Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️چگونه بايد يك آخوند بيشرافت را آسفالت كرد؟
#قسمت_نهم
▪️جا زدن مورخ شيعى بعنوان عالم اهل سنت
در تصوير بالا سمت چپ:
ملاى پسمانده براى اثبات قتل فاطمه، به علماى اهل سنت استناد ميكند و نام و آدرس منبع آنها را مينويسد.
در شماره ٣ ايشان نوشته است مسعودى و در زير متن آدرس منبع چنين است:
اثبات الوصية ص ١٤٢
ما هم به اين كتاب در سايت فقاهت كتابخانه آنلاين حوزه مراجعه كرديم، در صفحه ٨ كتاب(تصوير سمت راست و لينك) اثبات الوصية در مورد عقايد نويسنده كتاب يعنى على بن حسين المسعودى چنين نوشته:
شيعه دوازده امامى و از بزرگان مورد اعتماد بود كه علماى شيعه منجمله علامه حلّى در كتاب الخلاصه به آن اعتراف كرده است و گفته: بسيار مطمئن و از يارانمان. همچنين شهيد ثانى در حواشى الخلاصه، ملا عبدالله معروف به الافندى در كتاب رياض العلماء، مجلسى در الوجيزه و در جلد اول بحار الانوار، سيد بن طاووس در فرج المهموم و همچنين نجاشى در كتاب رجال خود او را شيعه ١٢ امامى معرفى كرده اند.
اما در كانال پسمانده كه منبع جعل و تحريف و تدليس و تقطيع احاديث ميباشد، مسعودى بعنوان يكى از علماى اهل سنت به مخاطب خورانده ميشود.
@naghde_eslamm
#قسمت_نهم
▪️جا زدن مورخ شيعى بعنوان عالم اهل سنت
در تصوير بالا سمت چپ:
ملاى پسمانده براى اثبات قتل فاطمه، به علماى اهل سنت استناد ميكند و نام و آدرس منبع آنها را مينويسد.
در شماره ٣ ايشان نوشته است مسعودى و در زير متن آدرس منبع چنين است:
اثبات الوصية ص ١٤٢
ما هم به اين كتاب در سايت فقاهت كتابخانه آنلاين حوزه مراجعه كرديم، در صفحه ٨ كتاب(تصوير سمت راست و لينك) اثبات الوصية در مورد عقايد نويسنده كتاب يعنى على بن حسين المسعودى چنين نوشته:
شيعه دوازده امامى و از بزرگان مورد اعتماد بود كه علماى شيعه منجمله علامه حلّى در كتاب الخلاصه به آن اعتراف كرده است و گفته: بسيار مطمئن و از يارانمان. همچنين شهيد ثانى در حواشى الخلاصه، ملا عبدالله معروف به الافندى در كتاب رياض العلماء، مجلسى در الوجيزه و در جلد اول بحار الانوار، سيد بن طاووس در فرج المهموم و همچنين نجاشى در كتاب رجال خود او را شيعه ١٢ امامى معرفى كرده اند.
اما در كانال پسمانده كه منبع جعل و تحريف و تدليس و تقطيع احاديث ميباشد، مسعودى بعنوان يكى از علماى اهل سنت به مخاطب خورانده ميشود.
@naghde_eslamm
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️محمد و سئوالاتى كه كل ادعاى نبوتش را به باد فنا داد.
#قسمت_نهم(آخر)
اما محمد در ميان اسيران، نضر بن حارث و عقبه بن ابی معيط را کنار گذاشت و حسابشان را از بقيه جدا نگه داشته و دستور قتلشان را صادر كرد.
دستور قتل اين دو نفر تنها و تنها حس حقارت محمد و عقده هاى فرو خورده شكست در مناظره با نضر را اثبات كرد.
سيره نويسان نوشته اند كه: نضر بن حارث پس از اسارت به زندانی كنارى خود گفت: والله قسم، محمد قاتل من است، زیرا او با چشمانى كه پر از تنفر و مرگ بود به من نگاه كرد.
(اينجا می توانید میزان نفرت محمد نسبت به نضر و عقده اى كه در وجودش انباشه شده بود را متصور شويد! و همچنین دريابيد كه نضر به الله سوگند یاد می كند، زیرا موضوع بت پرستی اعراب نيز دروغى است كه مورخين در داستان سراسر دروغ و جعل اسلام آنرا لحاظ كرده اند/مترجم)
محمد به علی بن ابی طالب دستور داد که نضر بن الحارث را به قتل برساند(علی کسی بود که وظایف قتل را به او واگذار می کردند زيرا هيچگونه رحم و ترحمى در وجود اين موجود نبود و در واقع جلاد اسلام بود، اما ملاهاى شيعه او را يك دانشمند و موجودى معصوم عارى از گناه معرفى ميكنند/مترجم)!
در اين ميان، مقداد محمد را خطاب قرار داده و گفت: نضر اسیر ماست(زیرا مقداد کسی بود که او را اسیر كرده بود و حالا تلاش ميكرد او را از قتل نجات دهد).
دليل مقداد بر اين پافشارى اين بود كه، نضر بن حارث فردى فرهيخته و باسواد است و در بین مردم مكه جایگاه والائى دارد و هميشه در كاروانها و يا جنگها پرچمدارى مكيان را بر عهده داشت.
محمد او را به سكوت دعوت کرد و گفت: آنچه ميگويم چيزى است كه كتاب الله نيز آنرا امر كرده است. و دستور کشتن عقبه بن ابی معيط را صادر کرد، سپس عقبه گفت: ای محمد، سرنوشت دخترانم چه ميشود؟(منظور او اين بود كه فرزندانش پس از مرگ چه كنند بدون سرپرست)
پیامبر اسلام گفت: آتش جهنم
(اين همان پيامبر صلح و دوستى و برادرى و عطوفت و مهربانى و هزاران دروغ و چرند ديگر است/مترجم).
در آنروز محمد با خالى كردن عقده هايش و به آسودگى خاطر تمام، نضر بن حارث و عقبة ابى معيط را به قتل رساند در حالى كه اسير بودند. و از روزی که نضر بن حارث جوان فرهيخته و با سوادى كه محمد و الله را با سئوالات ساده به شكست داده بود، کشته شد، شمشیرِ استبداد و جهل بر عقل، دانش و فرهنگ پیروز شد و ما امروز با وجود تكنولوژى و ارتباطات گسترده انسانها و دسترسى به منابع بيشمار، میلیون ها نضر بن حارث داريم كه براحتى ميتوانند پيامبران دروغين، متوليان اديان دروغين و پيروان متعصب و بيخردشان را بر سر جاى خود ميخكوب كنند اما، از ١٤٠٠ سال پيش تاكنون شمشیر اديان هنوز با دانش و علم و منطق مبارزه می کند.
تمام آنچه در این مقاله آمد برگرفته از كتب تاريخ اسلامى است، با وجود اينكه ما فقط يك سوى داستان تاريخ اسلام را با تمام تحريفات و جعلياتش در دست داريم، باز هم اين یک داستان دردناک و وحشتناك است و بايد متصور شد كه محمد و پيروانش چقدر جنايت بر عليه انسانهاى فرهيخته در طول تاريخ انجام داده اند.
نمونه قابل لمس و حاضر آن حكومت اشغالگر آخوندهاى جنايتكار كه در ٤٠ سال اخير هزاران نفر از فرهيختگان اين سرزمين را به جرم انتقاد از آنها به چوبه هاى دار سپرده و يا ترور كردند./مترجم
پايان ....
https://t.me/naghde_eslamm/35931
#قسمت_نهم(آخر)
اما محمد در ميان اسيران، نضر بن حارث و عقبه بن ابی معيط را کنار گذاشت و حسابشان را از بقيه جدا نگه داشته و دستور قتلشان را صادر كرد.
دستور قتل اين دو نفر تنها و تنها حس حقارت محمد و عقده هاى فرو خورده شكست در مناظره با نضر را اثبات كرد.
سيره نويسان نوشته اند كه: نضر بن حارث پس از اسارت به زندانی كنارى خود گفت: والله قسم، محمد قاتل من است، زیرا او با چشمانى كه پر از تنفر و مرگ بود به من نگاه كرد.
(اينجا می توانید میزان نفرت محمد نسبت به نضر و عقده اى كه در وجودش انباشه شده بود را متصور شويد! و همچنین دريابيد كه نضر به الله سوگند یاد می كند، زیرا موضوع بت پرستی اعراب نيز دروغى است كه مورخين در داستان سراسر دروغ و جعل اسلام آنرا لحاظ كرده اند/مترجم)
محمد به علی بن ابی طالب دستور داد که نضر بن الحارث را به قتل برساند(علی کسی بود که وظایف قتل را به او واگذار می کردند زيرا هيچگونه رحم و ترحمى در وجود اين موجود نبود و در واقع جلاد اسلام بود، اما ملاهاى شيعه او را يك دانشمند و موجودى معصوم عارى از گناه معرفى ميكنند/مترجم)!
در اين ميان، مقداد محمد را خطاب قرار داده و گفت: نضر اسیر ماست(زیرا مقداد کسی بود که او را اسیر كرده بود و حالا تلاش ميكرد او را از قتل نجات دهد).
دليل مقداد بر اين پافشارى اين بود كه، نضر بن حارث فردى فرهيخته و باسواد است و در بین مردم مكه جایگاه والائى دارد و هميشه در كاروانها و يا جنگها پرچمدارى مكيان را بر عهده داشت.
