Telegram : @Archive_Reza_Fazeli
Telegram : @Archive_Reza_Fazeli
پروندهی شنیداری: زندهیاد رضا فاضلی
بخش- دوم
#قسمت_ششم
با به اشتراک گذاشتن این سخنرانی، در روشنگری و ستیز براى زدودن نادانی و یاوهها در جامعه همدست باشید.
@Naghde_Eslamm
www.eslam.nu
بخش- دوم
#قسمت_ششم
با به اشتراک گذاشتن این سخنرانی، در روشنگری و ستیز براى زدودن نادانی و یاوهها در جامعه همدست باشید.
@Naghde_Eslamm
www.eslam.nu
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️تناقضات ائمه شيعه، دلیلى بر بی در و پیکر بودن مذهب تشیع
#قسمت_ششم
در واقع یک مذهب چقدر باید بی دروپیکر و جعلى باشد که قدمای این مذهب[که آثار دست اول رو دارا بودند] بگویند:
عقیده فلانى غلو است و متأخرین همین مذهب بگویند: که فلانى از ضروریات مذهب ما است؟!
در کتاب وسائل الشیعه در حدیث معتبری میخوانیم:
▪️[۱۰۵۶۴] ۱- محمد بن إدريس في آخر {السرائر} نقلا من كتاب محمد بن علي بن محبوب: عن العباس عن حماد بن عيسى عن ربعي بن عبدالله عن الفضيل قال: ذكرت لابي عبدالله السهو فقال: وينفلت من ذلك أحد ربما أقعدت الخادم خلفي يحفظ علي صلاتي.
#ترجمه: فضیل میگوید: در مورد خطا نزد امام صادق سخن میگفتم که فرمود:مگر میشود کسی از خطا و سهو به دور باشد؟ من در مواقعی خادمم رو پشت سر خود مینشانم که مواظب نماز من باشد
در این حدیث صحیح امام صادق میگوید ما خطا میکنیم و ممکن نیست کسی از سهو به دور باشد ! ولی عمامه به سرهای امروز تشیع ایشان رو از هرگونه سهو و اشتباهی مبری میدانند!!و این خود دلیلی دیگر بر بی درو پیکر بودن این مذهب جعلی است که امام ایشان میگوید من هم ممکن است خطا کنم و این اشخاص میگویند امام اشتباه کرده و نمیتواند اشتباه کند !!!
در ادامه سعى ميكنيم سرى به موَیِدات دیگری از اعترافات خانمان سوز علمای شیعه بزنيم که نشان میدهد مذهب تشیع تا چه اندازه در گرداب تناقضات كودكانه گرفتار آمده است و حاصل آن چه وقايعى است؛
شیخ عبدالهادی فضلی میگوید: {الظاهر ان القدماء کانوا مختلفین فی المسائل الأصولیه أیضاً فربما کان شیء عند بعضهم فاسداً او کفراً ، غلواً أو تفویضاً ، أو جبراً أو تشبیهاً ، أو غیر ذلک وکان عند أخر مما یجب اعتقاده ، أو لا هذا ولا ذاک}
#ترجمه: متقدمین علی الظاهر در مسائل عقیدتی نیز با هم اختلاف داشته اند، چه بسا مسأله ای نزد برخی از آنها فاسد یا کفر یا افراط و یا غلو یا تفویض یا جبر یا تشبیه و یا .... باشد و همین نزد بعضی دیگر اعتقاد به آن واجب بوده است و یا نه این و نه آن بوده است
شیخ عبدالهادی فضلی در اعترافاتش تصریح میکند که تناقضات فضاحت بار مذهب تشیع از قدیم الایام موجود بوده و حتی در روزگاری که کتب دستنویس شاگردان امامان نابود نگردیده بود، باز هم این تناقضات در عقاید شیعیان به وفور وجود داشته است.
بعنوان مثال برخی علما میگفتند:
عقیده ای فاسد است و برخی میگفتند غلو است و دیگرانی میگفتند این از واجبات مذهب است !
خود این سرگردانی علما و کبار تشیع در فهم عقیده صحیح از قدیم الایام قرینه ای است دیگر بر بی درو پیکر بودن مذهب تشیع.
به عنوان مثال:
▪️محمد بن الحسن وعلي بن محمد، عن سهل بن زياد، عن موسى بن القاسم البجلي، عن علي بن جعفر، عن أخيه موسى عليه السلام في قوله تعالى:[وبئر معطلة وقصر مشيد ]قال: البئر المعطلة الامام الصامت والقصر المشيد الامام الناطق. ورواه محمد بن يحيى، عن العمركي، عن علي بن جعفر، عن أبي الحسن عليه السلام مثله.«الحديث الخامس والسبعون صحيح بسنده الثاني»
#ترجمه: از امام در مورد ایه قران{وبئر معطلة وقصر مشيد} پرسیده شده: و امام معصوم گفت: 👈🏿که امام لال و خاموش مثل چاه متروک(وبئر معطله) و بی مصرف هست و به کسی نفع نمیرساند👉🏿 و قصر برافراشته هم امام ناطق و راهنما هست
در این حدیث معصوم شیعی میگوید امام لال و خاموش مانند چاه متروک و بی مصرف است و این در حالی است که شیعیان قائل به امامت مهدی موهوم هستند که قرن ها است سکوت کرده و هیچ نفعی به مذهب تشیع نتوانسته برساند !
به راستی در کدام مذهب و آئينى در جهان بشريت این حجم از تناقضات وجود دارد؟
ادامه دارد ....
https://t.me/naghde_eslamm/35352
#قسمت_ششم
در واقع یک مذهب چقدر باید بی دروپیکر و جعلى باشد که قدمای این مذهب[که آثار دست اول رو دارا بودند] بگویند:
عقیده فلانى غلو است و متأخرین همین مذهب بگویند: که فلانى از ضروریات مذهب ما است؟!
در کتاب وسائل الشیعه در حدیث معتبری میخوانیم:
▪️[۱۰۵۶۴] ۱- محمد بن إدريس في آخر {السرائر} نقلا من كتاب محمد بن علي بن محبوب: عن العباس عن حماد بن عيسى عن ربعي بن عبدالله عن الفضيل قال: ذكرت لابي عبدالله السهو فقال: وينفلت من ذلك أحد ربما أقعدت الخادم خلفي يحفظ علي صلاتي.
#ترجمه: فضیل میگوید: در مورد خطا نزد امام صادق سخن میگفتم که فرمود:مگر میشود کسی از خطا و سهو به دور باشد؟ من در مواقعی خادمم رو پشت سر خود مینشانم که مواظب نماز من باشد
در این حدیث صحیح امام صادق میگوید ما خطا میکنیم و ممکن نیست کسی از سهو به دور باشد ! ولی عمامه به سرهای امروز تشیع ایشان رو از هرگونه سهو و اشتباهی مبری میدانند!!و این خود دلیلی دیگر بر بی درو پیکر بودن این مذهب جعلی است که امام ایشان میگوید من هم ممکن است خطا کنم و این اشخاص میگویند امام اشتباه کرده و نمیتواند اشتباه کند !!!
در ادامه سعى ميكنيم سرى به موَیِدات دیگری از اعترافات خانمان سوز علمای شیعه بزنيم که نشان میدهد مذهب تشیع تا چه اندازه در گرداب تناقضات كودكانه گرفتار آمده است و حاصل آن چه وقايعى است؛
شیخ عبدالهادی فضلی میگوید: {الظاهر ان القدماء کانوا مختلفین فی المسائل الأصولیه أیضاً فربما کان شیء عند بعضهم فاسداً او کفراً ، غلواً أو تفویضاً ، أو جبراً أو تشبیهاً ، أو غیر ذلک وکان عند أخر مما یجب اعتقاده ، أو لا هذا ولا ذاک}
#ترجمه: متقدمین علی الظاهر در مسائل عقیدتی نیز با هم اختلاف داشته اند، چه بسا مسأله ای نزد برخی از آنها فاسد یا کفر یا افراط و یا غلو یا تفویض یا جبر یا تشبیه و یا .... باشد و همین نزد بعضی دیگر اعتقاد به آن واجب بوده است و یا نه این و نه آن بوده است
شیخ عبدالهادی فضلی در اعترافاتش تصریح میکند که تناقضات فضاحت بار مذهب تشیع از قدیم الایام موجود بوده و حتی در روزگاری که کتب دستنویس شاگردان امامان نابود نگردیده بود، باز هم این تناقضات در عقاید شیعیان به وفور وجود داشته است.
بعنوان مثال برخی علما میگفتند:
عقیده ای فاسد است و برخی میگفتند غلو است و دیگرانی میگفتند این از واجبات مذهب است !
خود این سرگردانی علما و کبار تشیع در فهم عقیده صحیح از قدیم الایام قرینه ای است دیگر بر بی درو پیکر بودن مذهب تشیع.
به عنوان مثال:
▪️محمد بن الحسن وعلي بن محمد، عن سهل بن زياد، عن موسى بن القاسم البجلي، عن علي بن جعفر، عن أخيه موسى عليه السلام في قوله تعالى:[وبئر معطلة وقصر مشيد ]قال: البئر المعطلة الامام الصامت والقصر المشيد الامام الناطق. ورواه محمد بن يحيى، عن العمركي، عن علي بن جعفر، عن أبي الحسن عليه السلام مثله.«الحديث الخامس والسبعون صحيح بسنده الثاني»
#ترجمه: از امام در مورد ایه قران{وبئر معطلة وقصر مشيد} پرسیده شده: و امام معصوم گفت: 👈🏿که امام لال و خاموش مثل چاه متروک(وبئر معطله) و بی مصرف هست و به کسی نفع نمیرساند👉🏿 و قصر برافراشته هم امام ناطق و راهنما هست
در این حدیث معصوم شیعی میگوید امام لال و خاموش مانند چاه متروک و بی مصرف است و این در حالی است که شیعیان قائل به امامت مهدی موهوم هستند که قرن ها است سکوت کرده و هیچ نفعی به مذهب تشیع نتوانسته برساند !
