نقد دین اسلام
611 subscribers
16K photos
10.1K videos
1.5K files
9.45K links
هیچ امر مقدسی وجود ندارد. همه چیز و همه کس قابل نقد هستند.
Download Telegram
Forwarded from نقدى بر اسلام
کتاب‌سوزی مسلمانان، خیانتی غیر قابل جبران به تاریخ بشریت

#قسمت_نهم

در قسمت‌های قبل اسناد فراوانی را در خصوص کتابخانهِ‌سوزی مسلمین آوردیم و شما مشاهده کردید که دین اسلام اسلام مشکل ریشه‌ای با فرهنگ تدبر و کتابخوانی و اندیشیدن داشت که متاسفانه این فرهنگ مخرب، اثرش تا امروز نیز نزد مسلمین حفظ شده است. استاد دکتر محمد معین یکی از برجسته‌ترین محققان ایرانی در کتاب خویش می‌نویسد:
#متن: صدمات و مشقاتی که مردم ایران از تازیان دیدند صفحات تاریخ را پر کرده است. بزرگترین آنها ضربت‌های معنوی بود که بر فرهنگ ایران وارد آمد. سرجان ملکم در تاریخ ایران خودنویسد: پیروان پیغمبر عربی از پایداری و لجاجی که ایرانیان در دفاع ملک و مذهب خویش نمودند چنان در خشم بودند که چون دست یافتند هر چیز را که موجب تقویت ملت دانستند عرضه تخریب و هلاک ساختند، شهرها با خاک یكسان و آتشکده‌ها با آتش سوخته شد، و موبدان را که مأمور مواظبت امور و مباشرت خدمات معبدها و هيكل‌ها بودند از دم تیغ گذراندند و کتب فضلای ملت اعم از آنکه در مطلق علوم نوشته شده بود یا در تاریخ و مسائل مذهبی، با کسانی که این‌گونه کتابها در تصرف ایشان بود در معرض تلف آوردند، عرب متعصب بجز قرآن در آن ایام نه کتابی می‌دانست و نه می‌خواست که بداند، موبدان را مجوس و ساحر می‌دانستند و کتب ایشان را کتب سحر می‌نامیدند. از حال کتب یونان و روم میتوان قیاس کرد که کتب مملکتی مثل ایران چقدر از آن طوفان باقی خواهد ماند.»...عبدالرحمن بن خلدون در فصل معنون به العلوم العقلية و اصنافها، گوید: وقتی‌که کشور ایران (بدست عرب)فتح شد کتب بسیاری در آن سرزمین بدست تازیان افتاد. سعد بن ابی وقاص (سردار عرب)بعمر بن الخطاب در خصوص آن کتب، نامه نوشت و در ترجمه کردن آنها برای مسلمانان رخصت خواست، عمر بدو نوشت که آن کتب را در آب افکند چه اگر آنچه در آنهاست رهنمائی است خداوند ما را براهنما تر از آن هدایت کرده است، و اگر گمراهی است خدا ما را از شر آن محفوظ داشته. بنابرین آن کتابها را در آب یا در آتش افکندند و علوم ایرانیان که در آن کتب مدون بود از میان رفت و بدست ما نرسید.».
#منبع: کتاب مزدیسنا و تاثیر آن در ادبیات فارسی، نوشته دکتر محمد معین، صفحات ۹ و ۱۰

~همان‌طور که خودتان مشاهده کردید، اعراب اسلام‌گرا با هجوم به ایران، کتاب‌ها و کتابخانه‌های ایران را با حکم عمر بن خطاب به آتش کشیدند و نشان دادند، دینی که با کتابخانه‌سوزی و کتاب‌سوزی بیاید، با کتاب‌خوانی، ترویج کتابخانه و تدبر نابود خواهد شد. جای بسی تاسف است که هنوز عده‌ای دنباله‌رو دین کتابخانه‌سوز هستند که علت آن عدم تحقیق، کتابخوانی و تدبر است.
https://t.me/naghde_eslamm/32272
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️ازدواج عمر بن خطاب و دختر علی بن ابی طالب، دروغ شيعيان و كودك همسرى خليفه مسلمين

