🔴نوحه سرایان یزدی و اعاده حیثیت به عاشورا !
💠مصطفی محبکیا
@iranfardamag
▪️چندسالی است که مدیحه سرایی های مردم خوش قریحه ی یزدی مورد توجه جامعه جنبشی ایران قرار گرفته است. نوحه ها و اشعاری با مضامین عمیق اعتراضی که حدیث نفس روان جمعی و رنجور ایرانیان است. استفاده از همان مکان ها و ابزارهایی که نظام حکمرانی از زمان برچیدن نهضت و برپایی نظام، بعنوان ابزار انقیاد بطور انحصاری استفاده کرده ، بر اهمیت آن افزوده است. اهمیت دیگر این نوحه سرایی ها چه بسا همزمانی اش با رویکرد روشنفکران دینی است که در برابر فربه کردن مناسک از سوی حکومت به مناسک زدایی از دین به مثابه خرافه زدایی از دین روی آورده اند.
🔸در فرهنگ ایرانی و شیعی ، عاشورا نماد است. نماد آزادگی، نماد مقاومت در برابر ابتذال و روزمرگی ستم، نماد شهادت و ایثار برای حقیقت، نماد تن ندادن به تحقیر و و زبونی، نماد شوریدن علیه وضع موجود به نفع وضع مطلوب و به عبارتی کلی تر نمادی از فراخواندن "خیر" و طلبیدن "حق".
▪️اساسا امر نمادین حامل پیامی از امر معهود است که هنوز فرا نرسیده. همان چیزی که باید باشد و نیست. نماد ها از جنس همین اکنون اند. جنسی از همین وضع موجود دارند، اما درون خود معنایی را حمل میکنند که اذهان را به فراتر از وضع موجود پرتاب می کند. کارکرد نماد همین است. پلی می شود میان اکنونِ نامطلوب و فردایِ مطلوب. نماد و امر سمبلیک به اعتبار معنایی که در خود پنهان دارد، کمک کار "ظرفیت سازی در امر موجود" برای "برساخت امر مطلوب" است. اساسا زندگی بدون نماد ها بسیار پوچ است. چرا که انسان بدون نماد مثل کشتی بی قطب نما در دل امواج دریا که هیچ مسیری برایش مشخص نیست، سرگشته است. از همین رو همواره انسانها چه در ساحت فردی و چه در ساحت جمعی نیازمند نمادهایی بوده و هستند تا آرمانهایشان در هیاهوی روزمرگی فراموش نشود، تا جهت مسیر را گم نکنند. هر چه این آرمانها بلندتر و دورتر باشند، نیاز به نمادهای بزرگ تری هست تا میان نسل های متمادی به اشتراک گذاشته شود. درست همین جاست که اسطوره ها برساخته می شوند.
🔸اساسا ارزش نمادها به معنایی است که با خود حمل میکنند. همان معناهایی که ماده ی اکنون از برساخت آن ناتوان است اما میتواند آبستن زایش آن در آینده شود. در واقع نماد ها به اعتبار حمل معنایی که در خود دارند، نطفه گذار فردای مطلوبی هستند که امروز موجود نیست. کودکی که در لباس فارغ التحصیلی از دانشگاه عکس میگیرد، فارغ التحصیل از دانشگاه نیست ، اما مسیرش از امروز تا فردا را مشخص می کند. ارزش آن لباس به معنایی است که در ذهن کودک ساخته است. وگرنه هیچ اعتبار ذاتی دیگری ندارد، تا اکنون او را به فردا پیوند بزند. فقط کافی است معنای آن لباس از کودک گرفته شود یا معانی تقلبی جایگزینش شود، دیگر تمام اعتبار آن لباس و آینده ای که قرار بود نطفه گذاری شود، نابود می شود. نمادی که می توانست زایا باشد، در چشم برهم زدنی سترون می شود. نمادی که می توانست علیه اکنون و اینجا و وضع موجود باشد و فردای مطلوب را فریاد بزند، تبدیل می شود به موید اکنون و همین جای نامطلوب. آن نماد پیش برنده تبدیل به بت ارتجاعی می شود. نمادی که در برساخت "نهضت" فعال بود، به ابزار توجیه "نظام" تبدیل می شود.
▪️شریعتی در کتاب "تشیع علوی، تشیع صفوی" با تحلیلی جامعه شناختی به خوبی این نوع قلب ماهیت نماد های اسلامی و شیعی را نشان داده است. اگر تا قبل از صفویه، حاکمان اموی و عباسی و غزنوی و سلجوقی و ...، مانع رواج نمادهای شیعیان که علیه وضع موجود بود می شدند و سرکوب می کردند، حکومت صفوی (که با کمک همان نماد ها به برپایی نظام نائل آمده بود) برای حفظ و توجیه وضع موجود دست به استحاله و مسخ نمادها زد. بجای شخم زدن مزار حسین بن علی، برای آن گنبد و بارگاه مطلا می سازد و هر سال و ماه و روز از عاشورا و کربلا و حسین می گوید. منتها نه آن حسینی که نماد آزادگی و مبارزه و قیام علیه وضع موجود است، بلکه حسینی که شفاعت کننده ی هر خناسی است که برای او گریه می کند.
🔸شریعتی نماند تا وضعیت پس از انقلاب را ببیند اما ما این سعادت(!) را داشتیم تا ببینیم چگونه تمام مفاهیم و نماد ها قلب ماهیت شد، مسخ شد و به مسلخ رفت. چگونه امام حسین قیام و شمشیر به امام حسین قیمه و قمه و روضه تبدیل شد. شریعتی نماند تا ببیند که .....
متن کامل:
https://b2n.ir/d28922
#ایران_فردا
#علی_شریعتی
#بازخوانی_عاشورا
#مصطفی_محبکیا
http://t.me/iranfardamag
💠مصطفی محبکیا
@iranfardamag
▪️چندسالی است که مدیحه سرایی های مردم خوش قریحه ی یزدی مورد توجه جامعه جنبشی ایران قرار گرفته است. نوحه ها و اشعاری با مضامین عمیق اعتراضی که حدیث نفس روان جمعی و رنجور ایرانیان است. استفاده از همان مکان ها و ابزارهایی که نظام حکمرانی از زمان برچیدن نهضت و برپایی نظام، بعنوان ابزار انقیاد بطور انحصاری استفاده کرده ، بر اهمیت آن افزوده است. اهمیت دیگر این نوحه سرایی ها چه بسا همزمانی اش با رویکرد روشنفکران دینی است که در برابر فربه کردن مناسک از سوی حکومت به مناسک زدایی از دین به مثابه خرافه زدایی از دین روی آورده اند.
🔸در فرهنگ ایرانی و شیعی ، عاشورا نماد است. نماد آزادگی، نماد مقاومت در برابر ابتذال و روزمرگی ستم، نماد شهادت و ایثار برای حقیقت، نماد تن ندادن به تحقیر و و زبونی، نماد شوریدن علیه وضع موجود به نفع وضع مطلوب و به عبارتی کلی تر نمادی از فراخواندن "خیر" و طلبیدن "حق".
▪️اساسا امر نمادین حامل پیامی از امر معهود است که هنوز فرا نرسیده. همان چیزی که باید باشد و نیست. نماد ها از جنس همین اکنون اند. جنسی از همین وضع موجود دارند، اما درون خود معنایی را حمل میکنند که اذهان را به فراتر از وضع موجود پرتاب می کند. کارکرد نماد همین است. پلی می شود میان اکنونِ نامطلوب و فردایِ مطلوب. نماد و امر سمبلیک به اعتبار معنایی که در خود پنهان دارد، کمک کار "ظرفیت سازی در امر موجود" برای "برساخت امر مطلوب" است. اساسا زندگی بدون نماد ها بسیار پوچ است. چرا که انسان بدون نماد مثل کشتی بی قطب نما در دل امواج دریا که هیچ مسیری برایش مشخص نیست، سرگشته است. از همین رو همواره انسانها چه در ساحت فردی و چه در ساحت جمعی نیازمند نمادهایی بوده و هستند تا آرمانهایشان در هیاهوی روزمرگی فراموش نشود، تا جهت مسیر را گم نکنند. هر چه این آرمانها بلندتر و دورتر باشند، نیاز به نمادهای بزرگ تری هست تا میان نسل های متمادی به اشتراک گذاشته شود. درست همین جاست که اسطوره ها برساخته می شوند.
🔸اساسا ارزش نمادها به معنایی است که با خود حمل میکنند. همان معناهایی که ماده ی اکنون از برساخت آن ناتوان است اما میتواند آبستن زایش آن در آینده شود. در واقع نماد ها به اعتبار حمل معنایی که در خود دارند، نطفه گذار فردای مطلوبی هستند که امروز موجود نیست. کودکی که در لباس فارغ التحصیلی از دانشگاه عکس میگیرد، فارغ التحصیل از دانشگاه نیست ، اما مسیرش از امروز تا فردا را مشخص می کند. ارزش آن لباس به معنایی است که در ذهن کودک ساخته است. وگرنه هیچ اعتبار ذاتی دیگری ندارد، تا اکنون او را به فردا پیوند بزند. فقط کافی است معنای آن لباس از کودک گرفته شود یا معانی تقلبی جایگزینش شود، دیگر تمام اعتبار آن لباس و آینده ای که قرار بود نطفه گذاری شود، نابود می شود. نمادی که می توانست زایا باشد، در چشم برهم زدنی سترون می شود. نمادی که می توانست علیه اکنون و اینجا و وضع موجود باشد و فردای مطلوب را فریاد بزند، تبدیل می شود به موید اکنون و همین جای نامطلوب. آن نماد پیش برنده تبدیل به بت ارتجاعی می شود. نمادی که در برساخت "نهضت" فعال بود، به ابزار توجیه "نظام" تبدیل می شود.
▪️شریعتی در کتاب "تشیع علوی، تشیع صفوی" با تحلیلی جامعه شناختی به خوبی این نوع قلب ماهیت نماد های اسلامی و شیعی را نشان داده است. اگر تا قبل از صفویه، حاکمان اموی و عباسی و غزنوی و سلجوقی و ...، مانع رواج نمادهای شیعیان که علیه وضع موجود بود می شدند و سرکوب می کردند، حکومت صفوی (که با کمک همان نماد ها به برپایی نظام نائل آمده بود) برای حفظ و توجیه وضع موجود دست به استحاله و مسخ نمادها زد. بجای شخم زدن مزار حسین بن علی، برای آن گنبد و بارگاه مطلا می سازد و هر سال و ماه و روز از عاشورا و کربلا و حسین می گوید. منتها نه آن حسینی که نماد آزادگی و مبارزه و قیام علیه وضع موجود است، بلکه حسینی که شفاعت کننده ی هر خناسی است که برای او گریه می کند.
🔸شریعتی نماند تا وضعیت پس از انقلاب را ببیند اما ما این سعادت(!) را داشتیم تا ببینیم چگونه تمام مفاهیم و نماد ها قلب ماهیت شد، مسخ شد و به مسلخ رفت. چگونه امام حسین قیام و شمشیر به امام حسین قیمه و قمه و روضه تبدیل شد. شریعتی نماند تا ببیند که .....
متن کامل:
https://b2n.ir/d28922
#ایران_فردا
#علی_شریعتی
#بازخوانی_عاشورا
#مصطفی_محبکیا
http://t.me/iranfardamag
Telegraph
🔴نوحه سرایان یزدی و اعاده حیثیت به عاشورا!