به راستی در کدام مذهب و آئينى در جهان بشريت این حجم از تناقضات وجود دارد؟
ادامه دارد ....
https://t.me/naghde_eslamm/35352
Telegram
نقدى بر اسلام
▪️ائمه شيعه و تناقضات فاحش آنها
براى اثبات بى در و پيكر بودن مذهب شيعه،
مهمترين موضوع تناقض فاحش گفته هاى ائمه و بزرگان اين مذهب است
تناقضات ائمه شيعه آنقدر زياد و فاحش است كه آخوندها را به دردسر انداخته است
اين مقاله را در كانال نقد اسلام دنبال كنيد
www.eslam.nu
براى اثبات بى در و پيكر بودن مذهب شيعه،
مهمترين موضوع تناقض فاحش گفته هاى ائمه و بزرگان اين مذهب است
تناقضات ائمه شيعه آنقدر زياد و فاحش است كه آخوندها را به دردسر انداخته است
اين مقاله را در كانال نقد اسلام دنبال كنيد
www.eslam.nu
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️چگونه بايد يك آخوند بيشرافت را آسفالت كرد.
#قسمت_ششم
▪️جعل و سانسور و شيادى
#اولا: كتاب لسان الميزان نوشته ابن حجر عسقلانى از علماى بزرك اهل سنت در معرفى راويان احاديث ميباشد و نه نوشته ذهبى!
#دوما؛ ابن حجر در حال معرفى شخصى به نام (احمد بن محمد بن السرى بن ابى دارم) ميباشد كه وى را چنين معرفى ميكند:
رافضى كذاب = رافضى دروغگوئى كه اوائل سال ٣٥٧ فوت كرد. در ادامه ابن حجر عسقلانى ميگويد كه: حاكم نيشابورى از وى روايت كرده و گفته: رافضى(شيعى) غيرثقه = رافضى(شيعى) غير قابل اعتماد
#سوما؛ پس از اين معرفى، ابن حجر از زبان احمد بن حماد الكوفى مينويسد كه ابن ابى دارم در آخرین روزهای زندگى اش هرچه برايش ميخواندند تاييد ميكرد منجمله مردى اين را برايش خواند كه: عمر با لگد به شكم فاطمه زد تا اینکه محسن سقط شد.
▪️اثبات شد كه:
١) ذهبى نويسنده كتاب لسان الميزان نيست بلكه ابن حجر عسقلانى است
٢) عسقلانى ابى دارم را بعنوان يك شيعى دروغگو معرفى كرده
٣) حاكم نيشابورى نيز ابى دارم را شيعى غير قابل اعتماد معرفى كرده
٤) ملاى پسمانده هم منبع، هم خبر كلى متن را جعل و تحريف كرده و مخاطبنش را يك عده احمق فرض كرده است
@naghde_eslamm
#قسمت_ششم
▪️جعل و سانسور و شيادى
#اولا: كتاب لسان الميزان نوشته ابن حجر عسقلانى از علماى بزرك اهل سنت در معرفى راويان احاديث ميباشد و نه نوشته ذهبى!
#دوما؛ ابن حجر در حال معرفى شخصى به نام (احمد بن محمد بن السرى بن ابى دارم) ميباشد كه وى را چنين معرفى ميكند:
رافضى كذاب = رافضى دروغگوئى كه اوائل سال ٣٥٧ فوت كرد. در ادامه ابن حجر عسقلانى ميگويد كه: حاكم نيشابورى از وى روايت كرده و گفته: رافضى(شيعى) غيرثقه = رافضى(شيعى) غير قابل اعتماد
#سوما؛ پس از اين معرفى، ابن حجر از زبان احمد بن حماد الكوفى مينويسد كه ابن ابى دارم در آخرین روزهای زندگى اش هرچه برايش ميخواندند تاييد ميكرد منجمله مردى اين را برايش خواند كه: عمر با لگد به شكم فاطمه زد تا اینکه محسن سقط شد.
▪️اثبات شد كه:
١) ذهبى نويسنده كتاب لسان الميزان نيست بلكه ابن حجر عسقلانى است
٢) عسقلانى ابى دارم را بعنوان يك شيعى دروغگو معرفى كرده
٣) حاكم نيشابورى نيز ابى دارم را شيعى غير قابل اعتماد معرفى كرده
٤) ملاى پسمانده هم منبع، هم خبر كلى متن را جعل و تحريف كرده و مخاطبنش را يك عده احمق فرض كرده است
@naghde_eslamm
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️محمد و سئوالاتى كه كل ادعاى نبوتش را به باد فنا داد.
#قسمت_ششم
▪️سوال سوم: روح چیست؟
#پاسخ: طبق معمول محمد هیچ جواب واضح و قابل فهمى به سئوال كننده نداد.
محمد كه ادعاى پيامبرى از سوى الله و ادعاى ارتباط با او بوسيله فرشته اى به نام وحى را داشت در پاسخ به يك سئوال ساده و واضح در مورد روح اين آيات را ارائه داد:
▪️سوره اسراء:
وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا
أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا ﴿۸۵﴾
#ترجمه: و در باره روح از تو مى پرسند بگو روح از دستورات پروردگار من است و به شما از دانش جز اندكى داده نشده است (۸۵) بله، روح از دستورات پروردگارت است، اما آیا پروردگارت به تو نگفت که روح چیست؟
تصور کنید كه از یک ستاره شناس كه تمام عمرش را در حال تحقيق و مطالعه در ستارگان بوده است، بپرسید: کسوف چیست؟
و او در پاسخ بگويد:
من با الله تماس گرفتم و الله گفت: بگو كسوف از دستورات پروردگارم است و شما دانش زیادی در اينباره ندارى!!
مضحك تر ازين پاسخ شنيده بوديد؟؟
آنوقت اسلامگرايان شيعه و سنى فرياد ميزنند كه محمد كل مشركان مكه را مبهوت علم و دانش خودش كرده بود و هيچ سئوالى نبود كه نتواند پاسخ بدهد اما كماكان با او مخالفت ميكردند و به گمراهى رفتند چون نميخواستند حقيقت را بپذيرند.
بله اكنون چون نماينده اى از سوى مردم مكه وجود ندارد و اسلامگرايان يكه تاز ميدان هستند ميتوانند هر دروغى را به خورد پيروان بيخرد اسلام بدهند.
اما آيات قرآن خودش گوياى خيلى ازين مسائل است.
خلاصه اينكه، محمد پس از پانزده روز غیبت، برخلاف وعده اى كه داده بود، پاسخ های ضعیف و غير قابل قبولى را ارائه کرد. ٣ سئوال ساده اى كل ادعاى محمد را با خاك يكسان كرد، تعداد اشخاصى كه اصحاب كهف ناميده شده اند، ماهيت واقعى ذوالقرنين و اينكه او كيست و ماهيت روح چيست؟
محمد در اين مناظره با شكستى خفت بار در مقابل مكيان و خصوصا مرد دانشمندى مانند نضر بن حارث، ادعاى نبوتش با چالشى بسيار بزرگ روبرو شد و همين موضوع باعث شكست ادعاى نبوتش در مكه و عدم پيوستن افراد به دين جديد او شد چنانكه در مدت ١٣ سال ادعاى نبوت در مكه و خصوصا در ميان قوم خودش قريش، كمتر از ١٠٠ نفر كه اكثرا برده هاى فرارى و فقرا بودند، به او پيوستند.
اين مسئله باعث شد كه محمد هيچ شانسى براى موفقيت در ادامه راه خود نداشته باشد و در فكر فرار به مكانى ديگر افتاد.
ادامه دارد ....
https://t.me/naghde_eslamm/35931
#قسمت_ششم
▪️سوال سوم: روح چیست؟
#پاسخ: طبق معمول محمد هیچ جواب واضح و قابل فهمى به سئوال كننده نداد.
محمد كه ادعاى پيامبرى از سوى الله و ادعاى ارتباط با او بوسيله فرشته اى به نام وحى را داشت در پاسخ به يك سئوال ساده و واضح در مورد روح اين آيات را ارائه داد:
▪️سوره اسراء:
وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا
أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا ﴿۸۵﴾
#ترجمه: و در باره روح از تو مى پرسند بگو روح از دستورات پروردگار من است و به شما از دانش جز اندكى داده نشده است (۸۵) بله، روح از دستورات پروردگارت است، اما آیا پروردگارت به تو نگفت که روح چیست؟
تصور کنید كه از یک ستاره شناس كه تمام عمرش را در حال تحقيق و مطالعه در ستارگان بوده است، بپرسید: کسوف چیست؟
و او در پاسخ بگويد:
من با الله تماس گرفتم و الله گفت: بگو كسوف از دستورات پروردگارم است و شما دانش زیادی در اينباره ندارى!!
مضحك تر ازين پاسخ شنيده بوديد؟؟
آنوقت اسلامگرايان شيعه و سنى فرياد ميزنند كه محمد كل مشركان مكه را مبهوت علم و دانش خودش كرده بود و هيچ سئوالى نبود كه نتواند پاسخ بدهد اما كماكان با او مخالفت ميكردند و به گمراهى رفتند چون نميخواستند حقيقت را بپذيرند.
بله اكنون چون نماينده اى از سوى مردم مكه وجود ندارد و اسلامگرايان يكه تاز ميدان هستند ميتوانند هر دروغى را به خورد پيروان بيخرد اسلام بدهند.
اما آيات قرآن خودش گوياى خيلى ازين مسائل است.
خلاصه اينكه، محمد پس از پانزده روز غیبت، برخلاف وعده اى كه داده بود، پاسخ های ضعیف و غير قابل قبولى را ارائه کرد. ٣ سئوال ساده اى كل ادعاى محمد را با خاك يكسان كرد، تعداد اشخاصى كه اصحاب كهف ناميده شده اند، ماهيت واقعى ذوالقرنين و اينكه او كيست و ماهيت روح چيست؟
محمد در اين مناظره با شكستى خفت بار در مقابل مكيان و خصوصا مرد دانشمندى مانند نضر بن حارث، ادعاى نبوتش با چالشى بسيار بزرگ روبرو شد و همين موضوع باعث شكست ادعاى نبوتش در مكه و عدم پيوستن افراد به دين جديد او شد چنانكه در مدت ١٣ سال ادعاى نبوت در مكه و خصوصا در ميان قوم خودش قريش، كمتر از ١٠٠ نفر كه اكثرا برده هاى فرارى و فقرا بودند، به او پيوستند.
اين مسئله باعث شد كه محمد هيچ شانسى براى موفقيت در ادامه راه خود نداشته باشد و در فكر فرار به مكانى ديگر افتاد.
ادامه دارد ....
https://t.me/naghde_eslamm/35931
Telegram
نقدى بر اسلام
▪️ادعاى ارتباط با خدا توسط محمد،
و سئوالات ساده اى كه كل ادعاى محمد را به باد فنا داد.