محمد او را به سكوت دعوت کرد و گفت: آنچه ميگويم چيزى است كه كتاب الله نيز آنرا امر كرده است. و دستور کشتن عقبه بن ابی معيط را صادر کرد، سپس عقبه گفت: ای محمد، سرنوشت دخترانم چه ميشود؟(منظور او اين بود كه فرزندانش پس از مرگ چه كنند بدون سرپرست)
پیامبر اسلام گفت: آتش جهنم
(اين همان پيامبر صلح و دوستى و برادرى و عطوفت و مهربانى و هزاران دروغ و چرند ديگر است/مترجم).
در آنروز محمد با خالى كردن عقده هايش و به آسودگى خاطر تمام، نضر بن حارث و عقبة ابى معيط را به قتل رساند در حالى كه اسير بودند. و از روزی که نضر بن حارث جوان فرهيخته و با سوادى كه محمد و الله را با سئوالات ساده به شكست داده بود، کشته شد، شمشیرِ استبداد و جهل بر عقل، دانش و فرهنگ پیروز شد و ما امروز با وجود تكنولوژى و ارتباطات گسترده انسانها و دسترسى به منابع بيشمار، میلیون ها نضر بن حارث داريم كه براحتى ميتوانند پيامبران دروغين، متوليان اديان دروغين و پيروان متعصب و بيخردشان را بر سر جاى خود ميخكوب كنند اما، از ١٤٠٠ سال پيش تاكنون شمشیر اديان هنوز با دانش و علم و منطق مبارزه می کند.
تمام آنچه در این مقاله آمد برگرفته از كتب تاريخ اسلامى است، با وجود اينكه ما فقط يك سوى داستان تاريخ اسلام را با تمام تحريفات و جعلياتش در دست داريم، باز هم اين یک داستان دردناک و وحشتناك است و بايد متصور شد كه محمد و پيروانش چقدر جنايت بر عليه انسانهاى فرهيخته در طول تاريخ انجام داده اند.
نمونه قابل لمس و حاضر آن حكومت اشغالگر آخوندهاى جنايتكار كه در ٤٠ سال اخير هزاران نفر از فرهيختگان اين سرزمين را به جرم انتقاد از آنها به چوبه هاى دار سپرده و يا ترور كردند./مترجم
پايان ....
https://t.me/naghde_eslamm/35931
Telegram
نقدى بر اسلام
▪️ادعاى ارتباط با خدا توسط محمد،
و سئوالات ساده اى كه كل ادعاى محمد را به باد فنا داد.
محمد ادعا ميكرد از سوى خداى جهانيان بعنوان پيامبر برگزيده شده است ولى اعراب مكه اين ادعاى او را واهى و دروغين ميدانستند و بارها اثبات كرده بودند كه محمد دروغگوئى بيش نيست.…
و سئوالات ساده اى كه كل ادعاى محمد را به باد فنا داد.
محمد ادعا ميكرد از سوى خداى جهانيان بعنوان پيامبر برگزيده شده است ولى اعراب مكه اين ادعاى او را واهى و دروغين ميدانستند و بارها اثبات كرده بودند كه محمد دروغگوئى بيش نيست.…
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️جهاد در اسلام، دفاع از خود يا قتل عام و تجاوز براى اعتلاى اسلام؟!
#قسمت_نهم
در ادامه قسمت قبل و نگاهى به احاديث مروج جهاد به اين حديث ميرسيم:
١٣٦٣٨ - حَدَّثَنَا عَفَّانُ، حَدَّثَنَا حَمَّادٌ، عَنْ حُمَيْدٍ، عَنْ أَنَسٍ، أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: "
جَاهِدُوا الْمُشْرِكِينَ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ وَأَلْسِنَتِكُمْ
إسناده صحيح على شرط مسلم، رجاله ثقات رجال الشيخين غير حماد- وهو ابن سلمة- فمن رجال مسلم.
#منبع: مسند أحمد - ط الرسالة نویسنده: أحمد بن حنبل جلد: ٢١ صفحه: ٢٣٢
#ترجمه:
پیامبر اسلام گفته: با مشرکان بوسیله اموال و جان ها و زبان هایتان جهاد کنید.
امّا با مراجعه به سیرت محمد بعد از هجرتش به یثرب یا مدینه تمام زندگیش آمیخته با غزوات و سرایا می باشد.او ٢٧ غزوه و 56سیره برایش رخ داده ودر ٩ جنگ شخصا جنگیده است.
سیر تکاملی جهاد در اسلام بنا به بررسی های سیره و تاریخ حیات محمد در چهار بخش بوده است:
١)- مرحله مکی که دوران صلح و البته گاها با تهدید قریش در آینده بوده روزگاری هم خواهد شد سراغتان بیایم.
٢)- مرحله ابتدایی مدنی که محمد می گوید برای قتال از طرف خدا دستور گرفته حال آنکه راهزنی های او سبب تحریک قریش شد و قریش بعد هجرت محمد گفتند و ما از او برستیم.
البته این مطلب را خارج موضوع بگویم فرار محمد از مکه و رفتنش به مدینه و گذاشتن علی به جای خودش در بستر و پنهان شدن در غار و تار زدن عنکبوت و تخم گذاشتن کبوتر بنا بر شواهد رفتاری اهل مکه با محمد و بر عکس نمی تواند صحیح باشد.قریش از رفتن محمد به مدینه احساس شعف می کرد و می گفتند که از دستش خلاص شدیم. اصلا بودن فردی که دائم به مقدسات مردم و پدران مردم فحاشی می کرده سودش در چه بوده است؟
٣)- مرحله قتال با کسانی که محمد را تهدید می کردند و وجودش را در مدینه علیه منافع خود می دیدند نظیر اعراب بادیه و قبایل پراکنده در حومه مدینه و یهود مدینه
٤)- مرحله تهدید جدی و تهاجم و فتوحات و کسب غنائم حتی کسانی که اعلان جنگی به محمد نکرده بودند مانند اهل فدک و غضب زمین های آن ها تا فتح مکه.
٥)- دستور به اخراج هر کسی که از نظر محمد مشرک تلقی می شده و نفی بلد کردن آنان خصوصا یهود که عمر بن خطاب این وصیت محمد را انجام داد و یهود را اخراج کرد.
لا اقل کسی که یک بار کتب معتبر سیره محمد را از بعثت تا وفات بخواند کتاب مد نظر همین مراحل را به وضوح پیش چشمش قرار خواهد داد.
همین نتیجه گیری ما را ابن قیم در کتابش زاد المعاد می آورد تا دیگران ادعا نکنند که پیامبر فقط دفاع می کرده و هدفش این نبوده با جهاد اسلام را ترویج کند و به دروغ ادعا کنند اسلام از قلوب وارد شد و مقدمه اش جنگی نبوده است.
ادامه دارد ...
https://t.me/naghde_eslamm/36221
#قسمت_نهم
در ادامه قسمت قبل و نگاهى به احاديث مروج جهاد به اين حديث ميرسيم:
١٣٦٣٨ - حَدَّثَنَا عَفَّانُ، حَدَّثَنَا حَمَّادٌ، عَنْ حُمَيْدٍ، عَنْ أَنَسٍ، أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: "
جَاهِدُوا الْمُشْرِكِينَ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ وَأَلْسِنَتِكُمْ
إسناده صحيح على شرط مسلم، رجاله ثقات رجال الشيخين غير حماد- وهو ابن سلمة- فمن رجال مسلم.
#منبع: مسند أحمد - ط الرسالة نویسنده: أحمد بن حنبل جلد: ٢١ صفحه: ٢٣٢
#ترجمه:
پیامبر اسلام گفته: با مشرکان بوسیله اموال و جان ها و زبان هایتان جهاد کنید.
امّا با مراجعه به سیرت محمد بعد از هجرتش به یثرب یا مدینه تمام زندگیش آمیخته با غزوات و سرایا می باشد.او ٢٧ غزوه و 56سیره برایش رخ داده ودر ٩ جنگ شخصا جنگیده است.
سیر تکاملی جهاد در اسلام بنا به بررسی های سیره و تاریخ حیات محمد در چهار بخش بوده است:
١)- مرحله مکی که دوران صلح و البته گاها با تهدید قریش در آینده بوده روزگاری هم خواهد شد سراغتان بیایم.
٢)- مرحله ابتدایی مدنی که محمد می گوید برای قتال از طرف خدا دستور گرفته حال آنکه راهزنی های او سبب تحریک قریش شد و قریش بعد هجرت محمد گفتند و ما از او برستیم.
البته این مطلب را خارج موضوع بگویم فرار محمد از مکه و رفتنش به مدینه و گذاشتن علی به جای خودش در بستر و پنهان شدن در غار و تار زدن عنکبوت و تخم گذاشتن کبوتر بنا بر شواهد رفتاری اهل مکه با محمد و بر عکس نمی تواند صحیح باشد.قریش از رفتن محمد به مدینه احساس شعف می کرد و می گفتند که از دستش خلاص شدیم. اصلا بودن فردی که دائم به مقدسات مردم و پدران مردم فحاشی می کرده سودش در چه بوده است؟
٣)- مرحله قتال با کسانی که محمد را تهدید می کردند و وجودش را در مدینه علیه منافع خود می دیدند نظیر اعراب بادیه و قبایل پراکنده در حومه مدینه و یهود مدینه
٤)- مرحله تهدید جدی و تهاجم و فتوحات و کسب غنائم حتی کسانی که اعلان جنگی به محمد نکرده بودند مانند اهل فدک و غضب زمین های آن ها تا فتح مکه.
٥)- دستور به اخراج هر کسی که از نظر محمد مشرک تلقی می شده و نفی بلد کردن آنان خصوصا یهود که عمر بن خطاب این وصیت محمد را انجام داد و یهود را اخراج کرد.
لا اقل کسی که یک بار کتب معتبر سیره محمد را از بعثت تا وفات بخواند کتاب مد نظر همین مراحل را به وضوح پیش چشمش قرار خواهد داد.
