ایران فردا
7.12K subscribers
964 photos
136 videos
50 files
2.41K links
نشریه «ایران فردا»، ماهنامه اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی است که اول هر ماه، در تهران و دیگر شهرها منتشر می شود.
ارتباط با صفحه ی رسمی ماهنامه ایران فردا در تلگرام:
@iranfardamag
Download Telegram
‍ ‍‍ 🔷🔸نگاهی دیگر به انقلاب ۱۳۵۷ (۲)

📌مواجههٔ خانواده‌های مختلف سیاسی ایران پس از انقلاب با یکدیگر

🖋احسان شریعتی

🔹انقلاب ۵۷ به تعبیری یک انقلاب «تمام خلقی» بود ؛ و شاید بتوان گفت که در هیچ انقلاب بزرگ عصر جدید به این اندازه طبقات و اقشار گوناگون مردم شرکت و مشارکت نکرده بودند. بتدریج اما گرایش‌ بنیادگرا (با درون‌مایهٔ فقاهتی‌سنتی‌)، بویژه از فردای واژگونی، بر سایر گرایش‌ها چیره گشت. نخستین مشخصهٔ این چرخش یا گشت سرمشقی (شیفت پارادایمی)، تغییر ماهوی یا محتوایی درون‌مایهٔ ایدئولوژیک «اجتهاد»گرایی پویا (بهره‌گیری از دستآوردهای علم و زمان در خوانش کتاب و سنت)، به «فقاهت» متصلب بود (معیار شدن سنت در نسبت غیرمستقیم با کتاب، آن‌هم مبتنی بر درک عقلایی و اجماعی روحانیون). «وِلایت» (استیلای سُلطهٔ فقها)، گام به گام، به تعبیر فردیدی، به‌جای «وَلایت» (مهر معنوی و مردمی به امامان و اولیاء) می‌نشست (هشدارهای طالقانی بزرگ).

🔸مشخصهٔ بارز و عملی این استیلا از همان وهلهٔ نخست، در کاربست خشونت بود. انقلابی که درمجموع با روش تظاهرات مدنی و مسالمت‌آمیز بالیده بود، نیازی به اعمال خشونت حتی در محاکمهٔ مهره‌های رژیم گذشته نداشت. دادگاه‌ها باید به‌عکس، به کلاس‌های آگاهی‌بخش درس تاریخ و افشای ساختارها و مناسبات استبدادی تبدیل می‌شد تا دیگربار نتوانند در شکل‌های تازه بازتولید شوند.

🔹شاه هنگام رفتن تهدید می‌کرد که در غیاب من ایران «ایرانستان» خواهد شد. این امر خوشبختانه به‌وقوع نپیوست؛ هرچند درگیری‌های منطقه‌ای و سراسری گاه تا مرز جنگ‌های داخلی تمام‌عیار پیش می‌رفتند. انتظار بلوغ و پختگی در رفع اصولی تضادهای درونی البته در خطه‌ای فاقد سنن دموکراتیک قدری تخیلی می‌نمود. معضل در اینجا تنها انحصارطلبی جناح حاکم نبود، مبارزان مدعی مخالفت با استبداد و ارتجاع نیز در برخورد با نظام برخاسته از انقلاب از شیوه‌های خشونت‌آمیز و غیرمدنی استفاده می‌کردند (برای نمونه درگیری‌های نیروهای چپ کمونیستی در مناطق کشور و یا ترورهای فرقان و..، در سال‌های نخست).

🔸به‌طورکلی، خانواده‌های فکری-سیاسی مختلف در ایران که به‌لحاظ تاریخی، به‌عنوان دو کانون فرهنگی مرجع، یا از میان روحانیت (سنتی و سیاسی)، برخاسته بودند و یا از صفوف تحصیل‌کردگان جدید و «روشنفکران» (اعم از ملی‌گرا و آزادی‌خواه یا عدالت‌طلب، مذهبی یا غیرمذهبی)، بجز در برهه‌های کوتاهِ شکاف در استبداد (مشروطه و نهضت ملی)، فاقد تجربهٔ تمرین گفتگوی دموکراتیک و مبارزهٔ مدنی خشونت‌پرهیز برای حل تضادهای بین خود (و به‌اصطلاح «درون‌خلقی») بودند. چپ و راست‌روی افراط-و-تفریطی در هر خانواده سیاسی و عقیدتی به‌شکل زننده‌ای مشهود بود.

🔹برای نمونه، در مثلث مشهور به «خشم» (خمینی، شریعتی، مجاهدین)، شاهد سه نوع الگوی سازماندهی هستیم که در شکل نخست، استمرار مناسباتِ شبکهٔ سنتی روحانیت در شهر-و-روستاها است؛ در شکل دوم، نبودِ آنارشیک تشکل که ناشی از برداشت‌های متناقض از اندیشه و مشی معلم محبوب مردم بود، و در شکل سوم، که مُدل تشکیلاتی الهام‌بخش انقلاب هم محسوب می‌شد، با فقدان کامل ساختار دموکراتیک، ناشی از شرایط جنگی و زیرزمینی مبارزات چریکی، روبرو بودیم.

🔸تجربهٔ تلخ برخوردهای خشن و حذفی و انحصاری چهار دههٔ گذشته، این درس گران‌بهای تاریخی و اخلاقی و سیاسی را به نسل‌های بعدی آموخت که تحمل دگراندیش و قائل بودن به آزادی مخالفان عقیدهٔ ما، نخستین شرط و معیار سنجش همهٔ دعاوی آزادی‌خواهانه و دموکراتیک است. راه‌کار و راه‌حل کلیهٔ مسائل ملی و بحران‌های سیاسی و اجتماعی، فقط گفتگو است (البته در کنار مبارزه و تحرک نیرومند)، و شکل کار «جبهه‌ای» در سطح ملی (در کنار کار حزبی در سطح طبقاتی و عقیدتی).
فراتر از سطح سیاسی اما، پیگیری آن نوع تلاش و رسالت فرهنگی‌ای ضروری است که:
❇️ در مقولهٔ «ملی»، به پالایش بینش میهن‌دوستانهٔ معتدل (‌سبک مصدقی) از تمامی گرایشات نژادی و قوم‌محورانه و اقتدارگرایانه و ..، بپردازد ؛
❇️در حوزهٔ «مذهبی»، به پیرایش دین و مذهب، از کلیهٔ شُبهات بنیاد و سنت‌گرایانهٔ شریعت و فقاهت‌مدارانه و روحانیت‌سالارانهٔ تئوکراتیک و ..(رفرماسیون از سیدجمال تا شریعتی)، همت ورزد ؛
❇️و در سپهر «مردمی»، از همهٔ بلایایی که ایدئولوژی‌های سکولاریست عصر مُدرن بر سر بشر آوردند، از چپ تا راست افراطی و از انقلاب‌های مردمی تا جنگ‌های جهان‌خوارانه، بپرهیزد .