محمد ادعا ميكرد از سوى خداى جهانيان بعنوان پيامبر برگزيده شده است ولى اعراب مكه اين ادعاى او را واهى و دروغين ميدانستند و بارها اثبات كرده بودند كه محمد دروغگوئى بيش نيست.…
و سئوالات ساده اى كه كل ادعاى محمد را به باد فنا داد.
محمد ادعا ميكرد از سوى خداى جهانيان بعنوان پيامبر برگزيده شده است ولى اعراب مكه اين ادعاى او را واهى و دروغين ميدانستند و بارها اثبات كرده بودند كه محمد دروغگوئى بيش نيست.…
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️جهاد در اسلام، دفاع از خود يا قتل عام و تجاوز براى اعتلاى اسلام؟!
#قسمت_ششم
خب این پرسش مطرح می شود که از کجا علماء دین می گوید جهاد نفس بالاترین جهادها است؟
حدیثی داریم که می گوید محمد از جنگ تبوک بر می گشت رو به اصحابش کرد و گفت از جهاد اصغر برگشتیم تا به جهاد اکبر یعنی جهاد با نفس بپردازیم.
(رجعنا من الجهاد الأصغر إلى الجهاد الأكبر)
اما فی الواقع بر عکس آنچه می گویند است اولا این حدیث ضعیف است و بیهقی آن را با سند ضعیف نقل کرده در ثانی در نزد علماء اسلام علاوه بر اعتراف به اینکه جهاد اکبر جهاد با شمشیر است و جهاد اصغر جهاد با نفس است.
عبدالعزیز ابن باز در بیان شرح این حدیث گفته است:
هذا روي عن النبي صلى الله عليه وسلم أنه قاله بعدما رجع من غزوة تبوك، رجعنا من الجهاد الأصغر إلى الجهاد الأكبر، وفسره بأن المراد بجهاد النفس هو الجهاد الأكبر وجهاد الكفار هو الجهاد الأصغر، ولكن بين أهل العلم كـ ابن القيم رحمه الله وغيره أن هذا الحديث ضعيف وأنه لا يصح، وأن الجهاد الأكبر هو جهاد الأعداء وجهاد النفس هو الجهاد الأصغر، ولكنه أصل في جهاد الكفار؛ فجهاد النفس أصل أصيل إذا استقام استقام جهاد الكفار، فالواجب على أهل الإسلام أن يبدءوا بأنفسهم ويجاهدوها لله حتى تبرأ من العيوب ومن الذنوب التي قد تغرها وتهلكها وتصدها عن جهاد أعدائها، ولا شك أن الجهاد الأكبر هو جهاد أعداء الله بالسيف والسنان والحجة واللسان.
#منبع: دروس للشيخ عبد العزيز بن باز نویسنده: ابن باز جلد: ٥ صفحه: ٢٢
#ترجمه:
این حدیث را از نبی صلّی الله علیه و سلّم روایت کرده اند که بعد از بازگشت از غزوه تبوک گفته اند از جهاد اصغر برمی گردیم تا به جهاد اکبر بپردازیم و جهاد اکبر را به جهاد با نفس تعبیر کرده اند و جهاد اصغر را جهاد با کفار گفته اند ولی میان اهل علم مانند ابن قیم رحمه الله و افرادی غیر او این نکته نهفته است که این حدیث ضعیف است و صحیح نیست و جهاد اکبر جهاد با دشمنان است و جهاد نفس جهاد اصغر است و اینکه اصل در امر جهاد جهاد با کفار است فلذا جهاد با نفس هم یک اصل است که با جهاد کفار پابرجا می ماند.پس بر اهل اسلام واجب است که اول از خود شروع کنند و با نفس خود جهاد کنند تا از عیوب و گناهان بخاطر الله دور شوند زیرا نفس بازدارنده از جهاد با دشمنانش است و بدون شکّ جهاد اکبر جهاد با دشمنان الله با شمشیر و نیزه و حجت و زبان است.
ادامه دارد ...
https://t.me/naghde_eslamm/36221
#قسمت_ششم
خب این پرسش مطرح می شود که از کجا علماء دین می گوید جهاد نفس بالاترین جهادها است؟
حدیثی داریم که می گوید محمد از جنگ تبوک بر می گشت رو به اصحابش کرد و گفت از جهاد اصغر برگشتیم تا به جهاد اکبر یعنی جهاد با نفس بپردازیم.
(رجعنا من الجهاد الأصغر إلى الجهاد الأكبر)
اما فی الواقع بر عکس آنچه می گویند است اولا این حدیث ضعیف است و بیهقی آن را با سند ضعیف نقل کرده در ثانی در نزد علماء اسلام علاوه بر اعتراف به اینکه جهاد اکبر جهاد با شمشیر است و جهاد اصغر جهاد با نفس است.
عبدالعزیز ابن باز در بیان شرح این حدیث گفته است:
هذا روي عن النبي صلى الله عليه وسلم أنه قاله بعدما رجع من غزوة تبوك، رجعنا من الجهاد الأصغر إلى الجهاد الأكبر، وفسره بأن المراد بجهاد النفس هو الجهاد الأكبر وجهاد الكفار هو الجهاد الأصغر، ولكن بين أهل العلم كـ ابن القيم رحمه الله وغيره أن هذا الحديث ضعيف وأنه لا يصح، وأن الجهاد الأكبر هو جهاد الأعداء وجهاد النفس هو الجهاد الأصغر، ولكنه أصل في جهاد الكفار؛ فجهاد النفس أصل أصيل إذا استقام استقام جهاد الكفار، فالواجب على أهل الإسلام أن يبدءوا بأنفسهم ويجاهدوها لله حتى تبرأ من العيوب ومن الذنوب التي قد تغرها وتهلكها وتصدها عن جهاد أعدائها، ولا شك أن الجهاد الأكبر هو جهاد أعداء الله بالسيف والسنان والحجة واللسان.
#منبع: دروس للشيخ عبد العزيز بن باز نویسنده: ابن باز جلد: ٥ صفحه: ٢٢
#ترجمه:
این حدیث را از نبی صلّی الله علیه و سلّم روایت کرده اند که بعد از بازگشت از غزوه تبوک گفته اند از جهاد اصغر برمی گردیم تا به جهاد اکبر بپردازیم و جهاد اکبر را به جهاد با نفس تعبیر کرده اند و جهاد اصغر را جهاد با کفار گفته اند ولی میان اهل علم مانند ابن قیم رحمه الله و افرادی غیر او این نکته نهفته است که این حدیث ضعیف است و صحیح نیست و جهاد اکبر جهاد با دشمنان است و جهاد نفس جهاد اصغر است و اینکه اصل در امر جهاد جهاد با کفار است فلذا جهاد با نفس هم یک اصل است که با جهاد کفار پابرجا می ماند.پس بر اهل اسلام واجب است که اول از خود شروع کنند و با نفس خود جهاد کنند تا از عیوب و گناهان بخاطر الله دور شوند زیرا نفس بازدارنده از جهاد با دشمنانش است و بدون شکّ جهاد اکبر جهاد با دشمنان الله با شمشیر و نیزه و حجت و زبان است.
ادامه دارد ...
https://t.me/naghde_eslamm/36221
Telegram
نقدى بر اسلام
▪️جهاد چيست؟
دفاع از وطن و ناموس يا قتل عام و غارت ؟
با استناد به فقه اسلامى،
حكومت اسلامى براى پذيرش اسلام، با غير مسلمانان ابتدا اتمام حجت می کند و اگر قبول نکنند بر آنان یورش برده می شود و اموال و زنان و کودکان آنان در ذمه اسلام قرار می گیرند(اسارت و…
دفاع از وطن و ناموس يا قتل عام و غارت ؟
با استناد به فقه اسلامى،
حكومت اسلامى براى پذيرش اسلام، با غير مسلمانان ابتدا اتمام حجت می کند و اگر قبول نکنند بر آنان یورش برده می شود و اموال و زنان و کودکان آنان در ذمه اسلام قرار می گیرند(اسارت و…
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️سيّد كيست و به چه كسانى سادات ميگويند؟
#قسمت_ششم
فلویر مینویسد در بلوچستان تعداد سیدها در مقایسه با مثلا یزد و دیگر شهرهای ایران زیاد نبود. او ادامه میدهد که «در کرمان از هر دو مرد و یا پسر بچه یک نفرشان سید است و من هرگز در عمرم تا این اندازه از دست مدعیان تبار محمد به تنگ نیامده بودم.»(۱۴)
به همین ترتیب، به گفته ویلیام کنت لوفتوس در دزفول از هر سه نفر یک نفر یا از اولاد پیغمبر بود و یا جزو اشخاص معتبر مذهبی شهر به شمار میآمد.(۱۵)
همچنین جمعیت بعضی روستاها از قبیل خابوجان در خراسان صرفا و یا عمدتا عبارت از سیدها بود.
▪️عزت و احترام به سیدها
اگرچه در آن دوره هم همه مسلمانان قرار بود حقوق برابر داشته باشند، اما سیدها بهخاطر «تبارشان» که میگفتند به پیامبر اسلام میرسد، «برابرتر» از دیگر مسلمانان بودند. طوری که دیدیم، سیدها در گذشته خود را خارج از محدودیتها و مجبوریتهای قانونی و حکومتی میشمردند و حکومتداران هم در مقایسه با مردم عادی، در برابر سیدها چشمپوشی بیشتری نشان میدادند. اما مردم هم ظاهرا با این عزت و احترام و یا مقام ویژه سیدها در جامعه مشکل چندانی نداشت.
آدامز (همانجا) مینویسد «مردم وقتی نقیب السادات را میبینند، به او بیشتر از یک شاهزاده احترام میگذارند.» هرگاه سیدی وارد مجلسی شد، همه برخاسته جای خود را به او تعارف میکردند.
فون کوتسه بوه مینویسد: «سیدها خود را در مقامی حساب میکنند که هروقت خواستند میتوانند پیش پادشاه رفته هرآنچه را که درست میشمارند، به او بگویند. یک سید میتواند وارد هرخانهای که خواست، بشود و صاحب خانه مکلف است که از او به بهترین صورت پذیرایی بکند و حتی پیشکشهایی به او تقدیم کند.» (۱۶)
نه تنها ممکن نبود به یک سید خشونت و یا بی احترامی نشان داد، بلکه کسی هم که همراه و تحت محافظت یک سید بود، «در امان» محسوب میشد. از این جهت سیدها مانند «راهنمای مسافرت» زوار شیعه را به مشهد و یا عتبات عراق کنونی مشایعت میکردند تا در راه اگر با حمله راهزنان مواجه شدند، سید راهنما آنان را از مهلکه بیرون آورد. زوار نیز متقابلا به او هدایا و پیشکشهایی تقدیم میکردند و این کار تبدیل به منبع درآمد دیگری برای سیدها شده بود.