همین نتیجه گیری ما را ابن قیم در کتابش زاد المعاد می آورد تا دیگران ادعا نکنند که پیامبر فقط دفاع می کرده و هدفش این نبوده با جهاد اسلام را ترویج کند و به دروغ ادعا کنند اسلام از قلوب وارد شد و مقدمه اش جنگی نبوده است.
ادامه دارد ...
https://t.me/naghde_eslamm/36221
Telegram
نقدى بر اسلام
▪️جهاد چيست؟
دفاع از وطن و ناموس يا قتل عام و غارت ؟
با استناد به فقه اسلامى،
حكومت اسلامى براى پذيرش اسلام، با غير مسلمانان ابتدا اتمام حجت می کند و اگر قبول نکنند بر آنان یورش برده می شود و اموال و زنان و کودکان آنان در ذمه اسلام قرار می گیرند(اسارت و…
دفاع از وطن و ناموس يا قتل عام و غارت ؟
با استناد به فقه اسلامى،
حكومت اسلامى براى پذيرش اسلام، با غير مسلمانان ابتدا اتمام حجت می کند و اگر قبول نکنند بر آنان یورش برده می شود و اموال و زنان و کودکان آنان در ذمه اسلام قرار می گیرند(اسارت و…
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️سيّد كيست و به چه كسانى سادات ميگويند؟
#قسمت_نهم
▪️منبع درآمد سیدها
جهت نه دور دورا منبر دیبینده ذلتله
نچون گرک ال آچا خلقه، بو جوان سید
نه خسته دور، نه چولاخدر نه کور دور، نه قوجا— گوراخ نه ایش گوره بیلمز بو پهلوان سید
#ترجمه_فارسی:
چرا باید شود محتاج این و آن، جوان سی
زراعت میکند، نه، یا تجارت، نه، جوان سید
چرا باید به ذلت پای منبر ایستد، نالد
گدایی پیشه سازد بهر خود با صد زبان سید
نه بیمار است اگر، نه پیر و نه کور و نه هم معیوب
چه کاری هست، نتواند کند این پهلوان سید
درباره اینکه خمس که نوعی مالیات اسلامی است، به سیدها تعلق میگیرد یا نه، چندین حدیث گوناگون و حتی متضاد وجود دارد. اما در عمل در میان شیعیان، خمس، هم به روحانیون و هم به سیدها پرداخت شده است، تا جاییکه به قول سایکس حتی گفته میشد «دادن خمس به یک سیدِ مست ثواب بزرگتری از دادن صدقه به محتاجترین گدایان است.» (۲۴)(دليل اينكه اخوندها را مفتخور ميناميم دقيقا همين است/ادمين)
از این جهت بسیاری گدایان حرفهای ادعا میکردند که سید هستند و در کوچه به عابرین میگفتند «من سید اولاد پیغمبر هستم و دادن صدقه به من واجب است».
نتیجه این وضع آن بود که بقول مالکلم «بخش بزرگی از کمکهای خیریه در ایران صرف طبقهای گدا میشود که از هر نگاه باری بر دوش جامعه شده است.» (۲۵)
اما سیدها فقط در کوچه و بازار «گدایی محترمانه» نمیکردند. آدامز میگوید «سیدهای محترم تر در خانه خودشان مینشینند و مردم دور و بر به آنها طبقهای میوه، قهوه، چایی همراه با پول میفرستند. و اگر مردم خودشان این کار را نکنند، سیدها نوکری را میفرستند تا آنچه را که نیاز دارند از مردم گرفته، بیاورند.» (۲۶) آنها در ضمن کوشش میکردند این صدقهها و هدایا بطور منظم و هرماه صورت گیرد تا وقفهای در درآمد ماهانه آنها به وجود نیاید. با این ترتیب در بسیاری شهرها فرد مرفه و ثروتمندی نبود که معاش یکی دو سید را بهطور منظم نپردازد. سیدهای «دونپایهتر» وقتی در روستاها فصل خرمن میشد، خود را به دهات میزدند. دروویل مینویسد:
آنها پیش کدخدای ده میروند که آمدن سیدها را افتخاری بزرگ میشمارد. بعد کدخدا یک نفر را به ده میفرستد تا با صدای بلند خبر آمدن سیدها را به اهالی جار زده از مردم بخواهد که آماده ارائه نذر و خیرات و پیشکشهای خود باشند… همه آن «سهمیههای سید» از قبیل گندم، جو، کره، پنیر، پول، سکه نقره و غیره در خانه کدخدا جمعآوری میشود. بعد سیدها، کدخدا و ریشسفیدان ده در خانه کدخدا جمع میشوند و او از سیدها خواهش میکند که هدایای آنها را قبول بفرمایند و آنها هم طبیعتا این کار را میکنند…» (۲۷)
ادامه دارد ...
https://t.me/naghde_eslamm/36280
#قسمت_نهم
▪️منبع درآمد سیدها
جهت نه دور دورا منبر دیبینده ذلتله
نچون گرک ال آچا خلقه، بو جوان سید
نه خسته دور، نه چولاخدر نه کور دور، نه قوجا— گوراخ نه ایش گوره بیلمز بو پهلوان سید
#ترجمه_فارسی:
چرا باید شود محتاج این و آن، جوان سی
زراعت میکند، نه، یا تجارت، نه، جوان سید
چرا باید به ذلت پای منبر ایستد، نالد
گدایی پیشه سازد بهر خود با صد زبان سید
نه بیمار است اگر، نه پیر و نه کور و نه هم معیوب
چه کاری هست، نتواند کند این پهلوان سید
درباره اینکه خمس که نوعی مالیات اسلامی است، به سیدها تعلق میگیرد یا نه، چندین حدیث گوناگون و حتی متضاد وجود دارد. اما در عمل در میان شیعیان، خمس، هم به روحانیون و هم به سیدها پرداخت شده است، تا جاییکه به قول سایکس حتی گفته میشد «دادن خمس به یک سیدِ مست ثواب بزرگتری از دادن صدقه به محتاجترین گدایان است.» (۲۴)(دليل اينكه اخوندها را مفتخور ميناميم دقيقا همين است/ادمين)
از این جهت بسیاری گدایان حرفهای ادعا میکردند که سید هستند و در کوچه به عابرین میگفتند «من سید اولاد پیغمبر هستم و دادن صدقه به من واجب است».
نتیجه این وضع آن بود که بقول مالکلم «بخش بزرگی از کمکهای خیریه در ایران صرف طبقهای گدا میشود که از هر نگاه باری بر دوش جامعه شده است.» (۲۵)
اما سیدها فقط در کوچه و بازار «گدایی محترمانه» نمیکردند. آدامز میگوید «سیدهای محترم تر در خانه خودشان مینشینند و مردم دور و بر به آنها طبقهای میوه، قهوه، چایی همراه با پول میفرستند. و اگر مردم خودشان این کار را نکنند، سیدها نوکری را میفرستند تا آنچه را که نیاز دارند از مردم گرفته، بیاورند.» (۲۶) آنها در ضمن کوشش میکردند این صدقهها و هدایا بطور منظم و هرماه صورت گیرد تا وقفهای در درآمد ماهانه آنها به وجود نیاید. با این ترتیب در بسیاری شهرها فرد مرفه و ثروتمندی نبود که معاش یکی دو سید را بهطور منظم نپردازد. سیدهای «دونپایهتر» وقتی در روستاها فصل خرمن میشد، خود را به دهات میزدند. دروویل مینویسد:
آنها پیش کدخدای ده میروند که آمدن سیدها را افتخاری بزرگ میشمارد. بعد کدخدا یک نفر را به ده میفرستد تا با صدای بلند خبر آمدن سیدها را به اهالی جار زده از مردم بخواهد که آماده ارائه نذر و خیرات و پیشکشهای خود باشند… همه آن «سهمیههای سید» از قبیل گندم، جو، کره، پنیر، پول، سکه نقره و غیره در خانه کدخدا جمعآوری میشود. بعد سیدها، کدخدا و ریشسفیدان ده در خانه کدخدا جمع میشوند و او از سیدها خواهش میکند که هدایای آنها را قبول بفرمایند و آنها هم طبیعتا این کار را میکنند…» (۲۷)
ادامه دارد ...
https://t.me/naghde_eslamm/36280
Telegram
نقدى بر اسلام
▪️سيد كيست و از كجا آمده است؟
اين قشر مفتخورى كه مانند زالو به جان فرهنگ ما افتاده اند از كجا و در چه زمانى بوجود آمدند؟
هیچکدام از سران آل صفی که همه صوفیان سنی مذهب بودند و از جمله خود شیخ صفی الدین اردبیلی ادعای سید بودن نکرده بودند. اما پس از آنکه شاه…
اين قشر مفتخورى كه مانند زالو به جان فرهنگ ما افتاده اند از كجا و در چه زمانى بوجود آمدند؟
هیچکدام از سران آل صفی که همه صوفیان سنی مذهب بودند و از جمله خود شیخ صفی الدین اردبیلی ادعای سید بودن نکرده بودند. اما پس از آنکه شاه…
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️محمد، پيامبر اعراب، پسر چه كسى بود عبدالله يا شخصى ديگر؟
#قسمت_نهم(آخر)
بنا بر روایاتى كه نقل كرديم، عبدالله هنگام وفات ٢٥ ساله بوده و از طرفی گفته شده یکسال با آمنه در عقد نکاح بوده است پس عبدالله آن زمان ٢٤ ساله داشته است. فلذا نظریه نزدیکی عبدالله با آمنه به محض عقد هم به لحاظ عقلی درست است هم به لحاظ ساختار فرهنگی. این که باز یک عده ماله کش می گویند آمنه خردسال بود و عبدالله صبر کرد اون بزرگ شود، پوزش تف سر بالاست زیرا چطور عبدالله آمنه را عقد کرده و صبر کرده او بزرگ شود اما در طول یک سال آمنه به محمد حامله شده است؟
نگاهى خلاصه به گفته هاى تاريخى بيندازيم:
(آمِنِه بنت وَهْب (زاده؟ - درگذشته ٥٧٧ ميلادى)، مادر محمد بود. هنگامی که به محمد باردار بود، همسرش عبدالله درگذشت و هنگامی که پيامبر ششساله بود، خود او در ابواء بیمار شد و درگذشت.