💠 مصطفی محب کیا @iranfardamag ▪️چندسالی است که مدیحه سرایی های مردم خوش قریحه ی یزدی مورد توجه جامعه جنبشی ایران قرار گرفته است. نوحه ها و اشعاری با مضامین عمیق اعتراضی که حدیث نفس روان جمعی و رنجور ایرانیان است. استفاده از همان مکان ها و ابزارهایی که…
🔴 شکست مصدق یا شکست اسطوره؟
▪️ هفتادمین سالگشت کودتا – ۸
🔷 مصطفی محبکیا
@iranfardamag
▪️هفتاد سال پس از کودتا هنوز مصدق موضوع منازعات سیاسی است. هنوز جبهه بندی های مشخصی از مخالفان و موافق او وجود دارد و هنوز در رد و تاییدش می گویند و می نویسند و موضع گیری می کنند. در هفتادمین سالگرد کودتای 28 مرداد که تقریبا با یک سالگی خیزش "زن زندگی آزادی" همراه شده است، برخی مخالفان سابقه دار مصدق می خواهند سوار بر موج این خیزش ، دعاوی دیرین خود را بازخوانی کرده و موجه جلوه دهند. می خواهند از آنارشی موجود در این خیزش که (هیچ ساختاری و هیچ کلان روایتی را برنمی تابد و همه را به زیر تیغ نقد و نفی خود می کشد) به نفع دعاوی خود و علیه مصدق استفاده کنند. اخیرا برخی از« لزوم شکستن اسطوره ی مصدق» سخن گفته اند.اما آیا مصدق اسطوره است؟ اساسا اسطوره چیست؟ کجا و چگونه برساخت می شود؟ آیا می شود اسطوره را شکست داد؟ چه نسبتی میان امروز و حتی فردای ما با مصدق وجود دارد؟
🔸مصدق و نهضت ملی متعلق به تاریخ ما هستند. در واقع حوادث و اشخاصی هستند که تاریخی شده اند. بدیهی است که هرچه در گذشته رخ می دهد نمی تواند به امر تاریخی بدل شود. در تفاوت میان آنچه در گذشته اتفاق افتاده و آنچه رویداد تاریخی می شود، به نسبت آنها با اکنون اشاره می کنند. «تاریخ گفت و شنود پایان ناپذیر حال و گذشته است»(۱).در واقع تاریخ آن بخش هایی از رویدادهای گذشته است که با امروز نسبتی برقرار می کند. در میان امور تاریخی لایه های عمیق تر دیگری هم هست که اسطوره نام می گیرد. اسطوره همانند امر تاریخی ریشه در گذشته دارد و با امروز نیز نسبتی برقرار کرده است. اما آنچه آن را با تاریخ متمایز می کند، پیش کشیدن پای آینده است. درواقع اسطوره جایی می ایستد که ملتقای گذشته و آینده است و این دو را بهم پیوند می زند.
▪️اسطوره یک واقعیت است که حداقل بشر تاکنون نتوانسته آن را از خود جدا کند. همچنان که زبان اسطوره غیر از زبان تاریخ است، آفرینندگان اسطوره نیز غیر از آفرینندگان تاریخ و حتی مخاطبان اسطوره هم غیر از مخاطبان تاریخ هستند. تاریخ را مورخان (حاکمان و غالبان) می نویسند و مورخان می خوانند اما اسطوره را مردم (محکومان ومغلوبان) می سازند و خود ایشان می خوانند.
🔸شاید مبدا و ریشه ی هردوی تاریخ و اسطوره در گذشته باشد اما هرچه "تاریخ" در گذشته پای در گل می ماند و فراتر نمی آید، در عوض اسطوره پرّان است و می تواند خود را از گذشته به افق های دور آینده پرتاب کند. شخصیت های تاریخی در تاریخ می مانند و فقط مورخان هستند که آنها را در لابلای کتب تاریخی می جویند و می یابند. اما شخصیت هایی که نه فقط در کتب تاریخی که در ذهن ناخودآگاه و اسطوره ساز یک قوم می نشینند، دایم در زبان قوم تکرار و حتی بازسازی می شوند. ذهن ناخودآگاه قوم (مردمی که خود را به دلایلی هم سرنوشت می پندارند)، اسطوره را آینه ی تمام نمای آلام و آمال خود می بیند و می سازد. و بدین گونه او را الگویی در آینده می یابند. اسطوره ها چندان در قید واقع بودگی تاریخی نمی مانند و آن می شوند که مردم می خواهند. شخصیت های تاریخی در ذهن مردم در بهترین حالت ماندگاری،تمثالی از درس عبرت خواهند بود اما شخصیت های اسطوره ای نه درس عبرتی در گذشته که الگوی عملی در آینده اند. اسطوره ها الگو هستند و بدین سان در آینده هم نقش بازی می کنند و در گذشته درجا نمی زنند. شخصیت های تاریخی در تاریخ ردپایی از خود بجا گذاشته اند و رفته اند اما وقتی قابلیت اسطوره شدن در ذهن و ضمیر مردم را می یابند، به تجسم عینی یک آرزو بدل می شوند، آرزویی که در آینده به انتظارش نشسته ایم و می خواهیم که به آنها برسیم. همانند "علی" که به اسطوره ی عدالت بدل شده است، به سان "حسین" که به اسطوره ی آزادگی بدل شده است، ویا مثل "سیاوش" که به اسطوره ی پاکی و پاکدامنی بدل گشته است.
▪️اما به نظر می آید که تاریخ و اسطوره دو روی یک سکه اند. دو بال یک پرنده اند و یکی بی دیگری درمانده می شود. یک ملت هم نیاز به تاریخ دارد تا از ریشه هایش جدا نیفتد و هم نیاز به اسطوره (اسطوره سازی) دارد تا مسیر آینده اش را به نوعی ترسیم کند. تاریخ تهی از اسطوره، خشک و خشن و بی روح و ناپیشبرنده است و اسطوره ی بی مهار تاریخ نیز سر از افسانه و خرافات و اوهام در می آورد که دیگر نه راهنما که گمراه کننده خواهد بود. وآنچه باید باشد و یک ملت را به پیش خواهد برد نه حذف یکی به نفع دیگری که حالت دیالکتیکی و رفت و برگشت دایم میان تاریخ و اسطوره است.......
متن کامل:
https://cutt.ly/7wh4GThj
#ایران_فردا
#اسطورهی_مصدق
#مصطفی_محبکیا
http://t.me/iranfardamag
▪️ هفتادمین سالگشت کودتا – ۸
🔷 مصطفی محبکیا
@iranfardamag
▪️هفتاد سال پس از کودتا هنوز مصدق موضوع منازعات سیاسی است. هنوز جبهه بندی های مشخصی از مخالفان و موافق او وجود دارد و هنوز در رد و تاییدش می گویند و می نویسند و موضع گیری می کنند. در هفتادمین سالگرد کودتای 28 مرداد که تقریبا با یک سالگی خیزش "زن زندگی آزادی" همراه شده است، برخی مخالفان سابقه دار مصدق می خواهند سوار بر موج این خیزش ، دعاوی دیرین خود را بازخوانی کرده و موجه جلوه دهند. می خواهند از آنارشی موجود در این خیزش که (هیچ ساختاری و هیچ کلان روایتی را برنمی تابد و همه را به زیر تیغ نقد و نفی خود می کشد) به نفع دعاوی خود و علیه مصدق استفاده کنند. اخیرا برخی از« لزوم شکستن اسطوره ی مصدق» سخن گفته اند.اما آیا مصدق اسطوره است؟ اساسا اسطوره چیست؟ کجا و چگونه برساخت می شود؟ آیا می شود اسطوره را شکست داد؟ چه نسبتی میان امروز و حتی فردای ما با مصدق وجود دارد؟
🔸مصدق و نهضت ملی متعلق به تاریخ ما هستند. در واقع حوادث و اشخاصی هستند که تاریخی شده اند. بدیهی است که هرچه در گذشته رخ می دهد نمی تواند به امر تاریخی بدل شود. در تفاوت میان آنچه در گذشته اتفاق افتاده و آنچه رویداد تاریخی می شود، به نسبت آنها با اکنون اشاره می کنند. «تاریخ گفت و شنود پایان ناپذیر حال و گذشته است»(۱).در واقع تاریخ آن بخش هایی از رویدادهای گذشته است که با امروز نسبتی برقرار می کند. در میان امور تاریخی لایه های عمیق تر دیگری هم هست که اسطوره نام می گیرد. اسطوره همانند امر تاریخی ریشه در گذشته دارد و با امروز نیز نسبتی برقرار کرده است. اما آنچه آن را با تاریخ متمایز می کند، پیش کشیدن پای آینده است. درواقع اسطوره جایی می ایستد که ملتقای گذشته و آینده است و این دو را بهم پیوند می زند.
▪️اسطوره یک واقعیت است که حداقل بشر تاکنون نتوانسته آن را از خود جدا کند. همچنان که زبان اسطوره غیر از زبان تاریخ است، آفرینندگان اسطوره نیز غیر از آفرینندگان تاریخ و حتی مخاطبان اسطوره هم غیر از مخاطبان تاریخ هستند. تاریخ را مورخان (حاکمان و غالبان) می نویسند و مورخان می خوانند اما اسطوره را مردم (محکومان ومغلوبان) می سازند و خود ایشان می خوانند.
🔸شاید مبدا و ریشه ی هردوی تاریخ و اسطوره در گذشته باشد اما هرچه "تاریخ" در گذشته پای در گل می ماند و فراتر نمی آید، در عوض اسطوره پرّان است و می تواند خود را از گذشته به افق های دور آینده پرتاب کند. شخصیت های تاریخی در تاریخ می مانند و فقط مورخان هستند که آنها را در لابلای کتب تاریخی می جویند و می یابند. اما شخصیت هایی که نه فقط در کتب تاریخی که در ذهن ناخودآگاه و اسطوره ساز یک قوم می نشینند، دایم در زبان قوم تکرار و حتی بازسازی می شوند. ذهن ناخودآگاه قوم (مردمی که خود را به دلایلی هم سرنوشت می پندارند)، اسطوره را آینه ی تمام نمای آلام و آمال خود می بیند و می سازد. و بدین گونه او را الگویی در آینده می یابند. اسطوره ها چندان در قید واقع بودگی تاریخی نمی مانند و آن می شوند که مردم می خواهند. شخصیت های تاریخی در ذهن مردم در بهترین حالت ماندگاری،تمثالی از درس عبرت خواهند بود اما شخصیت های اسطوره ای نه درس عبرتی در گذشته که الگوی عملی در آینده اند. اسطوره ها الگو هستند و بدین سان در آینده هم نقش بازی می کنند و در گذشته درجا نمی زنند. شخصیت های تاریخی در تاریخ ردپایی از خود بجا گذاشته اند و رفته اند اما وقتی قابلیت اسطوره شدن در ذهن و ضمیر مردم را می یابند، به تجسم عینی یک آرزو بدل می شوند، آرزویی که در آینده به انتظارش نشسته ایم و می خواهیم که به آنها برسیم. همانند "علی" که به اسطوره ی عدالت بدل شده است، به سان "حسین" که به اسطوره ی آزادگی بدل شده است، ویا مثل "سیاوش" که به اسطوره ی پاکی و پاکدامنی بدل گشته است.