#قسمت_نهم

در ادامه بحث مربوط به ازدواج عمر بن خطاب و ام كلثوم، دختر خردسال على بن ابيطالب هم به اسناد تاريخى معتبر و هم به روايتهايى از كتب روائى و معتبر هر در فرقه شيعه و سنى اشاره كرديم.
همچنين در اين مبحث به كودك همسرى و رفتار بسيار زننده عمر بن خطاب در وارسى جنسى اين دخترك خردسال پرداختيم.
اما در اين بخش ميخواهيم عملكرد و عكس العمل برخى از ائمه شيعه كه براى آنها صدها معجزه و كرامت و عصمت كردارى تراشيده شده است هم نگاهى بيندازيم و ببينيم آنها در مورد اين واقعه چه رويكردى داشته اند.
سند بسیار مهمى در يكى از معتبر ترین كتب روائى شیعیان وجود دارد که با استناد به آن هم وجود ام کلثوم بعنوان يكى از فرزندان على و فاطمه و هم داستان ازواج وو با عمر بن خطاب به ثبت رسيده است و اما نكته جالب اين سند تاريخى اهانتى است كه امام صادق به دختر علی بن ابی طالب كرده و وى را آلت تناسلى خطاب كرده است.
در واقع از ديد اين متوليان اسلام زنان در واقع آلات تناسلى متحركى هستند كه براى ارضا
شهوت جنسى مردان خلق شده اند.
روايت بدين صورت است:
#متن_عربی: علي بن إبراهيم ، عن أبيه ، عن ابن أبي عمير ، عن هشام بن سالم وحماد ، عن زرارة ، عن أبي عبد الله عليه‌السلام في تزويج أم كلثوم فقال إن ذلك فرج غصبناه؛
#علامه_مجلسی در مورد صحت اين روايت گفته است كه:
این حدیث حسن است(یعنی در حد صحیح دارای اهمیت و اعتبار بالاست).
#ترجمه : از ابو عبدالله در مورد ام کلثوم سوال شد گفت: آلت تناسلی بود که از ما غصب شد.
#منبع: مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول نویسنده: العلامه المجلسی جلد: ٢٠ صفحه:٤٢
همانطور كه در اين حديث ديديد امام صادق در مورد ازدواج ام کلثوم با عمر بن خطاب از لفظ بسيار زننده اى استفاده ميكند كه ديد و نگرش متحجرانه او را نسبت به زنان نشان ميدهد.
از ديد او ام كلثوم يك آلت تناسلى زنانه اى است كه توسط خليفه دوم غصب شده است.
ناراحتى و نگرانى امام صادق براى ازدواج اين دختر خردسال و يك مرد ٥٧ ساله و حتى عمل زننده او در دستمالى كردن اين دختر، نيست بلكه،
آلت تناسلى اين دختر است كه نبايد به عمر بن خطاب تعلق ميگرفت.
باید توجه داشت که اسناد ازدواج ام کلثوم و عمر در تمامى كتب معتبر اهل سنت و علماى اوليه شيعه به ثبت رسيده و موحود است.
در اينمورد ميتوان به يكى از معتبرترين كتب روائى اهل سنت یعنی کتاب صحیح بخاری اشاره كرد:
#متن_عربی: عنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ - رضي الله عنه أَنَّهُ قَسَمَ مُرُوطًا بَيْنَ نِسَاءٍ مِنْ نِسَاءِ الْمَدِينَةِ فَبَقِيَ مِرْطٌ جَيِّدٌ، فَقَالَ لَهُ بَعْضُ مَنْ عِنْدَهُ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، أَعْطِ هَذَا ابْنَةَ رَسُولِ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم - الَّتِي عِنْدَكَ يُرِيدُونَ أُمَّ كُلْثُومٍ بِنْتَ عَلِيٍّ، فَقَالَ عُمَرُ: أُمُّ سَلِيطٍ أَحَقُّ. وَأُمُّ سَلِيطٍ مِنْ نِسَاءِ الأَنْصَارِ مِمَّنْ بَايَعَ رَسُولَ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم - قَالَ عُمَرُ: فَإِنَّهَا كَانَتْ تَزْفِرُ لَنَا الْقِرَبَ يَوْمَ أُحُدٍ.
#منبع: صحیح بخارى روایت ۲۸۸۱
#ترجمه: از عمر بن خطاب روايت است كه او، پارچه هایی را ميان تعدادی از زنان مدينه، تقسيم كرد و يک قطعه پارچه خوب، باقی ماند. یک نفر كه آنجا بود، گفت: ای امير المؤمنين اين را به همسرت؛ دختر رسول خدا بده. و منظورش ام كلثوم دختر علي بن ابي طالب(نوه محمد) بود. عمر گفت: ام سليط مستحق تر است. چرا كه روز احد برای ما مشك هاي پر از آب می آورد. گفتنی است كه ام سليط، يكی از زنان انصار بود كه با رسول الله بيعت كرده بود.
با وجود تمامى اين اسناد و مدارك چگونه آخوندهاى شيعه كه تمام هدفشان تحريف و جعل تاريخ است ميتوانند با وقاحت تمام بگويند چنين دخترى وجود نداشته است و يا اينكه چنين ازدواجى سر نگرفته است؟
واقعا كلمه وقاحت در مقابل آخوندها كاملا معنايش را از دست ميدهد.

ادامه دارد...
https://t.me/naghde_eslamm/32601
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️ اسماء الله الحسني، صفاتى براى الله يا نام بتهاى عرب؟

#قسمت_نهم

٣) نام #القدوس در اسماء الحسنی:
ايشان در ادامه همان صفحه قبلى در مورد نام القدوس مينويسد:
الهه ی ذغبت یا ذوغابة از مشهورترین الهه های قوم لحیان است و شاید بزرگترین و اولین الهه ی آنان محسوب می شده است. با این وجود ما چیزی در مورد آن نمی دانیم ولی آنچه معلوم است برای این الهه در الدیدان معبدی بوده است. این الهه با کلمه قدست یا القدس یا المقدس در کتابی از کتاب های آنان مورد خطاب قرار گرفته که گفته شده این الهه از جمله الهه های بوده که افرادی از انسان ها را به پايش قربانی می کرده اند.
٤) نام #العزیز در اسماء الحسنی:
العزیز اسمی عربی است و و در متون #عبرى يهوديان وجود ندارد.
اعراب بت پرست العزیز را عبادت می کردند و آن را با عزت ترین الهه ی خود می دانستند. روی همین اصل اعراب بر والی مصر اسم عزیز را اطلاق می کردند. در حال حاضر هم العزیز يكى از اسماء الحسنی است.
دکتر جواد علی در صفحه ٧٣٧ در مورد الهه العزيز مينويسد:
جمله "الهه ازیزوس جوان نیکو" را بر دیوار یکی از معابد به زبان لاتینی یافتم و جمله ای دیگری را نیز یافتم که این چنین بود"الهه جوان نیکو فوسفورس".
دو صفت برای این الهه در این عبارات قابل ذکر است، یکی"جوان" و دیگری"نیکو" این دو صفت دلالت می کند بر این مطلب که افرادی که این الهه ها را می پرسیدند آن ها را به صورت دو جوان نیکو تصور می کرده اند که نماد پاکی و مهربانی بوده اند. ما در نصوص تدمری صفاتی را برای دو الهه می بینیم، یکی"ارصو" و دیگری"ازیزو" یعنی "رصو" و "عزیز".
این دو در واقع دو الهه جدا از هم هستند و #ازیزو, الهه ای بوده که به انسان ها پاداش نیک اهداء ميكرده است.
اسم الهه #ازیزوس و #مونیموس در نزد اقوام حوران و تدمر نیز آمده است ."ازیزوس" یا "ازیزو" ممکن است همان "عزیز" در کلام عرب باشد که در نوشته های لاتینی و آرامی موجود بوده است. مونیموس همان منعم است. لذا من فکر می کنم ازیز همان عزیز باید باشد و رصو همان رضا و مونیموس همان منعم که از اسماء الحسنی هستند.
به عبارتی دیگر این ها نعتی( نعت در علم نحو زبان عربی=صفت و اسم )از نعت های صفات الهه ها بوده اند و نه اسم عَلَم( عَلَم=اسم شناخته شده).
به همین نحو امروزه ما این صفات را چنین می نامیم، عبدالرضا، عبدالعزیز و عبدالمنعم.
در مورد عزیز همچنین باید بگویم که در نزد اهل"الرها" الهه ای به نام "عزیزو"
Azizo معروف بوده است. برخی پزوهشگران اذعان کرده اند که این الهه تمثیلی از ستاره صبحگاهی یا زهره بوده است.
عبارت Deus Bonus Puer Phosphorus یعنی الهه زیبای روشن دارای اشعه های براق که روشنی آن مانند فسفر است.