از زنان قریش بود که در ۱۲ یا ۱۳ سالگی به همسری عبدالله بن عبدالمطلب درآمد. آمنه یک سال پس از ازدواج با عبدالله یعنی در عام الفيل، محمد را به دنیا آورد.
دوران ٩ ماه حمل آمنه را حساب كنید و یکسال زندگی مشترک این دو نفر یعنی ٣ ماه به اضافه ٩ ماه.
در مجموع در این یک سال باید نزدیکی صورت گرفته باشد بعلاوه ٩ ماه بارداری بعلاوه ٣ ماه هم زندگی مشترک، یک سال تمام می شود. حالا چطور حمزه که مادرش با مادر محمد در یک مجلس عقد نکاح کرده اند چهار سال بزرگتر درمی آید از عجایب اسلام است.
حال بماند این وسط تولد محمد در عام الفیل هم مطابق روایت به شدت دچار تناقض است و ما قصد موشکافی آن را در این بحث نداریم.
از ين روی در روایت اسلامی در مورد مدت حمل یا حاملگی سعی کرده اند بگویند این مدت می تواند تا دو سال و چهار سال هم بطول بیانجامد. بعنوان مثال ابن هشام گفته مالک و ضحاک دو سال در شکم مادرهایشان بودند و بعد جواز ٣ سال و ٤ سال را هم صادر کرده اند که خود می تواند نقطه عطفی باشد برای کسانی که پی به دروغ بودن و متناقض بودن روایات اسلامی راجع نحوه تولد محمد باشد.
فقد ذكر أن مالكا مكث في بطن أمه سنتين، وكذا الضحاك بن مزاحم التابعي مكث في بطن أمه سنتين. وفي المحاضرات للجلال السيوطي أن مالكا مكث في بطن أمه ثلاث سنين، وأخبر سيدنا مالك أن جارة له ولدت ثلاثة أولاد في اثنتي عشرة سنة بحمل أربع سنين
#منبع: السيرة الحلبية = إنسان العيون في سيرة الأمين المأمون جلد : ٢ صفحه : ١١٠
همین روایت را شیعه هم استناد کرده و گفته اند دوران حاملگی تا دو سال هم می تواند به طول بیانجامد:
[ ٢٦٣٦٦ ] ـ وبإسناده عن سلمة بن الخطاب، عن إسماعيل بن أبان ، عن غياث ، عن جعفر بن محمد ، عن أبيه قال : أدنى ما تحمل المرأة لستة أشهر ، وأكثر ما تحمل لسنتين.
#منبع: وسائل الشیعه الحرّ العاملی ج ١ ص ٣٤٨
براى اثبات يك موضوع جعلى و رهائى دادن محمد از اتهام حرامزادگى تلاش ميكنند كل قوانين دنيا را تغيير دهند.
قبلا هم اثبات كرديم كه عبدالمطلب يك شخصيت جعلى و ساختگى است(اينجا)
https://t.me/naghde_eslamm/36706
#قسمت_نهم(آخر)
بنا بر روایاتى كه نقل كرديم، عبدالله هنگام وفات ٢٥ ساله بوده و از طرفی گفته شده یکسال با آمنه در عقد نکاح بوده است پس عبدالله آن زمان ٢٤ ساله داشته است. فلذا نظریه نزدیکی عبدالله با آمنه به محض عقد هم به لحاظ عقلی درست است هم به لحاظ ساختار فرهنگی. این که باز یک عده ماله کش می گویند آمنه خردسال بود و عبدالله صبر کرد اون بزرگ شود، پوزش تف سر بالاست زیرا چطور عبدالله آمنه را عقد کرده و صبر کرده او بزرگ شود اما در طول یک سال آمنه به محمد حامله شده است؟
نگاهى خلاصه به گفته هاى تاريخى بيندازيم:
(آمِنِه بنت وَهْب (زاده؟ - درگذشته ٥٧٧ ميلادى)، مادر محمد بود. هنگامی که به محمد باردار بود، همسرش عبدالله درگذشت و هنگامی که پيامبر ششساله بود، خود او در ابواء بیمار شد و درگذشت.
از زنان قریش بود که در ۱۲ یا ۱۳ سالگی به همسری عبدالله بن عبدالمطلب درآمد. آمنه یک سال پس از ازدواج با عبدالله یعنی در عام الفيل، محمد را به دنیا آورد.
دوران ٩ ماه حمل آمنه را حساب كنید و یکسال زندگی مشترک این دو نفر یعنی ٣ ماه به اضافه ٩ ماه.
در مجموع در این یک سال باید نزدیکی صورت گرفته باشد بعلاوه ٩ ماه بارداری بعلاوه ٣ ماه هم زندگی مشترک، یک سال تمام می شود. حالا چطور حمزه که مادرش با مادر محمد در یک مجلس عقد نکاح کرده اند چهار سال بزرگتر درمی آید از عجایب اسلام است.
حال بماند این وسط تولد محمد در عام الفیل هم مطابق روایت به شدت دچار تناقض است و ما قصد موشکافی آن را در این بحث نداریم.
از ين روی در روایت اسلامی در مورد مدت حمل یا حاملگی سعی کرده اند بگویند این مدت می تواند تا دو سال و چهار سال هم بطول بیانجامد. بعنوان مثال ابن هشام گفته مالک و ضحاک دو سال در شکم مادرهایشان بودند و بعد جواز ٣ سال و ٤ سال را هم صادر کرده اند که خود می تواند نقطه عطفی باشد برای کسانی که پی به دروغ بودن و متناقض بودن روایات اسلامی راجع نحوه تولد محمد باشد.
فقد ذكر أن مالكا مكث في بطن أمه سنتين، وكذا الضحاك بن مزاحم التابعي مكث في بطن أمه سنتين. وفي المحاضرات للجلال السيوطي أن مالكا مكث في بطن أمه ثلاث سنين، وأخبر سيدنا مالك أن جارة له ولدت ثلاثة أولاد في اثنتي عشرة سنة بحمل أربع سنين
#منبع: السيرة الحلبية = إنسان العيون في سيرة الأمين المأمون جلد : ٢ صفحه : ١١٠
همین روایت را شیعه هم استناد کرده و گفته اند دوران حاملگی تا دو سال هم می تواند به طول بیانجامد:
[ ٢٦٣٦٦ ] ـ وبإسناده عن سلمة بن الخطاب، عن إسماعيل بن أبان ، عن غياث ، عن جعفر بن محمد ، عن أبيه قال : أدنى ما تحمل المرأة لستة أشهر ، وأكثر ما تحمل لسنتين.
#منبع: وسائل الشیعه الحرّ العاملی ج ١ ص ٣٤٨
براى اثبات يك موضوع جعلى و رهائى دادن محمد از اتهام حرامزادگى تلاش ميكنند كل قوانين دنيا را تغيير دهند.
قبلا هم اثبات كرديم كه عبدالمطلب يك شخصيت جعلى و ساختگى است(اينجا)
https://t.me/naghde_eslamm/36706
Telegram
نقدى بر اسلام
آيا پدر پيامبر اسلام عبدالله بود يا شخصى ديگر؟
چرا به پيامبر مسلمانان اتهام حرام زاده بودن زده شده است؟
آيا تاريخ اسلام در اينمورد چيزى نوشته است؟
آيا ابى كبشه پدر واقعى محمد بوده است؟
به چه دلايلى عبدالله نميتواند پدر محمد بوده باشد؟
به زودى مقاله زيبائى…
چرا به پيامبر مسلمانان اتهام حرام زاده بودن زده شده است؟
آيا تاريخ اسلام در اينمورد چيزى نوشته است؟
آيا ابى كبشه پدر واقعى محمد بوده است؟
به چه دلايلى عبدالله نميتواند پدر محمد بوده باشد؟
به زودى مقاله زيبائى…
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️امامزاده تراشی و ترويج خرافات توسط ملاها
#قسمت_نهم
هنوز آفتاب گرم تابستان از پیشانی دیوار غربی زیارتگاه فروتر نخزیده بود که متولی گرى خاله هاجر، مثل همۀ مشاغل پر درآمد، مدعیان و رقیبها پیدا کرد، از ملا توتی روضه خوان ناخوش آواز و ناموزون حرکات هم محله اي مان گرفته تا ملا رقیه مکتبدار خشونت شعاري که تا همین دیروز با دیدن قیافۀ اخمو و ترکه هاي در آب خیسانده اش ستون فقراتم به لرزه می افتاد و اکنون به فیض نظر کردگی در آغوش محبتش جا خوش کرده بودم، از تفی که همراه بوسه هایش بر صورتم می مالید دلم را به هم می زد. جنگ سرد رقیبان براستی تماشایی بود، هر یک به شیوه اي در پی جلب نظر عنایت من بودند و حربۀ راندن حریفانشان از این قبیل که :
من از روز اول می دونستم این بچه نظر کرده یه . .نگاه کن چه نوري تو صورتش تتق میزنه . .هر دعایی که این بچه بکنه مستجاب می شه .