#فقاهت
#شریعت
#ولایت
#بنیادگرایی
#سنت‌گرایی
#نواندیشی_دینی
#خشونت‌پرهیزی
#تمرین_گفتگو
#راست_افراطی
#تسامح
#تشکل
#ملی
#سکولاریسم
#جبهه
#رفرماسیون_دینی
#نژادپرستی
#قوم‌محوری
#اقتدارگرایی
#یادداشت
#احسان_شریعتی

@Dr_ehsanshariati
‍ ‍‍ 🔷🔸نگاهی دیگر به انقلاب ۱۳۵۷ (۳)

📌تغییر سبک زندگی و خواست‌های نسل‌های پس از انقلاب

🖋احسان شریعتی


🔸پس از انقلاب، و بویژه پس از جنگ، نسل‌های جوان که برخلاف نسل انقلاب از نظام گذشته خاطره‌ای نداشتند، با جهان و جامعهٔ جدیدی مواجه بودند:
از سویی، حاکمیتی دینی در جامعهٔ خویش و از دیگرسو، جهانی موسوم به «پساها و پایان‌ها» (پسامدرنیسم و نولیبرالیسم و..، پایان فراروایات، کلان-آرمان‌ها، اتوپیاها، ایدئولوژی‌های فراگیر، و انقلاب‌های جهانگیر و..). به این معنا که فراسوی موقعیت خودویژهٔ داخلی، تغییر سرمشق گفتمانی و دورانی در سطح جهانی نیز در تغییر سلایق و سبک زیست نسل‌های پساانقلابی اثرگذار بود. برای نمونه، اگر زمانی ایدئولوژی رقیب برای نیروهای ملی و مذهبی مارکسیسم مخسوب می‌شد، پس از انقلاب، غالبا «نولیبرالیسم» چنین نقشی را بازی می‌کرد (و در حاشیه نیز نوعی از «پُست‌مدرنیسم»).

🔹اگر در آستانه و فاز انقلاب، با نسلی روبرو بودیم که در میانهٔ میدانِ نبردِ مکاتب همچون فولادی آبدیده شده بود، و ارزش‌هایش ساده‌زیستی، جانبازی برای عقیده، ایثار، فدا و ..، بود، نسل‌های بعدی با موقعیت و شرایط و دورانی دیگر و با مشخصاتی متفاوت مواجه می‌شدند، از این رو، به‌طبع ملاک‌ها، معضلات و خواست‌های دیگری داشتند. برای اینان آزادی‌های فردی، ارتباط در شبکه جهان مجازی، ارتقای آگاهی‌های تخصصی، و پیشرفت‌های حرفه‌ای و..، مطرح بود. اگر در آن زمان شاهد افراط در زهدگرایی انقلابی و گرایش‌های عدالت‌خواهانه بودیم، در این زمان، و بطورمشخص از زمانی که «نهضت» به «نهاد» بدل شد و ارزش‌های عقیدتی-انقلابی رسمیت حکومتی-تبلیغاتی یافت، تفریط در ضدارزش‌هایی چون هیچ‌انگاری، عبث‌پنداری، نسبیت‌گروی ، فردگرایی فرهنگی و اخلاقی بیش از پیش آشکار می‌شد. و این نتیجهٔ معکوس گواهی بود بر نقضِ غرض در هر نوع آموزش-و-پرورش ایدئولوژیک-پروپاگاندیستی حکومتی، خواه از نوع سکولاریستی و خواه تئوکراتیک. چه، محصول نیم قرن تلاش رژیم شبه مدرنیست و سکولاریست پهلوی یک انقلاب دینی بود، و بیلان چهار دهه تعلیم-و-تربیت دینی، به‌سبک «اصول‌گرایانهٔ» سنتی، یک جامعهٔ بحرانی بویژه در زمینهٔ دینی (و اخلاقی و معنوی)
🔹برای نمونه در این ایام، اگر زمانی الگوی زن متعالی و مبارز و آزاده، «فاطمه چونان فاطمه»، بود و با چنان جاذبه‌ای که در آستان انقلاب پژواکش را شنیدیم و دیدیم، تنها از آنرو بود که زن ایرانی مسلمانِ آن روز، در کمال آزادی و خودانگیختگی، انتخاب و گزینش شخصی و درونی و ایمانی، کرامت و شایستگی ذاتیِ والاتری، و نوعی فمینیسم معنوی، را در ترسیم آموزگارانی چون ماسینیون و شریعتی، بازمی‌یافت. گزینشی که در آن کمترین اکراه و اجبار و تحمیل و تحقیری متصور نبود.

🔸دامنهٔ این بحرانِ هویتی فکری و روحی اما متاسفانه امروزه محدود به کنش-و-واکنش‌های نظام ها و جامعهٔ مدنی نمی‌ماند، بلکه آحاد مردم را مورد خطاب و نسل‌ها را در برابر یکدیگر قرار می‌دهد، و بويژه نیروهای مرجع فکری را به پرسش می‌گیرد، تا چشم‌اندازی دیگر و نو را طرح افکنند. چرا که صورت مسئله‌های گذشته با تغییر موقعیت و مرحله، و صورت‌بندی معرفتی دوران کنونی در سطح ملی-منطقه‌ای و جهانی، می‌بایست از نو بازنویسی شوند.
در این گفتگوی بینا-نسلی، نسل گذشته وظیفهٔ انتقال حافظهٔ تاریخی و دستآوردهای شکست و پیروزی‌های گذشته را به نسل آینده دارد و نسل جوان نیز علاوه بر فراگیری باید بتواند نقاط قوت متغییرهای خویش را، از سبک و سلیقه گرفته تا داده‌ها و یافته‌های جدید، و از تکنولوژی تا هنر، با نوآوری و سرعت انتقال و پویایی و انعطاف ذهنی و عملی ويژهٔ خویش به پیشینیان بیآموزد.

🔹فایق آمدن بر جوّ افسردگی، خواه در واکنش علیه تضییقات و محدودیت‌های رسمی در جامعهٔ ما و خواه در جاذبهٔ «ایدئولوژی‌«های به‌ظاهر «ضدایدئولوژیک»نمای حاکم بر جهان، نیازمند بازیابی نشاط در راستای بازاندیشی فرهنگی و بازسازی اجتماعی است، و فرارفتن از افراط-و-تفریط‌ها در رفتار نسل‌های گذشته.

#گفتگو_بینانسلی
#پسامدرنیسم
#نولیبرالیسم
#پروپاگاندیسم
#سبک_زندگی
#فمینیسم_معنوی
#حافظه_تاریخی
#دوران
#گفتمان
#صورتبندی_معرفتی
#افسردگی_نشاط
#نسل_جوان
#نسل_انقلاب
#احسان_شریعتی
#یادداشت

@Dr_ehsanshariati
‍ ‍‍ 🔷🔸 نگاهی دیگر به انقلاب ۱۳۵۷ (۴)

📌نگاه خانواده «ملی-مذهبی» به نظام، جامعه، و آینده پیشِ رو

🖋 احسان شریعتی

🔸در میان خانواده‌های گوناکون فکری-سیاسی ایران‌زمین (اعم از مذهبی سنتی یا اصول‌گرا، ناسیونالیست یا سوسیالیست غیرمذهبی)، طیف موسوم به «ملی-مذهبی»، این ویژگی را دارد که تألیفی‌ترین ترکیبِ نمادینِ ایدئولوژیک و سیاسی را نمایندگی می‌کند. و درست از همین‌رو (اتهام التقاطی بودن)، همهٔ قطب‌های افراطی، بویژه در حاکمیت، نسبت به او گاه حساسیتی هیستریک دارند: آمیخته‌ای از حقد و حسد، یا نوعی از کین و عشق، ناشی از احساس رقابت و حق به‌جانب نمودن هراس‌افکن او!
اینجانب نیز خود را از همین تبار تاریخی و خانوادهٔ فکری می‌دانم، بی‌آنکه یک فعال تشکیلاتی در این طیف به‌شمار آیم (از جمله به این دلیل که چنین تشکلی امکان وجود نیافته است!). طیف فکری و مشی شریعتی را نیز می‌توان از منظری یک فراکسیون مستقل در سمت چپ این طیف محسوب کرد.