ادامه دارد.....

https://t.me/naghde_eslamm/33111
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️ چرا اسلام را كنار گذاشتم؟

#قسمت_نهم

٢٥) در آیه ٣٤ #سوره_النساء آورده شده که مردان، از آن جهت که خدا بعضی را بر بعضی برتری داده است و از آن جهت که از مال خود نفقه میدهند، بر زنان تسلط دارند.
پس زنان شایسته، فرمانبردارند و در غیبت همسرانشان عفيفند و فرمان خدای را نگاه میدارند.
و آن زنان را که از نافرمانیشان بیم دارید، اندرز دهید و از خوابگاهشان دوری کنید و كتكشان بزنيد. اگر فرمانبرداری کردند، از آن پس دیگر راه بيداد پیش مگيريد. و خدا بلند پایه و بزرگ است.
#نكات_مهم اين آيه:
١) مردان برتر از زنان خوانده شده اند
٢) یک دلیل برتری مردان به زنان برتری ذاتی آنها است که خداوند به آنها داده است
٣) دلیل دیگر این برتری آن است که مردان به زنان نفقه (پول) ميدهند
٤) رابطه زن و مرد رابطه ای نابرابر است که به رابطه بین فرمانده و فرمانبردار تشبيه شده است و زنان مجبورند از مردان فرمانبرداری کنند
٥) مردان درصورتی که "بیم" نافرمانی (و نه حتی در حالتی که این نافرمانی واقعا رخ دهد، فقط شك كند كه نافرمانى كرده است) بايد زنان را با سه روشی که آمده است تنبیه كنند، یکی از این تنبيهات این است که باید آنها را کتک بزنند.
٦) بعد از آن نباید به آنها ظلم کنند، یعنی در صورتی که زنان هنوز بيم نافرمانی دارند، مردها باید به آنها ظلم کنند، کتک زدن زنان مجازاتی ظالمانه است و در تضاد با اصل ٥ قانون اعلامیه جهانشمول حقوق بشر سازمان ملل متحد است.
شاید بد نباشد که بدانید بر اساس آیه ٣ #سورہ_النساء یک مرد می توانند تا چهار زن رسمی، بی نهایت زن صيفه ای و بینهایت کنیز زن داشته باشند. اما یک زن باید تنها به شوهر خود اکتفا کنند حتی اگر شوهرش نتواند نتواند او را ارضاء کند و بنا به دلایلی نتواند از او طلاق گیرد.
جالب اینجاست که همان خدایی که چنین قانونی برای ازدواج مردان در قرآن وضع گرده در آیهی ١٢٨ همان سوره گفته است که: و شما هرگز نمی توانید میان زنان عدالت کنيد هر چند بر عدالت حریص باشید پس اگر الله می دانسته که مردان نمی توانند عدالت را میان زنان رعایت کنند،
چرا به آنها اجازه داده تا با چند زن ازدواج کنند؟ آيا واقعا گوينده اين آيات خداى خالق تمام كهكشانهاست يا تنها يك شياد؟
٢٦) در آیه ١٤ #سورہ_النساء میخوانیم که: و از زنان شما کسانی که مرتکب زنا می شوند چهار تن از میان خود مسلمانان بر آنان گواه گیرید پس اگر شهادت دادند آنان [=زنان را در خانه ها نگاه دارید تا مرگشان فرا رسد با خدا راهی برای آنان قرار دهد در آیه ی بعدی آمده است که:
و از میان شما اگر کسی (چه زن و چه مرد) مرتکب زشتكارى می شوند آزارشان دهید پس اگر توبه کردند و درستکار شدند از آفات صرفنظر کنید زیرا خداوند توبه پذیر مهربان است.