خود من همین پارسال خواب دیدم که داشت با دو طفلون مسلم بازي می کرد، دستش به مس برسه طلا می شه،
و صدها کلمات قصاري که مفهوم بعضی را می فهمیدم و بعضی را نه . کارم گرفته بود، بی آنکه خود بدانم و بخواهم در شمار ابدال و اقطاب و مشایخ درآمده بودم و صاحب کشف و کراماتی شده بودم.
نمی دانم کدام شیر پاك خورده اي فاصلۀ دو فرسخی امامزاده
علی تا سیرجان را طی کرده و خبر کرامات مرا به سرعت برق و باد به گوش بقیۀ اهالی رسانده بود که مقارن ظهر شمارة زوار دو برابر شد و غروب آن روز نه تنها صفه ها و اطاقهاي دور حیاط و صحن امامزاده لبریز جمعیت شد که بسیاري در سنگلاخهاي دور و بر زیارتگاه اطراق کرده بودند و عجبا که همه شوق زیارت مرا داشتند و من هم که به رمز چشم گریان چشمۀ فیض خداست پی برده بودم چنان سیل اشکی در آستین داشتم که چه عرض کنم. اکنون که از فاصلۀ نیم قرن زمان بدان صحنه می نگرم صادقانه اعتراف می کنم که اصلا و ابدا به فکر شیادي و مردم فریبی نبودم، راستش را بخواهید عقلم بدین جاها نمی رسید که امان از عقل نارس طفلانه. واقعیتش این است که وقتی می دیدم مردم به محض اینکه چشمشان به من می افتد شروع می کنند به گریستن و ضجه زدن، من هم می زدم زیر گریه. آخر شما که بهتر از من می دانید گریه هم مثل خنده عارضه اي است مسري؛ و امتحاتش آسان. در هر مجلسی که هستید شروع کنید به خندیدن و خندة بیجاي خود را نیم دقیقه اي ادامه دهید تا ببینید چگونه حاضران جلسه به خنده می افتند و می خندند، البته به ریش مبارك شما نه به طبع مقلدمآب خودشان.
قصه کوتاه. آن روز تمام روز من به شکم چرانی گذشت و هق هق بیجا زدن، و تمام روزِ متولیانم که اکنون به هفت هشت نفر رسیده بودند به انباشتن سکه ها و اسکناسها. دیگر رمقی برایم نمانده بود، متولیان نمی گذاشتند به جمع بچه ها ملحق شوم و مثل آنها آزادانه به بازي پردازم. دلم در آرزوي ساعتی خاکبازي و گلگلورانی لک زده بود. اما "مریدبانها" دست بردار نبودند و مریدان بیمار و مقروض و گرفتار هم التماس دعا داشتند؛ و سر خیلِ همه مادرم که، از دیشب سفارشهاي بی انتهایش آغاز شده و خواب خوش از دیدگانم بریده بود که:"مادر جان! دعا کن،دعاي تو مستجاب می شه، براي پدرت دعا کن، بگو خدایا قرضهایش را ادا فرما، بگو خدایا رحمی به دل طلبکارها بینداز، بگو خدایا به آب قنات صدر آباد برکت بده، بله مادر یاد دایی زندانیت هم باش، دعا کن که خدا خلاصش کنه."
ادامه دارد ...
https://t.me/naghde_eslamm/37009
#قسمت_نهم
هنوز آفتاب گرم تابستان از پیشانی دیوار غربی زیارتگاه فروتر نخزیده بود که متولی گرى خاله هاجر، مثل همۀ مشاغل پر درآمد، مدعیان و رقیبها پیدا کرد، از ملا توتی روضه خوان ناخوش آواز و ناموزون حرکات هم محله اي مان گرفته تا ملا رقیه مکتبدار خشونت شعاري که تا همین دیروز با دیدن قیافۀ اخمو و ترکه هاي در آب خیسانده اش ستون فقراتم به لرزه می افتاد و اکنون به فیض نظر کردگی در آغوش محبتش جا خوش کرده بودم، از تفی که همراه بوسه هایش بر صورتم می مالید دلم را به هم می زد. جنگ سرد رقیبان براستی تماشایی بود، هر یک به شیوه اي در پی جلب نظر عنایت من بودند و حربۀ راندن حریفانشان از این قبیل که :
من از روز اول می دونستم این بچه نظر کرده یه . .نگاه کن چه نوري تو صورتش تتق میزنه . .هر دعایی که این بچه بکنه مستجاب می شه .
خود من همین پارسال خواب دیدم که داشت با دو طفلون مسلم بازي می کرد، دستش به مس برسه طلا می شه،
و صدها کلمات قصاري که مفهوم بعضی را می فهمیدم و بعضی را نه . کارم گرفته بود، بی آنکه خود بدانم و بخواهم در شمار ابدال و اقطاب و مشایخ درآمده بودم و صاحب کشف و کراماتی شده بودم.
نمی دانم کدام شیر پاك خورده اي فاصلۀ دو فرسخی امامزاده
علی تا سیرجان را طی کرده و خبر کرامات مرا به سرعت برق و باد به گوش بقیۀ اهالی رسانده بود که مقارن ظهر شمارة زوار دو برابر شد و غروب آن روز نه تنها صفه ها و اطاقهاي دور حیاط و صحن امامزاده لبریز جمعیت شد که بسیاري در سنگلاخهاي دور و بر زیارتگاه اطراق کرده بودند و عجبا که همه شوق زیارت مرا داشتند و من هم که به رمز چشم گریان چشمۀ فیض خداست پی برده بودم چنان سیل اشکی در آستین داشتم که چه عرض کنم. اکنون که از فاصلۀ نیم قرن زمان بدان صحنه می نگرم صادقانه اعتراف می کنم که اصلا و ابدا به فکر شیادي و مردم فریبی نبودم، راستش را بخواهید عقلم بدین جاها نمی رسید که امان از عقل نارس طفلانه. واقعیتش این است که وقتی می دیدم مردم به محض اینکه چشمشان به من می افتد شروع می کنند به گریستن و ضجه زدن، من هم می زدم زیر گریه. آخر شما که بهتر از من می دانید گریه هم مثل خنده عارضه اي است مسري؛ و امتحاتش آسان. در هر مجلسی که هستید شروع کنید به خندیدن و خندة بیجاي خود را نیم دقیقه اي ادامه دهید تا ببینید چگونه حاضران جلسه به خنده می افتند و می خندند، البته به ریش مبارك شما نه به طبع مقلدمآب خودشان.
قصه کوتاه. آن روز تمام روز من به شکم چرانی گذشت و هق هق بیجا زدن، و تمام روزِ متولیانم که اکنون به هفت هشت نفر رسیده بودند به انباشتن سکه ها و اسکناسها. دیگر رمقی برایم نمانده بود، متولیان نمی گذاشتند به جمع بچه ها ملحق شوم و مثل آنها آزادانه به بازي پردازم. دلم در آرزوي ساعتی خاکبازي و گلگلورانی لک زده بود. اما "مریدبانها" دست بردار نبودند و مریدان بیمار و مقروض و گرفتار هم التماس دعا داشتند؛ و سر خیلِ همه مادرم که، از دیشب سفارشهاي بی انتهایش آغاز شده و خواب خوش از دیدگانم بریده بود که:"مادر جان! دعا کن،دعاي تو مستجاب می شه، براي پدرت دعا کن، بگو خدایا قرضهایش را ادا فرما، بگو خدایا رحمی به دل طلبکارها بینداز، بگو خدایا به آب قنات صدر آباد برکت بده، بله مادر یاد دایی زندانیت هم باش، دعا کن که خدا خلاصش کنه."
ادامه دارد ...
https://t.me/naghde_eslamm/37009
Telegram
نقدى بر اسلام
▪️امام زاده تراشى و ترويج خرافات توسط ملاها
على اكبر سعيدى سيرجانى در قسمتى از متن مينويسد:
در یکی از آن سالهاي طلایی که ارادتمند شما قدم شومش را بر ششمین پلکان لغزندة زندگی نهاده بود، مقارن آغاز تابستان، ناگهان سنگی در مرداب افتاد و شایعه اي در شهرك سوت…
على اكبر سعيدى سيرجانى در قسمتى از متن مينويسد:
در یکی از آن سالهاي طلایی که ارادتمند شما قدم شومش را بر ششمین پلکان لغزندة زندگی نهاده بود، مقارن آغاز تابستان، ناگهان سنگی در مرداب افتاد و شایعه اي در شهرك سوت…
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️دگردیسی عیسی بن مریم به مُحَمَد بن عبدالله در گذر تاريخ
#قسمت_نهم
در اینجا باید نوشته هایی که بر دیوارهای داخلی پرستشگاه ها (قبه الصخره، مسجد معاویه در دمشق و مدینه) نگارش ُشده اند، در کانون توجه ما بایستند. این نوشته ها را به دستور حاکمان و با هدف و با برنامه بر دیوارهای اندرونی پرستشگاه هایی که بنا میکردند، بازتاب میدادند، بگونه ایکه میشود از روی این نوشته ها برنامه رسمی و
مذهبی آنها را بازشناخت.
٣.٢) دوران عبدالمک
همۀِ صفتهاى ستایش کُننده که در سال ٦٩٣ میلادی بر دیوار اندرونی قبه الصخره در اورشلیم نگارش شده اند، بگونه آشکار و روشن در پیوند با «عیسی»، پسر مریم هستند؛
در این نوشته برای «عیسی» از خُدا درخواست آمُرزش میشود. ادعایِ فرزن ِد خُدا بودنِ «عیسی» رد میشود. و نوشته ای بر دیوار بیرونی قبه الصخره که همزمان (٦٩٣ میلادی برابر با ٧٢ هجرى قمرى) با آن نوشته بر دیوار اندرونی این ساختمان است، گواهی به یگانگی الله و بدون شریک بودنِ او میدهد و همان فرنامها را در ستایش از بلندپایگیِ «عیسی» بکار میبرد:
فرستاده (رسول)، پیامبر، ستایش شونده (مُحَمَد)، خدمتکار خدا (عبدالله)؛ ادعای خدا بودن «عیسی» رد میشود.
