Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
◾️#پیامبر_اسلام عدم ارائه معجزه در اثبات نبوتش
#قسمت_سوم
همچنين در آيهی زير در مقابل در خواست معجزه توسط مردم، جواب نامعقولی داده است:
#سوره_طه آیه ۱۳۳: وَقَالُوا لَوْلَا يَأْتِينَا بِآيَةٍ مِنْ رَبِّهِ ۚ أَوَلَمْ تَأْتِهِمْ بَيِّنَةُ مَا فِي الصُّحُفِ الْأُولَىٰ
#ترجمه: و گفتند چرا از جانب پروردگارش معجزه اى براى ما نميآورد آيا دليل روشن آنچه در كتابهاى پيشين است براى آنان نيامده است (۱۳۳)
#محمد در مقابل در خواست معجزه توسط مردم جواب ميدهد كه:
برای پيامبران گذشته معجزه آورديم كه در كتبشان نوشته شده است!
در اين جواب حداقل دو نكتهی غير عاقلانه وجود دارد:
#اولا: بديهی است كه معجزه، برای شناخت يك پيامبر خاص است.
#مثلا: چگونه میتوانيم مثلا از معجزات #موسی بدانيم كه #عيسی يا #محمد پيامبرند؟؟
خوب اين چه انتظار نابجائی است كه #قرآن از مردم دارد که چون عیسی و موسی معجزه داشتهاند پس محمد هم پیامبر است !!
#دوما: در #قرآن ادعا شده كه كتب پيامبران پيشين تحريف شده و در اينجا از مردم میخواهد كه به آن كتب تحريف شده رجوع كنند!!
آيا اين تناقضی آشكار در قرآن نیست؟؟
يعني كتب گذشتگان هم معتبرند و هم نيستند. ممكن است جواب داده شود كه قسمتهائی از كتب گذشتگان درست است و در اینجا به آنها استناد شده !
در جواب این ادعا بايد گفت كه مردم عادی از كجا بدانند که کدام قسمتها #تحریف شده و کدام یک نشده ؟
▪️باز هم از ایشان درخواست معجزه میکنند که در آيه ۱۸۳ #آل_عمران در مقابل این درخواست پاسخ نامعقول دیگری میدهد:
الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَیْنَا أَلا نُؤْمِنَ لِرَسولٍ حَتى یَأْتِیَنَا بِقُرْبَانٍ تَأْكلُهُ النَّارُقُلْ قَدْ جَاءَكُمْ رُسلٌ مِّن قَبْلى بِالْبَیِّنَتِ وَ بِالَّذِى قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِن كُنتُمْ صدِقِینَ(۱۸۳)
#ترجمه: همانان (يهود) كه گفتند خدا با ما پيمان بسته كه به هيچ پيامبرى ايمان نياوريم تا براى ما قربانيى بياورد كه آتش (آسمانى) آن را (به نشانه قبول) بسوزاند بگو قطعا پيش از من پيامبرانى بودند كه دلايل آشكار را با آنچه گفتيد براى شما آوردند اگر راست مى گوييد پس چرا آنان را كشتيد (۱۸۳)
در بررسی اين آيه به سه خطای آشكار برمیخوریم:
#الف: ايمان نياوردن و يا كشتن انبياء توسط گذشتگان دليل نمي شود كه امروزيها هم ايمان نخواهند آورد.
#ب: اين مجازات و توبيخ نسلهای بعدی بخاطر گناه نسلهای پيشين است، كه عملی است ظالمانه و غير عادلانه.
#پ: همان ايراد آيهی قبل نيز اينجا وجود دارد. اينكه داشتن معجزه توسط پيامبران پيشين كه نبوت محمد را اثبات نمیکند.