تا اواخر قرن نوزدهم غیر مسلمانانی که در ایران مسافرت میکردند و بهخصوص میخواستند از مناطق خطرناک و ناامن بگذرند، سیدی را با خود به همراه داشتند تا خطر حمله و غارت در راه کمتر شود. لایارد زمانی که از لرستان و خوزستان میگذشت شخصی را بنام «سید ابوالحسن» به همراه داشت، چرا که به نوشته خود لایارد (همانجا) در این مناطق «قبایلی میزیستند که نسبت به هر خارجی و بخصوص اروپایی، هم متعصب و هم مشکوک بودند و در آن شرایط حضور یک سید در کنار من امتیاز مهمی بود». به همین ترتیب زمانی که آرتور کونولی از استرآباد به خیوه و پیش ترکمنها میرفت و یا هنگامی که پرسی سایکس به مکران سفر میکردند، از همراهی سیدها استفاده کردند.
سیدها انسانهای «مقدسی» شمرده میشدند و فرض بر آن بود که آنها مسلمانان خالصی هستند که دین و ایمانشان کامل است. از این جهت، هم احترام به سیدها بسیار زیاد بود و هم آنان را انسانهایی «مقدس» و قادر به انجام کارهای خارقالعاده مانند معالجه بیماران حساب میکردند. بهخصوص اگر کسی هم ملا و هم سید بود، بعنوان شخصی کاملا معصوم، قابل احترام و صاحب قدرتی غیر عادی شمرده میشد. در آن صورت مثلا زنان، آبی را که از وضوی سیدهای ملا میریخت، در ظرفی جمع کرده نگهداری میکردند تا در صورت وقوع هر بیماری، آن آب را جهت معالجه بنوشند.
ادامه دارد ...
https://t.me/naghde_eslamm/36280
#قسمت_ششم
فلویر مینویسد در بلوچستان تعداد سیدها در مقایسه با مثلا یزد و دیگر شهرهای ایران زیاد نبود. او ادامه میدهد که «در کرمان از هر دو مرد و یا پسر بچه یک نفرشان سید است و من هرگز در عمرم تا این اندازه از دست مدعیان تبار محمد به تنگ نیامده بودم.»(۱۴)
به همین ترتیب، به گفته ویلیام کنت لوفتوس در دزفول از هر سه نفر یک نفر یا از اولاد پیغمبر بود و یا جزو اشخاص معتبر مذهبی شهر به شمار میآمد.(۱۵)
همچنین جمعیت بعضی روستاها از قبیل خابوجان در خراسان صرفا و یا عمدتا عبارت از سیدها بود.
▪️عزت و احترام به سیدها
اگرچه در آن دوره هم همه مسلمانان قرار بود حقوق برابر داشته باشند، اما سیدها بهخاطر «تبارشان» که میگفتند به پیامبر اسلام میرسد، «برابرتر» از دیگر مسلمانان بودند. طوری که دیدیم، سیدها در گذشته خود را خارج از محدودیتها و مجبوریتهای قانونی و حکومتی میشمردند و حکومتداران هم در مقایسه با مردم عادی، در برابر سیدها چشمپوشی بیشتری نشان میدادند. اما مردم هم ظاهرا با این عزت و احترام و یا مقام ویژه سیدها در جامعه مشکل چندانی نداشت.
آدامز (همانجا) مینویسد «مردم وقتی نقیب السادات را میبینند، به او بیشتر از یک شاهزاده احترام میگذارند.» هرگاه سیدی وارد مجلسی شد، همه برخاسته جای خود را به او تعارف میکردند.
فون کوتسه بوه مینویسد: «سیدها خود را در مقامی حساب میکنند که هروقت خواستند میتوانند پیش پادشاه رفته هرآنچه را که درست میشمارند، به او بگویند. یک سید میتواند وارد هرخانهای که خواست، بشود و صاحب خانه مکلف است که از او به بهترین صورت پذیرایی بکند و حتی پیشکشهایی به او تقدیم کند.» (۱۶)
نه تنها ممکن نبود به یک سید خشونت و یا بی احترامی نشان داد، بلکه کسی هم که همراه و تحت محافظت یک سید بود، «در امان» محسوب میشد. از این جهت سیدها مانند «راهنمای مسافرت» زوار شیعه را به مشهد و یا عتبات عراق کنونی مشایعت میکردند تا در راه اگر با حمله راهزنان مواجه شدند، سید راهنما آنان را از مهلکه بیرون آورد. زوار نیز متقابلا به او هدایا و پیشکشهایی تقدیم میکردند و این کار تبدیل به منبع درآمد دیگری برای سیدها شده بود.
تا اواخر قرن نوزدهم غیر مسلمانانی که در ایران مسافرت میکردند و بهخصوص میخواستند از مناطق خطرناک و ناامن بگذرند، سیدی را با خود به همراه داشتند تا خطر حمله و غارت در راه کمتر شود. لایارد زمانی که از لرستان و خوزستان میگذشت شخصی را بنام «سید ابوالحسن» به همراه داشت، چرا که به نوشته خود لایارد (همانجا) در این مناطق «قبایلی میزیستند که نسبت به هر خارجی و بخصوص اروپایی، هم متعصب و هم مشکوک بودند و در آن شرایط حضور یک سید در کنار من امتیاز مهمی بود». به همین ترتیب زمانی که آرتور کونولی از استرآباد به خیوه و پیش ترکمنها میرفت و یا هنگامی که پرسی سایکس به مکران سفر میکردند، از همراهی سیدها استفاده کردند.
سیدها انسانهای «مقدسی» شمرده میشدند و فرض بر آن بود که آنها مسلمانان خالصی هستند که دین و ایمانشان کامل است. از این جهت، هم احترام به سیدها بسیار زیاد بود و هم آنان را انسانهایی «مقدس» و قادر به انجام کارهای خارقالعاده مانند معالجه بیماران حساب میکردند. بهخصوص اگر کسی هم ملا و هم سید بود، بعنوان شخصی کاملا معصوم، قابل احترام و صاحب قدرتی غیر عادی شمرده میشد. در آن صورت مثلا زنان، آبی را که از وضوی سیدهای ملا میریخت، در ظرفی جمع کرده نگهداری میکردند تا در صورت وقوع هر بیماری، آن آب را جهت معالجه بنوشند.
ادامه دارد ...
https://t.me/naghde_eslamm/36280
Telegram
نقدى بر اسلام
▪️سيد كيست و از كجا آمده است؟
اين قشر مفتخورى كه مانند زالو به جان فرهنگ ما افتاده اند از كجا و در چه زمانى بوجود آمدند؟
هیچکدام از سران آل صفی که همه صوفیان سنی مذهب بودند و از جمله خود شیخ صفی الدین اردبیلی ادعای سید بودن نکرده بودند. اما پس از آنکه شاه…
اين قشر مفتخورى كه مانند زالو به جان فرهنگ ما افتاده اند از كجا و در چه زمانى بوجود آمدند؟
هیچکدام از سران آل صفی که همه صوفیان سنی مذهب بودند و از جمله خود شیخ صفی الدین اردبیلی ادعای سید بودن نکرده بودند. اما پس از آنکه شاه…
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️محمد، پيامبر اعراب، پسر چه كسى بود عبدالله يا شخصى ديگر؟
#قسمت_ششم
در اين قسمت ميخواهيم سن محمد و حمزه را از طریق دیگری محاسبه کنیم.
▪️اولاً: سیره ابن هشام در باب ولادت محمد می گوید: حدثنا أبو محمد عبد الملك بن هِشَامٍ قَالَ: حَدَّثَنَا زِيَادُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ البكَّائي عن محمد بن إسحاق قال: وُلد رَسُولِ اللَّهِ -صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ- يَوْمَ الِاثْنَيْنِ، لاثنتيْ عَشْرَةَ
لَيْلَةً خَلَتْ مِنْ شهر ربيع الأول، عامَ الفيل
#منبع: سيرة ابن هشام نویسنده: عبد الملك بن هشام ج: ١ ص: ١٤٦
#ترجمه: محمد بن اسحاق گوید: رسول خدا در روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول عام الفیل به دنیا آمد
▪️ثانيا: غزوه اُحُد که حمزه در آن کشته شد در شوال سال سوم هجرت رخ داد و جمهور بر آن توافق دارند چنانچه ابن حجر گوید: وَكَانَتْ عِنْدَهُ الْوَقْعَةُ الْمَشْهُورَةُ فِي شَوَّالٍ سَنَةَ ثَلَاثٍ
بِاتِّفَاقِ الْجُمْهُورِ وَشَذَّ مَنْ قَالَ سَنَةَ أَربع
#منبع: فتح الباري العسقلاني، ابن حجر ج: ٧ ص: ٣٤٦
نتيجه اى كه ميتوان از مطالب بيان شده گرفت ايت است كه؛ محمد در جنگ احد ٥٥ ساله بوده و سال یازدهم هجری ٦٣ ساله یعنی بعد از ٨ سال از مرگ حمزه فوت کرده است زیرا حمزه در جنگ اُحُد ٥٩ ساله بوده است.
▪️ثالثا: برویم سر وقت روز و سالی که محمد در آن فوت کرد یعنی 8 سال بعد از مرگ حمزه.
مصدر حدیث باز طبقات الکبری ابن سعد که می گوید: ذِكْرُ كَمْ مَرِضَ رَسُولُ اللَّهِ, وَالْيَوْمِ
الَّذِي تُوُفِّيَ فِيهِ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ، حَدَّثَنِي أَبُو مَعْشَرٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَيْسٍ: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ اشْتَكَى يَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ لِإِحْدَى عَشْرَةَ لَيْلَةً بَقِيَتْ مِنْ صَفَرٍ
سَنَةَ إِحْدَى عَشْرَةَ، فَاشْتَكَى ثَلَاثَ عَشْرَةَ لَيْلَةً , وَتُوُفِّيَ يَوْمَ الِاثْنَيْنِ لِلَيْلَتَيْنِ مَضَتَا مِنْ شَهْرِ رَبِيعٍ الْأَوَّلِ
سَنَةَ إِحْدَى عَشْرَةَ»
#منبع: الطبقات الكبرى از ابن سعد ج: ٢ ص: ٢٧٢
#ترجمه:
سخن درباره مدت بيمارى پيامبر و روزى كه رحلت فرموده است
محمد بن عمر [واقدى ] از ابو معشر، از محمد بن قيس نقل مى كند كه پيامبر روز چهارشنبه يازده شب مانده از ماه صفر از سال يازدهم بيمار شد و بيمارى آن حضرت سيزده شب بود و روز دوشنبه دوم ماه ربيع الاول از سال يازدهم رحلت فرمود.
