش را به پیامبر ابلاغ میکند. پیوسته از خدا به نام الله یاد ، ولی در ١٩ سوره برای خدا واژۀِ «رب» بکار بُرده که در آیین یهود مرسوم است، و این نشاندهندۀِ یک سنت متفاوت در شیوۀِ نگارش قرآن است. در دوران روشنگری (از ١٦٥٠ تا ١٨٠٠ میلادی) با کشف نام های گوناگونِ خدا در آیین یهود همانند «یهوه» و «الوهیم»، پژوهشهای دانشی/ انتقادی در تورات آغاز شد. ولی در اسلام شناسی سُنتی این دانستنی ارزشی برای اندیشیدن ندارد که نویسندگان و ویرایشگران نوشته های قرآنی، همانند همکاران یهودی شان که تورات را نوشتند، از منابع گوناگونی پیروی میکردند و در مدارس دینی متفاوتی پرورش یافته بودند.
بخش بزرگی از قرآن بگونۀِ فراگیر از نوشته هایِ انجیل و نوشته هایِ نُخُستینِ مسیحیانِ سوریه ای تأثیر گرفته است، همچنین در قرآن نوشته های موزونی یافت میشوند که به باورهایِ کُهنِ دینیِ ایرانیان و کیش های صوفیگری نزدیکتر هستند. چگونگی رُشد و نمو و تکامل باورهای دینی در قرآن میتوانست از میانِ نوشته هایِ قرآنی فهمیده شود، اگر تاریخ نگارش این نوشته ها دقیقا روشن میبود. اگر همزمان و همراستا (موازی) با نگارش نوشته های قرآنی اسناد کتیبه ای و تاریخ گذاری شده ای در دست میبودند، میشُد روشنتر رُشد و نمو باورهای دینی را در قرآن دنبال کرد(٢٥).
فرآیند رُشد و نمو باورهای دینی در قرآن را میتوان در زمینه اخلاق و قانون های اجتمایی...دنبال کرد. روشن است که نویسندگان قرآن در نسل ها و آموزشکده های دینی گوناگون آموزش یافته و پرورش یافته بودند.

ادامه دارد ….