اندر احوالات توسعه، با چاشنی اقتصاد، سیاست و فرهنگ
125 subscribers
39 photos
31 videos
5 files
304 links
Download Telegram
📰از روی بی‌خردی، بی تحلیلی یا نفوذ، و با انگیزه تسویه حساب سیاسی، عده کثیری از دو طیف سیاسی کشور در حال اتهام زنی به هم هستند که مسبب جنگ تندروی یا کندروی شماست.

📰عزیزان و فعالین سیاسی محترم؛
واقعیت اینجاست که وضعیت فعلی پروژه‌ای است که از زمان بوش پسر با طرح ‎#محور_شرارت آغاز شد در شرایطی که ایران در نرم‌ترین وضعیت خود با ریاست جمهوری ‎#خاتمی قرار داشت و تا امروز فارغ از اینکه چه کسی در پاستور بوده گام به گام پرده‌های سناریو نوشته شده در خصوص ‎#ایران اجرا شده است و اکنون هم در سختترین و آخرین پرده‌ها هستیم.

📰دست از این حماقت و ساده‌لوحی و اتهام زنی و پریدن به هم بردارید!
داستان خیلی فراتر از این است که بدلیل شلی و سفتی رییس جمهور یا وزیر خارجه به ایران حمله شده باشد. این پلن در خصوص ایران باید اجرا می‌شد، روحانی و خاتمی و پزشکیان رییس جمهور باشند یا محمود و شهید رییسی و جلیلی.

وقتی صحنه را درست تشخیص نمی‌دهید، نمی‌توانید درست هم راه حل تجویز کنید.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🔴کدام مسیر؟

🔺سرمقاله هم‌میهن ۲۱ تیر ۱۴۰۴

🔘هر فرد یا نهاد یا حزب یا کشوری که چشم انداز روشنی برای آینده ندارد، تصمیم‌گیری‌های آن اغلب شتاب‌زده و رنگ و بوی هیجانی دارد. تصمیماتی که نه برپایه تحلیل‌های بلندمدت بلکه ناشی از هیجانات زودگذر و لحظه‌ای مثل خشم و اضطراب و یا ملاحظات تاکتیکی است. پیامد چنین شیوه‌ای برای آن حزب و نهاد و کشور، فرسایش توان تصمیم سازی نهادهای حکمرانی و تشدید احساس سردرگمی مردم است.

🔘نمونه‌ شاخص و تازه این وضعیت را در ایران می‌توان در نحوه مواجهه با مهاجران افغانستانی طی سال‌های اخیر مشاهده کرد؛ مسئله‌ای که پیش از این با نوعی رهاسازی و فقدان ضابطه همراه بود، به یکباره در چرخشی آشکار و شگفت‌آور به سمت سخت‌گیری شدید همراه با چاشنی عقاید شبه‌نژادپرستانه تغییر جهت یافت.

🔘این چرخش ناگهانی، در غیاب یک سیاست مهاجرتی منسجم و پیش‌بینی‌پذیر، نه فقط پاسخ‌گوی دغدغه‌های امنیتی، اقتصادی و اجتماعی این پدیده نیست، بلکه با دامن زدن به احساسات افغان‌هراسی و بازتولید کلیشه‌های منفی، زمینه تنش‌های اجتماعی را فراهم می‌کند.

🔘اما این تنها یک مصداق از وضعیتی است که می‌توان آن را اداره کشور در فقدان چشم انداز نامید. راه حل‌های ساده و برخوردهای فیزیکی با موضوعاتی مثل نفوذ از طریق تشدید مجازات جاسوسان، مسئله فرزندآوری، حجاب و اینترنت، ناترازی‌ها بویژه در حامل‌های انرژی، همگی نشانه‌هایی از نبود چشم‌انداز و نداشتن راهبرد روشن و منسجم است.

🔘فقدان چشم‌انداز، جامعه را در وضعیتی از تعلیق و بلاتکلیفی مزمن گرفتار کرده است؛ آینده مبهم، بی‌تصمیمی یا کندی در تصمیم‌گیری، زندگی روزمره مردم را مختل کرده است. کسی نمی‌داند آینده نزدیک چه می‌شود؟ چه رسد به آینده میان و بلند مدت. مردم نمی‌توانند برای زندگی خود تصمیم بگیرند، کسب و کارها در سردرگمی به سر می‌برند، مردم عادی با آزمون و خطا به بازارهای مختلف می‌روند بلکه ارزش دارایی خود را حفظ نمایند و چه بسا زیان می‌کنند. سایه جنگ هم بر احساس تعلیق و اضطراب عمومی افزوده است.

https://telegra.ph/کدام-مسیر-07-12
✔️از «صلح برای صلح» تا «بازتعریف صلح»: تحولات اخیر و بازاندیشی عربی در نظم منطقه‌ای

✍🏻سهند ایرانمهر

در یک دهه‌ی اخیر، سیاست خارجی اسرائیل، به‌ویژه تحت رهبری دولت‌های راست‌گرای بنیامین نتانیاهو، به تدریج از سنت دیرینه‌ی «زمین در برابر صلح» فاصله گرفت و جای خود را به گزاره‌ای جدید داد: صلح برای صلح.

این مفهوم مبتنی بر این فرض بود که با کنار گذاشتن موضوعات پرتنش تاریخی—از جمله مسئله فلسطین—و تمرکز بر منافع اقتصادی، امنیتی و فناورانه، می‌توان روابط اسرائیل و جهان عرب را بدون امتیازدهی سیاسی، عادی‌سازی کرد.

پیمان‌های ابراهیم، گشایش دفاتر دیپلماتیک در امارات و بحرین، و مذاکرات با سودان و مغرب را می‌توان نمودهای عینی این رویکرد دانست.

اما تحولاتی که از اکتبر ۲۰۲۳ تاکنون رخ داده، به‌ویژه پس از جنگ غزه و در پی آن حملات اسرائیل به سوریه، لبنان و حتی ایران، در حال ایجاد شکاف‌های فکری جدید در ذهنیت نخبگان و تحلیلگران عرب نسبت به ماهیت و آینده این رویکرد است.

برخلاف تصور اولیه که انتظار داشت تقویت پیوندهای اسرائیل با جهان عرب منجر به نوعی اعتدال‌گرایی در رفتار منطقه‌ای تل‌آویو شود، رفتارهای میدانی اخیر حاکی از روندی معکوس بوده است:

ادامه و تشدید حملات نظامی اسرائیل در چند جبهه به صورت هم‌زمان (غزه، جنوب لبنان، سوریه، و حملات نقطه‌ای به ایران)

افزایش سطح و گستره‌ی پاسخ نظامی، با تأکید بر پیش‌دستی، نه صرفاً بازدارندگی و از همه مهم‌تر، بی‌پاسخ ماندن این اقدامات در سطح بین‌المللی، به‌ویژه از سوی متحدان غربی

این وضعیت، به تدریج در حال تغییر برداشت رایج از پروژه عادی‌سازی در جهان عرب است. به بیان ساده‌تر، این سوال مطرح می‌شود که:

«اگر عادی‌سازی و نزدیکی، به‌جای کاهش تنش، منجر به جسورتر شدن رفتار اسرائیل شود، منافع راهبردی این روند برای کشورهای عربی چیست؟»

در گذشته، برخی نخبگان عرب تضعیف بازیگران غیردولتی چون حماس، حزب‌الله و کاهش نفوذ منطقه‌ای ایران را در راستای منافع امنیتی خود می‌دیدند. اما تشدید عملیات اسرائیل و گسترش آن به جغرافیای متنوع و حساس منطقه‌ای، حالا این پرسش را ایجاد کرده که آیا حذف یا تضعیف این بازیگران، عملاً موازنه‌ قدرت منطقه‌ای را بیش از اندازه به نفع اسرائیل تغییر نمی‌دهد؟

در واقع، تصور روزافزونی در حال شکل‌گیری است که «پایان محور مقاومت» لزوماً به معنای آغاز دوره ثبات نیست، بلکه ممکن است به کاهش قدرت چانه‌زنی دیگر دولت‌های عرب در مقابل اسرائیل منجر شود.
این برداشت، به‌ویژه در حلقه‌های فکری کشورهای حاشیه خلیج فارس، آرام اما پیوسته در حال گسترش است.