ادامه دارد ....
https://t.me/naghde_eslamm/33552
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️ چه كسانى قرآن را نوشته و هدفشان چه بوده است؟

#قسمت_نهم

#متن_عربى آيه: أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمِ السَّمَاءُ بَنَاهَا رَفَعَ سَمْكَهَا فَسَوَّاهَا وَأَغْطَشَ لَيْلَهَا وَأَخْرَجَ ضُحَاهَا وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذَلِكَ دَحَاهَا 
#ترجمه: آيا آفرينش شما دشوارتر است‏ يا آسمانى كه [او] آن را برپا كرده است سقفش را برافراشت و آن را [به اندازه معين] درست كرد و شبش را تيره و روزش را آشكار گردانيد و پس از آن زمين را با غلتانيدن گسترد {سوره ۷۹، آیات ۲۷ الی ۳۰}
ﻣﺎ در اﯾﻦ آﯾﺎت ﺑﻪ وﺿﻮح ﻣﯽﺑﯿﻨﯿﻢ ﮐﻪ الله اﺑﺘﺪا آﺳﻤﺎن را آﻓﺮﯾﺪه و ﺳﭙﺲ زﻣﯿﻦ را ﺑﺎ ﻏﻠﻄﺎﻧﺪن و پهن كردن(!) ﺑﻮﺟﻮد آورده اﺳﺖ.
ﺻﺮف ﻧﻈﺮ از ﻏﯿﺮواﻗﻌﯽ ﺑﻮدن اﯾﻦ دﻋﻮﯾﺎت، از اﯾﻦ دو ﺷﻖ ﻣﻨﻄﻘﺎ ﺗﻨﻬﺎ ﯾﮑﯽ ﻣﯿﺴﺮ اﺳﺖ. ﺗﻨﺎﻗﻀﺎت ﻣﻨﻄﻘﯽ دﯾﮕﺮی ﻧﯿﺰ در ﻗﺮآن دﯾﺪه ﻣﯽﺷﻮد ﻣﺎﻧﻨﺪ اﺷﺘﺒﺎﻫﺎت در ﻣﺤﺎﺳﺒﺎت ﺳﻬﻢ ارث و ﺑﺴﯿﺎری از ﻣﻮارد دﯾﮕﺮ ﮐﻪ ذﮐﺮ آن از ﺣﻮﺻﻠﻪ اﯾﻦ ﺑﺤﺚ ﺧﺎرج اﺳﺖ.
ﮐﯿﻬﺎن و ﺟﻬﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﷲ در ﻗﺮآن ﺑﻪ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﻣﯽﮐﺸﺪ در ﺗﻀﺎد ﮐﺎﻣﻞ ﺑﺎ داﻧﺶ و ﺷﻨﺎﺧﺖ ﻋﻠﻤﯽ ﻣﺎ از ﺟﻬﺎن اﺳﺖ.
در ﻣﺘﻦ ﻗﺮآن ﺑﺎرﻫﺎ ﻣﯽﺧﻮاﻧﯿﻢ ﮐﻪ آﺳﻤﺎن ﺳﻘﻔﯽ ﺑﺎ ﺳﺘﻮنﻫﺎي ﻧﺎﻣﺮﺋﯽ اﺳﺖ(١٣/٢ - ٣١/١٠)
ﻧﻘﺶ ﮐﻮهﻫﺎ ﺛﺎﺑﺖ ﻧﮕﺎه داﺷﺘﻦ زﻣﯿﻦ اﺳﺖ (١٦/١٥ - ٢١/١٣ - ٣١/١٠ - ٧٩/٣٢)
آﺳﻤﺎن ﻣﺎﻧﻨﺪ ﯾﮏ ﺳﻘﻒ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺳﺘﺎرﮔﺎن ﻣﺎﻧﻨﺪ یک سقف است که ستارگان مانند چراغ هایی آویزان هستند (٤١/١٢ - ٢٥/٦١ - ٦٧/٥) و در ﺑﺎﻻي اﯾﻦ ﺳﻘﻒ الله ﻫﻤﺮاه ﺑﺎ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎن ﺑﺮ ﻋﺮش ﻧﺸﺴﺘﻪ اﺳﺖ(١٧/٩٢ - ١٠/٣ - ٢٥/٥٩)
زﻣﯿﻦ و آﺳﻤﺎن در ﺷﺶ ﯾﺎ ﻫﺸﺖ روز آﻓﺮﯾﺪه ﺷﺪه اﻧﺪ.
اﻧﺴﺎن از ﮔﻞ ﺳﻔﺎل ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺑﻮﺟﻮد آﻣﺪه اﺳﺖ(٣٢/٧ - ٣٨/٧١ - ٢٣/١٢ - ٥٥/١٤)
و ﻧﻄﻔﻪ اﻧﺴﺎن از ﭘﺸﺖ ﻣﺮد و اﺳﺘﺨﻮان‌های میان سینه زن بسته می‌شود (٨٦/٧). داﺳﺘﺎنﻫﺎی ﺑﺎورﻧﮑﺮدﻧﯽ #ﺗﻮرات ﻧﯿﺰ در ﻗﺮآن ﺗﮑﺮار ﻣﯽﺷﻮد ﻣﺎﻧﻨﺪ آﻓﺮﯾﻨﺶ ﺟﻬﺎن در ﺷﺶ ﯾﺎ ﻫﺸﺖ روز، آﻓﺮﯾﻨﺶ اوﻟﯿﻦ زن از دﻧﺪه ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﻣﺮد، ﻃﻮﻓﺎن ﻧﻮح، ﻣﻌﺠﺰات ﻣﻮﺳﯽ و ﻣﺎﻧﻨﺪ آن.
ﺑﺮ اﺳﺎس اﯾﻦ ﺗﻨﺎﻗﻀﺎت ﻣﻨﻄﻘﯽ و ﻋﺪم ﺗﻄﺎﺑﻖ آﺷﮑﺎر ﺑﺎ ﻋﻠﻢ،
ﻧﻤﯽﺗﻮان ﻓﺮض ﮐﺮد ﮐﻪ ﻧﻮﯾﺴﻨﺪه ﻣﺘﻦ ﻗﺮآن، ﺧﺪاﯾﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ آﺳﻤﺎن و زﻣﯿﻦ را ﺧﻠﻖ ﮐﺮده اﺳﺖ. ﭼﻨﯿﻦ ﺧﺪاﯾﯽ ﺑﺎﯾﺪ اول از ﻫﻤﻪ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ آﻓﺮﯾﻨﺶ ﮐﯿﻬﺎن و اﻧﺴﺎن آﮔﺎﻫﯽ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. اﻣﺎ ﻧﻮﯾﺴﻨﺪه ﻣﺘﻦ ﻗﺮآن ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺷﻨﺎﺧﺘﯽ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ اﯾﻦ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﻧﺪارد ﺑﻠﮑﻪ ﺷﻨﺎﺧﺖ او ﺣﺘﯽ از داﻧﺶ زﻣﺎن ﺧﻮدش ﻫﻢ ﻋﻘﺐ ﺗﺮ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽرﺳﺪ.
۲) فرض دوم که در میان غیرمسلمانان و منتقدین محبوب است آن است که محمد متن قرآن را براي خود نوشته است.در سوره ٢٥ آیه ٥ میخوانیم:
" و گفتند افسانه هاى پیشینیان است که آنها را براى خود نوشته و صبح و شام بر او املا میشود (٥)"