برای فرستادۀِ خدا (رسول الله) درخواست آمرزش از خدا میشود. ولی نام «عیسی» یا نام «مسیح» بیان نمیشود، با آنکه تلاش این نوشته در رد ادعای پسر داشتن خداست، و برپایۀِ نوشته ای که بر دیوار اندرونی این ساختمان، نگاشته شده است، منظور از همۀِ پاژنام های بالا «عیسی مسیح» است(٢٥). همچنین سنگنبشته ای بر یک ستون سنگی (که فاصله میان شهرها را نشان میدهد) در نزدیکی «طبریه (اسرائیل)» که از سال ٧٠٤ میلادی برابر با سال ٨٣ هجرى قمرى سرچشمه میگیرد، به یگانگی خدا و اینکه «مُحَمَد» فرستاده خداست، گواهی میدهد(٢٦).
– و وجود هرگونه شریک برای خدا رد میشود. همچنین روی سکه ها که باور مذهبی کسانی را بازتاب میدهد که حق سکه زدن دارند، حتی از زمان «معاویه» نام «عیسی» وجود ندارد. ولی دلیل این ادعا که نوشته های روی سکه ها به «عیسی» اشاره میکنند، وجود نمادهای مسیحی روی این سکه هاست: وجود چلیپا (صلیب) روی سکه ها همراه با نمای یک فرمانروای آخرِ زمانی (apocalyptic) در شمایل «عیسی»، سر «یحیی» غسل دهنده به همراه کبوتر (نماد غسل شدن عیسی). همچنین در آغاز دوران «عبدالملک»، نام «مُحَمَد» همراه با چلیپا که یک نماد آشکار مسیحی است (یا به همراه نمای یک فرمانروای مسیحی)، روی سکه ها نمایان میشُد(٢٧).
ادامه دارد ....
https://t.me/naghde_eslamm/37400
#قسمت_نهم
در اینجا باید نوشته هایی که بر دیوارهای داخلی پرستشگاه ها (قبه الصخره، مسجد معاویه در دمشق و مدینه) نگارش ُشده اند، در کانون توجه ما بایستند. این نوشته ها را به دستور حاکمان و با هدف و با برنامه بر دیوارهای اندرونی پرستشگاه هایی که بنا میکردند، بازتاب میدادند، بگونه ایکه میشود از روی این نوشته ها برنامه رسمی و
مذهبی آنها را بازشناخت.
٣.٢) دوران عبدالمک
همۀِ صفتهاى ستایش کُننده که در سال ٦٩٣ میلادی بر دیوار اندرونی قبه الصخره در اورشلیم نگارش شده اند، بگونه آشکار و روشن در پیوند با «عیسی»، پسر مریم هستند؛
در این نوشته برای «عیسی» از خُدا درخواست آمُرزش میشود. ادعایِ فرزن ِد خُدا بودنِ «عیسی» رد میشود. و نوشته ای بر دیوار بیرونی قبه الصخره که همزمان (٦٩٣ میلادی برابر با ٧٢ هجرى قمرى) با آن نوشته بر دیوار اندرونی این ساختمان است، گواهی به یگانگی الله و بدون شریک بودنِ او میدهد و همان فرنامها را در ستایش از بلندپایگیِ «عیسی» بکار میبرد:
فرستاده (رسول)، پیامبر، ستایش شونده (مُحَمَد)، خدمتکار خدا (عبدالله)؛ ادعای خدا بودن «عیسی» رد میشود.
برای فرستادۀِ خدا (رسول الله) درخواست آمرزش از خدا میشود. ولی نام «عیسی» یا نام «مسیح» بیان نمیشود، با آنکه تلاش این نوشته در رد ادعای پسر داشتن خداست، و برپایۀِ نوشته ای که بر دیوار اندرونی این ساختمان، نگاشته شده است، منظور از همۀِ پاژنام های بالا «عیسی مسیح» است(٢٥). همچنین سنگنبشته ای بر یک ستون سنگی (که فاصله میان شهرها را نشان میدهد) در نزدیکی «طبریه (اسرائیل)» که از سال ٧٠٤ میلادی برابر با سال ٨٣ هجرى قمرى سرچشمه میگیرد، به یگانگی خدا و اینکه «مُحَمَد» فرستاده خداست، گواهی میدهد(٢٦).
– و وجود هرگونه شریک برای خدا رد میشود. همچنین روی سکه ها که باور مذهبی کسانی را بازتاب میدهد که حق سکه زدن دارند، حتی از زمان «معاویه» نام «عیسی» وجود ندارد. ولی دلیل این ادعا که نوشته های روی سکه ها به «عیسی» اشاره میکنند، وجود نمادهای مسیحی روی این سکه هاست: وجود چلیپا (صلیب) روی سکه ها همراه با نمای یک فرمانروای آخرِ زمانی (apocalyptic) در شمایل «عیسی»، سر «یحیی» غسل دهنده به همراه کبوتر (نماد غسل شدن عیسی). همچنین در آغاز دوران «عبدالملک»، نام «مُحَمَد» همراه با چلیپا که یک نماد آشکار مسیحی است (یا به همراه نمای یک فرمانروای مسیحی)، روی سکه ها نمایان میشُد(٢٧).
ادامه دارد ....
https://t.me/naghde_eslamm/37400
Telegram
نقدى بر اسلام
▪️دگرديسى عيسى بن مريم به محمد بن عبدالله، اتفاقى كه در گذر زمان شخصيت جديد و دين جديدى با هويت عربى خلق كرده است.
آيا محمد بن عبدالله، صفتى براى عيسى بن مريم بوده است كه در گذر تاريخ به شخصيتى حقيقى تبديل شده است؟
براى خواندن اين مقاله زيبا كانال نقد اسلام…
آيا محمد بن عبدالله، صفتى براى عيسى بن مريم بوده است كه در گذر تاريخ به شخصيتى حقيقى تبديل شده است؟
براى خواندن اين مقاله زيبا كانال نقد اسلام…
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️نگاهى به سرچشمه هاى اصلى قرآن
#قسمت_نهم
سپس نگهبان پُرسید: ‘آیا او فراخوانده شده است؟
جبرئیل پاسخ داد: ‘آری.’ سپس نگهبان گفت: ‘او خوش آمده است، ورود او خوشایند است.’ سپس(دروازه ای) باز شد. و هماهنگ با آن، من به آسمان پایينی اندر شدم. حضرت آدم در آنجا بود. جبرئیل گفت: ‘این پدر تو حضرت آدم است. از اینرو بر او درود بفرست.’ هماهنگ با آن،من برای او درود فرستادم و او پاسخ داد. سپس حضرت آدم گفت: ‘خوش آمدید؛ ای پسر و پیامبر خوب.’ این داستان ادامه پیدا میکند و بگونه خسته کُننده گُزارش های آن بدینگونه تکرار میشود، که چگونه جبرئیل محمد را از یک آسمان به آسمان دیگر میبرد، و با رسیدن به دروازۀِ هر آسمان همان پُرسش ها و پاسخ ها تکرار میشوند. در آسمان دوم محمد را با یحیی (غسل تعمید دهنده) و حضرت مسیح آشنا میکُنند؛ در آسمان سوم با یوسف، در آسمان چهارم با ادریس، در آسمان
پنجم با هارون و در آسمان ششم با موسی.
در این میان موسی گریه میکرد؛ و هنگامیکه از موسی دلیل گریه او را پُرسیدند، موسی پاسخ داد که دلیل اشک هایش این آگاهی است که شمار پیروان محمد که وارد بهشت خواهند شد بیشتر از پیروان او خواهند بود.
در آسمان هفتم محمد از ابراهیم بازدید میکند، و همان درود گفتن ها و خوش آمدگویی ها تکرار میشوند. پس از آن من به سوی درخت «سِدرَۀُ المُنتَهی» بالا رفتم [١٧]، که میوه های آن همانند کوزه هایِ کوزه گران است و برگ های آن همانند گوش های یک فیل. او گفت که این درخت «سِدرَة المُنتَهی» است. در آنجا چهار رودخانه وجود داشت، دوتا رودخانه که به درون هدایت میشدند و دوتا رودخانه که به بیرون.
من پُرسیدم: ای «جبرئیل»! این رودخانه ها چه هستند؟ او پاسخ داد:
آن دو رودخانه های اندرونی از بهشت سرچشمه میگیرند، ولی آن دو رودخانه بیرونی رودخانه های «نیل» و «فرات»
هستند. گزارش این سفر با بسیاری از جزییات بیشتر ادامه پیدا میکند، که در میان آنها رویداد گریه کردن حضرت آدم است که در نوشته پیشین [١٨] به آن اشاره کردیم؛ و نیازی به تکرار آن در اینجا نیست. در آثار توده پسند [١٩] که بخش بزرگی از مسلمان های نواندیش دانستنی ها و داده های(اطلاعات)خودشان را از آنجا بدست میآورند، گزارشِ معراج دربرگیرندۀِ ُمعجزه های فراوانی است.
«هنگامیکه محمد به درختِ سِدرَۀُ المُنتَهی رسید، جبرئیل دیگر جرأت نکرد که محمد را در آنسوی درخت همراهی کُند،
در نتیجه فرشته ای به نام اسرافیل وظیفۀِ راهنمایی محمد را پذیرفت و او را به سرزمین زیر فرمان خودش هدایت کرد، به جاییکه رسول الله تا تختِ فرمانروایی خُدا پیشرفت؛ و در آنجا با آوایی که از خود خُدا سرچشمه میگرفت، از محمد درخواست شُد تا دَمپایی هایش را درنیاورد، زیرا تماس با آن حتی ارج و کرامتی برای درگاه خداست [٢٠].»
