🔴 گزارش میدانی همدلی از #زنان_کارتن_خواب
زنانگی فراموش شده
✍🏻 #مظاهر_گودرزی
مهم نیست نامشان لیلا است یا سهیلا، افسانه است یا فرزانه، اسمشان هر چه باشد آنان را زنان کارتنخواب مینامند؛ همان زنان و دختران تنها و رها شده در کوچه و خیابان شهر که سقفشان آسمان است و تختشان کارتن، اما با این حال ادامه میدهند و میجنگند برای چیزی که زندگی نام گرفته است. خیلیها میگویند امیدی نیست و آنان به آخر خط رسیدهاند، اما خودشان میگویند این گونه نیست، اگر حمایت شوند بلد هستند که دوباره از سر خط شروع کنند.
زنهایی رها شده در کوچه و پسکوچههای شهر، زنهایی بدون پشتوانه که همه آنچه را که از دنیا برایشان باقی مانده است، در یک کولهپشتی کهنه به پشت گرفته و انگار با هر قدمی که برمیدارند از زندگی دور میشوند، آنقدر دور که دیگر کسی آنها را نمیبیند، دیگر کسی آنها را نمیخواهد، دیگر کسی منتظر آنها نیست، دیگر قرار نیست مادر باشند، قرار نیست دختر یا خواهر باشند، قرار نیست همسر باشند، فراموش شده و منزوی، با دستانی زمخت، پوششی آشفته و دردی که به مدد «دوا» فراموش میشود، زنهایی که سقف خانهشان آسمان شده است و رخت خوابشان کارتن، این همه آن چیزی است که آنها دارند.
سختی و تلخی زندگی گویی پیشانی نوشت آنها است، پای حرفهایشان که بنشینی چندان خبری از خوشبختی نیست، از سالهای دور از خانه برایت میگویند، از کارتنخوابی و بیسرپناهی، از سرماهایی که آنها را تا یک قدمی مرگ برده، از تهدیدها و پیشنهادهای بیشرمانهای که روان آنها را به بازی گرفته است، از کتکهایی که خوردهاند و از فقر و نداری که کشیدهاند، از دوری فرزندانشان برایت میگویند، یا از اینکه ناچار شدند زن موقت کسی شوند. با همه این سختیها گاهی در میان حرفهایشان هنوز نیم نگاهی به فردا دارند، اگرچه بارها وبارها ته خط را تجربه کردهاند، اما اگر حمایت شوند بلد هستند بازی را از سرخط شروع بکنند.
متن کامل 👇👇
bit.ly/2sK3nDL
🇮🇷 @Iranianspa
زنانگی فراموش شده
✍🏻 #مظاهر_گودرزی
مهم نیست نامشان لیلا است یا سهیلا، افسانه است یا فرزانه، اسمشان هر چه باشد آنان را زنان کارتنخواب مینامند؛ همان زنان و دختران تنها و رها شده در کوچه و خیابان شهر که سقفشان آسمان است و تختشان کارتن، اما با این حال ادامه میدهند و میجنگند برای چیزی که زندگی نام گرفته است. خیلیها میگویند امیدی نیست و آنان به آخر خط رسیدهاند، اما خودشان میگویند این گونه نیست، اگر حمایت شوند بلد هستند که دوباره از سر خط شروع کنند.
زنهایی رها شده در کوچه و پسکوچههای شهر، زنهایی بدون پشتوانه که همه آنچه را که از دنیا برایشان باقی مانده است، در یک کولهپشتی کهنه به پشت گرفته و انگار با هر قدمی که برمیدارند از زندگی دور میشوند، آنقدر دور که دیگر کسی آنها را نمیبیند، دیگر کسی آنها را نمیخواهد، دیگر کسی منتظر آنها نیست، دیگر قرار نیست مادر باشند، قرار نیست دختر یا خواهر باشند، قرار نیست همسر باشند، فراموش شده و منزوی، با دستانی زمخت، پوششی آشفته و دردی که به مدد «دوا» فراموش میشود، زنهایی که سقف خانهشان آسمان شده است و رخت خوابشان کارتن، این همه آن چیزی است که آنها دارند.
سختی و تلخی زندگی گویی پیشانی نوشت آنها است، پای حرفهایشان که بنشینی چندان خبری از خوشبختی نیست، از سالهای دور از خانه برایت میگویند، از کارتنخوابی و بیسرپناهی، از سرماهایی که آنها را تا یک قدمی مرگ برده، از تهدیدها و پیشنهادهای بیشرمانهای که روان آنها را به بازی گرفته است، از کتکهایی که خوردهاند و از فقر و نداری که کشیدهاند، از دوری فرزندانشان برایت میگویند، یا از اینکه ناچار شدند زن موقت کسی شوند. با همه این سختیها گاهی در میان حرفهایشان هنوز نیم نگاهی به فردا دارند، اگرچه بارها وبارها ته خط را تجربه کردهاند، اما اگر حمایت شوند بلد هستند بازی را از سرخط شروع بکنند.
متن کامل 👇👇
bit.ly/2sK3nDL
🇮🇷 @Iranianspa
Telegraph
گزارش میدانی همدلی از زنان کارتن خواب٬ زنانگی فراموش شده
مهم نیست نامشان لیلا است یا سهیلا، افسانه است یا فرزانه، اسمشان هر چه باشد آنان را زنان کارتنخواب مینامند؛ همان زنان و دختران تنها و رها شده در کوچه و خیابان شهر که سقفشان آسمان است و تختشان کارتن، اما با این حال ادامه میدهند و میجنگند برای چیزی که…