ادامه دارد .....
https://t.me/naghde_eslamm/33824
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️هدف از مراسم حج چه بوده و چگونه وارد اسلام شد؟

#قسمت_نهم

در #صحیح_مسلم روایت جالبى در مورد حج آمده که از این قرار است:
43- بَابُ بَيَانِ أَنَّ السَّعْيَ بَيْنَ الصَّفَا وَالْمَرْوَةِ رُكْنٌ لَا يَصِحُّ الْحَجُّ إِلَّا بِهِ
باب: اینکه سعی در صفا و مروه رکن حج است و بدون آن حج باطل است.
259 - (1277) حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ يَحْيَى، حَدَّثَنَا
أَبُو مُعَاوِيَةَ، عَنْ هِشَامِ بْنِ عُرْوَةَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ
عَائِشَةَ، قَالَ: قُلْتُ لَهَا: إِنِّي لَأَظُنُّ رَجُلًا، لَوْ لَمْ
يَطُفْ بَيْنَ الصَّفَا وَالْمَرْوَةِ، مَا ضَرَّهُ، قَالَتْ: «لِمَ؟» قُلْتُ: لِأَنَّ اللهَ تَعَالَى يَقُولُ: {إِنَّ الصَّفَا
وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللهِ} [البقرة: 158] إِلَى آخِرِ
الْآيَةِ، فَقَالَتْ: " مَا أَتَمَّ اللهُ حَجَّ امْرِئٍ وَلَا عُمْرَتَهُ
لَمْ يَطُفْ بَيْنَ الصَّفَا وَالْمَرْوَةِ، وَلَوْ كَانَ كَمَا تَقُولُ
لَكَانَ: فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ لَا يَطَّوَّفَ بِهِمَا، وَهَلْ
تَدْرِي فِيمَا كَانَ ذَاكَ؟ إِنَّمَا كَانَ ذَاكَ أَنَّ الْأَنْصَارَ
كَانُوا يُهِلُّونَ فِي الْجَاهِلِيَّةِ لِصَنَمَيْنِ عَلَى شَطِّ
الْبَحْرِ، يُقَالُ لَهُمَا إِسَافٌ وَنَائِلَةُ، ثُمَّ يَجِيئُونَ
فَيَطُوفُونَ بَيْنَ الصَّفَا وَالْمَرْوَةِ، ثُمَّ يَحْلِقُونَ، فَلَمَّا
جَاءَ الْإِسْلَامُ كَرِهُوا أَنْ يَطُوفُوا بَيْنَهُمَا لِلَّذِي كَانُوا
يَصْنَعُونَ فِي الْجَاهِلِيَّةِ، قَالَتْ: فَأَنْزَلَ اللهُ عَزَّ
وَجَلَّ {إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللهِ} [البقرة:
158] إِلَى آخِرِهَا، قَالَتْ: فَطَافُوا "
#منبع: صحيح مسلم جلد: ٢ صفحه: ٩٢٨
#ترجمه:
از عروه روایت است که گفت: پدرم گفت: به عایشه گفتم: من بر این گمانم که اگر فردی سعی بین صفا و مروه نکند، او را زیانی نیست. عایشه گفت: چرا؟ گفتم: زیرا خداوند می فرماید: (إن الصفا والمروة من شعائر الله» «صفا و مروه [که دو کوه در مکه هستند، از نشانه های مناسک الله محسوب می شوند. پس کسی که قصد حج کند یا عمره به جای آرد، می تواند میان آن دو طواف کند، یعنی هفت بار بین آن دو سعی کند]» (بقره، ۱۵۸) عایشه ها گفت: خداوند حج و عمره ی کسی را که سعی بین صفا و مروه نکند، کامل نگردانیده است. اگر منظور تو «كانت فلا جناح عليه أن يطوف بهما» است، این آیه در شأن انصار نازل شد؛ زیرا انصار [اهل مدینه در زمان جاهلیت برای دو بت در ساحل دریا به نام های «ساف» و «نائله» احرام می بستند. سپس هنگامی که به مکه می رسیدند، سعی بین صفا و مروه می کردند و بعد از آن سرشان را می تراشیدند. اما بعد از این که به اسلام مشرف شدند، به خاطر عملشان در زمان جاهلیت، ناپسند دانستند که بین صفا و مروه را سعی کنند. عایشه گفت: پس خداوند این آیه را نازل فرمود: وإن الصفا والمروة من شعائر الله تا آخر آيه. عایشه گفت: پس طواف کنید.
در این #حدیث مشخص می شود که انصار عوض احرام و طواف برای اساف و نائله بعد اسلام رو به صفا و مروه آورده اند که بخوبی ارتباط صفا و مروه را با اساف و نائله معلوم می گرداند.
همین روایت در تفسیر ابن کثیر آمده و حج المشلل را که گفتیم تداعی می کند و می گوید:
وَلَكِنَّهَا إِنَّمَا أُنْزِلَتْ أَنَّ الْأَنْصَارَ كَانُوا قَبْلَ أَنْ
يُسْلِمُوا كَانُوا يُهِلُّونَ لِمَنَاةَ الطَّاغِيَةِ التِي كَانُوا
يَعْبُدُونَهَا عِنْدَ الْمُشَلَّل
ن#منبع: تفسير ابن كثير جلد: ١ ص: ٣٤٠
#ترجمه:
ولی این آیه در حق انصار (اوس و خزرج) نازل شده که قبل از اسلام برای بت منات طاغوت تهلیل (لبیک اللهم لبیک) می گفتند و آن را در المشلل عبادت می کردند.
یعقوبی در تاریخ خود جلد ١ ص ٢٥٤ می گوید:
ثم وضعوا به إساف و نائلة كل واحد منهما على ركن من أركان البيت، فكان الطائف ، إذا طاف، بدأ بإساف، فقبله، و ختم به،
#ترجمه:
سپس در کعبه اساف و نائله را در رکنی از ارکان بیت قرار دادند،هنگامی که طواف می نمودند این کار را با اساف آغاز می کردند و آن را می بوسیدند و طواف را با آن ختم می کردند.