🔹خانوادهٔ ملی-مذهبی (به‌معنای عام کلمه و شامل همهٔ گرایشات آن)، در تمامی ادوار جنبش‌های استقلال و آزادی و عدالت و توسعهٔ ایران در سدهٔ گذشته، از صدر مشروطه گرفته تا بهمن ۵۷، حضور فعال و تعیین‌کننده داشته است. پس از انقلاب نیز اپوزیسیون داخلی و اصولی نظام محسوب می‌شده است. این جریان انتقادات صریح خویش را رویاروی حاکمیت بیان کرده، بی‌آن‌که کمترین باجی به قدرت‌های بیگانه و بلندگو‌های‌گوناگون آنها داده باشد.
انتقاد اصلی این طیف به نظام و حاکمیت، فاصله گرفتن آن از آرمان‌های انقلاب است و حتی پیش‌نویس قانون اساسی اول که خواستار یک «جمهوری متعارف» (به تعبیر رهبری انقلاب ۵۷) بود. همچنین، تفکیک دو نهاد دین و دولت از اصول پذیرفتهٔ این طیف فکری است، چنان‌که اصول دیگر هر جمهوری، همچون دموکراتیک، سوسیال، و تجزیه ناپذیر بودن.

🔸«مذهبی» بودن این خانواده، به‌معنای باور به جهان‌بینی توحیدی و اسلام اجتهادی (نقد ایدئولوژیک سنت) است؛ و همین جهانبینی است که ملی و مردمی یا آزاد و عادلانه بودن نظام سیاسی را یک ضرورت دینی می‌داند.

🔹جامعهٔ پسا-انقلابی ما اما متاسفانه بار دیگر به دامِ دوقطبی‌ها و دوگانه‌سازی‌های سنت-و-تجدد، دین‌مداری و مردم سالاری و..، گرفتار آمده است. و از آنجا که محصول کار روشنفکران مسلمان پس از انقلاب در دعوت به «راه سوم»، فراسوی همه دوقطبی‌ها، از توفیق پیش از انقلاب برخوردار نبوده، فراخوان طیف «ملی-مذهبی» نیز به تبع و به‌ظاهر، در دهه‌های گذشته جاذبهٔ پیش از انقلاب را تا حدودی برای نسل جوان از دست داده است. اما این طیف به پشتوانهٔ اعتبار تاریخی و اخلاقی خویش بالقوه توانِ بازپردازی نظری ژرف‌تر و احیای اجتماعی گسترده‌تری را دارا ست.
پیش‌نهاد این طیف برای آیندهٔ پیشِ رو، بازگشت به آرمان‌ها و اهداف پیشا-انقلاب مانند استقلال، آزادی، عدالت، و توسعه موزون و متناسب با زیست‌بوم و میراث فرهنگی و تاریخی، و در یک کلام، نوعی دموکراسی یا سوسیال-دموکراسی با مشخصات ملی همراه با طرح اصلاح مذهبی و دین‌پیرایی همسو با پویش اجتماعی پیشرو بوده است.

🔸ملی-مذهبی‌ها به آیندهٔ نیک‌فرجام ایران امیدوارند و این «امید»، در کنار «مسئولیت» (پاسخ‌گویی به نسل‌های آینده)، از اصول و شاخصه‌های بارز جهانبینی و خطمشی آنها است. جامعه نیز به این طیف اعتماد اخلاقی بیشتری دارد. جوان‌سازی نسل‌های گذشته در حوزهٔ نظر و سپهر عمل، می‌بایست در دستور کار آتی این خانواده قرار گیرد.

#ملی_مذهبی
#راه_سوم
#اجتهاد
#جمهوری_متعارف
#یادداشت
#احسان_شریعتی

@Dr_ehsanshariati
‍ ‍‍ 🔷🔸نگاهی دیگر به انقلاب ۱۳۵۷ (۵)

📌 آیا در میان‌سالگی نظام سیاسی برخاسته از انقلاب نشانه‌های بلوغ سیاسی دیده می‌شود؟

🖋احسان شریعتی

🔹«چرا باید در عبارت ”حكومت اسلامی“ تخم ظن را بر صفت ”اسلامی“ پاشید؟ واژهٔ ”حكومت“ به تنهائی برای برانگیختن هشیاری كافی‌است. هیچ صفتی اعم از دموكراتیك، سوسیالیستی، لیبرال، خلقی، حكومت را از الزاماتش معاف نمی‌سازد.»
🔸میشل فوکو، متفکر (ضد) قدرت‌، زمانی خطاب به نیروهای چپ یادآوری می‌کرد که غالبا بخش دوم این جملهٔ معروف مارکس را فراموش می‌کنند که اگر از سویی، عُسرت دینی «بیان» فلاکت واقعی است، از دیگر سو، دین «اعتراضی» است علیه این فلاکت واقعی. و همین فوکو، از فردای انقلاب خطاب به مهندس بازرگان می‌نوشت که در مفهوم «حکومت اسلامی» آنچه نگران‌کننده است، نه اسلام، بل‌که «حکومت» است. منظور او این بود که «گفتمان» (دیسکورس‌ها و نه حتی «صورت‌بندی معرفتی»-اپیستمه-های دورانی)، زیربنای تعیین‌کنندهٔ ساختار قدرت نیست. به‌عکس، این جهاز (Dispositif) یا دستگاه قدرت است که در هر دوره شکل‌های دانشی و گفتاری مورد نیاز خود را می‌پرورد. در دورانی از تاریخ، قدرت بیانی مذهبی دارد (مثلا «معنویت سیاسی» پرتستان و کالونیسم در قرن ۱۶)، و در دورانی دیگر زبانی ایدئولوژیک و سکولار.
🔹سؤال امروز این است که در نظام برخاسته از انقلاب که دیگر در سن جوانی خود نیست، آیا نشانه‌هایی از بلوغ سیاسی دیده می‌شود؟ برای پاسخ به این پرسش، باید دید نظام در ایام چهل‌سالگی چگونه عمل می‌کند؟ برای نمونه، آیا عفو عمومی زندانیان سیاسی را اعلام می‌کند یا نه؟ و به‌طورکلی، چه سیاست‌های کلانی برای حل بحران‌های حیاتی جاری و جلب اعتماد عمومی اتخاذ خواهدکرد؟ و در موقعیت خطیر تحریم و عُسرت اقتصادی، چه مقدمات و اقداماتی را برای مقابله با بحران معیشتی مردم تمهید کرده است؟ در کنار نشان دادن اقتدار نظامی، چه نوع دیپلماسی‌ای را در پیش گرفته است برای: تنش‌زدایی در منطقه، خنثی‌سازی توطئه‌های نوامپریالیستی، صهیونی و ارتجاعی، و خروج از حلقهٔ محاصره اقتصادی و تهدید نظامی؟ و قس‌علی‌هذا ...
«دوگانگی» در رفتار مسئولان قضایی و سیاسی و اجتماعی، پاسخ به این پرسش‌ها را گاه دشوار می‌سازد. از سویی، بقاء نظام کنونی طی چهار دههٔ گذشته نشان از قدرت بالایی از انطباق در محیط متلاطم منطقهٔ خاورمیانه و گذار از معضلاتی چون فقدان تثبیت در شرایط انقلابی و عوارض بعدی جنگ و..، دارد. از دیگر سو، هنوز در سنّ میان‌سالگی نظام، شاهد پندارها، گفتارها، و کردارهای کودکانه و یا به‌عکس قیّم‌مآبانه، و خلاصه بسیار «داهیانهٔ» بسیاری از مسئولان هستیم. به‌گونه‌ای که گاه متحیّر می‌شویم با فرودآمدن چنین تیشه‌هایی بر ریشه‌ها، چگونه تا کنون دوام آورده است؟!
🔸ریشهٔ این دوگانگی را باید در تعدّد خاستگاه‌ها و ذات متناقض‌نمای ایدئولوژی‌های نیروهای شرکت‌کننده در انقلاب، بویژه در فاز نهایی، جُست. از فردای پیروزی هر انقلابی، دوران «شّبهه» (شبیه شدن اضداد) آغاز می‌شود. چه، نیروی ضدانقلابی در سه‌ سیمای همیشگی خویش(سیاسی، اقتصادی، و فرهنگی)، به درون صفوف انقلاب می‌خزد و به تجدید مناسبات و ساختارهای سابق در لوای جدید می‌پردازد. و خلاصهٔ کلام، دو وجه دمکراتیک و آریستوکراتیک (منجمله تئوکراتیک)، در ساختارها و قوانین اساسی نظام برخاسته از انقلاب، موجب بروز تنش و چالش‌های مُزمن میان جناح‌های حاکم می‌شود (از «متخصص و مکتبی» قدیم گرفته تا «اصلاح‌طلب و اصول‌گرا»ی اخیر).
🔹برغم همهٔ صدمات و خساراتی که مردم ما طی چند دههٔ گذشته متحمل‌شده و از سرگذرانده‌اند، جامعهٔ مدنی ایران خوشبختانه امروز یکی از پیشرفته‌ترین جوامع منطقه، به‌لحاظ تراکمِ تجربهٔ آگاهی‌بخش است. این هُشیاری تجربی به او آموخته که اصلاح اساسی نظامی میانسال و مُسن، به مراتب آسان‌تر است از نصیحت یک دیکتاتوری نورسیده ! و البته این‌را نیز نیک ‌می‌داند که این کار تا چه اندازه سخت و صعب است. چراکه برای توفیق در یک اصلاح‌ کوچک ساختاری، می‌بایست چه همّتِ عظیم و انقلابی‌ای داشت!