▪️نتيجه گيرى:
همان طور که گفتیم اکثر علماء اسلام گفته اند که محمد فوت کرد و عمرش ٦٣ سال بود و ٨ سلل بعد مرگ حمزه محمد فوت نموده است و حمزه در سال سوم هجری کشته شد در حالی ٥٩ ساله بود یعنی حمزه بدون شک باید چهار سال بزرگتر از محمد باشد و نه دو سالی که برخی روی آن اصرار دارند.
حال بپردازیم به روایاتی که نحوه و زمان همبستر شدن عبدالله با آمنه را نشان می دهد که چه مدت بعد از زمان ازدواج حاملگی آمنه صورت گرفته است.
ادامه دارد
https://t.me/naghde_eslamm/36706ن
#قسمت_ششم
در اين قسمت ميخواهيم سن محمد و حمزه را از طریق دیگری محاسبه کنیم.
▪️اولاً: سیره ابن هشام در باب ولادت محمد می گوید: حدثنا أبو محمد عبد الملك بن هِشَامٍ قَالَ: حَدَّثَنَا زِيَادُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ البكَّائي عن محمد بن إسحاق قال: وُلد رَسُولِ اللَّهِ -صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ- يَوْمَ الِاثْنَيْنِ، لاثنتيْ عَشْرَةَ
لَيْلَةً خَلَتْ مِنْ شهر ربيع الأول، عامَ الفيل
#منبع: سيرة ابن هشام نویسنده: عبد الملك بن هشام ج: ١ ص: ١٤٦
#ترجمه: محمد بن اسحاق گوید: رسول خدا در روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول عام الفیل به دنیا آمد
▪️ثانيا: غزوه اُحُد که حمزه در آن کشته شد در شوال سال سوم هجرت رخ داد و جمهور بر آن توافق دارند چنانچه ابن حجر گوید: وَكَانَتْ عِنْدَهُ الْوَقْعَةُ الْمَشْهُورَةُ فِي شَوَّالٍ سَنَةَ ثَلَاثٍ
بِاتِّفَاقِ الْجُمْهُورِ وَشَذَّ مَنْ قَالَ سَنَةَ أَربع
#منبع: فتح الباري العسقلاني، ابن حجر ج: ٧ ص: ٣٤٦
نتيجه اى كه ميتوان از مطالب بيان شده گرفت ايت است كه؛ محمد در جنگ احد ٥٥ ساله بوده و سال یازدهم هجری ٦٣ ساله یعنی بعد از ٨ سال از مرگ حمزه فوت کرده است زیرا حمزه در جنگ اُحُد ٥٩ ساله بوده است.
▪️ثالثا: برویم سر وقت روز و سالی که محمد در آن فوت کرد یعنی 8 سال بعد از مرگ حمزه.
مصدر حدیث باز طبقات الکبری ابن سعد که می گوید: ذِكْرُ كَمْ مَرِضَ رَسُولُ اللَّهِ, وَالْيَوْمِ
الَّذِي تُوُفِّيَ فِيهِ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ، حَدَّثَنِي أَبُو مَعْشَرٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَيْسٍ: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ اشْتَكَى يَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ لِإِحْدَى عَشْرَةَ لَيْلَةً بَقِيَتْ مِنْ صَفَرٍ
سَنَةَ إِحْدَى عَشْرَةَ، فَاشْتَكَى ثَلَاثَ عَشْرَةَ لَيْلَةً , وَتُوُفِّيَ يَوْمَ الِاثْنَيْنِ لِلَيْلَتَيْنِ مَضَتَا مِنْ شَهْرِ رَبِيعٍ الْأَوَّلِ
سَنَةَ إِحْدَى عَشْرَةَ»
#منبع: الطبقات الكبرى از ابن سعد ج: ٢ ص: ٢٧٢
#ترجمه:
سخن درباره مدت بيمارى پيامبر و روزى كه رحلت فرموده است
محمد بن عمر [واقدى ] از ابو معشر، از محمد بن قيس نقل مى كند كه پيامبر روز چهارشنبه يازده شب مانده از ماه صفر از سال يازدهم بيمار شد و بيمارى آن حضرت سيزده شب بود و روز دوشنبه دوم ماه ربيع الاول از سال يازدهم رحلت فرمود.
▪️نتيجه گيرى:
همان طور که گفتیم اکثر علماء اسلام گفته اند که محمد فوت کرد و عمرش ٦٣ سال بود و ٨ سلل بعد مرگ حمزه محمد فوت نموده است و حمزه در سال سوم هجری کشته شد در حالی ٥٩ ساله بود یعنی حمزه بدون شک باید چهار سال بزرگتر از محمد باشد و نه دو سالی که برخی روی آن اصرار دارند.
حال بپردازیم به روایاتی که نحوه و زمان همبستر شدن عبدالله با آمنه را نشان می دهد که چه مدت بعد از زمان ازدواج حاملگی آمنه صورت گرفته است.
ادامه دارد
https://t.me/naghde_eslamm/36706ن
Telegram
نقدى بر اسلام
آيا پدر پيامبر اسلام عبدالله بود يا شخصى ديگر؟
چرا به پيامبر مسلمانان اتهام حرام زاده بودن زده شده است؟
آيا تاريخ اسلام در اينمورد چيزى نوشته است؟
آيا ابى كبشه پدر واقعى محمد بوده است؟
به چه دلايلى عبدالله نميتواند پدر محمد بوده باشد؟
به زودى مقاله زيبائى…
چرا به پيامبر مسلمانان اتهام حرام زاده بودن زده شده است؟
آيا تاريخ اسلام در اينمورد چيزى نوشته است؟
آيا ابى كبشه پدر واقعى محمد بوده است؟
به چه دلايلى عبدالله نميتواند پدر محمد بوده باشد؟
به زودى مقاله زيبائى…
Audio
پرونده شنیداری
موضوع: پشت پرده های انقلاب (اعترافات جعفر شفیع زاده)
#قسمت_ششم(آخر)
با به اشتراک گذاشتن این فایل صوتی، در روشنگری و مبارزه براى زدودن جهل و خرافات در جامعه سهیم باشید.
@naghde_eslamm
www.eslam.nu
موضوع: پشت پرده های انقلاب (اعترافات جعفر شفیع زاده)
#قسمت_ششم(آخر)
با به اشتراک گذاشتن این فایل صوتی، در روشنگری و مبارزه براى زدودن جهل و خرافات در جامعه سهیم باشید.
@naghde_eslamm
www.eslam.nu
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️دگردیسی عیسی بن مریم به مُحَمَد بن عبدالله در گذر تاريخ
#قسمت_ششم
«پاول مقدس» در «نامه به رومی ها (Epistle to Romans) ٨، ٣٣» همۀِ کسانی را که به مسیح باور دارند، «برگزیده (eklektós)» مینامد(١٦).
«بخش دوم کتابِ جسایا (Deuterojesaja)» به گواهی از خدا، «خدمتکار خدا (عبدالله)» را «برگزیدۀِ من» مینامد (٧،٤٩ .Jes ١،٤٢; vgl).
همچنین در همانندی با آن در «انجیل لوکا (Gospel of Luk) ,٩ ٣٥» آمده است: آوایی از میان ابرها «عیسی» را «پسر برگُزیده (eklelegménos) » نامید.
هموندانِ انجمن بلندپایگانِ یهودی «عیسی» را هنگامیکه بر صلیب کشیده شده بود، به ریشخند گرفتند: او که به دیگران کمک میکرد، هم اکنون باید به خودش کمک کند، "اگر براستی او مسیح فرزند خدا، همان برگزیده (eklektós) است" (٢٣،٢٥ Lk).
با درکِ معنی «برگزیده» برای «مُحَمَد»، آدم یک پیش زمینۀِ مهم تاریخی/مسیحی را پذیرفته است. همچنین دیگر معنی ها برای نام «مُحَمَد» همانند «ستایش شونده»، که در زبان سوریه ای و عربی رایج است، سرچشمه در کتاب های «مقدس» مسیحی دارند. در بخش سوم تورات (The Book of Psalms) آیه ١١٨ دربارۀِ سنگی میگوید (که منظور مسیح است)، که مهرازان (در اینجا منظور یهودیان است) درهنگام ساختمان سازی به دور انداخته اند، در حالیکه این سنگ بی ارزش (یعنی مسیح) براستی یک تاج سنگ (quoin) است که اگر درجای خودش گذاشته شود، میتواند به دیوار (یعنی ملت یهود) استوانی بخشد (٢٢ .آيه): « ستایش بر او که به نام خدا میآید.» (٢٦ .آيه). انجیل این ستایش «داود» در بخش سوم تورات (The Book of Psalms) را
به «عیسی» نسبت میدهد:
هنگام وارد شدنِ «عیسی» به اورشلیم، پیروانش او را «بسیار ستوده»، صدا میکردند. برپایۀِ انجیل «مارک» (٦١-٦٢،١٤) بلندپایه ترین کاهن یهودی هنگام بازجویی از «عیسی» در پیشگاه مِهستان (شورای) بلندپایگان یهودی از «عیسی» میپرسد: "آیا تو مسیح هستی، فرزند آن بسیار ستایش شونده (eulogätós)؟" عیسی پاسخ میدهد: "من همان کس هستم." بنابرین، «عیسی» فرزند ستایش شونده است، آنکسی که به نام خدا آمده است، او ستایش شونده («مُحَمَد») است (Benedictus qui venit in nomine)
domini یک برداشت یا معنی سوم از نام «مُحمَد» که «شپرنگر (A. Sprenger) ١٧» مورد توجه قرار داده است، ارزش بررسی ندارد. او به ادعای مفسر قرآن «ابن عباس» اشاره میکند که میگوید: «نام «مُحَمَد» در تورات آمده است.» «شپرنگر (A. Sprenger)» بر این باور است: "درست است که نام «مُحَمَد» در زبان عربی «ستایش شونده»، «ستوده» معنی میدهد، ولی در لهجه های هم خانوادۀِ زبان عربی، که با آنها در بیابان های سوریه گفتگو میشُد، میتواند نام «مُحَمَد» معنی "آرزو کردن"، یا "با آرزوی شدید چیزی را خواستن بدهد." به سخن دیگر معنی «مُحَمَد» میشود «کسی که با آرزوی شدید چشم براهش هستند.(١٨)».