ادامه دارد ....
https://t.me/naghde_eslamm/33890
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️قرمطيان، تخريب كعبه و بى تفاوتى الله در دفاع از خانه امنش!

#قسمت_نهم

دکتر حسین نصر مینویسد با مطالعه رسائل مىتوان از یک سو نفوذ فیثاغوریان، هرمسیان و از سوی دیگر نفوذ هندیان و ایرانیان را مخصوصا در شعب مربوط به جغرافیا، جانورشناسی، موسیقی و علم لغت با پیروی از مکتب جاحظ و ابن مقفع(روزبه پسر داودیه) مشاهده کرد.
دکتر زرين کوب در مورد ابن مقفع میگوید: وی به حسب نقل ابن قاسم زیدی در کتاب خویش ثنویت را تایید کرده و از نور و ظلمت سخن رانده است حتی یک جا آیات فرستادگان خدا را به سحر جادوان مانند کرده است و پیغمبر اسلام را، (مردی از اهل تهامه) خوانده و بر بعضی آیات قرآن بر سبیل طنز و کنایه خرده گرفته است} درباره زندقه ابن مقفع نقل شده است که مهدی خلیفه عباسی مىگفت: [هرگز کتابی در زندقه ندیدم که اصل و منشاء آن ابن مقفع نباشد] ابن مقفع به هنگام مرگ، در حالی که اعضایش را به دستور امیر بصره مىبریدند و در تنور سوزان مىافکندند، به امیربصره گفت:
{سوگند که به کشتن من هزار تن را بکشی، ولی اگر صدچون تویی را بکشند یک تن تمام را نکشته باشند}
که تفکرات ابن مقفع پایه بسیاری از اندیشه های اعتراضی پس از وی در ایران گردید.
لوئی ماسینون massignon فرانسوی نويسندگان رسائل را از قرامطه میداند و گوید: تأثیر نویسندگان قرمطی مخصوصا دانشنامه نویسان رسائل اخوان الصفا در متفکران اسلامی از سنی گرفته تا شیعه قابل توجه است. آنها در حوزه فلسفه به نظریه سیاسی آرمانی امامی(استعداد للنبوه) #فارابی و ابن سینا و نظریه تنویر ده عقول #ابن_سینا الهام بخشیدند، تمثیل معروف زنده بیدار حی بن یقظان نیز ریشه قرمطی دارد.
محمد بن اسحاق بغدادی همانطور که پیش از این سخنش رفت عبدالله بن میمون قداح اهوازی را بنیانگذار نهضت قرمطیان و از پیروان دیاصانیان میگفت با این حال برخلاف قول اکثریت مقريزی یکیدیگر از دعاة را یعنی حسین بن احمد اهوازی صاحب کتاب جامعه الجامعه را کسی میداند که به دیدار حمدان رفته با این حال ممکن است عبدالله بن میمون اهوازی همین حسین اهوازی باشد یا اینکه عبدالله هم جهت تألیف کتاب در خانه حسین اهوازی ساکن بوده و هر دو حمدان را ملاقات کرده اند فی الحال مقریزی در گزارش خود میگوید:
{هنگامی که حسین اهوازی به سال ۲۱۶ ه از سلمیه به سوی عراق رهسپار شد، حمدان بن اشعث ملقب به قرمط را در سواد کوفه ملاقات کرد. آنها پس از آشنایی با یکدیگر در باب مسائل مختلف روز به گفتگو پرداختند. حسین اهوازی تسلط تامی بر حمدان پیدا کرد به طوریکه حمدان او را ترک نمیگفت تا اینکه دعوتش را پذیرفت و با او عهد و پیمان بست. حمدان، حسین را در خانه اش جای داد و مردم را به سوی او دعوت کرد. میان حسین و مردم در علوم مختلف سخن به میان آمد و چون او را نابغه ای تمام عیار دیدند امر اورا گردن نهادند. حسین از دعاه ماهری بود که با نیروی سخنوری مخاطب را قانع میکرد و با اسلوبی ظریف بر شنونده تسلط میافت و چنین بود که هرکس در سواد کوفه از او مطلبی میشنید یا او را میدید برای تبرک به سویش میشتافت و با اعتقاد و ایمانی که به او حاصل میکرد. وجودش را فوزی عظیم و غنیمتی بزرگ میدانست.}

ادامه دارد.......

https://t.me/naghde_eslamm/34189
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️ چه کسی قرآن را نوشته است؟!