ادامه دارد ....
www.eslam.nu
#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://telegram.me/joinchat/As5Azz1Qdgei1tKR5VztMA
#قسمت_سوم
همچنين در آيهی زير در مقابل در خواست معجزه توسط مردم، جواب نامعقولی داده است:
#سوره_طه آیه ۱۳۳: وَقَالُوا لَوْلَا يَأْتِينَا بِآيَةٍ مِنْ رَبِّهِ ۚ أَوَلَمْ تَأْتِهِمْ بَيِّنَةُ مَا فِي الصُّحُفِ الْأُولَىٰ
#ترجمه: و گفتند چرا از جانب پروردگارش معجزه اى براى ما نميآورد آيا دليل روشن آنچه در كتابهاى پيشين است براى آنان نيامده است (۱۳۳)
#محمد در مقابل در خواست معجزه توسط مردم جواب ميدهد كه:
برای پيامبران گذشته معجزه آورديم كه در كتبشان نوشته شده است!
در اين جواب حداقل دو نكتهی غير عاقلانه وجود دارد:
#اولا: بديهی است كه معجزه، برای شناخت يك پيامبر خاص است.
#مثلا: چگونه میتوانيم مثلا از معجزات #موسی بدانيم كه #عيسی يا #محمد پيامبرند؟؟
خوب اين چه انتظار نابجائی است كه #قرآن از مردم دارد که چون عیسی و موسی معجزه داشتهاند پس محمد هم پیامبر است !!
#دوما: در #قرآن ادعا شده كه كتب پيامبران پيشين تحريف شده و در اينجا از مردم میخواهد كه به آن كتب تحريف شده رجوع كنند!!
آيا اين تناقضی آشكار در قرآن نیست؟؟
يعني كتب گذشتگان هم معتبرند و هم نيستند. ممكن است جواب داده شود كه قسمتهائی از كتب گذشتگان درست است و در اینجا به آنها استناد شده !
در جواب این ادعا بايد گفت كه مردم عادی از كجا بدانند که کدام قسمتها #تحریف شده و کدام یک نشده ؟
▪️باز هم از ایشان درخواست معجزه میکنند که در آيه ۱۸۳ #آل_عمران در مقابل این درخواست پاسخ نامعقول دیگری میدهد:
الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَیْنَا أَلا نُؤْمِنَ لِرَسولٍ حَتى یَأْتِیَنَا بِقُرْبَانٍ تَأْكلُهُ النَّارُقُلْ قَدْ جَاءَكُمْ رُسلٌ مِّن قَبْلى بِالْبَیِّنَتِ وَ بِالَّذِى قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِن كُنتُمْ صدِقِینَ(۱۸۳)
#ترجمه: همانان (يهود) كه گفتند خدا با ما پيمان بسته كه به هيچ پيامبرى ايمان نياوريم تا براى ما قربانيى بياورد كه آتش (آسمانى) آن را (به نشانه قبول) بسوزاند بگو قطعا پيش از من پيامبرانى بودند كه دلايل آشكار را با آنچه گفتيد براى شما آوردند اگر راست مى گوييد پس چرا آنان را كشتيد (۱۸۳)
در بررسی اين آيه به سه خطای آشكار برمیخوریم:
#الف: ايمان نياوردن و يا كشتن انبياء توسط گذشتگان دليل نمي شود كه امروزيها هم ايمان نخواهند آورد.
#ب: اين مجازات و توبيخ نسلهای بعدی بخاطر گناه نسلهای پيشين است، كه عملی است ظالمانه و غير عادلانه.
#پ: همان ايراد آيهی قبل نيز اينجا وجود دارد. اينكه داشتن معجزه توسط پيامبران پيشين كه نبوت محمد را اثبات نمیکند.
ادامه دارد ....
www.eslam.nu
#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://telegram.me/joinchat/As5Azz1Qdgei1tKR5VztMA
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️ چه کسی قرآن را نوشته است؟!
#قسمت_سيزدهم
یکی از تناقضات قرآن، تناقض گوئی پس از قل (بگو) میباشد.