#جهاز_قدرت
#حکومت_اسلامی
#آریستوکراسی_تئوکراسی
#شبهه
#بلوغ_سیاسی
#احسان_شریعتی
#یادداشت
@Dr_ehsanshariati
میراثِ سحابی: کدامین سنخ از توسعه‌خواهی؟
احسان شریعتی
@iranfardamag

🔴 در مراسم بزرگداشت سحابی‌های زنده‌یاد، عزت و هاله، عنوان شد که اگر ما «توسعه» نیافته‌ایم، از آن‌رو بوده است که چنین شخصیت‌هایی با بینش-و-منش «توسعه‌خواهی» نداشته‌ایم، و ممیزهٔ میراثِ مهندس «توسعه‌خواه» بودن اوست و در این مسیر، او اهل گفتگو (به‌معنای داد-و-ستد و تعامل و تبادل)، مدارا و گذشت، بوده است، در قیاس با سایر چهره‌های تأثیرگذار تاریخی (و دارای «سرمایهٔ نمادین»)، اعم از حاکم و محکوم، که «انقلابی» (به‌معنای خواستار تغییر-و-تحول سریع و رادیکال، و لذا احساسی، جزمی، نامتساهل، و..)، بوده اند (اعم از امیرکبیر و مصدق و شریعتی و.. تا مهندس موسوی، یا رضاشاه و محمدرضاشاه و آیه..خمینی و...).

🔴 این «فرضیهٔ» به‌ظاهر گزاف اما در واقع محرّک، این قوت را دارد که ما را بار دیگر به بازاندیشی در مفهوم «توسعه» وامی‌دارد.

🔴 محل بحث، برخلاف ارزیابی فوق، تنها در شیوهٔ رادیکال یا رفرمیستی «راه رشد» و شیوهٔ تحققِ توسعه نیست. بحث بر سر دو نوع درک متباین از نفس مفهوم توسعه است: براستی چه چیز را «توسعه» (یا پیشرفت و ترقی) می‌خوانیم؟ در پاسخ به این پرسش به‌ظاهر روشن، سنتی‌های محافظه‌کار به‌اصطلاح «اصول‌گرا» و تجددطلبان اعتدالی مصلحت‌گرای موسوم به «اصلاح‌طلب»، پیش‌فرضی مشترک و درکی مبهم (با مبانی تعریف ناشده) از مفهوم توسعه دارند: مُدرن‌سازی نظامی-صنعتی (و بیشتر مُلهم از مُدل خاور دوری سبک ژاپنی-چینی)، با ترکیبی از اقتصاد دولتی و سرمایه‌داری خصوصی، و تلفیقی از تجدد (علمی-فن‌آورانه) و سنت (ملی یا دینی). و...
چنین تألیفی را «توسعه» نام نهاده‌اند، غافل از این‌که اساس همهٔ مشکلات ملی ما همین «سرمشق» (پارادایم)، و درک سطحی و به‌لحاظ انسانی فجیع، از «تجدد» و ترقی است که در سدهٔ گذشته شاهد تحققِ «انقلابی» (بخوانید «آمرانه» یا اقتدارگرایانهٔ) آن همراه با خانمان‌براندازی بوم‌زیست، و سنت و فرهنگ از سویی، و بی‌اعتنایی به آزادی و عدالت ، و کرامت و حقوق بشری-و-شهروندی، از دیگر سو بوده‌ایم.

🔴 سیاست «نوسازی» فاقد مبنای فلسفی و پیش-نیازهای فرهنگی لازم، و بی‌اعتنا به مقتضیات اقلیمی، مشخصات و تنوع فرهنگی، توازن و اعتدال حقوقی و اجتماعی و اقتصادی انسانی و مردم‌سالارانه، همان بلایی است که در این صد سال بر سر ملت آمده است و ما امروزه محصول آن‌را در تمامی عرصه‌ها و در کلاف سر در گم بحران‌های جاری می‌بینیم.

🔴 و آن توسعه‌خواهی‌ای که زنده‌یاد سحابی آرزو می‌کرد، همین بود؟
پیش از قضاوت و دعوت به اصلاح یا انقلاب، گفتگو و مدارا یا قاطعیت و اعتراض، «ایدئولوژیسم» (به کدام معنا؟ دگماتیسم و جزمیت عقیدتی؟) و رادیکالیسم (تحول‌خواهی ریشه‌ای)، یا پراگماتیسم (مصلحت‌گرایی عملی) و رفرمیسم، می‌بایست از این مفاهیم و مبانی آن‌ها تعریفی روشن به‌دست داد.
امروزه زیاد می‌شنویم که اشتباه امیرکبیرها و مصدق‌ها و...، «سازش‌ناپذیری» ( یا انقلابی بودن) آنها بوده است که موجب زودرنجی شاهان و قدرت‌ها شده است؛ در مقابل، مشی و منش امثال فروغی‌ها و قوام‌ها (و هاشمی‌ها و..)، که اهل «گفت-و-گو» (بده-بستان) بودند، برای ما مفیدتر بوده است، زیرا اگر هم امتیازها و سرزمین‌ها و...، بسیاری را هم می‌داده‌ایم، اما اساس مملکت از دست نمی‌رفته و..، چیزی برایمان باقی می‌مانده و..؛
اما آیا از خود نمی‌پرسند که از این سازش‌ها، مماشات‌ها، و قربانی کردن‌های «حقیقت» برای «مصلحت»، امروز براستی چه چیز برای ما باقی مانده است؟