تحلیلگران عرب امروز، بیش از پیش، در حال بازنگری در چند پرسش کلیدی‌اند:
اول:حد توقف قدرت نظامی اسرائیل کجاست؟ آیا اسرائیل چشم‌انداز روشنی برای پایان دادن به عملیات نظامی منطقه‌ای خود دارد؟

دوم:میزان پایبندی ایالات متحده به موازنه‌سازی در منطقه چیست؟
با توجه به حمایت بی‌قید و شرط واشنگتن از تل‌آویو، آیا تکیه صرف بر رابطه با آمریکا برای مهار اسرائیل، هنوز واقع‌گرایانه است؟

سوم: نقش نهادهای بین‌المللی در مهار تنش کجاست؟
با افول نقش میانجی‌گر سنتی اروپا و تضعیف مرجعیت نهادهای حقوقی، آیا فضای دیپلماتیک جایگزینی برای بازدارندگی اسرائیل وجود دارد؟

به نظر می‌رسد منطقه، ناخواسته وارد مرحله‌ای از بازتعریف مفهوم صلح شده است.صلح دیگر نه به معنای فقدان جنگ، بلکه به معنای توازن پایدار قدرت تلقی می‌شود و در غیاب موازنه، تردید نسبت به «صلح برای صلح» در حال جایگزینی با پرسش‌هایی عمیق‌تر درباره ساختار نظم منطقه‌ای و موقعیت کشورها در آن است.

اگر اسرائیل بتواند بدون محدودیت نظامی و دیپلماتیک، جغرافیای وسیعی از خاورمیانه را هدف قرار دهد، بدون آن‌که نیازمند مذاکره یا سازش باشد، آن‌گاه حتی متحدان پیشین نیز ممکن است به این جمع‌بندی برسند که حفظ توازن، به خودی خود، یک ضرورت حیاتی برای بقاست حتی اگر به معنای تجدیدنظر در برخی ائتلاف‌های گذشته باشد.

@sahandiranmehr
Forwarded from javad kashi
مردم به مثابه پناهگاه
-----
اخبار مربوط به دوازده روز جنگ، به تدریج عیان می‌شود. می‌توان با قاطعیت گفت هدف اسرائیل سرنگون کردن نظام بوده است. شکست خورد، اما اظهارات مقامات این کشور نشانگر آن است که این هدف همچنان در دستور کار اسرائیل هست. به این ترتیب باید منتظر اقدامات بعدی باشیم. این اقدامات می‌تواند از سنخ اقدامات نظامی، اقتصادی یا سیاسی باشد.
هر نظام مستقری حق دارد به تداوم خود بیاندیشد. اینک نظام جمهوری اسلامی در معرض یک خطر موجودیتی است. چه باید بکند؟
رهبران و متولیان امور همه از مردم سخن می‌گویند. تنها مردم، تنها مردم‌اند که می‌توانند پناهگاه نظام مستقر از این مهلکه خطرناک باشند. می‌دانند و می‌دانیم صرف سکوت مردم در روزهای جنگ را نمی‌توان به حساب پشتیبانی تام و تمام مردم گذاشت. تنها می‌توان استنباط کرد با دشمن متجاوز همراهی نکرده‌اند. همین و بس.
تبدیل شدن مردم به پناهگاه نظام، به شرط چرخش‌هایی در نظر و پیامد آن چرخش‌هایی در عمل اتفاق خواهد افتاد. من به یک نکته در زمینه چرخش نظری اشاره خواهم کرد.
آنچه این چرخش نظری را اجتناب ناپذیر می‌کند، معکوس شدن رابطه‌ای است که تاکنون فرض شده است. بنیاد نظام جمهوری اسلامی بر این باور مبتنی شد که مردم در پناه نظام‌اند. امنیت و آسایش خود را وامدار نظام‌اند و تحت هدایت و راهبری آن، به سعادت دنیوی و اخروی خواهند رسید. آنکه بیش از حد پرسش و مخالف‌خوانی می‌کند، باید تادیب شود. مردم انگار اعضاء یک اردوگاه بزرگ‌اند. همه باید مواظب رفتار و کردار خود باشند.
اینک رابطه معکوس شده، این نظام است که به مردم پناه می‌آورد. نظام میهمان ضیافت مردم‌ شده است. اگر نظام آداب پناه آوردن به مردم را رعایت کند، خود را حفظ می‌کند و مردم به بزرگ‌ترین دستاورد سیاسی طی یکصد و اندی سال گذشته خواهند رسید.
مهمان در گوشه‌ای می‌نشیند چشم خود را به همه زوایای مهمان‌سرا می‌چرخاند. هر گوشه کسی با رنگ و صدا و چهره و سلیقه‌ای متمایز با دیگری نشسته است. باید دوربین‌ها بچرخند و صدا و سیمای نظام، حتی الامکان آئینه تمام نمای مردم شود. مهمانی عزیز است و عزیز می‌ماند که حرمت همگان را پاس دارد. باید یخ رابطه‌ها آب شوند. به جای آنکه ابرو گره کند گوشه‌ای بنشیند، خوب است برخیزد، در مدیریت مهمانی کمک کند. در امکان خرسندی و شادمانی همه سهم خود را ادا کند.
باور کند شان سیاست بیشتر از سنخ همین مهمانی است. قرار است همه با یکدیگر با خرسندی زندگی کنند. مهمانان مقصد دوری ندارند. قرار است پس از پایان مهمانی هر کدام سراغ زندگی شخصی‌اش بروند. هدف از مهمانی چیزی نیست جز لذت بردن از وجود دیگری. این ممکن نمی‌شود مگر با سامان صمیمانه، عادلانه و آزاد. اگر سفره‌ای پهن شود کسانی بی غذا بمانند، یا اجازه صحبت نداشته باشند، این که هست مهمانی نیست. مردم در ضیافت‌های متعارف‌شان همیشه این اصل را رعایت می‌کنند. خوب است مهمان این قاعده را بهم نزند.
نظام‌های سیاسی قدرت امنیتی و اطلاعاتی و سرکوبگر دارند. اینهمه در خدمت سروری بر مردم نیست. در خدمت حراست از اصل و اساس این مهمانی جمعی است. نباید بر بالای مجلس بنشینند، مهمانی بالا و پایین ندارد. گرد است. بسته به اینکه کدام سو خوش سخن‌تر، داناتر، هنرمندتر و کارآزموده‌تر است برای لحظاتی می‌درخشد و جای خود را به دیگری می‌دهد.
حواس‌شان باشد، مردم نیستند که باید تحت نظر مدام قرار گیرند. متولیان امورند که تحت نظارت مردم‌اند. باید دلنگران قضاوت مردم باشند. اگر اعتراضی می‌شنوند، ابتدا خود را مقصر بشناسند و برای جبران آن اقدام کنند. حتی اگر مقصر نباشند، تقصیر بپذیرند تا جبران مافات شود.
واژگون شدن رابطه مردم و نظام مستقر سیاسی، یک موهبت تاریخی است. نظام‌های سیاسی به ویژه هنگامی که از یک انقلاب برآمده باشند، از موضع هدایت‌‌گری مردم پایین نمی‌آیند. شرایط امروز هزاران خطر و تهدید در چنته دارد. تنها با تبدیل کردن تهدید به فرصت می‌توان مخاطرات آن را کنترل کرد. واژگون شدن رابطه نظام و مردم یک موهبت بزرگ است. موهبتی که از نخستین طلیعه مدرنیته ایرانی تا امروز محقق نشده است.
به جای بود و نبود این یا آن نظام باید به اصلاح ساختاری رابطه‌ها اندیشید.
@javadkashi
Forwarded from دغدغه ایران
ایران بر لبه تیغ

محمد فاضلی

وقتی در بهار ۱۴۰۰ کتاب #ایران_بر_لبه_تیغ را منتشر کردم، اندک امیدواری داشتم که صدایم – در کنار ده‌ها صدای دیگر - که دلسوزانه حاکمان را به بازنگری در سیاست‌ها و کیفیت حکمرانی فرامی‌خواند، شنیده شود. کورسویی از امید داشتم که عنوان تلخ، تند و تیز #ایران_بر_لبه_تیغ به اندازه وِز وِز پشه‌ای گوش حکمرانی را آزار دهد و به شنیدنش کمک کند.

کتاب، حاصل همه نوشته‌های مهم من در عرصه سیاست عمومی در ۱۵ سال قبل از آن بود. مفاهیم زیادی را در آن طرح کرده بودم، اما چهار مفهوم بنیادین در آن وجود داشت که اهمیت همه آن‌ها امروز روشن شده است.