«شپرنگر (A. Sprenger)» نشانی «کتابِ هاگای آیه ٢،٨ (٢،٨ Haggai) و «کتاب دانیل آیه ١١،٨» را میدهد که در آنجاها نام عبری «حمداه» که «آرزو شده» معنی شده است، بکار رفته است(١٩).
ادامه دارد ....
https://t.me/naghde_eslamm/37400
#قسمت_ششم
«پاول مقدس» در «نامه به رومی ها (Epistle to Romans) ٨، ٣٣» همۀِ کسانی را که به مسیح باور دارند، «برگزیده (eklektós)» مینامد(١٦).
«بخش دوم کتابِ جسایا (Deuterojesaja)» به گواهی از خدا، «خدمتکار خدا (عبدالله)» را «برگزیدۀِ من» مینامد (٧،٤٩ .Jes ١،٤٢; vgl).
همچنین در همانندی با آن در «انجیل لوکا (Gospel of Luk) ,٩ ٣٥» آمده است: آوایی از میان ابرها «عیسی» را «پسر برگُزیده (eklelegménos) » نامید.
هموندانِ انجمن بلندپایگانِ یهودی «عیسی» را هنگامیکه بر صلیب کشیده شده بود، به ریشخند گرفتند: او که به دیگران کمک میکرد، هم اکنون باید به خودش کمک کند، "اگر براستی او مسیح فرزند خدا، همان برگزیده (eklektós) است" (٢٣،٢٥ Lk).
با درکِ معنی «برگزیده» برای «مُحَمَد»، آدم یک پیش زمینۀِ مهم تاریخی/مسیحی را پذیرفته است. همچنین دیگر معنی ها برای نام «مُحَمَد» همانند «ستایش شونده»، که در زبان سوریه ای و عربی رایج است، سرچشمه در کتاب های «مقدس» مسیحی دارند. در بخش سوم تورات (The Book of Psalms) آیه ١١٨ دربارۀِ سنگی میگوید (که منظور مسیح است)، که مهرازان (در اینجا منظور یهودیان است) درهنگام ساختمان سازی به دور انداخته اند، در حالیکه این سنگ بی ارزش (یعنی مسیح) براستی یک تاج سنگ (quoin) است که اگر درجای خودش گذاشته شود، میتواند به دیوار (یعنی ملت یهود) استوانی بخشد (٢٢ .آيه): « ستایش بر او که به نام خدا میآید.» (٢٦ .آيه). انجیل این ستایش «داود» در بخش سوم تورات (The Book of Psalms) را
به «عیسی» نسبت میدهد:
هنگام وارد شدنِ «عیسی» به اورشلیم، پیروانش او را «بسیار ستوده»، صدا میکردند. برپایۀِ انجیل «مارک» (٦١-٦٢،١٤) بلندپایه ترین کاهن یهودی هنگام بازجویی از «عیسی» در پیشگاه مِهستان (شورای) بلندپایگان یهودی از «عیسی» میپرسد: "آیا تو مسیح هستی، فرزند آن بسیار ستایش شونده (eulogätós)؟" عیسی پاسخ میدهد: "من همان کس هستم." بنابرین، «عیسی» فرزند ستایش شونده است، آنکسی که به نام خدا آمده است، او ستایش شونده («مُحَمَد») است (Benedictus qui venit in nomine)
domini یک برداشت یا معنی سوم از نام «مُحمَد» که «شپرنگر (A. Sprenger) ١٧» مورد توجه قرار داده است، ارزش بررسی ندارد. او به ادعای مفسر قرآن «ابن عباس» اشاره میکند که میگوید: «نام «مُحَمَد» در تورات آمده است.» «شپرنگر (A. Sprenger)» بر این باور است: "درست است که نام «مُحَمَد» در زبان عربی «ستایش شونده»، «ستوده» معنی میدهد، ولی در لهجه های هم خانوادۀِ زبان عربی، که با آنها در بیابان های سوریه گفتگو میشُد، میتواند نام «مُحَمَد» معنی "آرزو کردن"، یا "با آرزوی شدید چیزی را خواستن بدهد." به سخن دیگر معنی «مُحَمَد» میشود «کسی که با آرزوی شدید چشم براهش هستند.(١٨)».
«شپرنگر (A. Sprenger)» نشانی «کتابِ هاگای آیه ٢،٨ (٢،٨ Haggai) و «کتاب دانیل آیه ١١،٨» را میدهد که در آنجاها نام عبری «حمداه» که «آرزو شده» معنی شده است، بکار رفته است(١٩).
ادامه دارد ....
https://t.me/naghde_eslamm/37400
Telegram
نقدى بر اسلام
▪️دگرديسى عيسى بن مريم به محمد بن عبدالله، اتفاقى كه در گذر زمان شخصيت جديد و دين جديدى با هويت عربى خلق كرده است.
آيا محمد بن عبدالله، صفتى براى عيسى بن مريم بوده است كه در گذر تاريخ به شخصيتى حقيقى تبديل شده است؟
براى خواندن اين مقاله زيبا كانال نقد اسلام…
آيا محمد بن عبدالله، صفتى براى عيسى بن مريم بوده است كه در گذر تاريخ به شخصيتى حقيقى تبديل شده است؟
براى خواندن اين مقاله زيبا كانال نقد اسلام…
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️نگاهى به سرچشمه هاى اصلى قرآن
#قسمت_ششم
همچنین عرب ها میبایستیکه با افسانه های ایرانی همانند پرواز (معراج) «ارداویراف (یک موبد زرتُشتی)» به آسمان و پیش از او معراج «زرتُشت»، دیدگاه ایرانیان دربارۀِ بهشت و دوزخ، پریان (حوریان)، پُل چینود (پُل صراط)، درخت زندگی (tile tree Hvapah) برون شدن اهریمن از تاریکی و دیگر افسانه های
اسرار آمیز آشنا بوده باشند.
اگر عرب ها با افسانه های ایرانی آشنایی داشته اند، روشن است که محمد نیز باید از این افسانه ها بهره بُرده باشد، همانگونه که او از افسانه های یهودی و ترسایی در نگاشتن قرآن و شکل دادن به دین اسلام بی بهره نماند. از اینرو اکنون ما باید پُرسش کُنیم که آیا این افسانه ها از خودشان ردپایی در قرآن، آیین اسلام و در میان روایت های دینی مسلمانان برجای گذاشته اند؟ در ادامۀِ این پژوهش ما خواهیم دید که نه تنها پاسُخ ٌمثبت است، بلکه در برخی موردها این افسانه هایِ پارسی که به قرآن راه یافته اند، بدون تردید دارای ریشه های آریایی هستند و هیچگونه سرچشمۀِ سامی ندارند؛ و دیگر اینکه میتوان این افسانه ها را با اندکی دگرگونی در نوشته های هندی نیز یافت. در حقیقت برخی از این افسانه ها میراث فرهنگی هر دو کشور ایران و هندوستان هستند؛ و هنگامیکه راه پارسیان و هندوها در سرزمینی به نام «ایرانویچ (در نزدیکی هرات)» [١٠] از همدیگر جدا شُد، و این دو ملت به سرزمین های ایران و هندوستان مهاجرت کردند، آنها این افسانه ها را در یاده هایشان حمل میکردند.
این امکان هست که برخی از این افسانه ها سپس تر در ایران ساخته شدند و با گُذشت زمان به هندوستان راه یافتند. ما خواهیم دید که این افسانه ها بیگمان به گوش محمد رسیده بودند، و آنها بدون تأثیر بر نگاشته شدن قرآن و شکل گرفتن آیین اسلام نبودند، با آنکه پیروان و مومنین خوشباور و ساده دلِ ُمسلمان از این افسانه ها به نام آیه های قرآن و
«وحی منزل» یاد میکنند که از لب های محمد شنیده اند.
▪️یکم: سفر شبانه محمد به آسمان (معراج)
نُخستین موردی که ما باید در اینجا بررسی کُنیم، گُزارش دربارۀِ سفرِ شبانه و پُرآوازۀِ محمد به آسمان است. قرآن در سورۀِ شماره ١٧ به نام سوره بنی اسرائیل یا اسراء به این سفر اشاره کرده است [١١]. «ستایش كسى را که بنده اش را به یک سفر شبانه از مسجد الحرام به مسجدى دور(الاقصي) فرستاد که ما زمین و اطرافش را تبرک بخشیديم، تا نشانه هایِ
خودش را برای او آشکار کُند.»
در پیوند با این آیه همه میدانند که مفسرین قرآن با ماهیت این سفر هم رای نیستند، برخی میپندارند که سفرشبانۀِ محمد به آسمان یک رویا بوده است؛ و آن مفسران که بر این باورند که معراج یک سفر واقعی بوده، جزییات فراوانی به آن افزوده اند، و برخی دیگر میگویندکه این سفر عرفانی و تمثیلی است.
ادامه دارد ......
https://t.me/naghde_eslamm/37960
#قسمت_ششم
همچنین عرب ها میبایستیکه با افسانه های ایرانی همانند پرواز (معراج) «ارداویراف (یک موبد زرتُشتی)» به آسمان و پیش از او معراج «زرتُشت»، دیدگاه ایرانیان دربارۀِ بهشت و دوزخ، پریان (حوریان)، پُل چینود (پُل صراط)، درخت زندگی (tile tree Hvapah) برون شدن اهریمن از تاریکی و دیگر افسانه های
اسرار آمیز آشنا بوده باشند.