🔴 قدرت‌های سابق و لاحق با امثال همین مهندس‌ها که اهل «گفتگو» و قهرمان مدارا و مسالمت و تسامح و مصالحه بوده‌اند، چه کردند؟
و چه «توسعه»ای حاصل شده است؟ شروط امکان و معیار توفیق «گفت-و-گو»ی مورد نظر، بجز «نرنجاندن ناصرالدین‌شاه‌ها»، کدامست؟ شرایط «موزون و پایدار» بودن «توسعه» و رشد و پیشرفت مطلوب، بجز افزایش رقابت تسلیحاتی، صنعت باسمه‌ای، و تجارت دلالی و اقتصاد نفتی و رانتی ...، کدام؟
میراثِ زنده‌یادان سحابی‌ها، در مقام روشنفکران ایرانی مسلمان نواندیش و سوسیال دموکرات اخلاقی، مگر جز ارايهٔ سبک دیگری از «توسعه‌خواهی» و فرهنگ «گفتگو» و شکیب و مدارا بر سر آن بوده است؟ روشنفکرانی که «مصلحت» وقت را در این می‌دیده‌اند که رویاروی قدرت‌ها (اما خطاب به مردم) «حقیقت» را بگویند!

@iranfardamag

#عزت_الله_سحابی
#توسعه
#یادداشت
#احسان_شریعتی

به نقل از کانال دکتر احسان شریعتی

https://t.me/Dr_ehsanshariati
⭕️ "عُرف"؛ نقطه‌ی تلاقی اخلاق و سیاست!

💢 احسان شریعتی
@iranfardamag

🔹 در حیات اجتماعی بشر منطقه‌ای هست که نقطه‌ی تلاقی دو سپهر «حقوق» (اصول انتزاعی) و «اخلاق» (اصول درونی-فردی) است و می‌توان آن‌را سنت اخلاق عملی جمعی یا «عُرف» به‌معنای موسع، شامل آداب و رسوم و..، نامید که معرّفِ منش و خُلق‌وخوی یک قوم است و یونانیان آن‌را «اتوس» می‌نامیدند و به‌زبان هگلی و در نظام او Sittlichkeit، معادل mores/moeur، آداب‌ورسوم، شیوه‌های عمل و رفتار اخلاقی هنجاری-ارزشی، و «عُرف»(به‌معنای کلی کلمه) خوانده شده و به «حیات -یا نظم- اخلاقی» ترجمه می‌شود.

🔹 در سپهر اخلاق عینی و عملی جمعی (عُرف)، اخلاق و حقوق، دین و دولت، برغم محتوای مستقل و درون‌مایه‌ی خاص هریک، نسبتی متقابل و تعاملی می‌یابند و تضمین‌کننده‌ی یکدیگر تلقی می‌شوند؛ زیرا در بطن «روح قومی»، که خاستگاه تمامی تجلیات زندگی جمعی آدمیان است، پیوندی پنهان و صمیمی میانِ باور دینی از سویی و زندگی اخلاقی جمعی از دیگرسو وجود داشت که در «خانواده»، «جامعه‌ی مدنی»، و «دولت» تحقق می‌یافت.

🔹 به‌همین دلیل هم به‌زعم هگل، هیچ «انقلاب» سیاسی‌ بدون «رفرم» دینی موفق نمی‌بود (با اشاره به تجربه‌ی دوران «ترور» ازپی انقلاب فرانسه)؛ و از همین‌رو، سیاست دولت و هرگونه تحول‌خواهی مدنی، نمی‌توانست مغایر با دین یا بی‌تفاوت نسبت به آن باشد و بماند. چنان‌که به‌عکس، از آنجا که وجدان دینی (و پیش از آن «هنر» و پس از آن « فلسفه»)، به‌مثابه‌ی وجدان امر «مطلق» و مطلقِ وجدان، مبنای نهایی زیستِ اجتماعی اخلاقی (برونی-جمعی) یا سپهر عُرف است، درست در همین‌جاست که عینیت یا وجود واقعی مؤثر می‌یابد و خارج از آن نمی‌توان از دین‌مداری حقیقی سخن گفت و جز توهم یا نصایحی انتزاعی نیست.

🔹 این «عُرف» (Custom) که نزد ارسطو، مبنای مرجعیت قوانین غیرمکتوب و برتر از قوانین مکتوب به شمار می‌آمد، فراورده‌ی «سنّت» دیرپا و نماد منش واقعی اخلاقی هر قوم است، و آن‌قدر با دین درمی‌آمیزد و از جمله و بویژه با ادیان و ایدئولوژی‌هایی که از بیرون مرزهای فرهنگی و تمدنی یک قوم از راه می‌رسند و سبک‌ ملی و خصلت‌ عُرفی و سنتی آن اقوام را بخود می‌گیرند، در قلمرو یک امت (کمونوته یا باهمستانِ اعتقادی دینی) با چنین تنوع فرهنگی و رفتاری‌ای مواجه می‌شویم (برای نمونه، برآمدنِ اسلام‌های عربی، افریقایی، ایرانی، هندی، چینی و..).

🔹 در عصر جدید، و در فلسفه سیاسی مُدرن از ماکیاول و هابز بدینسو، که تفکیک حوزه‌ها‌ی سیاست (حکومت) و اخلاق (دینی)، به‌معنای خودمختاری «سیادت» (Sovereignty) دولت و استقلال سپهر عقلانیت امر سیاسی در دستورکار قرارمی‌گیرد، در همه‌ی عرصه‌ها نوعی اخلاق حرفه‌ای (deontologic) سیاسی و مدنی شکل می‌گیرد، مانند کُد اخلاقی پزشکی (در ادامه‌ی سوگندنامه بقراط).

🔹مشکل از آنجا پیدا می‌شود که «تفکیک عقلانی سپهرها» در عصر مُدرن، از سویی «حاکمیت» دولت را بتدریج مطلق می‌سازد و از دیگرسو به اتمیزاسیون جامعه‌ی مدنی می‌انجامد و موجب جهشی کیفی ناشی از فروپاشی جامعه‌ی طبقاتی کاپیتالیستی به جامعه‌ی توده‌ای و تبدیل نظام احزاب به اقتدارگرایی تک‌حزبی می‌شود که جملگی از نتایج نهایی انشقاق و شکاف میان انسان و هستی، انسان و قدسی، و انسان و انسان است (پیامد غایی سوبژکتیویسم و واژگون شدنش در ابژکتیویسم ابزاری)، و ازهم‌گسیختگی «کلیّت زیبای» نظم اخلاقی جمعی (یونانی باستان) و در انتها به روان‌گسیختگی (اسکیزوفرنی) در اخلاق سیاسی می‌انجامد و به‌جای آن کلیّت انواع تمام‌خواهی‌های راست و چپ‌(نمای) افراطی (از امپریالیسم و برده‌داری تا توتالیتاریسم‌های مُدرن می‌نشیند. ریشه‌ی روانی-اخلاقی این فروپاشی، ویرانی و بیابان‌زایی سراسرارضی، بی‌ریشگی، انزوا و انفراد آحاد انسانی است (نگا. «خاستگاه توتالیتاریسم» آرنت).