▪️اما به نظر می آید که تاریخ و اسطوره دو روی یک سکه اند. دو بال یک پرنده اند و یکی بی دیگری درمانده می شود. یک ملت هم نیاز به تاریخ دارد تا از ریشه هایش جدا نیفتد و هم نیاز به اسطوره (اسطوره سازی) دارد تا مسیر آینده اش را به نوعی ترسیم کند. تاریخ تهی از اسطوره، خشک و خشن و بی روح و ناپیشبرنده است و اسطوره ی بی مهار تاریخ نیز سر از افسانه و خرافات و اوهام در می آورد که دیگر نه راهنما که گمراه کننده خواهد بود. وآنچه باید باشد و یک ملت را به پیش خواهد برد نه حذف یکی به نفع دیگری که حالت دیالکتیکی و رفت و برگشت دایم میان تاریخ و اسطوره است.......
متن کامل:
https://cutt.ly/7wh4GThj
#ایران_فردا
#اسطورهی_مصدق
#مصطفی_محبکیا
http://t.me/iranfardamag
Telegraph
🔴 شکست مصدق یا شکست اسطوره؟
🔶 مصطفی محبکیا @iranfardamag هفتاد سال پس از کودتا هنوز مصدق موضوع منازعات سیاسی است. هنوز جبهه بندی های مشخصی از مخالفان و موافق او وجود دارد و هنوز در رد و تاییدش می گویند و می نویسند و موضع گیری می کنند. در هفتادمین سالگرد کودتای 28 مرداد که تقریبا با…
🔴بر لبهی تیغ نوبل
💠برای شجاعت نرگس محمدی
مصطفی محبکیا
@iranfardamag
🔹گاهی یک تصمیم، یک نه گفتن، یک نرفتن، یک نخواستن، می شود نقطه ی عطفی که تاریخ بعد از آن لحظه را می سازد. لحظه ای می شود برای خلق آینده. به شرط پذیرفتن تبعات آن تصمیم و آن لحظه، می توان با نخواستن و نداشتن به تعبیر شریعتی رویین تن شد. گرچه زندگی پیوستاری از لحظه های انتخاب کردن است و حتی آن لحظه های خاص، حلقه ایست از زنجیره ی انتخاب های پیش و پس از آن، اما تشخیص لحظه های خاص از هنرمندی انسان های بزرگ است. نه گفتن نرگس محمدی به مهاجرت و انتخاب ماندن در کشور برای مبارزه شاید آن نقطه عطفی باشد که تاریخ بعدی اش را ساخت. چه بسا اگر آن لحظه که تقی رحمانی ناچار به هجرت یا به عبارت درست تر تبعید از وطن شد، نرگس محمدی «نه» نمی گفت، تا همیشه زیر سایه نام همسر خوشنام و مبارز خود می ماند. اما روح عاصی و شورشی او با نه گفتن، تاریخ مستقل خود را ساخت.
🔸نرگس محمدی امروز نماد شجاعت و مقاومت مدنی در برابر استبداد است. با نداشتن و نخواستن چنان رویین تن شده که تمام حربه های حکومت برای خاموش کردنش را بی اثر کرده است.
🔹نرگس محمدی و تقی رحمانی متعلق به یک تبار فکری-تاریخی هستند که یکی از مولفه های پررنگ آن ملی گرایی است. اتفاقا این انتخاب «مقاومت» در داخل بجای لابی و رسانه و نمایش در خارج، جان مایه ای ملی گرایانه دارد و باعث زنده نگه داشتن امر سیاست و امید آفرینی در داخل مرز ها می شود. این انتخاب ملی و اخلاقی را تقی رحمانی سه دهه پیشتر از آن طی کرده بود. ملی گرایی، حتی در نوع مترقی و غیر شوونیستی اش یک امر نسبی است که طریقیت دارد. در دنیایی چنین نابرابر و وحشی که هیچ ضعیفی در برابر تهاجم قوی، ایمن نیست، ملی گرایی ابزاری برای حفاظت از خویش و استقلال خویش است. به ویژه برای مایی که در دو سده اخیر بخاطر ابتلا به ضعف های تاریخی و ساختاری صدمات و زخم های کاری را متحمل شده ایم، ملی گرایی و ایستادن روی مرزهای منافع ملی بسیار حیاتی و راهبردی است. از مشروطه تا کنون هر خیزش و جنبش و انقلابی از این مای ایرانی سر زده، توسط قدرت های خارجی با دست اندازی و دخالت و سرکوب های پیدا و پنهان مواجه شده است. هم دستی قدرت های خارجی و استبداد داخلی در ذبح سعادت ملی ما کتمان ناپذیر است. چه آن زمان که استبداد و استعمار کنار یکدیگر بوده اند و چه زمانی که مقابل هم صف آرایی کرده اند، آنچه قربانی شده آزادی و برابری و دموکراسی برای ایران بوده است. همین تجربیات تاریخی، وجدان جمعی ما را نسبت به استقلال و تحولات درونزا ، بسیار حساس کرده، تا حدی که حاکمان از آن حساسیت برای سرکوب آزادی سوءاستفاده می کنند.
🔸جایزهی نوبل را اگر بهانه ای برای جلب توجه افکار عمومی تلقی بکنیم، قطعا نرگس محمدی با صلاحیتی که طی مسیر کسب کرده، لیاقت این توجه جهانی را داراست. او نمادی است از ایثار و جانفشانی و مبارزات دراز دامن ملت ما. او مادری است که با توسعه ی وجودی خویش مادرانگی اش را به وسعت تمام فرزندان ایران بسط داد تا رنج هر فرزند ایرانی او را بی تاب و بی قرار کند. اما اگر جوایز برون مرزی بهانه ای برای استحاله ی اصالت درونزای تغییرات و احاله به تاییدات خارج از اراده ی ما شود باید حساس بود و به قول ایرانی ها «مو را از ماست بیرون کشید». به ویژه که توان اثرگذاری همان قدرت های جهانی بر این موسسات بسیار فراوان است. اگر خیزش زن زندگی آزادی ، در امتداد تلاش های یک سده ی ماست، مناسبات قدرت های بین الملی نیز هنوز بر همان مدارِ نابرابری و میل به دخالت برقرار است و هنوز ضعف های تاریخی و ساختاری گریبان گیر ماست.
🔹همانقدر که حاکمان مستبد در ذبح آزادی و عدالت، به بهانه ی استقلال، ولع دارند، بسیاری از مدعیان آزادی نیز در به مسلخ بردن استقلال و سعادت ملی ما درنگ ندارند. تا اطلاع ثانوی منافع بسیاری از قدرت های خارجی در انطباق با وضع مطلوب ما نیست، یا دست کم از وضع نامطلوب ما منافع بیشتری می برند. و این میل به دخالت در امور ما را بیشتر کرده است. باید با همان صراحت و شجاعتِ مبارزه با دشمنان آزادی در داخل ، در برابر دشمنان استقلال نیز ایستاد. زیست جهان کنونی سوژه ی ایرانی بسیار پیچیده است. بسیار پیچیده تر از تمام ادوار مبارزاتی گذشته. و هوشمندانه باید تمامیت این پیچیدگی را لحاظ کرد که کم از گام زدن بر لبه تیغ نیست.
#نوبل
#ایران_فردا
#نرگس_محمدی
#مصطفی_محبکیا
B2n.ir/p43279
http://t.me/iranfardamag
💠برای شجاعت نرگس محمدی
مصطفی محبکیا
@iranfardamag
🔹گاهی یک تصمیم، یک نه گفتن، یک نرفتن، یک نخواستن، می شود نقطه ی عطفی که تاریخ بعد از آن لحظه را می سازد. لحظه ای می شود برای خلق آینده. به شرط پذیرفتن تبعات آن تصمیم و آن لحظه، می توان با نخواستن و نداشتن به تعبیر شریعتی رویین تن شد. گرچه زندگی پیوستاری از لحظه های انتخاب کردن است و حتی آن لحظه های خاص، حلقه ایست از زنجیره ی انتخاب های پیش و پس از آن، اما تشخیص لحظه های خاص از هنرمندی انسان های بزرگ است. نه گفتن نرگس محمدی به مهاجرت و انتخاب ماندن در کشور برای مبارزه شاید آن نقطه عطفی باشد که تاریخ بعدی اش را ساخت. چه بسا اگر آن لحظه که تقی رحمانی ناچار به هجرت یا به عبارت درست تر تبعید از وطن شد، نرگس محمدی «نه» نمی گفت، تا همیشه زیر سایه نام همسر خوشنام و مبارز خود می ماند. اما روح عاصی و شورشی او با نه گفتن، تاریخ مستقل خود را ساخت.
🔸نرگس محمدی امروز نماد شجاعت و مقاومت مدنی در برابر استبداد است. با نداشتن و نخواستن چنان رویین تن شده که تمام حربه های حکومت برای خاموش کردنش را بی اثر کرده است.
🔹نرگس محمدی و تقی رحمانی متعلق به یک تبار فکری-تاریخی هستند که یکی از مولفه های پررنگ آن ملی گرایی است. اتفاقا این انتخاب «مقاومت» در داخل بجای لابی و رسانه و نمایش در خارج، جان مایه ای ملی گرایانه دارد و باعث زنده نگه داشتن امر سیاست و امید آفرینی در داخل مرز ها می شود. این انتخاب ملی و اخلاقی را تقی رحمانی سه دهه پیشتر از آن طی کرده بود. ملی گرایی، حتی در نوع مترقی و غیر شوونیستی اش یک امر نسبی است که طریقیت دارد. در دنیایی چنین نابرابر و وحشی که هیچ ضعیفی در برابر تهاجم قوی، ایمن نیست، ملی گرایی ابزاری برای حفاظت از خویش و استقلال خویش است. به ویژه برای مایی که در دو سده اخیر بخاطر ابتلا به ضعف های تاریخی و ساختاری صدمات و زخم های کاری را متحمل شده ایم، ملی گرایی و ایستادن روی مرزهای منافع ملی بسیار حیاتی و راهبردی است. از مشروطه تا کنون هر خیزش و جنبش و انقلابی از این مای ایرانی سر زده، توسط قدرت های خارجی با دست اندازی و دخالت و سرکوب های پیدا و پنهان مواجه شده است. هم دستی قدرت های خارجی و استبداد داخلی در ذبح سعادت ملی ما کتمان ناپذیر است. چه آن زمان که استبداد و استعمار کنار یکدیگر بوده اند و چه زمانی که مقابل هم صف آرایی کرده اند، آنچه قربانی شده آزادی و برابری و دموکراسی برای ایران بوده است. همین تجربیات تاریخی، وجدان جمعی ما را نسبت به استقلال و تحولات درونزا ، بسیار حساس کرده، تا حدی که حاکمان از آن حساسیت برای سرکوب آزادی سوءاستفاده می کنند.
🔸جایزهی نوبل را اگر بهانه ای برای جلب توجه افکار عمومی تلقی بکنیم، قطعا نرگس محمدی با صلاحیتی که طی مسیر کسب کرده، لیاقت این توجه جهانی را داراست. او نمادی است از ایثار و جانفشانی و مبارزات دراز دامن ملت ما. او مادری است که با توسعه ی وجودی خویش مادرانگی اش را به وسعت تمام فرزندان ایران بسط داد تا رنج هر فرزند ایرانی او را بی تاب و بی قرار کند. اما اگر جوایز برون مرزی بهانه ای برای استحاله ی اصالت درونزای تغییرات و احاله به تاییدات خارج از اراده ی ما شود باید حساس بود و به قول ایرانی ها «مو را از ماست بیرون کشید». به ویژه که توان اثرگذاری همان قدرت های جهانی بر این موسسات بسیار فراوان است. اگر خیزش زن زندگی آزادی ، در امتداد تلاش های یک سده ی ماست، مناسبات قدرت های بین الملی نیز هنوز بر همان مدارِ نابرابری و میل به دخالت برقرار است و هنوز ضعف های تاریخی و ساختاری گریبان گیر ماست.