هم‌آیندی بحران‌ها
سال ۱۳۹۳ این مفهوم را به‌کار بردم و توضیح دادم که بحران‌های کشور به سمتی می‌روند که همه با هم رخ بدهند و به‌سوی نقطه‌ای هم‌آیند شوند. بحران محیط‌زیست، آب، اقتصاد، ناترازی انرژی، سیاست خارجی، جمعیت و سرمایه اجتماعی و ...؛ امروز همه این بحران‌ها محقق شده‌اند.

فرسایش تمدنی
این مفهوم را هم سال ۱۳۹۳ به‌کار بردم. هشدار دادم که تخریب محیط‌زیست و کاهش سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌ها ناشی از بحران و زوال اقتصادی، کشور را به سمت کاهش ظرفیت زیست‌پذیری سرزمین و کمبود زیرساخت برای پاسخ دادن به تقاضای معیشتی (آب، برق، آموزش و ...) می‌برد. نوشتم – مثل ده‌ها نفر دیگر – به زبان و تحلیل خودم که کشور در حال فرسوده شدن است و به علت کاهش ظرفیت زیست‌پذیری سرزمین، این فرسایش، تمدنی است.

ظرفیت دولت
از سال ۱۳۸۶ درباره ظرفیت دولت (توانایی جمع‌آوری منابع، درست تصمیم گرفتن، اجرای درست و باکیفیت تصمیمات، توازن اختیار و مسئولیت، ارزیابی نتایج اجرای تصمیمات و ...) نوشته بودم، و در دهه ۱۳۹۰ بارها تحلیل کردم – در کنار بسیاری دیگر که دلسوزانه چنین کردند – که اگر ظرفیت دولت افزایش نیابد، توان پاسخ‌گویی به دو مقوله هم‌آیندی بحران‌ها و فرسایش تمدنی، و حل کردن این دو مسأله، از دست می‌رود. زوال نیروی انسانی، منابع مالی، نقصان اختیارات و کاهش مشروعیت حل مسأله، همه‌جوره ظرفیت دولت را فرسودند.

ظرفیت میان‌بخشی
بارها نوشتم – باز هم در کنار بسیاری دیگر که نوشتند و به هزار زبان گفتند – که کشورداری مستلزم کار میان‌بخشی است. هماهنگی بین‌دستگاهی، انسجام نهادی و سازمانی، و فقدان تناقض در تصمیمات نیاز دارد. اما، حکمرانی جزیره‌ای، از هم گسیخته، متناقض و عمیقاً تسخیرشده توسط گروه‌های ذینفع که هر یک در تیول خود منافعش را دنبال می‌کند، توان کار میان‌بخشی نداشت و ندارد.

وضع امروز آب، برق، ریزگرد، رشد اقتصادی، تورم، صندوق‌های بازنشستگی، ناترازی بانکی، وضعیت جنگی، مهاجرت، پیری جمعیت و بسیاری واقعیات دیگر نشان می‌دهد تحلیل‌ها، پیش‌بینی‌ها، هشدارها، دلسوزی‌ها و گزاره‌هایی که با دلی خونین و گاه با چشمانی اشک‌بار و صدایی غم‌زده درباره روندهای حکمرانی گفتیم و نوشتیم – و بسیاری چون من گفته‌اند، هر یک به زبان و بیان خویش – درست بوده است.

ما درست می‌گفتیم، سیاه‌نمایی هم نمی‌کردیم، ایران و ایرانی را دوست داشتیم، سربلند می‌خواستیم، خودباخته و واداده و خودتحقیر و غربگدا هم نبودیم، میهن‌دوست و متعهد بودیم؛ نان به نرخ روز خور هم نبودیم.

همه آن سال‌ها کسی ندید و نشنید، امروز هم نمی‌دانم گوشی برای شنیدن و چشمی برای دیدن هست یا نیست. من و امثال من، که به هزار زبان تحلیل‌گرانه، ناصحانه، دلسوزانه، عالمانه، عاجزانه، ملتمسانه و ... نوشتیم و هشدار دادیم و در عمل برای اصلاح در بخش‌های مختلف کوشیدیم؛ صرف‌نظر از هر عاقبتی که حاصل شود – و هنوز امیدوارم این عاقبت، چیزی جز سلامت، امنیت، شادمانی، سربلندی و عزت برای ایرانیان نباشد – سرمان را بالا می‌گیریم، و با صراحت می‌گوییم: ما راست می‌گفتیم،

گزاره‌های ما درست و به‌واقع #ایران_بر_لبه_تیغ بود، اما کسی نشنید و ندید. امروز شاید دیده و شنیده شود. شاید واقعیت دیده، درک و تحلیل شود آن‌چنان که هست، نه آن‌گونه که ذینفعان نامشروع، جلوه می‌دهند، توصیه می‌کنند، و دائم فریاد می‌کشند. 

@fazeli_mohammad
💬بعد از تجاوز رژیم شیطانی اسراییل به آسمان و زمین #ایران نوشتم که شکست ما نظامی نیست، شکست ما اگر بخواهد اتفاق بیفتد در زمینه نرم است نه سخت.

📰در بعد سخت، اسراییل که هیچ ،حتی کل ناتو هم نمی تواند ایران را شکست دهد بدلایل متعدد، از روحیه ضد تجاوز و میهن پرستی مردم ایران تا وسعت سرزمینی و قدرت نظامی و منطقه ای کشور.
آن چیزی که آسیب پذیر است، بعد نرم قدرت جمهوری اسلامی است. تهدید از اینجاست، از اینجاست که بدلیل ضعفهایی که وجود دارد این خطای محاسباتی در دشمن ایجاد می شود که می تواند به ایران حمله کند و نتیجه بگیرد.

💬این نقاط ضعف اساسی در بعد نرم حکمرانی در هر موضوعی خود را به شکلی نشان می دهد:

📰در اقتصاد وضعیت واقعا بحرانی است، آمارها نشانگر رکود عجیبی است که بر کشور حاکم شده و قبلتر در دو سال گذشته مکررا در مورد آن نوشتم، رکودی که بخشی از آن ناشی از سیاستهای بانک مرکزی است و بخشی دیگر ناشی از چشم انداز مبهم کشور در تمام عرصه ها، شما هیچ کسب و کاری را نمی تونید پیدا کنید که بچرخد جز فروشندگان VPN ، شرایط شکننده و تاسف بار بورس آیینه این رکود است.

📰در بعد اجتماعی و سیاسی و فرهنگی هم این ضعفها به اشکال مختلف در بی تفاوتی به خواست عمومی مردم نماینگر است، از عملکرد صدا و سیما تا چرخیدن در بر پاشنه قدیم در تمام تصمیمات و رویکردها.

📰مجدد تاکید می کنم، همانطور که بارها نوشته ام، تهدید متوجه کشور نظامی نیست، تهدید نظامی اگر ایجاد شده، به دلیل ضعف در بخش نرم افزاری حکمرانی کشور است، ضعفهایی که متاسفانه هیچ چشم اندازی هم برای علاج آنها دیده نمی شود.

📰در بین این ضعفهای نرم حکمرانی، پاشنه آشیل و حفره اصلی، حکمرانی اقتصادی است و معتقدم جنگ اصلی ما اینجاست و تازه این جنگ آغاز خواهد شد.
جنگیدن در جبهه اقتصاد هم ساز و کارهای خود را دارد که بارها درباره آن نوشته ام و مهمترین الزام آن هم احیای سرمایه اجتماعی و گشودن چشم انداز برای آینده کشور است جهت سرمایه گذاری.

اگر فکری برای نرم افزار حکمرانی کشور نکنیم، آن زمان تهدیدات بیرونی مهم می شود و کیان ملی در خطر قرار خواهد گرفت.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
💬اقتصاد آرژانتین شتاب گرفته و رشد اقتصادی این کشور در فصل دوم به ۸ درصد رسیده است، مهمترین و اولین اقدام میلی در آرژانتین پس از رسیدن به قدرت اخراج هشتاد درصد کارمندان دولت بود.

💬وزارت کشاورزی (جهادکشاورزی) ایران با ۱۵ میلیون هکتار زمین کشاورزی، ۸۵۰۰۰ کارمند دارد و وزارت مربوطه‌ی کانادا با ۶۲ میلیون هکتار زمین کشاورزی، ۵۳۰۰ کارمند!

💬 با سرچ ساده در گوگل و مقایسه ایران با هر کشور توسعه یافته و در حال توسعه دنیا می‌توان دید که دولت در ایران چقدر بزرگ، متورم و ناکارآمد است.