#قسمت_نهم

در ادامه محمد که میبیند با بیان این موضوع یکتاپرستیش زیر سوال میرود، مجددا الله را به کار گرفته و این سوره را ادمه می‌دهد تا به این آیه می‌رسد:
لَقَدْ رَأَىٰ مِنْ آيَاتِ رَبِّهِ الْكُبْرَىٰ (
نجم/١٨)
او پاره‌ای از آیات و نشانه‌های بزرگ پروردگارش را دید!
أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّىٰ (نجم/١٩)
به من خبر دهید آیا بتهای «لات» و «عزّی»...
وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَىٰ (نجم/٢٠)
و «منات» که سوّمین آنهاست (دختران خدا هستند)؟!
أَلَكُمُ الذَّكَرُ وَلَهُ الْأُنثَىٰ (نجم/٢١)
آیا سهم شما پسر است و سهم او دختر؟! (در حالی که بزعم شما دختران کم ارزش‌ترند!)
تِلْكَ إِذًا قِسْمَةٌ ضِيزَىٰ (نجم/٢٢)
در این صورت این تقسیمی ناعادلانه است!
إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُكُم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ ۚ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنفُسُ ۖ وَلَقَدْ جَاءَهُم مِّن رَّبِّهِمُ الْهُدَىٰ (نجم/٢٣)
اینها فقط نامهایی است که شما و پدرانتان بر آنها گذاشته‌اید (نامهایی بی‌محتوا و اسمهایی بی مسمّا)، و هرگز خداوند دلیل و حجتی بر آن نازل نکرده؛
آنان فقط از گمانهای بی‌اساس و هوای نفس پیروی می‌کنند در حالی که هدایت از سوی پروردگارشان برای آنها آمده است!
فرض می‌کنیم که محمد ابن عبدالله چنین جمله‌ای را بیان ننمودند (تلک الغرانیق العلی و ان شفاعتهن لترتجی)! چرا آیه‌ی قبل از این آیه (نجم/١٩ و ٢٠) خطاب به غیر مسلمان و در رابطه با بتهاست، آن هم با حالتی است احترام گونه!؟
اگر جمله‌ای از این سوره حذف نشده است، پس چه لزومی به بیان این آیه وجود دارد؟ محمد برای توجیه علت القای شیطان در تلاوتش گفته که شیطان در تلاوت تمامی پیامبران القا می‌کند و الله هم القای شیطان را نسخ می‌نماید و سپس ایاتش را محکم می‌سازد.
نسخ در اصطلاحات قرآنی به آیه‌ای گفته می‌شود که محمد از قول الله بیان کرده، در برهه‌ای از زمان بخشی از قرآن بوده و سپس آنرا حذف کرده، به چنین آیه‌ای منسوخ می‌گویند و اگر آیه‌ی نسخ شده را با آیه‌ای دیگر جایگزین شده باشد ایه‌ی جایگزین را ناسخ می‌گویند البته در قرآن انواع ناسخ و منسوخ وجود دارد:
مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (بقره/١٠٦)
هر آيه‏اى را كه نسخ كنيم يا بدست فراموشی ‌بسپاریم بهتر يا همانند آن را می‌آوريم، آيا نمى‏دانى كه الله بر هر كارى تواناست‏؟
در آیه‌ی ٥٢ سوره حج به صراحت گفته که این موضوع یعنی القای شیطان در تلاوت مخصوص محمد نیست و برای تمامی پیامبران اتفاق افتاده است!

ادامه دارد .....
https://t.me/naghde_eslamm/34733
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️چه كسى مذهب شيعه، خرافى ترين و ضدبشرى ترين آئين جهان را بوجود آورد؟

#قسمت_نهم

عامر شعبي كه يكي از بزرگان تابعين و متوفى سال ۱۰۳ هجري است ميىگويد:
اولين كسى که در دين دروغ بست عبداالله ‌بن سبأ بود او بر خدا و رسول دروغ ميىبست. على در مورد او ميگفت: مرا با اين حميت سياه(#منبع: قاموس المحيط، ج ١، ص ١٥٢، چاپ ١٩٥٢ قاهره) یعنی ابن سبأ (و حمیت عظیم‌الجثه از هر چیز را گویند، و ابن سبأ شخصی چاق و عظیم‌الجثه بود) چه كار است در حالى كه او در مورد ابوبكر و عمر دروغ پردازى مي‌كند؟ (#منبع: تاريخ دمشق، نسخه خطي، شماره ٦٠٢ كتابخانه نسخه هاي خطي و تهذيب تاريخ ابن عساكر ج ٧ ص ٤٣٠)
ابن عساكر همچنين نقل ميكند: وقتى كه به على خبر رسيد كه ابن سبأ در مورد ابوبكر و عمر بدگوئى ميكند، وى را صدا زد و شمشير خود را خواست تا او را بكشد. اما گروهى شفاعت او را كردند.
على گفت: به خدا قسم در مكانى كه من هستم، نخواهد نشست،
پس به مدائن تبعيدش كرد(#منبع: تاريخ دمشق از ابن عساكر ج ٧ ص ٤٣٠).
ابن عساكر همچنين نقل ميكند كه: ابو عبداالله جعفربن محمد صادق، متولد سال ۸۳ هجرى در مدينه‌ منوره و متوفى سال ۱۴۸ هجرى در مدينه و امام ششم شيعه – از پدران خود نقل ميىكند كه جابر گفت: پس از اينكه با على بيعت شد براى مردم خطبه خواند. عبدالله بن سبأ بپا خواست و گفت: اي على! تو دابة الارض هستى.
على گفت: از خدا بترس.
گفت: تو ملك هستى. علي فرمود: از خدا بترس.
گفت: تو مخلوقات را خلق كردى و روزي را گسترانيدى. سپس على دستور قتل او را صادر كرد.
اما گروهى از شيعيان گرد آمدند و گفتند: او را رها كن و به ساباط مدائن تبعيد نما؛
زيرا تو اگر او را در كوفه بكشى، ياران او بر ما ميشورند. پس على او را به ساباط مدائن تبعيد كرد. در آنجا قرمطيان و شيعيان وجود داشتند كه با تلاش‌هاى ابن‌سبأ منظم شدند و در آنجا اجتماع كردند. جابر در ادامه ميگويد:
پس از اين جريان گروهى – يعنى سبأيی‌ها – كه ١١ نفر بودند گرد ابن سبأ جمع شدند، علي به آنها گفت: من على‌بن ابى‌طالب هستم، پدرم مشهور و مادرم مشهور است، من پسر عموى رسول الله هستم. آنان گفتند: ما باز نمى‌گرديم و داعى خود را رها كن. پس على آنان را سوزاند و قبر اين يازده نفر در صحراء مشهور و شناخته شده است. آنان كه باقى ماندند و شناخته نشدند گفتند على خداست و براى اين مطلب به گفته‌ ابن عباس استناد كردند كه گفت: هيچ كسى با آتش عذاب نميدهد مگر خالق آتش(#منبع: تاريخ دمشق ابن عساكر، نسخهي خطي، و تهذيب تاريخ ابن عساكر، ج ٧، ص ٤٣٠ و ص ٤٣١)