🔹همانقدر که حاکمان مستبد در ذبح آزادی و عدالت، به بهانه ی استقلال، ولع دارند، بسیاری از مدعیان آزادی نیز در به مسلخ بردن استقلال و سعادت ملی ما درنگ ندارند. تا اطلاع ثانوی منافع بسیاری از قدرت های خارجی در انطباق با وضع مطلوب ما نیست، یا دست کم از وضع نامطلوب ما منافع بیشتری می برند. و این میل به دخالت در امور ما را بیشتر کرده است. باید با همان صراحت و شجاعتِ مبارزه با دشمنان آزادی در داخل ، در برابر دشمنان استقلال نیز ایستاد. زیست جهان کنونی سوژه ی ایرانی بسیار پیچیده است. بسیار پیچیده تر از تمام ادوار مبارزاتی گذشته. و هوشمندانه باید تمامیت این پیچیدگی را لحاظ کرد که کم از گام زدن بر لبه تیغ نیست.
#نوبل
#ایران_فردا
#نرگس_محمدی
#مصطفی_محبکیا
B2n.ir/p43279
http://t.me/iranfardamag
Telegraph
🔴بر لبهی تیغ نوبل
مصطفی محبکیا @iranfardamag 🔹گاهی یک تصمیم، یک نه گفتن، یک نرفتن، یک نخواستن، می شود نقطه ی عطفی که تاریخ بعد از آن لحظه را می سازد. لحظه ای می شود برای خلق آینده. به شرط پذیرفتن تبعات آن تصمیم و آن لحظه، می توان با نخواستن و نداشتن به تعبیر شریعتی رویین…
🔴اپوزسیون و مرزهای باریکتر از مو !
🔷مصطفی محبکیا
@iranfardamag
🔸حمله ی تروریستی در کرمان یکی از آن لحظات تراژیک و غمباری بود که تجربه کردیم. موجی از ابراز همدردی و تسلیت و محکومیت کشتار و ترور را به همراه داشت. اما عده ای نه ابراز همدردی که ابراز شادمانی کردند. این سوال پیش می آید که آیا بخش هایی از جامعه ایران دچار از خود بیگانگی شده است؟ چرا ترور مظلومانه ی شماری از هم وطنان مان برای عده ای تاثر و ترحم برانگیز نیست؟ در شرایطی به سر می بریم که از این دست پرسش ها فراوان هستند. مثلا چرا بخشی از جامعه نسبت به حمله¬ی وحشیانه ی اسراییل به غزه و کشتار بیش از 20 هزار غیرنظامی ابراز بی تفاوتی و یا حتی نسبت به اسراییل سمپاتی پیدا می کند؟ حتی چرا بعد از شکست تیم ملی عده ای ابراز شادی می کنند؟ آیا «مای ملی» ما در حال مخدوش شدن است؟ آیا خود آگاهی جمعی خود را از دست داده ایم؟
▪️با بهره گیری از آرا عرفانی اگر ماده را نمود خفیف و لطیفی از روح بدانیم، می توان «انسان» را عالی ترین تبلور و تعین ماده در جهان در نظر گرفت که در اعماق دریای وجودش سرشار از بالقوه گی و استعداد برای شدن است. حتی خاطی ترین و پست ترین انسانها از گوهر "استعداد و شدن" برخوردارند و راه انابه و بازگشت برایشان همواره گشوده است. از این رو قتل هر نفسی می تواند بسیار غم انگیز و تراژیک باشد چرا که کشتن انسان، کشتن زندگی است، کشتن استعداد و شدن است. آنک ه در این لحظه ی تراژیک، ابراز شادمانی می کند، قطعا از ریشه های فطری و انسانی خویش فاصله گرفته و در نسبت خود با هستی و دیگری دچار سرگشتگی و بیگانگی شده است. شادمانی در لحظهی سوگناک و غم انگیز ناشی از ناآگاهی و ازخود بیگانگی است.
🔸اما تنها با تحلیل های فلسفی نمی توان به این پرسشها پاسخ گفت. واقعیت این است که جامعه ایران در کشاکش یک نزاع قرار دارد. نزاع با حکومتی که زیست جهان انسان ایرانی را به مخاطره انداخته و معیشت و کرامتش را به یغما برده است. حکومتی که برای توجیه خود از تمام نماد های ملی و مذهبی سواستفاده و آنها را مبتذل و مخدوش کرده است. جامعه که هر اعتراضش با سرکوب مواجه شده، از هر همراهی با حکومت پرهیز می کند. حتی از هر کنشی که منجر به تایید ضمنی حکومت شود اجتناب دارد. حکومت نیز که از این امر واقف است تلاش می کند با تزویر و تبلیغات مرزهای وجودی خود را در نزدیک ترین حد از مرزهای اعتقادات مذهبی و منافع ملی نشان دهد. به طوری که هرکس خارج از مرزهای او شد، به راحتی از مرز های مذهبی و ملی نیز عبور کند. متاسفانه واقعیت این است که حاکمیت خود را چنان فربه نشان می دهد و در نقاطی خیمه می زند که فضای چندانی برای کنشگری و مبارزه داخل مرزهای ملی نباشد. جوری نشان می دهد که گویی مرزهای ملی و مرزهای حاکمیت منطبق بر یکدیگرند. مرز میان آنچه بیرون از حدود منافع ملی است و آنچه درون منافع حاکمیت است چنان باریک شده که هر گونه سهل انگاری و عدم توجه به پیچیدگی های سیاسی باعث فروغلتیدن به یکی از دو سو می شود. از کسانی که در مسیر مبارزه با وضع موجود به یکی از دو سو فروغلتیده اند فراوان می بینیم. چه شماری از اصلاح طلبان داخل که به آغوش حکومت فرو غلتیده اند و چه مهاجران سیاسی که با مشی براندازی به دامان دشمنان ایران افتاده اند.
▪️ از مردم عادی که زیر فشارهای متعدد زندگی قرار دارند چندان انتظاری نیست. اما از کنشگران سیاسی و جامعه روشنفکری بسیار انتظار می رود این ظرایف و دقایق را لحاظ کنند. اگر به تعریف مصطفی ملکیان، وظیفه روشنفکر را «تقریر حقیقت و تقلیل مرارت» بدانیم، اساسا کار روشنفکر همین تقریر ظرایف و دقایق کنش ملی و منطبق بر منافع ملی است تا با برساخت فضای سوم از مرارت این مردمی که میان دو سنگ آسیاب حاکمیت داخلی و دشمنان و براندازان خارجی درمانده اند بکاهد.
🔸ادامه ی روند کنونی و سکوت و انفعال کنشگران و روشنفکران ملی و مذهبی و تن دادن به دوگانه ی مبتذل و خطرناکی که حاکمیت و براندازان برساخته اند، باعث هرچه مخدوش تر شدن مبانی اعتقادی و کم رنگ تر شدن مرزهای ملی می شود و روند از خودبیگانگی بخش های بیشتری از جامعه را تسریع خواهد کرد.
#ایران_فردا
#مصطفی_محبکیا
#اپوزسیون_و_مای_ملی
https://cutt.ly/dwHT86tI
http://t.me/iranfardamag
🔷مصطفی محبکیا
@iranfardamag
🔸حمله ی تروریستی در کرمان یکی از آن لحظات تراژیک و غمباری بود که تجربه کردیم. موجی از ابراز همدردی و تسلیت و محکومیت کشتار و ترور را به همراه داشت. اما عده ای نه ابراز همدردی که ابراز شادمانی کردند. این سوال پیش می آید که آیا بخش هایی از جامعه ایران دچار از خود بیگانگی شده است؟ چرا ترور مظلومانه ی شماری از هم وطنان مان برای عده ای تاثر و ترحم برانگیز نیست؟ در شرایطی به سر می بریم که از این دست پرسش ها فراوان هستند. مثلا چرا بخشی از جامعه نسبت به حمله¬ی وحشیانه ی اسراییل به غزه و کشتار بیش از 20 هزار غیرنظامی ابراز بی تفاوتی و یا حتی نسبت به اسراییل سمپاتی پیدا می کند؟ حتی چرا بعد از شکست تیم ملی عده ای ابراز شادی می کنند؟ آیا «مای ملی» ما در حال مخدوش شدن است؟ آیا خود آگاهی جمعی خود را از دست داده ایم؟
▪️با بهره گیری از آرا عرفانی اگر ماده را نمود خفیف و لطیفی از روح بدانیم، می توان «انسان» را عالی ترین تبلور و تعین ماده در جهان در نظر گرفت که در اعماق دریای وجودش سرشار از بالقوه گی و استعداد برای شدن است. حتی خاطی ترین و پست ترین انسانها از گوهر "استعداد و شدن" برخوردارند و راه انابه و بازگشت برایشان همواره گشوده است. از این رو قتل هر نفسی می تواند بسیار غم انگیز و تراژیک باشد چرا که کشتن انسان، کشتن زندگی است، کشتن استعداد و شدن است. آنک ه در این لحظه ی تراژیک، ابراز شادمانی می کند، قطعا از ریشه های فطری و انسانی خویش فاصله گرفته و در نسبت خود با هستی و دیگری دچار سرگشتگی و بیگانگی شده است. شادمانی در لحظهی سوگناک و غم انگیز ناشی از ناآگاهی و ازخود بیگانگی است.
🔸اما تنها با تحلیل های فلسفی نمی توان به این پرسشها پاسخ گفت. واقعیت این است که جامعه ایران در کشاکش یک نزاع قرار دارد. نزاع با حکومتی که زیست جهان انسان ایرانی را به مخاطره انداخته و معیشت و کرامتش را به یغما برده است. حکومتی که برای توجیه خود از تمام نماد های ملی و مذهبی سواستفاده و آنها را مبتذل و مخدوش کرده است. جامعه که هر اعتراضش با سرکوب مواجه شده، از هر همراهی با حکومت پرهیز می کند. حتی از هر کنشی که منجر به تایید ضمنی حکومت شود اجتناب دارد. حکومت نیز که از این امر واقف است تلاش می کند با تزویر و تبلیغات مرزهای وجودی خود را در نزدیک ترین حد از مرزهای اعتقادات مذهبی و منافع ملی نشان دهد. به طوری که هرکس خارج از مرزهای او شد، به راحتی از مرز های مذهبی و ملی نیز عبور کند. متاسفانه واقعیت این است که حاکمیت خود را چنان فربه نشان می دهد و در نقاطی خیمه می زند که فضای چندانی برای کنشگری و مبارزه داخل مرزهای ملی نباشد. جوری نشان می دهد که گویی مرزهای ملی و مرزهای حاکمیت منطبق بر یکدیگرند. مرز میان آنچه بیرون از حدود منافع ملی است و آنچه درون منافع حاکمیت است چنان باریک شده که هر گونه سهل انگاری و عدم توجه به پیچیدگی های سیاسی باعث فروغلتیدن به یکی از دو سو می شود. از کسانی که در مسیر مبارزه با وضع موجود به یکی از دو سو فروغلتیده اند فراوان می بینیم. چه شماری از اصلاح طلبان داخل که به آغوش حکومت فرو غلتیده اند و چه مهاجران سیاسی که با مشی براندازی به دامان دشمنان ایران افتاده اند.