🔹در جامعه‌ی ما (و مرحله‌ی رشد تاریخی و فرهنگی-تمدنی آن)، در حال حاضر، مشکلِ اخلاقی و سیاسی، به‌عکس، ناشی از عدم تحقق اصل تفکیک حوزه‌ها و درهم‌آمیزی امر قدسی و دینی و امر سیاسی و حکومت است. در اینجا، هر خطا اشتباه قضایی و سیاسی پیامدی اخلاقی و دینی دارد. زیرا نه با نظامی عرفی و عصری که با دعوی مقدس بودن نظام و حاکمیت سیاسی مواجهیم. مطلق بودن از یکسو، وجه قدسی مانع نقّادی امر عقلانی مادی می‌شود و امر مادی (مبتنی بر ترس و طمع)، و از دیگر سو، تقدیس قدرت و ثروت، از امر دینی و الوهی مطلق‌شکنی و قداست‌زدایی می‌کند.

ادامه در لینک زیر :
https://bit.ly/2WpDQLk


#عرف
#اخلاق
#امر_قدسی
#امر_سیاسی
#امر_اخلاقی
#بحران_اعتقادی
#احسان_شریعتی

https://t.me/iranfardamag
بررسی_مدل_روشنفکری_سحابی_ـ_صابر_و_آورده‌های_آن_برای_ایران_امروز.pdf
199.9 KB
🔴 بررسی مدل روشنفکری سحابی ـ صابر و آورده‌های آن برای ایران امروز

در گفتگو با احسان شریعتی


@iranfardamag

❇️ احسان شریعتی هدی صابر را شخصیتی می‌داند که در سه حوزۀ اجتماعی، سیاسی و فرهنگی به‌صورت سامان‌مند کار کرده است. شریعتی با الهام از چندساحتی بودنِ نظر و عمل شهید صابر، معتقد است که عمده نیروهای فکری در عصر پایان کلان‌روایت‌ها و به دلیل تغییر دورانی و شیفت پارادایمی، با فقدان پروژه‌های مشخص روبرو بوده و به همین خاطر نتوانسته‌اند وظایف محولۀ تاریخی را به‌خوبی انجام دهند. در نتیجه هدی صابر، نمونۀ روشنی از اصرار بر استثنا و تعهد به آن، در عصری بوده که قاعده کلی و عمومی، نوعِ دیگری از نیروی اجتماعی-فکری را طلب می‌کرده است. به نظر شریعتی، میدان مذهب، حوزه عمومی، مناطق حاشیه‌نشین، فهم زبان عمومی مردم، تعامل و مطالبه‌گری به‌عنوان نیروی مستقل اجتماعی برای محرومیت‌زدایی و ...، از جمله میادینی است که مغفول مانده و به همین سبب، امروزه، تجربۀ زیستۀ تیپ‌هایی همچون سحابی و صابر می‌توانند الهام‌بخش روشنفکران باشند.

متن کامل :

https://bit.ly/2Smbbby
#هدی_صابر
#احسان_شریعتی
#عزت‌الله_سحابی

https://t.me/iranfardamag
🔴 رویکرد به خوانش میراث

🔻 گفت‌وگو با احسان شریعتی
🔹 به کوشش: ابوطالب آدینه‌وند
@iranfardamag

سوال ابتدایی این‌است که چگونه می‌توانیم خوانشی معاصر از میراث داشته باشیم که هم‌ اکنون‌زده نباشد و هم درعین‌حال از خوانش بنیادگرا پرهیز کنیم. به‌طور کلی برای خوانش میراث تاریخی و معرفتی چه رویکردی را می‌توان ترسیم کرد؟

🔸نوع رویکرد به میراث دو پایه دارد؛ خواننده درواقع نخست در زمان خود زندگی می‌کند و آنگاه میراثی از گذشته را می‌خواند. بنابراین هنگامی که از خوانش یا روایت صحبت می‌کنیم به‌شکل اجتناب‌ناپذیری یک پایه‌ی آن در خواننده و در حال حاضر است. درست است که موضوع محصول گذشته است اما این من هستم که تلاش می‌کنم این متن را بفهمم و من به دوران و زیست‌جهان خود تعلق دارم.

🔺 دیگر این که در مواجهه با این دو زمان، تفاوت را از ابتدا لحاظ کنیم. چون زمان بنابه تعریف «دورانی» است. یعنی زمان در اساس با تفاوت لحظات و ادوار و احوال تاریخی تعریف می‌شود. تاریخ، علم صیرورت یا شدن و تغییر و تحول و تفاوت لحظه‌ها و دوران‌ها است. زمان مجموعه‌ای از دوران‌ها ست؛ همان‌طور که واژه‌ی زمان در زبان‌های لاتین‌تبار، مفهوم «تایم» از تمپوسtempus می‌آید به‌معنای بریده یا منقطع و دوره‌-دوره. لفظ «دوران» تاریخی («اپوک»های) گذشته و حال و آینده از ریشه‌ی یونانی اپوخه epokhê به‌معنای «نقطه‌ی توقف» یا تعلیق می‌آید که از کلیدواژه‌های مکتب شک ‌گرای یونان باستان بود و پدیدارشناسی معاصر برای روش شروع کار خویش از آن استفاده کرده است(«بین‌الهلالین گذاردن» رویکرد ساده‌لوحانه به جهان عینی).

🔸در هر دوره‌ی تاریخی نوعی «گسست» (معرفت‌شناختی) یک دوره را از دوره‌ی دیگر متمایز می‌سازد. و تا رخداد بعدی با نوعی تعلیق سروکار داریم؛ گویی زمان طی یک دوره‌ی تاریخی یا دو موقف و میقات به حالت تعلیق درمی‌آید و کش می‌یابد و کشیده می‌شود. هنگامی‌که می‌گوییم در خوانش میراث چه معیارهایی داریم؟ یعنی چه تصور و معیار و روشی داریم، که البته آن‌را هم از زمان کنونی می‌گیریم تا با زمان گذشته تعامل کنیم. بنابراین دو مبنا باهم مواجهه دارند،

🔺چنان‌که پیشتر هم در مباحث مشابهی به نیچه ارجاع داده بودم. نیچه در مبحث «سود و زیان مطالعات تاریخی» رویکرد عمیقی در برخورد با زمان و تاریخ دارد که روی متفکران بعدی مانند هایدگر هم تاثیر گذارده است. نیچه از سه نوع رویکرد تاریخی یاد می‌کند: «عتیقه‌ای»، «ابنیه‌ای»(یا عظمت‌گرا) و «انتقادی». این سه نوع رویکرد که حامل نطفه‌ای از حقیقت اند را می‌توان به نوبه‌ی خود به‌عنوان رویکردهای سنت‌گرا، بنیادگرا، و نوگرایی که با حفظ، برگشت، یا نفی مطلق گذشته گرفتار تاریخ ‌‌‌‌می‌مانند و بدین نحو زندگی را برای تاریخ می‌خواهند، مورد نقد قرار داد. در حالی‌که ما تاریخ را برای زندگی می‌خواهیم، و وقتی از خوانش میراث و بنیاد و گذشته صحبت می‌کنیم باید ببینیم با چه پرسشی به سراغشان می‌رویم؟ از گذشته چه می‌خواهیم؟ آیا می‌خواهیم حال و آینده به خدمت گذشته درآیند؟ حتی آنگاه که در رویکرد انتقادی نوگرا طرد مطلق می‌کنیم هنوز گرفتار گذشته ایم. و به این ترتیب، همچنان ذات‌گرایانه گرفتار بن‌بست ساختاری تاریخی می‌مانیم و این هم نوعی اسارت در گذشته با رویکردی «ذات‌گرایانه» و فرهنگ‌محور است (کالچرالیستی یا تمدن‌محور). آسیب‌شناسی همه‌ی این رویکردها در برخورد با میراث با این‌که هر یک مبنایی به ما می‌دهند این است که همگی ما را اسیر تاریخ می‌سازند.