ادامه دارد ......
https://t.me/naghde_eslamm/37960
#قسمت_نهم
سپس نگهبان پُرسید: ‘آیا او فراخوانده شده است؟
جبرئیل پاسخ داد: ‘آری.’ سپس نگهبان گفت: ‘او خوش آمده است، ورود او خوشایند است.’ سپس(دروازه ای) باز شد. و هماهنگ با آن، من به آسمان پایينی اندر شدم. حضرت آدم در آنجا بود. جبرئیل گفت: ‘این پدر تو حضرت آدم است. از اینرو بر او درود بفرست.’ هماهنگ با آن،من برای او درود فرستادم و او پاسخ داد. سپس حضرت آدم گفت: ‘خوش آمدید؛ ای پسر و پیامبر خوب.’ این داستان ادامه پیدا میکند و بگونه خسته کُننده گُزارش های آن بدینگونه تکرار میشود، که چگونه جبرئیل محمد را از یک آسمان به آسمان دیگر میبرد، و با رسیدن به دروازۀِ هر آسمان همان پُرسش ها و پاسخ ها تکرار میشوند. در آسمان دوم محمد را با یحیی (غسل تعمید دهنده) و حضرت مسیح آشنا میکُنند؛ در آسمان سوم با یوسف، در آسمان چهارم با ادریس، در آسمان
پنجم با هارون و در آسمان ششم با موسی.
در این میان موسی گریه میکرد؛ و هنگامیکه از موسی دلیل گریه او را پُرسیدند، موسی پاسخ داد که دلیل اشک هایش این آگاهی است که شمار پیروان محمد که وارد بهشت خواهند شد بیشتر از پیروان او خواهند بود.
در آسمان هفتم محمد از ابراهیم بازدید میکند، و همان درود گفتن ها و خوش آمدگویی ها تکرار میشوند. پس از آن من به سوی درخت «سِدرَۀُ المُنتَهی» بالا رفتم [١٧]، که میوه های آن همانند کوزه هایِ کوزه گران است و برگ های آن همانند گوش های یک فیل. او گفت که این درخت «سِدرَة المُنتَهی» است. در آنجا چهار رودخانه وجود داشت، دوتا رودخانه که به درون هدایت میشدند و دوتا رودخانه که به بیرون.
من پُرسیدم: ای «جبرئیل»! این رودخانه ها چه هستند؟ او پاسخ داد:
آن دو رودخانه های اندرونی از بهشت سرچشمه میگیرند، ولی آن دو رودخانه بیرونی رودخانه های «نیل» و «فرات»
هستند. گزارش این سفر با بسیاری از جزییات بیشتر ادامه پیدا میکند، که در میان آنها رویداد گریه کردن حضرت آدم است که در نوشته پیشین [١٨] به آن اشاره کردیم؛ و نیازی به تکرار آن در اینجا نیست. در آثار توده پسند [١٩] که بخش بزرگی از مسلمان های نواندیش دانستنی ها و داده های(اطلاعات)خودشان را از آنجا بدست میآورند، گزارشِ معراج دربرگیرندۀِ ُمعجزه های فراوانی است.
«هنگامیکه محمد به درختِ سِدرَۀُ المُنتَهی رسید، جبرئیل دیگر جرأت نکرد که محمد را در آنسوی درخت همراهی کُند،
در نتیجه فرشته ای به نام اسرافیل وظیفۀِ راهنمایی محمد را پذیرفت و او را به سرزمین زیر فرمان خودش هدایت کرد، به جاییکه رسول الله تا تختِ فرمانروایی خُدا پیشرفت؛ و در آنجا با آوایی که از خود خُدا سرچشمه میگرفت، از محمد درخواست شُد تا دَمپایی هایش را درنیاورد، زیرا تماس با آن حتی ارج و کرامتی برای درگاه خداست [٢٠].»
ادامه دارد ......
https://t.me/naghde_eslamm/37960
Telegram
نقدى بر اسلام
از آنجا که محمد بن عبدالله با تورات و انجیل آشنایی کارشناسانه نداشت، او نه انجیل های چهارگانه را میشناخت که از سویِ خط اصلی کلیسا پذیرفته و تایید شده بودند و نه با کتاب های دینیِ یهودیان همانند «تالموت» و «میدارش» آشنایی داشت که تفسیرهای دلبخواهی از تورات…
Forwarded from نقدى بر اسلام
مهدى موهوم شيعيان، نماد توحش و بربريتى است كه تفكر تكفيرى شيعى از آن نشأت گرفته است
#قسمت_نهم
٣) آيا اصولا با خشونت و قتل عام ميتوان جامعه بشرى را به سوى عدالت و خداپرستى هدايت كرد؟
٤) در روايت ٢٥ امام رضا ميگويد:
اولين اقدام مهدى پس از ظهور، انتقام از بنى شيبه و قطع كردن دستان آنها بدليل دزدى از كعبه ميباشد.
آيا قطع كردن دست كسانى كه پدرانشان هزاران سال پيش از كعبه دزدى ميكرده اند ارتباطى با عدالت دارد؟
مگر نه اينكه به اعتقاد مسلمانان در قيامت اين خداست كه نامه اعمال انسانها را بررسى ميكند؟
آيا اين اعتقاد شيعيان نميتواند شريك گرفتن يك انسان با خدا و يا همان شرك باشد؟
٥) در روايت ٢٤ ميخوانيم كه مهدى امامت را بر مردم عرضه ميكند اگر نپذيرفتند يا گردنشان را ميزند و يا از آنها جزيه ميگيرد.
حال سئوال اينجاست كه، آيا ايشان براى گرفتن جزيه از مردم برميگردد يا قرار است همه را هدايت كند؟
اگر قدرت و منطق هدايت مردم را ندارد چه دليلى بر اين بازى كودكانه و غيبت هزاران ساله و مضحك وجود دارد؟
٦) در روايت ٢١ ميخوانم كه ايشان ٥٠٠ نفر از قريش را ايستاده اعدام ميكند!
آيا كشتن قريش كه البته معلوم نيست در كجا هستند و چرا بايد كشته شوند، اجراى عدالت است براى هدايت بشريت؟
آيا مهدى هزاران سال مخفى شده كه برگردد و انتقام شخصى خانواده اش را از قريش بگيرد؟ آيا احمقانه تر ازين كار براى الله وجود نداشت ؟
٧) در روايت يازدهم ميخوانيم كه ايشان دستور ميدهد كه جائى را حفر كنند و ١٢ هزار زره و شمشير را بيرون بياورند و بر تن ١٢ هزار نفر ميكند و ميگويد هركسى را ديديد كه مانند شما لباس نپوشيده او را بكشيد!
آيا اين همان منجى بشريت است كه شيعيان منتظرش هستند؟
آيا قتل عام كسانى كه زره بر تن ندارند ارتباطى با عدالت و منجى بودن دارد؟ چرا بايد كسى كه زره نپوشيده را قتل عام كرد؟
آيا پوشيدن زره نشانه ايمان و تقواست؟
از همه چيز كه بگذريم، آيا منجى موهوم شيعيان ميخواهد ١٢ هزار زره و شمشير كه در زير خاك پوسيده اند به مبارزه به سلاح ها و جنگ افزاريها ليزرى برود. ظاهرا كسانى كه اين خزعبلات را نوشته اند فكر ميكرده اند تا آخر عمر بشر، نيزه و زره وسيله جنگ هستند :)
ادامه دارد......
#قسمت_نهم
٣) آيا اصولا با خشونت و قتل عام ميتوان جامعه بشرى را به سوى عدالت و خداپرستى هدايت كرد؟
٤) در روايت ٢٥ امام رضا ميگويد:
اولين اقدام مهدى پس از ظهور، انتقام از بنى شيبه و قطع كردن دستان آنها بدليل دزدى از كعبه ميباشد.
آيا قطع كردن دست كسانى كه پدرانشان هزاران سال پيش از كعبه دزدى ميكرده اند ارتباطى با عدالت دارد؟
مگر نه اينكه به اعتقاد مسلمانان در قيامت اين خداست كه نامه اعمال انسانها را بررسى ميكند؟
آيا اين اعتقاد شيعيان نميتواند شريك گرفتن يك انسان با خدا و يا همان شرك باشد؟
٥) در روايت ٢٤ ميخوانيم كه مهدى امامت را بر مردم عرضه ميكند اگر نپذيرفتند يا گردنشان را ميزند و يا از آنها جزيه ميگيرد.
حال سئوال اينجاست كه، آيا ايشان براى گرفتن جزيه از مردم برميگردد يا قرار است همه را هدايت كند؟
اگر قدرت و منطق هدايت مردم را ندارد چه دليلى بر اين بازى كودكانه و غيبت هزاران ساله و مضحك وجود دارد؟
٦) در روايت ٢١ ميخوانم كه ايشان ٥٠٠ نفر از قريش را ايستاده اعدام ميكند!
آيا كشتن قريش كه البته معلوم نيست در كجا هستند و چرا بايد كشته شوند، اجراى عدالت است براى هدايت بشريت؟
آيا مهدى هزاران سال مخفى شده كه برگردد و انتقام شخصى خانواده اش را از قريش بگيرد؟ آيا احمقانه تر ازين كار براى الله وجود نداشت ؟
٧) در روايت يازدهم ميخوانيم كه ايشان دستور ميدهد كه جائى را حفر كنند و ١٢ هزار زره و شمشير را بيرون بياورند و بر تن ١٢ هزار نفر ميكند و ميگويد هركسى را ديديد كه مانند شما لباس نپوشيده او را بكشيد!