📰 این مطالب و فکتها که متعدد هم هست نشان می‌دهد که دولت در ایران چقدر متورم و ناکارآمد است و هزینه خود را با مالیات غیرمنصفانه، کسری بودجه و چاپ پول برای تامین آن و با ایجاد تورم از جیب مردم و بخش خصوصی و کارآفرینان تامین می‌کند.

📰 حقوق و مزایا و پاداشی که ۹۰ درصد کارمندان دولت و شرکتهای شبه دولتی و مدیران دولتی دریافت می‌کنند پول مفت، زور و رانتی است که در ازای کارایی نزدیک به صفر دریافت می‌کنند و به گواه تجربه دنیا اگر همین نود درصد تعدیل شوند و در منزل بنشینند هیچ خللی در امور کشور ایجاد نمی‌شود که هیچ بلکه هزینه‌های کشور و در نتیجه تورم کاهش خواهد یافت.

رییس‌جمهور هم اگر واقعا می‌خواهند کاری برای کشور بکنند به‌جای روضه‌خوانی و ذکر مصیبت روزانه می‌توانند به تاسی از تجربه موفق بسیاری کشورها اقدام به کوچک سازی دولت، کاهش هزینه سازمانها و نهادهای بودجه بگیر و بازگرداندن ثروت عمومی به مردم از طریق بورس بجای شرکتهای خصولتی رانتی بپردازند.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
زندگی در نظام نشانه‌ها

❇️ "بودریار" میگوید : جهان کاپیتالیستی به جایی رسیده که دیگر خود مصرف چندان مهم نیست؛ ما "نشانه‌ها" را مصرف می‌کنیم.
نظام کاپیتالیستی برای ما یک "سیستم نشانه‌ها" تولید کرده که در آن بالا و پایینی وجود دارد ، و ما همه این را می‌پذیریم. ما به دلایل کاملاً مجازی مصرف میکنیم، که در بسیاری از موارد ربطی به نیازهای واقعی ما ندارند.
مدل ماشین شما به نیازهای شما چندان مرتبط نیست. مردم همه در حال ارتقاء دادن به مسکن و مدل ماشین و …. هستند، و شوقی در همه آدم‌ها وجود دارد که روزبه‌روزکالاهای لوکس‌تر و سطح بالاتر مصرف کنند. نظام نشانه‌ای باعث ایجاد این فرهنگ است.

🔷افراد نه برای اینکه رفاه بیشتری داشته باشند، بلکه برای اینکه ارتقاء بیشتری در این سیستم پیدا کنند، کالاهای بیشتری مصرف می‌کنند. مثلاً سعی می‌کنید پیوسته در خیابان‌های بالاتر خانه بگیرید. بالای شهر داریم، پایین شهر داریم.
کاری که در نظام کاپیتالیستی با ظرافت‌های خیلی زیاد انجام شده‌ این است که سیستمی که نیازهای ما را به طور قراردادی و نشانه‌ای شبیه‌سازی می‌کند، وجود دارد و همه‌ی آدمها در این نظام نشانه‌ای پیشرفت می‌کنند، در حالی‌ که این ربطی به رشد و پیشرفت به معنای فردی و واقعی ندارد.

🔷اگر بخواهید برای علم نشانه‌گذاری بکنید، می‌توانید مدرک بدهید، به مردم مدارج علمی بدهید. به علم آدم‌ها می‌توانید به طور قراردادی مدارجی را منتسب کنید. آدم‌ها مدرک‌هایی می‌گیرند، وارد یک شغل دانشگاهی می‌شوند، بعد استادیار و سپس دانشیار و در نهایت استاد می‌شوند، و احساس می‌کنند از نظر دانش به آخر خط رسید‌ه‌اند؛ با خیال راحت می‌نشینند و می‌گویند من کار علمی خودم را انجام دادم. در حالی که این آدم ممکن است به طور واقعی هیچ کار علمی در عمر خودش انجام نداده باشد، ولی حس می‌کند که در یک نظام تا ته خط رفته است. نظام دارد به دلایل نشانه‌ای به او حس دانش می‌دهد، برای اینکه استاد شدن یعنی به آخر دانش رسیدن.

🔷بودریار می‌گوید که در همه چیز اگر دقت کنید (به نظر من دقت‌کردن شاید خیلی راحت نباشد) ما دیگر در دنیا چیزی غیر از نشانه مصرف نمی‌کنیم. یعنی همیشه با یک چیزهایی که جانشین یک چیز واقعی شده‌اند، سر و کار داریم.
شما حتی وقتی خوراکی تهیه می‌کنید، به آن جنبه‌های نشانه‌ای بیشتر توجه دارید: از کجا خرید بکنید و چه چیزهایی بخرید. یک چیزهای لوکس‌تری وجود دارد که گران‌قیمت‌تر است و شما آنها را می‌خرید به دلیل اینکه نشانه رفاه است. شما می‌روید به یک سوپرمارکت باکلاسی که در نزدیکی شما وجود دارد و محصول بسته‌بندی شده دارد، نه به دلیل کیفیتش، بلکه به دلیل اینکه نشانه‌ی رفاه است.
در مورد دانش، در مورد اعتماد به نفس، همه چیز را می‌شود برای آدم‌ها در نظام‌های قراردادی طراحی کرد و آدم‌ها را درگیر یک سیستم قراردادی کرد. همه آدم‌ها در نظام کاپیتالیستی احساس می‌کنند در یک سیستمی در حال رشدند، در حال پیشرفتند و در تمام عمرشان هم این پیشرفت را سعی می‌کنند ادامه بدهند.
حس رشد‌ را این سیستم به آدم‌ها القاء می‌کند. مثل همان استاد شدن، در حالی که این واقعاً ربطی به علم و دانش ندارد. آن آدم هیچ‌وقت نمی‌آید بنشیند پیش خودش چک بکند، بگوید من که پروفسور شدم، الآن بیشتر از آن موقعی که استادیار بودم مطالعه می‌کنم؟ کار علمی‌ام سطح بالاتر شده‌ یا نه؟ مهم نیست. مهم این است که طبق یک قراردادهایی عنوان و مدرک‌ گرفته‌ است.

💠 برشی از سخنرانی کاپیتالیسم (۱)
https://searchingfortruth.ir/%da%a9%d8%a7%d9%be%db%8c%d8%aa%d8%a7%d9%84%db%8c%d8%b3%d9%85-%db%b1/
💬بازی باخت-باخت آمریکا و آینده نامعلوم پیش روی خاورمیانه

📰خروج آمریکا از برجام در سال ۲۰۱۸، نه‌تنها مسیر اعتمادسازی که ایران با پایبندی به تعهدات هسته‌ای خود و چرخش به سمت غرب با انتخاب حسن روحانی آغاز کرده بود را به بن‌بست کشاند، بلکه فضایی از بی‌اعتمادی عمیق و بازی باخت-باخت را میان ایران و ایالات متحده رقم زد. این تصمیم یک‌جانبه، که به جای دیپلماسی، تقابل را تقویت کرد، رویکرد افرادی در ایران را که معتقد بودند آمریکا قابل مذاکره، اعتماد و توافق نیست، تصدیق کرد. از منظر اقتصاد سیاسی، این اقدام هزینه‌های سنگین اقتصادی و اجتماعی برای هر دو طرف به دنبال داشت و جز اسرائیل، که از تشدید تنش‌ها سود برد، هیچ‌یک به اهداف خود نرسیدند.

📰ایران پس از برجام، با اجرای تعهدات خود، زمینه را برای احیای اقتصاد و جذب سرمایه‌گذاری خارجی فراهم کرده بود. رشد اقتصادی در سال‌های ۲۰۱۶ و ۲۰۱۷ به ترتیب ۱۲.۵٪ و ۳.۸٪ بود و قراردادهایی مانند خرید هواپیماهای بوئینگ و ایرباس یا سرمایه‌گذاری توتال در پارس جنوبی امضا شد. اما خروج آمریکا و بازگشت تحریم‌ها، این دستاوردها را نابود کرد. صادرات نفت ایران از ۲.۵ میلیون بشکه در روز به کمتر از ۳۰۰ هزار بشکه در سال ۲۰۲۰ سقوط کرد، ارزش ریال بیش از ۶۰٪ کاهش یافت و تورم به بالای ۴۰٪ رسید. اما امروز بدون اینکه آمریکا به خواسته های خود برسد ، ایران به مدد چین حدود 2 میلیون بشکه در روز نفت میفروشد، چیزی که آمریکا را بر آن داشت تا به سمت رویکرد نظامی حرکت کند چون دیگر فشار تحریمها پاسخگو نبود. اما فشارهای اقتصادی آمریکا طی این سالها، معیشت مردم ایران را به شدت تحت تأثیر قرار داد و بی‌اعتمادی عمیقی در جامعه ایجاد کرد. مردم، که امیدی به بهبود شرایط از طریق دیپلماسی داشتند، به تدریج به سیاست‌های رادیکال گرایش پیدا کردند، چرا که رفتار آمریکا نشان داد مذاکره با غرب بی‌نتیجه است و ادعاهای بدبینان به آمریکا را تأیید کرد.