▪️ از مردم عادی که زیر فشارهای متعدد زندگی قرار دارند چندان انتظاری نیست. اما از کنشگران سیاسی و جامعه روشنفکری بسیار انتظار می رود این ظرایف و دقایق را لحاظ کنند. اگر به تعریف مصطفی ملکیان، وظیفه روشنفکر را «تقریر حقیقت و تقلیل مرارت» بدانیم، اساسا کار روشنفکر همین تقریر ظرایف و دقایق کنش ملی و منطبق بر منافع ملی است تا با برساخت فضای سوم از مرارت این مردمی که میان دو سنگ آسیاب حاکمیت داخلی و دشمنان و براندازان خارجی درمانده اند بکاهد.
🔸ادامه ی روند کنونی و سکوت و انفعال کنشگران و روشنفکران ملی و مذهبی و تن دادن به دوگانه ی مبتذل و خطرناکی که حاکمیت و براندازان برساخته اند، باعث هرچه مخدوش تر شدن مبانی اعتقادی و کم رنگ تر شدن مرزهای ملی می شود و روند از خودبیگانگی بخش های بیشتری از جامعه را تسریع خواهد کرد.
#ایران_فردا
#مصطفی_محبکیا
#اپوزسیون_و_مای_ملی
https://cutt.ly/dwHT86tI
http://t.me/iranfardamag
Telegraph
🔴اپوزسیون و مرزهای باریکتر از مو !
🔷مصطفی محبکیا @iranfardamag 🔸حمله ی تروریستی در کرمان یکی از آن لحظات تراژیک و غمباری بود که تجربه کردیم. موجی از ابراز همدردی و تسلیت و محکومیت کشتار و ترور را به همراه داشت. اما عده ای نه ابراز همدردی که ابراز شادمانی کردند. این سوال پیش می آید که آیا…
🔴 حاکمیت در مظانِ اتهامات سنگین
🔷 مصطفی محبکیا
@iranfardamag
1️⃣ چرا اساسا اعدام در ایران از مسئله ی حقوقی به مسئله ای سیاسی تبدیل شده است؟
▪️حاکمیت در نزد افکار عمومی ایرانیان در مظان اتهامات سنگینی است. اتهاماتی چون تغلب، تقلب، دروغگویی و فساد ساختاری. افکار عمومی برای هریک از اتهاماتی که در ذهن خود علیه حاکمیت اقامه کرده است، قرائن و امارات فراوانی در دست دارد. جامعه وقتی شاهد امنیت غارتگران منابع ملی و عمومی است که گاه با ابلاغ سیاست های کلی و جزئی و گاه با تصمیمات پشت پرده مثل مولد سازی، اکنون و آیندهی زیست حداقلی اش را به آتش میکشد، و در عوض جوانی که به این وضع اعتراض میکند، در معرض حبس و اعدام قرار میگیرد، برای اتهاماتش ظن قریب به یقین پیدا میکند.
🔸در فضایی که چنین شکافی از بی اعتمادی میان مردم و حاکمیت برقرار است، هر نوع کنشی از هر دو سمت کاملا سیاسی خواهد بود. اصرار به اجرای احکام اعدام از سوی حاکمیت، به ویژه با پرونده هایی که نزد افکار عمومی همچنان باز و دارای اشکالات صوری است، به طریق اولی سیاسی و غیر حقوقی بوده و خواهد بود.
▪️نکته سومی که باعث هر چه سیاسی تر شدن موضوع غم انگیز اعدام شده است، از دست رفتن وجاهت انسانی مجازات اعدام و گسترش مطالبه ی لغو این مجازات نزد افکار عمومی است. در شرایطی که زمزمه های #نه_به_اعدام از فضاهای روشنفکری در حال شیاع به فضاهای عمومی است، هرگونه اصرار حاکمیت به مجازات اعدام، بر بار سیاسی آن می افزاید.
2️⃣ تداوم اعدام های سیاسی چه تاثیری بر جامعه جنبشی ایران و نیز نوع کنشگری فعالان سیاسی خواهد گذاشت؟
🔸مجموعه ی رفتارهای حاکمیت در سالهای اخیر این پیام را می رساند که هسته ی سخت قدرت، برای پایداری و ماندگاری خود، بیشتر از آنکه دنبال بازیابی مشروعیت از دست رفته و کارآمدی مختل شده اش باشد، دنبال افزایش کاربلدی نهادهای امنیتی خود است. از حاکمیتی که دست از حفظ مشروعیت شسته است، بروز هرگونه خشونت سیستماتیک ممکن خواهد بود. و اصرار به حکم اعدام در پرونده های سیاسی بخشی از این خشونت محتمل است.
▪️اما اگر به تعبیر هانا آرنت ، میان قهر و قدرت تمایز قایل شویم و بپذیریم که زور و قوه ی قهریه تنها بخش بسیار کوچک و ناپایداری از منبع قدرت است، و اینکه منبع اصلی و پایدار قدرت، تولید معنا در اذهان میباشد، به این نکته پی برده ایم که وضع کنونی قدرت مستقر ، در ناتوان ترین موقعیت برای تولید معنا و در نتیجه در ناپایدار ترین وضعیت خود قرار دارد. اساسا جنبش های اجتماعی نیز حول معناهای جدید و رقیب معنای رسمی شکل میگیرد. با فروریزی هژمونی معنای رسمی در اذهان عمومی(آنچه امروز شاهدش هستیم) فضا برای برساخت معناهای جدید و گفتمان های تازه آماده تر میشود.
🔸بنیادی ترین جنگ قدرت، جنگ ساخت معنا در ذهن مردم است. نظام حکمرانی بخاطر فساد ساختاری و ناکارآمدی، از ساخت معنا ناتوان شده است. تنها بخش قلیلی از جامعه معنای ساخته شده توسط قدرت مستقر را باور دارند. به همین خاطر بر منبع دیگر قدرت(که همان زور و قوه قهریه است_ حبس و حصر و اعدام) اصرار میورزد. اما طرف دیگر ماجرا برساخت معنایی جدید است که توان هژمون و فراگیر شدن را داشته باشد. اینجا مسئولیت نخبگان و روشنفکران جامعه پر رنگ می شود که با همراهی و همدلی با جامعه عاصی، به برساخت معنای تازه کمک کنند.
▪️اعتراضات سالهای ۹۶ و ۹۸ و ۱۴۰۱ نشان داده، جامعه در تقلا برای برساخت معنای جدید است. معنای رسمی قدرت مستقر فروریخته، اما معنای جدید هنوز صورتبندی نشده است. به همین خاطر اعتراضات هنوز به مرحله جنبش اجتماعی(در اصطلاح علمی جامعه شناسی) ارتقاء پیدا نکرده و قابل سرکوب است.
🔸به نظر می رسد تداوم اعدام های سیاسی، باعث فروریزی بیشتر معنای رسمی در اذهان عمومی خواهد شد، و این فرصت صورت بندی معنای رقیب در جامعه را بیشتر خواهد کرد. اما تا پیش از صورتبندی معنای جدید، اعدام های سیاسی کارآمدی خود را برای حاکمیت خواهد داشت.
#ایران_فردا
#نه_به_اعدام
#مصطفی_محبکیا
https://cutt.ly/XwBcnMEw
http://t.me/iranfardamag
🔷 مصطفی محبکیا
@iranfardamag
1️⃣ چرا اساسا اعدام در ایران از مسئله ی حقوقی به مسئله ای سیاسی تبدیل شده است؟
▪️حاکمیت در نزد افکار عمومی ایرانیان در مظان اتهامات سنگینی است. اتهاماتی چون تغلب، تقلب، دروغگویی و فساد ساختاری. افکار عمومی برای هریک از اتهاماتی که در ذهن خود علیه حاکمیت اقامه کرده است، قرائن و امارات فراوانی در دست دارد. جامعه وقتی شاهد امنیت غارتگران منابع ملی و عمومی است که گاه با ابلاغ سیاست های کلی و جزئی و گاه با تصمیمات پشت پرده مثل مولد سازی، اکنون و آیندهی زیست حداقلی اش را به آتش میکشد، و در عوض جوانی که به این وضع اعتراض میکند، در معرض حبس و اعدام قرار میگیرد، برای اتهاماتش ظن قریب به یقین پیدا میکند.
🔸در فضایی که چنین شکافی از بی اعتمادی میان مردم و حاکمیت برقرار است، هر نوع کنشی از هر دو سمت کاملا سیاسی خواهد بود. اصرار به اجرای احکام اعدام از سوی حاکمیت، به ویژه با پرونده هایی که نزد افکار عمومی همچنان باز و دارای اشکالات صوری است، به طریق اولی سیاسی و غیر حقوقی بوده و خواهد بود.
▪️نکته سومی که باعث هر چه سیاسی تر شدن موضوع غم انگیز اعدام شده است، از دست رفتن وجاهت انسانی مجازات اعدام و گسترش مطالبه ی لغو این مجازات نزد افکار عمومی است. در شرایطی که زمزمه های #نه_به_اعدام از فضاهای روشنفکری در حال شیاع به فضاهای عمومی است، هرگونه اصرار حاکمیت به مجازات اعدام، بر بار سیاسی آن می افزاید.
2️⃣ تداوم اعدام های سیاسی چه تاثیری بر جامعه جنبشی ایران و نیز نوع کنشگری فعالان سیاسی خواهد گذاشت؟
🔸مجموعه ی رفتارهای حاکمیت در سالهای اخیر این پیام را می رساند که هسته ی سخت قدرت، برای پایداری و ماندگاری خود، بیشتر از آنکه دنبال بازیابی مشروعیت از دست رفته و کارآمدی مختل شده اش باشد، دنبال افزایش کاربلدی نهادهای امنیتی خود است. از حاکمیتی که دست از حفظ مشروعیت شسته است، بروز هرگونه خشونت سیستماتیک ممکن خواهد بود. و اصرار به حکم اعدام در پرونده های سیاسی بخشی از این خشونت محتمل است.
▪️اما اگر به تعبیر هانا آرنت ، میان قهر و قدرت تمایز قایل شویم و بپذیریم که زور و قوه ی قهریه تنها بخش بسیار کوچک و ناپایداری از منبع قدرت است، و اینکه منبع اصلی و پایدار قدرت، تولید معنا در اذهان میباشد، به این نکته پی برده ایم که وضع کنونی قدرت مستقر ، در ناتوان ترین موقعیت برای تولید معنا و در نتیجه در ناپایدار ترین وضعیت خود قرار دارد. اساسا جنبش های اجتماعی نیز حول معناهای جدید و رقیب معنای رسمی شکل میگیرد. با فروریزی هژمونی معنای رسمی در اذهان عمومی(آنچه امروز شاهدش هستیم) فضا برای برساخت معناهای جدید و گفتمان های تازه آماده تر میشود.
🔸بنیادی ترین جنگ قدرت، جنگ ساخت معنا در ذهن مردم است. نظام حکمرانی بخاطر فساد ساختاری و ناکارآمدی، از ساخت معنا ناتوان شده است. تنها بخش قلیلی از جامعه معنای ساخته شده توسط قدرت مستقر را باور دارند. به همین خاطر بر منبع دیگر قدرت(که همان زور و قوه قهریه است_ حبس و حصر و اعدام) اصرار میورزد. اما طرف دیگر ماجرا برساخت معنایی جدید است که توان هژمون و فراگیر شدن را داشته باشد. اینجا مسئولیت نخبگان و روشنفکران جامعه پر رنگ می شود که با همراهی و همدلی با جامعه عاصی، به برساخت معنای تازه کمک کنند.
▪️اعتراضات سالهای ۹۶ و ۹۸ و ۱۴۰۱ نشان داده، جامعه در تقلا برای برساخت معنای جدید است. معنای رسمی قدرت مستقر فروریخته، اما معنای جدید هنوز صورتبندی نشده است. به همین خاطر اعتراضات هنوز به مرحله جنبش اجتماعی(در اصطلاح علمی جامعه شناسی) ارتقاء پیدا نکرده و قابل سرکوب است.