ادامه دارد.....
https://t.me/naghde_eslamm/34793
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️ نگاهى به آشفتگى متن قرآن و دلايل آن

#قسمت_نهم (آخر)

٤-ج) در برخی از آیات اشاره به ارسال نامه هست. در سوره مدثر (۷۴) در پاسخ به مشرکین و کسانی که آیات فرستاده شده را انکار کرده‌اند، میخوانیم:
بَلْ یرِیدُ کُلُّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ أَن یؤْتَى صُحُفًا مُّنَشَّرَةً ﴿٥٢﴾
#ترجمه: بلکه هر کدام از آنها انتظار دارد نامه جداگانهاي براي او فرستاده شود.»
در اینجا به وضوح صحبت از یک نامه است. نویسنده می‌گوید که این انتظار بی‌جایی است که برای هرکسی نامه جداگانه ای ارسال شود. گاهی متن به وضوح اشاره میکند که شخصی برای محمد نامه‌ها را ارسال کرده است.
در سوره نمل آیه ٦ می خوانیم:
وَإِنَّکَ لَتُلَقَّى الْقرآن مِن لَّدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ ﴿٦﴾
#ترجمه: و بطور مسلم این قرآن از سوی حکیم دانائی بر تو القا میشود.»
مفسرین مسلمان هیچ راهی ندارند جز اینکه با اطمینان مدعی شوند منظور از حکیم علیم همان خداست. طباطبایی در تفسیر المیزان می‌نویسد:
«و اگر در میان همه اسماى حسناى خدا دو نام شریف حکیم و علیم را ذکر کرده، براى آن بود که دلالت کند بر اینکه نزول این قرآن از ناحیه سرچشمه حکمت است، دیگر هیچ ناقضی نمی تواندآن را نقض کند و هیچ عامل وهنى نمى تواند آن را موهون سازد و نیز، از ناحیه منبع علم است، پس هیچ دروغى در اخبار آن نیست، و هیچ خطایى در قضاوتش راه ندارد.»
اما دلیل اینکه چرا در ابتدای این سوره و قبل از شرح داستان موسی و سلیمان، گفته میشود که تو این قرآن را از حکیمی علیم دریافت میکنی در آیه ٧٦ بعد از پایان نقل داستانها مشخص میشود:
إِنَّ هَذَا الْقرآن یقُصُّ عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ أَکْثَرَ الَّذِي هُمْ فِیهِ یخْتَلِفُونَ ﴿٧٦﴾
#ترجمه: این قرآن اکثر چیزهائی را که بنی اسرائیل در آن اختلاف دارندبراي آنها بیان میکند.»
پس نویسنده می خواهد محمد را مطمئن کند که این سخنان فرد حکیمی است که چیزهایی را میداند که یهودیان در موردش اختلاف نظر دارند(احتمالا منظور داستان سلیمان است). تفسیر طباطبایی پر از سخنان توخالی است. اگر این داستانها از سوی خدا به محمد القا میشود دیگر بی معناست که بر حکیم و علیم بودن خدا تاکید شود. البته ما باید به عباراتی که ظاهرا در تعارض با فرضیه چهارم است نیز توجه کنیم.
یکی از معدود تعارضات با این فرضیه آیه ۶ سوره ۸۷ است: سَنُقْرِؤُكَ فَلَا تَنسَى﴿٦﴾
«ما به زودي (قرآن را) بر تو قرائت میکنیم و هرگز فراموش نخواهی کرد»(مکارم شیرازی)
اگر این ترجمه فعل سنقروك .. را قبول کنیم، پس به نظر خواهد رسید که نویسنده متن، میگوید بزودی قرآن برای محمد قرائت یا روخوانی (recite) می شود تا وی فراموش نکند. اما کریستف لوکزنبرگ با رجوع به ریشه سریانی آن ، معنای اصلی آنرا آموختن (teach) میداند. بنابراین وی این آیه را اینطور تصحیح می کند:
"ما بزودی به تو یاد خواهیم داد (طوري که) فراموش نکنی."

پايان...
https://t.me/naghde_eslamm/35237