📰آمریکا نیز از این تصمیم زیان دید. خروج از برجام، ایران را به تسلیم وادار نکرد، بلکه مقاومت اقتصادی و پیشرفت برنامه هسته‌ای ایران تا آستانه ساخت بمب و به قول برخی محافل ساخت کامل آن را در پی داشت. آمریکا از قراردادهای چند میلیارد دلاری، مانند فروش هواپیماهای بوئینگ (حدود ۲۰ میلیارد دلار)، محروم شد و بازار ایران به رقبای چینی و روس واگذار گردید و کاهش اعتبار جهانی‌ آمریکا به‌عنوان شریکی قابل اعتماد، هزینه‌های سیاسی سنگینی در بلند مدت به همراه خواهد داشت. آمریکا همچنین مجبور به صرف میلیاردها دلار برای تقویت حضور نظامی در خاورمیانه شد تا به زعم خود ایران را مهار کند.

📰در این میان، اسرائیل از تشدید تنش‌ها و انزوای ایران بهره برد و جایگاه ژئوپلیتیکی خود را تقویت کرد. اما این سود کوتاه‌مدت، چرخه‌ای از بی‌اعتمادی و تقابل را دامن زد که هزینه‌های بلندمدت آن برای همه طرف‌ها سنگین است. معتقدم مسیر فعلی ایران و آمریکا بازی باخت-باخت است و بعید است در صورت حمایت چین و روسیه از ایران آمریکا بتواند به خواسته های خود برسد.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
✔️واکنش نمادین به آغاز یک دوران
✍🏻سهند ایرانمهر


«غزه آزمایشی است از سوی ابرثروتمندان تا به مردم جهان نشان دهند که چگونه به شورش بشریت پاسخ خواهند داد. آن‌ها قصد دارند همه‌ی ما را بمباران کنند».
این جمله رئیس‌جمهور کلمبیا، گوستاوو پترو، در نشست گروه لاهه است. سخن رئیس‌جمهور کشوری در امریکای لاتین، هزاران کیلومتر دورتر از غزه، در جایی که نه راکتی شلیک شده و نه صدای آژیر قرمزی به گوش می‌رسد و نه نزاعی ایدئولوژیک با اسراییل دارد.

اکنون می‌توان پرسید چرا کلمبیا هم باید نگران بمباران غزه باشد؟ این جمله تنها یک موضع سیاسی نیست؛ یک تفسیر ساختاری از نظم نوین جهانی‌ست. پترو معتقد است که غزه، صرفاً میدان نزاع فلسطینی-اسرائیلی نیست، بلکه «نمونه‌ آزمایشگاهی»‌ست تا از این دریچه ببینیم نظم جهانی ، در مواجهه با خیزش انسان‌های بی‌قدرت، چگونه عمل خواهد کرد. به عبارتی: غزه استعاره‌ای است از جهان فردا.

در نگاه برخی، آنچه اکنون در غزه می‌گذرد، واکنش طبیعی اسرائیل به حمله ۷ اکتبر است. این تصویر، هم در لایه‌هایی از افکار عمومی ایران، و هم در رسانه‌های غربی، به‌ویژه در رویکرد جریان‌های لیبرال محافظه‌کار، جا افتاده است. در ایران دلیل کمی متفاوت‌تر است و تعویق مطالبات و نارضایتی‌های مردم، سبب شده است که برای عده‌ای نگاه به ماجرای غزه و محکومیت اسراییل صرفا تصویر یک نزاع ایدئولوژیک و پیامدهای سیاست‌های تنش‌زا را در ذهن تداعی کند در نتیجه، افکار عمومی دچار خستگی اخلاقی می‌شود و به‌سادگی مسئله‌ای انسانی را به مسئله‌ای سیاسی و حکومتی فرو‌می‌کاهد.

حال باید پرسید اگر همه‌چیز فقط یک «درگیری مرزی» یا «مقابله با تروریسم» است، پس چرا در قلب پاریس، لندن، سیدنی، نیویورک، صدها هزار نفر از چهره‌های سیاسی، علمی، ورزشی و هنری با پرچم فلسطین و شعار «آتش‌بس فوری»، به خیابان می‌آیند؟ برای بسیاری از ناظران، این حجم واکنش، صرفاً با تکیه بر همدلی انسانی یا فاجعه انسانی قابل تبیین نیست. به‌نظر می‌رسد نوعی ادراک جهانی نوظهور در حال شکل‌گیری است؛ ادراکی که غزه را نه فقط به‌مثابه یک تراژدی، بلکه به‌مثابه نشانه آغاز یک دوران می‌بیند.

در نظم بین‌الملل پس از ۱۹۴۵، علی‌رغم نابرابری‌های ساختاری، اصولی چون احترام به حاکمیت ملی، تمایز میان غیرنظامی و نظامی در مخاصمات مسلحانه، حقوق بشر، و چارچوب‌های حقوقی سازمان ملل، نقش نوعی چارچوب قاعده‌مند را ایفا می‌کردند. اما در دهه اخیر، این چارچوب‌ها دچار فرسایش بی‌سابقه‌ای شده‌اند. ایالات متحده در دوران ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ، بدون اجماع جهانی از توافق‌های بین‌المللی خارج شد، تعرفه‌های یک‌جانبه اعمال کرد، و اصل برتری منافع ملی بر قواعد چندجانبه‌گرایی را علناً اعلام کرد.روسیه، با تهاجم به اوکراین، اصل حاکمیت سرزمینی را زیرپا گذاشت و نشان داد که توسل به زور، حتی در اروپا، همچنان ممکن و ممکن‌الوقوع است.اسرائیل نیز، در مواجهه با غزه، با عبور از مرزهای پاسخ متقارن، به اقداماتی متوسل شد که از منظر بسیاری از نهادهای حقوق بشری، نیازمند رسیدگی بین‌المللی مستقل است.

مجموع این موارد، از دید جامعه‌شناسان سیاسی، نشانه ورود جهان به نظمی است که در آن، «استثناء» به «قاعده» بدل می‌شود. این پدیده، که جورجو آگامبن آن را «وضعیت استثناء» می‌نامید. نقطه اشتراک موارد فوق، چیزی فراتر از سیاست خارجی تهاجمی است. آنچه در حال شکل‌گیری است، مدلی نو که در آن قدرت می‌تواند بی‌آنکه پاسخ‌گو باشد، هزینه‌سازی کند. این الگو، به تعبیر مانوئل کاستلز، مبتنی بر «شبکه‌هایی از قدرت بدون مرکز پاسخ‌گو»ست. در چنین الگویی: نهادهای بین‌المللی تضعیف شده‌اند؛ افکار عمومی جهانی، ابزار کافی برای تأثیرگذاری مستقیم ندارند و روایت‌های رسمی جای خود را به پلتفرم‌ها و رسانه‌هایی با الگوریتم از پیش تعیین شده داده‌اند، بی‌آنکه این تحول الزاماً به پاسخ‌گویی ساختارهای قدرت منجر شده باشد. در این فضای تازه، نوعی اضطراب هستی‌شناختی در میان جوامع پدید آمده است:

اگر قواعد جهانی دیگر اجرا نمی‌شوند، چه تضمینی برای امنیت آینده ما وجود دارد؟در این بستر است که غزه از یک موقعیت محلی به یک نشانه جهانی بدل می‌شود.
از همین‌رو، اعتراض به اسرائیل، در بسیاری از نقاط جهان، نه فقط مخالفت با یک دولت خاص و نه حتی فاجعه قحطی و نسل‌کشی، بلکه واکنشی است به کل سازوکار در حال شکل‌گیری قدرت در قرن بیست‌ویکم.

در نهایت، می‌توان گفت که اعتراض‌های جهانی به وقایع غزه، بیش از آنکه محصول وفاداری‌های ایدئولوژیک باشند، بازتاب نوعی ادراک اخلاقی فراگیر هستند ادراکی که می‌کوشد در برابر افول قاعده، بی‌قدرتی نهادهای بین‌المللی، و گسترش منطق برهنه‌ی زور، واکنشی نمادین ارائه دهد.