🔸به نظر می رسد تداوم اعدام های سیاسی، باعث فروریزی بیشتر معنای رسمی در اذهان عمومی خواهد شد، و این فرصت صورت بندی معنای رقیب در جامعه را بیشتر خواهد کرد. اما تا پیش از صورتبندی معنای جدید، اعدام های سیاسی کارآمدی خود را برای حاکمیت خواهد داشت.
#ایران_فردا
#نه_به_اعدام
#مصطفی_محبکیا
https://cutt.ly/XwBcnMEw
http://t.me/iranfardamag
Telegraph
🔴 حاکمیت در مظانِ اتهامات سنگین
🔷 مصطفی محبکیا @iranfardamag 1️⃣ چرا اساسا اعدام در ایران از مسئله ی حقوقی به مسئله ای سیاسی تبدیل شده است؟ ▪️حاکمیت در نزد افکار عمومی ایرانیان در مظان اتهامات سنگینی است. اتهاماتی چون تغلب، تقلب، دروغگویی و فساد ساختاری. افکار عمومی برای هریک از اتهاماتی…
🔴از آن صبح خرداد لواسان ...
🔷مصطفی محبکیا
@iranfardamag
▪️هنوز آفتاب خودش را از سینه کش دیوار بالا نکشیده بود که به سمت لواسان حرکت کردیم. بعد از انتشارخبر فوت مهندس عزت الله سحابی، چندین بار ساعت مراسم تشییع و خاکسپاری تغییر کرده و هر بار به یکساعت جلوتر انداخته می شد. مشخص بود که خانواده برای مراسم تحت فشارنیروهای امنیتی است. آخرین خبر تغییر ساعت را از زیر نویس شبکه ماهواره ای رسا (راه سبز امید) حدود ساعت یک بامداد دیدم که مراسم تشییع را هفت صبح اعلام میکرد. تمام تلاششان را کرده بودند که مراسم عمومی تشییع و خاکسپاری از سوی خانواده لغو گردد و حتی بلوف زده بودند که قرار است سازمان مجاهدین خلق زیر تابوت مهندس بمب منفجرکند(!) بهتر است لغو شود. به هر ترتیب قرار شده بود ساعت هفت صبح فقط داخل کوچه ی محل سکونت،پیکر مهندس سحابی روی دوش عاشقانش تشییع شود و سپس با آمبولانس به بهشت فاطمه لواسان منتقل گردد. جو امنیتی از همان ابتدای جاده لواسان مشخص بود. در جاده لشکرک تقریبا هر هزارمتر یک خودروی نیروی انتظامی با سه نیروی مسلح مستقر شده بودند. علاوه بر آنها چندین ایست بازرسی هم به پا کرده بوند و بصورت رندوم خودرو ها را متوقف و بازرسی و سوال و جواب می کردند. در پیچ و خم جاده کوهستانی لواسان بودیم و من ذهنم درگیر نقطه چین های زندگی پر فراز و نشیب و سخت مهندس بود. یاد خاطرات مهندس از تبعید به زندان برازجان در سال ۴۴ افتادم که ایشان و سایر نهضتی ها را مجبور میکردند تا در گردنه های سخت و صعب العبورکوهستانی از اتوبوس پیاده شده و دستبند به دست مسیر را پیاده طی کنند. لحظاتی که محمد بسته نگار زمزمه می کرده «نحن اساری آل محمد».
🔸در اکثر میادین داخل شهر هم نیروی انتظامی پیاده و سواره مستقر شده بود. هرچه به منزل مهندس سحابی نزدیکتر می شدیم، بر تعداد و کمیت وحتی کیفیت نیروهای انتظامی و لباس شخصی افزوده می شد. سر کوچه ی گلستان چندین ستون از نیروهای ضد شورش موتور سوار مستقر شده بود. نیروهایی با لباس های مختلف محله را کاملا امنیتی و نظامی کرده بودند. اما من در آن هیاهوی صامت صبح لواسان ذهنم در کوچه پس کوچه های تاریخ معاصر پرسه می زد و جابجا مهندس را می دید. از شعف نهضت ملی و پیروزی قیام سی تیر تا شکست تلخ در کودتای ۲۸ مرداد، از شور نهضت ۱۵ خرداد تا سرکوب و زندان های پس از آن، از همراهی با جوان اولان دوران و جنبش چریکی تا اعدام های خرداد ۵۱ ، از پیروزی شورانگیز انقلاب ۵۷ تا خزان ۳۰ خرداد و سرمای استخوان سوز دهه ۶۰ ، از ایران فردای دهه ۷۰ و خرداد خندان و غیرمنتظره ی ۷۶ تا سرکوب مجدد سال ۷۹ وبازداشت گسترده ی ملی مذهبی ها. و تا این اواخر که در جنبش سبز تمام قد از میرحسین دفاع کرده بود. در تمام این فراز و فرود ها این سحابی بوده که دست بر آتش داشته و ایمان تزلزل ناپذیرش به تغییر، وی را خستگی ناپذیر کرده بود.
گوشم شنید قصه ی ایمان و مست شد
کو قسم چشم؟ صورت ایمانم آرزوست
▪️هنوز ساعت هفت صبح نشده، بسیاری از اهالی محل هنوز بیدار نشده بودند، اما رفت و آمد نیروهای انتظامی و لباس شخصی بسیار سنگین بود. وارد کوچه شدیم. کوچه تقریبا در قرق لباس شخصی ها بود. چندین نفر با دوربین از چند نقطه ی کوچه در حال فیلم برداری از کسانی بودند که وارد خانه ی مهندس می شدند. داخل حیاط شلوغ بود. بسیاری از دوستان ملی مذهبی و فعالان سابقه دار سیاسی جمع بودند. بغض در گلو فشرده تر میشد. اینجا همان خانه ایست که مهندس در خاطراتش گفته بود به عشق همراهی و مجاورت با مهندس بازرگان آنجا را خریده و کم کم با قرض ساخته بود. هنوز لحظاتی از حضور ما در حیاط منزل نگذشته بود که غریو توحید بلند شد و عاشقان مهندس سحابی لااله الا الله گویان پیکر وی را بر سر دست گرفتند حرکت کردند. پیش از خروج از خانه دوباره پیکر مهندس را به زمین گذاشتند، مهندس فریدون سحابی چند کلامی ساده اما بس سوزناک در وداع با برادرش گفت و دوباره صدای گریه در حیاط خانه پیچید. درست لابلای صدای گریه ی محبان عزت ایران، اغیاری با لباس شخصی نیز لابلای جمعیت می پیچیدند و مواظب بودند کسی با دوربین شخصی فیلم نگیرد. انگار آنها می دانستند قرار است چه حوادث ناگواری اتفاق بیفتد وما بیخبر بودیم. داخل کوچه که شدیم آفتاب صبحگاهی خود را از ستیغ کوه های لواسان بالا کشیده بود و تابش تیزی را به چشم ها می زد. پیکر مهندس که لابلای پرچم سه رنگ ایران پیچیده شده بود بر دوش یاران و عاشقانش روانه بود. و صدای گرمی از لا اله الاالله از جمعیت محاصره شده توسط نیروهای امنیتی در کوچه می پیچید. پیشقراول جمعیت تشییع کننده زنان بودند.....
✅متن کامل:
https://cutt.ly/3eux88xR
#ایران_فردا
#مصطفی_محبکیا
#عزتالله_سحابی #هدی_صابر #هاله_سحابی
https://t.me/iranfardamag
🔷مصطفی محبکیا
@iranfardamag
▪️هنوز آفتاب خودش را از سینه کش دیوار بالا نکشیده بود که به سمت لواسان حرکت کردیم. بعد از انتشارخبر فوت مهندس عزت الله سحابی، چندین بار ساعت مراسم تشییع و خاکسپاری تغییر کرده و هر بار به یکساعت جلوتر انداخته می شد. مشخص بود که خانواده برای مراسم تحت فشارنیروهای امنیتی است. آخرین خبر تغییر ساعت را از زیر نویس شبکه ماهواره ای رسا (راه سبز امید) حدود ساعت یک بامداد دیدم که مراسم تشییع را هفت صبح اعلام میکرد. تمام تلاششان را کرده بودند که مراسم عمومی تشییع و خاکسپاری از سوی خانواده لغو گردد و حتی بلوف زده بودند که قرار است سازمان مجاهدین خلق زیر تابوت مهندس بمب منفجرکند(!) بهتر است لغو شود. به هر ترتیب قرار شده بود ساعت هفت صبح فقط داخل کوچه ی محل سکونت،پیکر مهندس سحابی روی دوش عاشقانش تشییع شود و سپس با آمبولانس به بهشت فاطمه لواسان منتقل گردد. جو امنیتی از همان ابتدای جاده لواسان مشخص بود. در جاده لشکرک تقریبا هر هزارمتر یک خودروی نیروی انتظامی با سه نیروی مسلح مستقر شده بودند. علاوه بر آنها چندین ایست بازرسی هم به پا کرده بوند و بصورت رندوم خودرو ها را متوقف و بازرسی و سوال و جواب می کردند. در پیچ و خم جاده کوهستانی لواسان بودیم و من ذهنم درگیر نقطه چین های زندگی پر فراز و نشیب و سخت مهندس بود. یاد خاطرات مهندس از تبعید به زندان برازجان در سال ۴۴ افتادم که ایشان و سایر نهضتی ها را مجبور میکردند تا در گردنه های سخت و صعب العبورکوهستانی از اتوبوس پیاده شده و دستبند به دست مسیر را پیاده طی کنند. لحظاتی که محمد بسته نگار زمزمه می کرده «نحن اساری آل محمد».
🔸در اکثر میادین داخل شهر هم نیروی انتظامی پیاده و سواره مستقر شده بود. هرچه به منزل مهندس سحابی نزدیکتر می شدیم، بر تعداد و کمیت وحتی کیفیت نیروهای انتظامی و لباس شخصی افزوده می شد. سر کوچه ی گلستان چندین ستون از نیروهای ضد شورش موتور سوار مستقر شده بود. نیروهایی با لباس های مختلف محله را کاملا امنیتی و نظامی کرده بودند. اما من در آن هیاهوی صامت صبح لواسان ذهنم در کوچه پس کوچه های تاریخ معاصر پرسه می زد و جابجا مهندس را می دید. از شعف نهضت ملی و پیروزی قیام سی تیر تا شکست تلخ در کودتای ۲۸ مرداد، از شور نهضت ۱۵ خرداد تا سرکوب و زندان های پس از آن، از همراهی با جوان اولان دوران و جنبش چریکی تا اعدام های خرداد ۵۱ ، از پیروزی شورانگیز انقلاب ۵۷ تا خزان ۳۰ خرداد و سرمای استخوان سوز دهه ۶۰ ، از ایران فردای دهه ۷۰ و خرداد خندان و غیرمنتظره ی ۷۶ تا سرکوب مجدد سال ۷۹ وبازداشت گسترده ی ملی مذهبی ها. و تا این اواخر که در جنبش سبز تمام قد از میرحسین دفاع کرده بود. در تمام این فراز و فرود ها این سحابی بوده که دست بر آتش داشته و ایمان تزلزل ناپذیرش به تغییر، وی را خستگی ناپذیر کرده بود.