الله به بندگانش دعاهائی را آموزش میدهد، لذا جملهی پس از قل (بگو) جملهای است منادی؛
پس اگر قل را از جمله حذف نمائیم، خللی در روند جمله ایجاد نخواهد شد. این قاعده در زبان فارسی نیز وجود دارد، بدان معنا که اگر به کسی توصیه میکنید که نقل قولی از شما داشته باشد و جمله را با بگو آغاز مینمائید، گوینده لازم نیست که خودش نیز "بگو" که شما برای تاکید بر بیان جمله بعدی را میگوئید بیان نماید؛
#مثلا: اگر شما کسی را سوگند دهید، به او میگوئید که "بگو من به خدا سوگند یاد مینمایم". لازم نیست که مخاطب شما در سوگندش کلمهی بگو را نیز بازگو نماید و جملهی او، "من به خدا سوگند یاد مینمایم" میباشد.
همین حالات را در قرآن مشاهده مینمائیم مخاطب نیز خودش کلمهی قل را تکرار مینماید که از لحاظ مفهومی اشکال دارد. اما این اشکال را نادیده میگیریم و فرض را بر صحت چنین بیانی مینمائیم، اما آنچه که مسلم است، این است که اگر "قل" را خذف نمائیم، مفهوم جمله عوض نخواهد شد، این قاعده در چهار سورهی پایانی قرآن وجود دارد که همگی دارای چنین ساختاری هستند:
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ (ناس/١) مَلِكِ النَّاسِ (ناس/٢) إِلَٰهِ النَّاسِ (ناس/٣) مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ (ناس/٤) الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ (ناس/٥) مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ (ناس/٦)
بگو: پناه میبرم به پروردگار مردم، به مالک و حاکم مردم، به (خدا و) معبود مردم، از شرّ وسوسهگر پنهانکار، که در درون سینه انسانها وسوسه میکند، خواه از جنّ باشد یا از انسان!
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ (فلق/١) مِن شَرِّ مَا خَلَقَ (فلق/٢) وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ (فلق/٣) وَمِن شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ (فلق/٤) وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ (فلق/٥)
بگو: پناه میبرم به پروردگار سپیده صبح، از شرّ تمام آنچه آفریده است؛ و از شرّ هر موجود شرور هنگامی که شبانه وارد میشود؛ و از شرّ آنها که با افسون در گرهها میدمند (و هر تصمیمی را سست میکنند)؛ و از شرّ هر حسودی هنگامی که حسد میورزد!
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (اخلاص/١) اللَّهُ الصَّمَدُ (اخلاص/٢) لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ (اخلاص/٣) وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ (اخلاص/٤)
بگو: اوست خداى يگانه؛ خداوندی است که همه نیازمندان قصد او میکنند؛ (هرگز) نزاد، و زاده نشد، و برای او هیچگاه شبیه و مانندی نبوده است!
قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ (کافرون/١) لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ (کافرون/٢) وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ (کافرون/٣) وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَّا عَبَدتُّمْ (کافرون/٤) وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ (کافرون/٥) لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ (کافرون/٦)
بگو: ای کافران! آنچه را شما میپرستید من نمیپرستم! و نه شما آنچه را من میپرستم میپرستید، و نه من هرگز آنچه را شما پرستش کردهاید میپرستم، و نه شما آنچه را که من میپرستم پرستش میکنید؛ (حال که چنین است) آیین شما برای خودتان، و آیین من برای خودم!
اگر هم قل را حذف نمائیم باز مفهوم جمله عوض نمیشود؛ مثلا:
أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ (ناس/١)
پناه میبرم به پروردگار مردم
أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ (فلق/١)
پناه میبرم به پروردگار سپیده صبح
هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (اخلاص/١)
اوست خداى يگانه
يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ (کافرون/١)
اي كافران
ادامه دارد .....
https://t.me/naghde_eslamm/34733
#قسمت_سيزدهم
یکی از تناقضات قرآن، تناقض گوئی پس از قل (بگو) میباشد.
الله به بندگانش دعاهائی را آموزش میدهد، لذا جملهی پس از قل (بگو) جملهای است منادی؛
پس اگر قل را از جمله حذف نمائیم، خللی در روند جمله ایجاد نخواهد شد. این قاعده در زبان فارسی نیز وجود دارد، بدان معنا که اگر به کسی توصیه میکنید که نقل قولی از شما داشته باشد و جمله را با بگو آغاز مینمائید، گوینده لازم نیست که خودش نیز "بگو" که شما برای تاکید بر بیان جمله بعدی را میگوئید بیان نماید؛
#مثلا: اگر شما کسی را سوگند دهید، به او میگوئید که "بگو من به خدا سوگند یاد مینمایم". لازم نیست که مخاطب شما در سوگندش کلمهی بگو را نیز بازگو نماید و جملهی او، "من به خدا سوگند یاد مینمایم" میباشد.