متن کامل در instant view :


https://bit.ly/3g1Z0Js

#علی_شریعتی
#خوانش_تاریخ
#خوانش_میراث
#احسان_شریعتی


https://t.me/iranfardamag
🔴 الاهیات رهائی‌بخش و نسبت با دموکراسی و جمهوریت- بخش اول

🔷 مصاحبه‌ی ایران فردا با احسان شریعتی

◾️ به کوشش: ابوطالب آدینه وند
@iranfardamag

ایران فردا: در جنبش ها و انقلابات ایران معاصر، مذهب و طیف مبارزین مذهبی و ملی-مذهبی، بخشی از نیروهای رهایی بخش بودند و گفتمان مذهبی نقش مهمی در آزادسازی‌ها و رهایی‌بخشی‌ها، چه در انقلاب مشروطه و چه در انقلاب 57 و سایر جنبش‌های ملی داشته است، اما اکنون حاکمیتی دینی حکمفرما شده و مروج و مجری دین رسمی است. با توجه به اینکه گفتمان 57 محوری‌ترین بخش آن نگاه و ادبیات رهایی بخش دینی بود، چگونه نگاه اقتدارگرا که به دنبال سلطه احکام شرعی و فقهی بود غلبه یافت؟ و از منظر شما با توجه جنبش ضد انقیادِ « زن- زندگی-آزادی)، آلترناتیوِ نگاه شرعی که توجیه‌گر و اعمال کننده انقیاد و اجبار است چه می‌تواند باشد؟

🔺 احسان شریعتی: در تبدیل نهضت یا انقلاب ۵۷ به نظام، چرخشی اتفاق افتاد، این‌که در برابر دینِ رهایی‌بخشی که حامی دموکراسی و جمهوریت بود، نگاه فقه‌مدار و شریعت‌سالار هژمونی یافت. از صدر مشروطه در جنبش دموکراتیک ایران معاصر و طی نهضت ملی شدن نفت و تا انقلاب بهمن شعار محوری‌ جنبش‌ها جملگی علاوه بر استقلال (در برابر قدرت های استعماری)، آزادی (و دمکراسی و نیز حقوق بشر) بود و حتی با این‌که در دوره‌ی مبارزه قهرآمیز که پس از کودتای (۱۹۵۳-۱۳۳۲) در اثر انسداد راه‌های متعارف فعالیت سیاسی توسط استبداد پهلوی تبدیل به گفتمان و پارادایم حاکم بر جنبش انقلابی و موجب شده بود. و البته در این دوران روش‌ کار دمکراتیک، مانند مبارزات مدنی، صنفی، حزبی و قانونی به محاق رفته بود و مبارزات مخفیانه و زیرزمینی و مسلحانه شکل می‌گرفت. و به این دلیل، کارکردهای دمکراتیک و حتی ارزش‌های لیبرال کلاسیک زیرسوال رفته بود. اما در اواخر همان دوران و در آستانه‌ی انقلاب و پس از نامه‌ی دکتر علی‌اصغر حاج‌سیدجوادی و تا پیروزی انقلاب، «جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر» توسط روشنفکران ملی و مذهبی تشکیل می‌شود که دکتر شریعتی هم در جلسه‌ی نخست تاسیس آن حضور داشته و در نامه‌ای که در حمایت از نامه حاج سیدجوادی نوشته، بر ضرورت دمکراسی خواهی و حقوق بشر تاکید ورزیده بود.

🔹 یعنی برای نمونه در یادداشت دکتر شریعتی در حمایت از نامه‌ی سرگشاده‌ی دکتر حاج سیدجوادی به شاه، چنین برداشت دینی‌ای مطرح می‌شد که پشتوانه‌ی اعتراض آزادی‌خواهانه و نقد حقوق بشری و شهروندی وضع موجود و نظام حاکم بود. این چرخش اما در نظامی که پس از انقلاب مستقر می‌شود پس از درگیری‌ها و منازعات داخلی فکری و سیاسی ابتدای دهه ۶۰ رخ می‌دهد، بخصوص بعد از تدوین و تصویب قانون اساسی در مجلس خبرگان، که طی روند و فرایندی، بینش اسلام فقاهتی یا اسلام شریعتمدار که از نظر دینی، قشری از روحانیت آن‌را نمایندگی می‌کنند دست بالا را می یابد و از نظر سیاسی نیز در قانون اساسی، نظریه‌ی ولایت فقیه مطرح می‌شود، و به تدریج نوعی نظام فقاهتی یا ولایی-فقاهتی و شریعتمدار (اجرای احکام و شریعت با حضور در قدرت سیاسی یا دولت و تصویب لایحه‌ی قصاص و..)، پیش می‌رود. و در قیاس با قانون اساسی زمان شاه، که فقها در آن یک شورای نظارتی بودند و نقش آنها ممانعت از تصویب قوانین ضد دینی بود که قوانین با شریعت ناسازگاری نداشته باشد، و البته به مرور به یک نهاد صوری و تشریفاتی تبدیل شده بود. اما در نظام پساانقلابی و بتدریج در قانون اساسی کنونی ابن نهاد عملا تبدیل به تشکیل دو دولت در یک نظام شد: یکی ملهم از نظام دمکراسی - و به تعبیر آ..خمینی در آن زمان، «جمهوری متعارف» که بعضی از حقوقدانان مانند آقایان حبیبی و لاهیجی و کاتوزیان و.. آن‌را نوشته بودند- و البته با ادبیات دینی از این دموکراسی حمایت می‌شد، که تایید یک نظام جمهوری متعارف بود. و دیگری که بعدها در قانون اساسی افزوده شد، اصل ولایت فقیه بود و در سطح قضایی و حقوقی هم لایحه‌ی قصاص و احکام شرعی مطرح شد و به طور کلی، این گفتمان که اسلام ناب یا اسلام خالص، اسلامی شریعت‌گرا است و نماینده آن هم بخشی از روحانیت سنتی در قدرت است....



متن کامل:
https://bit.ly/3uLOFZ5


#دمکراسی
#جمهوریت
#ایران_فردا
#احسان_شریعتی
#زن_زندگی_آزادی
#الهیات_رهائیبخش



https://t.me/iranfardamag
🔴 نسبت دین با سیاست و قدرت ؛
ضرورت وجود بدیل و گفتمان ملی