اگر عرب ها با افسانه های ایرانی آشنایی داشته اند، روشن است که محمد نیز باید از این افسانه ها بهره بُرده باشد، همانگونه که او از افسانه های یهودی و ترسایی در نگاشتن قرآن و شکل دادن به دین اسلام بی بهره نماند. از اینرو اکنون ما باید پُرسش کُنیم که آیا این افسانه ها از خودشان ردپایی در قرآن، آیین اسلام و در میان روایت های دینی مسلمانان برجای گذاشته اند؟ در ادامۀِ این پژوهش ما خواهیم دید که نه تنها پاسُخ ٌمثبت است، بلکه در برخی موردها این افسانه هایِ پارسی که به قرآن راه یافته اند، بدون تردید دارای ریشه های آریایی هستند و هیچگونه سرچشمۀِ سامی ندارند؛ و دیگر اینکه میتوان این افسانه ها را با اندکی دگرگونی در نوشته های هندی نیز یافت. در حقیقت برخی از این افسانه ها میراث فرهنگی هر دو کشور ایران و هندوستان هستند؛ و هنگامیکه راه پارسیان و هندوها در سرزمینی به نام «ایرانویچ (در نزدیکی هرات)» [١٠] از همدیگر جدا شُد، و این دو ملت به سرزمین های ایران و هندوستان مهاجرت کردند، آنها این افسانه ها را در یاده هایشان حمل میکردند.
این امکان هست که برخی از این افسانه ها سپس تر در ایران ساخته شدند و با گُذشت زمان به هندوستان راه یافتند. ما خواهیم دید که این افسانه ها بیگمان به گوش محمد رسیده بودند، و آنها بدون تأثیر بر نگاشته شدن قرآن و شکل گرفتن آیین اسلام نبودند، با آنکه پیروان و مومنین خوشباور و ساده دلِ ُمسلمان از این افسانه ها به نام آیه های قرآن و
«وحی منزل» یاد میکنند که از لب های محمد شنیده اند.
▪️یکم: سفر شبانه محمد به آسمان (معراج)
نُخستین موردی که ما باید در اینجا بررسی کُنیم، گُزارش دربارۀِ سفرِ شبانه و پُرآوازۀِ محمد به آسمان است. قرآن در سورۀِ شماره ١٧ به نام سوره بنی اسرائیل یا اسراء به این سفر اشاره کرده است [١١]. «ستایش كسى را که بنده اش را به یک سفر شبانه از مسجد الحرام به مسجدى دور(الاقصي) فرستاد که ما زمین و اطرافش را تبرک بخشیديم، تا نشانه هایِ
خودش را برای او آشکار کُند.»
در پیوند با این آیه همه میدانند که مفسرین قرآن با ماهیت این سفر هم رای نیستند، برخی میپندارند که سفرشبانۀِ محمد به آسمان یک رویا بوده است؛ و آن مفسران که بر این باورند که معراج یک سفر واقعی بوده، جزییات فراوانی به آن افزوده اند، و برخی دیگر میگویندکه این سفر عرفانی و تمثیلی است.
ادامه دارد ......
https://t.me/naghde_eslamm/37960
Telegram
نقدى بر اسلام
از آنجا که محمد بن عبدالله با تورات و انجیل آشنایی کارشناسانه نداشت، او نه انجیل های چهارگانه را میشناخت که از سویِ خط اصلی کلیسا پذیرفته و تایید شده بودند و نه با کتاب های دینیِ یهودیان همانند «تالموت» و «میدارش» آشنایی داشت که تفسیرهای دلبخواهی از تورات…
Forwarded from نقدى بر اسلام
مهدى موهوم شيعيان، نماد توحش و بربريتى است كه تفكر تكفيرى شيعى از آن نشأت گرفته است
#قسمت_ششم
▪️روايت بيست و دوم:
عبدالله مغیره می گوید: امام صادق فرمود:« هنگامی که قائم آل محمد ظهور کند، پانصد نفر از قریش را ایستاده #اعدام می کند. سپس پانصد نفر دیگر را به همین گونه اعدام می نماید و این کار شش بار تکرار می شود »
عبدالله می پرسد: آیا تعدادشان به این اندازه می رسد؟ حضرت فرمود: « آری؛ خودشان و دوستانشان ».
#متن_عربى: عن أبی عبدالله: « إذا قام القادم من آل محمد أقام خمسمائة من قریش. فضرب أعناقهم ثم أقام خمسمائه [فضرب أعناقهم ثم خمسمائه ] أخری، حتی یفعل ذلک ست مرات » قلت: و یبلغ عدد هولاء هذا: قال: « نعم، منهم و من موالیهم »
#منابع:
١) مفید، ارشاد، ص ۳۶۴؛
٢) روضه الواعظین، ج۲، ص ۲۶۵؛
٣) کشف الغمه، ج۳، ص ۲۵۵؛
٤) صراط المستقیم، ج۲، ص ۲۵۳؛
٥) اثبات الهداه، ج۳، ص ۵۲۷؛
٦) بحار الانوار، ج۵۲، ص ۳۳۷و ۳۴٩٫
▪️روايت بيست و سوم:
امام باقر می فرماید: « هنگامی که حضرت قائم قیام کند، بر یک یک ناصبیان(كسانى كه به امامت اعتقاد ندارد، چه مسلمان و چه غير مسلمان) ایمان را عرضه می کند، اگر به حقیقت، آن را بپذیرند،
آنان را رها می سازد وگرنه هر کس که ایمان را نپذیرفت، گردنش را می زند یا از او جزیه می گیرد- چنان که امروز از اهل ذمه می گیرند- و او را به روستاها و آبادی های دور تبعید می کند»
#متن_عربى: عن أبی جعفر: « إذا قام القائم عرض الایمان علی کل ناصب، فإن دخل فیه بحقیقه، و إلا ضرب عنه،
أو یؤدی الجزیه، کما یؤدیها الیوم أهل الذمه، و یشد علی وسطه الهمیان و یخرجهم من الأمصار إلی السواد.
#منابع:
١) کافی نوشته شيخ كلينى، ج۱، ص ۲۲۷؛
٢) اثبات الهداه، ج۳، ص ۴۵۰؛
٣) مرآه العقول نوشته علامه مجلسى، ج۲۶، ص ۱۶۰؛
٤) بحار الانوار نوشته علامه مجلسى، ج۵۲، ص ۳۷۵٫
▪️روايت بيست و چهارم:
امام صادق می فرماید: « هنگامی که قائم ما ظهور کند، دشمنان ما را از چهره های شان تشخیص می دهد. آن گاه آنان را از سر و پاهای شان می گیرد و با شمشیر به آنان می زند (و آنان را قتل عام می کند)»
#متن_عربى: عن الامام الصادق: « لو قام قائمنا یعرف أعداءنا بسیماهم. فیؤخذ بنواصیهم و أقدامهم یخبط هو و أصحابه بالسیف خبطاً »
#منابع:
١) احقاق الحق، ج۱۳، ص ۳۵۷؛
٢) المحجه، ص ۴۲۹
ادامه دارد ....
#قسمت_ششم
▪️روايت بيست و دوم:
عبدالله مغیره می گوید: امام صادق فرمود:« هنگامی که قائم آل محمد ظهور کند، پانصد نفر از قریش را ایستاده #اعدام می کند. سپس پانصد نفر دیگر را به همین گونه اعدام می نماید و این کار شش بار تکرار می شود »
عبدالله می پرسد: آیا تعدادشان به این اندازه می رسد؟ حضرت فرمود: « آری؛ خودشان و دوستانشان ».
#متن_عربى: عن أبی عبدالله: « إذا قام القادم من آل محمد أقام خمسمائة من قریش. فضرب أعناقهم ثم أقام خمسمائه [فضرب أعناقهم ثم خمسمائه ] أخری، حتی یفعل ذلک ست مرات » قلت: و یبلغ عدد هولاء هذا: قال: « نعم، منهم و من موالیهم »
#منابع:
١) مفید، ارشاد، ص ۳۶۴؛
٢) روضه الواعظین، ج۲، ص ۲۶۵؛
٣) کشف الغمه، ج۳، ص ۲۵۵؛
٤) صراط المستقیم، ج۲، ص ۲۵۳؛
٥) اثبات الهداه، ج۳، ص ۵۲۷؛
٦) بحار الانوار، ج۵۲، ص ۳۳۷و ۳۴٩٫
▪️روايت بيست و سوم:
امام باقر می فرماید: « هنگامی که حضرت قائم قیام کند، بر یک یک ناصبیان(كسانى كه به امامت اعتقاد ندارد، چه مسلمان و چه غير مسلمان) ایمان را عرضه می کند، اگر به حقیقت، آن را بپذیرند،
آنان را رها می سازد وگرنه هر کس که ایمان را نپذیرفت، گردنش را می زند یا از او جزیه می گیرد- چنان که امروز از اهل ذمه می گیرند- و او را به روستاها و آبادی های دور تبعید می کند»
#متن_عربى: عن أبی جعفر: « إذا قام القائم عرض الایمان علی کل ناصب، فإن دخل فیه بحقیقه، و إلا ضرب عنه،
أو یؤدی الجزیه، کما یؤدیها الیوم أهل الذمه، و یشد علی وسطه الهمیان و یخرجهم من الأمصار إلی السواد.
#منابع:
١) کافی نوشته شيخ كلينى، ج۱، ص ۲۲۷؛
٢) اثبات الهداه، ج۳، ص ۴۵۰؛
٣) مرآه العقول نوشته علامه مجلسى، ج۲۶، ص ۱۶۰؛
٤) بحار الانوار نوشته علامه مجلسى، ج۵۲، ص ۳۷۵٫
▪️روايت بيست و چهارم:
امام صادق می فرماید: « هنگامی که قائم ما ظهور کند، دشمنان ما را از چهره های شان تشخیص می دهد. آن گاه آنان را از سر و پاهای شان می گیرد و با شمشیر به آنان می زند (و آنان را قتل عام می کند)»
#متن_عربى: عن الامام الصادق: « لو قام قائمنا یعرف أعداءنا بسیماهم. فیؤخذ بنواصیهم و أقدامهم یخبط هو و أصحابه بالسیف خبطاً »
#منابع:
١) احقاق الحق، ج۱۳، ص ۳۵۷؛
٢) المحجه، ص ۴۲۹
ادامه دارد ....
Telegram
نقدى بر اسلام
▪️مهدى موهوم شيعيان، موجودى كه آخوندى به نام عثمان ابن سعيد او را زائيد تا بوسيله آن جيب مردم خردباخته را خالى كند.