@sahandiranmehr
✔️جنگ برای بیهودگی
✍🏼سهند ایرانمهر


در تحولی بی‌سابقه، گروهی از عالی‌رتبه‌ترین مقامات پیشین امنیتی و نظامی اسرائیل، از رؤسای سابق موساد و شاباک گرفته تا ژنرال‌های ارتش، در بیانیه‌ای تصویری خطاب به جامعه و نهادهای حاکم اسرائیل، آشکارا هشدار دادند که ادامه جنگ در غزه «بی‌هدف»، «ویرانگر» و «فریبکارانه» است و نه‌تنها دستاوردی ندارد، بلکه موجودیت و هویت اسرائیل را نیز به خطر انداخته است.

در این بیانیه که از سوی چهره‌هایی چون عامی ایالون، ناداف ارگمان، دانی یاتوم، تامیر باردو و یورام کوهن منتشر شده، صراحتاً آمده است که ارتش اسرائیل در غزه به دور باطلی افتاده است که نه امکان پیروزی دارد، نه راهی برای خروج. آنان جنگ کنونی را فاقد هرگونه هدف سیاسی واقع‌بینانه دانسته و گفتند: «هیچ ارتشی در جهان نمی‌تواند یک گروه پارتیزانی را به‌طور کامل از میان بردارد».

در حالی‌که تحلیل‌گران در داخل و خارج اسرائیل در تلاش‌اند راهی برای پایان این بحران پیدا کنند، ناگهان روز گذشته بنیامین نتانیاهو در موضع‌گیری‌ای رسمی، از تصمیم برای ادامه جنگ تا اشغال کامل غزه سخن گفت؛ تصمیمی که نشان از تعمیق انحراف راهبردی در ساختار قدرت اسرائیل دارد. این اظهارات نه‌تنها در تضاد کامل با هشدار نهادهای امنیتی سابق قرار دارد، بلکه تأییدی است بر آن‌که دولت کنونی با ائتلاف با راستگرایان مذهبی، بدون نقشه‌راه مشخص و در غیاب هرگونه هدف سیاسی عقلانی، صرفاً در باتلاق جنگ دست و پا می‌زند.

از دیدگاه علمی و راهبردی، آن‌چه امروز شاهد آن هستیم، نمونه‌ای کلاسیک از جنگ بی‌هدف است؛ وضعیتی که «کارل فون کلاوزویتس» آن را خطرناک‌ترین شکل جنگ می‌دانست؛ جنگی که از هم از منطق سیاسی و هم منطق امنیتی جدا شده و صرفاً به تکرار خشونت بدل گشته است.در چنین جنگ‌هایی، که با گروه‌های چریکی و غیردولتی مانند حماس انجام می‌شود، اصل اساسی دکترین‌های نظامی یعنی پیروزی قاطع از میان می‌رود و جای خود را به فرسایش تدریجی و بحران‌های درونی می‌دهد. تجربه آمریکا در ویتنام و شوروی در افغانستان به‌روشنی نشان داده که هیچ قدرت نظامی مدرنی، در درگیری‌های بدون هدف سیاسی روشن، نمی‌تواند پیروز میدان باشد.

اکنون ارتش اسرائیل، که همواره بر پایه «بازدارندگی» تعریف می‌شد، در وضعیتی گرفتار آمده که حتی بخشی از نیروهای آن از خدمت فرار می‌کنند، یا به گفته رسانه‌های اسرائیلی، دست به خودکشی می‌زنند. مفهوم «سرباز قدرتمند اسرائیلی» در ذهنیت اجتماعی اسرائیلیان، در حال فروریختن است و جای خود را به «سربازِ درمانده، در جنگ بی‌پایان» داده است. از بُعد سیاسی نیز، این بیانیه نشان‌دهنده شکاف عمیقی میان «دولت سیاسی» و «نهاد امنیتی» در اسرائیل است. به‌قول «ساموئل هانتینگتون» در نظریه «سرباز و دولت»، وقتی ارتش و نهادهای امنیتی علیه سیاست رسمی صدا بلند می‌کنند، نشانه آن است که نظم حاکم، مشروعیت خود را از دست داده است.

درواقع، تصمیم اخیر نتانیاهو برای اشغال کامل غزه، بر بستر این شکاف معنادار، نوعی لجاجت سیاسی در برابر عقلانیت فنی نهادهای اطلاعاتی و نظامی است؛ تصمیمی که نه بر اساس واقعیت میدانی، بلکه بر اساس محاسبات ایدئولوژیک و حفظ بقای سیاسی درون کابینه افراط‌گرا اتخاذ شده است. از منظر بین‌المللی نیز، ادامه این جنگ با حجم بالای تلفات غیرنظامی و قحطی مهندسی شده، مشروعیت اخلاقی اسرائیل را به‌شدت تضعیف کرده و روند انزوای جهانی آن را تسریع نموده است. برخلاف محاسبات اولیه اسرائیل که تصور می‌کرد با ادامه حملات می‌تواند حمایت غرب را حفظ کند، اکنون حتی متحدان سنتی مانند فرانسه و برخی چهره‌های حزب دموکرات آمریکا از ادامه این جنگ اعلام نگرانی کرده‌اند.

با وجود هشدار جدی نظامیان سابق اسرائیل، ظاهراً نتانیاهو و کابینه‌اش، همچنان ترجیح می‌دهند در تاریکی توهمات سیاسی خود گام بردارند و این شاید خطرناک‌ترین وضعیت برای یک کشور است: جنگی که هدف ندارد، نخست‌وزیری که نمی‌شنود، ارتشی که نمی‌داند چرا می‌جنگد، و جامعه‌ای که نمی‌داند تا کی باید صبر کند.

@sahandiranmehr
💬رفتار جنون آمیز آمریکا از جمله تهدید و استقرار زیردریایی هسته ای، مشارکت در قتل عام غزه، تسلیح بی قید شرط اوکراین، تهدید چین از طریق تایوان بصورت نظامی و بمباران ایران و... دلیلی واضح و روشن دارد؛

📰آمریکا بسیار روشن درک کرده که در حال افول است ، این در حال افول بودن به معنی تایید نظریات برخی کارشناسان که رویکرد غیرعلمی دارند و منتظر فروپاشی آمریکا هستند نیست، به این معناست که قدرت جدید به نام چین در حال ظهور در دنیاست یا شاید حتی ظهور کرده است که جهان تک قطبی و ابرقدرتی بلامنازع آمریکا را به چالش کشیده است و نکته مهم اینجاست که اگر این روند ادامه داشته باشد هیچ بعید نیست تا یکی دو دهه دیگر ابرقدرت اول دیگر چین باشد و نه آمریکا !

📰این تحولات سبب شده است که آمریکا در یک بازی مرگ و زندگی قرار بگیرد، به این معنا که اگر نتواند الان بازی را به نفع خود جمع کند شاید دیگر نتواند، به عبارت دیگر در شرایطی در دنیا قرار داریم که نقطه عطف است و تکلیف قرن پیش رو را تا حدود زیادی روشن خواهد کرد. در نتیجه هر ابزاری برای آمریکا مشروع شده است تا بتواند از این بازی برنده بیرون بیاید.

📰یکی از راهبردهای اصلی برای آمریکا کنترل ژئو استراتژیک و ژئواکونومیک چین است و در این راهبرد کنترل جغرافیایی یکی از اصلی ترین کارتها یا اصلی ترین کارت ایران است. آمریکا با در اختیارگرفتن ایران مسیر انرژی و ترانزیت اقتصادی چین را کاملا خفه خواهد کرد.

جمعبندی اینکه ، آمریکا در یک بازی مرگ و زندگی برای حفظ هژمون خود است و این بازی تنشهای سنگینی را ظرف سالهای آتی به دنیا تحمیل خواهد کرد و یکی از این مراکز تنش تا تعیین تکلیف این بازی ایران خواهد بود. بازارهای سهام و املاک در تمام دنیا تحت فشار قرار خواهند داشت و برنده اصلی این وضعیت احتمالا طلا می باشد.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
💬درباره بازگشت لاریجانی به صحنه

📰سال‌ها تجربه لاریجانی در رده‌های بالای نظام و ارتباط نزدیک او با رهبری و رئیس دولت، می‌تواند به یکپارچگی بیشتر میان نهادهای حاکمیتی و اداره کارآمدتر مسائل حساس داخلی و خارجی کمک کند.
لاریجانی در مقایسه با دبیران پیشین، از نفوذ سیاسی مستحکم‌تری برخوردار است. این ویژگی می‌تواند به تقویت همبستگی داخلی و ارتقای جایگاه ایران در منطقه یاری رساند.