🔷مصاحبه‌ی‌ایران فردابا احسان شریعتی-بخش دوم


◾️ به کوشش: ابوطالب آدینه وند
@iranfardamag


ایران فردا: الان در حاکمیت دینی ایران نسبت دین و سیاست، دین و قدرت به چالش تبدیل شده است. هگل، در کتاب «استقرار شریعت در مذهب مسیح» می‌گوید، قوانین دینی و شریعت نمی‌توانند، قانون عمومی باشند، بلکه می‌تواند الزامات درونی یک جماعت دینی باشد. اگر این الزام جماعتی هم مسلک تبدیل به قانون عمومی شود به اجبار و انقیاد می‌انجامد و یا با توجه به اینکه بحث‌های متفاوتی که راجع به جایگاه دین در دنیای جدید وجود دارد. از گرایش هایی مثل صحبت از دین پساسکولار و حضور دین در عرصه عمومی و تا گرایش دین در عرصه خصوصی و از بنیادگراها که باور به حکومت احکام دینی دارند تا روشنفکرانی مثل دکتر شریعتی و یا مهندس بازرگان که دین را موید آزادی و دمکراسی و زندگی مسالمت آمیز می‌دانند، هر یک طیفی از نگرش نحوه تجلی دین را نمایندگی می کنند، جایگاه دین در جامعه چه خواهد شد؟ با توجه به اتفاقات اخیر، نحوه تجلی دین در سیاست دوباره به چالش کشیده شده به پرسش روز تبدیل شده است با توجه به عدم تعادل‌هایی که چندین بار در ایران تکرار شده است مثل حکومت استبدادی که در پسا مشروطه داشتیم که به گونه‌ای پوشش را اجبار می‌کرد و یا حکومتی فعلی که گونه ای دیگر را اجبار می‌کند. با توجه به عدم تعادل‌ها، این نسبت را چگونه می‌توان تعریف کرد که با نقطه تعادل‌های جامعه هم بتواند نسبت برقرار کند؟

🔸 احسان شریعتی: میشل فوکو، در مورد انقلاب ایران، زمانی که از او می‌پرسند که چگونه از انقلابی دفاع می‌کنید که حکومت دینی می‌خواهد؟ می‌گوید من منتقد فهم آنها از «حکومت‌» هستم به این معنا که مشکل در درک نادرست از حکومت است. یعنی حکومت پدیده‌ای است که با دین از نظر ذاتی ممکن است ناسازگار باشد. به این معنا که حکومت یک قدرت منسجم و مجسد است و به تعبیر ماکس وبر، «خشونت نهادینه» و قانونی. در دین هم همچون فلسفه که فیلسوف به نظر کانت و بر خلاف نظر افلاطون نمی‌تواند شاه شود، به این دلیل که اگر شاه شود دیگر فیلسوف نخواهد بود، چون باید ناظر و ناقد قدرت باشد اما وقتی شاه شود، مجبور است در مواجهه با بسیاری مصلحت‌ها و زیر پا گذاشتن حقایق قرار گیرد. شاه مجبور است بنا به منطق ماکیاولی قدرت گاه کارهای خلاف اخلاق هم انجام دهد. بنابراین، ذاتاً یک فیلسوف نمی‌تواند شاه شود. در حالی که چنین تصوری در آریستوکراسی دینی و تئوکراسی وجود دارد که ما می‌توانیم به عنوان نماینده خدا بر مردم حکومت کنیم. چه کسی قرار است حکومت کند؟ بهترین‌ها!

▪️ از نظر افلاطون، بهترین‌ها همان فیلسوفان هستند. از نظر علمای دینی، ممکن است روحانیون باشند چون اینها با خدا در ارتباط هستند و طبعاً باید بر جاهلان و مردمی که نادان و صغیر هستند حکومت کنند تا مدینه‌ی فاضله را بسازند. اشتباه اینجاست که ذات دین مثل فلسفه است که باید ناقد و ناظر نسبت به نهاد قدرت و ثروت و حتی دانش باشد. فاصله داشته باشد تا بتواند نقش دینی و معنوی و اخلاقی خود را انجام دهد. علت این‌که دین در نهضت‌های گذشته، از مشروطه و نهضت ملی تا انقلاب ۵۷، توانست نقش ایفا کند به این دلیل بود. ولی زمانی که خود در قدرت قرار گرفت، مثل امروز از ایفای نقش اصلی خود عاجز می‌شود. در جنبش اعتراضی فعلی نزد زنان و جوانان شاید هنوز کلام مترقی دینی مسکوت باشد. همان کلام دینی رهایی‌بخشی که همیشه حضور داشته، گویی غایب است. حال آن که ۱۰ سال پیش در جنبش سبز هنوز بحث مذهب و شعار الله اکبر در پشت بام‌ها مطرح بود!

ا.ف.: و دین جایگاه انتقادی خود را از دست داده است؟

🔸 ا.ش: دین رهایی‌بخش انتقادی نمود و فعالیت عمده‌ی قبلی را در این جای و گاه هنوز ندارد. جوانان می‌خواهند همه چیز از نو تعریف شود و به قالب‌های سنتی و تابوهای تحمیلی معترض هستند. می‌گویند اینها را نمی‌پذیرند. روایتی که چند دهه در آموزش‌وپرورش و فرهنگ و مدیریت توسعه‌ی کشور در این اقلیم مسلط بوده در ایجاد عدالت و جامعه آزاد، نالایقی و عدم کفایت خودش را نشان داده، و این‌که جوانان آن را نفی ‌کنند امری طبیعی است. سوال و مسئله اما این است که که چه بیان دینی و معنوی‌ای برای پشتیبانی از جنبش آزادی و عدالت لازم است؟ اگر بیان دینی غایب باشد، ما به دو قطبی کلاسیک ماقبل مشروطه بین تجدد و سنت (مشروعه‌خواهی) برمی‌گردیم. یعنی مجددا تجددخواهی در برابر سنت‌گرایی قرار می گیرد و خطر این است که تمامیت دین پشتوانه و ذخیره‌ی محافظه‌کاری و استبداد ‌شود!.....


متن کامل:
https://bit.ly/3VXtO0Y

#ایران_فردا
#گفتمان_ملی
#ضرورت_بدیل
#احسان_شریعتی
#زن_زندگی_آزادی
#نسبت_دین_با_قدرت_و_سیاست


https://t.me/iranfardamag
🔴اعدام؛ بازدارندگی از راه ارعاب!

🔷
احسان شریعتی

@iranfardamag

1️⃣ چرا اساسا اعدام در ایران از مسئله ی حقوقی به مسئله ای سیاسی تبدیل شده است؟

▪️زیرا هدف از اعدام ها نه الزاما به قصد حقوقی تنبیه فردی یا مجازات اشخاص به جرم جنایتی که خود انجام داده یا نداده اند، بلکه به منظور دادن درس عبرتی به دیگران و با هدف سیاسی بازدارندگی از راه ارعاب صورت می گیرد. در شکل حقوقی هم امروزه هدف و معنای قصاص دیگر نه تکرار همان جرم و جنایت به همان نحو، که جبران مافات، تاوان از دست رفته، ترمیم و جایگزین ساختن ازدست رفته ها، پاسخ گو نمودن مجرمان بالفعل و بالقوه حال و آینده است. و نه پاک کردن صورت مساله با حذف فیزیکی موضوع و نفس!

2️⃣ تداوم اعدام های سیاسی چه تاثیری بر جامعه جنبشی ایران و نیز نوع کنشگری فعالان سیاسی خواهد گذاشت؟

🔸تکرار و تداوم این سیاست، در اساس، امکان هر گونه کنشگری سیاسی و سیاست نه به معنای تنبیه و نظارت یا حفظ قدرت به هر قیمت، بلکه به معنای گفتگو برای مشارکت شهروندان در رقم زدن سرنوشت خویش در شهر را از میان می برد و سایه سهمناک سکوت را بر دولتشهر می گسترد و نفرت و حس انتقام را به تدریج متراکم می کند که در یک گردنه یا بزنگاه تاریخی به شکل انفجار یا انقلاب ناگهان رخ می نماید.


#ایران_فردا
#نه_به_اعدام
#احسان_شریعتی

https://cutt.ly/ewVAL5MM
http://t.me/iranfardamag