گوشم شنید قصه ی ایمان و مست شد
کو قسم چشم؟ صورت ایمانم آرزوست
▪️هنوز ساعت هفت صبح نشده، بسیاری از اهالی محل هنوز بیدار نشده بودند، اما رفت و آمد نیروهای انتظامی و لباس شخصی بسیار سنگین بود. وارد کوچه شدیم. کوچه تقریبا در قرق لباس شخصی ها بود. چندین نفر با دوربین از چند نقطه ی کوچه در حال فیلم برداری از کسانی بودند که وارد خانه ی مهندس می شدند. داخل حیاط شلوغ بود. بسیاری از دوستان ملی مذهبی و فعالان سابقه دار سیاسی جمع بودند. بغض در گلو فشرده تر میشد. اینجا همان خانه ایست که مهندس در خاطراتش گفته بود به عشق همراهی و مجاورت با مهندس بازرگان آنجا را خریده و کم کم با قرض ساخته بود. هنوز لحظاتی از حضور ما در حیاط منزل نگذشته بود که غریو توحید بلند شد و عاشقان مهندس سحابی لااله الا الله گویان پیکر وی را بر سر دست گرفتند حرکت کردند. پیش از خروج از خانه دوباره پیکر مهندس را به زمین گذاشتند، مهندس فریدون سحابی چند کلامی ساده اما بس سوزناک در وداع با برادرش گفت و دوباره صدای گریه در حیاط خانه پیچید. درست لابلای صدای گریه ی محبان عزت ایران، اغیاری با لباس شخصی نیز لابلای جمعیت می پیچیدند و مواظب بودند کسی با دوربین شخصی فیلم نگیرد. انگار آنها می دانستند قرار است چه حوادث ناگواری اتفاق بیفتد وما بیخبر بودیم. داخل کوچه که شدیم آفتاب صبحگاهی خود را از ستیغ کوه های لواسان بالا کشیده بود و تابش تیزی را به چشم ها می زد. پیکر مهندس که لابلای پرچم سه رنگ ایران پیچیده شده بود بر دوش یاران و عاشقانش روانه بود. و صدای گرمی از لا اله الاالله از جمعیت محاصره شده توسط نیروهای امنیتی در کوچه می پیچید. پیشقراول جمعیت تشییع کننده زنان بودند.....
✅متن کامل:
https://cutt.ly/3eux88xR
#ایران_فردا
#مصطفی_محبکیا
#عزتالله_سحابی #هدی_صابر #هاله_سحابی
https://t.me/iranfardamag
Telegraph
🔴از آن صبح خرداد لواسان ...
🔷مصطفی محبکیا @iranfardamag هنوز آفتاب خودش را از سینه کش دیوار بالا نکشیده بود که به سمت لواسان حرکت کردیم. بعد از انتشارخبر فوت مهندس عزت الله سحابی، چندین بار ساعت مراسم تشییع و خاکسپاری تغییر کرده و هر بار به یکساعت جلوتر انداخته می شد. مشخص بود که…
🔴ضرورت و ظرافت «اپوزیسیون ملی»
🔷مصطفی محبکیا
@iranfardamag
▪️از همان دو سده پیش که خنکای نسیم مدرنیته به صورت ایرانیان میخورد و جان انسان ایرانی را خیالی و هوایی می کرد، سیلی های سخت و محکمی هم از جنس شکست های مکرر از روس و عهدنامه های گلستان و ترکمنچای به سر و صورت و پیکرش نواخته شده بود. از همین رو مواجهه ی ایرانیان با مدرنیته از همان ابتدا با برانگیخته شدن احساساتی متناقض همراه بوده است. از یک سو نوید جانی برانگیخته و عاملیت یافته را می شنید که قرار است طرحی نو دراندازد و جهانی نو، پیشرفته، و توسعه یافته را برسازد، و از سوی دیگر با روی دیگر دنیای مدرن یعنی تحقیر و تحمیلِ جنگ و دست اندازی و کودتا و استعمار روبرو شده بود.
🔸شاید ایرانیان چنین احساس متناقضی را پیش از این هم تجربه کرده بودند. آن زمان که مورد حمله ی اعراب قرار گرفتند. از یک طرف مواجهه با پیامی رهایی بخش و وحیانی که بنیان های نظام طبقاتی ساسانی را سست و ویران کرده بود، و از طرف دیگر مواجهه با توحش و غارت خلافت عربی که ایران و ایرانی را به زیر مهمیز خویش کشانده بود. اگر تقلای سوژه ی ایرانی برای رهایی از سلطه ی عرب ها درعین پذیرش پیام وحیانی، قریب دو سده طول کشید و به و تعبیر عبدالحسین زرین کوب، پس از "دو قرن سکوت"، به زبان آمد و توانست بی لکنت و رسا، عرب را از اسلام تمیز دهد و جان و جهان خود را دگرگون کرده و خویشتن خویش را در مداری بالاتر بازیابد و استوار کند، اما این بار در برابر پیام تازه(مدرنیته) و هجوم تازه(استعمار)، هنوز تقلا و تلاشهایش به مقصدی مطلوب نرسیده است. هنوز سوژه ی ایرانی، جان ملتهب و پریشان خویش را در دنیای مدرن بازیابی و بازسازی نکرده است. هنوز در برابر تهاجم غرب وحشی و عوارض مدرنیته ، شکننده است و مقاومتی انفعالی را تجربه می کند.
▪️یکی از بسیار مفاهیمی که با وزیدن نسیم مدرنیته به سمت شرق به ایران آمد، مفهوم دولت- ملت و تالی آن ناسیونالیسم و ملی گرایی بود.
البته ایرانیان بارها پیش از قرن نوزدهم توانسته بودند وحدت و یکپارچگی سرزمینی، با هویت و فرهنگ ایرانی و زبان رسمی فارسی، تحت حکومتی مرکزی را تجربه کنند. مهمترین هایش را میتوان به دوران ساسانیان و صفویان اشاره کرد. علاوه بر این ایرانیان حتی زمان شکست از قبایل مهاجم و حکومتداری ایشان، با ظرافت و دقت خاصی هویت تاریخی خود را حفظ کرده و تداوم بخشیده بودند. به همین خاطر« مورخان ناسیونالیسم تطبیقی این را میپذیرند که ایران از جمله چند ملتی است که عصر ناسیونالیسم را با برخورداری از ریشه ی تاریخی عمیق و تجربه ی بازسازی مداوم هویت پیشامدرن خود تجربه کرد»(۱). اما چیزی که پیام نو را از آنچه ایرانیان پیش از ان در چنته داشتند متمایز میکرد این بود که مفهوم دولت- ملت و ناسیونالیسم، علاوه بر وجه " تمرکز حاکمیتی و استقلال سیاسی دربرابر تهاجم خارجی" ، وجه دیگری هم داشت که «تشکیل ملت با تبدیل مردم از رعیت به شهروند از طریق مشارکت بیشتر در زندگی سیاسی کشور»(۲) بود. و این هر دو وجهه ی همت باشندگان عصر مشروطه نیز قرار گرفت. یکی از طنز های تلخ تاریخ ما همین است که نسبت غرب با ملی گرایی ما هم علت است، هم معلول. یعنی تاکید و پیگیری اصلاح طلبان ایران برای برساخت دولت - ملت، هم به علت مدرنیته ای بود که از غرب می آمد و هم معلول تهاجمی بود که باز از سوی غرب صورت میگرفت. به تعبیر احمد اشرف اساسا «جنبش اصلاحی ایران که در وهله ی نخست پاسخ دانشمندان اصلاح طلب ایران به چالشهای قدرت های غربی بود، ابزار گسترش اندیشه های جدید ملت و وطن ملی محسوب میشد. آنها در آرزوی... توسعه ی توانمندی ایرانیان برای مقاومت در برابر تهاجمات غربی بودند»(۳). از همین رو فریدون آدمیت اصلاح طلبانی چون امیرکبیر را «نماینده ی ناسیونالیسم ایرانی علیه رخنه ی استعمار سیاسی و اقتصادی اروپا»(۴) میدانست.
🔸بنیانگذاری دولت – ملت ، مستلزم هر دو وجه "نوسازی دولت" و "ملت سازی به مثابه تبدیل مردم از رعیت به شهروند سیاسی" به طور همزمان بود. تاریخ معاصر ما چندین مرتبه شاهد دولتمردانی بوده است که بر هر دو وجه توجه داشته اند اما ساختار کلان سیاسی هر دوره آنها را حذف و طرد وحصر و حتی مقتول کرده است. امثال امیرکبیر و سپهسالار در دوره ی قجری، امثال مصدق و مدرس در دوره ی پهلوی، و کسانی چون بازرگان و خاتمی و موسوی در ساختار جمهوری اسلامی از این دسته اند. حتی زمان نخست وزیری محمد مصدق شاهد تعین دولتی ملی با تاکید بر تمام وجوه مفهوم دولت – ملت بوده ایم. اما نکته ی بسیار مهم این است که این مفهوم چنان بسیط و فراخ است که نباید آنرا فقط در چارچوب هیئت حاکمه و پوزیسیون دید بلکه اپوزیسیون یا هیئت معارض و منتقدان ومخالفان نظام سیاسی مستقر را نیز در بر میگیرد...
🔻متن کامل:
https://cutt.ly/SeQOdpxq
#ایران_فردا
#مصطفی_محبکیا
#ضرورت_اپوزسیون_ملی
https://t.me/iranfardamag
🔷مصطفی محبکیا
@iranfardamag
▪️از همان دو سده پیش که خنکای نسیم مدرنیته به صورت ایرانیان میخورد و جان انسان ایرانی را خیالی و هوایی می کرد، سیلی های سخت و محکمی هم از جنس شکست های مکرر از روس و عهدنامه های گلستان و ترکمنچای به سر و صورت و پیکرش نواخته شده بود. از همین رو مواجهه ی ایرانیان با مدرنیته از همان ابتدا با برانگیخته شدن احساساتی متناقض همراه بوده است. از یک سو نوید جانی برانگیخته و عاملیت یافته را می شنید که قرار است طرحی نو دراندازد و جهانی نو، پیشرفته، و توسعه یافته را برسازد، و از سوی دیگر با روی دیگر دنیای مدرن یعنی تحقیر و تحمیلِ جنگ و دست اندازی و کودتا و استعمار روبرو شده بود.
🔸شاید ایرانیان چنین احساس متناقضی را پیش از این هم تجربه کرده بودند. آن زمان که مورد حمله ی اعراب قرار گرفتند. از یک طرف مواجهه با پیامی رهایی بخش و وحیانی که بنیان های نظام طبقاتی ساسانی را سست و ویران کرده بود، و از طرف دیگر مواجهه با توحش و غارت خلافت عربی که ایران و ایرانی را به زیر مهمیز خویش کشانده بود. اگر تقلای سوژه ی ایرانی برای رهایی از سلطه ی عرب ها درعین پذیرش پیام وحیانی، قریب دو سده طول کشید و به و تعبیر عبدالحسین زرین کوب، پس از "دو قرن سکوت"، به زبان آمد و توانست بی لکنت و رسا، عرب را از اسلام تمیز دهد و جان و جهان خود را دگرگون کرده و خویشتن خویش را در مداری بالاتر بازیابد و استوار کند، اما این بار در برابر پیام تازه(مدرنیته) و هجوم تازه(استعمار)، هنوز تقلا و تلاشهایش به مقصدی مطلوب نرسیده است. هنوز سوژه ی ایرانی، جان ملتهب و پریشان خویش را در دنیای مدرن بازیابی و بازسازی نکرده است. هنوز در برابر تهاجم غرب وحشی و عوارض مدرنیته ، شکننده است و مقاومتی انفعالی را تجربه می کند.