📰 توسعه ارتباطات منطقه‌ای و اتحاد راهبردی با چین و خروج از بلاتکلیفی و گیجی بین غرب و شرق احتمالا در سیاست خارجی با این تغییر رخ خواهد داد.

📰با کاهش نقش مجلس و دولت در تصمیم‌گیری‌های کلان و انتقال اختیارات اجرایی و تصمیم‌سازی به شورای عالی امنیت ملی، این انتصاب می‌تواند مدیریت مسائل راهبردی را چابک‌تر و متمرکزتر کند.

💬با این حال، تحقق این چشم‌انداز نیازمند پیش‌نیازهایی است:

📰تغییر ترکیب شورا: بدون حضور نیروهای نوگرا و اصلاح ساختار اعضای شورا، این انتصاب نمی‌تواند به نتیجه مطلوب برسد.

📰از آنجا که مصوبات شورا به تأیید رهبری وابسته است، یا باید مرجع تصمیم‌گیری نهایی تغییر کند و به شورا واگذار شود یا رهبری با سیاست‌های راهبردی شورا همسویی بیشتری نشان دهد و رویکرد شورا از ایدئولوژیک به پراگماتیک تغییر کند.

💬جمع‌بندی

📰اگر هدف از این انتصاب، دور کردن سایه تهدید جنگ از ایران باشد، لاریجانی به احتمال زیاد در این مسیر موفق خواهد بود. اما برای تغییرات اساسی لازم است رهبری بخشی از اختیارات خود را رسماً به شورای عالی امنیت ملی تفویض کند. این اقدام، همراه با بازنگری در ترکیب شورا و تمرکز بیشتر اختیارات اجرایی و تصمیم‌گیری در آن با کاهش نقش مجلس و دولت، می‌تواند توان اجرایی شورا را تقویت کرده و رویکرد تصمیمات را از ایدئولوژیک به سوی ارزیابی منافع ملی سوق دهد.

کشور نیازمند تصمیمات سخت و حل بحران‌ها در ازای رفع و رجوع کردن آن است. دیگر زدن آشغال‌ها زیر فرش جواب نمی‌دهد.
به امید روزهای بهتر برای ایران و حاکمیت شایسته سالاری، تعقل و عمل‌گرایی در حکمرانی میهن‌مان!
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
از ابتدای دولت چهاردهم، علیرغم انتظارات، ستیزه جویی همیشگی دولت‌ها علیه زیست بوم استارت‌آپی شدت گرفته است.

اعمال محدودیتهای جدی بانک مرکزی بر فین‌تکها با هدف اعلامی رگولاتوری، اعمال محدودیت بر سیستمهای حمل و نقل و باربری به وسیله ساختار سالن اعلام بار، محدودیت بر کسب و کارهای سلامت به دلیل رگولاتوری و اخیرا هم وضع و اعمال مقررات بر کسب و کارهای بیمه باز هم به دلیل رگولاتوری!

زیست بوم استارت‌آپی با اتکا به خلاقیت‌ها، عموما ساختارهای قدیمی و با بهره‌وری ناکافی را بهینه می‌کند، این بی تدبیری است که رگولاتور آنها را همان ذینفعان ساختار کمتر بهره‌ور سابق گذاشت و بعد هم مدعی شد که دولت با نظر کارشناسی اداره می‌شود.

بی تدبیری است که اتحادیه صنف درشکه‌چی ها را رگولاتور شرکتهای حمل و نقل اینترنتی کرد!

زیست بوم دیجیتال و دانش بنیان، زیست بوم پیشرفت کشور و ایجاد رفاه برای مردمند. برای قیاس، مقایسه کنید عملکرد بانک‌های هک شده در جنگ تحمیلی ۱۲ روزه را با صرافی دیجیتال هک شده در همان روزها، تا تفاوتها را ببینید.

اعضای محترم دولت؛
لطفا جلوی تخریب و زوال این بازوهای توانمند کشور را بگیرید!

🏴 @azarijahromi
✔️اروپا و شکست اخلاقی در فلسفه پساجنگ

✍🏻سهند ایرانمهر

پس از جنگ جهانی دوم، اروپا در تلاش برای بازیابی مشروعیت اخلاقی و بازسازی هویتی تازه، پروژه‌ای فکری و سیاسی را آغاز کرد که هدف آن چیزی بیش از بازسازی اقتصادی یا تنظیم روابط دیپلماتیک بود. این پروژه، بر شانه‌های مفهوم «عبرت از تاریخ» بنا شد؛ حافظه‌ی هولوکاست، انزجار از نژادپرستی، دفاع از آزادی‌های مدنی، ترویج حقوق بشر، و تلاش برای بازداشتن نسل‌های آینده از تکرار فاجعه‌هایی که تمدن مدرن را در قرن بیستم به آستانه فروپاشی رسانده بودند.

در دهه‌های بعد، اروپا موفق شد این میراث را به گفتمان غالب بدل کند؛ در حقوق، در آموزش، در ادبیات، در رسانه، و در سیاست بین‌الملل. نتیجه این‌ تقلا، چهره‌ای از اروپا بود که در آن، اخلاق جهانی، چندجانبه‌گرایی، و مسئولیت تاریخی، به بنیان‌های سیاست خارجی بدل شده بودند. اما بحران غزه این دستگاه اخلاقی را در معرض آزمونی سخت قرار داده است.

در غزه، همه نشانه‌های یک فاجعه‌ی انسانی گسترده و عریان قابل مشاهده است: تخریب گسترده‌ی زیرساخت‌ها، محاصره‌ی غذایی و دارویی، کوچ اجباری جمعی، کشتار بی‌تمایز، و قحطی مهندسی‌شده با این حال، اروپا، برخلاف واکنش پرشتاب و صریحش به بحران اوکراین، این‌بار سکوتی پرتناقض پیشه کرده است. بیانیه‌هایی محتاطانه، اظهاراتی دوپهلو، و گاه حتی مواضعی آشکارا محافظه‌کارانه که بیشتر بیانگر ملاحظات ائتلاف‌های امنیتی است تا وفاداری به ارزش‌های اعلام‌شده.

درست در همین لحظات، تنش لفظی میان جورجیا ملونی، نخست‌وزیر ایتالیا، و امانوئل مکرون، رئیس‌جمهور فرانسه، پرده از ابعاد دیگری از این تناقض برداشت. مکرون، ایتالیا را «نفرت‌انگیز و غیرمسئول»توصیف کرد. ملونی هم در واکنشی کم‌سابقه، نه‌تنها از سیاست‌های مهاجرتی کشورش دفاع بلکه فرانسه را به ریاکاری استعمارگرانه متهم کرد.

در ظاهر، این مشاجره لفظی، دعوای دیپلماتیک میان دو رویکرد متفاوت به سیاست خارجی اروپاست. اما در سطحی عمیق‌تر، این گفت‌وگو پرده از بحرانی می‌دارد که پیش‌تر تنها در خلوت اندیشمندان مطرح می‌شد: بحران تزلزل در فلسفه‌ی سیاسی اروپا، زمانی که باید خود را در بحرانی واقعی چون غزه ثابت کند.

اروپا در مواجهه با حمله روسیه به اوکراین، به‌سرعت یک روایت کامل و منسجم شکل داد: تجاوز، اشغال، مقاومت، قربانی، آزادی، عدالت. اما در مواجهه با غزه، روایت از هم پاشیده است و قربانی باید مدام اثبات کند که «بی‌گناه» و در معرض «محو و نابودی هدفمند»است.