آيا اين همان منجى بشريت است كه شيعيان منتظرش هستند؟
آيا قتل عام كسانى كه زره بر تن ندارند ارتباطى با عدالت و منجى بودن دارد؟ چرا بايد كسى كه زره نپوشيده را قتل عام كرد؟
آيا پوشيدن زره نشانه ايمان و تقواست؟
از همه چيز كه بگذريم، آيا منجى موهوم شيعيان ميخواهد ١٢ هزار زره و شمشير كه در زير خاك پوسيده اند به مبارزه به سلاح ها و جنگ افزاريها ليزرى برود. ظاهرا كسانى كه اين خزعبلات را نوشته اند فكر ميكرده اند تا آخر عمر بشر، نيزه و زره وسيله جنگ هستند :)
ادامه دارد......
Telegram
نقدى بر اسلام
▪️مهدى موهوم شيعيان، موجودى كه آخوندى به نام عثمان ابن سعيد او را زائيد تا بوسيله آن جيب مردم خردباخته را خالى كند.
اما جالب آنكه اين موجود موهوم بعدها توسط مجلسى و اسلافش به جانورى خونخوار تبديل شد كه با آمدنش جز توحش و بربريت و قتل و جنايت هيچ ثمره اى…
اما جالب آنكه اين موجود موهوم بعدها توسط مجلسى و اسلافش به جانورى خونخوار تبديل شد كه با آمدنش جز توحش و بربريت و قتل و جنايت هيچ ثمره اى…
Forwarded from نقدى بر اسلام
چه کسانی قرآن را نوشته اند؟
#قسمت_نهم
٤) ویرایش پایانی قرآن با توجه به روشِ درست نویسی(١٥)
«مهمترین کاری» که آدم در پیوند با ویرایشِ پایانیِ قرآن میتواند از آن نام ببرد، نوآوری (ابداع) یک سیستمِ نوشتاری برای نگاشتنِ همۀِ وات های صدا دار است، زیرا نخستین خطى که با آن قرآنها را نوشتند، به دلیل برخوردار نبودن از چنین سیستمی نارسا بود. برای نگاشتنِ قرآنهای نخستین آن دبیره را بکار نبردند که قرنهاى پیش از این در بخش جنوبی شبه جزیره عربستان گسترش یافته و برای زبان عربی مناسب تر میبود، این یک دلیلی است که نشان میدهد نخستین نویسندگان قرآن نمیتوانستند از شبه جزیرۀِ عربستان سرچشمه گرفته باشند، بلکه یک الفبای دیگری نوآوری کردند (نخست الفبای حجازی و سپس الفبای کوفی، و پس از آن خط کنونی عربی)، که از نگاه «روبرت م. کر (Robert M. Kerr)» از سیستم خطى آرامی در میانرودان الگوبرداری کرده است. این خط نارسای عربی برای وات هایِ (حروف) بیصدا نشانه هائى در بر نداشت: «دلیل اینکه در خط عربی یک وات بیصدا میتواند به شکل هایِ گوناگون خوانده شود، ریشه در خط آرامی دارد که دبیره عربی از آن سرچشمه گرفته است(١٦).»
برای زدودن این نارسایی گذاشتن نقطه رویِ وات های بیصدا نوآوری شد.
ولی کهنترین قرآنهای دستنویسی شده هنوز از روش نقطه گذاری روی وات های بیصدا پیروی نمیکردند. تا پایان قرن هشتم میلادی هنوز در نوشتارهای قرآنی واتهایِ صدا دار بی نشانه بودند، و بدتر اینکه هنوز روش نقطه گذاری بکار گرفته نشده بود،
به گونه اینکه تفاوت میان وات های بیصدا روشن نبود. بدون نقطه گذاری، از ٢٨ وات بیصدا در الفبای عربی، تنها هفت تای آنها را میتوان از هم تمیز داد، دیگر وات ها میتوانند همزمان بجایِ دو تا پنج وات بیصدا یِ دیگر بکار روند. برای نمونه، -برپایه پژوهشهای «ابن وَراک (Ibn Warraq)» بدون نقطه گذاری در خط عربی تفاوت میان «ف/ق»، «ج/ح/خ»، «ر/ز»، «ش/س»...امکان پذیر نیست(١٧)»
از این رو کهنترین قرآنهای دستنویس شده خوانش پذیر (قابل خواندن) نیستند، زیرا امکان خواندن یک واژه با آواهای گوناگون و با توجه به شمار وات های بیصدا و صدا دارِ در آن واژه، بسیار بزرگ است.
از این رو خط نارسای قرآن، همان گونه که میگویند، تنها یک سری نشانه هاى خطى را نمودار میسازد. «ولی آنکس که نوشته (آیه) را نشناسد، نمیتواند معنی آن را هم بهفمد(١٨).»
ولی روحانیان مسلمان و اسلام پژوهان ادعا میکنند که در آن دوران به اندازۀِ بَسنده آدم هایی بودند (از جمله آدم های نابینا)، که قرآن را از بَر داشتند و نگارش قرآن با این خط نارسا تنها راهنما یا تکیه گاهی برای پشتیبانی از حافظه حافظان قرآن
بوده است (با آنکه کمکی برای نابینایان بشمار نمی آمد).
ادامه دارد ….
#قسمت_نهم
٤) ویرایش پایانی قرآن با توجه به روشِ درست نویسی(١٥)
«مهمترین کاری» که آدم در پیوند با ویرایشِ پایانیِ قرآن میتواند از آن نام ببرد، نوآوری (ابداع) یک سیستمِ نوشتاری برای نگاشتنِ همۀِ وات های صدا دار است، زیرا نخستین خطى که با آن قرآنها را نوشتند، به دلیل برخوردار نبودن از چنین سیستمی نارسا بود. برای نگاشتنِ قرآنهای نخستین آن دبیره را بکار نبردند که قرنهاى پیش از این در بخش جنوبی شبه جزیره عربستان گسترش یافته و برای زبان عربی مناسب تر میبود، این یک دلیلی است که نشان میدهد نخستین نویسندگان قرآن نمیتوانستند از شبه جزیرۀِ عربستان سرچشمه گرفته باشند، بلکه یک الفبای دیگری نوآوری کردند (نخست الفبای حجازی و سپس الفبای کوفی، و پس از آن خط کنونی عربی)، که از نگاه «روبرت م. کر (Robert M. Kerr)» از سیستم خطى آرامی در میانرودان الگوبرداری کرده است. این خط نارسای عربی برای وات هایِ (حروف) بیصدا نشانه هائى در بر نداشت: «دلیل اینکه در خط عربی یک وات بیصدا میتواند به شکل هایِ گوناگون خوانده شود، ریشه در خط آرامی دارد که دبیره عربی از آن سرچشمه گرفته است(١٦).»
برای زدودن این نارسایی گذاشتن نقطه رویِ وات های بیصدا نوآوری شد.
ولی کهنترین قرآنهای دستنویسی شده هنوز از روش نقطه گذاری روی وات های بیصدا پیروی نمیکردند. تا پایان قرن هشتم میلادی هنوز در نوشتارهای قرآنی واتهایِ صدا دار بی نشانه بودند، و بدتر اینکه هنوز روش نقطه گذاری بکار گرفته نشده بود،
به گونه اینکه تفاوت میان وات های بیصدا روشن نبود. بدون نقطه گذاری، از ٢٨ وات بیصدا در الفبای عربی، تنها هفت تای آنها را میتوان از هم تمیز داد، دیگر وات ها میتوانند همزمان بجایِ دو تا پنج وات بیصدا یِ دیگر بکار روند. برای نمونه، -برپایه پژوهشهای «ابن وَراک (Ibn Warraq)» بدون نقطه گذاری در خط عربی تفاوت میان «ف/ق»، «ج/ح/خ»، «ر/ز»، «ش/س»...امکان پذیر نیست(١٧)»
از این رو کهنترین قرآنهای دستنویس شده خوانش پذیر (قابل خواندن) نیستند، زیرا امکان خواندن یک واژه با آواهای گوناگون و با توجه به شمار وات های بیصدا و صدا دارِ در آن واژه، بسیار بزرگ است.
از این رو خط نارسای قرآن، همان گونه که میگویند، تنها یک سری نشانه هاى خطى را نمودار میسازد. «ولی آنکس که نوشته (آیه) را نشناسد، نمیتواند معنی آن را هم بهفمد(١٨).»
ولی روحانیان مسلمان و اسلام پژوهان ادعا میکنند که در آن دوران به اندازۀِ بَسنده آدم هایی بودند (از جمله آدم های نابینا)، که قرآن را از بَر داشتند و نگارش قرآن با این خط نارسا تنها راهنما یا تکیه گاهی برای پشتیبانی از حافظه حافظان قرآن
بوده است (با آنکه کمکی برای نابینایان بشمار نمی آمد).
ادامه دارد ….
Telegram
نقدى بر اسلام
▪️چه كسانى قرآن را نوشته اند؟
آيا شخصى به نام محمد نقشى در نوشتن اين آيات و سوره ها داشته است؟
اگر محمد قرآن را ننوشته است، پس چه كس يا كسانى اين كتاب را تهيه كرده اند و به چه منظورى؟
پروفسور كار هاينتس اوليگ در يك مقاله بسيار خواندنى به اين موضوع پرداخته…
آيا شخصى به نام محمد نقشى در نوشتن اين آيات و سوره ها داشته است؟
اگر محمد قرآن را ننوشته است، پس چه كس يا كسانى اين كتاب را تهيه كرده اند و به چه منظورى؟
پروفسور كار هاينتس اوليگ در يك مقاله بسيار خواندنى به اين موضوع پرداخته…