همین حالات را در قرآن مشاهده مینمائیم مخاطب نیز خودش کلمهی قل را تکرار مینماید که از لحاظ مفهومی اشکال دارد. اما این اشکال را نادیده میگیریم و فرض را بر صحت چنین بیانی مینمائیم، اما آنچه که مسلم است، این است که اگر "قل" را خذف نمائیم، مفهوم جمله عوض نخواهد شد، این قاعده در چهار سورهی پایانی قرآن وجود دارد که همگی دارای چنین ساختاری هستند:
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ (ناس/١) مَلِكِ النَّاسِ (ناس/٢) إِلَٰهِ النَّاسِ (ناس/٣) مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ (ناس/٤) الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ (ناس/٥) مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ (ناس/٦)
بگو: پناه میبرم به پروردگار مردم، به مالک و حاکم مردم، به (خدا و) معبود مردم، از شرّ وسوسهگر پنهانکار، که در درون سینه انسانها وسوسه میکند، خواه از جنّ باشد یا از انسان!
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ (فلق/١) مِن شَرِّ مَا خَلَقَ (فلق/٢) وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ (فلق/٣) وَمِن شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ (فلق/٤) وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ (فلق/٥)
بگو: پناه میبرم به پروردگار سپیده صبح، از شرّ تمام آنچه آفریده است؛ و از شرّ هر موجود شرور هنگامی که شبانه وارد میشود؛ و از شرّ آنها که با افسون در گرهها میدمند (و هر تصمیمی را سست میکنند)؛ و از شرّ هر حسودی هنگامی که حسد میورزد!
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (اخلاص/١) اللَّهُ الصَّمَدُ (اخلاص/٢) لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ (اخلاص/٣) وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ (اخلاص/٤)
بگو: اوست خداى يگانه؛ خداوندی است که همه نیازمندان قصد او میکنند؛ (هرگز) نزاد، و زاده نشد، و برای او هیچگاه شبیه و مانندی نبوده است!
قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ (کافرون/١) لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ (کافرون/٢) وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ (کافرون/٣) وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَّا عَبَدتُّمْ (کافرون/٤) وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ (کافرون/٥) لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ (کافرون/٦)
بگو: ای کافران! آنچه را شما میپرستید من نمیپرستم! و نه شما آنچه را من میپرستم میپرستید، و نه من هرگز آنچه را شما پرستش کردهاید میپرستم، و نه شما آنچه را که من میپرستم پرستش میکنید؛ (حال که چنین است) آیین شما برای خودتان، و آیین من برای خودم!
اگر هم قل را حذف نمائیم باز مفهوم جمله عوض نمیشود؛ مثلا:
أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ (ناس/١)
پناه میبرم به پروردگار مردم
أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ (فلق/١)
پناه میبرم به پروردگار سپیده صبح
هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (اخلاص/١)
اوست خداى يگانه
يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ (کافرون/١)
اي كافران
ادامه دارد .....
https://t.me/naghde_eslamm/34733
Telegram
نقدى بر اسلام
چه كسى قرآن را نوشته است؟
آيا همانطور كه مسلمانان ادعا ميكنند اين كتاب گفتار الله است؟؟
با مطالعه اين مقاله به بسيارى از سئوالاتى كه در مورد تاريخچه قرآن داشته ايد پاسخ داده خواهد شد.
لطفا اين مقاله يبا را مطالعه كرده و با دوستان و اعضاى خانواده محترمتان…
آيا همانطور كه مسلمانان ادعا ميكنند اين كتاب گفتار الله است؟؟
با مطالعه اين مقاله به بسيارى از سئوالاتى كه در مورد تاريخچه قرآن داشته ايد پاسخ داده خواهد شد.