اما جالب آنكه اين موجود موهوم بعدها توسط مجلسى و اسلافش به جانورى خونخوار تبديل شد كه با آمدنش جز توحش و بربريت و قتل و جنايت هيچ ثمره اى…
اما جالب آنكه اين موجود موهوم بعدها توسط مجلسى و اسلافش به جانورى خونخوار تبديل شد كه با آمدنش جز توحش و بربريت و قتل و جنايت هيچ ثمره اى…
جلسه ششم - آنچه در کوفه میگذشت
@ImansaIran
فايل شنيدارى
▪️موضوع: آنچه در کوفه گذشت
#قسمت_ششم
▪️سخنران: استاد بزرگوار ايمان سليمانى اميرى
براى شنيدن قسمتهاى قبلى بر روى لينكهاى زير كليك كنيد
قسمت چهارم
قسمت پنجم
در مبارزه با جهل و خرافات با انتشار اين فايل صوتى قدمى در راه روشنگرى در جامعه مان برداريد
▪️موضوع: آنچه در کوفه گذشت
#قسمت_ششم
▪️سخنران: استاد بزرگوار ايمان سليمانى اميرى
براى شنيدن قسمتهاى قبلى بر روى لينكهاى زير كليك كنيد
قسمت چهارم
قسمت پنجم
در مبارزه با جهل و خرافات با انتشار اين فايل صوتى قدمى در راه روشنگرى در جامعه مان برداريد
Forwarded from نقدى بر اسلام
چه کسانی قرآن را نوشته اند؟
#قسمت_ششم
این برداشتهای متضاد از آیه های قرآن، (با آنکه مسلمانان ادعا میکنند که هر واژه قرآن از سوی الله نازل شده است) برای اسلام امروزی نقش مهمی در سیاست ایفا میکند:
بنیادگرایان مسلمان و تروریستهای اسلامی تکیه به آیه های جنگ افروز میکنند که سپس تر به قرآنها افزوده شدند و بر این باورند که سوره های کهنتر که به رواداری و دوستی میان انسانها توجه دارند، منسوخ شده و دیگر اعتبار ندارند. از سوی دیگر مسلمانان صلح طلب از سوره های کهنتر پیروی میکنند که به بُردباری و دوستی میان انسانها سفارش میکنند.
٣) گردآورى و ويرايش نهائى قرآن
نتیجه گیریِ «منطقیِ» مسلمانان از سورۀِ شمارۀِ ٢ که بلندترين سوره است تا سوره شماره ١١٢ که کوتاهترین سوره است، این است که این سوره ها بازتاب دهندۀِ سخنان الله هستند.
سورۀِ شماره ١ و سورهای شماره ١١٣ و ١١٤ دارای شیوۀِ نگارش دیگری هستند: سورۀِ شماره ١، «فاتحه»، یک نیایش است، که در آغازِ کتاب گذاشته شده است، آن دوتا سورۀِ پایانی که با فرمان «بگو» آغاز میشوند، برپایۀِ باورهایِ خرافی مسلمانان ورد و اسرار افسونگرانه دربر دارند. به نظر میآید که واپسین ویرایش کنندگانِ قرآن میخواسته اند بدونِ چون و چرا شمارۀِ سوره های قرآن را به شماره ١١٤ برسانند.
شاید انجیل توماس (یکی از انجیلهای چهارگانه) که از ١١٤ بخش تشکیل شده است، و در پیرامونِ زندگی واپسین ویرایش کنندگان قرآن گسترده بوده، نقش مهمی در رساندن شمارۀِ سورههای قرآن به ١١٤ داشته است. این گمانه زنی میتواند به حقیقت نزدیک باشد، زیرا پژوهشهای زبانشناسی «کریستف لوکزنبرگ (Christoph Luxenberg)» و « فولکر پوپ (Volker Popp)» نشان میدهند که نام «عثمان» که نام یکی از خلیفه های افسانه ای آغاز اسلام است و از او به نام گردآورندۀِ نهایی قرآن یاد میکنند، شکل دگرگون شدۀِ نام
«توماس (یکی از نویسندگان انجیلهای چهارگانه)» است.
به این پرسش نمیتوان پاسخ روشن داد که چه زمانی واپسین ویرایشِ قرآن پایان پذیرفته است. ولی اگر این گزارش درست باشد که قرآنِ ابن مسعود (که در سده هشتم میلادی نگاشته شده است) آن دو سورۀِ واپسین قرآن (١١٣ و ١١٤) را نداشته است (١١)، باید زمان واپسین ویرایشِ قرآن پس از قرن هشتم میلادی باشد.
به هرروی پذیرفتن این گمانه زنی بایسته و اجباری نیست، زیرا این گمانه زنی هم پذیرفتنی است که یک نسخه دیگر از قرآن با واپسین ویرایش زودتر از این زمان وجود داشته است، ولی این ورژن
سپس تر فراگیر و گسترده شده است.
یک دلیل دیگر در تاییدِ دست بردن در قرآن از راه ویرایشهایی که سپس تر روی این کتاب انجام گرفته اند، گزارشهای ابن مسعود (که در قرن نهم میزیست) و تبری است (که در قرن دهم میزیست).
▪️ادمين: جهت مطالعه دوستان ميتوانند كتاب فولكر پوپ و كتاب كريستوفر لوكرنبرگ را با كليك روى نام آنها دريافت كنند.
ادامه دارد ….
#قسمت_ششم
این برداشتهای متضاد از آیه های قرآن، (با آنکه مسلمانان ادعا میکنند که هر واژه قرآن از سوی الله نازل شده است) برای اسلام امروزی نقش مهمی در سیاست ایفا میکند:
بنیادگرایان مسلمان و تروریستهای اسلامی تکیه به آیه های جنگ افروز میکنند که سپس تر به قرآنها افزوده شدند و بر این باورند که سوره های کهنتر که به رواداری و دوستی میان انسانها توجه دارند، منسوخ شده و دیگر اعتبار ندارند. از سوی دیگر مسلمانان صلح طلب از سوره های کهنتر پیروی میکنند که به بُردباری و دوستی میان انسانها سفارش میکنند.
٣) گردآورى و ويرايش نهائى قرآن
نتیجه گیریِ «منطقیِ» مسلمانان از سورۀِ شمارۀِ ٢ که بلندترين سوره است تا سوره شماره ١١٢ که کوتاهترین سوره است، این است که این سوره ها بازتاب دهندۀِ سخنان الله هستند.
سورۀِ شماره ١ و سورهای شماره ١١٣ و ١١٤ دارای شیوۀِ نگارش دیگری هستند: سورۀِ شماره ١، «فاتحه»، یک نیایش است، که در آغازِ کتاب گذاشته شده است، آن دوتا سورۀِ پایانی که با فرمان «بگو» آغاز میشوند، برپایۀِ باورهایِ خرافی مسلمانان ورد و اسرار افسونگرانه دربر دارند. به نظر میآید که واپسین ویرایش کنندگانِ قرآن میخواسته اند بدونِ چون و چرا شمارۀِ سوره های قرآن را به شماره ١١٤ برسانند.
شاید انجیل توماس (یکی از انجیلهای چهارگانه) که از ١١٤ بخش تشکیل شده است، و در پیرامونِ زندگی واپسین ویرایش کنندگان قرآن گسترده بوده، نقش مهمی در رساندن شمارۀِ سورههای قرآن به ١١٤ داشته است. این گمانه زنی میتواند به حقیقت نزدیک باشد، زیرا پژوهشهای زبانشناسی «کریستف لوکزنبرگ (Christoph Luxenberg)» و « فولکر پوپ (Volker Popp)» نشان میدهند که نام «عثمان» که نام یکی از خلیفه های افسانه ای آغاز اسلام است و از او به نام گردآورندۀِ نهایی قرآن یاد میکنند، شکل دگرگون شدۀِ نام
«توماس (یکی از نویسندگان انجیلهای چهارگانه)» است.
به این پرسش نمیتوان پاسخ روشن داد که چه زمانی واپسین ویرایشِ قرآن پایان پذیرفته است. ولی اگر این گزارش درست باشد که قرآنِ ابن مسعود (که در سده هشتم میلادی نگاشته شده است) آن دو سورۀِ واپسین قرآن (١١٣ و ١١٤) را نداشته است (١١)، باید زمان واپسین ویرایشِ قرآن پس از قرن هشتم میلادی باشد.
به هرروی پذیرفتن این گمانه زنی بایسته و اجباری نیست، زیرا این گمانه زنی هم پذیرفتنی است که یک نسخه دیگر از قرآن با واپسین ویرایش زودتر از این زمان وجود داشته است، ولی این ورژن
سپس تر فراگیر و گسترده شده است.
یک دلیل دیگر در تاییدِ دست بردن در قرآن از راه ویرایشهایی که سپس تر روی این کتاب انجام گرفته اند، گزارشهای ابن مسعود (که در قرن نهم میزیست) و تبری است (که در قرن دهم میزیست).
▪️ادمين: جهت مطالعه دوستان ميتوانند كتاب فولكر پوپ و كتاب كريستوفر لوكرنبرگ را با كليك روى نام آنها دريافت كنند.
ادامه دارد ….
Telegram
نقدى بر اسلام
▪️چه كسانى قرآن را نوشته اند؟
آيا شخصى به نام محمد نقشى در نوشتن اين آيات و سوره ها داشته است؟
اگر محمد قرآن را ننوشته است، پس چه كس يا كسانى اين كتاب را تهيه كرده اند و به چه منظورى؟
پروفسور كار هاينتس اوليگ در يك مقاله بسيار خواندنى به اين موضوع پرداخته…
آيا شخصى به نام محمد نقشى در نوشتن اين آيات و سوره ها داشته است؟
اگر محمد قرآن را ننوشته است، پس چه كس يا كسانى اين كتاب را تهيه كرده اند و به چه منظورى؟
پروفسور كار هاينتس اوليگ در يك مقاله بسيار خواندنى به اين موضوع پرداخته…
جلسه ششم - آنچه در کوفه میگذشت
@ImansaIran
فايل شنيدارى
▪️موضوع: آنچه در کوفه گذشت
#قسمت_ششم
▪️سخنران: استاد بزرگوار ايمان سليمانى اميرى
براى شنيدن قسمتهاى قبلى بر روى لينكهاى زير كليك كنيد
قسمت چهارم
قسمت پنجم
در مبارزه با جهل و خرافات با انتشار اين فايل صوتى قدمى در راه روشنگرى در جامعه مان برداريد
▪️موضوع: آنچه در کوفه گذشت
#قسمت_ششم
▪️سخنران: استاد بزرگوار ايمان سليمانى اميرى
براى شنيدن قسمتهاى قبلى بر روى لينكهاى زير كليك كنيد
قسمت چهارم
قسمت پنجم
در مبارزه با جهل و خرافات با انتشار اين فايل صوتى قدمى در راه روشنگرى در جامعه مان برداريد