این دوگانگی، پیش از آن‌که تضاد در سیاست باشد، نشانگر شکاف درونی در فلسفه پساجنگ اروپا است. اگر بنیان پساجنگ بر ایده «هرگز دوباره» (Never again) به معنای عبرت گرفتن از جنگ ویرانگر جهانی استوار شده، آیا این «هرگز دوباره» فقط در اروپا و برای اروپایی‌ها اعتبار دارد؟ چرا حافظه‌ی هولوکاست، به‌جای اینکه چراغ راه برای همه قربانیان خشونت و تبعیض باشد، امروز ابزاری شده برای سکوت در برابر جنایاتی که از حیث شدت و گستره، طنین همان خاطرات را در حافظه جهانی زنده می‌کنند؟

پاسخ آسانی برای این پرسش نیست، اما نشانه‌ها نگران‌کننده‌اند. کشورهای اروپایی نظیر اسپانیا، نروژ و ایرلند، تلاش‌هایی برای شناسایی کشور مستقل فلسطین داشته‌اند؛ اقدامی که می‌توانست گامی در جهت بازیابی صداقت اخلاقی اروپا باشد. اما این تلاش‌ها، در سطح اتحادیه اروپا حمایت جدی نیافته‌اند. آلمان، با تمام تجربه تاریخی‌اش، هنوز در اتخاذ موضعی روشن دچار تردید است؛ و بسیاری دیگر از دولت‌ها، عملاً در نوعی بی‌تحرکی یا مماشات سیاسی مانده‌اند.

در سطح فلسفی، این وضعیت نشان می‌دهد که آموزه‌های اخلاقی و حقوقی پساجنگ اروپا دیگر نمی‌توانند بدون پیوست عملی، مشروعیت خود را حفظ کنند. اگر عدالت جهانی، کرامت انسانی، و دفاع از آزادی‌ها اصولی عام‌اند، نمی‌توان آن‌ها را تنها در جغرافیای خاص یا در برابر قدرت‌های خاص به‌کار برد. در غیر این‌صورت، آن‌چه باقی می‌ماند، صرفاً پوسته‌ای از اخلاق است که با وزش نسیمی، از هم فرو می‌پاشد.

غزه، در این میان، نه فقط میدان یک تراژدی انسانی، که به عرصه‌ آزمون اعتبار یک تمدن تبدیل شده؛ تمدنی که مدعی بود از ویرانه‌های جنگ، فلسفه‌ای برای صلح و عدالت ساخته، اما امروز در حال نظاره آن ویرانه‌ها، مورد پرسش قرار گرفته است.

@sahandiranmehr
Forwarded from اکبر گنجی
🎥صداهایی از ساختار حکومت علیه اسرائیل: برخلاف ادعای سناتور صهیونیستِ جمهوری خواه نئوکان، حمایت تمام عیار نظامی و اقتصادی و سیاسی آمریکا از اسرائیل نسل کش و بچه کش، نه تنها ما را به بهشت نمی برد، بلکه به جهنم خشم خداوند پرتاب می کند👇👇

👈سناتور لیندسی گراهام: اگر آمریکا حمایت تمام عیار از اسرائیل را از کار بیندازد، خدا هم ما را از کار خواهد انداخت. من نمیگذارم این اتفاق بیفتد.

مارجوری تیلور گرین، نماینده ترامپیست ضد جنگ: سناتور گراهام با اطمینان و با صدای بلند میگوید: «اگر اسرائیل میخواست نسلکشی کند، میتوانست. آنها ظرفیت انجام این کار را دارند.» این جمله کاملاً درست است و اعترافی است به اینکه اسرائیل مسلح به سلاح هستهای بیش از حد قادر به دفاع از خود به تنهایی است، و نه تنها قادر به شکست دادن دشمنانش هست، بلکه قادر به محو کامل آنهاست!

🔺پس چرا آمریکا به آنها بودجه میدهد و برای آنها میجنگد؟؟!!! ما نباید این کار را بکنیم!! و مسئله حمایت از اسرائیل یا حماس نیست، همانطور که او میگوید، که مسخره است. مسئله حمایت از آمریکاست!!!

🔺لیندسی گراهام فرزندی ندارد. من ۳ فرزند بزرگسال دارم که ۲۲، ۲۵ و ۲۷ ساله هستند، که به من عشق بسیاری میدهد تا تمام تلاشم را برای نجات آمریکا بکنم.

🔺و ما اکنون ملتی با بیش از ۳۷ تریلیون دلار بدهی هستیم، به دلیل رأیهای بیوقفه و تأمین مالی کشورهای خارجی و جنگهای خارجی و بودجههای متورم و گوشت خوک و اسراف به مدت بیش از ۳۰ سال، که درست هم مدت با حضور لیندسی گراهام در واشنگتن دی سی [حکومت] است.

🔺و پیامدهای فاحش سهلانگاری تصمیمات اخیر آمریکا توسط اکثر سیاستمداران در واشنگتن دی سی نه تنها همه ما و نسلهای آینده ما را در بدهی گرفتار کرده، بلکه ارزش دلار ما را نیز کاهش داده، تورم از کنترل خارج شده و زندگی را کاملاً غیرقابل تحمل کرده و طبقه متوسط را نابود کرده و نسل فرزندان من را به فقرای کارگر تبدیل کرده است!!!

🔹چه کسانی و چه چیزهایی مرا عصبانی می کنند!!!

🔺آژیرها باید در واشنگتن دی سی با ذهنیت وحشت زدهای که همه دست به دست هم میدهند، به صدا درآیند که تک تک اعضای منتخب کنگره و سناتورها باید تا حد امکان سخت تلاش کنند تا از نابودی اجتنابناپذیر آمریکا جلوگیری کنند.

🔺اما در عوض، حتی پس از تصویب قانون «اول آمریکا» در انتخابات ۲۰۲۴، سیاستمداران ناشنوا در باتلاق هنوز هم به سمت تریبونها میروند تا سخنرانیهایی ایراد کنند که شبیه همان تبلیغات دوران بوش است که منجر به خودکشیِ روزانه ۲۲ کهنه سرباز در اثر اختلال استرس پس از سانحه ویرانگر ناشی از جنگهای خارجی بیمعنی شده است.

🔺من همچنین کاملاً شگفتزدهام که اسرائیل و گروههای همسو با آن مانند آیپک (که با عدم ثبت نام در FARA قانون را زیر پا میگذارد) اعضای کنگره و اینفلوئنسرهای محافظهکار رسانههای اجتماعی (مانند TPUSA) را با تمام هزینههای سفرهای پولی به اسرائیل میبرد و از جریان مداوم رسانههای محافظهکار استقبال میکند تا جریان بودجه را ادامه دهد.

🔹🔹 می توانیدتصور کنید که روسیه این کار را میکرد؟؟
🔺وقتی تاکر کارلسون جرات کرد متروهای تمیز و فروشگاههای مواد غذایی مجهز را در مسکو نشان دهد، همه چیز به هم ریخت! ما میتوانیم از متحدان خود حمایت کنیم، اما مقامات منتخب ما نباید به خاطر منافع کشورهای خارجی بودجه دریافت کنند یا به سفرهای بودجه دار بروند.

و اگر ما بودجه دولتِ سکولارِ اسرائیل را متوقف کنیم، خدا آمریکا را از کار نخواهد انداخت. این ادعا هزار درصد نادرست است و تاکتیک ایجاد ترس است که علیه مسیحیان خوشقلب آمریکایی استفاده میشود تا ما را مجبور کنند که بودجه و جنگهای دولت سکولار اسرائیل مجهز به سلاح هستهای را تأمین کنیم.

ما اعتقاد نداریم که بر اساس میزان پولی که کورکورانه به اسرائیل میدهیم و تعداد بمبهایی که بر سر کشورهای دشمن دولت سکولار اسرائیل میاندازیم، به بهشت میرویم. عیسی گفت: «من راه، حقیقت و حیات هستم. هیچکس جز از طریق من نزد پدر نمیآید.» یوحنا ۱۴:۶

تعالیم عیسی در مورد نحوه رفتار ما با دیگران، بهویژه کودکان، بسیار واضح بود. تأمین مالی و حمایت کورکورانه از متحدی که کودکان گرسنه را به کام مرگ میکشاند، لطف خدا را برای آمریکا به ارمغان نخواهد آورد، در واقع، من معتقدم که این کار خشم خدا را به همراه خواهد داشت.

🔺مداخله آمریکا فقط باید معطوف به توقف جنگ و تلاش برای صلح و درخواست آزادی گروگانهای فقیر ۷ اکتبر باشد، در عین حال که به همان اندازه خواستار توقف نسلکشی اسرائیل در غزه و بحران انسانی ناشی از بی دارویی و بی غذایی در غزه نیز باشد.

🔺در نهایت، دلارهای مالیاتی که آمریکاییها با زحمت به دست آوردهاند باید فقط به آمریکا اختصاص یابد!!!

🔺اگر قرار است چیزی را متوقف کنیم، باید تأمین مالی جنگهای خارجی و کشورهای خارجی را نیز متوقف کنیم!!!!!!!

https://t.me/ganji_akbar