▪️یکی از بسیار مفاهیمی که با وزیدن نسیم مدرنیته به سمت شرق به ایران آمد، مفهوم دولت- ملت و تالی آن ناسیونالیسم و ملی گرایی بود.
البته ایرانیان بارها پیش از قرن نوزدهم توانسته بودند وحدت و یکپارچگی سرزمینی، با هویت و فرهنگ ایرانی و زبان رسمی فارسی، تحت حکومتی مرکزی را تجربه کنند. مهمترین هایش را میتوان به دوران ساسانیان و صفویان اشاره کرد. علاوه بر این ایرانیان حتی زمان شکست از قبایل مهاجم و حکومتداری ایشان، با ظرافت و دقت خاصی هویت تاریخی خود را حفظ کرده و تداوم بخشیده بودند. به همین خاطر« مورخان ناسیونالیسم تطبیقی این را میپذیرند که ایران از جمله چند ملتی است که عصر ناسیونالیسم را با برخورداری از ریشه ی تاریخی عمیق و تجربه ی بازسازی مداوم هویت پیشامدرن خود تجربه کرد»(۱). اما چیزی که پیام نو را از آنچه ایرانیان پیش از ان در چنته داشتند متمایز میکرد این بود که مفهوم دولت- ملت و ناسیونالیسم، علاوه بر وجه " تمرکز حاکمیتی و استقلال سیاسی دربرابر تهاجم خارجی" ، وجه دیگری هم داشت که «تشکیل ملت با تبدیل مردم از رعیت به شهروند از طریق مشارکت بیشتر در زندگی سیاسی کشور»(۲) بود. و این هر دو وجهه ی همت باشندگان عصر مشروطه نیز قرار گرفت. یکی از طنز های تلخ تاریخ ما همین است که نسبت غرب با ملی گرایی ما هم علت است، هم معلول. یعنی تاکید و پیگیری اصلاح طلبان ایران برای برساخت دولت - ملت، هم به علت مدرنیته ای بود که از غرب می آمد و هم معلول تهاجمی بود که باز از سوی غرب صورت میگرفت. به تعبیر احمد اشرف اساسا «جنبش اصلاحی ایران که در وهله ی نخست پاسخ دانشمندان اصلاح طلب ایران به چالشهای قدرت های غربی بود، ابزار گسترش اندیشه های جدید ملت و وطن ملی محسوب میشد. آنها در آرزوی... توسعه ی توانمندی ایرانیان برای مقاومت در برابر تهاجمات غربی بودند»(۳). از همین رو فریدون آدمیت اصلاح طلبانی چون امیرکبیر را «نماینده ی ناسیونالیسم ایرانی علیه رخنه ی استعمار سیاسی و اقتصادی اروپا»(۴) میدانست.
🔸بنیانگذاری دولت – ملت ، مستلزم هر دو وجه "نوسازی دولت" و "ملت سازی به مثابه تبدیل مردم از رعیت به شهروند سیاسی" به طور همزمان بود. تاریخ معاصر ما چندین مرتبه شاهد دولتمردانی بوده است که بر هر دو وجه توجه داشته اند اما ساختار کلان سیاسی هر دوره آنها را حذف و طرد وحصر و حتی مقتول کرده است. امثال امیرکبیر و سپهسالار در دوره ی قجری، امثال مصدق و مدرس در دوره ی پهلوی، و کسانی چون بازرگان و خاتمی و موسوی در ساختار جمهوری اسلامی از این دسته اند. حتی زمان نخست وزیری محمد مصدق شاهد تعین دولتی ملی با تاکید بر تمام وجوه مفهوم دولت – ملت بوده ایم. اما نکته ی بسیار مهم این است که این مفهوم چنان بسیط و فراخ است که نباید آنرا فقط در چارچوب هیئت حاکمه و پوزیسیون دید بلکه اپوزیسیون یا هیئت معارض و منتقدان ومخالفان نظام سیاسی مستقر را نیز در بر میگیرد...
🔻متن کامل:
https://cutt.ly/SeQOdpxq
#ایران_فردا
#مصطفی_محبکیا
#ضرورت_اپوزسیون_ملی
https://t.me/iranfardamag
Telegraph
🔴ضرورت و ظرافت «اپوزیسیون ملی»
🔷مصطفی محبکیا @iranfardamag ▪️از همان دو سده پیش که خنکای نسیم مدرنیته به صورت ایرانیان میخورد و جان انسان ایرانی را خیالی و هوایی میکرد، سیلی های سخت و محکمی هم از جنس شکست های مکرر از روس و عهدنامه های گلستان و ترکمنچای به سر و صورت و پیکرش نواخته شده…
Audio
🔴مرزهای ملیگرایی و فاشیسم؛ در زیر سایهی جنگ
🔷گفتگوی ایران فردا با «امین بزرگیان»
🔻ازمصطفی محبکیا
▪️ با توجه به ضربآهنگ تندی که اتفاقات ملی، منطقهای و بین المللی پیدا کرده، و تهدیداتی که متوجه ایران و منافع ملی شده است که هر یک، اثرات مستقیمی بر کنشها و واکنشهای جامعه ما گذاشته و میگذارد ، ضروری است برای رصد آنچه در عرصهی اجتماع رخ میدهد و فهم هر چه بهتر آنچه در زیر پوست شهر در جریان است، هر چه بیشتر به نظرات کارشناسی جامعه شناسان رجوع شود.
🔸بی تفاوتی بخشهایی از جامعه و انفعال و سکوت بسیاری از روشنفکران نسبت به دخالت و تجاوز خارجی
🔸 چراغ سبز بخشهایی از جامعه برای حمله ی اسراییل به ایران که با ساده سازی آن را حمله به جمهوری اسلامی و نه حمله به ایران قلمداد می کند
🔸 ملیگرایی نژاد پرستانه و فاشیستی (با نمودهای افغانی ستیزی)جایگزین ملیگرایی مترقی و انسانی شده و در بخش هایی از جامعه تسری یافته است
▪️زمینه ساز گفتگو با #امین_بزرگیان گردید که به صورت پوشهی صوتی و نوشتاری تقدیم شما می شود.
#ایران_فردا
#امین_بزرگیان
#مصطفی_محبکیا
#نسبت_مای_ملی_با_مای_جهانی
http://t.me/iranfardamag
🔷گفتگوی ایران فردا با «امین بزرگیان»
🔻ازمصطفی محبکیا
▪️ با توجه به ضربآهنگ تندی که اتفاقات ملی، منطقهای و بین المللی پیدا کرده، و تهدیداتی که متوجه ایران و منافع ملی شده است که هر یک، اثرات مستقیمی بر کنشها و واکنشهای جامعه ما گذاشته و میگذارد ، ضروری است برای رصد آنچه در عرصهی اجتماع رخ میدهد و فهم هر چه بهتر آنچه در زیر پوست شهر در جریان است، هر چه بیشتر به نظرات کارشناسی جامعه شناسان رجوع شود.
🔸بی تفاوتی بخشهایی از جامعه و انفعال و سکوت بسیاری از روشنفکران نسبت به دخالت و تجاوز خارجی
🔸 چراغ سبز بخشهایی از جامعه برای حمله ی اسراییل به ایران که با ساده سازی آن را حمله به جمهوری اسلامی و نه حمله به ایران قلمداد می کند
🔸 ملیگرایی نژاد پرستانه و فاشیستی (با نمودهای افغانی ستیزی)جایگزین ملیگرایی مترقی و انسانی شده و در بخش هایی از جامعه تسری یافته است
▪️زمینه ساز گفتگو با #امین_بزرگیان گردید که به صورت پوشهی صوتی و نوشتاری تقدیم شما می شود.
#ایران_فردا
#امین_بزرگیان
#مصطفی_محبکیا
#نسبت_مای_ملی_با_مای_جهانی
http://t.me/iranfardamag
🔴مسئلهی اصلی انسان است
▪️نگاه انضمامی به « امر ملی »
🔷گفتگوی ایران فردا با امین بزرگیان
🔻به کوششِ مصطفی محبکیا
@iranfardamag
🔸سایه شوم جنگ و تهدیدات فزاینده خارجی
▪️سکوت و انفعال جامعه روشنفکری،طبقه نخبگان و حتی طبقه متوسط
🔸عوارض فاشیستی ملی گرایی و تعریف همبستگی اجتماعی با ایجاد دگرستیزی نژاد پرستانه توده
▪️بروز رگه هایی از بودهای ارتجاعی در درونی ترین لایه های جامعه
🔸وضعیت همبستگی اجتماعی ما در ایران امروز
▪️پاسخ های روان پریشانه جامعه به دولت
🔸درک و دریافت انتزاعی و غیر مادی از ناسیونالیسم و امر ملی و وطن دوستی و تبدیل امر ملی به یک ابزار سیاسی
▪️قرار گرفتن امر ملی ذیل مسئله انسان و درک امر ملی یا امر محلی در ارتباط با امر کلی و جهانی
🔸ضرورت احیاء و بروز نیروی مقاوم در معنای میهن پرستی در معنای اصلی و انسانی اش
▪️هدف گذاری غلبه بر نیروی ارتجاعی درون خود وجامعهمان برای یافتن امکانی جهت بهبود و تغییر شرایط اجتماعی.
🔻متن کامل :
https://cutt.ly/oeJkskCG
#ایران_فردا
#امین_بزرگیان
#مصطفی_محبکیا
#نسبت_مای_ملی_با_مای_جهانی
http://t.me/iranfardamag
▪️نگاه انضمامی به « امر ملی »
🔷گفتگوی ایران فردا با امین بزرگیان
🔻به کوششِ مصطفی محبکیا
@iranfardamag
🔸سایه شوم جنگ و تهدیدات فزاینده خارجی
▪️سکوت و انفعال جامعه روشنفکری،طبقه نخبگان و حتی طبقه متوسط
🔸عوارض فاشیستی ملی گرایی و تعریف همبستگی اجتماعی با ایجاد دگرستیزی نژاد پرستانه توده
▪️بروز رگه هایی از بودهای ارتجاعی در درونی ترین لایه های جامعه
🔸وضعیت همبستگی اجتماعی ما در ایران امروز
▪️پاسخ های روان پریشانه جامعه به دولت
🔸درک و دریافت انتزاعی و غیر مادی از ناسیونالیسم و امر ملی و وطن دوستی و تبدیل امر ملی به یک ابزار سیاسی
▪️قرار گرفتن امر ملی ذیل مسئله انسان و درک امر ملی یا امر محلی در ارتباط با امر کلی و جهانی
🔸ضرورت احیاء و بروز نیروی مقاوم در معنای میهن پرستی در معنای اصلی و انسانی اش
▪️هدف گذاری غلبه بر نیروی ارتجاعی درون خود وجامعهمان برای یافتن امکانی جهت بهبود و تغییر شرایط اجتماعی.
🔻متن کامل :
https://cutt.ly/oeJkskCG
#ایران_فردا
#امین_بزرگیان
#مصطفی_محبکیا
#نسبت_مای_ملی_با_مای_جهانی
http://t.me/iranfardamag
Telegraph
🔴مسئلهی اصلی انسان است
▪️نگاه انضمامی به امر ملی 🔷گفتگوی ایران فردا با امین بزرگیان 🔻به کوشش مصطفی محبکیا @iranfardamag ✅جامعه به مثابه یک کلیت، که فراتر ازتک تک افراد آن تعریف می شود یک موجود زنده پویا و صیرورت یابنده است. می شود گفت جامعه یک شخصیت مستقلی است که فراتر ازجمع…