لطفا اين مقاله يبا را مطالعه كرده و با دوستان و اعضاى خانواده محترمتان…
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️اعتراف سایت حوزوى شيعيان به تناقض در کلام شیخ مفید يكى از بزرگترين علماى تاريخ شيعه
نظر شیخ مفید در مورد محمد بن سنان يكى از راويان نامدار شيعيان چنين است:
١) در كتاب معروف الارشاد، شيخ مفيد محمد بن سنان را يكى از خواص و ثقات امام کاظم نامبرده و او را بسيار مورد اعتماد خطاب كرده است.
٢) اما همين شيخ مفيد در رساله دیگرش محمد بن سنان را شخصى غير مطمئن و مطعون خطاب ميكند كه مورد اعتماد نيست.
اين تنها مورد نيست و تمامى كتب شيعه پر از اين تناقضات فاحش است.
#مثلا؛ مجلسى فلانى را مورد اعتماد ميداند اما طوسى همان شخص را دروغگو خطاب ميكند و يا برعكس!
به همين دليل علم رجال و درايه در ميان شيعيان بيشتر به يك جوك احمقانه شبيه است.
@naghde_eslamm
نظر شیخ مفید در مورد محمد بن سنان يكى از راويان نامدار شيعيان چنين است:
١) در كتاب معروف الارشاد، شيخ مفيد محمد بن سنان را يكى از خواص و ثقات امام کاظم نامبرده و او را بسيار مورد اعتماد خطاب كرده است.
٢) اما همين شيخ مفيد در رساله دیگرش محمد بن سنان را شخصى غير مطمئن و مطعون خطاب ميكند كه مورد اعتماد نيست.
اين تنها مورد نيست و تمامى كتب شيعه پر از اين تناقضات فاحش است.
#مثلا؛ مجلسى فلانى را مورد اعتماد ميداند اما طوسى همان شخص را دروغگو خطاب ميكند و يا برعكس!
به همين دليل علم رجال و درايه در ميان شيعيان بيشتر به يك جوك احمقانه شبيه است.
@naghde_eslamm
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️اعتراف سایت حوزوى شيعيان به تناقض در کلام شیخ مفید يكى از بزرگترين علماى تاريخ شيعه
نظر شیخ مفید در مورد محمد بن سنان يكى از راويان نامدار شيعيان چنين است:
١) در كتاب معروف الارشاد، شيخ مفيد محمد بن سنان را يكى از خواص و ثقات امام کاظم نامبرده و او را بسيار مورد اعتماد خطاب كرده است.
٢) اما همين شيخ مفيد در رساله دیگرش محمد بن سنان را شخصى غير مطمئن و مطعون خطاب ميكند كه مورد اعتماد نيست.
اين تنها مورد نيست و تمامى كتب شيعه پر از اين تناقضات فاحش است.
#مثلا؛ مجلسى فلانى را مورد اعتماد ميداند اما طوسى همان شخص را دروغگو خطاب ميكند و يا برعكس!
به همين دليل علم رجال و درايه در ميان شيعيان بيشتر به يك جوك احمقانه شبيه است.
@naghde_eslamm
نظر شیخ مفید در مورد محمد بن سنان يكى از راويان نامدار شيعيان چنين است:
١) در كتاب معروف الارشاد، شيخ مفيد محمد بن سنان را يكى از خواص و ثقات امام کاظم نامبرده و او را بسيار مورد اعتماد خطاب كرده است.
٢) اما همين شيخ مفيد در رساله دیگرش محمد بن سنان را شخصى غير مطمئن و مطعون خطاب ميكند كه مورد اعتماد نيست.
اين تنها مورد نيست و تمامى كتب شيعه پر از اين تناقضات فاحش است.
#مثلا؛ مجلسى فلانى را مورد اعتماد ميداند اما طوسى همان شخص را دروغگو خطاب ميكند و يا برعكس!
به همين دليل علم رجال و درايه در ميان شيعيان بيشتر به يك جوك احمقانه شبيه است.
@naghde_eslamm